۱۴۰۳ بهمن ۱۰, چهارشنبه

آنها توجیه کننده ی حمله ی ماجراجویانه حماس هستند!(2)


نگاهی به ارزیابی کلی دار و دسته های توده ای - اکثریتی ها از 7 اکتبر 
 
در بخش نخست این نوشته ما به خطوط کلی توجیهات حضرات توده ای- اکثریتی های زانوی غم در بغل گرفته و مغموم از شکست های وارد شده به «نیروهای نیابتی»شان پرداختیم. در بخش دوم آن به بررسی مقاله ای می پردازیم که به دفاع از حمله ی 7 اکتبر حماس پرداخته است. نام این مقاله  در پاسخ به بیانیه کمیته ی مرکزی حزب کمونیست ایران در پیوند با آتش بس در جنگ غزه و نوشته ی فردی به نام قاسم مهرآور است. این مقاله در سایت توده ای - اکثریتی  اخبار روز به تاریخ 1 بهمن 1403 درج شده است. این مقاله تقریبا به گونه ای نمونه وار غم و غصه ی این دارودسته ها را نشان می دهد و هم آب در هاون کوبیدن شان برای قلب واقعیت های جنگ غزه.
شماره ی 1و 2 و...از مقاله و  یک، دو... پاسخ ماست.
۱اگر همانگونه که حماس و سایر نیروهای مبارز فلسطینی، هدف خود را از ورود به سرزمین اشغالی( سرزمین مادری خودشان)گروگانگیری به قصد معاوضه با فلسطینیان محبوس در زندان های رژیم اشغالگر اعلان کردند بدانیم، با قاطعیت باید پذیرفت که نه تنها این رژیم غاصب موفق به آزاد نمودن گروگان ها نشد بلکه نیروهای مبارز فلسطینی با معاوضه اسرا، به هدف خود در اقدام نظامی هفتم اکتبر نائل شده اند و این یک پیروزی عظیم برای فلسطینیان و شکستی بزرگ برای رژیم اشغالگر فلسطین است.
یک - یک: این که حماس چه هدفی را برای گروگان گیری اعلام کرده است دلیل آن نیست که ما هم باور کنیم هدف اش واقعا آن و یا عمدتا آن بوده است. این حمله در دورانی صورت گرفت که «پیمان ابراهیم» در حال گسترش بود و روابط اسرائیل با دولت های عرب منطقه رو به بهبودی می نهاد. آن چنان که گاه و بیگاه حماس و سران حکومت ولایت فقیه گفتند این حمله بیشتر برای جلوگیری از طرح پیمان صلح ابراهیم و تغییر رویکرد دولت های عرب و ایجاد جوش و خروش در منطقه بود تا - اگر بپذیریم - برای آزادی گروگان ها. نگاهی به مواضع خامنه ای و سپاه قدس که امید داشتند دولت بشار اسد در سوریه و دولت خودگردان محمود عباس درگیر این برنامه شوند و به اسرائیل حمله کنند تا حدودی می تواند نشانگر اهداف عمده ی حمله 7 اکتبر باشد.
یک - دو: جان گروگان ها برای دولت صهیونیستی اسرائیل آن اهمیتی را نداشت که پاسخ به حماس داشت. اگر داشت، جنگ به اینجایی که اکنون کشیده شد کشیده نمی شد. دولت جنایتکار اسرائیل تمرکز خود را در درجه ی نخست روی وارد کردن آخرین حد ضربات به حماس و خلق فلسطین و نسل کشی و ویران کردن محل زندگی مردمان غزه و آواره وبی سامان کردن آنها گذاشت. تمامی این اهداف تحقق یافت. در عین حال این که خلقی چنان بهای سنگینی برای نگه داشتن تعدادی گروگان بدهد اصلا به صرفه نیست.
 از این رو این نه «یک پیروزی عظیم برای فلسطینان» به شمار می رود و نه «شکستی بزرگ برای رژیم اشغالگر اسرائیل».
۲شاید پرسیده شود که آیا کشته شدن حدود پنجاه هزار فلسطینی و تخریب کل این سرزمین در ازاء آزادی یکی دو هزار فلسطینی محبوس در سرزمین اشغالی، به لحاظ محاسبات استراتژیکی نظامی، حقوق بشری و ارزش خون انسان ها، ارزش اقدام بدین حرکت نظامی را داشت؟ 
 پاسخ این است:
وقتی اصل و اساسِ مبارزه ، مبتنی بر مبارزه با اشغالگران برای آزاد سازی سرزمین مادری باشد، اصول مبارزه، شیوه های مبارزه ی( با توجه به بسته بودن همه ی درهای گفتگو و تعامل) مسلحانه حکم بر عملی شدن استراتژی های نظامی همانند اقدام هفتم اکتبر دارد. اگر در کشور شما روستایی مرزی با پنج هزار سکنه، توسط کشورِ قِّدر قدرتِ نظامی همسایه تان اشغال شود و شما برای آزاد سازی آن روستا و سکنه اش در عملیات آزاد سازی آن روستا، بیش از پنجاه هزارتن از نیروهای نظامی را از دست بدهید در پایان جنگ، این را یک پیروزی و عقب راندن دشمن ارزیابی می کنید و یا برای شما صرفا کمیت کشته شدگان ملاک است و نتیجه ی حرکت خود را یک شکست اعلان می کنید؟ اگر کمیت کشته شده گان در سرزمین های اشغالی، ملاک پیروزی یا شکست در نظر گرفته شود، پس در این گونه مبارزات، ملت های بسیاری دچار شکست شده اند از جمله ملت قهرمان ویتنام‌. در صورتی که نه تنها جهانیان بلکه‌ خودِ غرب هم آنرا پیروزی ملت ویتنام می نامد.
جز این، فراموش نکنید که اقدام قهرمانانه ی هفتم اکتبر به مثابه بانگی بلند بود برای گوش های کرِ جهانیان و دنیای مادی گرای غرب. اصل زندگی، اصل مبارزه با دشمن اشغالگر است.
دو- یک: پرسش نخستین بسیار مهم است. این به معنای محاسبه ی دستاوردها و بهای داده شده است.
دو- دو:  اصل و اساس مبارزه مبتنی بر«مبارزه با اشغالگران برای آزاد سازی سرزمین مادری» نیست بلکه این مبارزه وجه عمده در مبارزه ی خلق فلسطین به شمار می رود. وجه دیگر، مبارزه، مبارزه ی طبقاتی داخل خلق فلسطین و بین طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و طبقه ی بورژوازی و لایه های ارتجاعی موجود در طبقات میانی و مرفه برای رسیدن به جمهوری دموکراتیک خلق فلسطین است. به این ترتیب اینکه در این مبارزه ی ملی و برای آزاد سازی سرزمین اشغال شده که وجه عمده ی مبارزه است، کدام طبقه رهبری را در دست داشته باشد یک مساله ی اساسی است و پیروزی خلق فلسطین در این مبارزه به آن بستگی دارد.
دو - سه: در این که راه های گفتگو و تعامل بسته است شکی نیست. در این هم که وجه عمده ی مبارزه ی خلق فلسطین را مبارزه ی مسلحانه برای آزاد سازی سرزمین تشکیل می دهد شکی نیست( مضحک نیست؟!حالا توده ای - اکثریتی های رویزیونیست که عمری است علیه راه قهرآمیز هستند، طرفدار مبارزه ی مسلحانه  شده اند! فرصت طلبی و ابن الوقتی آدم را به چه پشتک و وارو زدن هایی وادار نمی کند!). بحث ما جدا از مساله جهان بینی و سیاست، بر سر چگونگی استراتژی نظامی و تاکتیک ها است. نماینده گان طبقات اصلاح طلب و یا ارتجاعی استراتژی نظامی و تاکتیک های راست روانه و آنارشیستی و ماجراجویانه دارند، در حالی که خلق فلسطین نیازمند یک استراتژی و تاکتیک های نظامی متین و بر بستر تجارب تاریخی مبارزه مسلحانه ی توده ای خویش و پیروزی ها و شکست های آن است. درستی و نادرستی هر عملی با نتایج آن یعنی تحقق اهداف آن مشخص می شود ضمن آنکه انجام یک اقدام تاکتیکی به هر بهایی در چنین مبارزه ی طولانی ای اشتباه است.
دو- چهار: اگر چنین روستایی در کشوری اشغال شد خلق آن کشور باید برای آزاد کردن آن اقدام کند. در اینجا جهان بینی و طبقه ی حاکم بر رهبری خلق، تشکیلات نظامی آن و تدوین استراتژی چگونگی آزاد سازی و سیاست ها و تاکتیک های اجرای آن حائز اهمیت است. در چنین موردی باید تا آنجا که ممکن است آزاد سازی روستا با حداقل قربانی صورت گیرد. حتی اگر دیده شود آزاد سازی آن ممکن است قربانیان زیادی داشته باشد مثلا پنجاه هزار نفر موقتا از آن چشم پوشی و آزاد کردن به فرصتی واگذار شودکه آماده تر بوده و بتوان با حداقل قربانی آن را صورت داد، زیرا خود این امر که باید در شرایط کنونی برای آزادی این روستا پنجاه هزار قربانی داد مساله ی بسیار مهمی است و نشانگر نبود توازن قوا بین کشور اشغال شدن و دشمن و ضعف حداقل موقتی نیروی کشور اشغال شده در مقابل دشمن است.  اگر شما با دادن پنجاه هزار قربانی روستایی 5 هزار نفره را که به احتمال دارای وسعت زیادی هم نخواهد بود آزاد کنی هیچ کس  شما را نه سیاستمدار و نه یک نظامی کاردان که به فکر طبقه و خلق خویش است نمی داند بلکه موجودی خودخواه تصور خواهد کرد که تنها به فکر نامی به در کردن است. افرادی مانند نویسنده این مقاله به راحتی لنین را محکوم می کنند که در صلح برست لیتوفسک بخش بزرگی از سرزمین روسیه را به آلمان ها داد تا با آنها صلح برقرار کند اما صدمات بیشتری به طبقه ی کارگر و دهقانان و خلق شوروی وارد نشود.
دو- پنج: در صورتی که روستا با پنجاه هزار قربانی( که احتمالا 5000 سکنه ی آن نیز در میان آنها خواهند بود) به دست آید این یا یک پیروزی نه چندان دلچسب( «عظیم» که مسخره است)و یا به نسبت بهای داده شده یک شکست ارزیابی خواهد شد. زیرا«به چه بهایی» بسیار مهم است.
دو - شش: هیچ رهبری خردمندی برای این که «گوش های کر» را باز کند و «دنیای مادی گرا» را معنویت گرا کند، چنان بانگ بلندی سر نمی دهد که حنجره اش پاره شود و دیگر یا نتواند بانگی سر دهد و یا برای اینکه دوباره بانگی سر دهد سال ها مشغول معالجه ی حنجره ی خویش باشد! «باز کردن گوش های کر» و برانگیختن پشتیبانی ملل دیگر، جزیی از روند مبارزه کلی خلق یک کشور برای آزادی سرزمین خویش از اشغال و از نتایج مبارزه ای برحقانه و با عقل و درایت است. برای چنین آزاد سازی ای نیاز به رهبری انقلابی سیاسی و استراتژهای نظامی ای است که برایشان منافع و جان خلق مهم باشد و همواره در تحلیل شرایط عام و خاص خویش و دشمن وشرایط بین المللی واقع بینی و روشن اندیشی و درایت داشته باشند. پی گرفتن چنین راهکاری بی شک توجه تمامی توده های ستمدیده جهان را به پشتیبانی مبارزه جلب خواهد کرد. نگاهی به انقلاب های پیروزمند چنین روندی را به ما نشان می دهد. برعکس هر گونه ماجراجویی این امکان را دارد که در برانگیختن پشتیبانی توده های استثمارشده و ستمدیده نقش منفی اجرا کند.
دو- هفت: ما در بخش پیشین به ویتنام اشاره کردیم. در رهبری خلق ویتنام نیروهای انقلابی کمونیست قرار داشتند و این نیروها در کشور اشغال شده ی خویش با دشمنانی درونی( دولت های مرتجع در ویتنام شمالی و جنوبی) و بیرونی(امپریالیست های فرانسه و آمریکا که دست به اشغال کشور زده بودند) می جنگیدند که برای شکستن اراده ی خلق دست به هر گونه جنایت و تخریبی می زدند. اما آنجا که صحبت بر سر ویت کنگ ها و رهبری مبارزات خلق ویتنام است، آنها رهبری خردمند مانند هوشی مین داشتند و رهبران نظامی آنها فرماندهان بزرگی مانند ژنرال جیاپ بودند. این ها کسانی بودند که جهان بینی انقلابی داشتند و بر مبارزات طولانی شان خِرد و حساب و کتاب حاکم بود. تکیه گاه آنها مبارزات شان بود و بررسی علل پیروزی ها و شکست ها و استفاده از آن برای مبارزات بعدی. آنها هرگز ماجراجو و مفت باز نبودند. اگر جز این بود، اگر حماس در رهبری خلق ویتنام جای داشت ویتنامی ها نمی توانستند با ده برابر کشته هایی که دادند پیروزی به دست آورند و کارشان یا به سازش به امپریالیست ها و مرتجعینی بدتر از خودشان کشیده می شد و یا خلق را به نابودی می کشاندند. 
۳ وقتی راست افراطی اسراییل برای جلوگیری از اجرایی شدن پیمان صلح اسلو و مذاکره با یاسر عرفات، نخست وزیر خود یعنی اسحاق رابین را ترور می کنند و تمام راه های دستیابی به صلح را مسدود می کنند، چه راهی به جز مبارزه ی مسلحانه برای فلسطینیان باقی می ماند؟
سه - یک:این ها مشتی سفسطه است( با یک قیافه گرفتن مظلومانه در طرفداری از مبارزه مسلحانه - البته مقابل حزب کمونیست ایران که سوسیال دموکرات است- که حضرات توده ای- اکثریتی تنها آن را در مورد نیابتی ها و سپاه قدس و برخی از نیروها وکشورهای عضو بلوک روسیه ی امپریالیستی می پذیرند). زیرا صحبت - از جانب ما - بر سر درستی دست زدن به مبارزه ی مسلحانه از جانب خلق فلسطین نیست. بحث بر سر چگونگی رهبری و جهان بینی و سیاست حاکم بر این مبارزه ی مسلحانه و استراتژی کلی آن و همچنین تاکتیک های آن در شرایط مشخص توازن نیروها بین خلق فلسطین و دولت صهیونیستی اسرائیل است.
سه - دو: چنین اندیشه هایی در عین حال نشان می دهد که حضرات دنبال آزاد کردن سرزمین فلسطین نبوده و یک سرزمین، یک ملت و یک دولت نبوده( تصمیم در مورد دادن بخشی از سرزمین به یهودیان  درصورت تمایل آنها برای تشکیل دولت مستقل تنها در دستان خلق فلسطین است) بلکه دنبال طرح «دو دولت» هستند که حداقل تاکنون نشان داده طرحی روی کاغذ است. 
۴زمانی که نه حماس و نه ج.ا.ا وجود خارجی نداشت علت کشتار فلسطینیان چه بود؟
چهار - یک: فرار به سوی پرسش هایی که یک بچه مدرسه ای نیز پاسخ آنها را می داند! سفسطه ای دیگر! اگر اسرائیل دنبال کشتار فلسطینان و نسل کشی بود و در گذشته کشت و بسیار هم کشت، آیا باید با سیاست ها اشتباه خلق را وارد جنگ هایی کرد که وی بتواند بیشتر از خلق فلسطین بکشد؟ مگر پیش از بروز شرایط تازه در جهان و افول نسبی گروه های انقلابی و مترقی این گروه ها با دولت صهیونیستی اسرائیل نمی جنگیدند و مگر خلق فلسطین از علل شکست و پیروزی هایش بسیار اندوخته ندارد؟
۵هر انسانی حق دفاع از سرزمین خود را دارد حتا اگر بنیاد گرا و دارای تفکر قرون وسطایی باشد.
 پنج - یک: آمدیم سر اصل مطلب! بدون تردید هر انسانی حتی اگر «بنیاد گرا و دارای تفکر قرون وسطایی» باشد حق دفاع از سرزمین خود را دارد، اما ما در هوا صحبت نمی کنیم بلکه روی زمین و در مورد شرایط مشخص و ملت مشخصی صحبت می کنیم.  اینجا ما با کشوری روبرو نیستیم که ملتی در آن ساکن باشد که همه ی افراد آن ملت یک پارچه و همه «بنیاد گرا» و دارای «تفکر قرون وسطایی» باشند بلکه درباره ملتی صحبت می کنیم که دارای بیش از هفتاد سال مبارزه ی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی و دیپلماتیک است و یکی از پیشروترین ملت ها در این زمینه و بسیاری زمینه های دیگر به شمار می رفته است. ملتی که طبقه ی کارگر در آن دارای کمیت قابل توجهی است و سابقه ی مبارزه ی کمونیست ها در میان طبقه و خلق به حدود هفتاد سال می رسد. اگر حماس گروهی تک افتاده بود و به تنهایی و یا برای گروهی معدود که همه چون خودش می اندیشیدند مبارزه می کرد و نتایج اعمال درست و نادرست اش تنها بر گروه خودش اثر می گذاشت، شاید بر آن حرجی نبود، اما حماس( و یا جهاد اسلامی) در رهبری مبارزات بخش مهمی از خلق فلسطین قرار گرفته و نتایج جهان بینی( «بنیادگرا و دارای تفکر قرون وسطایی» بودن) و سیاست ها و تاکتیک هایش بر تمامی خلق فلسطین و حال و آینده ی آن اثر می گذارد. در اینجا می توان و باید و وظیفه هر طبقه و سازمان انقلابی درون خلق است که با جهان بینی و سیاست ها و تاکتیک های حماس بستیزد و از عرش رهبری خلق فلسطین پایین اش بیاورد و اگر توانست مبارزات وی را به درون چارچوب هایی کنترل شده به وسیله ی رهبری انقلابی بکشاند و اگر نتوانست تا جایی که امکان دارد از دائره ی اثرات منفی آنها بر طبقات استثمار شده و ستمدیده و نیروهای خلق بکاهد . چنین سازمان هایی نه تنها نمی توانند پیروزی استراتژیک و آزادی برای خلق فلسطین بیاورند بلکه زندگی و مبارزه ی خلق را به شکست و  تباهی می کشانند. و تازه حتی اگر طی سازشی با قدرت های امپریالیستی اداره ی سرزمینی به آنها داده شود خلق را اسیر و به عقب می کشانند. حکومت ولایت فقیه در ایران و طالبان در افغانستان پیش روی ماست.
۶نگارنده مخالف کشتار غیر نظامیان  است ولی وقتی میلیون ها یهودی از سراسر جهان در پی زندگی بهتر راهی فلسطین اشغالی می شوند باید از پیش آگاه باشند که ؛ رفاه خود را در ازاء زندگی نکتبار صاحبان اصلی این سرزمین خواستار شده اند و اینان نیز هم اشغالگر محسوب می شوند. این مهاجران با ورود به منطقه ای پُراز آشوب، باید می دانستند  که حکم قتل خود را امضاء کرده اند.
۷ – برنامه و خط اصلی یورش مبارزان فلسطینی به بخش اشغالی، کشتار غیر نظامیان نبود. چرا که اگر چنین بود به راحتی می توانستند همه حاضران در کنسرت را گلوله باران کنند. هدف اصلی، گروگانگیری به قصد معاوضه با زندانیان فلسطینی بود‌‌.
شش و هفت- یک: وظیفه ی فرهنگی - تبلیغی سازمان های انقلابی خلق فلسطین این است که تا جایی که ممکن است این گونه افراد را مجاب کند که برای زندگی به این مناطق نیایند. از سوی دیگرحماس هر هدفی هم که داشت نیازی نبود که چنین کشتاری به راه اندازد و خود را در مظان اتهام از جانب توده ومترقی فلسطینی و نیز موضع شان در مورد حماس.
بخش پایانی
«از پیش از هفتاد سال پیش، خانواده های پدر بزرگ، خانواده پدری و اکنون اعضایی از خانواه های این مبارزان، توسط رژیم اشغالگر کشته شده اند به لحاظ روانشناسی، شما چگونه انتظار دارید که تنی چند از مبارزان داغدار نسبت به اشغالگران( مهاجران اشغالگر) دست به خشونت نزنند؟ اعمال این خشونت را رژیم اشغالگر  به برخی از مبارزان فلسطینی تحمیل کرده است. خشونت، خشونت می آورد.«
هشت: یکی از اشتباهات در مبارزات انقلابی این است که فکر کنیم چون پدربزرگ و خانواده ی پدری و اعضایی از خانواده ی یک مبارز کشته شده اند پس وی حق دارد هر گونه که درست دانست پاسخ دهد و انتقام بگیرد. شاید یکی از دلایل کشتار گروگان های اسرائیلی در هفت اکتبر به دست حماس همین باشد.   
این در حالی است که در مبارزه انقلابی کنترل احساسات و تسلط بر آنها و جهت دادن به سوی جهان بینی کمونیستی که دانش و خرد بر آن حاکم است و همچنین  تئوری و سیاست ها و تاکتیک های انقلابی، مهم ترین مسائل هستند. چنانکه فردی داغدار مسلح به جهان بینی انقلابی کمونیستی باشد، دنبال انتقام جویی شخصی نیست بلکه دنبال پیروزی طبقه ای است که می تواند وضع جامعه را به وضعیتی تغییر دهد که انسان یار انسان باشد و نه دشمن انسان. شکی نیست که این طبقه برای برقراری چنین جامعه ای باید با دشمنان بجنگند و آنها را از سر راه بردارد. اما از سر راه برداشتن دشمن دارای اصول و قواعدی است که از شرایط مشخص آن سرزمین و کشور و اوضاع عمومی و توازن قوا برمی خیزند. اگر قرار بود که هر فرد یا گروهی دنبال انتقام شخصی اش باشد که نیازی به رهبری و داشتن دانش انقلابی و حزب انقلابی و برنامه و غیره نبود.   
در مبارزه ی طبقاتی وملی حلوا تقسیم نمی کنند. با دشمن باید آن کرد که با تو می کند. ضربه را باید با ضربه پاسخ داد. اما پاسخ ضربه با ضربه وابستگی به شرایط دارد(مائوتسه دون). مبارزه ی طبقاتی از جانب طبقه ی کارگر جای انتقام جویی شخصی یا گروهی نیست. کینه و نفرت طبقاتی و احساس طبقه ی انقلابی باید تابع خرد و منطق اش باشد و در آن مندرج و به وسیله ی آن هدایت گردد و نه برعکس.  
مبارزه ی طبقاتی از جانب نیروهای وابسته به طبقه ی کارگر باید خردمندانه و متین باشد. از واکنش های احساسی بپرهیزد و بر مبنای بررسی تجارب پیروزی ها و شکست ها و دریافت قواعد و قوانین مبارزه و تدوین آن به شکل تئوری پیش رود.
در مبارزه ای که بر مبنای خرد و سیاست درست و بر مبنای قوانین مبارزه در آن کشور بنا شده باشد احساسات و کینه و نفرت انقلابی از دشمنان طبقاتی از استثمارکننده گان و ستمگران و استعمارگران و امپریالیست ها، عالی ترین شکل بیان خود را خواهند یافت. این احساسات یک طبقه ی انقلابی و خلق زیر رهبر وی است که گرچه از نظر استراتژیک با دشمنان طبقاتی اش سازش نمی کند و دشمن طبقاتی را با قاطعیت و شدت و آنچنان که شایسته و بایسته اش است می کوبد تا از میان بر دارد، اما در عین حال نماینده ی خوی انتقام جویی شخصی و گروهی نبوده و نیست بلکه تابع خرد و منطق است. خرد که به اوج کمال خویش رسد احساس نیز به اوج کمال خویش می رسد.
هرمز دامان
هفت بهمن 1403  
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر