۱۴۰۲ مهر ۲۳, یکشنبه

قتل داریوش مهرجویی و وحیده ی محمدی فر به وسیله ی دستگاه خامنه ای

 


کشتن یک هنرمند آزادیخواه مشهور و همسرش به وسیله ی دستگاه خامنه ای

قتل داریوش مهرجویی و وحیده ی محمدی فر نویسنده، همسر و همکار وی در راستای به قتل رساندن فعالان مترقی و دموکرات و آزادیخواه و چپ در عرصه ی سیاست و فرهنگ در دهه ی هفتاد به ویژه کارد آجین کردن داریوش فروهر و پروانه اسکندری و همچنین در راستای به قتل رساندن هنرمندان پیشرو و دموکرات و آزادیخواهی چون عباس کیارستمی( که خود مهرجویی در ویدئویی اشاره و تاکید کرده بود:« وی را کشتند؛ چیزیش نبود؛ سالم بود، کشتنش!») و کیومرث پوراحمد قرار دارد.
این قتل مانند حمله ی شیمیایی به مدارس که مجازات دانش آموزان به سبب جنبش و نقش فعال آنها در خیزش انقلابی و مبارزه با جمهوری اسلامی بود بخشی از انتقام خامنه ای و دستگاه اطلاعاتی اش از هنرمندان آزادیخواه به سبب پیشرو بودن و نقش فعال آنها در خیزش انقلابی یکساله ی اخیر، همکاری نکردن بسیاری ازآنها با دستگاه فرهنگی
 و نهایتا  برای خاموش و مطیع و برده کردن آنها است.
انتخاب داریوش مهرجویی جدا از اینکه او یک هنرمند دموکرات و آزادیخواه و مخالف نظام حاکم بود به سبب هشدار و تاکید وی بر کشتن عباس کیارستمی و همچنین ویدیوی وی در مخالفت با توقیف فیلم اش دومینور و مورد خطاب قرار سران فرهنگی (و سیاسی) جمهوری اسلامی که «شما کی هستید» و «بیایید مرا بکشید!» بود.
درعین حال انتخاب هنرمندی مشهور و سالخورده حاوی این پیام است که برای خامنه ای و دستگاه اطلاعاتی اش نه شهرت جهانی( مثلا شهرت هنری و یا حقوق بشری) فرد مخالف اهمیت دارد و نه سن و سال اش. آنان خونخوار هستند و برای بقای خود دست به هر گونه جنایتی می زنند.
بی گمان همان قدر که قتل های پیشین نتوانست از گسترش و ژرفا یافتن و شدید شدن جنبش توده ها و تبدیل آن به یک خیزش بزرگ پیشگیری کند این قتل و این گونه قتل ها نیز نمی تواند.
آن شرایط معین تاریخی که می توانست( و یا می تواند) به سران و طبقات حاکم کشورهایی مانند کره شمالی و شوروی رویزیونیستی و اقمار اروپای شرقی اش و چین ایضا رویزیونیستی تنگ سیائو پینگی و شی جین پینگی و نیز دیکتاتوری های نظامی در آمریکای جنوبی و مرکزی امکان دهد که با قتل و جنایت و سربه نیست کردن و سرکوب خونین نیروهای پیشرو مترقی در عرصه ی سیاست و فرهنگ و مبارزان دموکرات و آزادیخواه و انقلابیون کمونیست، حکومت نکبت و کریه خود را چندی بیشتر دوام بخشند در ایران موجود نیست و با زور هم نمی شود آن را ایجاد کرد. 
دیر یا زود طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده و تمامی طبقات مردمی و مبارزان سیاسی و فرهنگی این آدمکشان و خفاشان خونخوار را  به زیر خواهند کشید.
گروه مائوئیستی راه سرخ 
ایران
یکشنبه 23 مهر 1402

۱۴۰۲ مهر ۲۰, پنجشنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(2)

 
 
    انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(2)
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
دو الگوی اساسی انقلاب
طی صد و اندی سال اخیر پیشبرد انقلاب قهرآمیز و تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست وی به دو شکل اساسی صورت گرفته است که به عنوان دو الگو و یا دو راه انقلاب برای انقلابات دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر و انقلابات پرولتری شناخته می شوند. این دو الگو در عین این که در جنبه هایی با یکدیگر وحدت دارند اما به گونه ای کیفی با یکدیگر اختلاف دارند و از جنبه های اساسی کاملا در جهات متضاد یکدیگر قرار می گیرند.
الگوی انقلاب اکتبر- از اعتصاب های اقتصادی و سیاسی سراسری تا شورش ها و قیام های مسلحانه
الگوی نخست انقلاب اکتبر 1917 روسیه می باشد که یکی از آگاهانه ترین و تکامل یافته ترین انقلاب ها در تاریخ بشر است. اوج این انقلاب یعنی قیام مسلحانه اکتبر به وسیله ی لنین رهبر حزب کمونیست روسیه( بلشویک) طراحی و رهبری شد. انقلاب اکتبر و نقطه ی اوج آن قیام اکتبر و پیش از آن انقلاب فوریه 1917 هر دو در تداوم و تکامل انقلاب 1905- 1907 روسیه و بنابراین در راستای آن قرار می گیرند و ویژگی های اساسی این سه انقلاب که در آغاز در نخستین انقلاب خود را نشان داده و سپس در فوریه تکرار گردیده و در اکتبر آگاهانه به اجرا در آمد مشخص کننده ی راه اکتبر می باشد.
شکل تکامل این انقلاب از اعتصابات کارگری شروع می شود و به همراه گردهمایی ها و راهپیمایی ها و تمامی اشکال مبارزات توده ای به سوی خیزش ها و شورش های توده ای و قیام های مسلحانه شهری گام برمی دارد. بر همین مبنا شکل تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر راه قیام مسلحانه ی شهری و یا از اعتصاب تا قیام نام گرفته است.
این اعتصاب ها و شورش ها و قیام های مسلحانه نخست در مراکز و شهرهای بزرگ صنعتی و کلیدی که طبقه ی کارگر صنعتی پیشروترین بخش طبقه ی کارگر، متمرکزتر و از نظر سیاسی آگاه تر است و سازمان های صنفی و سیاسی وی به ویژه حزب کمونیست اش قوی تر و تاریخ مبارزات و جنبش های وی در آن شهرها دارای سابقه ی تاریخی بیشتر است صورت می گیرند و پس از قیام مسلحانه و تسخیر قدرت سیاسی در شهرهای اصلی و مراکز صنعتی، طبقه ی کارگر به مرور قدرت سیاسی خود را در شهرهای متوسط و کوچک و روستاها گسترش می دهد و به تدریج سراسر کشور را به تصرف خود در می آورد.
در کنار این شکل شهری مبارزه یا اعتصاب های کارگری و قیام مسلحانه ی کارگری، شکل شورش ها و قیام های دهقانی علیه فئودال ها در روستاها و تصرف زمین های فئودال ها و تقسیم آن میان دهقانان نیز وجود دارد که عموما مکمل مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر شهری است و نقش جنبی را در تصرف قدرت سیاسی اجرا می کند. این شکل تنها در کشورهایی صورت می گیرد که بافت ناهمگون سرمایه داری صنعتی و فئودالی دارند.
در هر صورت این شکل به طور خلاصه گرفتن قدرت سیاسی نخست در شهرهای بزرگ و پرجمعیت صنعتی که کارگران کارخانه های آنها از نظر سیاسی آگاه تر و سازمان یافته تر و مبارزه ی طبقاتی کارگران تکامل یافته تر است و سپس در شهرهای متوسط و کوچک و روستاها و یا از مراکز صنعتی تکامل یافته به پیرامون و مراکز کمتر صنعتی و کمتر تکامل یافته است. به این ترتیب سیر حرکت از پیشرفته ترین مناطق صنعتی به دورافتاده ترین و عقب مانده ترین نقاط روستایی است.
روشن است که این شکل تصرف قدرت سیاسی مستلزم کشوری است که از نظر اقتصادی سرمایه داری صنعتی باشد( و یا سرمایه داری صنعتی جهت عمده ی ساخت اقتصادی آن را در شهرهای بزرگ و کلیدی تشکیل دهد)، طبقه ی کارگر آن از نظر کمی حداقل در شهرهای مورد بحث زیاد و دولت طبقه ی سرمایه دار دارای مرکزیت سیاسی و نظامی باشد. همچنین نیاز است که مبارزه ی طبقاتی بین کارگر و سرمایه دار بتواند تا حدودی آشکارا رشد و تکامل یابد و بنابراین درجه ای از دموکراسی بورژوایی و آزادی های سیاسی احزاب و سازمان های صنفی و شرایط برای کارعلنی و بالا بردن آگاهی توده ها و انتخابات پارلمانی و تشکیل مجلس موجود باشد. چنین شرایطی در جهان پس از رشد سرمایه داری و تبدیل آن به امپریالیسم می توانست در کشورهای سرمایه داری پیشرفته و امپریالیستی به وجود آید و نه در کشورهای تکامل نیافته و یا زیرسلطه ی امپریالیسم.
شکل تصرف قدرت سیاسی در هنگام تجاوز امپریالیستی
آنچه در بالا به آن اشاره شد شکل تصرف قدرت سیاسی در شرایط عادی تکامل اجتماعی - سیاسی و نظامی و جنگ داخلی در کشورهای امپریالیستی است. در شرایط حمله ی یک امپریالیست به امپریالیست دیگر، مبارزه ی طبقه ی کارگر برای تصرف قدرت سیاسی از شکل مبارزه سیاسی به شکل نظامی و مبارزه ی پارتیزانی و یا در صورت امکان جنگ منظم تغییر می یابد.
برای نمونه شکل مبارزه ی طبقه ی کارگر و احزاب کمونیست در برخی از کشورهای سرمایه داری غربی و بیشتر کشورهای اروپای شرقی در جنگ امپریالیستی جهانی دوم و هنگامی که فاشیست های هیتلری به آنها حمله و آنها را اشغال نظامی کردند چنین اشکالی را یافت. در آن شرایط شکل تصرف قدرت سیاسی از شکل دست زدن به قیام های مسلحانه ی شهری به شکل مبارزات و جنگ های پارتیزانی در روستاها و شهرها تبدیل گردید.
در کشورهای اروپای شرقی طبقه ی کارگر عمدتا از طریق جنگ و نبردهای پارتیزانی روستایی و شهری قدرت سیاسی را تصرف کرد. این امر به معنای نفی امکان قیام های مسلحانه ی شهری در چنین شرایطی نمی باشد اما در کشور اشغال شده و تمرکز دشمن در شهرهای کلیدی تصرف شده، چنین شکلی نمی تواند نقش عمده را در تصرف قدرت سیاسی اجرا کند و بنابراین جهت عمده راه تصرف قدرت سیاسی را تشکیل دهد.       
الگوی انقلاب چین- جنگ دراز مدت خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاها
الگوی دوما الگوی انقلاب دموکراتیک نوین و کمونیستی چین است که از سال 1924 و به ویژه از سال های 1928 یعنی پس از شکست انقلاب در آن مقطع آغاز شده و تا 1949 به درازا کشید. خصلت ویژه ی این انقلاب، نمایان شدن در شکل جنگ خلق درازمدت است. این جنگ یا «انقلاب در شکل جنگ» و یا چنان که استالین به روشن ترین شکل طرح کرد:«انقلاب چین انقلاب مسلح در مقابل ضد انقلاب مسلح است» به وسیله ی ارتش سرخ کارگری - دهقانی و زیر رهبری حزب کمونیست طبقه ی کارگر به پیش رفت.
شکل تکامل این انقلاب یا جنگ از مکان هایی که مبارزات طبقاتی میان دهقانان و فئودال ها تکامل یافته تر است و بنابراین مبارزات دهقانی قوی تر و جنبش ها و قیام های دهقانی وجود دارد و در نتیجه با رهبری مبارزات دهقانان به وسیله ی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست وی و از روستاها آغاز شده و در این مراکز روستایی پایگاه های انقلابی و مناطق سرخ به وسیله ی حزب کمونیست برپا می شود و دولت دموکراتیک نوین خلق به رهبری طبقه ی کارگر برقرار می گردد. سپس طبقه ی کارگر به مرور از روستاهای دور از دسترس که نیروی دولتی غیر متمرکز و ضعیف و ناتوان است با اتکا به ارتش سرخ کارگری - دهقانی نیروی خود و سرزمین های خود را گسترش می دهد و به مرور و طی یک جنگ دراز مدت خلق به تصرف مراکز اصلی دست می زند و در نهایت قدرت سیاسی را در شهرهای بزرگ کشور به دست می آورد. این شکل محاصره شهرها از طریق روستاها از طریق دست زدن به جنگ دراز مدت خلق نام گرفته است.
در کنار این شکل اصلی کسب قدرت سیاسی، در شهرهای مرکزی و مهم یا مناطق سفید از هر گونه امکان قانونی و علنی و یا غیرقانونی و مخفی برای آگاه کردن و سازمان دادن طبقه ی کارگر و دیگر توده ها استفاده می شود و مبارزات کارگری و دیگر طبقات اجتماعی از اعتصاب و گردهمایی و راهپیمایی با رهبری حزب کمونیست به پیش می رود و به مرور که جنگ دراز مدت خلق به مراحل نهایی خود می رسد این اشکال نیز به گسترش و رشد نهایی خود می رسند و می توانند به قیام های مسلحانه ی شهری نیز تکامل یابند.
به این ترتیب در این الگو یا راه انقلاب، اعتصاب و گردهمایی و راهپیمایی، و در مراحل عالی مبارزه در سطح کشور شورش ها و قیام های مسلحانه وجود دارد اما تحرک و پیشروی آنها تابع منطق و پیشروی جنگ خلق درازمدت است و به دلیل نیروی متمرکز و قوی دشمن در شهرها نمی تواند در خود و با تبدیل به شورش و قیام امکان کسب قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر را فراهم کند و چنانچه تجارب مبارزات در چین نشان داد به شکست کشیده می شود.
علل اساسی دست زدن به این شکل مبارزه نخست این است که کشور از نظر اقتصادی عقب مانده است. در کنار سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور نظام تولیدی فئودالیستی وجود دارد که یا جنبه ی عمده ی ساخت اقتصادی است و یا کماکان نقش پررنگی در ساخت اقتصادی دارد( از همین رو این کشورها «نیمه فئودال- نیمه مستعمره» و یا «سرمایه داری بوروکراتیک با بقایای فئودالی» و این گونه ترم ها خوانده می شوند). در این گونه کشورها رشد اقتصاد به شدت ناموزون است و در برخی نقاط تا حدودی پیشرفته و در بسیاری نقاط که در سراسر کشور پخش هستند بسیار عقب مانده و دورمانده از پیشرفت می باشد. طبقه ی کارگر از نظر کمی زیاد نیست و بخش صنعتی آن ناچیز است و برعکس وی دهقانان جمعیت اصلی کشور را تشکیل می دهند. در کشور استبداد سیاسی( از دیکتاتوری های نظامی گرفته تا استبداد سلطنتی و یا دینی) و فرهنگی حاکم است و هیچ نوع آزادی احزاب و اجتماعات و حتی عموما تشکل های صنفی یا انتخابات آزاد و پارلمان و بنابراین امکان فعالیت سیاسی درازمدت برای افشاگری و پرورش سیاسی طبقه ی کارگر و توده ها وجود ندارد.(1)
وحدت و تضاد میان دو شکل
به این ترتیب اشکال اساسی مبارزه یعنی اعتصاب و گردهمایی و شورش و قیام و جنگ در هر دو شکل وجود دارند با این تفاوت که در یکی یعنی الگوی انقلاب اکتبر، اعتصاب سیاسی و تبدیل آن به شورش و قیام مسلحانه وجه عمده است و نخست تصرف شهرهای بزرگ و سپس روستاها در دستور کار قرار می گیرد. در حالی که در الگوی انقلاب کمونیستی چین برعکس، این جنگ دراز مدت خلق در دو شکل جنگ منظم و جنگ پارتیزانی است که نقش تعیین کننده را در تمامی جهات از سرنگونی مرتجعین و تصرف قدرت مرکزی تا مبارزه با تجاوز امپریالیست ها( برای نمونه تجاوز امپریالیسم ژاپن به چین تغییری در شکل اصلی تصرف قدرت سیاسی و مبارزه ی اصلی به وجود نیاورد بلکه تنها دشمن عمده را برای مدت زمانی معین تغییر داد) به عهده دارد؛ و اما اعتصاب ها و شورش ها و قیام ها در شهرها که در تکامل مبارزه ی سراسری و در مناطق سفید شدت می گیرند جهت غیرعمده را تشکیل داده و از استراتژی جنگ دراز مدت خلق که از روستا به شهر گسترش می یابد تبعیت می کنند.(2)
تمامی انقلابات در سده ی بیستم و بیست و یکم یا یکی از این دو الگو بوده اند یا تلفیقی با نسبت های متفاوت از آنها و البته با تسلط نسبی یکی بر دیگری.
هرمز دامان
نیمه ی دوم مهر 1402
یادداشت ها
1-    در مورد این اشکال تصرف قدرت سیاسی نکات حاشیه ای وجود دارد که ما در ادامه ی این مقالات به آن می پردازیم.
2-    باید به این عمده بودن به شکل درصدی نگاه کرد. یعنی ممکن است نسبت 80 به 20 باشد و یا 70 به 30 و یا 60 به 40. مساله ی درصد هر یک از این دو شکل نسبت به دیگری در چارچوب وجود هر دو شکل مساله ی مهمی است.

۱۴۰۲ مهر ۱۵, شنبه

حمله ی گسترده ی حماس به اسرائیل و جفتک انداختن های خامنه ای و سران سپاه

 حمله ی گسترده ی حماس به اسرائیل و جفتک انداختن های خامنه ای و سران سپاه
 
حماس امروز شنبه 15 مهر و در پنجاهمین سالگرد جنگ اعراب علیه اسرائیل در سال 1973 با نام یوم کیپور( یا جنگ رمضان) حملاتی را زیر نام« توفان الاقصی» علیه اسرائیل انجام داد که روشن است از پیش برنامه ریزی شده بوده است. در نتیجه ی این حملات تلفات زیادی به نیروهای اسرائیلی وارد و بسیاری نیز زخمی و مجروح شده اند. اسرائیل نیز گویا انتظار این حملات و به این شکل گسترده و از زمین و هوا و دریا را نداشته و سازمان های اطلاعاتی آن با این همه کبکه و دبدبه و آموزش دادن سازمان های اطلاعاتی دیگر کشورها غافلگیر شده اند( البته وضع جمهوری اسلامی صد پله بدتر از اسرائیل است!). با این همه ارتش اسرائیل نیز در واکنش به آنها حملاتی را علیه مواضع حماس و فلسطینی ها صورت داده است که موجب خسارات جانی و مالی بسیاری برای توده های فلسطینی شده است. در تداوم این حملات نخست وزیر این کشور بنیامین نتانیاهو اعلام جنگ کرده و به ساکنین غزه هشدار داده که این منطقه را ترک کنند زیرا به زودی این شهررا ویران خواهند کرد.
هنوز روشن نیست که آیا این حملات برمبنای یک درونمای روشن و روی یک حساب و کتاب و برنامه ریزی استراتژیک دقیق و نیز با توافق دیگر گروه های فلسطینی و پشتیبانی توده های فلسطینی صورت گرفته و می تواند تداوم یافته به نتایج مثبتی برای فلسطینی ها در آزاد کردن سرزمین هاشان بینجامد و یا خیر صرفا واکنشی از جانب حماس نسبت به حملات پیشین اسرائیلی ها و یا از زمره ی ماجراجویی های این جریان بوده و نتایج آن برای فلسطینی هنوز چندان روشن نیست. این ها شاید طی روزها و هفته های آینده روشن شود و نیز در صورت به درازا انجامیدن درگیری ها و حملات شاید به این زودی نتایج نهایی خود را آشکار نسازد. 
نقش جمهوری اسلامی
مشکل بتوان حتی اندکی تردید کرد که خامنه ای و سران سپاه قدس در تشویق حماس و برنامه ریزی ها و پشتیبانی مالی دخالت داشته اند. گویا سران حماس نیز به روشنی از کمک های مالی جمهوری اسلامی سخن گفته اند. 
با این همه سران جمهوری اسلامی هرگز یک پشتیبان واقعی خلق فلسطین نبوده اند و از فلسطین و گروه های مطیع و یا همسو همچون برگی در مناسبات خودبا قدرت های غربی و برای بقا حکومت شان و در صورت امکان تحقق جاه طلبی های خود در منطقه استفاده کرده اند و چنانچه زیرفشار قرار گیرند به راحتی آنها را قربانی منافع حقیرخود می کنند. 
در هر صورت آنچه که برای خامنه ای و سران سپاه مهم است از یک سو رقابتی کثیف و ارتجاعی با عربستان سعودی و دیگر دولت های مرتجع عربی است  که وارد روابط نزدیک تر با اسرائیل شده اند و این نقش آنها و هارت و پورت هاشان را در منطقه به شدت کاهش می دهد و از سوی دیگر نقشی است که چنین وضع جنگی ای می تواند روی اوضاع داخلی ایران بگذارد. در حال حاضر مساله ی دوم از نظر ما مهم تر و فوری تر است. 
فضای انقلابی داخل ایران و تلاش جانیان حاکم برای منحرف کردن افکار توده ها
در مورد اوضاع داخلی می توان گفت که این حملات زمانی صورت می گیرد که فضای سیاسی کشور با مساله ی آسیب دیدن مغزی آرمیتا گراوند در نتیجه ی برخورد خشن حجاب بان های خامنه ای سخت فروزان و ملتهب گشته است و هر آن امکان حادثه ای و برآمدی در تداوم مبارزات توده ای می رود.
این که حملات مزبور از جانب حماس از این جهت ویژه قند تو دل خامنه ای و سران اطلاعات و سپاه آب کرده که این دارودسته ی جانیان می توانند از آن استفاده کنند و توجه توده ها را از این فضای سهمگین داخلی که علیه آنها به وجود آمده و جنایات شان منحرف کرده و به سوی حملات حماس به اسرائیل سوق دهند امری آشکار است.
گویا در تداوم جشن گرفتن برای این حملات و سر به دعا برداشتن ها برای پیروزی حماس در این فکر هستند که گردهمایی و راهپیمایی هایی ترتیب دهند( در زمان نگارش این متن گویا نخستین آن در میدان فلسطین تهران) و مردم را به اصطلاح در پشتیبانی از فلسطین به میدان حمایت از خویش کشانده و جوی را که علیه آنها به وجود آمده سبک کرده و اگر بتوانند فضای«آشتی» به راه بیندازند.
مردم ایران و گروه های پیشرو باید مانع هر گونه انحرافی در خیزش بزرگ شوند
این وضعی است که باید با آن به شدت مقابله کرد و مبارزه با این وضع  نیز وظیفه گروه های پیشروی کارگران و فرهنگیان و دانشجویان و زنان و دیگر گروه ها است. آنها نباید اجازه دهند که خامنه ای جنایتکار و سران سپاه از وضع کنونی استفاده کرده و نفرتی را که علیه شان هر روز شدیدتر می شود کاهش داده و فضای کنونی را که علیه شان است سرد کنند.    
ملت ما همواره پشتیبان خلق فلسطین بوده و اکنون نیز هست. اما برای این که بتواند واقعا به فلسطینی ها یاری دهد نخست باید شر این حکام جنایتکار و مال پرست و ریاکار را از سر خود باز کند. و این جز به وسیله ی تداوم مبارزات جانانه ی یک سال اخیر و پیش بردن و تکامل دادن آن ممکن نیست.
زنده باد مبارزات خلق فلسطین
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 مهر 1402

۱۴۰۲ مهر ۱۴, جمعه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(1)

 
 
    انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(1)
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
 چگونگی پیشبرد انقلاب در کشورهای گوناگون امپریالیستی و زیرسلطه و تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر مساله ی اساسی است و چنانچه خطوط کلی ترسیم شود به این دلیل که شرایط نه در کشورهای امپریالیستی و نه در کشورهای زیرسلطه عموما یکسان نیست مسائل جانبی زیادی می ماند که باید به آنها اشاره شود. در بخش نخست این نوشته تلاش می کنیم که به گونه ای فشرده خطوط کلی را در مورد مساله قهر انقلابی و چگونگی تصرف قدرت سیاسی توضیح دهیم و در بخش های بعدی حاشیه ها و نکاتی را که می توان بر این خطوط کلی نوشت برشماریم و به شرایط و وضعیت نیروهای طبقه ی کارگر در کشور خود بپردازیم.
     مساله ی تصرف قدرت سیاسی
«وظیفه ی مرکزی و عالی ترین شکل انقلاب تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی نیروهای مسلح یعنی حل مساله از طریق جنگ است. این اصل انقلابی مارکسیستی - لنینیستی در همه جا، چه در چین و چه در کشورهای دیگر، صادق است.»(1) برای طبقه ی کارگر تصرف قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا برای گذار از نظام کنونی به نظام عالی تر کمونیستی اساسی ترین و مرکزی ترین مساله است. بدون تصرف قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا طبقه ی کارگر نمی تواند نظام کمونیستی را بسازد.
قدرت سیاسی یا دولت(حکومت) از دو دستگاه تشکیل شده است: دستگاه بوروکراتیک یعنی دستگاه هایی که به اصطلاح به اداره ی امور کلان و جزء اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه می پردازند و دستگاه نظامی که به اصطلاح برقرار کننده ی امنیت داخلی و مرزهای کشور و مقابله با تجاوز خارجی است. از میان این دو دستگاه، دستگاه نظامی اساسی تر است و وظیفه ی حفظ قدرت سیاسی طبقات حاکم و دفاع از آن را به عهده دارد. دستگاه نظامی شامل ارتش( در ایران سپاه و بسیج و ارتش) و نیروهای انتظامی و پلیس و دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و زندان ها است. وظیفه ی طبقه ی کارگر در انقلاب درهم شکستن و خرد کردن این دو دستگاه و برقراری قدرت سیاسی خود بر روی ویرانه های آنها و بنابراین ساختن دستگاه نوینی است که به تداوم این قدرت یاری رساند و شرایط مورد نیاز را برای تبدیل نظام حاضر یعنی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به نظام کمونیستی فراهم سازد.
قهر انقلابی
درهم شکستن و ویران کردن این دستگاه به ویژه دستگاه نظامی اساسا به وسیله ی نیروی قهر واستراتژی انقلاب قهرآمیز ممکن است. در مارکسیسم مارکس و انگلس کاربرد قهر و انقلاب قهر آمیز برای تصرف قدرت سیاسی یکی از قواعد اساسی است که حذف آن و یا بی اهمیتی نسبت به پذیرش و تبلیغ و ترویج همواره ی آن و همچنین اجرای عملی آن، مساوی با رویزیونیسم و تبدیل مارکسیسم به لیبرالیسم است.
البته مارکسیسم امکان گذارمسالمت آمیز را در تکامل مبارزه طبقاتی و برای کسب قدرت به وسیله ی طبقه ی کارگر رد نمی کند و طبعا کمونیست ها راه بدون خونریزی و یا راه با کمترین خونریزی را بر راه پر درد و رنج و قربانی دادن ترجیح می دهند؛ اما حقیقت این بوده و هست که امکان چنین گذاری تنها در شرایطی بسیار استثنایی از پیشرفت و تکامل مبارزه ی طبقاتی و انقلاب و در کشورهایی معین به وجود آمده و می آید و بنابراین نه به عنوان یک قاعده ی اساسی بلکه به عنوان امری استثناء بر قاعده که طبقه ی کارگر باید آن را نیز به گونه ای جنبی و فرعی و همچون «امکانی در شرایطی استثنایی» در نظر داشته باشد، به شمار می آید. این بدان معناست که طبقه ی کارگر در تمامی کشورهای بلا استثناء، استراتژی خود را تصرف قدرت از راه قهرآمیز در نظر می گیرد و برای آن تدارک دیده و نیروهای مسلح و ارتش مسلح خود را به وجود می آورد نه تصرف قدرت از راه مسالمت آمیز و در نتیجه بی اهمیتی به تشکیل نیروهای نظامی و یا ارتش مسلح .
استراتژی قرار دادن راه مسالمت آمیز و مبارزه ی در چارچوب دیکتاتوری بورژوایی مثلا از راه انتخابات و پارلمان های بورژوایی و نیز در استبدادهای مذهبی و سلطنتی و نظامی صرفا از راه مبارزات مدنی مسالمت آمیز، مساوی با رویزیونیسم و تبدیل مارکسیسم به لیبرالیسم است.    
     قهر انقلابی و «شبه چپ های سده ی بیست و یکمی»
قهر انقلابی به عنوان یک قاعده اساسی در مارکسیسم را دارودسته های سده ی بیستمی و سده ی بیست و یکمی رویزیونیسم (یعنی دارودسته های به اصطلاح مارکسی و مارکسیسم غربی و اروکمونیسم و چپ نویی و سوسیال دمکراسی) منسوب به«چپ سنتی» دانسته و زیر پا می گذارند و به جای آن «گذار مسالمت آمیز» را به عنوان یگانه امر مورد پذیرش و استراتژی خود در می آورند و بنابراین نشان می دهند که نه پیرو مارکس و انگلس  آموزگاران انقلابی و جنگاور پرولتاریا بلکه پیرو مارکسی تغییر شکل یافته و بدلی و قلابی شده هستند. مارکسی که «آنها به نفی قواعد اساسی انقلابی در اندیشه های وی پرداخته و آن را به چیزی برای بورژوازی پذیرفتنی و بنابراین وی را به یک لیبرال تمام عیار تبدیل کرده اند»( نقل به معنی  از لنین -  دولت و انقلاب و انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد). و به این ترتیب نماینده ی همان نظریه ی لیبرالی- بورژوایی سده های پیش از مارکس و انگلس درون چپ می شوند.(2)
این است آنچه که لنین پیشوای پرولتاریا در مورد انقلاب قهری می نویسد:
«ضرورت تربيت سيستماتيک توده‌ها به قسمى که با اين نظريه و همانا با اين نظريه ی انقلاب قهرى مطابقت داشته باشد، همان نکته‌اى است که شالوده ی تمام آموزش مارکس و انگلس را تشکيل مي دهد. بارزترين نشانه خيانت جريان های فعلا حکمفرماى سوسيال شووينيسم و کائوتسکيسم( بخوانید دارودسته های رویزیونیست های توده ای و اکثریتی و راه کارگری، مارکسی،«شبه چپ» قرن بیست و یکمی، مارکسیسم غربی و اروکمونیسم) به آموزش مارکس و انگلس اين است که خواه اين جريان و خواه آن ديگرى اين ترويج و اين تبليغ را فراموش کرده‌اند.»( لنین، دولت و انقلاب، مجموعه آثار تک جلدی، ص 524، تاکیدها از لنین است)
استراتژی قهرانقلابی نیاز به نیروی مسلح و ارتش مسلح دارد
طبقه ی کارگر برای درهم شکستن این دستگاه نیاز به نیروی قهر دارد. یعنی به ارتش مسلح خود. این ارتش باید در حین مبارزه تشکیل شود. در برخی از کشورها این ارتش نخست در شکل سازمان نظامی حزب کمونیست طبقه ی کارگر بروز می کند که به مرور و طی رشد حزب و پایگاه اجتماعی اش به ارتش تبدیل می شود و در برخی دیگر از همان آغاز به شکل ارتش مسلح کارگری و یا کارگری - دهقانی در آمده و برای تصرف قدرت سیاسی وارد جنگ با نیروهای طبقه یا طبقات حاکم می شود.
در کشورهای دسته ی نخست در دورانی طولانی از مبارزه و در زمانی که مبارزه شکل سیاسی دارد، سازمان یابی سیاسی شکل عمده ی سازمان یابی اعضا و هواداران و توده ها است و سازمان یابی نظامی به شکل ارتش و برای دست زدن به مبارزات پارتیزانی و قیام مسلحانه شهری نقش غیرعمده ی سازمان یابی را دارد؛ در دسته ی دوم برعکس، به این دلیل که مبارزه تقریبا از همان آغاز شکل نظامی و جنگ را دارد، سازمان یابی به شکل ارتش مسلح شکل عمده ی سازمان یابی اعضا و هواداران و توده ها را می یابد و سازمان یابی سیاسی جهت غیرعمده می باشد؛ روشن است که در هر دو شکل رهبری حزب کمونیست طبقه ی کارگر است که اعمال می شود.    
هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1402
یادداشت ها
1-    مائو تسه دون- مسائل جنگ و استراتژی، منتخب آثار جلد دوم، ص 325.
2-    کافی است نگاهی به غش کردن و موس موس کردن های این رویزیونیست ها و سوسیال دموکرات ها به شکل قدرت گرفتن احزابی در آمریکای جنوبی که عموما «سوپاپ های اطمینان»ی هستند و یا عملا می شوند، بیندازیم. الان دورانی شده که حضرات «مارکسی» و سوسیال دمکرات های«شبه چپ»( از نوع حزب کمونیست ایران) و راه کارگری های خروشچفیست قند تو دل شان آب می شود برای این گونه راه پارلمانی و یا راه «مدنی» قدرت گرفتن! حضرات سر گرفته اند که« روش های انقلابی کسب قدرت سیاسی قدیمی را رها کنید و این ها را بچسبید»!؟( نگاه کنید به اشاره به شیلی در اعلامیه ی حزب کمونیست و راه کارگر در جمعه 7 مهر 1402). این است«چپ مدرن» و«قرن بیست و یکمی» حضرات فرصت طلب ضد مارکسیسم که در مقابل مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم و راه تصرف قدرت سیاسی از طریق قهرانقلابی علم می شود!

۱۴۰۲ مهر ۹, یکشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(14)اشاره ای به رهبری کنونی خلق بلوچ و ...

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(14(
 
اشاره ای به رهبری کنونی خلق بلوچ
و اتحاد نسبی جهان بینی های متضاد درون صف طبقات خلق
 
تجربه ی تلخ انقلاب دموکراتیک سال 57-56 از ریاکاری و تقیه و خدعه ی رهبری مذهبی شرایطی را به وجود آورده تا توده ها در بیشتر نقاط ایران نه تنها دل خوشی از رهبری دوباره ی مذهبی بر هیچ جنبشی را نداشته باشند بلکه عموما آن را طرد و علیه آن مبارزه کنند. و این به دلیل نقش خمینی و رهبری متحجر مذهبی در زیر پا گذاشتن شعارها و خواست های اساسی انقلاب 57 یعنی استقلال و آزادی و نیز کودتای خمینی و حزب جمهوری اسلام علیه انقلاب در خرداد 60 می باشد. امری که در نهایت به برقراری یک حکومت ارتجاعی استبدادی مذهبی انجامید که تا مغز استخوان وابسته به امپریالیست های غربی و شرقی است و چهل سال است خون مردم ایران را مکیده است.
در واقع این رهبری فریبکار ارتجاعی آمال ها و آرزوهای توده هایی را که نظام استبداد سلطنتی روی دوش و فداکاری آنها و جانباختن هزاران نفر از میان آنها سرنگون شد پایمال کرد و با سرکوب طبقات خلق یعنی کارگران و دهقانان و طبقات میانی و پیشروان انقلابی و مترقی آنها به روی دریایی از خون بنا شد. اکنون نیز حدود سی سال است که توده ها برای سرنگونی این ارتجاع متحجر که در پس دین خود را پنهان کرده و جز به قدرت و ثروت نمی اندیشد می رزمند تا آن را سرنگون کنند.
بر مبنای این چنین رویارویی طبقات مردمی ایران با یک حکومت مرتجع استبدادی مذهبی و دینی که اکنون حاکم است و جان و مال مردم را به گروگان گرفته و تلاش برای مبارزه با حکومت به وسیله ی یک رهبری غیرمذهبی انقلابی و مترقی ممکن است رهبری سران مذهبی بر جنبش توده های بلوچ-  و یا ترکمن صحرا و حتی مبارزه ی برخی از اقلیت های مذهبی مانند دراویش- برای برخی به ویژه مبارزان جوان تر، چندان کششی ایجاد نکند و به آن با شک و شبهه نگاه کنند و این امر نیز در پشتیبانی آنها از جنبش خلق بلوچ تاثیر گذارد.
***
مساله ی رهبری مذهبی و بنابراین جهان بینی مذهبی بر جنبش یک طبقه و لایه ای از یک طبقه و یا یک خلق دربند را نه تنها از دیدگاه محدودیت های آن رهبری و جهان بینی مذهبی حاکم بر آن و نقد آن بلکه باید از دیدگاه گستره و بافت طبقات خلقی در انقلاب دموکراتیک ایران و بنابراین روابط میان شان در جبهه ی متحد آنها، جهان بینی های گوناگون حاکم بر آنها و چگونگی روابط میان جهان بینی های متضاد حاکم بر آنها نگریست.
نخست این که که اکثریت بلوچ ها سنی مذهب هستند و با توجه به این که سنی مذهبان زیر ستم طبقات حاکم بر جمهوری اسلامی به ویژه باند خامنه ای و سران همسو با وی در سپاه پاسداران هستند، طبعا حق آزادی از ستم مذهبی شیعه مذهبان حاکم را دارند. روشن است که پشتیبانی از حق اقلیت مذهبی زیر ستم و در اینجا حق آزادی سنی مذهبان و احترام به حقوق آنها در یک دموکراسی انقلابی توده ای جزو وظایف طبقه ی کارگر و کمونیست ها به عنوان نماینده گان این طبقه خواه در انقلاب دموکراتیک و خواه در انقلاب سوسیالیستی است.  
دوم این که جنبه ی مذهبی مقابله ی مردم بلوچ و پیشوایان آنها جنبه ی مسلط بر مبارزات آنها نیست؛ یعنی رهبران و توده های بلوچ ها از این دیدگاه که سنی مذهب چه می گوید و شیعه مذهب چه می گوید با حکومت در تقابل نیستند( به عبارت دیگر اینجا جنگ بین مذاهب نیست و ماهیت مذهبی ندارد) بلکه از دیدگاه حق آزادی مذهبی خود و بسیار مهم تر حق آزادی ملی خود و بیرون آوردن خود از ستم مذهبی و ملی یعنی اساسا آزادیخواهی با حکومت در ستیز اند. بنابراین جنبه ی سیاسی مبارزات خلق بلوچ یعنی خواست رهایی از استبداد مذهبی و خواست حق تعیین سرنوشت خلق بلوچ بر جنبه ی کشاکش بین دو مذهب - سنی مذهبی اکثریت بلوچ ها و شیعه مذهبی حکومتیان- تقریبا به طور کامل مسلط است.
از این دیدگاه می توان گفت که رهبران مذهبی - سیاسی بلوچ تا کنون مبارزه را با حکومت مستبد و آزادی ستیز خامنه ای و پاسداران اش اساسا پیرامون خواست های سیاسی آزادیخواهانه ی خلق بلوچ و در راه مجموعا درستی ادامه داده و در حالی که خطرات گوناگون زندگی آنها را تهدید کرده از سازش و مماشات با پلیدانی همچون خامنه ای و سران سپاه خودداری کرده، در راستای انقلاب دموکراتیک ایران پیشروی کرده اند و جنبش بلوچ و خیزش انقلابی-  دموکراتیک کنونی را زنده و پایدار نگه داشته اند، آن هم در شرایطی که برخی از اشکال جنبش در دیگر نقاط ایران دچار افت گردیده است.
و سوم، این رهبری نشانگر سطح کنونی آگاهی توده های بلوچ با توجه به نقش قبایل و سنت های قبیله ای و مذهبی در میان بخش عمده ای از مردم بلوچ و درجه ی توازن طبقات مردمی در بافت طبقاتی این سرزمین محروم و عقب نگاه داشته شده است. بر این مبنا رهبری کنونی را باید تلفیقی از رهبری بخش هایی میانی و بالایی خرده بورژوازی سنتی و مدرن و بورژوازی کوچک سنتی و مدرن بر جنبش بلوچ دانست.
این لایه های طبقاتی در شرایط کنونی نه تنها در بلوچستان بلکه در سراسر ایران بخشی از خلق به شمار می آیند و متحد طبقه ی کارگر هستند. بنابراین وظیفه ی ماست که با جنبش بلوچ متحد باشیم و از رهبری آن تا جایی که این رهبری مبارزه با حکومت را در راستای پیشرفت خیزش انقلابی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک سکولار هدایت می کند و از مماشات و سازشکاری و معامله بر سر حقوق خلق بلوچ خوداری کرده و از آن دفاع می کند پشتیبانی کنیم.  
***
نکته ی اساسی این است که در انقلاب دموکراتیک ایران طبقات کارگر و کشاورز و خرده بورژوازی جزو خلق قرار می گیرند و اکثریت این طبقات هم به زمره ی طبقات زحمتکش تعلق دارند. در میان این طبقات و لایه های گوناگون آنها جهان بینی های گوناگونی رواج دارد که برخی از آنها جهان بینی دینی و مذهبی است. همچنان که بین منافع اقتصادی و سیاسی طبقات خلق وحدت و تضاد وجود دارد میان جهان بینی های حاکم بر آنها نیز وحدت و تضاد وجود دارد.
ما بر این باوریم که در کل کشور و نه تنها در میان خلق فارس بلکه در میان خلق های زیر ستم کرد و ترک و ترکمن و حتی بلوچ گرایش به آتئیسم بیش از پیش شده و طبعا یک وجه سیاست ما تبلیغ و ترویج این گرایش ماتریالیستی و تقویت آن است، اما ما نمی توانیم و نباید به این دلیل که در انقلاب دموکراتیک 57 رهبری مذهبی موجب بازگرداندن یک ارتجاع مذهبی به ایران شد هر گونه جهان بینی مذهبی و یا رهبری مذهبی مخالف ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم را در میان طبقات خلق تخطئه و ممنوع کنیم و بگوییم چون انقلاب 57 چنین شد پس هر گونه جهان بینی و رهبری مذهبی درمیان هر طبقه و هر جایی میان خلق ممنوع است و ما پشتیبانی نمی کنیم. نه چنین رویکردی درست است و نه کسی به حرف ما گوش خواهد داد.
شکی نیست که در میان جهان بینی های حاکم بر جنبش طبقات خلقی و در چارچوب تضادهای درون طبقات خلق یعنی تضادهای میان طبقه ی کارگر و کشاورزان و لایه های گوناگون خرده بورژوازی و حتی درون یک طبقه و از جمله طبقه ی کارگر ما باید با تمامی جهان بینی های دیگر به ویژه با جهان بینی های لیبرالی در زیرهر نام و هر پوشش به ویژه زیرنام و پوشش مارکسیستی و جهان بینی های نماینده ی دموکراسی خرده بورژوایی زیرهرنام و هر شکل به ویژه زیر نام مارکسیستی و همچنین جهان بینی های حامل دیدگاه های متعصب مذهبی و ضد کمونیستی و واپسگرا و ارتجاعی( هر چند ممکن است برخی از حاملین این دیدگاه ها با نظام حاکم مبارزه ی مسلحانه نیز بکنند و ما با آنها در اموری اتحاد داشته باشیم) مبارزه کنیم و از جهان بینی انقلابی پیشرفته ی کمونیستی دفاع کرده و آن را مسلط بر انقلاب و قطب نمای آن کنیم -  امری که با رهبری طبقه ی کارگر بر جنبش طبقات خلق و انقلاب ممکن می گردد - اما نمی توانیم و نباید از تمامی لایه های طبقه ی کارگر و یا طبقات خلق بخواهیم که تمامی جهان بینی های خود را کنار گذارند و جهان بینی کمونیستی ما را بپذیرند؛ امری که در شرایط کنونی تکامل شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی طبقه ی کارگر و خلق نه تنها مطلقا امکان ندارد بلکه جز به هم ریختن و از هم پاشیدن اتحاد طبقه ی کارگر و خلق و ایجاد ضعف در صفوف طبقه ی کارگر و خلق در مقابله اش با ارتجاع حاکم و امپریالیست ها نتیجه ی دیگری به بار نمی آورد.
از این رو ما نه تنها باید با تمامی جهان بینی های غیر پرولتری و ضد مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی درون صفوف خلق و درون طبقه ی کارگر بستیزیم( و درون طبقه ی کارگر به ویژه با دیدگاه های رویزیونیستی و ترتسکیستی که تلاش می کنند طبقه ی کارگر را دنباله رو و زائده ی طبقات بورژا و یا امپریالیست ها کنند) بلکه در عین حال باید در امر وحدت درون صفوف طبقه ی کارگر و طبقات خلق بکوشیم و این جز با اتحاد نسبی با عناصر مثبت و مبارزه جو و یا ترقیخواه جهان بینی های گوناگون غیر پرولتری موجود در میان طبقات خلقی و یا عناصری از این جهانبینی ها که حاملین آنها را در مقابل طبقات ارتجاعی حاکم قرار می دهد ممکن نمی گردد.
ما بر آنیم که سیاست طرد مطلق تنها باید در مورد جهان بینی هایی درون صفوف خلق به کار رود که به طور کامل و عملا نقش نفوذی طبقات مرتجع حاکم را اجرا می کنند و جز به طبقات حاکم خدمت نمی کنند.
از سوی دیگر مبنای اتحاد نسبی میان ما کمونیست ها به عنوان نماینده گان سیاسی طبقه ی کارگر و جهان بینی هایی که هم در میان خلق وهم در میان طبقات حاکم وجود دارد(مثلا جهان بینی دینی) تا آنجاست که تفسیر طبقات ستمدیده و استثمارشده از این گونه جهان بینی های رایج و مضمونی که در مبارزه با ستمگران به آن می بخشند با تفاسیر ستمگران و استثمارگران از آنها تفاوت کیفی اساسی داشته باشد. خطوط اساسی چنین تفاوتی که مبنای آن منافع متضاد طبقاتی و بنابراین مبارزه طبقاتی برای پیشبرد این منافع است می تواند مبنای برخی اتحادهای نسبی میان کمونیست ها و حاملین چنین جهان بینی هایی در میان خلق باشد.
 هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1402 

۱۴۰۲ مهر ۸, شنبه

برگزاری سالگرد جمعه ی خونین زاهدان و به خون کشیدن مردم بلوچ

 
 
برگزاری سالگرد جمعه ی خونین زاهدان و به خون کشیدن مردم بلوچ
 به وسیله ی خامنه ای خبیث و پاسداران اش
 
با وجود کینه ی خامنه ای و پاسداران اش نسبت به مردم بلوچ و لشکرکشی به شهرهای بلوچستان و تلاش برای جلوگیری از برگزاری مراسم سالگرد، توده های بلوچ در سراسر استان به گونه ای متحد سالگرد جانباخته گان خود در جمعه ی خونین زاهدان را برگزار کردند.
در شهرهای گوناگون بلوچستان کسبه به روال معمول شان دست به اعتصاب عمومی زده و مغازه های خود را بستند و تهدیدهای مشتی پاسدار و بسیجی نیز نتوانست آنها را مرعوب کند و عقب براند. مردم بلوچ هم جدا از این که در مساجد به اعتراض پرداختند بیرون از مساجد نیز به گردهمایی و راهپیمایی های کوچک و بزرگ دست زدند و شعارهای«مرگ بر خامنه ای» و «پاسدار و بسیجی داعش ما شمایی» و« مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» سردادند. این گردهمایی ها و درگیری ها کماکان ادامه دارد.
سیاست اصلی سران پاسدارخامنه ای این بود که اجتماعات تنها به مساجد محدود باشد و به بیرون کشیده نشود و در مساجد نیز هم چیز کنترل شده و به فرمان آنها باشد؛ اما به دلیل مقاومت و مبارزه ی توده های بلوچ و راهپیمایی آنها بیرون مسجد، برنامه هاشان عملا خنثی و بی حاصل شد. این است که پلیدان پاسدار تاب نیاوردند و به گردهمایی های مردم بی دفاع بلوچ شلیک کردند و دوباره خون به راه انداخته عده ی زیادی را( از سی تا پنجاه نفر) از کودک و نوجوان زخمی کرده و بسیاری را نیز بازداشت کردند. خون هایی که برخلاف تصور حکومت موجب ترس و وحشت مردم بلوچ نشده بلکه خشم آنها را برانگیخته و هر خون که به زمین ریخته شود کنار خود عده ی بیشتری از توده ها را به حرکت درخواهد آورد و به جنبش بلوچ عمق و غنا خواهد داد.
تفاوت اصلی برگزاری مراسم سالگرد جانباخته گان بلوچستان با مراسم سالگرد قتل مهسا در این بود که در شهرهای بلوچستان مبارزات توده ها تا حدودی با برگزاری نمازهای جمعه در مساجد و خطبه های رهبران مذهبی که در عین حال رهبران سیاسی کنونی مبارزات خلق بلوچ هستند گره خورده و همین تا حد زیادی دست حکومت را در لشکرکشی و برقراری حکومت نظامی وسرکوب گسترده تر بسته بود.
از سوی دیگر در بلوچستان بیش از یک صد نفر را در یک روز در زاهدان و حدود بیست نفر را نیز در جمعه ی خاش کشتند و حدود سیصد نفر را زخمی و مجروح کردند. در نتیجه در این منطقه  برآمد جنبش عمومی تر و متحدتر بوده و هست. به ویژه این که سیاست های حکومت تماما ماست مالی کردن قضایا و سردواندن و یا تحقیر مردم به وسیله ی فرستاده گان پست و پلید خامنه ای بوده و به هیچ وجه توجهی به خواست اساسی توده ها مبنی بر محاکمه مسئولین اصلی کشتار جمعه خونین نداشته اند. آخرین تیر حکومت که حاضر است دیه ی جانباخته گان را بپردازد نیز با مخالفت و خشم خانواده های جانباخته گان و توده های بلوچ مواجه شده و به سنگ خورد.
 آنچه مهم است و حکومت خبیثانه چشم خود را به روی آن بسته است این است که مبارزه در بلوچستان محروم و ستمدیده همچون کردستان محروم و زیرستم، برای خواست آزادی و حق خلق بلوچ برای تعیین سرنوشت خویش است. رویدادها و حوادثی که در بلوچستان رخ داده و از جمله خواست محاکمه ی یک فرمانده انتظامی که به یک دختر 15 ساله تجاوز کرده بود و گردهمایی برای این خواست تا مبارزات خونین در زاهدان و خاش و... همه و همه در گیرودار مبارزات توده ها برای این خواست اساسی یعنی خواست حق تعیین سرنوشت مردم بلوچ است که روی می دهد. به همین دلیل این مبارزه نه تنها دهه های اخیر و به ویژه یک سال اخیر تداوم داشته بلکه در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
نکته ی مهم دیگری که در مبارزه ی توده های بلوچ دارای اهمیت است گره خوردن مبارزات این خلق با مبارزات سراسری است که در پی قتل حکومتی مهسا امینی رخ داد. این گره خوردگی، مبارزات خلق بلوچ را از درخودبودن و انزوا درآورده و به آن گستره داده به جزیی مستحکم و پایدار از مبارزه ی تمامی خلق ایران برای آزادی و دموکراسی توده ای تبدیل کرده است.
از این دیدگاه توده های بلوچ جزیی از این مبارزه ی عمومی آزادیخواهانه و دموکراتیک سراسری هستند و خواهند بود و نیز رهبران آنها تا زمانی که در پیگیری خواست های خلق بلوچ و دیگر توده ها در ایران پیگیر و استوار باشند بخشی از رهبران مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه ی خلق ایران خواهند بود.
درود به توده های مبارز بلوچ
مر گ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
9 مهر 1402

۱۴۰۲ مهر ۶, پنجشنبه

جمعه ی خونین زاهدان و شکفتن مبارزات خلق بلوچ

 به مناسبت سالگرد جانباخته گان بلوچ در جمعه ی سیاه 


جمعه ی خونین زاهدان
 و شکفتن مبارزات خلق بلوچ
 
از فراخوان سران بلوچ برای برگزاری مراسم سالگرد جانباخته گان جمعه ی خونین زاهدان پشتیبانی کنیم و همراه با آنها در همه جای ایران آن را برگزار کنیم.
 
خلق بلوچ در پیش از قتل مهسا به دست حکومت با شکلی دیگر از ستم روبرو گردیده بود. یک فرمانده نیروهای انتظامی خامنه ای به خود اجازه داده بود که ضمن بازجویی از یک دختر 15ساله ی روستایی بلوچ به وی دست درازی و تجاوز کند. این امر به مدد افشاگری دخترشجاع و خانواده اش و آشکار کردن در پیشگاه عموم به وسیله ی عبدالغفار نقشبندی امام جمعه موقت راسک پنهان نمی ماند و تجلی فشرده ی ستم درازمدت خامنه ای و سران سپاه مال پرست و جنایتکار حاکم که خود را«مسلمان» و «شیعه» می خوانند به خلق بلوچ و توده ی سنی مذهب آن می گردد.
این زمان خلق خشمگین که تلنباری از درد و رنج از ستم ملی و مذهبی و طبقاتی است و نخست در شهر چابهار به حرکت در می آید و خواهان محاکمه ی فرد خاطی می شود. حکومت جانیان متجاوز را پشتیبانی می کند و خلق را سر می دواند. و از اینجاست که مردم بلوچ دوری نوین از مبارزات را برای خواست های آزادیخواهانه و دموکراتیک خود آغاز می کنند. این مبارزه بر بستر مبارزه ی دیگر خلق ها و توده های زحمتکش و ستمدیده ی ایران که خیزش نوین خود را با قتل مهسا آغاز کرده اند جاری شده، با آن تلاقی  کرده و گره می خورد. توفان بلوچ و خیزش زاهدان و برخاستن بلوچستان محروم و ستمدیده آغاز می گردد.
اینک خلق بلوچ تنها نیست و تمامی خلق ایران پشتیبان اوست. حکومت که همواره دیواری کوتاه تر از مردم ستمدیده و رنج کشیده و کم توقع بلوچ نیافته است، مردمی که محرومیت آنها و رنج های بی پایان شان ننگی برای هر انسان شریف ایرانی است و با دیدن اش عرق شرم بر پیشانی وی می نشیند، به خود حق می دهد که مردم بی دفاع و ستمدیده ی این سرزمین را برای خاموش کردن شان و نه تنها برای خاموش کردن آنها بلکه برای خاموش کردن تمامی خلق ایران که پس از قتل مهسا در 25 شهریور اینک خیزشی تازه را آغاز کرده اند در جمعه 8 مهر 1401 به گلوله ببندد و بیش از یک صد نفر از آنان را یک جا قتل عام کند. قتل عامی که مرگبارترین سرکوب سال نام اش نهادند.
تاریخ تازه ای از مبارزات توده ای در بلوچستان
برخلاف تصور خامنه ای جنایتکار و سران پلید سپاه کشتار خلق بلوچ منجر به عقب نشینی مردم بلوچ نمی شود بلکه موجب شوریدن هر چه بیشتر آن ها می گردد. مبارزات خلق شکوفا می شود و گسترده تر و عمیق تر می گردد. نسل جوان بلوچ، رنجور از این هم ستم همچون تفتان به غرش در می آید و به زودی دختران و زنان بلوچ برای نخستین بار به شکلی گسترده تر به جنبش جاری می پیوندد و همه در کنار یکدیگر مبارزه را پیش می برند. مبارزات و خواست های خلق محروم بلوچ با خواست های سراسری توده ها در همه ی ایران همراه می شود. اینک و بر بستر همراهی و همیاری یک خلق متحد، کرد و ترک و فارس و عرب و ترکمن پشتیبان بلوچ و بلوچ پشتیبان کرد و ترک و فارس و عرب و ترکمن است. برای باری دیگر هر خلق احترام به حقوق دیگر خلق ها گزارده و وجوه یک دموکراسی توده ای در بطن جنبش توده ای رو می آید و شکوفا می گردد. 
نقش رهبران بلوچ در پیشبرد مبارزات توده های بلوچ
سیاست های کریه و مزورانه ی خامنه ای و سران سپاه جنبش خلق را به سوی رادیکالیسم می راند. رهبرانی که حکومت همه نوع انگی به آنها می زند، بر سر خواست های مردم بلوچ می ایستند و نه تنها اتحاد این خلق را پایدارتر و محکم تر می کنند بلکه با تداوم مبارزات خود با خامنه ای و سران سپاه و افشای سیاست های کثیف آنها در منطقه و همچنین پشتیباتی از مبارزات دموکراتیک توده ها در جای جای ایران، هر چه بیشتر به مبارزات بلوچ و دیگر مناطق ایران می دمند و آن را پیش می برند.
خدا نور جوان قهرمان خلق بلوچ و ایران
بر زمینه ی این مبارزه ی سترگ است که قتل خدانورلجه ای جوان و هنرمند 27 ساله در 10 مهر 1401 به وسیله ی کفتاران حکومت از او یک قهرمان می سازد. قهرمانی که نشانگر تداوم مبارزه ی سرزمین محرومیت و خشم و استواری و ایستاده گی است. خدانور پیش از آن به گفته ی حکومتیان بازداشت شده بود و در یک بازداشت که گویا به دلیل درگیر شدن با یک بسیجی صورت گرفته بود او را که مجروح بود به میله ای بستند و آبی را در نزدیکی وی گزاردند و ساعت ها به همان حال نگاه داشتند. ستمی که به وی شد او را تبدیل به جلوه ای از ستمدیده گی خلق اش و نیز خونخواری حکومت کرد و نمادی گردید برای هنر رزمجو و ستیزه گر توده ها. خدانور قهرمان نه بلوچ بلکه خلق ایران شد و در کنار بزرگ قهرمانان جوان و مبارز این سرزمین که در خیزش بزرگ 1401 جان باختند قرار گرفت. شعار«کشته شده خدانور به دست چندتا مزدور» نمایش پشتیبانی خلق ایران از خدانور و مردم بلوچ بود.  
تداوم سیاست های کثیف حکومت در سرکوب مبارزات مردم بلوچ
 سیاست خامنه ای و شرکای پلیدش برای ماست مالی کردن کشتارشان در بلوچستان که در همه جای جهان به وسیله ی پیشروان محکوم گردید فرستادن هیئتی به ریاست فردی کریه سیرت و زبان دراز به بلوچستان و تغییر استاندار بود. رویه ای که به وسیله ی پیشروان بلوچ افشا گردید. اما سیاست اصلی حکومت عقب نشینی نبود بلکه تغییر شکل سرکوب بود.
جانی پلید و خونخوار را کشتار حدود یک صد انسان محروم و ستمدیده در یک روز بس نبود به اشکال گوناگون از خلق دربند بازداشت کرد و به زندان افکند و کشت. هر زمان پس از نمازجمعه ی بلوچ ها، خفاشان اش گوشه ای کمین کرده و بخشی از جوانان را که شور و شوق و مبارزه جویی شان را پیشتر دیده بودند بازداشت کردند. در خاش یک جمعه ی خونین دیگر به راه انداخت و بسیاری را کشت. در زندان اعدام کرد بلوچ ها را؛ گاه ماهانه و گاه هفتگی و گاه روزانه. در جاده ها سوختبران رنجبر را همچون کولبران در کردستان به گلوله بست( و کشتار سوختبران و کولبران در این دو منطقه  نه مبارزه با «قاچاقچیان» بلکه همواره جزیی مهم از برنامه ی سرکوب خلق و مجبور کردن آن به سکوت و تمکین به ستم حکومتیان بوده است) و دست به آدم ربایی و آدم کشی پنهان و آشکار زد تا مگر خلق بلوچ دست از تداوم مبارزه اش بردارد و تسلیم این دیوسیرتان پلید شود.
مبارزات مسلحانه در بلوچستان
اما مبارزان بلوچ نیز پاسخ سلاح و قهر را با سلاح و قهر دادند و می دهند. آنها نیز چنانکه سنت های پیشین شان بود به مبارزات مسلحانه ی خود با حکومت کفتاران تداوم بخشیدند و هر جا که زورشان رسید و توانستند از خونخواران وحشی کشتند.
و این البته برحق است. شورش خلق همواره بر حق است. سلاح در دست خلق و برای مبارزه با مال پرستان و جانیان حاکم و رفع ستم و استثمار برحق است. اگر خلق زیر ستم سر فرود آورد و تمکین کند شایسته اش نیست و ناحق و غریب است. تردیدی نیست خلق بلوچ در کنار مبارزات مسالمت آمیز خود مبارزات قهرآمیز خود را نیز ادامه خواهد داد.
تداوم مبارزات و تاثیر آن بر خلق ایران
اکنون یک سال است که مبارزات خلق بلوچ تداوم دارد. این خلق نماد دورافتاده گی و مهجور بودن و رنج و محرومیت و ستمدیده گی بود و اکنون سرافراز و استوار نماد پایداری و ایستاده گی بر سر خواست های آزادیخواهانه و دموکراتیک خود شده است. شکفتگی مبارزات بلوچ و تداوم آن در تلاقی با جنبش توفنده ی سراسری ایران جنبش بلوچ را بخش نیرومندی از جنبش دموکراتیک ایران کرد. این جنبش اکنون نه تنها از جنبش سراسری تاثیر گرفته و از آن پشتیبانی می کند بلکه به دلیل افت نسبی جنبش در برخی از اشکال آن در مناطق مرکزی و حتی تا حدودی کردستان به بخش پایدار و پیشرو جنبش تبدیل گردیده و توانسته به روی تمامی خلق در حال رزم تاثیر گذارد و درس مقاومت و پایداری دهد.
آینده از آن خلق بلوچ و ایران است
تردیدی نیست که در آینده و بر بستر جنبش دموکراتیک کنونی مردم بلوچ نیروهای نوین با آمال های نوینی بر خواهند خواست و جنبش بلوچ رادیکال تر خواهد شد. وظیفه طبقه ی کارگر و ما کمونیست ها است که در این برخاستن به نیروهای نوین بلوچ یاری دهیم تا بتوانیم یک بلوچستان انقلابی و پیشرو در اندیشه ها و آمال و عمل انقلابی برای برپایی جامعه ی نوین کمونیستی داشته باشیم.
زنده باد مبارزات توده های بلوچ
پایدار باد وحدت خلق بلوچ با توده های سراسر ایران
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
پنجم مهر 1402