۱۳۹۸ آبان ۱۱, شنبه

«عمو سام! کام این پلیز»!؟(1) حکایت « موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و می اندیشد که به اندازه گردی سر چاه است»!


«عمو سام! کام این پلیز»!؟(1)

 حکایت « موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و می اندیشد که به اندازه گردی سر چاه است»!

در سال های پس از انتخابات 88، خامنه ای و پاسدارانش به نیروهای اصلاح طلب حکومتی یورش آوردند و تقریبا اکثریت رهبران این نیروها را از سازمان های مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت و دفتر تحکیم وحدت بازداشت و زندانی کردند. از سوی دیگر، برخی از رهبران این سازمان ها و یا نیروهای هوادار و یا متمایل به آنها که تا آن زمان در ارگانهای نظامی، امنیتی و نیز سازمان های تبلیغاتی و یا موسسات ترویجی مذهبی کار و فعالیت می کردند، طی دوران مذکور کشور را ترک کرده و یا به بیرون گریختند.
پس از این بازداشت ها و زندان ها به طور کلی چرخشی اساسی به طرف همسو شدن با جناح «اصولگرا» و تلاش در حل مسائل مورد اختلاف با آنها در مواضع این نیروها پدید آمد. تجلی نهایی این هم سو شدن ها با جناح  اصولگرای خامنه ای در بافت لیست امید برای مجلس هشتم خود را نشان داد. ما درباره روندهای تجزیه و گرایش های درون« اصلاح طلبان» به دفعات نوشته ایم و نیازی به شرح وضعیت نیروهای غالب کنونی آنها در مجلس و در ارکان نظام نیست. روشن است که اکثریت به اتفاق آنها نان به نرخ روز خور شده و در رقابت با جناح اصولگرا در گرفتن پست و مقام و استفاده از رانت ها هستند.
 چرخش به سوی راست ترین نیروها تنها شامل نیروهای داخل این جریان نشد. این امر در مورد نیروهایی از اصلاح طلبان و یا نیروهای همسو یا متمایل به آنها که به بیرون رفته یا گریخته بودند، نیز صدق می کرد. تفاوت مهم میان این دو  دسته در گردش به سوی راست ترین نیروها این بود که نیروهای داخل به سوی جناح  خامنه ای یعنی اصول گراها و نیروهای در قدرت چرخش کردند، و بیشتر نیروهای اینان در بیرون کشور و در مخالفت با خامنه ای و  دارودسته  ارتجاعی اش به سوی امپریالیست ها  به ویژه امپریالیسم آمریکا. نکته مهم این است که در حالیکه باند ارتجاعی خامنه و پاسداران خبیثش اکنون و بیش و از پیش افشاء شده اند، چندان که پیوستن به آنها کریه است و قبح دارد، اما رفتن به صف امپریالیست ها و مشاطه گری آنها برعکس، گویا نه تنها کراهت و قبح گذشته خویش را از دست داده است، بلکه مایه افتخار حضرات نیز گردیده است.(1)
  بخشی از دسته های مورد ذکر در بیرون که مدارج بالای دانشگاههای خارجی را طی کردند، اکنون تحلیل گر و همکار رادیو و تلویزیون های کشورهای امپریالیستی و سایت های آنها شده اند.  جهت گیری سیاسی بیشتر این تحلیلگران سیاسی به سوی تقابلی کمکاکان اصلاح طلبانه با باند خامنه ای است. بخش هایی از آنها هنوز هم در داخل نیروهایی آشنا در موسسات گوناگونی که در بالا نام بردیم دارند که برای آنها اطلاعات می فرستند و برخی از تحلیل ها و نظرات آنها از همین اطلاعات ها مایه می گیرد.
 نکته مهم و اساسی این است که این تحلیل ها عموما یک طرفه و صرفا در تقابل با باند خامنه ای آن هم عموما از دیدگاه رفرمیستی است. آنچه در آنها غایب است، همانا نقش نیروهای امپریالیستی به ویژه امپریالیسم آمریکا در قبال تحولات منطقه و به نوعی بزک کردن این نیروها است. مثالی از این درجه یک جانبه گی را به گونه ای نمونه ای در مقاله ای با نام «از «یانکی گو هوم» تا «ایران برو بیرون» از مجید محمدی در سایت ایندیپندنت فارسی( 5 آبان 98، 27 اکتبر 2019) می بینیم و ما اکنون این مقاله را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
محمدی در آغاز مقاله خود چنین می نویسد:
«اگر فردی در سال ۱۳۵۸ به خواب رفته و چهل سال بعد در سال ۱۳۹۸ از خواب بیدار شده باشد، نخواهد توانست شگفتی خود را از آنچه در خاورمیانه رخ داده است، پنهان کند. نه تنها رژیم‌های سیاسی و سیاست‌های آنها، بلکه جوامع و فرهنگ‌ها نیز تغییرات بنیادی داشته‌اند.آنچه نقشه‌ گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه را عمدتا تغییر داده است، نه دخالت ابرقدر‌ت‌ها (که همیشه کم و بیش جریان داشته است)، پایان جنگ سرد(که دوباره در حال بازگشت است)، تمرکز بر توسعه‌ اقتصادی و اجتماعی (که فراموش شده) و شکل‌گیری ائتلاف‌های بین‌المللی تازه (که مدام شکل می‌گیرند و از هم می‌پاشند)، بلکه ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی، اعتراضات عمومی تحت تاثیر شبکه‌های اجتماعی و شکل‌گیری دولت‌های اسلامی و تحولات ناشی از آن‌هاست.»
  ما پایین تر به«دخالت ابرقدرت ها» یعنی دخالت امپریالیست های غربی شامل امپریالیسم آمریکا، اروپای غربی و ژاپن از یک سو و امپریالیسم روس از سوی دیگر در منطقه اشاره خواهیم کرد. از دیدگاه محمدی این دخالت به این شکل آمده که«همیشه کم و بیش جریان داشته است». اما نکته این است که «این همیشه جریان داشتن» که مجیدی تلاش دارد با این واژه ها، از اهمیت آن بکاهد و آن را نه تنها ناچیز و هیچ، بلکه برعکس- چنانکه خواهیم دید- دخالتی مثبت جلوه دهد، اتفاقا طی این چهل سال« عادی و معمولی» نبوده است، بلکه فراز هایی مهم و برجسته و برای منطقه خاورمیانه نقش اساسی و تعیین کننده داشته است.
این آدرس عوضی دادن است که چنان نموده کنیم که امپریالیست ها در این منطقه حیاتی نقش تعیین کننده مسلط خود را در تامین منافع اساسی اقتصادی و سیاسی خود، غارت کشورهای منطقه، جلوگیری از روندهایی خلاف منافع خود و یا جهت دادن به روندها همسو با منافع خود از دست داده اند. در واقع حتی پشت برخی از این به اصطلاح «جنبش های اجتماعی» اسلامی از جمله القاعده، طالبان و داعش، نخست خود این قدرت های امپریالیستی غربی پنهان بودند. آنها این جریان ها را که به همه چیز شبیه هستند الی جنبش اجتماعی، علم کردند تا به تناوب منافع و مقاصد خود را در منطقه، خواه در تضاد با امپریالیسم شوروی و بعدها روس، و خواه  در مبارزه با جنبش های توده ای انقلابی- دموکراتیک سکولار پیش ببرند.(2)
کدام تغییرات بنیادی!؟
باری مجیدی از همان آغاز مقاله اش، نظرات خود را مورد قضیه «شگفتی» از تغییرات شامل کل کشورهای خاورمیانه می کند. وی می گوید:
« نه تنها رژیم‌های سیاسی و سیاست‌های آنها، بلکه جوامع و فرهنگ‌ها نیز تغییرات بنیادی داشته‌اند.»
حال اگر از این حضرت تحلیل گر پرسیده شود که مثلا «رژیم سیاسی و سیاست» و یا « فرهنگ ها»ی کشورهایی مانند عربستان سعودی،(3) کویت، امارات، قطر، عمان، اردن، مصر و یا اسرائیل  چه تغییر بنیادی ای  داشته اند( و منظور از «تغییرات بینادی» یا در جهت چپ و یا در جهت ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی است)، گمان نمی کنیم که بتواند پاسخی در خور بدهد. در واقع حتی رژیم سیاسی و فرهنگی سوریه نیز دستخوش تحولی اساسی نشده است و یکی از دلایل اصلی دخالت رژیم ایران و امپریالیسم روس جلوگیری از همین تغییر اساسی به نفع نیروهای دموکراتیک بوده است.
 وی سپس می نویسد که« آنچه که نقشه‌ گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه را عمدتا تغییر داده است... ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی، اعتراضات عمومی تحت تاثیر شبکه‌های اجتماعی، و شکل‌گیری دولت‌های اسلامی و تحولات ناشی از آن‌هاست».
روشن است که یکی مهمترین تحولات در خاورمیانه در دوران چهل ساله اخیر بروز اسلام گرایی شیعه و سنی در منطقه است. اما اینکه این را آن چیزی بدانیم که « نقشه گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه را تغییر داده باشد» از قلم انداختن آگاهانه تمامی تغییرات و تحولاتی است که در این منطقه به وقوع پیوسته است. این نگاه مانند نگاه کردن« موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و فکر می کند بزرگی آسمان به اندازه گردی سر چاه است»!(یک مثل چینی به نقل از مائو تسه دون و با کمی تغییرات)
 اولا که ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی خاص اکثریت باتفاق کشورهای خاورمیانه نبوده، بلکه خاص اقلیتی ناچیز از آنهاست. این در نهایت همانگونه که از اشارات محمدی پیداست مربوط است به کشورهای ایران، لبنان(بروز حزب الله و جهاد اسلامی - فراموش نکنیم که پیش از این ها جریان شیعی امل هم بود که نفوذش کم نبود) و نیز تا حدودی عراق و البته از دیدگاه وی سوریه و یمن. البته داستان سوریه به کلی متفاوت است و در یمن نیز این نیروها بخشی از جریان های موجود در این کشور هستند.
 چنانچه ما فریب تبلیغات  حکومت اسلامی در داخل ایران را نخوریم، آنگاه می بینیم که وضع آن چنان که این حکومت و نیز برخی نیروها به پیروی از آن تصویر می کند، نیست.
 دوما، صحبت کردن از «تغییر نقشه گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه» نیز گنده کردن بیش از حد تحولاتی است که در جهت مزبور رخ داده است. خود محمدی پایین تر اشاره می کند که«جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر موثر منطقه‌ای در حیطه‌های نظامی و امنیتی (نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی) است» و این تا حدودی- به ویژه تا جایی  که نقش ایران به عنوان «ام القراء» بروز این جریان طرح است-  نشان می دهد که تغییر نقشه آن چنان هم«گفتمانی و ایدئولوژیک» نیست.
 اکنون به مواردی که تا حدود زیادی مغایر احکام این تحلیلگر هستند، اشاره می کنیم:
جنبش دموکراتیک در کشورهای عربی مشهور به«بهار عربی»
مهمترین جنبش رخ داده در خاورمیانه طی چهل سال اخیر به جز انقلاب ایران که ماهیت اسلامی نداشت و شعارهای اصلی اش «استقلال» و «آزادی» بود، طی دوره ای که به «بهار عربی» شهرت پیدا کرد، صورت گرفت. کل «بهار عربی» به ویژه و تا آنجا که صحبت بر سر مسائل ایدئولوژیک- سیاسی است، در جهات عمده اش، به هیچوجه سنخیتی با ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی نداشت. وجه بارز و عمده این انقلابات، سکولا بودن آنها و در عین حال ضد امپریالیسم بودن آنها بود(در کشور مصر حسنی مبارک، در تونس بن علی و در بحرین نوکران امپریالیسم آمریکا و غرب حاکم بودند و در سوریه و لیبی نیز نوکران  امپریالیسم روس).همانقدر که انقلاب علیه شاه سابق در ایران خصلت دموکراتیک و ضد امپریالیستی نداشت، این جنبش ها و انقلابات نیز خصلت ضد دموکراتیک و ضد امپریالیسم غربی و شرقی نداشتند!؟
 در مصر این جنبش و انقلاب هیچ هم کیشی اساسی با جنبش اسلامگرایی شیعه و سنی نداشت. بلکه یک انقلاب در مجموع سکولار بود. اخوان المسلمین هم که ربطی اساسی با ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی نداشت، برای دورانی کوتاه  و به زور به مردم  تحمیل شد در همان اوان روی کار آمدنش شکست خورد و کنار رفت. جریان مذکور تنها بیان تمایلات بخشی ناچیز از برخی طبقات و لایه های سنتی از جامعه مصر بود و نه بر آمد ماهیت انقلاب مصر.
در سوریه انقلابی رخ داد که نه تنها هیچ  پیوندی با جنبش اسلام گرایی شیعه و سنی نداشت، بلکه ماهیتا سکولار بود. در واقع، در این کشور و پس از جنگ داخلی، حتی تحولی چشمگیری به نفع جریان اسلامی شیعی و سنی، و علیرغم نقش ایران دنبال انجام نیافته و نمی شود. اتفاقا اسلامگرایی شیعه و سنی نه بیان ماهیت آن، بلکه در خفه کردن آن انقلاب نقش داشت. خود محمدی می نویسد: «امروز، جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر موثر منطقه‌ای در حیطه‌های نظامی و امنیتی (نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی) است». به عبارت دیگر این جنبش اسلامی شیعی تا حدود زیادی جز مشتی مزدور نظامی و امنیتی صادر نکرد.
در این کشور ما امری به نام«ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی، اعتراضات عمومی تحت تاثیر شبکه‌های اجتماعی، و شکل‌گیری دولت‌های اسلامی» به جز داعش ندیدیم. داعش نیز بیان ماهیت و اشکال ایدئولوژیک  انقلاب سوریه نبوده، بلکه امری جانبی در آن بوده است. (4)
به این ترتیب «ظهور اسلامی گرایی شیعه و سنی در قالب جنبش های اجتماعی، اعتراضات عمومی در بهترین حالت مربوط میشود به ایران، لبنان، عراق و نیز یمن.
در لبنان نیروهای اسلام گرای شیعه و سنی بروز بخشی از هویت سیاسی- فرهنگی این کشور هستند و نه تمام هویت آن؛ در عراق نیز قضیه به همین ترتیب است و در یمن از این دو کشور هم کمتر.
 نقش امپریالیست ها
 اکنون و پس از نگاهی گذرا ببینیم که نقش امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا و روس در منطقه چگونه بوده است.
 نخست اینکه امپریالیسم آمریکا نیرویی بود که در کنفرانس گوادلوپ بر سر روی کار آمدن خمینی با این نیروها توافق کرد. به این ترتیب این امپریالیسم نقش معینی در« ظهور دادن اسلام گرای شیعه » در ایران داشت. این نقشی ساده و معمولی نبود.
 دوم: امپریالیسم آمریکا به همراه امپریالیست های اروپایی به افغانستان و عراق لشکرکشی  کرد و دولت های این دو کشور را وابسته به خود نمود. این تجاوز امپریالیستی بخشی مهم از تغییرات سیاسی منطقه را موجب گشت.
 محمدی مهمترین تحولات منطقه را این گونه بر می شمارد:
«مهم‌ترین تحولات در این دوران، عبارتند از حملات القاعده در ۹/۱۱ و حمله آمریکا به افغانستان و عراق، شکل‌گیری داعش، بسط نفوذ جمهوری اسلامی در عراق در خلاء قدرت ناشی از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در دوران اوباما، جنبش بهار عربی و سقوط چندین دیکتاتور در شمال آفریقا، و بسط نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه به واسطه جنگ‌های داخلی در سوریه و یمن. »
 حملات القاعده
 القاعده مبین جنبش اسلامی نبود. سازمانی بود که خود امپریالیسم آمریکا در ساختنش نقش داشت. این سازمان به همراه طالبان که آن هم عمدتا به وسیله امپریالیست های غربی ساخته و یا حداقل آنها در پرورده کردن نخستین آن نقش داشتند، قرار بود که به نفع امپریالیسم غرب و علیه امپریالیسم روس نقش ایفا کنند. این که این جریانات پس از اینکه خرشان از پل گذشت و صاحب نیرو و انواع و اقسام سلاح ها و مهمات رسیده از امپریالیست های غربی شدند، چرخش کردند و تا حدودی و از موضعی به غایت ارتجاعی در تضاد با نیروهای امپریالیستی  قرار گرفتند، ذره ای از نقش امپریالیست ها در ساخت و ساز و یا پرورده کردن آن ها کم نمی کند.
 حمله امپریالیسم آمریکا به افغانستان و عراق
 و نه تنها به این دو کشور، بلکه دخالت نظامی ناتو در لیبی و انقلاب را در راه های انحرافی و بیغوله ها انداختن، دخالت موثر آمریکا در تحولات مصر، سرکوب انقلاب مصر و روی کار آوردن ژنرال دست نشانده و نوکر السیسی. دخالت فعال در سوریه برای به شکست کشاندن انقلاب این کشور. تقویت برخی از گروه های دست نشانده و دامن زدن به تضاد بین نیروهای رهبری کننده انقلاب در سوریه،  تقویت گروه داعش از نظر نظامی خواه مستقل و خواه از طریق ترکیه. سرکوب انقلاب به شکل خشونت بار در بحرین.
 آیا نقش امپریالیسم آمریکا، انگلیس و دیگر متحدان اروپایی به اضافه ژاپن باید بیشتر از این می بود.
 نقش امپریالیسم روس نیز حداقل در سرکوب انقلاب سوریه کاملا روشن و در پیش چشم همه است.
 می بینیم که نقش امپریالیست ها در جهت دادن به تغییرات و تحولات خاورمیانه اساسی بوده است.
 اما نقش ایران: یعنی  «ام القراء» یا مادر«ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی». ما این نقش را تا حدودی چنان می بینیم که محمدی دیده است:
«امروز، جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر موثر منطقه‌ای در حیطه‌های نظامی و امنیتی (نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی) است»
توجه کنیم که  اگر جمهوری اسلامی توانست به«بسط نفوذ... در عراق» و« در خلاء قدرت ناشی از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در دوران اوباما» دست زند، این اساسا بدون توافق پنهانی با امپریالیسم آمریکا و گرفتن نقش در خاموش کردن مقاومت ضد آمریکایی در عراق نبوده است. همین مسئله در« بسط نفوذ جمهوری اسلامی... در سوریه» و سرکوب انقلاب در این کشور صدق می کند.
 به این ترتیب ایران یک بازیگر موثر منطقه ای(و البته در برخی کشورها) در حیطه های نظامی و امنیتی و نیز تا حدودی ایدئولوژیک - مذهبی است. اما نکته  این است که ایران در این نقش ویژه و «موثر» خود و تا جایی که این نقش در سرکوب انقلابات است( تا حال سوریه و  اکنون عراق و لبنان) کاملا در خفا مورد پشتیبانی امپریالیسم آمریکا و غرب، روس و نیز اسرائیل است. آیا ممکن است که پاسداران خبیث، نقش مهم نظامی و امنیتی در سرکوب انقلاباتی که ماهیتا دموکراتیک و ضد امپریالیستی هستند، به عهده بگیرند و امپریالیست ها مخالف آن باشند!؟(5)
 شکی نیست که امپریالیسم آمریکا - و دونالد ترامپ در راس آن- بدش نمی آید که اگر بشود جنبش در عراق و لبنان- هم چنانکه در شیلی یا اکوادور- سرکوب شود، و اگر سرکوب در این دو کشور با یاری فکری و یا نقش به عهده گرفتن نیروهای منسوب به ایران(حشد الشعبی در عراق و حزب الله در لبنان) ممکن گردد، چرا باید بد باشد!  
اینکه حکومت ارتجاعی ایران و سران پاسدارانش نتوانند چنین نقشی را ایفاء کنند، از یک سو به  توش و توان جنبش های مذکور در مقاومت و پیشروی بر می گردد و از سوی دیگر به طبقه کارگر و توده های زحمتکش و ستمدیده ایران که بتوانند از مبارزات مردم این کشورها پشتیبانی کنند.
 بهر صورت، چنانچه ما به تحولات و تغییرات خاورمیانه  در مجموع خود، و نه اینجا و آنجا، توجه کنیم می بینیم که این منطقه ای استراتژیک برای امپریالیست هاست و این آنها هستند که طی چهل سال اخیر و در مجموع نقشی تعیین کننده در جهت دادن به تغییرات و تحولات و پیگیری منافع اقتصادی و سیاسی خود داشته اند و نه حکومت اسلامی که امپریالیسم نیست و اینجا و آنجا و آن هم تا حدودی نقشی در تضادی ارتجاعی با این امپریالیست ها داشته است. نقش امپریالیست ها کلی و تعیین کننده و استراتژیک است. نقش حکومت اسلامی جزیی و محدود به دورانی کوتاه است و تعیین کننده روندهای اساسی و استراتژیک نیست.
 برای ما در ایران عجالتا مبارزه با این حکومت ارتجاعی و نقش کریهش در سرکوب جنبش های خلق های منطقه عمده است، اما عمده بودن این مسئله به هیچوجه نباید مانع شود که نقش ایضا کریه امپریالیست ها و نوکران  سلطنت طلب آنها را از یاد ببریم و از مبارزه با آنها غفلت کنیم. 
ادامه دارد.
 هرمز دامان
نیمه نخست آبان
 یادداشت ها
1-   البته نکته تاسف بار عدم وجود یک آلترناتیو انقلابی یا مترقی در اپوزیسیون چپ و دموکرات ایران است. چنین نیرویی می توانست بخشی از نیروهایی را که به بیرون کشور گریختند مورد پشتیبانی قرار داده و جذب کند.  فقدان چنین نیرویی، موجب  به هرز رفتن بسیاری از این نیروها گردید.
2-    ریشه های جریان طالبان به دوران پیش از بروز جریان اسلامی در ایران باز می گردد. مدت زمان موجودیت «دولت» داعش چندان زیاد نبود و این جریان و یا القاعده نمی توانند شاخص های تعیین کننده برای خاورمیانه باشند. در واقع جریان حاکم در ایران و جریانی در لبنان دارای بیشتر اهمیت در امر مزبور هستند.
3-    دست زدن به تغییرات فرهنگی در عربستان نیز در یکی دو سال اخیر صورت گرفته است. تازه این تغییرات در زمره تغییراتی که مورد نظر محمدی است جای نمی گیرد.
4-   ما در مورد کشورهایی مانند تونس صحبت نمی کنیم، زیرا این کشورها به خاورمیانه مربوط نمی شوند.
5-    البته ممکن است که در دوران کنونی و در صورتی که در ایران جنبش انقلابی شدت گیرد، امپریالیسم آمریکا به عنوان «ناجی» جنبش وارد شده و در سرنگونی دولت حاکم نقش ایفا کند. اما جدای از تضاد های امپریالیسم آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی، این اولا به دلیل جلوگیری از رشد یک انقلاب و گسترش آن به منطقه است، و دوما جهت روی کار آوردن نیروهای سلطنت  طلب وابسته به خود که عجالتا در آب نمک خوابانده شده اند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر