۱۳۹۹ خرداد ۱۲, دوشنبه

شورش های توده ای علیه نژاد پرستی دولت امپریالیستی آمریکا


 شورش های توده ای علیه نژاد پرستی دولت امپریالیستی آمریکا

در روز دوشنه 5 خرداد 1399( 25 مه2020) در شهر مینیاپولیس در ایالت مینه سوتای آمریکا، پلیس این کشور یک بار دیگر روی نژاد پرست و جنایتکار خود را نشان داد. یک مرد سیاه پوست را که به وسیله چهار پلیس دستگیر شده بود، به روی زمین قرار دادند و یکی از پلیس ها که وحشی ترین آنها بود، زانو به روی گردنش گذاشته و آن قدر به این کار ادامه داد تا مرد دستگیر شده جان باخت. این کار جلو چشمان مردمی از زن و مرد که پیرامون پلیس ها جمع شده بودند و علیرغم اعتراض فرد دستگیر شده که می گفت «نمی توانم نفس بکشم» و مردمی که از پلیس مزدور می خواستند به این کار ادامه ندهد، اتفاق افتاد.
در پی این حادثه، شورش گسترده مردمی به وسیله توده های سیاه و نیز دیگر مردمی که به آنها پیوسته بودند، صورت گرفت و شهر به وسیله مردم به آتش کشیده شد و اجناس فروشگاه های پوشاک و مواد غذایی به وسیله توده ها مصادره شد. این شورش به شهرهای بزرگ دیگری همچون نیویورک، لوس آنجلس، شیکاگو، واشنگتن ودیگر شهرهای بزرگ وکوچک آمریکا کشیده شد و نیز به همراه  آن و در همدردی با توده های سیاه، در برخی از کشورهای دیگر همچون انگلستان و آلمان مبارزات توده ای علیه نژاد پرستی اوج گرفت.
 طبقه حاکمه آمریکا  گرچه از نیروهای گارد ملی استفاده کرده و در برخی شهرها مقررات منع آمد و شد برقرار کرده در اما - حداقل تا کنون - جرئت نکرده است آن طور که می تواند در مقابل این شورش ها بایستد. امری که ظاهرا به دلیل ترس و وحشت اش از گسترش بیشتر آن و به ویژه عمق یافتن آن است؛ آن هم در این دوران کرونا و فشار سهمگینی که خواه از حیث شیوع بیماری و ضربات آن به لایه های فقیر جامعه  وارد شده و می شود، و خواه از حیث فقر و بدبختی طبقه کارگر و زحمتکشان این کشور در دوران بحران اقتصادی که کماکان ادامه دارد. و نیز به نظر می رسد که وحشت ترامپ را فرا گرفته که این ماجرا به به ماجراهای دیگری افزوده نگردد که انتخاب وی را برای بار دوم به ریاست جمهوری کمابیش مشکل کرده است.
اکنون این ترامپ و باندش است که در راس طبقه حاکم آمریکا و دولت امپریالیستی این کشور قرار گرفته است. فردی با ویژگی هایی به شدت عقب مانده، سنتی، ضد زن و نژاد پرستانه. او تجلی دوران بحرانی امپریالیسم آمریکا و کمابیش امپریالیست هاست، و می تواند نماینده دورانی انتقالی باشد که بین حکومت های کنونی که به دموکراسی بورژوایی سرودم بریده ای پای بندند و دیکتاتوری های عریان بورژوایی وجود دارد؛ یعنی حکومت هایی فاشیستی از قماش هیتلر، موسولینی و فرانکو.
امکان برآمدن این نوع حکومت ها را، جناح ها، نیروها و احزاب ضد مهاجر و نژاد پرست در حال تشکیل و یا رشد در این کشورها به ویژه در فرانسه و آلمان نشان داده اند. در دوران کنونی، تبلیغات این نوع جناح ها و احزاب شان بسیار بیش از پیش شده است. آنها کم یا زیاد این توانایی را دارند که در دورانی که نبود احزاب کمونیست واقعا انقلابی احساس می شود، از زمینه موجود رقابت میان کارگران و زحمتکشان خودی و کارگران مهاجر به شکل مناسبی بهره برداری کنند و تبلیغات مسموم کننده خود را علیه رنگین پوستان و مهاجران پیش برند؛ کاری که ترامپ برای انتخاب اش به ریاست جمهوری انجام داد و تا توانست از رقابت میان کارگران «سفید» با مهاجران کشورهای زیر سلطه به ویژه کارگران مهاجر مکزیکی بهره برد. به واقع رأی این کارگران «سفید» نقش مهمی در انتخاب اش داشت.
از سوی دیگر این حادثه بار دیگر ماهیت دموکراسی بورژوایی ای را که طبقه بورژوا- امپریالیست آمریکا یکی از منادیان آن است، نشان داد. این دموکراسی حتی به قوانین ساده ای که در مورد فرد مجرم دستگیر شده، وضع شده، فردی که به وسیله چهار پلیس و تعدادی دیگر در کنترل است، احترامی نمی گذارد. در اینجا نه دموکراسی بورژوایی بلکه دیکتاتوری نژاد پرستانه و فاشیستی بورژوایی عمل می کند.
پلیس آمریکا و نیروهای نظامی این کشور همان قوای قهریه و نیروی زوری هستند که سرمایه داران آمریکایی به آنها متکی هستند و بدون آنها نمی توانند نفس بکشند. بیشتر این نیروها از میان مردمان عادی اند. مردمی که به دلیل فقدان شغل و نیز برخی امکانات خوب که به نیروهای پلیس می دهند، به این نیروها و ارتش می پیوندند. با این وجود، نه تنها فرهنگ و جهان بینی بورژوایی حاکم که نقش اصلی را در شستشوی مغزی، تحمیق توده ها و راغب کردن و تن دادن شان به زندگی در زیرفقر و ستم، بازی می کند، بلکه همچنین شیوه آموزش در نیروهای پلیس و ارتش به گونه ای است که از بسیاری  از آنها چنان آدمکشان، جنایتکاران و فاشیست هایی می سازد که گمان می رود این ها از زمان زاده شدن آدمکش و جانی بوده اند. رفتار فاشیستی پلیسی که زانو روی گردن مرد سیاه پوست دستگیر شده می گذارد، خود نشانگر ذره ای از این شستشوی مغزی و آموزش های فاشیست پرور است. این پلیس بعد از این که مرد دستگیر شده را می کشد و او را درون آمبولانس قرار می دهند، در حالی که خود می داند، فرد دستگیر شده را کشته است، چنان خونسرد و با گردن افراشته قدم می زند، که گویی اتفاقی نیفتاده است.( و یا وانمود می کند که فرد نمرده است و مثلا بیهوش شده است!). رئیس پلیس محلی که خود سیاه پوست است، مانند موجودات بی خاصیت و بیغ، واکنشی در مقابل این قتل نشان نمی دهد؛ و اوباما که عضو از طبقه حاکم است، همچون مزدور سفیدها و همچون یک سیب زمینی بی رگ تنها خواستار این می گردد که به پرونده رسیدگی گردد!
آنچه برای بسیاری از اهالی مهاجر کشورهای جهان سوم نقشی همواره مسموم کننده داشته است، مقایسه میان وضع در کشورهای امپریالیستی با وضع در کشورهای خودشان یعنی کشورهای زیر سلطه است که عموما بدتر می باشند. آنها چنان خود را مسحور دموکراسی بورژوایی سرو دم بریده حاکم بر کشورهای امپریالیستی می کنند، که هیچ جایی برای تعمق در مورد امور این کشورها برای خود باقی نمی گذارند. یک مهاجر ایرانی که از استبداد و خفقان حکومت مرتجع و کثیف آخوندها و پاسداران به تنگ آمده و مجبور به مهاجرت شده، همواره وضع این کشور امپریالیستی را با کشور خود مقایسه می کند و به این باور می رسد که اینجا واقعا دموکراسی و رفاه وجود دارد.
 این گونه مهاجران متوجه این نیستند که این دموکراسی بورژوایی سرودم بریده و رفاه- تنها نسبت به کشورهای زیرسلطه فقیرتر- به این سبب می تواند تداوم یابد که تمامی کشورهای زیر سلطه به وسیله سرمایه های امپریالیستی غارت می شوند و آنها بخش ناچیزی از این غارت را در این کشورها صرف رفاه نسبی لایه های ناچیزی از مردم- بیشتر یقه سفید ها- می کنند. رفاه نسبی ای که با تورم سال به سال بیشتر این کشورها، روز به روز کمتر از پیش می شود.
 به علاوه - و این بسیار مهم تر است - آنها خود حکومت های مستبد، مرتجع و آزادی کش را در کشورهای زیر سلطه به روی کار می آورند و از آنها تا جایی که می توانند پشتیبانی می کنند. بدون پشتیبانی امپریالیست ها، جمهوری اسلامی اگر نگوییم محال، اما مشکل می توانست مستقر شود و تا این زمان دوام بیاورد. انقلاب سوریه نمی توانست خفه شود و بشار اسد باقی بماند، انقلاب های لیبی و مصر نمی توانست به این حال روز بیفتد و مردم در یأس و حرمان و افسردگی قرارگیرند، در بحرین نمی توانست چنان کشتاری به راه بیفتد. روی واقعی دموکراسی بورژوایی سرودم بریده در کشورهای امپریالیستی را باید در استبدادی که در این کشورها حاکم می کنند و منش و رفتار ستمگرانه اینان در این کشورها دید؛ در ویتنام و کره  دید؛ در شیلی، اندونزی، الجزایر و سومالی و سودان دید؛ در افغانستان و عراق دید. در کشورهای زیر سلطه است که نیروهای نظامی و ارتش این کشورها گستره و عمق  وحشیگری، جنایت پیشگی و پستی و دنائت خود را نشان می دهند.
 اما در خود این کشورها نیز دموکراسی شان روز به روز سرودم بریده تر می شود، چندان که با دموکراسی قرن نوزدهم و حتی اوائل قرن بیستم شان یعنی زمانی که فعالیت کمونیست های مبارز آزاد بود، قابل مقایسه نیست. این درست تحقق همان نظر لنین است که گفت امپریالیسم گرایش به ارتجاع دارد و روز به روز ارتجاعی تر می شود. رفتارهای پلیس آمریکا آتش به خشم توده ها زده و همواره مسبب شورش هایی شده است، و چنانچه این شورش ها اوج گیرند و طبقات سرمایه دار امپریالیست حاکم احساس خطر کنند، آن گاه آنها روی دیگر خود را نشان خواهند داد. همچنان که در فرانسه دولت امپریالیست این کشور در دو دهه اخیر، به ویژه در قبال شورش گتوها و نیز جلیقه زردها تا حدودی نشان داد. همچنان که امثال تاچر در جریان اعتصاب کارگران معدن انگلستان در دهه هشتاد نشان داد.
در حال حاضر شورش در بسیاری از شهرهای مهم آمریکا همچون نیویورک و لوس آنجلس و شیکاگو گسترش یافته و نیز همدردی بسیاری از کارگران و زحمتکشان کشورهای امپریالیستی را برانگیخته و آنها در پشتیبانی از آن دست به گردهمایی و راهپیمایی زده اند. این شورش ها با این سرعت و گستره و عمق، نشانگر امکانات تکامل مبارزه طبقاتی و تبدیل شدنشان به انقلابات سوسیالیستی در این کشورها در آینده ای دور یا نزدیک هستند. شورش هایی که در نتیجه جان باختن یک فرد می توانند چنین به سرعت به وجود آیند و چنین به سرعت گسترده وهمه گیر شوند، آن گاه  چه ابعادی خواهند داشت اگر در این دوران فرتوتی امپریالیسم جهانی، در وحدت با انقلابات کشورهای زیر سلطه( همانند دوران جنگ ویتنام) و یا در نتیجه شعله ور شدن جنگی جهانی به وجود آیند؟ 
 این درست است که نقطه انگیزش شورش های اخیر، رفتار نژاد پرستانه و جنایتکارانه پلیس آمریکا بوده، اما این که کارگران و زحمتکشان به ویژه توده های سیاه و مهاجر، بدنه اصلی آن را تشکیل می دهند، نشان می دهد که عللی مانند عدم توانایی دولت امپریالیستی آمریکا در کنترل بیماری همه گیر کواید 19 و صدماتی که شیوع این بیماری به کارگران و زحمتکشان و به فقرا و دردمندان زد و موجب جان باختن بسیاری از آنان به واسطه این بیماری شد، نیز به سهم خود، در سرعت دادن و شدت بخشیدن به آن تأثیر داشته است.
در واقع شیوع این بیماری، تمامی بی مسئولیتی، بی مبالاتی و ناتوانی دولت های امپریالیستی را در دادن خدمات بهداشتی به توده ها، به شکلی هر چه روشن تر نشان داد. دولت هایی که با پول مردم و از قبال کار و زحمت آنان زندگی می کنند و خود را همواره و در ظاهر خدمتگزار مردم می خوانند، سر بزنگاه که می رسد و آنجا که مردم نیازمند خدمت دولت هستند، نشان می دهند که اصلا و ابدا چنین نیستند، و در واقع این مردم و به ویژه کارگران و زحمتکشان هستند که خدمتگزار دولت و طبقات حاکم انگل صفت و طفیلی هستند.
 دوران بیماری کرونا نشان می دهدکه آنجا که باید امکانات بهداشتی و تجهیزات بیمارستانی برای پیشگیری و مقابله با بیماری موجود و فراوان باشد، یعنی به ویژه در کشورهای امپریالیستی ثروتمند آمریکا، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و انگلستان، این امکانات نه چندان موجود و فراوان نیست، بلکه این کشورها از این لحاظ در مضیقه هم هستند؛ و همین کمبود امکانات موجب اجبار در گزینش بیماران برای زندگی و جان باختن رقم بسیار بالایی از بیماران در این کشورها شده و خواهد شد.
 این دوران همچنین ثابت کرد که این کشورها آن قدر که در آماده کردن امکانات و تجهیزات و سلاح های جنگی برای پیشبردن منافع طبقات سرمایه دار حاکم می کوشند، یک هزارم آن را صرف آماده کردن امکانات بهداشتی برای کارگران و زحمتکشان و توده های کشورهای خود نمی کنند. این دوران به خوبی ثابت کرد که جهان نیازمند نظامی نوین است. نظامی سوسیالیستی، نظامی بر آمده از توده ها، نظامی برای آنها و نظامی که خود آنها به یاری پیشروان شان، خشت خشت آن را بسازند.
افزون براین، فشار بحران 2008 تا کنون ادامه داشته و رشد تورم و بیکاری مداوما بالا رفته است. بنابراین زمینه ی گسترده تری که این شورش ها بر آن استوار است و همانا بنیان اساسی آنها را تشکیل می دهد، بحران دامنگیر و کمابیش رشد یابنده اقتصادی است. رفتار پلیس آمریکا تنها شعله ای به خرمن خشک زده است.

نابود باد نژادپرستی
مرگ بر امپریالیسم
زنده باد انقلاب
زنده باد کمونیسم
گروه مائوئیستی راه سرخ
10خرداد 99

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر