۱۴۰۳ فروردین ۲, پنجشنبه

درباره ی تضادهای دارودسته ها و باندهای حاکم در حکومت تزویر و سلاح

 
 
درباره ی تضادهای سرباز کرده ی دارودسته ها و باندهای حاکم
در حکومت تزویر و سلاح
باندهای حاکم در «حکومت یکدست» به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند!
تضادهایی که از پیش از برقراری«حکومت یکدست» وجود داشت و در پس پرده جریان یافته و برخی شان نیز آشکار گردیده بود( همچون افشای اختلاس های بی پایان قالیباف و باندش و میل بی پایان اش برای بلعیدن ثروت به وسیله ی جناح ها و باند های دیگر) پس از طی دوره ای به مرور سر باز می کند و شکل های آشکارتری به خود می گیرد. چنان که دیده می شود اکنون باند پایداری و پیروان مصباح یزدی(محمود نبویان و حمید رسایی از کثیف ترین و جانی ترین و مرتجع ترین آخوندها) و سران جنایتکار و مال پرست سپاه پاسداران هستند که به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند. در عین حال تضادهای درونی سپاه بر سر خوان یغمایی که نصیب شان شده است و حرص و ولع بی پایان شان برای سهم بیشتر نیز بیش از پیش سر باز می کند. آشکار است که تمامی جناح ها و باندها در سپاه و سازمان های اطلاعاتی نفوذ دارند و جنگ و دعواهای خود را هم به درون این ارگان ها منتقل می کنند و هم از درون آن برون می افکنند.
خامنه ای از پس حرص و ولع نوچه هاش برای قدرت و ثروت برنخواهد آمد!
این ها پس از انتخابات مجلس و آن هم در حالی که خامنه ای سردسته ی دزدان و جانیان از وحدت باندهایی که به پست های گوناگون گمارده و تقبیح جدال آنها با یکدیگر صحبت می کند، دریدن یکدیگر را ادامه می دهند. روشن است که این دارودسته ها که اکنون وقعی به صحبت ها و نصایج خامنه ای نمی گذارند در آینده بیشتر نخواهند گذاشت و جنگ و جدال ها شدیدتر از گذشته خواهد داشت.
و تازه این تکه و پاره کردن ها در شرایطی است که سیاست خامنه ای جمع کردن پلیدترین جانیان و حریص ترین مال اندوزان و حقه بازترین و شارلاتان ترین آخوندها و واعظون- نمونه اش همین صدیقی امام جمعه ی تهران که اخیرا گند یکی از دزدی هاش در آمد - به گرد خویش و برگماری آنها به پست های مهم بوده است تا همه به سبب جایگاهی که با«عنایت» خامنه ای نصیب شان شده است همواره «قدردان» وی بوده و شکر ولی نعمت خویش و خاندان اش را به جای آورده و گوشش شان برای شنیدن و به کار بستن نصایح وی باز باشد.
بافت عمومی «طبقه» ی حاکم بر جمهوری اسلامی
با توجه به وضعیت های دیده شده می توان گفت که حکومت کنونی حتی نماینده ی یک طبقه ی شکل گرفته شده و با ثبات نسبی همچون سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور دوران استبداد سلطنتی نیست بلکه ملغمه ای است از باندبازها و گروه های اختلاس گر و دزدان و کلاهبرداران شیاد، تازه به دوران رسیده ها، زمین خواران، سرمایه داران و تجار دزد، بوروکرات - کمپرادورها ی نظامی و کارچاق کن های غیرنظامی مزدور کشورهای امپریالیستی غربی و روسیه و در کنار اینها مزدوران چین رویزیونیستی و سرمایه داری... این ها هستند آنچه به عنوان یک طبقه بر ایران حکمفرمایی می کنند.
تفاوت اساسی بین وضعیت طبقه ی حاکم در استبداد دینی و استبداد سلطنتی
وضعیت طبقه ی حاکم در دوران استبدادسلطنتی
تفاوت اساسی بین طبقه ی بوروکرات - کمپرادور حاکم در زمان استبداد سلطنتی و استبداد دینی کنونی در این است که در آنجا نیروی اصلی حاکم بر طبقه، دربار به رهبری شاه و خاندان سلطنت بود. جناح های اصلی طبقه حاکم، وابسته به امپریالیست های غربی و سرکرده شان امپریالیسم آمریکا بودند و مرید ساز و کار اقتصادی و نوکر گوش به فرمان دستورهای سیاسی این امپریالیست ها.
در مورد سوسیال امپریالیسم شوروی باید گفت که علیرغم سهمی که از اقتصاد ایران نصیب اش شده بود( تاسیس بخشی از کارخانه های فولاد سازی و نیروگاه ها و صادرات برخی اقلام) نیرویی نافذ در این طبقه نداشت که بتواند به عنوان یک جناح یا باندی صاحب قدرت عمل کند. عاملین آن بیشتر بیرون از طبقه ی حاکم و در احزابی مانند حزب توده گرده آمده و نقش جاسوسان این کشور را به عهده گرفته بودند. اگر نفوذی در نظام حاکم صورت می گرفت بیشتر از طریق عناصر مخفی حزب توده بود که در دستگاه های نظامی و یا اداری و فرهنگی نفوذ می کردند و برخی از سیاست های پنهان سوسیال امپریالیسم شوروی را پیش می بردند.
به این ترتیب در دوران حکومت سلطنتی تنها یک باند- باند شاه - به نماینده گی از طبقه و امپریالیست های غرب، حاکم مطلق کشور بود و هر جناح و باند و فردی می خواست علیه آن حرکتی بکند به وسیله ی«گوش و چشم» شاه یعنی ساواک و دیگر نیروهای امنیتی در دستگاه های نظامی و بوروکراتیک، پیدایش کرده، یا به گوشه نشینی می راندندش و یا سرش را زیر آب می کردند.
وضعیت طبقه ی حاکم در استبداد دینی
اما در جمهوری اسلامی طبقه ی بوروکرات - کمپرادور حاکم متلاشی و از هم پاشیده است و یا چنانکه در بالا اشاره کردیم شکل نگرفته است. نخست جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیسم روسیه وجود دارند که به نظر نماینده گی آنها را بیشتر خود خامنه ای و بخشی از سران سپاه به عهده دارند. سپس امپریالیسم آمریکا و انگلیس و دیگر امپریالیست های غربی و ژاپن نیروهای خود را درون ارگان های اقتصادی و اطلاعاتی و نظامی دارند. در کنار آنها نیروهای وابسته به دولت حریص چین حضور دارند که هم از توبره می خورند و هم از آخور و هم کنار غرب هستند و هم کنار روسیه. این ها اصلی ترین نیروهای امپریالیست ها و دولت های غاصب هستند که دارای نفوذ در ارکان قدرت حاکم هستند.  
 در کنار این جناح های اصلی و تضادهای شدید میان آنها باندهای خودروی ریز و درشتی وجود دارند که یا زیر مجموعه ی این جناح ها و باندهای اصلی وابسته هستند و هر از چندگاهی تعدادی شان به سرکشی برمی خیزند و سهم بیشتری می خواهند، و یا وابسته به هیچ کدام از این جناح ها نبوده و نیروهای مستقل مرتجع را تشکیل می دهند. این ها از بلبشویی شرایط حاکم و زور و زورکشی کنونی بین امپریالیست ها و جناح های اصلی حاکم استفاده می کنند و به اختلاس و دزدی و پااندازی و  کاغذ بازی و غیره مشغول شده و سهم خود را بر می دارند. برخی از آنها که عاقبتی برای حکومت خامنه ای نمی بینند ترجیح می دهد«جیم» شوند و رحل اقامت در کشورهای امپریالیستی که عموما آغوش بانک هاشان و دولت هاشان برای این دزدان سرگردنه و مالخورها باز است بیفکنند. به این ترتیب همه چیز هست مگر یکدستی.
بین این جناح ها و دارودسته های اخیر هیچ اتحاد پایداری بر سر تقسیم غنائم نیست. اینجا جنگی سهمگین وجود دارد و چنگال های تیز است که برای دریدن یکدیگر به کار می افتد. اینجا باندها و گروه های کوچک و بزرگ بر سر تقسیم غنائم به سازش نمی رسند و آماده اند تا برای بیرون راندن دیگری از خوان، اسناد دزدی ها و غارت یکدیگر از اموال توده ها را بیرون دهند و گروه دیگر را از دور و بازی خارج کنند. باندی باند دیگر را افشا می کند تا جا برای باند خودش بیشتر باز شود.
گاه نیازی به این افشاگری ها هم نیست.  در پس پرده به ترور سردسته باند و یا افراد موثر در باند دست می زنند. بسیاری از افراد که دارای مقامی و موقعیتی در این حکومت بوده اند و می توانستند امری را لو دهند، در داخل و خارج پنهانی سرشان زیر آب شده و یا آشکارا ترور شده اند.
اتحاد باندهای حاکم در به کار بردن سلاح علیه توده ها
تنها اتحاد موجود بین این باندهای دزد و اختلاس گرهمانا اتحاد در مقابل توده های مردمی است که جان به لب آمده در مقابل شان می ایستند و جنبش های بزرگی را برای آزادی شکل داده و می دهند.
بیان عمده ی این اتحاد مرتجعین تکه پاره، در گرد آمدن و حلقه زدن پیرامون نیروهای مسلح یعنی سپاه پاسداران و بسیج و در درجه بعدی ارتش خود را نشان داده که البته از این دستگاه اخیر به صورت آشکارا استفاده نشده است. تا کنون این جا و این ارگان ها تنها محلی بوده است که تمامی این باندهایی که حاضر برای هر گونه دریدن یکدیگر بوده اند متحد شده و علیه مردم آماده ی جنگ و کشتار گردیده اند.
این اتحاد اما به مرور و با توجه به این «نفاق» و افتراقی که بین شان موجود است و در نتیجه انبوه و شدید شدن تضادها و گسترش آنها به این ارگان ها از یک سو، و از سوی دیگر تکامل اشکال مبارزه ی توده ها - خواه گروهی و خواه جمعی - به مبارزاتی شدیدتر و غنی تر و از جمله مبارزه ی مسلحانه گسسته خواهد شد و همان وضعی که برای جناح ها و باندهای سیاسی پدید آمده، برای نیروهای مسلح سپاه و بسیج نیز پدید خواهد آمد .    
تلاش خامنه ای برای شکل دادن طبقه ای متحد به رهبری مجتبی و بیت رهبری
تلاش خامنه ای این موجود ریاکار و شارلاتان و سردسته ی باند جانیان و دزدان حاکم به طور کلی این بوده است که یک طبقه ی تازه را به رهبری باند مجتبی و پاسداران متحدش سازمان دهد که بر تمامی ارکان اقتصاد و سیاست و فرهنگ تسلط داشته باشد. طبقه ای بوروکرات همچون طبقه ی حاکمی که در کشورهایی مانند شوروی خروشچفی- برژنفی و اروپای شرقی و کره شمالی و کوبا و چین از درون حزب بیرون آمد. طبقه ای که قرار است سر و بدنه ی اصلی آن از سران و کادرهای اصلی سپاه (به همراه سازمان های اطلاعاتی آن) و بخش هایی از روحانیت و نیز لایه های بالایی سازمان های اقتصادی حاکم بر اقتصاد ایران بیرون آید.
حزب بوروکرات- کمپرادورهای ولایت فقیهی! این است حزبی که باید حاکم مطلق العنان کشور باشد. انتخابات کنونی مجلس شورا و خبرگان گامی است دیگر در شکل و سازمان  دادن همین حزب با جمع و جور کردن مهم ترین بخش های این لایه ها.
خامنه ای خود به کمک موقعیت ولایت فقیه و مسئولیت هایی که داشت و نیز اتکا به نیروهای وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه و کلا بخش مهمی از سران سپاه توانست با توطئه و تزویر مخالفان نامتحد و بزدل خود را یک به یک حذف کند. همکاری دوره ای بخشی از این مخالفان همچون روحانی و یا لاریجانی ها با خامنه ای از این دیدگاه بود که بتوانند در آینده جایگاه بالاتر و موقعیت بهتری در جمهوری اسلامی داشته باشند. اما خامنه ای که با نیرنگ و فریب آنها را با خود همراه کرده بود سر بزنگاه عذرشان را خواست و آنها را به گوشه ای راند. از اصلاح طلبانی مانند خاتمی و مجاهدین انقلاب اسلامی و جامعه ی روحانیون مبارز گرفته تا رفسنجانی و روحانی و لاریجانی ها، هیچ کدام نه توانستند جریانی قدرتمند علیه خامنه ای ایجاد کنند و نه جایگاهی را که داشتند حفظ کنند. این به ویژه از ترس شان از جنبش توده ها بود. همه عملا ترجیح دادند خامنه ای آنها را به گوشه ای براند و خوارشان کند تا این که تلاشی برای تغییر وضع علیه وی و باندش بکنند!
شرایط کنونی نشان می دهد که وضعیت بالا می تواند برای باندی که مجتبی و ولی فقیه بعدی (که علائم صادر شده از جانب خامنه ای و دارودسته های خبرگانی اش احتمال بیشتر را در مورد مجتبی خامنه ای به عنوان جانشین نشان می دهند) در راس آن قرار دارد به وجود آید و این باند گسترش خود را به یک جناح قدرتمند صورت دهد و تمامی نیروهای درون طبقه ی حاکم را به زیر سلطه ی خود در آورد. یعنی فرایندی که خامنه ای طی کرد تا تنها فرد حاکم بماند برای وی تکرار شود. اگر چنین شود که احتمال آن با توجه به رشد مداوم جنبش توده ها و دره ی هولناکی که بین توده ها و حکومت به وجود آمده بعید به نظر می رسد، آنگاه به احتمال تاریخ شاهد تکرار حذف ها و ترورها و به گوشه راندن افراد و باندهایی خواهد بود که گرد دفتر رهبری و مجتبی گرد آمده اند.
نکته ی اساسی این است که این فرایند «یکدست» شدن طبقه ی حاکم در جمهوری اسلامی با یک دست شدن ها در نظام استبداد سلطنتی گذشته و یا در استبداد حزبی کره شمالی و چین از نظر شرایط داخلی و بین المللی تفاوت دارد و بنابراین نتایج آن نیز متفاوت خواهد بود. خامنه ای و دارودسته اش نه می توانند به ساده گی شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی زمان استبداد سلطنتی را بسازند، شرایطی که نقش امپریالیست های غربی به سرکرده گی آمریکا در آن عمده بود، و نه می توانند حکومت استبداد حزبی - بوروکراتیک مانند کره شمالی را شکل دهند. نه شرایط داخلی آن زمان ایران و یا کشورهایی مانند کره شمالی و چین را دارند و نه شرایط بین المللی آن دوران را.
نکته ی دیگر این است که برای حکومت دینی ولایت فقیه این هم می تواند مهم نباشد که توده ها در تقابل با حکومت، دین خود را نیز کنار گذارند. آنچه که آنها می خواهند حکومت یعنی قدرت و ثروت است. اگر حتی توده های بسیاری بی دین شوند باز هم باید حکومت را از چنگال خامنه ای و شرکا بیرون بیاورند. اما حکومت و قدرت ظاهرا متمرکز است و سلاح دارد و آماده ی به کار گیری آن در صورت بروز هر گونه جنبش و خیزش و انقلاب. چنانک ه در خیزش مهسا نشان داد. هر کس بخواهد حکومت را از دست حاکمان بگیرد باید با سلاح هایشان و آتش شان رودرو شود. و اینجا میدانی است که آنها مطمئن هستند هر نیرویی که هوی و هوس گرفتن قدرت را از دست شان داشته باشد با این سلاح ها تار و مار کرده و این سان حکومت را حفظ خواهند کرد.
توده ها و تداوم مبارزات فرهنگی
توده ها در مقابل نشان داده اند که از هر فرصتی استفاده می کنند تا مبارزه ی بزرگ خود را علیه حکام جمهوری اسلامی پیش برند.
 در همین یک هفته- پیش و پس از نوروز- توده ها با همراهی یکدیگر با بزرگداشت نوروز و سال نو که گسترده تر و کوبنده تر و شگفت تر از هر زمان دیگر می نمود( به راستی که این نوروزها با نوروزهای سال ها پیش غیر قابل مقایسه است)، به پیشبرد مبارزه ی سترگ خود در عرصه ی فرهنگی با حکومت پرداختند و این مبارزه را تداوم بخشیدند. شکی نیست که در آینده هر لحظه ی این مبارزات فرهنگی می تواند شکفته تر گردد و به روی مبارزات دیگر اثر گذارد و موج های تازه ای در آنها به وجود آورد.  
در کنار آن دغل بازی های شورای عالی کار پیرامون تصویب حداقل دستمزد و تصویب 35 درصد افزایش، آن هم در حالی که خودشان تورم را 45 درصد برآورد کرده اند وحتی افزایش این درصد نیز نمی توانست مشکلات معیشتی کنونی کارگران و غرق شدن شان با فقر و فلاکت را حل کند موجب گردیده که کارگران با غضبی بسیار شدیدتر از پیش با حکومتگران روبرو شوند. اکنون خشم و نفرت است که کارگران را در برگرفته است و این از متن اعلامیه های تشکل های کارگران نیز پیداست. امر مزبور می تواند نشانه ی درگیری های گسترده تر و ژرف تری در سال نو بین طبقه ی کارگر و حکومت باشد. 
بر این مبنا در سال نو توده ها در تمامی اشکال مبارزات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی پیش خواهند رفت و مبارزه ای را که سال هاست ادامه داده اند دیر یا زود به نقطه ی بسیار مهم خود یعنی تقابل عملی با سلاح های نشان قدرت حکومت نیز خواهند رساند.  
 هرمز دامان
نیمه ی دوم اسفند 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر