۱۳۹۸ آذر ۳, یکشنبه

جهش های تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(2)


جهش های تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(2)

در طول بروز و افت جنبش آبان ماه 98 چند مسئله برجسته شد. در زیر ما این مسائل را مورد بررسی قرار می دهیم.
مسئله افزایش قیمت بنزین و جنبش
اغلب این گونه تصور و یا گفته می شود که تحریم های اقتصادی موجب فشار به اقشار تهیدست جامعه شده و همین امر آنها را به میدان آورده است. این امر وضع و شرایط را به گونه ای تحلیل می کند که انگار اگر این تحریم ها به وجود نمی آمد، جنبش هم به وجود نمی آمد و یا اگر برداشته شوند، جنبش فرودستان و بی چیزان پایان می یابد و آنها به خانه های خود می روند.
 این تحلیلی بسیار سطحی و پیش پا افتاده از رشد جنبش کنونی در ایران به ویژه جنبش ندارها و تهیدستان است. البته و بی تردید فشارهای اقتصادی و یا تحریم های اقتصادی امپریالیست ها در سرعت بخشیدن به امر خیزش بی چیزان دخیل بوده است، اما تقلیل تضادهای اساسی جامعه که تضادهای ساخت اقتصادی - و نه لزوما مسئله تحریم ها- را شامل می شود، به اموری که در سطح دیده می شود، دیدگاهی انحرافی و اکونومیستی است.
 چنانچه ما چنین قضاوتی داشته باشیم آنگاه باید بگوییم که اساسا در انقلاب 57 تمامی طبقات ندار  از طبقه کارگر گرفته تا دهقان و کشاورز و بی چیز شهری و نیز نیمه پرولتاریا نباید شرکت می کردند، زیرا نه تنها تحریم اقتصادی وجود نداشت، بلکه رژیم در ارتباط اقتصادی کامل با امپریالیست ها و حداقل از این نظر در وضع خوبی بود. همین امر در مورد سال 76 و 88 (و اساسا در بسیاری از مقاطع جنبش ها در کشورهای زیر سلطه) راست در می آید. زیرا در هیچکدام از این دو مقطع، تحریم اقتصادی وجود نداشت، در حالیکه توده های زحمتکش و ندار علاوه بر لایه های گوناگون طبقه خرده بورژوازی در سیاست فعال بودند.
 این تصور موجب می گردد که ما ریشه های اساسی جنبش کنونی را به کلی فراموش کنیم. جنبش کنونی از جوانبی مشخص (مسئله  تسلط و حکومت روحانیون و یا استبدادی که ماهیتا مذهبی است) جنبشی عام است و بینان های آن، همچنانکه اشاره کردیم، هم در تاریخ سالهای دور ریشه دارد(1) و هم به تضادهای اساسی فرایند و مرحله کنونی انقلاب برمی گردد. یعنی به تضاد بین  طبقه کارگر، دهقانان و کشاورزان، طبقه خرده بورژوازی و همچنین بورژوازی ملی با ارتجاع و امپریالیسم و برای آزادی و استقلال ایران. این تضاد طی صد و اندی سال اخیر( از مشروطیت به این سو) از فراز و نشیب های فراوان گذشته و باز هم خواهد گذشت. در برخی از مراحل خود، به واسطه برخی تضادهای جزیی و فرعی و یا شرایط بیرونی اوج و فرود گرفته و می گیرد، اما این تضادهای جزیی، فرعی و  شرایط بیرونی تنها موجب تشدید و اوج گیری و یا افت موقتی آن می گردد. اینها اما سبب بروز آن تضادهای اساسی که ریشه های ماهوی دارند، و در پس و پشت این تضادهای فرعی و یا جزیی پنهان هستند، نبوده و نیستند.
طرفه آنکه اگر مسئله بنزین در میان بود، شعارها نمی بایست، به سرعت سیاسی می شد و اهداف حمله  به درستی خامنه و نهادهای دینی قرار می گرفت، بلکه در چارچوب همان مسئله بنزین و خواست تغییر بهای آن باقی می ماند.
برای اینکه ما به وضع کنونی و علل تداوم آن بیشتر واقف گردیم، بد نیست مقایسه ای میان فرایند کنونی و فرایند انقلاب 57 داشته باشیم.      
مقایسه ای میان فرایند تکامل انقلاب 57 و جنبش کنونی
انقلاب 57  فرایندی بود تقریبا یک ساله. از تجمعات روشنفکری در آن ده روز کانون نویسندگان در سال 56 و نیز از سویی دیگر کشتار گردهمایی طلبه ها در قم آغاز شد. با قیام سترگ تبریز ادامه یافت و با گردهمایی ها و راهپیمایی ها روزمره و به همراه آنها درگیری های همیشگی از یک سو و اعتصابات کارگری و کارمندی و ... از سوی دیگر تداوم پیدا کرد.
 این  دو وجه و دو سوی مبارزه و جنبش انقلابی، در کنار یکدیگر، گرچه ناموزون، رشد و تکامل  می یافتند. پس از کشتار خونین شاه و ارتش در 17 شهریور در میدان لاله، هر دو وجه جنبش جهش کرده و وارد مرحله نوینی از تکامل خود گردیدند. اعتصابات، با اعتصابات کارگران و کارمندان نفت به اوج خود رسید و گردهمایی ها در دوره ازهاری و با اعلام حکومت نظامی به زدوخوردهای مداوم شبانه روزی با نیروهای نظامی و ارتش تا دندان مسلح ارتقاء یافت. تکامل اعتصابات( اقتصادی و سیاسی)، کشور را از نظر اقتصادی- سیاسی فلج کرد و تکامل مبارزات خیابانی، از نظر سیاسی- نظامی.  مبارزات خیابانی به بزرگترین درگیری ها و در تکامل خود به شورش های شهری گسترده و قیام های مسلحانه شهری تکامل یافت که اوج آن قیام تهران بود.(2)
 هر دو وجوه مورد بحث بالا اگر نخواهیم دورتر رویم، در جنبش این سالیان، از سال ها 88 به بعد موجود بوده است. یعنی ما از سال 88 هم با یک آغاز طوفانی و جنبشی که نخست در ابعاد میلیونی آغاز می گردد، روبروهستیم و هم با حرکت روزمره اعتراضات و خواستهای اقتصادی( و نیز سیاسی) طبقات، لایه ها و نیز گروه هایی که اقلیت هستند.  تکامل این دو وجه در مبارزه طبقاتی این سالها همچون سال 57  نامتعادل و ناموزون بوده است.
تفاوت جنبش کنونی با جنبش و انقلاب 57، از نقطه نظر مسائل مورد بررسی ما، به چند امر باز می گردد؛ این امور عبارتند از درجه درگیر شدن میزان کمی توده ها در هر دو حرکت به نسبت جمعیت، تغییر سریع شکلهای مبارزه و نیز سرعت تداوم.  یعنی در حالیکه  طی سال 56- 57، به سرعت کمیت افراد طبقات شرکت کننده و کیفیت شکل های مبارزه تکامل می یافت، اما طی ده سال اخیر کمیت افراد شرکت کننده پر نوسان  بوده و کیفیت اشکال تکامل نیز بطئی و تدریجی بوده است. همچنین در حالیکه در طی سال 56- 57 ما تنها با فوران این دو وجه جنبش طی یک سال طرف بودیم، اما در مورد وضع پس از سال 88 ما با همان دو وجه  طی ده ساله اخیر طرف بوده ایم و ظاهرا تا آینده ای که هنوز روشن نیست کی باشد، با همین دو وجه روبرو خواهیم بود. این تفاوتها در حالی است که خصلت ویژه مشترک هر دو مبارزه، یعنی موزونی نسبی و ناموزونی مطلق رشد و تکامل بین دو وجه، هم در سال 56- 57 و هم از سال 88 تا 98 موجود بوده است. تنها تفاوت در گذر، انتقال و تبدیل یکی به دیگری، سرعت آن بوده است؛ امری که موجب گردیده که در مقابل ناموزونی مبارزات سالهای اخیر، مبارزات سالهای 56- 57 تا حدودی زیادی موزون جلوه کند.
چرا چنین تفاوتهایی بروز کرده است؟ چرا جنبش 88 به یک انقلاب سر راست و شسته و رفته تکامل نیافت و سرعت دو وجه مبارزه در یک سال یا بیشتر به مدارج بالا نرسید؟
رهبری
 نخستین دلیل این امر را باید فقدان یک رهبری منسجم، و در امر خواست های خود قاطع در مبارزه و تداوم این رهبری دید. این مسئله ای کلیدی و تعیین کننده است.
 در سال 56 - 57 طبقه بورژوازی تجاری( بخش مهمی از بازاریان مرفه) و خرده بورژوازی مرفه سنتی( بخش هایی از تولید کنندگان کوچک سنتی مرفه و کسبه مرفه) و نیز بخش هایی از دانشجویان و استادان و اداری های مذهبی و سنتی در یک ائتلاف طبقاتی به رهبری خمینی و لایه ای از روحانیون، امر پیشبرد انقلاب را در دست خود گرفتند( اینکه این امر مورد تایید ما باشد یا نباشد، در این واقعیت تاریخی تغییری حاصل نخواهد کرد). این رهبری با مرکزیت خمینی و بخشی از آیت الله و حجه الاسلام ها و نیز مرکزیت سازمان دهنده مساجد، حسینه ها و حوزه های علمیه و به طور کلی نهاد روحانیت ادامه یافت.
در مقابل، جنبش کنونی نخست در سال 88 با مرکزیت و رهبری موسوی و کروبی( یعنی اصلاح طلبان حکومتی و پیش از آن هم از 76 به بعد  به وسیله همانها) به پیش رفت. اما موسوی و کروبی از یک سو نتوانستند به عنوان مرکزیت و رهبری حتی طبقه بورژوازی متوسط عمل کنند، چه برسد به طبقه خرده بورژوازی. آنان در قیاس با رهبری سال 56 - 57  نه سازمانی خودکار داشتند( نهاد روحانیت از آنها تبعیت نمی کرد) و نه شعارشان منطبق با رشد مبارزه بود و نه اهدافشان روشن. از یک سو قاطعیتی علیه خامنه ای و دم و دستگاهش نداشتند و روشی سازشکارانه را دنبال نمودند، از سوی دیگر مردم را دعوت به آرامش می کردند، و از سوی سوم در مقابل مبارزات خودانگیخته مردم ایستادند و خود را از آن جدا کردند. به این ترتیب، این رهبری موقعیت و پرستیژ خود را در جنبش از داد. البته باید به این نکات، بازداشت و حصر این دو فرد را افزود. امری که برای خمینی و رهبران گرد آمده پیرامون وی و سازمانده گان سنتی مبارزات وی به وجود نیامد و مساجد و حسینه ها و تکایا به کار خود ادامه دادند. ما این امر را جزء سرکوب به شمار می آوریم که پایین تر به آن اشاره خواهد شد.
به این ترتیب، جنبش و انقلاب 57 در تمامی طول حرکت خود رهبری داشت، اما جنبش انقلابی  از سال 88 به این سو با فقدان رهبری روبرو بود. همین امر، تردیدها و تزلزل ها و نوسانات و سرگردانی های بسیاری را به جنبش و طبقات و لایه هایی که آن را به پیش می بردند و از جمله طبقه کارگر و زحمتکشان تحمیل کرد و موجب طولانی بودن فرایند آن گردید.(3) تا جنبش راه خود را از این رهبری جدا کرد و تلاش کرد که به همین  شکل خودبخودی بودن خود باور آورد و از اصلاح طلبان ببرد، چیزی متجاوز از 8 سال( و اگر بخواهیم مقطع خرداد 76 را به شمار آوریم 20 سال) طول کشید؛ گرچه این به این معنا نیست که در این 8 سال بی تحرک بوده است.
سرکوبی
دومین دلیلی که برای طولانی شدن فرایند اخیر و عدم تبدیل آن به یک انقلاب می توان برشمرد، سرکوبی همه جانبه و طولانی است که از همان سالهای انقلاب و پس از کودتای 60 آغاز شد و  در سال 88 و در سال های پس از آن هم تداوم یافت.
البته حکومت مرتجع شاه نیز پیش از انقلاب به طور مداوم سرکوب می کرد، اما نه این سرکوبی ابعاد سرکوب جناح های حاکم بر جمهوری اسلامی به ویژه جناح  خامنه ای را داشت و نه اساسا وضع جنبش در سال های پیش از انقلاب از نظر نقاط اوج به گونه ای بود که نیاز به چنین درجه ای از سرکوبی ای را ایجاد کند.(4) اگر از مبارزات پیش از انقلاب 57  به ویژه مبارزات خارج از محدوده و برخی مبارزات ریز و درشت کارگری و ملی دیگر بگذریم، آن جنبشی بود که به یکباره و جهش وار و به گونه ای غیر منتظره برخاست. به سرعت گسترده شد و ژرفنا یافت و در طول زمانی کوتاه به سلطنت پهلوی پایان داد.
 همچنین در دوره شاه و  در طول یک ساله 56 - 57 سرعت رویدادها به گونه ای بود که از یک سو فرصت تمرکز و تامل را از ارتجاع شاهی می گرفت، و از سوی دیگر، جنبش به سرعت از شرایط پایین تر به شرایط  بالاتر و از یک شکل مبارزه به شکلی دیگر، بدون توقف ها و تامل های طولانی، ارتقاء می یافت، چندان که برنامه های سرکوب به هم می خورد و باید جای خود را به شیوه های تازه می داد و یا تاب توان در مقابل جنبش گسترش یابنده و شدت یابنده توده ها را نمی یافت.(5)
در مقابل حکومت اسلامی در طول سال های 60 به بعد و به ویژه از سال های 70 به این سو، مدام با جنبش های شهری و یا مبارزات اقتصادی و سیاسی روبرو بوده است. جنبش ها و مبارزاتی که تنوع چشمگیری داشتند. اگر تنها برهه های مهم را بر شماریم، مبارزات سال های نخستین دهه هفتاد، خرداد 76، تیرماه 78، مبارزات سال 88 و پس از آن دی ماه 96 و آبان 98 را می توان برشمرد. این مبارزات پیوسته و با شیوه های ددمنشانه سرکوب شده است. حکومت اسلامی بر خلاف شاه همواره فرصت تمرکز و تامل داشته و هم توانسته این سرکوبی ها را، کمابیش با نوساناتی معین، مداوما به حالت های شدیدتری در آورد. از سوی  دیگر جنبش هم تا از مرحله به مرحله دیگر تکامل یابد، به علت فقدان رهبری، عدم یکدستی طبقات شرکت کننده در مبارزه، بخشی بودن و نه سرتاسری بودن مبارزه و نیز سرکوب ها، نیاز به زمان طولانی داشته است.
 به این ترتیب و در مورد دوم در حالیکه در سال 56 - 57 تنها یک نسل دست به انقلاب زدند، اما در طول سالهای اخیر، چندین بار افراد و عناصر پیشرو مبارزات، در سرکوب هدفمند افراد فعال مبارزات به وسیله حکومت اسلامی، از بین رفته و نیز در فاصله بین آنها، جابجا شده اند. تمامی تلاش حکومتگران اسلامی بر این بوده که  فعالین اصلی یک نسل را بزند و نسل را زمینگیر کند. تکامل مبارزات 88 به 96  واکنون 98 تا حدود زیادی نشان دهنده تلاش های عبث این حکومت است.
باری، دو روند مزبور یعنی فقدان رهبری متحد و متمرکز یک طبقه بر جنبش و نیز رهبری جریان های سازشکار اصلاح طلب حکومتی و از سوی دیگر تداوم سرکوب ها، خواه جنبش توده ای و خواه همین رهبری های نیمه اصلاح طلب، موجب ادامه دار بودن جنبش اخیر نسبت به انقلاب 57 گردیده است.
پخته و رسیده شدن تضادها
 افزون بر آنچه اشاره شد، عدم وحدت درونی طبقات درگیر مثلا طبقه کارگر و همچنین اتحاد طبقات گوناگون بر سر یک برنامه مشخص، و در مقابل  وجود عدم انسجام و پراکندگی  طبقاتی، محلی، منطقه ای و بخشی شدن مبارزه و عدم با هم بودن های سراسری، که هم ناموزونی ها و  نوسانات زیادی را در تکامل و پیش روی جنبش سبب شده و هم سرکوب را برای ارتجاع راحت تر کرده است، عوامل دیگری بوده اند که موجب ادامه دار شدن جنبش کنونی نسبت به انقلاب سال 57  گردیده اند.   
نکته دیگر این است که در حالی که بافت طبقاتی، قشری و گروهی جنبش های اخیر در کل تغییر اساسی نکرده است، یعنی همان طبقات درگیر در انقلاب 57 در همین دوره فعال بودند، اما در جزء همواره متغیر بوده است. بدین معنا که در جنبش های محلی و منطقه ای و سراسری طبقات، گروه ها و اقلیت ها متفاوتی درگیر مبارزه بوده اند. برای نمونه در حالیکه جنبش های اسلام شهر، قزوین، مشهد و اراک در پیش از سال 76 جنبشهای محلی با انگیزه های متفاوت اقتصادی و سیاسی  بودند، در سال 76 ما با برخاست تمامی طبقات مردمی علیه جناح خامنه ای و با جنبشی عمدتا سیاسی روبرو بوده ایم. جنبشی که زیر رهبری اصلاح طلبان قرار گرفت.
و بالاخره باید اشاره کنیم که در حالیکه دو وجه جنبش های اقتصادی و جنبش های سیاسی در کنار و به موازات یکدیگر و در عین حال در تبدیل یکی به دیگری موجود بوده اند، این توازی و تبدیل  بدان گونه نبوده که  لزوما و یا تنها از انحلال شکل اقتصادی در سیاسی و یا تبدیل شکل اقتصادی به سیاسی پیش رود، بلکه کمابیش دو وجه در توازی با یکدیگر حفظ شده و گاه از اقتصادی به سیاسی تبدیل شده و گاه برعکس از سیاسی به اقتصادی برگشته است. چنین توازی، تبدیلات و رفت و برگشت هایی اما در مجموع سیری تکامل یابنده و رو به سوی وجه سیاسی براندازنده  داشته است.
 به طور کلی، اگر انقلاب 57 را یک انقلاب «فشرده» شده ارزیابی کنیم، جنبش بیست ساله موجود را باید به نوعی یک انقلاب« کِش آمده» که نقطه نهایی آن هنوز مشخص نیست، به شمار آوریم. 
برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تفاله های تاریخ و جایگرینی حکومتی به جای آن، توده ها به چه نیاز دارند؟  
گرچه گردهمایی ها و راهپیمایی های خیابانی، که در حال حاضر یکی از اشکال رشد مبارزه  در ایران است، می تواند تکامل ویژه این اشکال، از زدو خورد های پراکنده دفاعی، نیمه دفاعی و نیمه تعرضی و تعرضی به تعرضات گسترده و شورش های شهری و نهایتا قیام مسلحانه شهری را در پی داشته باشد، اما باید دانست که در شرایط ویژه کنونی، این حکومت را که هنوز نیروهای اصلی خود را وارد گود نکرده است، با گردهمایی و راهپیمایی مسالمت آمیز و نیمه تعرضی و حتی تعرضی های کوچک نمی توان سرنگون کرد.
این یک حقیقت است. آنها دارای انواع و اقسام سلاح ها هستند و هنوز تنها معدودی از آنها را به کار برده اند. آنها برای بقای خود از هیچ اقدامی فروگذار نخواهند کرد و بدون تردید، و با شدت یافتن مبارزه، از نیروهای نظامی بیشتر و ابزار و ادوات سنگین تری استفاده کرده و شیوه های نوین تر سرکوب را به کار خواهند برد. شلیک از  پشت بام ها و سپس از هلیکوپتر به تظاهر کنندگان غیر مسلح شیوه های بکار رفته تا کنونی بوده است. این شیوه ها به سوی شیوه های کشتارهای گسترده تری پیش خواهد رفت.
در مقابل و جدای از جستجو کردن راههای تقابل درست و آینده دار، جنبش انقلابی باید که از قربانی نهراسد و برای مبارزه ای جدی و گسترده آماده باشد. آمدن این رژیم خود بختکی بر سر خلق ایران بود، چهل سال حکومتش بختکی بزرگتر، و رفتنش را نیز با توجه به شرایط کنونی یعنی نبود رهبری برای جنبش، فقدان اتحاد طبقه کارگر به عنوان یک طبقه حتی در عرصه تشکل های خودبخودی صرف، عدم تشکل و اتحاد دیگر طبقات، فقدان احزاب و سازمان های انقلابی پیشرو و متحد و نیز وجود اشکال گوناگون سرکوب، متاسفانه باید به بهای گران تر از حد معمول تحمل کرد.
برای بدست آوردن باید چیزی را از دست داد. راهی جز این نبوده و نیست.
خلق رنجیدیده و دلاور ایران که می خواهد جهشی بزرگ کند و خود را از شر مومیایی ها و دوالپاهای پوسیده تاریخی، یعنی این ملاهای متحجر، ریاکار، خبیث و دزدان و اختلاسگران مکلای قرون وسطایی خلاص کند، باید که بهایی بپردازد. ملت های اروپایی برای رهایی از چنگال حکومت کلیسا و انگیزاسیون و رنسانس تاریخی خود سیصد سال مبارزه کردند و قربانی های بیشمار دادند.
 هیچ کاری بی زحمت و رنج میسر نمی شود. آزادی و استقلال را در بازار حراج نمی کنند و مفت و مجانی در اختیار افراد و ملت های زیر سلطه استبداد و امپریالیسم قرار نمی دهند؛ ملتی هم که پیشروان خود را از دست داده باشد و مجبور گردد پیشروان نوینی جایگزین آنها کند، تا زمان به وجود آمدن این پیشروان، باید که سختی های بیشتری را به جان بخرد و بهای بیشتری بپردازد. 
شکست را نمی شود از فرایند مبارزه حذف کرد
از سوی دیگر، شکست و پیروزی مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد. شکست را نمی توان از فرایند شناخت و مبارزه انقلابی حذف کرد و تنها پیروزی خواست. آنان که شکست نمی خواهند، پیروزی نیز بدست نخواهند آورد. برای توده ها تجارب خود آنها در درجه نخست اهمیت قرار دارد و اینها تجاربی از شکست و پیروزی است. وظیفه پیشروان ترازبندی تجربه و عمل خود توده ها و ارتقاء آنها به تئوری انقلاب است. باید شکست ها و پیروزیهای را با یکدیگر مقایسه کرد و بر این مبنا به آفرینش تئوری پرداخت. تئوری انقلاب نه «از آسمان نازل می شود» و نه از درون کله پیشروان خلع الساعه بیرون می جهد، و نه محصول مغزهای گوشه نشین، کتابخانه نشین یا  برج عاج نشین است، بلکه بر بستر تجربه خود توده ها و بر مبنای عمل آنها و شکست هاوپیروزی های جنبش انقلابی شکل می گیرد و آفریده می شود. در گذشته این چنین بوده است، حال چنین است و در آینده نیز چنین خواهد بود.
اکنون عده ای که خود را «پیشرو» و یا «چپ» می نامند، آه و ناله سر می دهند که توده ها نباید به خیابان بیایند، زیرا حکومت مسلح است و آنها را سرکوب می کند و شکست می دهد. برخی از این چپ های دروغین می گویند که توده ها باید منتظر بمانند تا شوراهای کارگری به وجود آیند و این شوراها به راهنمایی آنها برخیزند.
 این ها نظریه نیست! بلکه مشتی  پرت و پلا گویی است. شکست را همانگونه که گفتیم نمی توان از فرایند شناخت و مبارزه حذف کرد. بدون شکست، پیروزی ای نیز در میان نخواهد بود. اما در مورد مسئله شوراها که از آن سخن خواهیم گفت، باید توجه کرد خود این شوراها بدون وجود این مبارزات خیابانی به وجود نمی آیند. اگر می بینیم که کارگران هفت تپه، فولاد اهواز و هپکو و آذرآب اراک می توانند به مبارزه خود، ابعاد نوینی ببخشند این تا حدودی به سبب وجود همین مبارزات و جوی است که این مبارزات از 88 به این سو ایجاد کرده است.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه نخست آذرماه 98
یادداشتها
1-    و از نظر سیاسی و فرهنگی نه تنها مشروطیت، بلکه پیش از مشروطیت. برای نمونه به جنبش بابی و حتی به جنبش صوفیه توجه شود و همچنین بینش شاعرانی مانند حافظ و یا عبید زاکانی که به عنوانی مشت نمونه خروار، در مخالفت با تسلط روحانیون ریاکار اشعار خود را می سرودند.
2-   در اینجا قصد ما اشاره به شکل تکامل انقلاب 57 و تبعیت نسبی آن و در چارچوب های معینی از مدل قیام های شهری نیست، در ادامه این مقال به شکل های دیگر تکامل انقلاب ایران اشاره خواهیم کرد.
3-   البته این امر به این معنا نیست که اگر موسوی و کروبی پیگیر بودند، روند جنبش به سرعت انقلاب 57 می رسید. امر به درازا کشیدن جنبش در قیاس با  انقلاب 57 دلایل دیگری نیز داشت.
4-    باید اشاره کنیم که شاه در دوره ای از حاکمیت خود به ویژه از سالهای 42 به بعد تا حدودی ثبات و تعادلی نسبی داشت، حال آنکه جمهوری اسلامی هیچگاه آن تعادل و ثبات نسبی را نیز نداشت. جامعه ای متلاطم و حکومتی لرزان خصوصیت ویژه 40 سال جمهوری اسلامی است.
5-   ما در اینجا به نقش امپریالیست ها در هر دو مورد نمی پردازیم. در ادبیات ما به ویژه مقالاتی که نگارنده در باب انقلاب 57 نوشتم به این مسائل پرداخته شده است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر