انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی
طبقه ی کارگر(6)
بخش اول: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
در بخش های سوم تا پنجم پاره ی نخست این سلسله مقالات به نخستین الگوی انقلاب یعنی انقلاب اکتبر و چگونگی تغییرات برخی شرایط در فرایند تصرف قدرت سیاسی در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی بر مبنای شرایط این کشورها پرداختیم. در این مقاله و مقالات آتی به الگوی دوم یعنی الگوی انقلاب چین و محاصره ی شهرها از طریق روستاها می پردازیم و پس از مرور آن به تغییرات کلی در کشورهای زیرسلطه و چگونگی تصرف قدرت سیاسی در آنها توجه می کنیم. در بخش دوم به ایران توجه می کنیم.
الگوی انقلاب چین - محاصره ی شهرها از راه روستاها
در بخش دوم ما در مورد خطوط کلی این الگو صحبت کردیم اکنون باید ببینیم که مائو چگونه این الگو را از شرایط خاص چین استخراج می کند و چگونه خصوصیات و شرایطی را ضروری برای اجرای آن می بیند. ما تا آنجا که نیاز است به بررسی نظر مائو در مورد شرایط چین توجه می کنیم تا در بخش های بعدی بتوانیم تفاوت هایی را که در کشورهای زیرسلطه نسبت به زمان انقلاب چین و پس از جنگ دوم جهانی و به ویژه از دهه ی هشتاد و تدوین سیاست های نئولیبرالی به این سو به وجود آمده است بررسی کنیم. ما نخست نظرات مائو را در این خصوص در مقالات وی مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین در دسامبر سال 1936 و مسائل جنگ و استراتژی در نوامبر سال 1938 مرور می کنیم و سپس به برخی از شرایط ویژه ی مورد نیاز برای دست زدن به جنگ خلق می پردازیم و بالاخره به برخی از تغییراتی که در این تئوری نسبت به شکل نخستین طرح آن به وجود آمده اشاره می کنیم.
خطوط اساسی کلی راه طرح انقلابی طرح شده به وسیله ی مائو
مائو پس از شرح وضع انقلاب در کشورهای امپریالیستی به چین می رسد:
«در چین وضع طور دیگری است. ویژه گی های چین در این است که کشوری مستقل و دموکراتیک نیست بلکه نیمه مستعمره و نیمه فئودالی است؛ در داخل آن رژیم دموکراتیک مستقر نیست بلکه ستم فئودالی حکمرواست؛ کشوری است که در مناسبات خارجی خویش از استقلال ملی برخوردار نیست بلکه زیر یوغ امپریالیسم قرار دارد. از این جهت در چین پارلمانی که بتواند مورد استفاده قرار گیرد، نیست و حق قانونی تشکیل اعتصابات کارگری هم وجود ندارد. در اینجا وظیفه حزب کمونیست علی الاصول این نیست که مبارزه ی درازمدتی را از سر بگذراند تا به قیام و جنگ برسد، و یا نخست شهرها را تصرف کند و سپس دهات را، بلکه درست عکس این است.»( مسائل جنگ و استراتژی، منتخب آثار، جلد دوم، ص 327- 326)
مائو در نوشته ای دیگر با نام مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین (1936)به بررسی جزییات این تفاوت می پردازد:
نظر مائو در مورد ناموزونی ساخت اقتصادی- سیاسی چین
«چین در زمینه سیاسی و اقتصادی به طور ناموزون رشد می یابد - اقتصاد سرمایه داری ناتوانی با یک اقتصاد نیمه فئودالی برتر همزیستی می کند؛ چند شهر مدرن صنعتی و تجاری با مناطق روستائی بیکران که از تکامل باز ایستاده اند، همزیستی می کنند؛ چند میلیون کارگر صنعتی با صد ها میلیون دهقان و پیشه ور که در زیر یوغ نظام کهن به سرمی برند، همزیستی می کنند؛ دیکتاتورهای نظامی بزرگ که حکومت مرکزی را در دست دارند، با دیکتاتورهای نظامی کوچک که براستان های مختلف مسلط اند، همزیستی می کنند؛ دو نوع ارتش ارتجاعی یعنی «ارتش مرکزی» که تابع چانکایشک است، یا« قوای نظامی مختلط » که تابع دیکتاتورهای نظامی استان های مختلف اند، همزیستی می کنند؛ چند خط آهن و خط کشتی رانی و چند جاده اتومبیل رو با تعدادی کثیری راه های گاری و کوره راه هائی که تنها برای پیاده روی مناسب اند و بز روهائی که حتی عبور از آنها با پا هم دشواراست، همزیستی می کنند. چین کشوری نیمه مستعمره است - تشتت در میان قدرت های امپریالیستی موجب تشتت در میان گروه های مختلف هیئت حاکمه چین می شود. بین کشور نیمه مستعمره ای که زیرسلطه چندین دولت قراردارد و کشور مستعمره ای که تنها یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوت هست. چین کشوری پهناوراست - «هنگامی که تاریکی بر خاور و شب فرا می رسد، در باختر هنوز روز است. هنگامی که تاریکی بر جنوب دامن می گسترد، بر شمال هنوز خورشید پرتوافکن است». پس نباید از این نگران بود که میدان کافی برای مانور موجود نیست. چین، انقلاب بزرگی را پشت سر گذارده است - این انقلاب بذرهائی افشانده که از آن ارتش سرخ سر برون کشیده است، این انقلاب رهبر ارتش سرخ یعنی حزب کمونیست را آفریده و توده های مردم را آماده ساخته است - توده هائی که زمانی در انقلاب شرکت کرده بودند. از این روست که ما می گوئیم اولین ویژگی جنگ انقلابی چین این است که این جنگ در کشور پهناور نیمه مستعمره ای صورت گرفته که در زمینه سیاسی و اقتصادی به طور ناموزون رشد می یابد؛ کشوری که از میان آتش یک انقلاب گذشته است. این ویژگی علی الاصول استراتژی و تاکتیک ما را نه تنها در زمینه ی سیاسی بلکه در زمینه نظامی نیز معین می کند.»( مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین، منتخب آثار، جلد نخست، ص 299- 297)
سپس مائو به بررسی دو نوع جنگ داخلی و جنگ ملی می پردازد:
«وقتی که حمله ی مسلحانه ی امپریالیستی در میان نباشد، حزب کمونیست چین به اتفاق بورژوازی علیه دیکتاتورهای نظامی(که خادم امپریالیسم اند)به جنگ داخلی می پردازند، مانند جنگ های گوان دون... و لشکر کشی به شمال در سال های 1924- 1927، و یا به اتفاق دهقانان و خرده بورژوازی شهری علیه طبقه مالکان ارضی و بورژوازی کمپرادور (که ایضاً خادم امپریالیسم اند) به جنگ داخلی دست می زند، مانند جنگ انقلاب ارضی در سال های 1927- 1936. اما وقتی که امپریالیسم به چین حمله مسلحانه می کند، حزب کلیه طبقات و کلیه قشرهای اجتماعی کشور را که علیه متجاوزین خارجی به پا می خیزند متحد می سازد، تا بر ضد دشمن بیگانه به جنگ ملی دست بزنند، مانند جنگ مقاومت کنونی ضد ژاپنی. تمام اینها نشاندهنده ی تفاوت هائی است که میان چین و کشور سرمایه داری وجود دارد.( مسائل جنگ و استراتژی، ص328- 327)
شکل عمده مبارزه و شکل عمده سازمان
مائو در این مورد می نویسد:
«در چین شکل عمده مبارزه جنگ و شکل عمده سازمان ارتش است. سایر شکل ها مانند سازمان های توده ای و مبارزه توده ها نیز بسیار مهم و واقعاً ضرورند و در هیچ حالتی نمی توان از آنها صرف نظر کرد، ولی بدون شک همه آنها به خاطر جنگ اند. قبل از وقوع جنگ هدف همه ی سازمان ها و مبارزات تدارک جنگ است، مانند دوره ای از جنبش 30 مه (1925 )... ولی وقتی که جنگ در گرفت، همه سازمان ها و مبارزات به طور مستقیم یا غیرمستقیم با جنگ همسوئی می کنند، مثل دوران لشگر کشی به شمال که همه ی سازمان ها و مبارزات پشت جبهه ارتش انقلابی به طور مستقیم و همه سازمان ها و مبارزات در نواحی تحت قدرت دیکتاتورهای نظامی شمال به طور غیرمستقیم با جنگ همسوئی کردند، و یا مثل دوران جنگ انقلاب ارضی که همه سازمان ها و مبارزات در مناطق سرخ به طور مستقیم و در خارج مناطق سرخ به طورغیرمستقیم با جنگ همسوئی نمودند، و یا بالاخره مثل امروز که دوران جنگ مقاومت ضد ژاپنی است، همه سازمان ها و مبارزات موجود در پشت جبهه قوای ضد ژاپنی و در نواحی اشغالی دشمن به طور مستقیم یا غیرمستقیم با جنگ همسوئی می کنند.»( مسائل جنگ و استراتژی، ص 328)
نیروهای عمده انقلاب و دشمنان آن در جنگ های داخلی و ملی
«در چین، انقلاب مسلح علیه ضد انقلاب مسلح مبارزه می کند. این یکی از خصوصیات و یکی از امتیازات انقلاب چین است.»( استالین، انقلاب چین) این تز رفیق استالین کاملاً درست است و هم در مورد لشگرکشی به شمال صادق است و هم در مورد جنگ انقلاب ارضی و جنگ مقاومت کنونی ضد ژاپنی. این که همه جنگ های انقلابی، جنگ هائی هستند که علیه ضد انقلاب در گرفته اند و از میان نیروهائی که در این جنگ ها شرکت می جویند، نیروی عمده را خلق انقلابی تشکیل می دهد؛ تفاوت میان این جنگ های انقلابی تنها در اینجاست که گاهی جنگ داخلی هستند و گاهی جنگ ملی؛ گاهی تنها به وسیله ی حزب کمونیست انجام می گیرند و گاهی مشترکاً به وسیله ی گومیندان و حزب کمونیست.
بدیهی است که این تفاوت ها مهم اند. این تفاوت ها نمودار دامنه نیروهای عمده جنگ(اتحاد کارگران و دهقانان و یا اتحاد کارگران ، دهقانان و بورژوازی)هستند و یا نشان می دهند که آیا طرف ما در جنگ دشمنان داخلی اند یا خارجی( یعنی این که آیا جنگ بر ضد دشمن داخلی و یا بر ضد دشمن خارجی و در حالت اول آیا بر ضد دیکتاتوری های نظامی شمال و یا بر ضد گومیندان بر پا می گردد). این تفاوت ها نشان می دهند که جنگ های انقلابی چین در مراحل مختلف سیر تاریخی خود دارای مضامین مختلف اند. ولی همه این جنگ ها مظهر مبارزه انقلاب مسلح علیه ضد انقلاب مسلح است، همه جنگ های انقلابی هستند و همگی نشان دهنده ی خصوصیات و امتیازات انقلاب چین می باشند. جنگ انقلابی«یکی از خصوصیات و یکی از امتیازات انقلاب چین است»، این تز با وضع چین کاملاً تطبیق می کند.»( مسائل جنگ و استراتژِی، ص 329- 2328)
وظیفه ی حزب طبقه ی کارگر
«وظیفه عمده حزب پرولتاریای چین، وظیفه ای که حزب تقریباً از آغاز تشکیل در برابر داشته، عبارت از این است که تا آنجا که ممکن است متحدین بیشتری به دست آورد و مبارزه مسلحانه را بر حسب موفقیت، علیه ضد انقلاب مسلح داخلی و یا علیه ضد انقلاب مسلح خارجی ترتیب بدهد تا آنکه به رهائی ملی و اجتماعی نایل آید. در چین، پرولتاریا و حزب کمونیست بدون مبارزه مسلحانه نمی توانستند جائی به دست آورند و قادر به انجام هیچ وظیفه انقلابی نبودند( مسائل جنگ و استراتژی، پیشین، ص 329)
اکنون مائو به اشتباهات حزب کمونیست چین در مورد راه انقلاب می پردازد:
«حزب ما طی پنج یا شش سال پس از تاًسیس، یعنی از سال 1921 تا شرکت در لشکرکشی به شمال در سال 1926، این حقیقت را به اندازه ی کافی در نیافت. در این دوره حزب هنوز اهمیت خارق العاده مبارزه مسلحانه در چین را درک نمی کرد، به تدارک جنگ و سازماندهی ارتش به طور جدی نمی پرداخت و به بررسی استراتژی و تاکتیک نظامی توجه جدی مبذول نمی داشت. حزب در طول لشکرکشی به شمال از جلب ارتش به سوی خود غفلت می کرد و توجه خویش را به طور یک جانبه به جنبش توده ای معطوف می داشت و در نتیجه همین که گومیندان سمت ارتجاعی گرفت، کلیه ی جنبش های توده ای یکجا خوابید. پس از سال 1927 بسیاری از رفقا تا مدتی مدید همچنان تدارک قیام در شهرها و کار در نواحی سفید را وظیفه مرکزی حزب می دانستند. تنها در سال 1931 پس از پیکار پیروزمندانه علیه سومین عملیات «محاصره و سرکوب» دشمن بود که برخی از رفقا روش خود را در این مورد از اساس عوض کردند. ولی این تغییر هنوز در سراسر حزب عمومیت نیافته بود و باز هم رفقائی بودند که آن گونه که ما الان فکر می کنیم، فکر نمی کردند. تجربه به ما نشان می دهد که مسائل چین بدون نیروهای مسلح حل شدنی نیست. درک این تز به پیشرفت ظفرنمون جنگ مقاومت ضد ژاپنی کمک خواهد کرد. این واقعیت که همه ملت در جنگ مقاومت ضد ژاپنی به مبارزه ی مسلحانه دست زده است، به سراسر حزب می آموزد که اهمیت این مساله را باز هم بهتر در یابد، هر عضو حزب باید هر لحظه آماده باشد که تفنگ بردارد و به جبهه برود. جلسه حاضر با اتخاذ این تصمیم که میدان عمده کار حزب باید در مناطق جنگ و در پشتگاه دشمن باشد، سمت گیری روشنی در این مورد به دست داده است. این تصمیم داوری موثری است برای آن عده از اعضای حزب که تنها به کار تشکیلاتی حزب و کار توده ای مایل اند ولی رغبتی به بررسی جنگ و شرکت در آن را ندارند، و نیز برای برخی از موئسسات آموزشی که محصلین را در عزیمت به جبهه تشویق نمی کنند، و برای پدیده های مشابه دیگر. در بخش اعظم سرزمین چین کار تشکیلاتی حزب و کار توده ای مسنقیماً با مبارزه مسلحانه پیوند دارد؛ هیچ کار حزبی یا کار تودهای مستقل و منفرد وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد. حتی در پشت جبهه که از منطقه جنگ نسبتاً دوراست( مانند استان های یون نان، گوی جو و سی چوان )، و در مناطق تحت نظارت دشمن (مانند بی پین، تیانزین، نانکن و شانگهای) نیز به کارتشکیلاتی حزب و کار توده ای با جنگ همسوئی می کند. این کارها نمی توانند و نباید تابع چیز دیگری باشند مگر مقتضیات جبهه. در یک کلام، سراسر حزب باید به جنگ جداً توجه کند، امور نظامی را بیآموزد و خود را برای نبرد آماده سازد.»( مسائل جنگ و استراتژی، ص 331- 329)
اینها اساسی ترین نکاتی است که در مورد دلایل جنگ خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاها در چین بیان شده است.
هرمز
دامان
نیمه
ی دوم اردیبهشت 1403
یادداشت
ها1- مهم ترین مقالاتی که مائو در آن نظر خود را در مورد تئوری جنگ خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاها و برپایی حکومت های سرخ شرح داده است عبارتند از:
چرا حکومت سرخ در چین می تواند پا برجا بماند( 5 اکتبر 1928، منتخب آثار، جلد یک، ص 91- 105)، مبارزه در کوهستان جین گان(25 نوامبر 1928، منتخب آثار، جلد یک، ص 107- 153)، مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین( دسامبر سال 1936 منتحب آثار، جلد یک، ص 270- 389)، درباره ی جنگ طولانی( مه 1938، منتخب آثار جلد دوم، ص 165-292) و مسائل جنگ و استراتژی( نوامبر سال 1938 منتخب آثار، جلد دوم، ص 325- 349).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر