۱۳۹۸ آبان ۲۲, چهارشنبه

عمو سام! کام این پلیز»!؟(3) بخش پایانی


عمو سام! کام این پلیز»!؟(3)
بخش پایانی 

 حکایت « موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و می اندیشد که به اندازه گردی سر چاه است»!

دولت های زیر سلطه و امپریالیست ها
جناب مجید محمدی آرایشگر امپریالیسم غربی ادامه می دهد:
«امروز، به جای درگیری نیروهای روسی و آمریکایی با نیروهای محلی، نیروهای سپاه قدس و همپیمانان جمهوری اسلامی ایران هستند که به معترضان (در لبنان و عراق و سوریه) حمله می‌کنند و از فراز بام‌ها جان آنها را می‌گیرند. مردم عادی نیز به جای ابرقدرت‌ها، قدرت‌های منطقه‌ای اسلامگرا را هدف قرار می‌دهند؛»(«از «یانکی گو هوم» تا «ایران برو بیرون»،سایت ایندیپندنت فارسی، 5 آبان 98، 27 اکتبر 2019)
چقدر جالب! چقدر فوق العاده!
 و لابد نیروهای روسی و آمریکایی در کنار مردم عادی قرار گرفته و با نیروهای حکومت های محلی و سپاه قدس به نبرد پرداخته اند!؟
براستی اگر مجید محمدی کبکی نیست که سرش را زیر برف می کند، پس چیست؟
مردم تمامی کشورهای زیر سلطه هنگامی که دست به مبارزه علیه ارتجاع و امپریالیسم می زنند در درجه نخست با نیروهای محلی یعنی نیروهای ارتجاع حاکم بر کشور خویش روبرویند و الزاما مجبور به مبارزه با این نیروها هستند. اکنون در برخی از کشورهای خاور میانه دولت های « اسلامگرا» حاکم شده اند و مردم این کشورها با این دولت های«اسلامگرا» و نیروهای انتظامی و ارتش آنها طرف هستند.
 در کنار برخی از این دولت های اسلامگرا، نیروهایی هستند که یا ساخته و سازمان داده شده به وسیله جمهوری اسلامی هستند و یا از جانب وی پشتیبانی می شوند. مردم این کشورها به ناچار نه تنها با نیروهای انتظامی و ارتش کشور خود، بلکه با این نیروهای مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی یعنی حزب الله لبنان و یا حشدالشعبی عراق نیز روبرو هستند، چندان که در برخی از  مواقع، مبارزه با این نیروها که اینک تا حدودی علمدار و برنامه ریز چگونگی سرکوب مبارزات توده های مردم در این کشورها شده اند، برای این جنبش ها به صورت امر تعیین کننده ای در می آید.
 اما کسی که چشمانش را بر این حقیقت بسیار بسیار بزرگ ببندند، که تقریبا تمامی به اتفاق دولت های کشورهای زیر سلطه و از جمله دولت های« اسلام گرا» عراق و لبنان، دست نشانده و یا وابسته به امپریالیست های غربی به رهبری امپریالیسم آمریکا و نیز امپریالیسم روسیه (سوریه کنونی)هستند، و اقتصاد، سیاست( و گاه فرهنگ) این کشورها زیر سلطه این قدرت ها قرار دارد، بدان سان که عموما بدون اجازه آنها در هیچ زمینه ای نمی توانند نفس بکشند، این شخص یک دروغگو، یک فریبکار و یک ریاکار است.
 در طی تمامی مدت انقلاب ایران در سال 56-57 طبقه کارگر و تمامی طبقات زحمتکش ایران مجبور به مبارزه با دولت شاهنشاهی حاکم بر ایران بودند. این دولت، دولتی دست نشانده و مزدور، نوکر و سگ زنجیری امپریالیسم آمریکا و غرب بود. مردم ایران طی یک سال با نیروهای انتظامی و ارتش دولت شاهنشاهی ایران طرف بود و مجبور به مبارزه با این نیروها بود و در این مبارزه صدها هزار کشته و زخمی داد.
اما کیست که نداند نیروهای انتظامی و ارتش شاهنشاهی ایران ارتشی بود که به وسیله امپریالیسم آمریکا و غرب سازمان داده شده و تجهیز گردیده بود و با نظر موافق و پشتیبانی کامل آنها به سرکوب جنبش توده های خلق دست می زد.
کیست که نداند امپریالیست های غربی تا جایی که توانستند از محمدرضا شاه مزدور پشتیبانی کرده و به وی چگونگی سرکوب  طبقه کارگر و توده های زحمتکش و تمامی طبقات مردمی و ملی را آموزش می دادند. دولت های آموزگار، شریف امامی، ازهاری و بختیار تماما با توجه به توصیه امپریالیست ها به شاه، بر مسند قدرت نشستند.
 کیست که نداند که این آنها بودند که  زمانی که دیگر متوجه شدند نمی توانند جلوی سیل بنیان کن انقلاب را بگیرند به محمدرضا شاه نوکر خویش دستور دادند که کشور را ترک کند.  و این آنها بودند که در سازشی با خمینی و دارودسته اش یعنی همین « اسلامگرا ها»، شرایط سرکوب جنبش مردم و انقلاب را به وسیله آنها فراهم کردند و ارتش خود ساخته را در خدمت سرکوب مبارزات خلق( از همان آغاز مبارزات خلق کرد در کردستان و حمله ارتش شاهی هنوز دست نخورده به این منطقه) به وسیله آنها فراهم کردند.
و اما آنچه که در مورد ایران گفتیم، تقریبا در مورد تمامی کشورهای زیر سلطه از فیلیپین مارکوس تا نیکاراگوا سوموزا، شیلی پینوشه و مصر حسنی مبارک صدق می کند.
 کجاست کشوری که دولتی ملی و مترقی و یا انقلابی داشته است، و امپریالیست های غربی و یا شرقی، نه گاه و بیگاه و به دلیل تضادهایی که با دیگر امپریالیست ها داشته اند، بلکه به دلیل همین ملی و مترقی بودنش، به پشتیبانی آن برخاسته باشند و از آن پشتیبانی کرده باشند؟
یافتن چنین دولتی تقریبا محال است! غیر ممکن است! در تاریخ وجود ندارد. برعکس آن، آنچه در تاریخ پس از جنگ جهانی دوم وجود دارد، تبدیل استعمار کهن به استعمار نو، ممانعت از روی کار آمدن دولت های ملی و مترقی( دولت های طبقه کارگر که جای خود دارد) و در صورت روی کار آمدن آنها، تلاش برای سرنگونی آنها به اشکال گوناگون، گماردن دولت های دست نشانده از سلطنتی و نظامی تا جمهوری و پشتیبانی از آن ها در برابر هر گونه جنبش و شورش و انقلاب مردمی است.
 اگر چند صباحی است که امپریالیست های آمریکایی «عابد» شده و ترجیح داده اند که در برخی از کشورها به ویژه کشورهای آمریکای لاتین، دولت های مزدور نظامی جای خود را به دولت های مزدور سوسیال دمکرات بدهد، این  نه به این سبب است که امپریالیست ها هواخواه توده های زحمتکش شده اند، بل به این سبب است که مقابله با جنبش های مردمی به شکل حکومت های نظامی گذشته برای آنها سخت شده است. از سوی دیگر، این امر به این سبب رخ داده که جنبش طبقه کارگر در سطح جهانی ضعیف گردیده و به ویژه پس از شکست طبقه کارگر در چین، در شرایط پیشروی و تهاجم قرار نداشته، بلکه عموما در شرایط مقاومت و دفاع قرار دارد. کافی است که طبقه کارگر و در رهبری آن احزاب کمونیست انقلابی به حرکت در آیند و رهبری جنبش های مردمی را به دست گیرند، وضع دوباره صد و هشتاد درجه چرخش خواهد کرد. در آن شرایط البته باز ممکن است که دولت های سوسیال دموکرات، یکی از چاره های کار امپریالیست ها باشد، اما بدون تردید اگر نتوانند با سوسیال دموکرات ها به جنگ طبقه کارگر و کمونیستها بروند، دوباره به سمت ارتش و حکومت های نظامی  روی آور خواهند شد.
 چنانچه نگاهی به مبارزه دولت امپریالیستی فرانسه با مردم زحمتکش دپوها و یا جلیقه زردها  در همین بیست سال اخیر کنیم، دستمان می آید که تقابل این دولت های ارتجاعی با مبارزات طبقه کارگر به رهبری احزاب کمونیست انقلابی که قطعا صدها مرتبه رادیکال تر از جنبش  دپوها و جلیقه زردها خواهد بود، چگونه می تواند باشد.
قدرت جهانی یا منطقه ای اسلامگرایان به جای امپریالیست ها!
محمدی  ادامه می دهد:
« مردم عادی نیز به جای ابرقدرت‌ها، قدرت‌های منطقه‌ای اسلامگرا را هدف قرار می‌دهند؛ همان‌ها که برای چند دهه منتظر ظهور «منجی» بودند و می‌گفتند، خواهان حکومت جهانی اسلام یا خلافت اسلامی هستند. «ایران برو بیرون» که این روزها در خیابان‌های عراق شنیده می‌شود، نشان می‌دهد که آنها معنای قدرت جهانی یا منطقه‌ای اسلامگرایان را دریافته‌اند. »
به این می گویند که مرید و مجیز گوی امپریالیسم!
 به چه دلیل؟
 آیا به این  دلیل که در کشورهایی مانند عراق مردم نمی گویند« ایران برو بیرون» و یا علیه نیروهای مزدور حشدالشعبی مبارزه نمی کنند؟
 خیر! این حقیقت است که باند ارتجاعی خامنه ای و سپاه پاسداران کریه وی، خواه در ایران و خواه به سبب ماجراجویی های خویش در منطقه و شمشیر را از رو بستن برای سرکوب مبارزات طبقه کارگر و توده های زحمتکش، مورد نفرت عمیق مردم ایران و مردم زحمتکش  کشورهای مانند عراق و یا لبنان قرار گرفته اند. شکی نیست که در حال حاضر ما در ایران، در درجه نخست و بیش از همه، با ارتجاع خامنه ای و سپاه پاسداران جنایتکارش طرف هستیم.
بر این حقایق باید تاکید کرد و از آنها نباید آنگاه که ما از امپریالیسم به مثابه یکی از دو دشمن اصلی و در واقع دشمن بزرگتر( در کنار سرمایه داری کمپرادور و طبقات داخلی که از این سرمایه داری دفاع می کنند)مردم ایران و کشورهای زیر سلطه سخن می گوییم، ذره ای غافل شد. مبارزه ای که در حال حاضر در ایران عمده است، مبارزه با  طبقات حاکم و نیروهای نظامی ای است که از منافع این طبقات دفاع می کنند.
 اما اینکه اکنون مردم کشور ما و نیز کشورهایی مانند عراق و لبنان(و سوریه نیز) با دیدن نقش جنایتکارانه نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی«معنای حکومت جهانی اسلام و یا خلافت اسلامی»ای که برخی از مردم این کشورها زمانی سر می دادند، و به امید برقراری آن مبارزه می کردند را بدان گونه دریافته اند که این قدرت،« منطقه ای» و یا از آن بدتر« جهانی» شده و یا قرار است بشود، و به این ترتیب جای قدرت «منطقه ای» و یا « جهانی»امپریالیست ها را گرفته و یا قرار است که بگیرد، تنها شارلاتانیسم سیاسی است.
باری، نه اکنون و نه در آینده، نه«حکومت جهانی اسلام» برقرار خواهد شد و نه «خلافت اسلامی». این آرزویی است که حتی در گذشته و در زمانی که اسلام در اوج قدرت بود، برقرار نشد، چه برسد به اکنون که عصر امپریالیسم است و همه  شاهرگ های حیاتی زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در دستان امپریالیست های غربی و شرقی است.
 و اما اگر کسی  شرایطی که  در آن تمامی طبقات مردمی در ایران  با جمهوری اسلامی و در راس آن با باند خامنه ای جنایتکار طرفند و یا مردم عراق شعار« ایران برو بیرون» را سر میدهند را بدان شکل ببیند و یا تعبیر کند که گویا اکنون یا در آینده ما بجای مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع بین المللی، به گونه ای مطلق با مبارزه با حکومت اسلامی در منطقه و جهان طرفیم، این شخص یک شارلاتان سیاسی است. و به راستی که محمدی درس های  سالوسی و شارلاتانیسم را در دانشگاههای غربی و در مکتب پروفسورهای نان خور امپریالیست ها خوب یاد گرفته است.
مسئله ارزش های غربی
 محمدی اینک به سراغ نتایج حکومت اسلامگرایان می رود:
«مقامات جمهوری اسلامی ایران همواره مدعی «مدیریت اسلامی دنیا» در برابر نظام مدیریت جهانی با ارزش‌های غربی بوده‌اند. سخنانی که در این موارد گفته شده است، مجموعه‌ای از مهملات و خیالبافی بوده‌ و هست. به همین دلیل، برای پی بردن به ماهیت این «نظام مدیریت جهانی» ادعایی، باید به نحوه عمل اسلامگرایان- و نه مدعیات آنها- نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای تحت حوزه نفوذ جمهوری اسلامی ایران نگاه کرد.»
 بدون تردید در ایران یعنی جایی که تمامی طبقات مردمی با گوشت و پوست و خون خود نتایج حکومت اسلامی را طی چهل سال اخیر دیده اند، همه بروشنی دریافته اند، که با مشتی برنامه ریزان و مدیران فاسد، دزد، پشت هم انداز و اختلاس گر طرفند. مردم ایران با تجارب تلخ خود دریافته اند که چنانچه این طبقات و باندها حاکم بر ایران باقی بمانند، این کشور را با مدیریت خود به نابودی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خواهند کشاند. این است که ما در ایران شاهد مبارزه تمامی طبقات مردمی با حکومت اسلامی و در راس آن با باند خامنه ای و سپاه پاسدارانش طرف هستیم.
 اما اگر کسی دزدی، اختلاس، فساد و جنایات طبقات حاکم بر ایران را ببیند، ولی بر اینکه چنین  طبقات و حکامی در تمامی چهل سال اخیر مورد پشتیبانی سیاسی قدرت های امپریالیستی غربی و شرقی بوده اند، چندان که در برابر بیشتر سرکوب ها و جنایت های آنان در این چهل سال، به ویژه در تابستان 67، سکوت کردند، این شخص خود به همان اندازه حکام کنونی شیاد و ریاکار است. اگر کسی برنامه ریزی و مدیریت سنتی و ضد« نظام مدیریت جهانی با ارزش‌های غربی»(1) حاکمان را ببیند، اما  پشت این سیاست ها، سیاست های اقتصادی صندوق بین المللی پول و بانک  جهانی یعنی ارگان های اقتصادی جهانی امپریالیست های غربی  یا« نظام مدیریت جهانی با ارزش های غربی» را نبیند، آن شخص به همان اندازه حکام کنونی دروغگو و دغل است.
 محمدی ادامه می دهد:
« وضعیت امروز زندگی مردم یمن، عراق، لبنان، و سوریه را باید قبل و بعد از مداخلات و بسط نفوذ جمهوری اسلامی با هم مقایسه کرد، تا نتیجه این مداخلات برای مردم منطقه روشن شود.»
 این دیگر حتی دروغی ساده نیست. اوج شیادی است! آیا این امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های اروپای غربی نبودند که به عراق حمله کردند و صدها هزار از مردم این کشور را کشتند؟ آیا این آنها نبودند که دولت های دست نشانده در منطقه تشکیل دادند؟ آیا این آنها نبودند که اقتصاد این کشور را سازمان دادند؟ این آنها نبودند که در پی تسخیر این کشور، بر منابع نفتی آن چنگ انداخته و سالهاست که به جای غرامت جنگ، نفت را مفت و مجانی از این کشور خارج می کنند؟
 حال اگر کسی نقش اصلی و بزرگ امپریالیست ها را در حال و روز نزار و مصیبت باری که مردم عراق دارند، با نقش حکام جمهوری اسلامی که آنها نیز نقش معینی در برخی از مناطق در تخریب توش و توان اقتصاد عراق داشته اند، جابجا کند و این گونه وانمود سازد که گویا این حکام کنونی ایران بوده اند که به عراق حمله کرده و یا دولت دست نشانده برای آن تشکیل داده و اقتصاد آن را زیر کنترل خویش در آورده اند، آیا جز شیادی سیاسی، چیز دیگری است؟ آنچه که در مورد ایران و عراق صدق می کند در مورد دیگر کشورها نیز صادق است.
 سیزدهم آبان
باری سیزدهم آبان روز حمله به سفارت آمریکا در ایران است و حکومت خامنه ای و سپاه پاسدارانش از این روز استفاده کرده و ریاکارانه مشتی عبارات و شعارهای دروغین علیه امپریالیست ها سر داده و می دهند.
شکی نیست که این تقابلی است عمدتا پوچ و توخالی و آنجا هم که محتوایی دارد یعنی محتوای عموما فرهنگی، این محتوایی است از موضعی به شدت عقب مانده و عمیقا ارتجاعی. چهل سال است که آنها تا مغز استخوانشان از نظر اقتصادی وابسته به امپریالیسم هستند و قطع به یقین روابط پنهان سیاسی و صدها زد و بند نظامی با امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی در منطقه داشته و دارند. شعارهای آنها برای فریب مردم است و بس. این را دیگر طبقه کارگر و همه  طبقات زحمتکش و خلقی ایران به روشنی می دانند.
 اما کسی که تقابل با دروغین بودن شعارهای ضد امپریالیستی بلندگوهای طبقات حاکم و به ویژه باند خامنه ای را تبدیل به تقابل با هرگونه مبارزه علیه امپریالیسم کند، و از آن این نتیجه را بگیرد که دشمن اصلی طبقه کارگر و دیگر توده های زحمتکش ایران و منطقه تنها حکومت های محلی است و این طبقات نباید با امپریالیسم مبارزه کنند، و اساسا دشمنی با نام امپریالیسم در کشورشان، منطقه و جهان وجود ندارد که مردم بخواهند با آن مبارزه کنند، و برعکس  مردم این کشورها از حضرات امپریالیست ها یا همان «عمو سام» و «عمو سام ها» دعوت کنند که لطف کرده و به کشور ایشان تشریف بیاورد و به آنها در مبارزه با حکام جمهوری اسلامی کمک کند، او متقلب و شیاد است و قطعا مزدور امپریالیست هاست.
هرمز دامان
 نیمه دوم آبان 98
یادداشتها
1-    شکی نیست که نظریه«مدیریت اسلامی دنیا» پرت و بی معنا است. اما آنچه محمدی «نظام مدیریت جهانی با ارزش های غربی» می نامد، نیز چیزی جز نظام مدیریت جهانی بر مبنای سرمایه داری امپریالیستی نیست. سران جمهوری اسلامی به ویژه تکنوکرات ها و بوروکرات های دولتی که بیشترشان دانش آموخته دانشگاههای غربی هستند، این نوع مدیریت را یاد گرفته اند و خود در داخل به تبعیت از برنامه ریزی های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی انجام می دهند. جناح هایی هم که علیه این تکنوکرات  و بوروکرات ها بوده و«مدیریت اسلامی» را علم می کنند، در امور مدیریت سازمان های خود( سازمان های زیر نظر خامنه ای) عموما از همان مدیریت غربی پیروی می کنند. شکی نیست که طبقه کارگر در هر کشوری پس از سرنگونی طبقات حاکم و گرفتن قدرت سیاسی در کشور خود و در تداوم انقلاب، با حذف روابط سرمایه داری از اقتصاد و برقراری روابط تولید سوسیالیستی، باید از نوع مدیریت سرمایه داری و« ارزش های غربی» به گونه ای نقادانه، یعنی بر این مبنا که چه چیز آن بدرد طبقه کارگر آن کشور می خورد و چه چیز آن بدرد نخور است و باید دور ریخته شود، بیاموزد و در اقتصاد سوسیالیستی کشور خود به کار برد. در مورد برخورد انتقادی طبقه کارگر  به پیشرفت های غرب در تاریخ و به ویژه در عصر سرمایه داری در هر زمینه ای، از فرهنگ تا اقتصاد، در ادبیات ما به دفعات سخن رفته است.  


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر