۱۴۰۲ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(2)

 
به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده به وسیله ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(2)
 
 
تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(8) 
تضاد میان مردم و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی
زنان
در کشور ما، در کوران انقلاب مشروطیت و پس از آن زنان به تدریج از وضع سنتی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود فاصله گرفته و به مرور به تمامی زمینه های تولید و خدمات، فرهنگ و سیاست وارد شدند. رژیم های رضاخان و شاه سابق به رواج انواع و اقسام اشکال شبه مدرن آزادی زنان دست زدند که اساسا با شرکت زنان در تولید اجتماعی رقم می خورد؛ و این البته نسبت به زمان پیش که زنان از هر گونه کاری بیرون از خانوار فردی محروم بودند و شرکت شان در تولید عمدتا قالی بافی، کشاورزی و دامداری خانوادگی بود، گامی به پیش بود. این اشکال شبه مدرن عموما نسخه و کلیشه های نتراشیده ای بود از اشکال آزادی زنان از قیود فئودالی و به وجود آمدن اشکال نوین ستم بر زنان در جوامع سرمایه داری امپریالیستی غربی. این کلیشه ها، با حفظ انواع و اقسام شیوه های روابط پدرسالارانه و مردسالارانه و تسلط و ستم بر زنان در جوامع عشیره ای، قبیله ای و فئودالی تلفیق شده و قوانین حقوقی ارتجاعی مذهبی در مورد زنان برآنها سنگینی و چفت و بست آنها را محکم می کرد؛ و این همه  به این دلیل بود که گسست در اقتصاد، سیاست و فرهنگ، تنها از جهات معین و محدودی و در جهت مقاصد امپریالیسم و ارتجاع نوین کمپرادوری صورت گرفته و روابط اقتصادی کهن و قوانین و آداب برگرفته از آنها، یا به همان شکل سابق و یا با تغییرات محدودی در شهر و روستا کمابیش به حضور خود ادامه می داد.
باری، درون چنین اوضاعی ما با رشد یک آزادی و گشایش نسبی در وضع زنان که ناشی از رشد جنبه های اقتصاد و سیاست و فرهنگ مسلط وابسته به امپریالیسم، و نیز غیرمسلط مستقل مترقی و انقلابی بود، روبروییم. شرکت و نقش فعالانه زنان در مشاغل فنی و خدماتی و در کارخانه ها و ادارات، دانشگاه ها، بیمارستان ها ( مهندسی، مدیریت، پزشکی، تدریس در عالی ترین سطوح دانشگاهی)همین طور شرکت فعالانه و خلاق در عرصه فرهنگ و هنر(شاعری، نویسندگی، موسیقی، نقاشی و...) و سیاست و سازماندهی (شرکت در عالی ترین سطوح احزاب سیاسی مترقی و انقلابی و سازمان های زنان) و به جان خریدن انواع فشار، شکنجه، زندان و جان باختن در راه اهداف انقلابی و مترقی به ویژه پس از سال های بیست و باز شدن نسبی فضای سیاسی، فرهنگی، ابعاد گسترده ای می یابد. و اینها  تماما نشان از پیشرو بودن زنان ایران در کسب آزادی و استقلال و برابری حقوقی با مردان نه تنها در ایران، بلکه در منطقه خاورمیانه و بخش های مهمی از آسیای زیر سلطه داشت.
اما حکومت مرتجع اسلامی که ایران را با کشورهای عقب مانده ای که هنوز با قوانین هزارو چهارصد سال پیش زندگی می کردند عوضی گرفته بود، این چنین زنانی را که می خواستند سر به آسمان بسایند، چنان به اسارت و تحقیر گرفت و و چنان به محنت و درد  دچار کرد که داستان وضع زنان در این حکومت خود غمنامه ای است از زندگی سراسر رنج  و جانفرسای آنان؛ و حکایتی است از انزوا و سر در گریبانی و خود از دست داده گی زنان؛ و همین که از وضع  زنان و قوانین حقوقی ایران در مورد زنان و رفتار با زنان در جمهوری اسلامی سخن به میان می آید، ژرفنای ارتجاعی بودن و کراهت نفرت انگیز این نظام خود را به وجه هر چه بارزتری نشان می دهد.
در این نظام نه تنها تمامی آن حقوق نابرابری که درگذشته موجود بود حفظ شد و به درجات هم افزایش یافت، بلکه تمامی قوانین حقوقی درمورد زنان نیز بر مبنای قوانین چهارده قرن پیش تدوین شد. وجود دستمزد نابرابر با مردان برای کار مشابه و در نتیجه استثمار زنان کارگر به درجات بیشتر از مردان کارگر و در کنار آن انواع  ستم های غیراقتصادی، محدودیت ها و فشارهای فرهنگی، اجتماعی و شخصی در کار بر آنها برای حفظ کار، قوانین حقوقی نابرابری که در نتیجه رسوخ و یا تحت تاثیر قوانین و آداب و سنن دینی و مذهبی دچار کاهش حتی نسبت به دوره های پیش از انقلاب شده است، انواع و اقسام ستم های فرهنگی و سیاسی تا جایی که حق زنان برای فعالیت های فرهنگی یا مطلقا وجود ندارد یا به حداقل خود رسیده است و تنها در چارچوب های قوانین مذهبی امکان پذیر است، نفی حقوق زنان برای تشکلات مستقل اجتماعی و سیاسی و مبارزه برای برابری حقوقی در همه ی جوانب با مردان، سرکوب هر نوع حرکت و جنبش آنان و نیز انواع و اقسام مجازات های قرون وسطایی تحقیرکننده، مشمئز کننده و نفرت انگیزهمچون سنگسار کردن و شلاق زدن برای زنانی که مثلا قوانین این حکومت را زیر پا می گذارند؛ اینها شمه ای از شرایط موجود حکومت اسلامی و حکام خونخوار آن را برای زنان تشکیل می دهد.
اشکال مبارزه زنان
با توجه به اینکه حکومت اسلامی هیچ گونه امکان حرکت مستقل اعتراضی و یا سازمان های مستقل زنان را نداده، عمده فعالیت و جنبش زنان داخل کشور در مبارزه با این رژیم از دو راه مبارزه ی قانونی و غیرقانونی جریان یافته و تمامی دستاورهای کنونی آنان از درون این دو مبارزه به وجود آمده است.
مبارزه ی قانونی
مبارزه ی قانونی که ماهیتا رفرمیستی است عموما در چارچوب سازمان ها و جریان های مخالف جناح حاکم درون جمهوری اسلامی(اصلاح طلبان، کارگزاران و جریان های منسوب به اینان) صورت گرفته و می گیرد. این مبارزه  در اشکالی همچون شرکت در متینگ ها، تظاهرات ها و نیز انتخابات، جریان یافته و می یابد. جدای از زنانی که واقعا به این احزاب باور دارند و به اصطلاح پایه های طبقاتی این احزاب هستند، بیشتر زنانی که به این دسته ها باور عمیقی ندارند، تنها به این امید به پای صندوق های رای می روند که وضع کنونی شان اندکی تغییر کند و به اصطلاح به آن چیزی رای می دهند که شرایط  ستمگرانه و حقارت بار اکنون شان در آن نباشد.
مبارزه ی غیرقانونی
مبارزه غیر قانونی که عموما و بیشتر گونه هایی از مبارزه منفی است شکل دیگر مبارزه ی زنان علیه نظم ارتجاعی موجود است. اشکال اخیر عمدتا در مبارزات فرهنگی(مبارزه علیه فرمان ها و یا خواست های دین و مذهب و نیز آداب و سنن مذهبی) و به ویژه در نحوه ی پوشش زنان خود را نشان داده است. گرایش به این نوع مبارزه که در ایران سابقه کهن دارد و عموما زمانی که شرایط برای مبارزه مثبت ضعیف است و یا نیروی لازم برای آن وجود ندارد عمده می شود، تا جایی پیش رفته و با وضع کنونی پیش خواهد رفت که جهت عمده مبارزه زنان را بسازد.
 سوای این دو شکل که در عرصه اجتماع  جریان دارد، ما با اشکال نوین مبارزه علیه پدرسالاری و مرد سالاری در چارچوب خانواده و فامیل و اقوام نیز روبروییم که در دوره حکومت اسلامی، که به تمامی قوانین ستمگرانه سرمایه دارانه را با قوانین کهنه جوامع فئودالی و عشیره ای درهم و پشتیبانی می کند، گسترش و عمق روزافزونی یافته است. زنانی که عموما تحصیل کرده ( و نه تنها تحصیل کرده ها)هستند و به هیچ وجه تن به تسلط مطلق همسر و آداب و سنن مرد سالارانه جاری و ستم بر خود را نمی دهند و طلاق را بر زندگی مشترک ترجیح می دهند؛ و این باعث شده که ما با سنت شکنی و آمار مداوما بالا رونده طلاق نه تنها در شهرهای بزرگ، بلکه حتی در شهرهای کوچک و روستاها نیز روبرو باشیم؛ یعنی محیط هایی که طلاق در آنها تابو به شمار می آمد و زن  طلاق گرفته یا «مطلقه» همواره با نگاه های سرزنش کننده و تحقیر آمیزی مواجه می شد. فرار دختران جوان از محیط های بسته خانواده و پدرسالاری مسلط بر آنها نیز شکل دیگری از مبارزه  ی زنان است برای ترک موقعیت پیشین در خانواده و جستجوی موقعیتی بهتر برای خود. اگرچه به واسطه ی شرایط نامطلوب اقتصادی و رواج انواع بی بندباری های اجتماعی و دزدی و فساد، بسیاری از زنان محروم نیز دچار سرگردانی شده و برای کسب درآمد به راه هایی همچون تن فروشی و کارهایی که مطلوب شان نیست و نهایتا اعتیاد کشیده می شوند. آمار کنونی حکایت از افزایش شدید این گونه کارها، خواه از نظر تعداد و خواه از نظر سن (13 سالگی) و محیطی که زنان و دختران به آن دست می زنند، در حکومت اسلامی یعنی «حکومت دین و قران» حضرات حاکم  دارد.
به این ترتیب، جنبش زنان خواه متشکل و عموما از طریق سازمان ها و جریان های قانونی موجود، خواه غیر متشکل و به سان واکنشی خودبه خودی و غریزی از جانب آنها بر علیه قوانین نابرابر حقوقی و رسوم و آداب و سنت های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در دوران حکومت مذهبی تداوم یافته و تداوم خواهد یافت.
طبقه کارگر و جنبش زنان
در جامعه ی کنونی، در کنار تضاد اساسی یعنی تضاد تمامی طبقات خلقی با ارتجاع و امپریالیسم و برای بر قراری جامعه ای دموکراتیک و مستقل که ماهیت این پدیده و مرکز ثقل اساسی تغییر و تحول  آن را تشکیل می دهد، تضادهای گوناگونی وجود دارد که یکی از آنها تضاد زنان با قوانین موجود علیه آنها و برای رفع ستم های کهنه ی فئودالی و سرمایه دارانه و کسب حقوق برابر با مردان است. این تضاد گرچه تضاد اساسی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی نبوده و نخواهد بود، اما در کنار تضاد اساسی در تمامی مراحل انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی( که تضاد اساسی آن متفاوت خواهد بود) موجود بوده و از هرگونه تغییر و پیشرفت تضاد اساسی تاثیر گرفته، و نیز، خواه زمانی که تضاد عمده نیست و خواه زمانی و مراحلی که تبدیل به تضاد عمده می گردد و هر گونه پیشرفتی در مبارزه از طریق و کانال آن حاصل می گردد، متقابلا بر تغییر و پیشرفت آن تضاد اساسی اثر خواهد گذاشت.
این تضاد، ماهیتا تضادی میان صفوف خلق و ضد خلق است و در رابطه میان آنها بروز می یابد. تمامی امپریالیست ها و ارتجاعیون از هر نوع و با تفاوت هایی، حامی تداوم حقوق نابرابر زنان با مردان، حفظ روابط مرد سالارانه و ستم های فئودالی و سرمایه دارنه هستند، درحالی که طبقه کارگر و خلق خواهان رفع تمامی اشکال ستم بر زنان، نابودی قوانین و روابط مرد سالارانه و برقراری برابری واقعی، حقیقی و عملی میان زنان با مردان است. بر خلاف ضد خلق که حامی و پشتیبان روابط ستمگرانه است، طبقه کارگر خواهان از بین رفتن آنهاست. بدین ترتیب پشتیبانی و طرح خواست های زنان و هدایت مبارزه آنها برای رفع ستم بر زنان و کسب حقوق برابر با مردان، بخشی بسیار مهم از برنامه و مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی طبقه کارگر است و در نهایت باید به وسیله ی جنبش و انقلابی که طبقه کارگر باید رهبری آن را داشته باشد، حل گردد.
برخورد طبقه کارگر به وابستگی های طبقاتی درون زنان، تابع امر کلی تحلیل طبقاتی مشخص هر مرحله از انقلاب و تقسیم آن به دو صف خلق و ضد خلق است.  در صف خلق نیز برخورد به هر لایه و قشری در زنان، تابع امر کلی برخورد به طبقه ای است که آن زنان به آن وابستگی دارند و جایگاه آن طبقه در آن مرحله از انقلاب. از دیدگاه طبقه کارگر، زنان کارگران، زحمتکشان، زارعین و دهقانان فقیر که خواه خودشان کارگر و زارع اند و یا همسران آنها هستند، اکثریت به اتفاق زنان محروم و زیر ستم دوگانه را تشکیل می دهند و هم اینان اند که به اتفاق مردان باید سوسیالیسم و کمونیسم را بسازند. از این رو طرح خواست های این اکثریت، نخستین اولویت طبقه کارگر است. طرح خواست های دموکراتیک زنان که به درجات مختلف خواست های زنان دیگر طبقات گوناگون خلق را در بر بگیرد، نیز بر مبنای هر مرحله از انقلاب تدوین می شود.   
استقلال و وابستگی جنبش زنان در انقلاب دموکراتیک  
از سوی دیگر، حرکت و جنبش زنان(که البته منحصر به زنان نیست و تمامی مردان پیشرو باید در امر آگاهی یافتن به آنها یاری و در مبارزه آنها را همراهی کنند) برای نابود کردن تمامی روابط نابرابر فئودالی و سرمایه داری دارای استقلال و ویژگی های معین است؛ زیرا نه تنها علیه این نظام ها که وی را به اسارت گرفته اند مبارزه می کند، بلکه امر سنگین و ریشه دار در قرون و اعصار، یعنی رفع تضاد و نابرابری بین زن و مرد را دنبال می کند. از دیدگاه طبقه کارگر و از دیدگاه مارکسیسم - لنینسم - مائوئیسم این جنبش از یک سو در حرکت های عمومی، تابع امر عمده مبارزه خلق با ضد خلق یعنی ارتجاع و امپریالیسم و تابع تضاد عمده معینی است که در هر مرحله عمده می شود و باید از خلال این تضادها، به سوی دمکراسی و سوسیالیسم و نیز نهایتا کمونیسم به پیش برده شود، و از سوی دیگر این جنبش دارای حرکت خاص خود بوده، در مراحل معینی و در چنین انقلاباتی عمده شده و از این رو باید مراحلی از تغییر، تحول و تکامل را طی کند.
غیرعمده بودن یا شدن خواست های این جنبش در مراحلی از تکامل انقلاب به این معنی است که این جنبش، حرکت خاص خود را در آمیختگی و وحدت با، و نیز تبعیت از تضاد عمده در هر مرحله دنبال می کند و خواست های آن در آن مقطع، به طور نسبی و بخشی و در چارچوب آن وجهی از مبارزه که عمده شده است( عمده می شود و یا عمده تر است) طرح می گردد و در آن چارچوب به پیش می رود. به عبارت دیگر، در جهت اتحاد و وحدت طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی و نیز جنبش های توده ای موجود، در هر برهه ای از مبارزه با ضد خلق و در چارچوب تضادعمده است که خواست ها و امیال آن باید به پیش برده شود.
تابع  تضادعمده بودن جنبش زنان از یکسو به این معنا است که این جنبش نمی تواند به طور مطلق و انتزاعی طرح و همه چیز گرد خواست های آن بچرخد، و خواست های آن نیز نمی تواند همیشه به طور جامع  و تمام و کمال پیش گذاشته شود و خواسته شود که همه ی آنها یکجا و در همان زمان تحقق یابد؛ و از سوی دیگر به این معنی نیست که این جنبش  از طرح آن خواست هایی که در چارچوب تضاد عمده باید از جانب آن طرح شود خوداری کند و یا به کلی متوقف و تعطیل شده و جایگاه خود را در مجموع تضادها  فراموش کند.
عمده شدن این تضاد یعنی عمده شدن تضاد زنان و جنبش آنها با تمامی روابط  سرمایه دارانه و فئودالی و باستانی به این معنی است که تمامی تضادهای دیگر انقلاب، در آن مرحله معین، درون آن مستتر و تابع آن گشته و از طریق تغییر و تحول آن به پیش برده خواهند شد. این مبارزه، در دوران انقلاب دموکراتیک از جانب تمامی طبقات خلقی بر علیه ضد خلق یعنی ارتجاع و امپریالیسم به پیش برده خواهد شد، و در دوره سوسیالیسم، از جانب طبقه کارگر و متحدین وی در روستا، در تلاش برای نابودی تمامی شرایط مادی موجود از گذشته که شرایط عینی ستم بر زنان را می سازند و مبارزه با افکار و سنن و آداب ضد زنی که از سرمایه داری و نظام های گذشته باقی مانده اند، خود رانشان خواهد داد و علیه تمامی محافظه کارانی که نمی خواهند به پیش روند و نیز بورژوازی باز تولید شده درون جامعه و حزب که می خواهد جامعه را به عقب باز گرداند، صورت خواهد گرفت. در چنین مراحلی، ویژگی های این تضاد، که تنها مشمول خلق و ضد خلق نشده و به درون خلق و تضادهای درون خلق نیز کشیده می شود، خود را به نحو بارزتری نشان خواهد داد.
مبارزه ی طبقه ی کارگر برای تغییر جهان بیرونی و درونی در برخورد به مساله ستم بر زنان
ضروری است که طبقه کارگر نه تنها برای تغییر و تحول تضاد عمده با صف ضد خلق ارتجاع و امپریالیسم (و در سوسیالیسم با بورژوازی بازتولید شده درون اجتماع و حزب) بجنگد، بلکه درون خود نیز به مبارزات همه جانبه و جانانه ای در برخورد به این تضاد دست زند؛ یعنی جنبش های معینی برای تغییر انقلابی افکار مردان و(زنان نیز) در مورد مسئله رفع ستم بر زنان و برابری میان زنان با مردان ایجاد کند و تغییرات معینی را در افکار، رفتار و کردار و نیز تنظیم های نوین و نوین تر روابط حقوقی بین زن و مرد را  درون جنبش خود و خلق دنبال کند و در عمل با توجه به شرایط عینی موجود در هر کشور معین، آنها را مستقر نماید. به عبارت دیگر، هم مبارزه برای دموکراسی سوسیالیسم و کمونیسم را پشتیبانی کند و هم حل گام به گام این تضاد را درون جنبش جاری خود پی گیرد.
از نکات اخیر چنین بر می آید که گر چه رفع واقعی ستم بر زنان و کسب برابری واقعی و در عمل میان زنان و مردان نهایتا در جامعه کمونیستی ممکن خواهد بود، اما این امر به این معنی نیست که این تضاد هیچ گونه تغییرات کمی - کیفی را تا آن زمان از سر نگذرانده باشد.
تاملی بیشتر نشان خواهد داد که با توجه به این که صفوف خلق و ضد خلق مطلق نبوده و نسبی است، تداخل های  معینی در میان صفوف خلق و ضد خلق همواره جریان  خواهد یافت. یکی از این تداخل ها، رسوخ درجاتی گوناگون از اندیشه های کهنه و ارتجاعی از هرنوع  در میان صفوف خلق است.  لذا در حالی که طبقه کارگر برای از میان برداشتن شرایط مادی، سیاسی و فرهنگی  ای که موقعیت نابرابر مردان با زنان و انواع افکار، قوانین حقوقی و جزایی را نهادینه کرده و از آن پشتیبانی می کند، مبارزه می کند، در عین حال موظف است و باید با بازتاب یا نفوذ تمامی اشکال چنین افکار و روابطی درون خود و صفوف خلق نیز مبارزه نماید. تلاش در حل این تضاد به همراه تضادهای درونی دیگر امری است که به جنبش طبقه کارگر جان داده و آن را تکامل یافته تر می کند.
باید اعتراف کرد که بیشتر ما کمونیست ها، به ویژه در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه و به ویژه در کشورهایی که مذهب بخش عمده و یا مهمی از روساخت فرهنگی است و آداب و سنن کهن بر اذهان ما سنگینی می کند، در برخورد به این تضاد و کوشش در تکامل و پیشبرد آن و نیز حل نسبی آن درون صفوف خود کوتاهی کرده ایم. در بسیاری از ما وجوه عقب مانده که به شدت جان سخت هم هستند در برخورد به زنان یافت می شود. باید همواره و در هر مرحله ای، تمامی وجوه این تضاد و تمامی اشکال فکری، رفتاری و فرهنگی موجود عقب مانده که از شکل های کهنه ستم عشیره ای، قبیله ای، طایفه ای، خرده مالکی، فئودالی و سرمایه داری در ما موجود یا باقی مانده اند، مورد تجزیه و تحلیل های دقیق قرار گرفته و برای گسست از آنها مبارزه گردد. از سوی دیگر باید تمامی اشکال ممکنه نوین چگونگی برابر حقوقی زنان با مردان مورد بررسی قرار گرفته و در عمل برای استقرار آنها در محدوده های احزاب و جنبش های عمومی مبارزه و تا جایی که توانست آنها را مستقر کرد.
این مبارزه ای است که همواره ادامه یافته و باید ادامه یابد. روشن است که جنبش طبقه کارگر اکنون و در برخورد به این تضاد نسبت به جنبش طبقه کارگر صد سال پیش و یا بیست سی سال پیش تفاوت کرده است و بیست سال دیگر نیز باید با اکنون متفاوت و تکامل یافته تر می گردد. طبقه کارگر باید به گونه ای روشن به این امر پی ببرد که «هیچکس آزاد نخواهد بود اگر حتی یک زن در جهان یافت شود که آزاد نبوده و زیر ستم باشد.»(نقل به معنی از مائو)
مساله ی زنان صفوف دشمن
نکته دیگر اینکه جنبش زنان می تواند و باید در چارچوب تبلیغی و تا حدود معینی از لحاظ عملی ، از مرزهای طبقات درون خلق بیرون برود و زنان نیروهای دشمن را نیز در بر گرفته و در این زمینه حتی به درون صفوف نیروهای طبقات ضد خلق نفوذ نماید، و یا زنانی از این طبقات را درون جنبش خود جذب کند؛ چرا که اشکال گوناگون ستم بر زنان محدود به زنان طبقات خلقی نشده و درون صفوف طبقات ضد خلق نیز وجود دارد؛ چنانچه در شرایط ویژه کشور ما، اینکه بخشی از زنان طبقات حاکم و مسلط از ستم مردان خود و قوانین کهنه ارتجاعی مذهبی رنج می برند، امری روشن  است؛ و ما حتی در میان برخی زنان این طبقات جنب و جوشی را می بینیم که پیشتر نمی دیدیم. گرچه ثروت و قدرت مسحور کننده است و بهشت این دنیایی را برای تمامی افراد نیروهای ضد خلق می سازد، اما مشکل بتوان پذیرفت که ثروت و قدرت، تمامی زنان این طبقات را که عموما تحت تسلط قوانین مرد سالارانه مذهبی و تحقیر شدن در محیط های مردانه هستند، راضی نگاه دارد و بخشی از آنها خواهان حقوق برابر با مردان نباشند و یا ارجی برای آن قائل نشوند.
 طبقه کارگر باید در صفوف و نیروهای  دشمن خویش نفوذ کند و اتحاد آنها را مختل نماید . بخشی از این نفوذ و اختلال در صفوف دشمن، می تواند و باید از طریق تبلیغ جنبش برابری خواهانه زنان برای تساوی با مردان  و گسترش آن به زنان  طبقات دارا صورت گیرد.
نظرات نادرست در مورد جایگاه جنبش زنان در مجموعه ی انقلاب
«اول برخورد خود به زنان را تغییر دهید سپس به تغییر جهان بپردازید»!
برخی اشتباهات تئوریک - سیاسی، کمبودها و ضعف های جنبش چپ در ایران در برخورد به مسائل و جنبش زنان، موجب برخی واکنش های افراطی و زمخت از سوی دیگر قضیه  شده است.
چنانکه برخی فرصت طلبان و نیز ابن الوقت ها به یکباره خواهان تعطیل کردن مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع  به وسیله ی طبقه کارگر می گردند و از این طبقه می خواهند که اول مسئله زنان را درون صفوف خود حل و فصل نماید؛ یعنی نخست و به طور مطلق هیچ اشتباهی در برخورد به زن درون این طبقه و یا حداقل درون پیشروان این طبقه وجود نداشته باشد و سپس این طبقه به مبارزه علیه ارتجاع و امپریالیسم و انقلاب  دست زند. امری که نه از نظر تئوریک - سیاسی صحیح است و نه از نظر عملی ممکن. زیرا نه تضاد اساسی و دیگر تضادها منتظر می مانند تا طبقه کارگر مشکل اش را با مسئله ستم بر زنان حل کند و نه چنین امری که خواهان تحولات مطلق فکری پیش از هر گونه عمل است، امری ممکن و مقدور است؛ زیرا طبقه کارگر تنها  در ضمن تغییر دادن جهان، می تواند خود را تغییر دهد.
«جنبش طبقه ی کارگر مرکز ثقل تحولات استراتژیک نیست»!
همچنین، برخی از کسانی که ادعای تفکرات چپ دارند به یکباره جنبش کارگری را که پایه و  اساس جنبش انقلابی است و وظیفه کمونیست ها است که  این جنبش را به یک جنبش انقلابی که برای کمونیسم مبارزه می کند، تبدیل کنند، به یکباره متهم به ناتوانی در تحقق سوسیالیسم و کمونیسم می کنند و از کمونیست ها میخواهند هم خود را مصروف این جنبش نکرده، بلکه صرف جنبش های زنان و یا دانشجویان کنند که از نظر آنها هم انقلابی ترند و هم فعال تر.
 از چنین دیدگاهی خطرناک تر نمی توان چیزی پیدا کرد. درست است که در برخی مقاطع جنبش های زنان و یا دانشجویان موقعیت های پیشروتری را نسبت به جنبش کارگری اشغال می کنند -  و این نه تنها در دوره کنونی که جنبش کارگری دچاراکونومیسم است، بلکه حتی در دوره هایی که جنبش کارگری  زیر رهبری یک حزب انقلابی کمونیستی قرار گیرد و به گونه ای انقلابی برای کمونیسم بجنگد، نیز اتفاق می افتد -  ولی در مورد وضع کنونی جنبش کارگری، مشکل واقعی آنجاست که کمونیست ها کار متمرکز و مداوم  انقلابی ای را در میان این طبقه دنبال نکرده اند (سوای استبداد و و موانعی که استبداد ایجاد کرده و می کند)، و بیشتر فعالیت هایی که در دوران اخیر صورت گرفته، به دلیل تفکرات رویزیونیستی و ترتسکیستی مسلط بر آنها، هرگز امر انقلاب و کمونیسم را دنبال نکرده اند.
 باید به جنبش های پیشرو زنان، دانشجویان و جوانان توجه کرد. این درست! اما هرگز نباید مرکز ثقل و پایه و اساس تغییر انقلابی را که طبقه کارگر و جنبش این طبقه است و جز این طبقه و جنبش این طبقه، هیچ  طبقه، بخش و جنبش دیگری نمی تواند جایگاه آن را بگیرد، فراموش کرد.    
«انقلاب آینده ایران انقلاب زنانه است»!
شکل دیگری از این برخوردهای نادرست، مثلا در دیدگاه هایی مانند این که «انقلاب آینده ایران زنانه خواهد بود»، بازتاب می یابد.  اگر منظور این است که در انقلاب آینده ایران، زنان نیمی یا شاید بیشتر از نیمی  از جمعیت مبارز هستند که برای حل تضاد اساسی مبارزه  می کنند، این به هیچ وجه نام «انقلاب زنانه» به آن انقلاب نخواهد داد. حتی اگر انقلابی علیه ارتجاع حکومت اسلامی و قوانین کهنه باشد و اینها مثلا طی یک دگردیسی از بالا و یا از خارج تغییر نکرده باشند. اگر منظور این است که تضاد زنان با روابط مرد سالاری و تمامی حقوقی که ازاین روابط ناشی می شود، بخش مهمی از مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی را تشکیل می دهد، این نیز نام آن انقلاب را که ماهیتا دموکراتیک و سپس سوسیالیستی خواهد بود، تغییر نخواهد داد. اما اگر منظور این است که انقلاب آینده ایران بر مبنای تضاد اساسی یعنی تضاد خلق و ارتجاع و امپریالیسم نبوده و صرفا انقلابی برای حل مسئله پدر سالاری و مرد سالاری است، انگاه چنین سخنانی، جز سخن یاوه نخواهد بود.
 نکته دیگر از این برخوردهای افراطی، مخدوش کردن خط و مرزها بین صفوف مارکسیست ها و فمینیست ها است. تلاش هایی که بوسیله فمینیست ها صورت گرفته در خور احترام است و طبقه کارگر و جنبش انقلابی زنان برای دمکراسی، سوسیالیسم و کمونیسم باید از دستاوردهای آنها در این خصوص بیاموزد. اما مخلوط کردن جنبش زنان که در نفس خود پیشرو و انقلابی است با جنبش های فمینیستی صرف که ماهیتا و یا در نهایت لیبرالی و بورژوایی هستند و یا پایین آوردن و یا محدود کردن امر مبارزه  طبقه کارگر تا سطح و یا در چارچوب های فمینیستی و به به کردن برای فمینیست ها، تنها از عهده تنگ نظران و محدود فکرانی بر می یاید که هیچ گونه علقی و باوری به اهداف والای طبقه کارگر نداشته و تنها کوشش می کنند رفرمیسم خود را به جای مارکسیسم، لنینیسم یا مائوئیسم جا بزنند. اشخاص و یا سازمان هایی که چنین افکاری را دنبال می کنند اگر نام خود و یا سازمان متبوع خود را به جای مارکسیست یا لنینست و یا مائوئیست، مثلا «فمینیست» و یا «مدافع حقوق زنان» و یا «سازمان زنان» می گذاشتند، ممکن بود واقعیت بیشتری را در مورد خود بیان کنند و شاید مفید فایده بیشتری می شدند.

هرمز دامان
     بهمن 94          
  

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر