۱۳۹۹ خرداد ۱۷, شنبه

نقش جنبش کنونی در تکامل آگاهی توده ها در آمریکا یا چگونه ایدئولوژی حاکم تسلط خود را از دست می دهد!


نقش جنبش کنونی در تکامل آگاهی توده ها در آمریکا

 یا چگونه ایدئولوژی حاکم تسلط خود را از دست می دهد!


ایدئولوژی، اندیشه و برنامه طبقه بورژوا - امپریالیست حاکم برای تزریق به توده ها این است: منافع شخص خودت را دنبال کن! گلیم خودت را از آب بیرون بکش و به فکر فرد خودت باشد. مطلقا به فکر کسی دیگر نباش! از هر گونه امری که برای تو دردسر ایجاد می کند، بگریز!

.
مهم ترین مبارزات توده ای در کشورهای امپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم:

مبارزه علیه تبعیض نژادی در آمریکا در دهه ی شصت
و همچنین مبارزه برای حقوق زنان در همین دهه

جنبش مه 1968 در فرانسه
جنبش ضد جنگ ویتنام در آمریکا در اواخر دهه ی شصت و اوائل دهه ی هفتاد
مبارزات در پرتغال و اسپانیا در دهه ی هفتاد
مبارزات طبقه کارگر انگلستان ( معدن چیان)در دهه ی هشتاد


جنبش گتو ها و جلیقه زردها در فرانسه در دو دهه نخست قرن جاری
مبارزات در کشورهای مختلف امپریالیستی در خلال بحران اقتصادی 2008
مبارزات طبقاتی در یونان در دومین دهه ی قرن جاری
و اکنون مبارزات  طبقه کارگر و خلق آمریکا

ایدئولوژِی حاکم
اگر چنانچه ما به وضع فرهنگی کنونی توده ها در کشورهای امپریالیستی نگاه کنیم، آنها را به طور کلی اسیر فرهنگ و ایدئولوژی حاکمی می بینیم که آنان را به گونه ای تقریبا کامل شست شوی مغزی داده و بسیاری از لایه ها را به مشتی «ربات» تبدیل کرده است. ربات هایی که تنها محرکشان برنامه ای است که به خوردشان داده اند.
 این اندیشه و برنامه این است: منافع شخص خودت را دنبال کن! گلیم خودت را از آب بیرون بکش. به فکر فرد خودت باشد و مطلقا به فکر کسی دیگر نباش! از هر گونه امری که برای تو دردسر ایجاد می کند، بگریز!
  تمامی بوق و کرناهای تبلیغاتی که مجال اندیشیدن مستقل را به توده ها نمی دهند، به طور مداوم در حال تبلیغ و ترویج این افکار در سیستم و نظام آموزشی، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و  اینترنت،  فلسفه و هنر( عکس، موسیقی، نقاشی، ادبیات، تأتر و  سینما) هستند.
 نقش مذهب و کلیسا
البته در کنار این بوق و کرنا،  کلیسا و مذهب نیز نقش خود را ایفاء می کنند. این نقش دو گانه است.
نقش یکم و مهم ترین نقش کلیسا و مذهب این است که توده هایی را که از زحمت و رنج و استثمار و ستم به تنگ آمده اند، یعنی شرایطی که آنان را دچار انواع احساسات گوناگون از تحقیر و خشم و کینه گرفته تا حزن و اندوه می کند، برای خو گرفتن و عادت کردن به استثمار و ستم بار بیاورد و نیز صبر و حوصله به آنان بیاموزد و امید به دنیای دیگر و وعده ی بهشتی که در آن همه ی این  استثمار و ستم پایان می یابد و توده ها می توانند از آن پس به راحتی زندگی کنند.
 نقش دوم مذهب این است که لایه ها و طبقاتی و مردمی را که از دید  دین و مذهب، شقاوت های موجود در زندگی انسانی  دراذهان آنها رسوخ و نفوذ می کند، یعنی درونشان در سیطره «ابلیس» و«دیو»هایی که نماینده ی شهوات، پستی ها و رذائل گوناگون هستند، قرار می گیرد و آن را به خود آلوده می سازد، تسکین دهد.
اینجا کلیسا و مذهب در نقش «بخشنده گناهان» ظاهر می گردد و به آنها می گوید که« اگر بدی ها و پلیدی های زندگی، شما را به خود آلوده ساخته و اگر از آنها در رنج و عذاب اید، و اگر دست به اعمال ناشایست زدید، به مذهب و خدا و پناه ببرید و طلب آمرزش کنید. آن گاه می توانید در پناه مذهب بر این دیوها و شیاطین غلبه یابید و پاکی و خلوص کسب کنید. اگر درون خود پلیدی حس می کنید یا می بینید، به مذهب ایمان بیاوید تا فرشته نیکی شما را از شر رذائل محفوظ نگاه دارد و از آن پس در آرامش شوید.»
 مذهب و کلیسا با این دو نقش اساسی خود نقش مخدر و تسکین دهنده را در این جوامع به خوبی بازی می کنند. غریب نیست که بسیاری از توده های طبقه کارگر و زحمتکش  و نیز توده های خرده بورژوازی تهیدست به مذهب  و کلیسا پناه می برند! غریب نیست که توده های سیاه پوست به کلیسا و مذهب پناه می برند و یا انواع سازمان مذهبی در آنها نافذ هستند.غریب نیست که هزاران نفر که در زندگی روزانه دچار استرس مزمن هستند، برای رهایی از آن به مذهب و کلیسا پناه می برند! و باز غریب نیست که بسیاری از لایه های طبقه خرده بورژوازی میانه و  مرفه مشتریان اصلی کلیسا و مذهب هستند!
در نتیجه تبلیغ  و رواج چنین اندیشه ها و فرهنگی است که تقریبا بیشتر لایه ها- به ویژه لایه های خرده بورژوازی- در شرایط عادی از احساسات طبیعی و ساده انسانی تهی می شوند. هر کس تنها دنبال کار و زندگی شخصی خویش است و فضای حاکم بر روابط اجتماعی نیز چنان آنان را غرق خود و مسائل خود می کند که کمتر اتفاقی تعجب و حیرت آنان را بر می انگیزد. در این کشورها، گروه های نه چندان کمی از مردم در نتیجه فشارهای مادی و معنوی سرمایه دچار«استرس» و بیماری های گوناگون روان پریشی و افسردگی می باشند و بر خلاف بوق و کرنای طبقه حاکم، از یک زندگی شاد و روح افزا به دورند.
نقش جنبش های توده ای در شکستن فضای غالب
اما در اوضاع و احوالی که چنین جنبش های بزرگی جریان می یابد، یعنی  زمانی که وضع و ورق بر می گردد و توده ها به شور و جنبش در می آیند، فضای روانی و فکری حاکم بر آنها به شدت تغییر کرده و عموما به قطب مقابل می گراید؛ از آن مسخ شده گی در می آیند و روح زنده ای در آنها جاری می شود.
اینجا توده هایی که با انواع حیله های ایدئولوژی و فرهنگ رایج از یکدیگر جدا شده و مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند( توده هایی با رنگ پوست متفاوت، با قومیت ها، مذاهب و ملیت های متفاوت) با یکدیگر یکی می شوند، و غمخوار و دلسوز و همراه یکدیگر می گردند. منافع  همه در اولویت قرار می گیرد. در این اوضاع و احوال، آن ربات شده گی، آن ایدئولوژی حاکم، آن «خودکار» شدن، سست شده و شکاف بر می دارد؛ پاره شده و منافذی در آن ایجاد می گردد؛
و اندیشه ها و روحیات تازه ای جای آن را می گیرد و رشد می کند. هر چه این جنبش ها دیر پا تر شود و بحث و گفتگو و نوشتن و مجادله پیرامون آنها بیشتر شود، شرایط برای عمیق شدن شکاف در جهان بینی حاکم بیشتر شده و امکان رشد نیروهای نوین بیشتر خواهد شد.
 این همه، البته به  این معنا نیست که با بروز این جنبش ها، کار این ایدئولوژی و جهان بینی تمام می شود. خیر! این فرهنگ و تفکر بیش از اینها ریشه دارد که صرف بروز چنین جنبش هایی کارش را بسازد و تمامش کند.
 اگر در کشورهای زیر سلطه که اقتصادعقب مانده است، تغییرات اقتصادی در جهت سوسیالیسم دارای اهمیت والاست و عموما آسان و ساده هم نیست و مراحل انتقالی متعددی بر سر راه است، در کشورهای امپریالیستی، اقتصاد سرمایه داری پیشرفته است و تحول سوسیالیستی گرچه همچنان اهمیت دارد، اما آسان تر و ساده تر خواهد بود و احتمالا نیاز به مراحل آن چنانی نخواهد داشت.
 اما اگر در کشورهای زیر سلطه، انقلابات فرهنگی متعددی نیاز است که کار فرهنگ مرتجع دیرینه ی حاکم را به پایان برسد و آن را به گورستان سپارد، در کشورهای سرمایه داری پیش رفته، از آن هم بیشتر نیاز است. در این کشورها- همچنان که مائو اشاره کرد - آن قدر که مبارزه برای تغییر فرهنگ فردگرایانه بورژوایی حاکم و ملحقات آن، به یک فرهنگ سوسیالیستی عمده است، شاید مبارزه برای تغییرات اقتصادی آن چنان عمده نباشد. در واقع، بخش مهمی از مبارزه در این کشورها، مبارزه با این فرهنگ متعفن حاکم و رسوخ کرده در توده ها، یعنی فرهنگی عمیقا نهادینه شده است. آنچه ما در اینجا از آن سخن می گوییم تنها شکاف برداشتن این فرهنگ و سست شدن تسلط مطلق آن است.
عناصر تبدیل نسل غیر سیاسی به سیاسی
 نسل کنونی به غیر سیاسی بودن شهره است. این نسلی بی آرمان خوانده شده است. نسلی دل مشغول با تکنولوژی، اینترنت و موسیقی و غرق در خوشی لحظه ها. بی توجه به آینده و در بیهودگی و بطالتی غریب غوطه ور و زندگی ای پوچ و بی معنا را تجربه کردن و گذراندن!
 این نسل با نسل پس از جنگ جهانی دوم نسل بین سال های 60 تا 80 میلادی به کلی فرق دارد.
مهم ترین عامل تهی از آرمان گردیدن این نسل و کمابیش غیر سیاسی بودن وی، شکست موقتی انقلابات طبقه کارگر بوده است. و نخست دو شکست بزرگ این طبقه:
 یکی شکست طبقه کارگر در شوروی و روی کار آمدن دارودسته رویزیونیست خروشچف و دیگری شکست طبقه کارگر در چین سرخ و سوسیالیستی و روی کار آمدن دارودسته رویزیونیست تنگ سیائو پینگ.
 اما این پدیده ای نیست که بتواند تداومی دراز مدت داشته باشد. آنچه موجب می شود که این نسل برخیزد و حرکت نویی را آغاز کند، خود تضادهای ذاتی سرمایه داری امپریالیستی و نیز حضور امپریالیسم و ارتجاع( انواع گوناگون ارتجاع مذهبی و غیر مذهبی) در کشورهای زیر سلطه و ساختار عقب اقتصادی- سیاسی مانده و وابسته این کشورها است. این تضادها همواره موجودند و همین ها هستند که زمینه های بر انگیخته شدن طبقه کارگر و توده ها را در خود دارد.
 جنبش هایی که به ویژه از از دهه ی نخستین قرن کنونی در کشورهای زیر سلطه به ویژه در در آسیا و منطقه خاورمیانه، در ایران، و در کشورهای عربی و نیز در کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی پدید آمد، نقش به سزایی در شکستن جو غیر سیاسی در میان  نسل کنونی داشت. البته بیشتر این جنبش ها یا شکست خورده اند و یا تاکنون به نتایجی که دنبال آن بودند دست نیافته اند، اما نقش ارزشمند این جنبش ها در روی آوری این نسل نو به سیاست و اندیشه های سیاسی انکار ناپذیر است.
 در برخی کشورهای غربی نیز پیش و پس از بحران 2008 این فرایند تغییر پدید آمد. این وضع به ویژه در کشور فرانسه، چشم گیر بوده و هست و خود را در دو جنبش بزرگ گتوها و جلیقه زردها نشان داده است.
 اکنون این کشور آمریکا است که محل این جنبش شده است. این جنبشی بزرگ است که بخش بزرگی از طبقه کارگر و توده های زحمتکش به ویژه نسل جوان این طبقات در آن شرکت دارند. و این جنبش بدون تردید - هر چند زمان به طول انجامد -  تأثیر خود را بر روی آوردن نسل جوان به سیاست و  شکل گیری اندیشه های سیاسی خواهد داشت. 
روشن است که این فرایندها تا کنون به شکل گیری نسل نوین سیاسی شده و از آن مهم تر بر آمدن نسل نوین کمونیست ها و تشکیل و ایجاد احزاب و سازمان های کمونیستی و از آن مهم تر رهبری این احزاب بر جنبش طبقه کارگر و توده های زحمتکش نینجامیده، و نمی توانست بینجامد.
اما چنانچه وضع کنونی را با گذشته مقایسه کنیم، تفاوت ها روشن و آشکار خواهد شد. برای نمونه می توانیم وضع فعلی را در ایران با دهه شصت که از جنبش خبری آن چنانی نبود،  و یا در دهه ی هفتاد و هشتاد که عموما اندیشه های اصلاح طلبانه لیبرالی حاکم بر اندیشه ی نسل های تازه شده بود، مقایسه کنیم، آن گاه می بینیم که وضع و جنبش کنونی بسیار متفاوت و بسی پیشرفته و تکامل یافته تر نسبت به آن دوره هاست. پدید آمدن فعالین مبارز کارگر و روشنفکر چپ در جنبش بزرگ کارگران در هفت تپه، می تواند نشانگر آینده ای تابناک برای جنبش سیاسی و کمونیستی طبقه کارگر باشد.  
در واقع این انتظار که تأثیر این جنبش ها به روی نسل جوان این گونه باشد که به سرعت اندیشه کمونیستی پذیرفته شده و نسل کمونیست های نوین پدید آید، نادرست است. نسل نوینی که در این جنبش های آبدیده می شود، باید یک فرایند تجزیه و تحلیل گذشته و نیز  احتمالا- باتوجه به شکست های طبقه کارگر- یک فرایند نظری و عملی از انتخاب اندیشه ها و راه های گوناگون مبارزه را بگذراند تا بتواند شکست های طبقه کارگر را هضم کند و آماده برای خیز برداشتنی نوین شود.
تأثیر جریان های مخرب ترتسکیستی و رویزیونیستی بر فضای چپ در کشورهای امپریالیستی
وانگهی باید توجه داشت که خود حوزه سیاسی به اصطلاح مخالفین نظم موجود، به شدت آلوده به ویروس ها و میکرب های مضری است که ضد سیاسی بودن و ضد کمونیسم بودن را پرورش می دهد. مثلا در ایران، اکثر سازمان های موجود سیاسی به اصطلاح چپ، مارکسیسم را کنار گذاشته اند و به رویزیونیسم، ترتسکیسم، سوسیال دموکراتیسم و انواع جریان های غیر مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی گرویده اند. دیگر نه از عبارات مارکسیستی در نوشته های آنان اثری هست و نه از تجزیه و تحلیل مارکسیستی و نه بنابراین از جهان بینی مارکسیستی. تمامی تلاش این گروه ها که هر یک سعی می کند در آن از دیگری سبقت بگیرد، همانا نابود کردن هر اندیشه ای است که نشانی و ردی از مارکسیسم داشته باشد.   
 همین وضعیت و به مراتب بدتر از ایران در کشورهای غربی و از جمله آمریکا وجود دارد. اینجا تبلیغات ضد کمونیستی بیداد می کند. نام کمونیسم در مقابل نام سرمایه داری قرار داده نمی شود، بلکه همچون نمود دیکتاتوری (در کشورهای سوسیالیستی )در مقابل دموکراسی(بورژوایی -  در کشورهای سرمایه داری که ماهیتا دیکتاتوی طبقه بورژوازی است) قرار داده می شود.
از سوی دیگر، اگر در جنبش چپ کشورهای زیر سلطه و از جمله چپ ایران، ترتسکیسم و یا رویزیونیسم با اوضاع عموما انقلابی در این کشورها ناسازگارند و به اندیشه های پسمانده و تفاله های متعفن فکری می مانند که تنها به وسیله مشتی تاریک فکر مزدور بورژوازی کمپرادورسلطنت طلب و امپریالیسم نشخوار می گردند، اینجا در کشورهای امپریالیستی ترتسکیسم و رویزیونیسم به وسیله محیط دانشگاه و روشنفکران طبقات میانی و نیز لایه هایی در اتحادیه های کارگری به شدت تقویت می شوند و سموم خود را در جنبش می پراکند
در واقع، «چپ» عموما غالب در این کشورها، از همان اوائل پدید آمدن مارکسیسم با افکار رویزیونیستی و پس از انقلاب روسیه با ترتسکیسم( بقیه ایسم ها بین این دو هستند و ماهیت بیشتر آنها یکی است) در مبارزه با مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم قرار گرفته است و به طور عمده همین دو گروه هستند که جو سیاسی جریان های به اصطلاح مخالف نظام موجود را در کنترل خود دارند.
به این ترتیب، فضای سیاسی «چپ» با این جریان ها به شدت آلوده شده و نسل نو در سیاست، آرمان انقلابی و راه و روشی مبارزه جویانه و امید دهنده و نیز سازمان های انقلابی ای را نمی بینند که همچون نیرویی جاذب بر وی تأثیر گذارد. این عوامل موجب تقویت جو ضد سیاست و گریزان از سیاست در میان نسل  نوین بوده و هست.
بنابراین با وجود چنین عواملی این را که امید داشته باشیم این جو به سرعت در هم بشکند – به ویژه در کشورهای امپریالیستی که این سازمان ریشه های قدیمی دارند- نادرست است. اما می توانیم این امید به حق را داشته باشیم که این جنبش ها با تداوم خود که دور از ذهن نیست و نیز انتقال به مبارزاتی با کیفیتی بالاتر در آینده، بسیاری از مسائل را دستخوش تغییر کرده و بستری برای سیاسی شدن نسل نو و نیز پدید آمدن نسل نوین کمونیست های مبارز باشند.

پردوام باد جنبش طبقه کارگر و توده ها
زنده باد انقلاب
 فردگرایی و جهان بینی بورژوایی را نقد و طرد کنیم و جمع گرایی توده ای را تبلیغ کنیم
زنده باد کمونیسم
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
16 خرداد 99


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر