۱۴۰۲ آبان ۳, چهارشنبه

داریوش مهرجویی هنرمندی ستیزه گر و فرهنگ ساز(1)

 
 
 
 داریوش مهرجویی هنرمندی ستیزه گر و فرهنگ ساز(1)
 
قاتلینی که دنبال قاتل می گردند!
نمایش های مسخره ای که سران جمهوری اسلامی در مورد پیگیری قتل به راه انداخته اند جز با هدف ناچیز کردن دو هنرمند آزادیخواه مهرجویی و وحیده ی محمدی فر و مبارزان فرهنگ و هنر به ویژه هنرمندان پیشرو در سینما و در کل «سرکار گذاشتن» مردم هدف دیگری نداشته و ندارد. تمامی کسانی که اکنون مسئول پیگیری قتل هستند و ادا و اطفار بازداشت کردن عده ای را به راه انداخته و هر روز چیزی می گویند خود به خوبی می دانند که قاتلین چه کسانی هستند.(1)
همان شیوه ای که باند خامنه ای و سران سپاه در مورد خیزش بزرگ در پیش گرفتند و تلاش کردند به هر شکل ممکن آن را ناچیز شمرده و تحقیر کنند( «کشته سازی»، «کور نمایی» و ...)اکنون در مورد هنرمندانی در پیش گرفته اند که در عرصه ی هنر و فرهنگ ضد استبداد و آزادیخواه بوده اند؛ به ویژه مهرجویی که نقش پیشتاز در جهت بنیانگذاری یک سینمای نو داشت و مدت نزدیک به پنجاه سال فعالیت هنری کرده بود.
در خصوص این رویه ی کثیف حکومت می توان به دو دلیل بارز و مهم اشاره کرد:
یکم این که آن تحقیری که اینان تلاش می کنند در مورد خیزش انقلابی و تمامی عناصر پیشرو و مبارز آن از زنان و کارگران و دانشجویان و فرهنگیان و هنرمندان و استادان دانشگاه و وکلا و خلق های مبارز بلوچ و کرد و ... روا دارند از حقارتی بر می خیزد که در عمق وجود خود در مقابل جنبش خلق و تمامی پیشروان آن احساس می کنند. در واقع آن متحجر و مرتجع بودن شان و آن پذیرفته نشده شان در جامعه و آن تحقیر و ناچیز شمردنی که جامعه به درستی در حق اینان روا داشته و به اشکال گوناگون در مبارزه با آنان نشان می دهد، اینانی که خود را آخوند و ملا و روحانی و و ارث امر پیامبر خدا و خدا و صاحب قدرت و صاحب جامعه می دانند، سخت به درون اینان نافذ و داغی سوزان و ژرف بر دل اینان گذاشته و تبدیل به تحقیر خودشان به وسیله ی خودشان شده است. این است که تلاش می کنند این تحقیر درونی را وارونه کنند و از جانب خویش به جامعه و به تمامی تجلی های جنبش و به ویژه پیشروان مبارز روا دارند:
«نه جنبش و نه خیزش و نه این دختران و زنان مبارز و نه این هنرمندانی که مخالف ما هستند هیچ نیستند»!
دوم: نقدی که اینان بر مبنای نیازهای استبداد مذهبی خویش برای بقا بر شیوه ی حکومت استبداد سلطنتی شاه دارند این است که شاه به اندازه ی کافی مجراهای مخالفت با خود را سد نکرد. رهبران و کادرها و اعضا و هواداران سازمان های چپ و دموکرات انقلابی را آن گونه که باید اعدام نکرد. احزاب لیبرال را منحل نکرد و چهره های سرشناس آن را نکشت و یا آواره ی کشورهای دیگر نکرد. جنبش دانشجویی و استادان دانشگاه و فرهنگیان را آن جور که اینان در نظر دارند سر نبُرید وهنر و هنرمندان را آن گونه که مثلا در کشورهایی مانند کره شمالی سرکوب می کنند سرکوب نکرد و به ویژه درمقابله با جنبش و انقلاب آن گونه که باید سرکوب نکرد. اگر چنین کرده بود مانده بود. ما اشتباهات شاه را تکرار نمی کنیم برای این که می خواهیم برای قرن ها بمانیم!  
به این ترتیب سیاست اصلی باند خامنه ای حذف هر گونه چهره ای در هر عرصه ای از سیاست گرفته تا هنر و ورزش است. آنها از سایه ی خویش نیز می ترسند و برای همین هم برنامه ی آنها به وجود آوردن وضعیتی در سیاست و فرهنگ و ورزش و دیگر امور است که چهره ی برجسته و محبوب توده ها در آن وجود نداشته باشد و آنها هم که وجود دارند مشتی بی خاصیت و نان خور های حکومت باشند. اینان در تقابل گسترده شان با خیزش انقلابی پس از حذف دانشجویان و استادان و آموزگاران و کارگران و زنان پیشرو دوباره سراغ هنرمندان رفته اند. گویی حذف هنرمندانی همچوت بکتاش آبتین و عباس کیارستمی و کیومرث پوراحمد اینان را کفایت نکرده است. از دیدگاه آنها باید آن قدر کشت تا جامعه به حکومت و ستم اینان تن دهد.
 انتخاب مهرجویی نیز که جزو چند چهره ی مشهور و مانده ی موج نوی سینمای ایران و هنرمندی دموکرات و آزادیخواه بود بی دلیل نبوده است. مهرجویی همان گونه که مخالف استبداد سلطنتی بود مخالف حکومت مذهبی استبدادی و مخالف شرایط اقتصادی طبقات زحمتکش و سیاست و فرهنگ استبدادی بود و به شکل های گوناگون با آن مبارزه می کرد، اما با توجه به این که هنرمند بود و اگر در مورد حکومت استبدادی حرفی می زد عموما از طریق سینمای خود و هنر خود حرف می زد این مخالفت و مبارزه در شکل ویژه ی تصویر هنری و کلا از طریق هنرش ابراز می شد.

مساله ی پیشروان سینما، هنر، فرهنگ
با این همه هنوز برنامه ی نهایی حکومت در عرصه ی هنر و فرهنگ روشن نیست. برنامه های گذشته حکایت از این داشت که هدف حکومت مطیع کردن هنرمندان به ویژه هنر در زمینه هایی است که بیشترین ارتباط را با توده ها دارد یعنی سینما و تئاتر و نویسندگی( شعر و داستان) و موسیقی. این هدف بیشتر از طریق سانسور و رد و توقیف آثار و یا ندادن پروانه نمایش برای فیلم ها و دیگر شکل های پیشگیری از هنر انتقادی و اجتماعی و یا به هر حال تاثیرگذار در اجتماع دنبال می شد.
پس از برقراری حکومت به اصطلاح یکدست و حدس و گمان ها مبنی بر روی کار آمدن مجتبی خامنه ای به عنوان جانشین خامنه ای و برقراری یک حکومت از آخوندها و نظامیان متحجر بسیار بدتر از آن چه که تاکنون شاهدش بوده ایم، این مساله که برنامه سران حکومت در عرصه ی فرهنگی چیست در پرده ی ابهام قرار گرفت. آنچه که روشن است این است که مدل اصلی پیشاروی این حکومت در درجه ی نخست و بیش از همه حکومت استبدادی شبه سلطنتی کره شمالی و در درجه ی بعدی حکومت های نظامی آمریکای جنوبی در دوران دیکتاتوری های نظامی است.
چنانچه به حکومت کره شمالی نگاه کنیم می بینیم که این حکومت در عرصه ی فرهنگی چیزی ندارد. نه هنر برجسته ای و نه چهره ی برجسته ی هنری ای. یک هنر کاملا دولتی و چهره هایی که بی شکل هستند و اثری از خود ندارند. این حکومت ظاهرا حتی هنرمند مخالف آشکاری در داخل و حتی در خارج ندارد. جزیره ی یا بهتر گورستان فرهنگ و گورستان هر گونه مخالفتی با حکومت در زمینه ی هنر( سیاست که جای خود دارد)است. وضع کوبا گرچه با کره شمالی تفاوت هایی دارد اما در اساس با آن یکسان است؛ یعنی اثری از تلاش و جنب و جوش فرهنگی در این کشور به چشم نمی خورد. از شواهد پیداست که این حکومت ها غلیان و شور و شوق نیروی جوان موجود در کشور برای بالندگی را بیشتر به زمینه ی ورزش منتقل کرده اند.

پس زمینه ی فرهنگی ایران و مساله ی اهمیت هنر در ساخت فرهنگی ایران
در ایران ما کار هنری و فرهنگی یکی از ارکان مهم فعالیت فکری و اجتماعی بوده است و شاید تنها مکمل و یا رقیب مهم سیاست ورزی به شمار می رفته است. از زمان باستان تا زمان مشروطیت این ارکان در حالی که حرکت هایی سرشار از اوج و فرود داشته و برخی از این فرودها نیز نتیجه ی حملات کشورهای دیگر به ایران و نیست و نابود کردن فرهنگ و هنر بوده، با این حال نقش خود را به عنوان یک رکن اساسی در اجتماع حفظ کرده است. در دو دوران تسلط استبداد رضاخانی و محمدرضایی هنر با مانورهای بسیار و با طی پیچ و خم های فراوان توانست تا حدودی ببالد و هنرمندان بزرگی در زمینه های شعر، موسیقی، داستان نویسی و سینما ببالاند. در دوران چهل و اندی ساله ی استبداد مذهبی نیز با وجود این که  به دلیل تسلط مذهب بر عرصه ی ساخت ایدئولوژیک - فرهنگی کشور، هنر و فرهنگ پیشرو و مبارز به مشکلات فراوان برخورد اما توانست کج دار و مریز ادامه و تکامل یابد. این امر نشان می دهد که از بین بردن نقش هنر و فرهنگ از عرصه ی کشور و تبدیل آن به زائده ی مذهب به عنوان وجه مسلط روساخت فرهنگی آن هم در زمانه ی کنونی کاری است خلاف حرکت تاریخ و محال.
 م- دامون
مهر 1402
 
یادداشت
1-    این بخش از مقاله پیش از نمایش مضحک معرفی قاتل مهرجویی و محمدی فر نگاشته شده است.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر