۱۴۰۲ مهر ۱۴, جمعه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(1)

 
 
    انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(1)
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
 چگونگی پیشبرد انقلاب در کشورهای گوناگون امپریالیستی و زیرسلطه و تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر مساله ی اساسی است و چنانچه خطوط کلی ترسیم شود به این دلیل که شرایط نه در کشورهای امپریالیستی و نه در کشورهای زیرسلطه عموما یکسان نیست مسائل جانبی زیادی می ماند که باید به آنها اشاره شود. در بخش نخست این نوشته تلاش می کنیم که به گونه ای فشرده خطوط کلی را در مورد مساله قهر انقلابی و چگونگی تصرف قدرت سیاسی توضیح دهیم و در بخش های بعدی حاشیه ها و نکاتی را که می توان بر این خطوط کلی نوشت برشماریم و به شرایط و وضعیت نیروهای طبقه ی کارگر در کشور خود بپردازیم.
     مساله ی تصرف قدرت سیاسی
«وظیفه ی مرکزی و عالی ترین شکل انقلاب تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی نیروهای مسلح یعنی حل مساله از طریق جنگ است. این اصل انقلابی مارکسیستی - لنینیستی در همه جا، چه در چین و چه در کشورهای دیگر، صادق است.»(1) برای طبقه ی کارگر تصرف قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا برای گذار از نظام کنونی به نظام عالی تر کمونیستی اساسی ترین و مرکزی ترین مساله است. بدون تصرف قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا طبقه ی کارگر نمی تواند نظام کمونیستی را بسازد.
قدرت سیاسی یا دولت(حکومت) از دو دستگاه تشکیل شده است: دستگاه بوروکراتیک یعنی دستگاه هایی که به اصطلاح به اداره ی امور کلان و جزء اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه می پردازند و دستگاه نظامی که به اصطلاح برقرار کننده ی امنیت داخلی و مرزهای کشور و مقابله با تجاوز خارجی است. از میان این دو دستگاه، دستگاه نظامی اساسی تر است و وظیفه ی حفظ قدرت سیاسی طبقات حاکم و دفاع از آن را به عهده دارد. دستگاه نظامی شامل ارتش( در ایران سپاه و بسیج و ارتش) و نیروهای انتظامی و پلیس و دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و زندان ها است. وظیفه ی طبقه ی کارگر در انقلاب درهم شکستن و خرد کردن این دو دستگاه و برقراری قدرت سیاسی خود بر روی ویرانه های آنها و بنابراین ساختن دستگاه نوینی است که به تداوم این قدرت یاری رساند و شرایط مورد نیاز را برای تبدیل نظام حاضر یعنی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به نظام کمونیستی فراهم سازد.
قهر انقلابی
درهم شکستن و ویران کردن این دستگاه به ویژه دستگاه نظامی اساسا به وسیله ی نیروی قهر واستراتژی انقلاب قهرآمیز ممکن است. در مارکسیسم مارکس و انگلس کاربرد قهر و انقلاب قهر آمیز برای تصرف قدرت سیاسی یکی از قواعد اساسی است که حذف آن و یا بی اهمیتی نسبت به پذیرش و تبلیغ و ترویج همواره ی آن و همچنین اجرای عملی آن، مساوی با رویزیونیسم و تبدیل مارکسیسم به لیبرالیسم است.
البته مارکسیسم امکان گذارمسالمت آمیز را در تکامل مبارزه طبقاتی و برای کسب قدرت به وسیله ی طبقه ی کارگر رد نمی کند و طبعا کمونیست ها راه بدون خونریزی و یا راه با کمترین خونریزی را بر راه پر درد و رنج و قربانی دادن ترجیح می دهند؛ اما حقیقت این بوده و هست که امکان چنین گذاری تنها در شرایطی بسیار استثنایی از پیشرفت و تکامل مبارزه ی طبقاتی و انقلاب و در کشورهایی معین به وجود آمده و می آید و بنابراین نه به عنوان یک قاعده ی اساسی بلکه به عنوان امری استثناء بر قاعده که طبقه ی کارگر باید آن را نیز به گونه ای جنبی و فرعی و همچون «امکانی در شرایطی استثنایی» در نظر داشته باشد، به شمار می آید. این بدان معناست که طبقه ی کارگر در تمامی کشورهای بلا استثناء، استراتژی خود را تصرف قدرت از راه قهرآمیز در نظر می گیرد و برای آن تدارک دیده و نیروهای مسلح و ارتش مسلح خود را به وجود می آورد نه تصرف قدرت از راه مسالمت آمیز و در نتیجه بی اهمیتی به تشکیل نیروهای نظامی و یا ارتش مسلح .
استراتژی قرار دادن راه مسالمت آمیز و مبارزه ی در چارچوب دیکتاتوری بورژوایی مثلا از راه انتخابات و پارلمان های بورژوایی و نیز در استبدادهای مذهبی و سلطنتی و نظامی صرفا از راه مبارزات مدنی مسالمت آمیز، مساوی با رویزیونیسم و تبدیل مارکسیسم به لیبرالیسم است.    
     قهر انقلابی و «شبه چپ های سده ی بیست و یکمی»
قهر انقلابی به عنوان یک قاعده اساسی در مارکسیسم را دارودسته های سده ی بیستمی و سده ی بیست و یکمی رویزیونیسم (یعنی دارودسته های به اصطلاح مارکسی و مارکسیسم غربی و اروکمونیسم و چپ نویی و سوسیال دمکراسی) منسوب به«چپ سنتی» دانسته و زیر پا می گذارند و به جای آن «گذار مسالمت آمیز» را به عنوان یگانه امر مورد پذیرش و استراتژی خود در می آورند و بنابراین نشان می دهند که نه پیرو مارکس و انگلس  آموزگاران انقلابی و جنگاور پرولتاریا بلکه پیرو مارکسی تغییر شکل یافته و بدلی و قلابی شده هستند. مارکسی که «آنها به نفی قواعد اساسی انقلابی در اندیشه های وی پرداخته و آن را به چیزی برای بورژوازی پذیرفتنی و بنابراین وی را به یک لیبرال تمام عیار تبدیل کرده اند»( نقل به معنی  از لنین -  دولت و انقلاب و انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد). و به این ترتیب نماینده ی همان نظریه ی لیبرالی- بورژوایی سده های پیش از مارکس و انگلس درون چپ می شوند.(2)
این است آنچه که لنین پیشوای پرولتاریا در مورد انقلاب قهری می نویسد:
«ضرورت تربيت سيستماتيک توده‌ها به قسمى که با اين نظريه و همانا با اين نظريه ی انقلاب قهرى مطابقت داشته باشد، همان نکته‌اى است که شالوده ی تمام آموزش مارکس و انگلس را تشکيل مي دهد. بارزترين نشانه خيانت جريان های فعلا حکمفرماى سوسيال شووينيسم و کائوتسکيسم( بخوانید دارودسته های رویزیونیست های توده ای و اکثریتی و راه کارگری، مارکسی،«شبه چپ» قرن بیست و یکمی، مارکسیسم غربی و اروکمونیسم) به آموزش مارکس و انگلس اين است که خواه اين جريان و خواه آن ديگرى اين ترويج و اين تبليغ را فراموش کرده‌اند.»( لنین، دولت و انقلاب، مجموعه آثار تک جلدی، ص 524، تاکیدها از لنین است)
استراتژی قهرانقلابی نیاز به نیروی مسلح و ارتش مسلح دارد
طبقه ی کارگر برای درهم شکستن این دستگاه نیاز به نیروی قهر دارد. یعنی به ارتش مسلح خود. این ارتش باید در حین مبارزه تشکیل شود. در برخی از کشورها این ارتش نخست در شکل سازمان نظامی حزب کمونیست طبقه ی کارگر بروز می کند که به مرور و طی رشد حزب و پایگاه اجتماعی اش به ارتش تبدیل می شود و در برخی دیگر از همان آغاز به شکل ارتش مسلح کارگری و یا کارگری - دهقانی در آمده و برای تصرف قدرت سیاسی وارد جنگ با نیروهای طبقه یا طبقات حاکم می شود.
در کشورهای دسته ی نخست در دورانی طولانی از مبارزه و در زمانی که مبارزه شکل سیاسی دارد، سازمان یابی سیاسی شکل عمده ی سازمان یابی اعضا و هواداران و توده ها است و سازمان یابی نظامی به شکل ارتش و برای دست زدن به مبارزات پارتیزانی و قیام مسلحانه شهری نقش غیرعمده ی سازمان یابی را دارد؛ در دسته ی دوم برعکس، به این دلیل که مبارزه تقریبا از همان آغاز شکل نظامی و جنگ را دارد، سازمان یابی به شکل ارتش مسلح شکل عمده ی سازمان یابی اعضا و هواداران و توده ها را می یابد و سازمان یابی سیاسی جهت غیرعمده می باشد؛ روشن است که در هر دو شکل رهبری حزب کمونیست طبقه ی کارگر است که اعمال می شود.    
هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1402
یادداشت ها
1-    مائو تسه دون- مسائل جنگ و استراتژی، منتخب آثار جلد دوم، ص 325.
2-    کافی است نگاهی به غش کردن و موس موس کردن های این رویزیونیست ها و سوسیال دموکرات ها به شکل قدرت گرفتن احزابی در آمریکای جنوبی که عموما «سوپاپ های اطمینان»ی هستند و یا عملا می شوند، بیندازیم. الان دورانی شده که حضرات «مارکسی» و سوسیال دمکرات های«شبه چپ»( از نوع حزب کمونیست ایران) و راه کارگری های خروشچفیست قند تو دل شان آب می شود برای این گونه راه پارلمانی و یا راه «مدنی» قدرت گرفتن! حضرات سر گرفته اند که« روش های انقلابی کسب قدرت سیاسی قدیمی را رها کنید و این ها را بچسبید»!؟( نگاه کنید به اشاره به شیلی در اعلامیه ی حزب کمونیست و راه کارگر در جمعه 7 مهر 1402). این است«چپ مدرن» و«قرن بیست و یکمی» حضرات فرصت طلب ضد مارکسیسم که در مقابل مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم و راه تصرف قدرت سیاسی از طریق قهرانقلابی علم می شود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر