۱۳۹۹ خرداد ۲۴, شنبه

مبارزه دموکراتیک در کشورهای امپریالیستی جزیی از انقلاب سوسیالیستی است


مبارزه دموکراتیک در کشورهای امپریالیستی جزیی از انقلاب سوسیالیستی است


آنچه توده ها در نظام های سرمایه داری پیشرفته به عنوان انگیزه های مبارزات خود حس می کنند و یا بر زبان می رانند، تضادهایی که آن ها را بر می انگیزد، و نیز مبارزه ی طبقاتی ای که به سبب این انگیزه ها و تضادها پیش می برند، و نیز اشکال بروز آنها گوناگون اند، اما آن چه بنیان اساسی آنها را تشکیل داده و یا  آنها را زیر تأثیر خود قرار می دهد، یکی است: تضاد اجتماعی شدن تولید با تصاحب خصوصی وسائل تولید و کار اضافی

مسائل دموکراتیک در کشورهای سرمایه داری پیشرفته تنها
در چارچوب انقلابات سوسیالیستی می توانند حل و فصل شوند

تاریخ  نه موزون، بلکه ناموزون، نه خطی و مستقیم، بلکه غیر خطی و مارییچی حرکت می کند و تکامل می یابد

گاه مبارزه در کشور زیر سلطه و گاه مبارزه در کشور سرمایه داری امپریالیستی، گاه تضاد طبقه کارگر و خلق ها با سرمایه داران و مرتجعین کشورهای زیر سلطه و گاه تضاد میان امپریالیست ها و مترجعین عمده می شود


گرچه در دوران کنونی تضاد طبقه کارگر و دهقان و توده های زحمتکش و زیرستم در کشورهای زیر سلطه با ارتجاع و امپریالیسم عمده است، اما گاه تضاد طبقه کارگر با بورژوازی در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی نیز عمده می شود

در کشورهای زیر سلطه انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه کارگر و در کشورهای سرمایه داری انقلاب سوسیالیستی در دستور قرار دارد
تبعیض و گسترش آن
خواست رفع تبعیض نژادی در مورد سیاه پوستان بیشتر شامل آمریکا است. یعنی جایی که سیاه پوستان به عنوان برده به خدمت گرفته شدند و آثار تمایز نهادن های آن دوران هنوز بر ذهن و روان بورژوازی مسلط موجود است و از آن نه تنها به لایه هایی از خرده بورژوازی و نیز طبقه کارگر صادر و در این طبقات نافذ می شود، بلکه با پشتیبانی معنوی و مادی وی، انواع گروه ها و سازمان های نژاد پرست تقویت شده و در جامعه رها می شوند.
اما اگر چه این نوع تبعیض - تبعیض بر مبنای رنگ پوست- در کشورهای اروپایی مانند انگلستان، فرانسه و آلمان به حدت آمریکا نیست، و همین هم موجب های و هوی سران بورژوازی اروپای غربی بر سر این که چرا پلیس این کشور چنین و چنان می کند و چرا در آمریکا این مسائل هنوز حل و فصل نگردیده می شود، اما اشکال دیگری از تبعیض که آن هم یا به نوعی به نژاد مربوط می شود، و یا به مسائل دیگر، هم پایه ی آمریکا و بعضا به شکل شدیدتری وجود دارد. یعنی تبعیض درباره مهاجران به خصوص مهاجران غیر اروپایی - به ویژه آسیایی- و حمله به آنان به وسیله گروه های نژادپرست.
رفع تبعیض نژادی خواستی دموکراتیک است
مسأله تبعیض نژادی و نیز تبعیضاتی همانند با آن، در زمره مسائل دموکراتیک قرار می گیرند زیرا که حل و فصل آنها، نظام جامعه ی سرمایه داری را تغییر بنیادی نمی دهد و جامعه ای با ساخت اقتصادی و روابط تولیدی نوین نمی سازد. از این رو خواست رفع تبعیض نژادی برای جامعه ی آمریکا و جوامعی که این یا آن نوع شکل تبعیض در آن وجود دارد، نهایتاً یک خواست دموکراتیک است.
لذا، می توان این گونه استنتاج کرد که مسائلی که ماهیتاً دموکراتیک هستند که - یکی دوتا هم نیستند- و تضادهایی که بر مبنای آنها برانگیخته می شوند، در جوامعی که به اصطلاح دموکراتیک ترین نوع جوامع طبقاتی بشری بوده و هستند نیز کماکان وجود دارند.
این خواست از سوی برخی طبقات خلقی تا جایی که این طبقات زیر رهبری طبقه کارگر نباشند، در چارچوبی دموکراتیک - بورژوایی طرح می شود؛ یعنی آنها خواهان حل این تضاد در چارچوب نظام موجود بورژوایی هستند، در حالی که این تضادها اساساً در این چارچوب حل شدنی نیستند.
حل نسبی و موقت این تضادها نیز در نهایت گامی است به سوی تشدید تضاد اساسی و گذر از سرمایه داری به سوی یک نظام عالی تر. یعنی نظامی کمونیستی که برابری نه صرفاً صوری، بلکه واقعی و عملی بین انسان ها بنیاد اساسی آن است. 
حل مسائل دموکراتیک در چارچوب انقلابات سوسیالیستی
 به واقع، این خود تضادی است که در جوامع سرمایه داری امپریالیستی که دموکراسی بورژوایی عمل می شود( این دموکراسی های سر و ته زده در واقع شکل برونی دیکتاتوری های بورژوایی هستند) بازهم مسائل دموکراتیک - بورژوایی نمی توانند در آن چارچوب حل و فصل گردند. و این نه به این دلیل است که خصلت دموکراتیک این مسائل تغییر کرده، بلکه به این سبب است که بورژوازی امپریالیستی، تمامی خصال انقلابی بورژوازی قرون هفدهم تا اواخر قرن نوزدهم را از دست داده و به ارتجاع شدید گرایش پیدا کرده و لذا خود مانع اصلی حل این گونه مسائل و تضادها و نیز مسبب اصلی تداوم آنها در نظام سرمایه داری کنونی است، و بقای وی نیز تا حدودی هم به وجود و حضور این مسائل و تضادها بستگی دارد.
این مسائل تنها در چارچوب انقلابات سوسیالیستی می توانند به طور کامل و نهایی حل و فصل شوند و در نتیجه باید به وسیله طبقه کارگر به این گونه طرح شده و در زمره و چارچوب برنامه و انقلاب سوسیالیستی قرار گیرند.
 در پس تضاد عمده، تضادهای غیر عمده پنهان هستند
 در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی و بیشتر از آنها کشورهای زیر سلطه ی امپریالیسم، مسائلی از گونه ی دموکراتیک کمابیش و همواره وجود دارد. برخی از آنها رو می آیند، عمده می شوند و بر سر آنها مبارزه شدید در می گیرد. برخی دیگر کماکان تا زمان و شرایط مناسبی که بتواند آنها را رو آورد، به واسطه شدت یابی مسئله ای که عمده شده، کمتر فرصت طرح شدن داشته و یا اگر هم طرح شده عموما در زیر تسلط آن طرح شده و می شوند.
 برای نمونه در خود جامعه آمریکا و جوامع اروپایی، یکی از مسائلی که عموما پا به پای مسأله تبعیض نژادی وجود داشته است، مسئله ستم بر زنان و خواست برابری حقوق از جانب زنان در این زمینه بوده است.علیرغم اینکه این تضاد همواره طرح شده و مبارزه بر سر آن شدت گرفته - به ویژه در دهه ی شصت-  و گرچه پیشرفت هایی جزیی و نسبی در حل آن حاصل شده، اما به طور کلی و اساسی همچنان حل ناشده باقی مانده است.  همین گونه است تبعیض بین ادیان و مذاهب، مسائل محیط زیست و غیره.
اما حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که تضادهایی که بر سر مسائل تبعیض نژادی، حقوق برابر زنان و یا مذاهب است، حل و فصل شود، بازهم این جوامع با حل این مسائل، از نقطه نظر ساخت اقتصادی و یا اشکال سیاسی موجود خود از نظام های سرمایه داری مستقر خود پا فراتر نخواهند گذاشت و تنها به طور نسبی پهنای دموکراسی بورژوایی نیم بند خود را گسترده تر کرده و کمی از زمختی های آن خواهند کاست. گرچه این امر مانع این نخواهد شد که زمختی دیگری در آن رشد نکند و عمده نشود.
نقش تضاد کار و سرمایه در تحرک بخشی به جنبش دموکراتیک
اما نکته کلیدی و مهم این است که این امر که برخی تضادها عمده می شوند و جنبش به گرد آن ها به حرکت در می آید، به این معنا نیست که همه ی جنبش همین  تضادها و شعارها و همه ی خواست طبقات شرکت کننده در آن، همین خواست هاست. به عبارت دیگر، هر مسئله و هر تضاد، مسائل و تضادهای دیگر را در خود دارد و این تضادها گرچه نه به طور مساوی و متعادل، بلکه غیر مساوی و نامتوازن عمل می کنند، اما این امر مانع موجودیت و نقش آنها نمی شود.
همچنان که وقتی که تضاد کار و سرمایه به شکل روشن، هم در زیر و هم در رو، محرک آشکار حرکت است، در دل آن تضادهای دیگر نیز پنهان می شوند، و این تضادها تمایل دارند که با حل تضاد کار و سرمایه، آن ها نیز حل و فصل گردند، به همان گونه نیز در دل مبارزات دموکراتیک توده ای تضاد کار و سرمایه و مبارزات سوسیالیستی پنهان می شوند و اگر توجه کنیم که بافت اصلی طبقاتی در چنین جنبش های دموکراتیکی، طبقه کارگر و طبقات زحمتکش هستند، آنگاه متوجه می شویم که آنچه محرک اساسی اینان است، نه تنها خواست های دموکراتیک، بلکه بیشتر از آن، تضادهای بنیادی آنها با نظام موجود است. به بیانی دیگر، در واقع تضاد اساسی بین اجتماعی شدن تولید و تصاحب خصوصی ابزار تولید است که محرک اساسی مبارزات موجود و برانگیزاننده اصلی دیگر تضادها و جنبش ها است و همین تضاد اساسی است که شکاف های اصلی طبقاتی و صف بندی ها را پیرامون خواست های دموکراتیک ایجاد می کند.
رابطه تضاد کار و سرمایه با تضادهایی که از نظام سرمایه داری بر نمی خیزند
تضادداساسی بر مبنای ماهیت پروسه ای که پا به وجود می گذارد، پدید می آید و شکل می گیرد، و به همراه آن تضادهای ریز و درشت معینی پدید آمده و تابع آن می گردند. اما در یک پروسه ترکیبی همه ی تضادهایی که پدید می آیند، از خود تضاد اساسی بر نمی خیزند، بلکه از جوامع  و نظام های پیشین به درون نظام جاری می آیند.
 اما این ها با اینکه ربطی بنیادی به تضاد اساسی موجود ندارند، با این همه در نظام جدید زیر تأثیر تعیین کننده تضاد اساسی در می آیند و به طور کلی از آن تبعیت می کنند. مثلا تبعیض نژادی و یا نابرابری حقوق زن و مرد، به خودی خود از تضاد کار و سرمایه بر نمی خیزند، بلکه از نظام های پیش از سرمایه داری به درون این نظام انتقال یافته اند. با این همه، در جامعه سرمایه داری با نفوذ تضاد اساسی درون آن ها و شکل دهی نوین آنها بر این مبنا( جمعیت اصلی سیاهان و زنان که با تبعیض موجود زیر فشار بیشتری قرار می گیرند، کارگران و توده های زحمتکش هستند) به تبعیت از تضاد اساسی این نظام در آمده و با محوریت اساسی آن به چرخش و گردش و تحرک در می آیند و بدون حل آن هم حل نخواهند شد.
تفاوت جنبش دموکراتیک در کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیر سلطه
تفاوت جنبش های دموکراتیک در کشورهای امپریالیستی با جنبش های دموکراتیک در کشورهای زیر سلطه این است که جنبش هایی با خواست های دموکراتیک در کشور سرمایه داری امپریالیستی تنها می تواند به وسیله یک انقلاب سوسیالیستی به حل و فصل نهایی خود نائل آید، اما در کشورهای زیر سلطه جنبش دموکراتیک باید نخست به وسیله انقلابات دموکراتیک به عنوان وجه عمده به پیش رود و آنگاه این انقلابات دموکراتیک به رویه دیگر خود یعنی به انقلابات سوسیالیستی تکامل یابند.
 در کشورهای سرمایه داری پیشرفته، بافت طبقاتی جنبش اساساً با تسلط عمومی و تقریبا مطلق طبقه کارگر بر دیگر طبقات خلقی مشخص می شود، زیرا در این کشورها جمعیت اصلی توده زحمتکش طبقه کارگر است، حال آنکه در بیشتر کشورهای زیر سلطه طبقه کارگر جمعیت اصلی نیست، و در بیشتر آنها دهقانان، حتی اگر جمعیت آنها کم رنگ تر از پنجاه سال پیش شده باشد، باز هم بخش مهمی از جمعیت هستند. افزون بر این، طبقه خرده بورژوازی شهری در این کشورها بسیارگسترده تر از این طبقه در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی است.
از این رو، در جوامع زیر سلطه انقلاب دموکراتیک مقدم بر انقلاب سوسیالیستی است. در کشورهای امپریالیستی چنین همگونی ای بین این دو ضد موجود نیست، زیرا بسیاری از مسائل دموکراتیک پایه ای به ویژه مسئله ارضی- دهقانی و نیز بسیاری از مسائل روساخت سیاسی - فرهنگی فئودالی کمابیش حل و فصل شده است. بنابراین خواست های سیاسی و فرهنگی دموکراتیک بر بستر یک انقلاب سوسیالیستی باید حل و فصل شوند.
نقش جناح هایی از طبقه حاکم
به گرد این مسائل و تضادها، دسته ها، گروه ها، سازمان ها و احزاب گوناگونی که به تمامی طبقات موجود در این جوامع تعلق دارند، حضور دارند. این امر گاه حتی بخش هایی از احزاب طبقه حاکم سرمایه دار امپریالیست و – در کشورهای زیر سلطه بخش هایی از ارتجاع حاکم- را در بر می گیرد. در همین مبارزات  تبعیض نژادی در آمریکا می بینیم که حتی  رهبری حزب دموکرات و به ویژه نماینده اصلی این حزب برای انتخابات آینده جو بایدن( و نیز این روزها- هیلاری کلینتون) از مبارزات کنونی پشتیبانی کرده و بر علیه ترامپ موضع می گیرند.
فرمانده واشنگتن و شهردارسیاتل هر دو به حزب دموکرات تعلق دارند و هر دو این شهرداران علیه خواست ترامپ مبنی بر اعزام ارتش به سیاتل موضع گرفته اند.
 روشن است که اگر دموکرات ها بر سر کار بیایند، مسائل و تضادهایی که بر سر تبعیض نژادی موجود است، حل و فصل نخواهد شد. کما این که در مدت هشت سال ریاست جمهوری اوباما، بارها این مسائل پیش آمد و مواضع نیم بند و بی خاصیت وی نیز تأثیری در فرونشست آنها نداشت.
اما نکته ای که بارز است این است که این موضع گیری و حضور این احزاب و دسته ها در مبارزات، به هیچ وجه نمی تواند ماهیت مردمی این مبارزات را که بر بستر تضادهای جامعه سرمایه داری آمریکا پیش آمده و پیش خواهد آمد، را زیر سئوال برد؛ هر چند که گاه قضیه را دچار پیچیدگی و ابهام می کند.
اشاره به این نکات از این رو ضروری است که عده ای بر آن اند که مبارزات کنونی بر سر این مسأله، از جانب مخالفین ترامپ در  طبقه ی مسلط بر آمریکا  و برای شکست وی در انتخابات آینده صورت گرفته  است؛ نظریه ای که به هیچ وجه درست نیست.
و بی پایه تر از این ادعاها، ادعاهایی است که ترامپ می کند. وی حکومت های مردم کُشی مانند روسیه، چین و ایران را محرک این جنبش می داند. کشورهایی که البته می توانند در زد و بند و بده و بستان با امپریالیسم آمریکا، و بالا و پایین کشیدن یک رئیس جمهور از این موقعیت ها استفاده کنند، اما اینکه آنها مثلا برپا کننده و یا محرک آن باشند، به راستی اتهامی پوچ، مضحک و مسخره است.
 این نوع فرافکنی و نسبت دادن جنبش های توده ای به دیگر حکومت های رقیب، امری عادی برای تمامی امپریالیست ها و مرتجعین  است. در خود ایران نیز حکومت کریه و جانی جمهوری اسلامی، تمامی جنبش های بیست ساله اخیر را به آمریکا، اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه نسبت داده است و بدون تردید در آینده نیز نسبت خواهد داد. 
گروه مائوئیستی راه سرخ
 ایران
23خرداد 99


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر