۱۳۹۸ آبان ۲۹, چهارشنبه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(1)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(1)
                                
تحلیلی از فراز نوین در جنبش توده ها و مبارزه طبقاتی در ایران

جهش های تازه جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی کنونی
 جنبش کنونی که چند روزی است آغاز گشته و تا کنون تداوم یافته است، ادامه جنبش دموکراتیک و ضد امپریالیستی خلق ایران است. این جنبش نسبت به گذشته جهش های ریز و درشت چندی داشته است که عبارتند از:
1-   جنبش کنونی از نظر کمی گسترده تر از پیش شده است.
 در جنبش کنونی مناطق و شهرهای باز هم بیشتری به جنبش پیوسته اند. خلق های کرد، ترک، بلوچ و عرب بیشتر از گذشته به جنبش سراسری پیوسته و فعال تر گردیدند. افزون بر اینها، لایه های پایینی و میانی طبقه خرده بورژوازی( تولید کوچک و کسبه خرد) بیش از پیش در جنبش درگیر شده و لایه ها و بخش هایی از بازاریان نیز کم بیش همراه با جنبش شده اند. اعتصاب بازاریان می رود که از شکل استثناء بیرون آید و شکل همگانی به خود گیرد.  
این ها صرفا به این علت نیست که مسئله افزایش بنزین همه  طبقات و اهالی را درگیر می کند، بلکه این امر به واسطه تکامل خود تضادهای جنبش با حکومت  خامنه ای و استبداد مذهبی حاکم است.  جنبش دموکراتیک کنونی، هر دلیلی( و یا هر اقدامی از جانب حکومت و یا مخالفین) را از هر جنس، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می تواند موجب بروز و پیشروی و تکامل خود کند و بخشی از این تکامل، از گسترش کمی آن، خواه از جهت طبقاتی و خواه از جهت عددی به دست می آید.
به بیانی دیگر، این  نشانه تکامل و شدت گیری یکی از دو تضاد اساسی در جامعه، یعنی تضاد طبقات مردمی با حکومت استبدادی کنونی و برای دموکراسی و آزادی( و نه صرفا یک خواست اقتصادی و یا امری اقتصادی) است. اتحاد طبقات و گروه ها و خلق های ایران در هدفی که بین همه آنها مشترک است؛ یعنی سرنگونی استبداد مذهبی حاکم به هر دلیل موجهی که به بهانه ای تبدیل می شود. در یک کلام، جنبش دموکراتیک کنونی در تکامل خود، طبقات، لایه ها و خلق ها را پیرامون خود گرد می آورد و گستره عددی آنها را بیشتر می سازد.
2-   اهداف جنبش مشخص تر شده اند.
در این جنبش، هدف اصلی که از همان سال 88 خود را به صورت برجسته ای نشان داد، یعنی تضاد با خامنه ای و دم و دستگاه ارتجاعی اش بارزتر شده است. شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای» به شعار«مرگ بر اصل ولایت فقیه» تکامل یافته است. این یک شعار کلیدی است که مذهبی بودن استبداد کنونی و نیز ریشه های تاریخی آن را نشانه گرفته است و نشانه بارز جهشی در تکامل شعارها و خواست توده هاست.
 از این گذشته، حملات جنبش توده ای متوجه  نمایندگان خامنه ای یعنی  امامان جمعه و دفاتر آنها به ویژه در شهرستان ها گردیده است.
 در این خصوص بد نیست مقایسه ای بین حمله به این دفاتر با رجوع پیش از این کارگران در برخی شهرستان ها به دفاتر امامان جمعه و یا حضور کشاورزان در نماز های جمعه و پشت به نماز جمعه ایستادن کشاورزان و بطور کلی عصبانی بودن کارگران و کشاورزان از امامان جمعه و کینه و خشم روز افزون آنان نسبت به این افراد و نهادها گردد.   
مسئله  دیگر در همین چارچوب، هدف قرار گرفتن نمادهای حکومت دینی یا استبداد دینی یعنی حوزه های علمیه و غیره و نیز مراکز بسیج( نه تنها به عنوان وجهی نظامی بلکه همچنین وجهی مذهبی) است که نسبت به دوره پیش برجسته تر شده است. شکی نیست که تکامل جنبش بروز این امور را دامنه دارتر و شدیدتر خواهد کرد.
3-   اشکال تعرضی جنبش شدیدتر شده است.
جنبش نسبت به جنبش 96 با کینه، نفرت و خشم بیشتری توام شده است. اشکال تعرضی گسترده تر شده است و زد و خوردها از جانب مردم با نیروهای سرکوبگر نظام شدت بیشتری به خود گرفته است. به کلانتری ها و مراکز بسیج و نیروهای انتظامی رژیم مکرر حمله شده و برخی از این مراکز یا با تصرف و یا بدون تصرف به آتش کشیده شده اند. تکامل این امر کار را به شورش های گسترده شهری می کشاند. 
4-   کاربرد سلاح به وسیله جنبش توده ها
در جنبش اخیر کاربرد سلاح در مبارزه ، و در حال حاضر بیشتر سلاح سرد، از شکل استثناء بیرون آمده و گرچه هنوز عمومیت تام و تمامی نیافته، اما به سوی اشکال همگانی تری شدن گام برداشته است. باید توجه داشت که این نوع برخوردها مسلحانه از اشکال ریز و درشت برخوردهای انفرادی مسلحانه گذشته تکامل یافته است.
 این امر نشانگر رشد تضاد بین طبقات مردمی با قدرت حاکم و تبدیل شدن آن به آنتاگونیسمی هر چه حاد، شدیدتر و کشنده تر است. دور نیست که چنین اشکال زد و خوردی، به شورشهای کوبنده و خرد کننده شهری و مبارزه با سلاح به شکل گسترده، و قیام های مسلحانه شهری بینجامد.
تاریخ بار دیگر ثابت می کند و خواهد کرد که تضادهای آنتاگونیستی را از راه مسالمت آمیز نمی توان حل کرد. راه حل آن تنها و تنها کاربرد قهر و سلاح است. سرنگونی استبداد دینی  کریه و متعفن قرون وسطایی، متحجر و عهد عتیق کنونی که تا توانسته خود را به انواع و اقسام سلاح های مدرن و فوق مدرن از پیشرفته تر کشورها مجهز کرده است و در تقابل با جنبش توده ها، بیش از بیش به نیروی مسلح خود اتکاء کرده و می کند، راهی جز کاربرد سلاح و قیام مسلحانه و یا جنگ توده ای ندارد.  
چنین امری کاملا برخلاف نظریات خروشچفیست ها، سوسیال دموکراتها و تروتسکیست ها است که همچون اصلاح طلبان اکنون بی خاصیت، در شیپور می کنند که «آی مردم تضادهای خود را با استبداد کنونی مذهبی از راه مسالمت آمیز حل کنید»!؟« هوشیار باشید و سلاح بکار نبرید»! در این مورد باید نظر چهار شبه حزب سوسیال دمکرات بی خاصیت و«بَبُوی» ایرانی را که گویا در اتحادی نسبی آن را ابراز داشته اند، نمونه آورد.
 مبارزات طبقه کارگر و توده های زحمتکش در ایران و جهان بارها این گونه آت و آشغال های نظری و سیاسی را شسته و به زباله دان انداخته است و این بارهم چنین خواهد کرد. با زبان اسلحه باید که با زبان اسلحه حرف زد.  
ضعف اساسی جنبش
بدون تردید ضعف بزرگ در مورد این جنبش ، نداشتن رهبری است. این حقیقت بزرگ در مورد این جنبش و «چشم اسفندیار» مرگبار آن است. اصولا در دوره کنونی، ضعف تمامی جنبش های ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری در کشورهای زیر سلطه، همانا بدون رهبری بودن آنهاست.
 جنبش بدون رهبری، علیرغم جان فشانی ها و برداشتن گامهایی بزرگ به پیش که ما در بالا بر شمردیم، اما توانایی های لازم برای تعیین برنامه علمی و اهداف مشخص و دقیق که منطبق با شرایط ماهوی و خاص شرایط ویژه کنونی انقلاب باشد، انتخاب استراتژی  و تاکتیک  درست، پیشرفت در مسیر صحیح  و در جهت اهداف اساسی و ماهوی برانگیزاننده خود را ندارد؛ زیاد قربانی می دهد و نیروهایش  به هرز می رود و دچار خستگی و افت و انفعال می شود.
باید به طبقه کارگر و توده های زحمتکش خلق ایران آفرین گفت و آنان را ستایشی در خور کرد که در شرایطی که رهبری ندارند، اما چنین بی مهابا به عرش اعلی یورش می برند.   
رهبری یعنی همان احزاب و سازمان هایی که بدون آنها هیچ طبقه ای نمی تواند در مبارزات طبقاتی آن با برنامه و هدفمندانه عمل کند.  
رهبری یعنی آگاهترین، سازمان یافته ترین و متحدین ترین بخش یک طبقه. و فقدان آن یعنی طبقه محروم از یکی از مهمترین بخش های ارگانیسم خویش است.
 و انگهی همین ضعف اساسی، موجب  اتحاد و یکپارچگی نسبی نیروهای ارتجاع شده و به آنها اعتماد به نفس می بخشد. برای ارتجاع، نتایج این ضعف مشخص است: جنبش بدون رهبری را از هر سو که برود، می توان در دست های خود گرفت و مهار، کنترل و خاموش کرد!
دلیل اساسی چهل سال تلاش ارتجاع مذهبی کنونی و نیروهای اطلاعاتی و نظامی آن برای از بین بردن احزاب و سازمانهای انقلابی و حتی مترقی و رهبران و فعالین آنها را باید همین امر دانست. این اقدام به این منظور صورت گرفت تا در شرایط بروز جنبش توده ای، این جنبش، رهبری نداشته باشد تا بتوان آن را دیر یا زود سرکوب و مهار کرد.
 در کنار این امر، تاسف بارتر آن است که باقی مانده احزاب و سازمان ها چنان دچار اغتشاش، چند دستگی و انواع و اقسام تئوری های تروتسکیستی و سوسیال دموکراتیک شدند که اکنون جز مشتی حراف و وراج و مشتی جسد یا فسیل منفرد سیاسی چیزی از آنها باقی نمانده است. تقریبا اکثریت به اتفاق این احزاب و سازمان ها مطلقا قابل اعتماد نبوده و نیستند. در صورت مقایسه بین سازمان های موجود در خارج کشور با سازمان های موجود در خارج از کشور در سال های پیش از انقلاب 57  وضع فاجعه بار کنونی بیشتر می تواند مجسم گردد.  
 و اما جنبش  ژرف و جان سختی که اکنون در ایران جریان دارد، تنها جنبش طبقه کارگر و توده های زحمتکش جامعه علیه استثمار و ظلم و ستم حکام کنونی نیست. این در عین حال جنبشی است با ریشه هایی عمیق در تاریخ ایران. نبرد خلق ایران با قدرت طلبی و جاه طلبی نهادهای مومیایی دینی و مذهبی و آن فضای تاریک، بسته، خفه و مرده ای که این نهادها آن را از هر نظر به وجود می آورند. این جنبش در تداوم تاریخی خود از این پل سخت گذر، عبور کرده و رهبری انقلابی خود را به وجود خواهد آورد. مومیایی های تاریخ را جنبش خلق ایران، ویران خواهد کرد.
پیوند جنبش سراسری با اعتصابات سراسری
در شرایط فعلی، حلقه اصلی زنجیر در تکامل جنبش  خودبخودی کنونی، یا نیاز اساسی این جنبش برای تکامل بیشتر آن، به میدان آمدن جنبش اعتصابی و توام شدن دو جنبش سراسری و اعتصابی با یکدیگر است.
باید که جنبش سراسری با اعتصابات تمامی واحدی تولیدی به ویژه کارخانه های بزرگ صنعتی و و موسسات دولتی، مدارس و دانشگاهها، بازاریان و تمامی بخشهای جامعه پیوند یابد، تا تمامی شریان های تنفس حکومتیان در دست طبقات مردمی قرار گیرد و تنگنایی سخت برای  حکومت مرتجعان پدید آید.
 اعتصاب در رشته ها، کارخانه ها و موسسات کلیدی دارای اهمیت است. همراه شدن کارگران و کارمندان در اعتصابات در این کارخانه ها و موسسات، نیاز جاری جنبش و مبارزه است. همچنین باید پیشه وران تولید کوچک و کسبه و بازاریان بیشتر به جنبش بپیوندند و به آن تحرک بخشند. اعتصاب دانشجویان و استادان دانشگاه دارای نقش برجسته ای است. جنبش زنان، باید که به سازمان دادن علنی و مخفی خود بکوشد و از موضع هویت مستقل خود در همراهی با جنبش عمومی پرتلاش باشد. این امر در مورد اقلیت های ملی و مذهبی نیز صدق می کند.
کارخانه و کارگاه ها باید مرکز ثقل اصلی مبارزه گردند 
عناصر شکل گیری چنین اتحاد اجتماعی ای، خود را در اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و نیز هپکو و آذرآب اراک نشان داد.
 گردهمایی ها و راهپیمایی ها می تواند و باید از محل اعتصابات آغاز گردد. کارخانه ها و کارگاه ها و موسساتی که کارگران بخش اصلی آنها را تشکیل می دهند، باید به مرکز ثقل اصلی گردهمایی ها و مبارزات تبدیل شوند. طبقه کارگر باید در مرکز ثقل  تمامی طبقات مردمی قرار گیرد. سندیکاها و تشکل های کارگری باید هر چه بیشتر گسترش یافته و نقش پیشروتری به عهده گیرند. باید از تجارب کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران فولاد اهواز و مردم شوش و اهواز بسیار آموخت.  
اعتصاب کارگران نفت در این مورد بسیار مهم است.  در این مورد بد نیست که اشاره کنیم در سال 57 اعتصاب کارگران نفت در تکامل مبارزه طبقاتی در ایران اهمیت استراتژیک داشت، زیرا رژیم را از منبع حیاتی تنفس خود محروم می کرد. اکنون و در شرایط ویژه حاضر مبارزه طبقاتی در ایران، اعتصاب کارگران نفت از این جهت مشخص، در تکامل مبارزات اهمیت ندارد، زیرا حکومت کنونی تحریم شده و دولت نفت زیادی صادر نمی کند. اهمیت اعتصاب در مراکز کلیدی همچون صنعت نفت، بیشتر از زاویه قرار گرفتن این کارگران پیشرو در مرکز ثقل جنبش کارگری و به حرکت در آوردن کارگران در رشته ها و موسسات دیگر است.
اتحاد نسبی میان حکومتگران در سرکوب جنبش توده ها
جنبش کنونی در وضعیتی است که هر چه پیش می رود و تکامل می یابد، دو قطبی شدن هر چه بیشتر نیروها را شکل می دهد. از یک سوی طبقات و گروه های گوناگون مردمی را متحد می کند و از سوی دیگر ارتجاع کنونی را فشرده می سازد. نمونه بارز امر اخیر اتحاد جناح روحانی با جناح خامنه ای در امر سرکوب خلق است.
البته در دوره حاضر، جناح روحانی تا حدودی از موضعی متفاوت با جریان خامنه ای مایل به  افزایش قیمت بنزین بود و در پیوند با آن، در سرکوب جنبش توده ها، متحد خامنه ای و به شدت فعال شد. این جریان( و تئوریسین های اقتصادی مزدور امپریالیسم غرب و پشتیبان سیاست های نئولیبرالی مانند سعید لیلاز) از یک سو در تداوم اجرای سیاست های کلی نئو لیبرالی و آزاد کردن قیمت ها، و از سوی دیگر در از جهت ترمیم کسری بودجه به افزایش قیمت بنزین  دست زدند، اما جریان خامنه ای جدای از همراهی با  سیاست های نئولیبرالی و مسئله کسری بودجه دولت، همچنین از موضع تقابل جاه طلبانه با تحریم های آمریکا و بیرون رفتن حکومت ارتجاعی خود از بحران کنونی، «سرافراز» بودن در میان عاملین و مریدان خود در منطقه،« امیدوار» کردن ارتجاع منطقه به بقای خود و دلایلی از این دست، مایل به افزایش قیمت بنزین بود.
در هر صورت اتحاد دو جریان در سیاست افزایش قیمت بنزین و سرکوب، منجر به اتحاد آنها در انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری نخواهد شد. به عبارت دیگر، حاکمیت یکدست به این مفهوم که جناح ها با هم متحد شوند، نخواهد بود. تضادها باز هم در هیئت حاکمه شدیدتر خواهد شد. خامنه ای به سوی حذف و «بلعیدن» هر چه بیشتر گروه ها و عناصر مخالف جناح خود پیش خواهد رفت و  گرچه مجلس  و ریاست جمهوری اکنون کاره ای نیستند، اما وی تلاش خواهد کرد که آنها را کاملا در اختیار جناح خود بگیرد و حاکمیت را تا آنجا که می تواند یک دست کند.
 امثال روحانی که اکنون همچون مرید «کت بسته» خامنه ای گشته است، تحفه هایی بیشتر از رفسنجانی ها و لاریجانی ها نیستند و به سادگی در معرض حذف- و گاه  همچون رفسنجانی حذف فیزیکی-  قرار خواهند گرفت. در موج بعدی یورش خامنه ای و جناحش به جناح های دیگر طبقه سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور حاکم، اگر خامنه ای بتواند، روحانی و تکنوکرات ها و بوروکرات های دولتی و نیز تتمه اصلاح طلبان در مجلس را حذف خواهد کرد. اصلاح طلبانی که اکنون تنها به مشتی چلمن سیاسی تبدیل شده اند و در مقابل سرکوب های کنونی جز ناله های بی خاصیت و بی آزار چندی در برگزاری اعتراضات مسالمت آمیز و نیز سرکوب نکردن حکومت از گلوی آنها بیرون نمی آید.
یکدستی هیئت حاکمه و افزایش شدت سرکوب
 اتحاد نسبی میان هیئت حاکمه منجر به سرعت تصمیم گیری و شدت سرکوب گردید. شدید شدن تضاد میان جناح های هیئت حاکمه همواره به جدایی این نیروها در مقاطع کلیدی و سرکوب جنبش و در نتیجه ضعیف شدن نیروهای متحد آنان می گردد. اتحاد نسبی میان آنان نتیجه عکس داشته و به قدرت مند شدن نیروهایشان در سرکوبی ها می انجامد. قطع اینترنت درست برای اعمال سرکوب از جانب حکومت و پنهان بودن ابعاد آن( نیروها و سلاح های بکار رفته و میزان کشته شدگان) صورت گرفت . این سرکوب در دوره کنونی شدیدتر از دوره های پیش بوده و هست. این امر دلایل معینی دارد.
دلایل خامنه ای و جناحش برای شدت سرکوب
جدا از اینکه اگر ارتجاع جنبش را سرکوب نکند، گسترده تر و عمیق تر خواهد شد، و خطر سرنگونی حکومت را به وسیله خود افزایش خواهد داد، گسترش و به ویژه شدت گرفتن جنبش و دوگانه تعرض و تهاجم توده ها به نیروهای سرکوب و گوشمالی دادن و یا کشتن آنها از یک سو، و تلاش برای کشاندن نیروهای نظامی و پایه های بسیج و سپاه و ارتش به طرف خود از سوی دیگر، به گونه ای جدی، امکان ریزش و متلاشی شدن این نیروها و ملحق شدن آنها با سلاح های خود را به مردم را بیشتر خواهد کرد.
 این امر در دوران انقلاب 57 به وقوع پیوست و در جنبش و انقلاب کنونی به واسطه نارضایتی عمیق پایه های این نیروها به ویژه ارتش، بسیار زودتر  به وقوع خواهد پیوست. باید توجه داشت که در تمامی این نیروها به ویژه ارتش درحالیکه جریان های ارتجاعی حاکمند، اما هسته هایی مترقی و انقلابی می توانند شکل گیرند.  
 از این گذشته، دلایلی همچون بروز جنبش کنونی در ایران به همراه جنبش در کشورهای عراق و لبنان مزید بر علت است. به هر جهت، بروز این جنبش ها در کنار یکدیگر و در زمانی واحد، حال و روز کنونی حکومت ایران را بسیار بدتر کرده و آن را به شیوه های شدیدتر سرکوب رانده است.
افزون بر اینها و به عنوانی دلیلی مهم، اگر جنبش گسترده تر و شدیدتر شود، حکومت خامنه ای باید نیروها و ادوات جنگی بیشتری وارد میدان سرکوب کند و توده های بیشتری را بکشد. این نیروها بیشتر از سپاه و در درجه آخر از ارتش خواهد بود. در صورتی که تکامل جنبش بدان سو پیش رود و وضع به گونه ای شود که رژیم خامنه ای و سران پاسداران مجبور گردند که به آخرین سلاحهای خود همچون تانک و نفربر، هلیکوپتر و هواپیما توسل جویند، احتمال خطر حمله آمریکا و متحدین اروپایی و منطقه ای اش به ایران به درجات افزایش خواهد یافت و در آن صورت راه برگشتی وجود نخواهد داشت.
باید توجه داشت که هم اکنون زمزمه هایی از این گونه که« این رژیم باید برود» و نیز تهدیدهای از این دست که «  رژیم ایران نباید علیه تظاهرکنندگان سلاح به کار برد» از سوی مقامات آمریکایی شنیده شده است.
اینها علیرغم وضع کنونی است که دولت های کشورهای غربی و حتی به اصطلاح لیبرال ترین و حقوق بشری ترین آنها، از گرفتن مواضع صریح و آشکار در مورد کشتاری که حکومت ایران به راه انداخته پرهیز می کنند. دیدگاه آنها این است که چنانچه حکومت ایران توانست سرکوب کند که فبها، اما اگر نتوانست و جنبش ادامه یافت و وارد مراحل متکامل تری شد و خطر انقلاب ایران و منطقه را تهدید کرد، این احتمال که آنها اجازه ندهند که حکومتی مردمی شکل گیرد و بر سرکار آید و تلاش کنند که جمهوری اسلامی را با حمله ساقط کرده و دولتی باب طبع خود سرکار آورند موجود خواهد بود.   
ادامه دارد.
 هرمز دامان
سی ام آبان 98


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر