۱۴۰۲ فروردین ۲۰, یکشنبه

مبارزه ی دختران و زنان

 
مبارزه ی دختران و زنان برای تحکیم مواضع به دست آمده 
 
دشمن خونین توده ها
اکنون برای بسیاری از توده های مردم ایران این امر روشن شده است که نه تنها خامنه ای خودش دزدترین و سالوس ترین و جنایتکارترین فرد در جمهوری اسلامی است بلکه هر چه سالوس و ریاکار و اختلاس گر و دزد و جنایتکار است نیز گرد خویش آورده و بر راس امور گماشته است. او نه تنها  افرادی از این دست از پاسداران تا غیر نظامی ها را در دفترش گرد آورده و آن را به کنام کثیف ترین و جانی ترین عناصر نظام حاکم تبدیل کرده است بلکه هر فرد را که دارای این صفات و مورد نفرت و کینه ی مردم بوده و حتی افشا شده است دوباره در پست و مقامی در حکومت نشانده تا به مردم بگوید که این من هستم که تصمیم می گیرم چه کسانی بر شما حکومت کنند.
نگاهی به جنتی یکی از کثیف ترین و جانی ترین افراد در جمهوری اسلامی که رئیس مجلس خبرگان است، رئیسی جلاد بر راس دولت، محسنی اژه ای فاسد و جنایتکار در راس دستگاه قضایی، قالیباف به عنوان رئیس مجلس و بسیار افرادی همانند این ها در راس دستگاه های اداری و نظامی تهران( نگاه کنید به سخنان رئیس دانشگاه فرهنگیان که نشان می دهد وی اصلا این کاره نبوده بلکه از پاسداران جنایتکار و اطلاعاتی های خدمتگزار خامنه ای و مجتبی بوده است) و شهرستان ها نشان می دهد که سیاست پلید خامنه ای جز این نبوده است. افرادی که به این ترتیب مدیون و مطیع و خدمتگزار وی می شوند و هر کاری بخواهد برایش انجام می دهند.  
و آن وقت این فرد مستبد و جاه طلب و تمامی افراد دوربرش  که خودشان تا مغز استخوان مرید و نوکر و جاسوس روسیه و چین و کشورهایی مانند انگلستان و آلمان و فرانسه و آمریکا ... هستند چپ و راست هر حرکت اعتراضی مردم و از جمله جنبش زنان را منتسب به دشمن کرده و مردم شریف ایران و زنان آگاه و هوشیار و مبارز را متهم می کند که بازیچه دست دشمنان هستند. دشمنانی که تنها روی کاغذ موجوداند و گرنه جمهوری اسلامی دشمن آنچنانی ندارد و حتی چنانچه امپریالیست بتوانند خامنه ای و پاسداران اش را اندکی رام کنند و به آنها اطمینان دهند که قصد سرنگونی آنها را ندارند و نمی خواهند به جای آنها نوکر دیگری بیاورند، دیر یا زود جریان های دست پرورده ی خود را برای بقایش خواهد فروخت و با اسرائیل هم کنار خواهد آمد. همان گونه که با عربستان چنین کرد و مشغول فروش حوثی هایش شد.
 احمدرضا رادان اختلاسگر و جنایتکار
باری این فرد جانی اکنون در مبارزه با دختران و زنان مبارز ایران که حق و حقوق خود را می خواهند یکی از همین دزدان و جنایتکاران کثیف یعنی احمدرضا رادان را به سمت فرمانده ی نیروی انتظامی منسوب کرده تا مردم را سرکوب کند.
با این که پس و پیش کردن مهره ها و به ویژه از دور خارج کردن مهره هایی که منفور هستند- برای مدتی و یا برای همیشه - از سیاست های هر حکومت ستمگر و استثمارگر خواه دولت های امپریالیستی غرب و خواه حکومت زیر سلطه است اما به نظر می رسد که رادان جزو یکی از باندهای حاکم بوده و احتمالا باندهای دیگر با وی میانه ی خوشی نداشتند و همین هم موجب شد که برای مدتی از وی در جنایت و سرکوب جنبش توده ها استفاده نشود.
سیاست سرکوب مبارزه ی زنان
در هر صورت سیاست های کلی حکومت در مورد ایستادن مقابل دختران و زنان و بازگرداندن آنها به وضع پیشین گویا به یک وحدتی رسیده و اکنون در سخنان و برنامه های احمدرضا رادان برای سرکوب آشکار شده است. وی است که پیش افتاده تا مساله حجاب اجباری را دوباره برقرار کند. و اوست که شاخ و شانه می کشد و زبان به تهدید دختران و زنان ایران می گشاید.
با این وصف در این که هجوم های تازه ای علیه زنان سازمان داده خواهد شد شکی نیست، اما با توجه به وضع کنونی جنبش و ایستاده گی دختران و زنان این که این دارودسته بتوانند موفقیتی به دست آورند بسیار محل تردید است. آنچه بیشتر به نظر می رسد این است که به دلیل تضادهای درونی شان و نیز وضع به هم ریخته ی و مختل شده ی نیروهای سرکوب که روز به روز هم بیشتر می شود توان کافی نخواهند داشت که به گونه ای همه جانبه سیاست سرکوب خود را پیش برند و کنترلی جامع بر اوضاع به دست آورند.
مهم تر از وضع خودشان و بُرد قدرت و توانایی شان، عدم امکان به پیروزی رساندن سیاست سرکوب این است که اکنون و نسبت به مراحل پیشین انقلاب ایران، هوشیاری توده ها به ویژه دختران و زنان و روح مبارزه جویی و مقاومت در آنها بسیار زیاد شده است و مردم اتحاد بسیار بیشتری نسبت به گذشته به دست آورده اند. همچنین خلاقیت و نوآوری و ایجاد شکل های نو مبارزه برای پراکنده کردن نیروهای سرکوب و زمینگیر کردن خامنه ای و سران پاسدارش بیش از گذشته است.
هراس و وحشت خامنه ای و سران جمهوری اسلامی از وضع کنونی
چرا خامنه ای و سران حکومت اش تصمیم به سرکوب مبارزه زنان گرفته اند؟ علت این است که خامنه ای و دارودسته اش گمان می کنند وضع کنونی غیر از وضع پیشین است و باید جلوی آن ایستاد و چنانچه نایستند مبارزات توده ها گسترده تر خواهد شد و خواست های تازه تری را پیش خواهد گذاشت.
مبارزه زنان همواره رو به پیش بوده است و اوضاع کنونی تکامل اوضاع پیشین است
اما این تکامل وضع پیشین است و سرخود به وجود نیامده است. این رشد همان تضادهایی است که در بطن جامعه وجود دارد و همین مبارزه و رشد تضادها است که اوضاع و احوال تازه ای را به وجود آورده است. در مورد جنبش زنان نگاهی به گذشته نشان می دهد که مسیر جنبش زنان جسته و گریخته رو به تکامل بوده است.
می پرسیم: آیا پیش از جان باختن مهسا حجاب زنان کامل بود؟
خیر! این چنین نبود! آن اوضاع و شرایط با مبارزات زنان و تغییرات تدریجی در نوع پوشش زنان، بر بستر یک جنبش عمومی جهش کرد و وضع کنونی بر اساس تصمیم زنان به اختیاری بودن حجاب شان از درون آن در آمد.
لزوم دفاع از سنگرهای به دست آمده
آشکار است که دختران و زنان ایران در مقابل سرکوب از هر آنچه که با مبارزات و خون ها و آسیب دیدن های بسیار به دست آورده اند با چنگ و دندان دفاع می کنند و افزون بر آن حملات خود را در دیگر نقاط علیه نظام استبداد دینی و برای احقاق حقوق برابر با مردان نیز آغاز خواهند کرد.
آنچه تا کنون دیده شده این است که جوانان پسر و مردان از مبارزه ی زنان برای حقوق خویش دفاع می کنند و به اشکال گوناگون و از جمله دست زدن به اشکال تازه ای از مبارزه به آنها یاری می دهند که جنبش خود را پیش برند. چرا که این تنها جنبش زنان نیست بلکه جنبش خود آنان نیز هست.
منافع دختران و زنان منافع خلق است!
از دیدگاه منافع کلی انقلاب دموکراتیک در مرحله ی کنونی مبارزه زنان برای آزادی و برابری یکی از حلقه های مهم زنجیر مبارزه است و باید محکم به آن چسبید. بر این مبنا هر گامی که دختران و زنان به پیش بردارند و حکومت را مجبور کنند به عقب برود گامی است به نفع طبقه ی کارگر و کشاورز و معلم و دانشجو و اهل دانش و هنر و کاسب و بازاری و وکیل و دکتر و مهندس ...و انگار آنها هستند که گامی برای گرفتن حقوق خود و آزادی و دموکراسی برداشته اند. تمامی آزادی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به هم وابستگی دارند و دفاع و پیشروی در هر کدام به معنای دفاع و پیشروی در امور دیگر است.
حکومت متحجر مردنی است!
حکومت خامنه ای و  ولایت فقیهی اش تنها با یک مساله روبرو نیست. این سدی است که ده ها شکاف در آن به وجود آمده است. هر کدام را که بتوانند با زور زدن زیاد - و از جمله با تکنولوژی به روز شده شان- ببندند شکاف دیگری بیشتر باز شده و جنبش از آن جا سرریز خواهد کرد.
علت این است که این سد کهنه و فرسوده و پوسیده و پوکیده است و ده ها شکاف در آن است و اساسا کل اش خراب است. اگر خامنه ای و سران پاسدارش تمامی نیروی خود را در یک نقطه یا چند نقطه جمع کنند و با شدیدترین سرکوب ها مانع فرو ریزش سد از آن نقاط شوند، فشارپشت سد به سرعت در نقطه ی دیگری جمع شده و از آن جا بیرون خواهد زد. کما اینکه پیش از خیزشی که پس از جانباختن مهسا شروع شد ما با جنبش دختران و زنان و حتی ملیت ها در این ابعاد حداقل در آن برهه ی زمانی روبرو نبودیم. پیش از مرگ مهسا، جنبش ما جنبش کارگران، جنبش کشاورزان و جنبش های ریز و درشت در خوزستان و استان چهارمحال و آبادان و دیگر نقاط ایران بود. این خامنه ای و حکومت اش بود که عمدا فشاررا به روی دختران و زنان انتقال داد تا این جنبش ها در سایه قرار گیرند و ابعاد آنها گسترده تر نشود. اما این بار همین جنبش زنان مفری برای بروز کل جنبش شد.
 بنابراین با توجه به این که تمامی این جنبش ها مترصد فرصت اند که سربرآرند، سرکوب جنبش دختران و زنان اگر حتی در بدترین حالت منجر به یک عقب نشینی از سنگرهایی شود که دختران و زنان و کل جنبش خلق به دست آورده، این نمی تواند نه مانع رشد کلی جنبش شود و نه آن را به پس برگرداند. جنبش آماده گی آن را دارد که اگر از نقطه ای به عقب رانده شد از نقطه ای و جایی دیگر پیش آید و سنگرهای تازه ای را فتح کند.
جامعه ی ایران رو به تحولات بزرگ دارد
جامعه ی ایران نه آرام است و نه آرام خواهد شد. حرکت و جنبش های تقریبا سی ساله ی اخیر تماما از ضرورت های تاریخی جامعه ی ایران بر می خیزند. این ضرورت از عدم همخوانی این حکومت از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با نیازها و خواست های طبقات مردمی ایران از کارگران و کشاورزان و زحمتکشان شهر و روستا گرفته تا طبقات میانی بر می خیزد. اگر چه تمامی طبقات مردمی ایران و فرد فرد مردم ایران با تصمیم و اراده ی جمعی و فردی خود به مبارزه دست می زنند، اما آنها در اختیار و تصمیم  و اراده ی فردی خود بیانگر حرکت تاریخ اند. این ضرورت تاریخی است که آنها را به جنبش و مبارزه می کشاند و هیچ درجه ای از سرکوب و کشتار نمی تواند آنها را از آنچه می خواهند بازدارد و به پس برگرداند. درنهایت، این توده ها هستند که پیروزمند تاریخ خواهند بود.
 
استوار باد مقاومت دختران و زنان و تمامی خلق در مقابل ارتجاع
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
21 فروردین 1402
 

 

 

۱۴۰۲ فروردین ۱۸, جمعه

زنان مبارز در صف نخست

 
زنان مبارز در صف نخست جنبش
 
شیرزنانی که در صف نخست مبارزات ایستاده اند و جنبش را به پیش می برند
در خیزش بزرگ هفت ماه اخیر دختران و زنان زیادی در صف نخست مبارزات قرار گرفته و با افشا کردن برنامه های خامنه و دسته های پاسدارش و با آگاهی دادن به مردم و جانفشانی در راه انقلاب نقش بزرگ و مهمی در ایستاده گی و پایداری جنبش و پیشبرد آن داشته اند.
سپیده قلیان که هنگام آزادی شعار داد«خامنه ای جلاد، می کشیمت زیر خاک» و آزادی اش را با زندان عوض کرد، وکیل مبارز نسرین ستوده که در دوره ی کوتاه مرخصی اش با تحلیل مبارزات زنان در هفت ماه اخیر و این که این مبارزات به شکل های دیگری تداوم یافته و تداوم خواهد یافت به مبارزان آگاهی و امید داد و دیگر زنان مبارز همچون نرگس محمدی و آتنا دائمی و... که در زندان به سر می برند و هر دم وضع آزادیخواهان داخل زندان را از داخل زندان برای مردم می فرستند و دختران و زنان و مردان ایران را به تداوم مبارزه می خوانند از زمره ی این زنان پیشرو و مبارز هستند.
در کناراینان زنانی هستند بیرون زندان که هر کدام نقشی درخور در پیشبرد مبارزه داشته و دارند. ماه منیر مولایی راد مادر کیان پیرفلک از زمره این شیر زنان مبارز است. این زن آگاه نقش بزرگی در ایستاده گی و پیشرفت مبارزه خواه در ایذه و در میان بختیاری ها و خواه در میان تمامی ملت ایران داشته است. پس از اینکه عوامل و مزدوران کثیف رژیم بر سر مزار کیان مشتی شعار نوشتند وی چنین گفت:«اگر یکی بزنید ده تا می خورید!» و به راستی که آماده است که هر ضربه ی این موجودات به گفته ی وی«احمق و ترسو و حقیر» را با ده ضربه پاسخ گوید.
 آتش شاکرمی خاله ی نیکای شاکرمی یکی دیگر از زنان مبارزاست. وی نیز از همان زمان جان باختن نیکا به ستیز برخاسته، همواره دست به افشاگری زده و همچون مبارزی پاکباخته در پیشاپیش زنان به مبارزه ی بزرگ دختران و زنان و مردان سرزمین اش برای آزادی شور و جان داده است. آخرین اقدام او در مبارزه نقد برنامه ی تلویزیونی مهمانی بود. او در این نقد خود شوخی و دستمایه ی طنز قراردادن مرگ مبارزان و جان باختن آنها که خانواده های آنها و ملتی را داغدار کرده است را مذموم دانسته و به شدت تقبیج کرده است.
از تعداد زنان پیشرو زندانی و از این شیرزنانی که با رزم بزرگ خویش مشوق مبارزات به پیش هستند و بسیاراند به خوبی می توان فهمید که خامنه ای و سران پاسدار و آخوندهایش نمی توانند جنبش و خیزش کنونی را متوقف کنند و دختران و زنان ایران را وادار به تمکین به حکومت کثیف شان کنند.
 کیومرث پوراحمد
در مورد پوراحمد هنوز چیزی روشن نیست. گفته شده است که این هنرمند فیلمساز خودکشی کرده است. اما سخت است پذیرفتن این امر و مشکل به نظر می رسد که این هنرمند که به تازه گی فیلمی را برای نمایش آماده کرده بود و نیز از همان زمان مرگ مهسا همراه با دیگر هنرمندان در کنار مردم مبارزه را پیش برده و خودش هم حاضر نشده در جشنواره ی فجر شرکت کند خودکشی کند. بیشتر به نظر می رسد که در این اوضاع و احوال هنرمند مردم دوستی مانند وی با توجه به گذشته ی هنری و قهرمانان مبارزش در فیلم قصه های مجید و شب یلدا به شور بیاید و به سهم خود در مبارزات هنرمندان و مردم بدمد و در آن نقش داشته باشد و نه اینکه مثلا به این دلیل که زیر فشار حکومت بوده است خودکشی کند و اندوه و یاس بپراکند!
خودکشی هایی این چنین یک شمشیر دو لبه در دست حکومت است و یا می شود: از یک سو آن را مروج افسرده گی و اندوه و یاس و ناامیدی می کند و از سوی دیگر ایجاد و رواج ترس و وحشت و هراس؛ یعنی همان که همواره انجام داده است:«یکی از این هنرمندان را بکشیم تا بقیه حساب دست شان بیاد!»  
بسیاری می گویند مگر کم بوده خودکشی هایی در این 30 سال که بعد روشن شده است به قتل رسیده اند!؟
زنده باد انقلاب
مرگ برجمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
17 فروردین 1402

۱۴۰۲ فروردین ۱۶, چهارشنبه

خیزش و جنبش هر روزه


 
 
 خیزش و جنبش هر روزه
 
امروز 16 فروردین روز تولد حمیدرضا روحی(1382) جانباخته ی مبارزات 7 ماه اخیر بود. حمید رضا در 27 آبان 1401 در شهر زیبای تهران به وسیله اوباش خامنه ای کشته شد. او جوانی محبوب در میان جوانان بود و توده های شهر زیبا و تهران طبق فراخوان، جشن تولدی توده ای برای وی و پیرامون خانه اش برگزار کردند. جشن تولدی که همراه بود با گردهمایی گسترده و راهپیمایی و مبارزه ی خیابانی و شعار دادن علیه خامنه ای و سران پاسداراش قاتلین حمیدرضا.
 این حرکت نشان می دهد که توده ها جنبش را ادامه داده و می دهند و هیچ نوعی از سرکوب جنبش مانع تداوم آن نیست. پیش از سال نو وجود داشت، در تمامی روزهای نخستین سال نو به شکلی و در 13 فروردین به شکلی دیگر ادامه یافت و اکنون سه روز بعد در جایی دیگر و به ویژه به شکل گردهمایی و مبارزه ی خیابانی ادامه یافته است. و این تازه تنها در مورد برخی از اشکال مبارزه است. در روزهای اخیر مبارزات اقتصادی نیز دوباره روندی رو به اوج به خود گرفته و گردهمایی هایی به وسیله ی کارگران و پرستاران و فرهنگیان و بازنشسته گان برگزار شده است و شعارهایی علیه مسئولین دولتی و شخص رئیسی داده شده است. این ها همه نشانگر این است که جنبش با افت و خیزهایش نه تنها ادامه خواهد یافت و متوقف نخواهد شد، بلکه گسترش بیشتری خواهد یافت و شکل های بیشتر و متنوع تری برای مبارزه و به ستوه درآوردن دشمن در پیش خواهد گرفت
آغاز دوباره ی حمله ی شیمیایی به مدارس
 با باز شدن مدارس دوباره و در شهرهای گوناگون حملات پلید و کثیف شیمیایی ولی فقیه و دارودسته ی اطلاعاتی هایش به مدارس دخترانه و همچنین پسرانه آغاز شده است. این امر نشان می دهد که آنچه خامنه ای پیش از عید در مورد لزوم پایان دادن به این حملات گفت یا به این دلیل بود که فکر می کرد به جنبش پایان داده اند و شاید دیگر نیازی به این حملات نداشته باشند و بنابراین می خواست پیش از سال نو مثلا خود را «صلحجو» و اهل« آشتی» با مردم نشان دهد؛ و یا با توجه به این بود که به زودی تعطیلات مدارس آغاز خواهد شد و خواه ناخواه حملات شیمیایی متوقف خواهد شد و بنابراین به این دلیل نبود که خودش و سازمان های اطلاعاتی اش این حملات کثیف را تکرار نخواهند کرد.
به نظر می رسد که این حملات جدا از هدف« تنبیه» دختران و متوقف کردن مبارزه ی ضد حکومتی در مدارس به وسیله ی دختران جوان و همچنین برداشتن روسری ها در مدرسه، اکنون در دستان خامنه ای و سپاه به ابزاری تبدیل شده است برای انتقام جویی از توده ها که در هفته های پیش از سال نو و پس از آن به شکل های گوناگون مبارزه خود را پیش بردند. همچنین آنها شکلی هستند از حملات خامنه ای به توده ها برای متوقف کردن جنبش آنها که علیرغم میل وی به شکل های گوناگون ادامه یافته و برای وی ترسناک تر از پیش شده است. از سوی دیگر این احتمال نیز هست که برنامه هایی دارند که مایلند ذهن توده ها متوجه آنها نباشد و از جمله گرانی های روز به روز اوج گیرنده و به ویژه این شایعه که قرار است بنزین گران شود.
با این همه این شکل حمله ی آنها به دختران و پسران نوجوان مردم نتیجه ی مثبتی برای آنها به بار نخواهد آورد. همچنان که اسیدپاشی های پیش از این به بار نیاورد و همان گونه که گشت کشتارشان و هزار و یک طرح و برنامه ی دیگرشان نتیجه ای به بار نیاورد. این حملات تنها بر خشم و نفرت و کینه ی مردم افزوده و خواهد افزود و آنها را به یکدیگر نزدیک تر و با یکدیگر متحدتر کرده، عزم آنها را برای براندازی این حکومت پلید و جنایتکار بیش از پیش خواهد کرد.
تداوم مبارزه ی دختران و زنان بر سر حجاب اختیاری و مضحکه ی« قانون کشور اسلامی»
 نبرد دختران و زنان بر سر آزادی حجاب در کوچه و خیابان و اتوبوس و مترو و ... ادامه دارد. آنها زیر بار ستم حکام نمی روند و می خواهند آن گونه که خود می خواهند در مورد پوشش خود تصمیم بگیرند. زورزدن های خامنه ای هم که «حجاب تکلیف شرعی و سیاسی است» نه تنها مانعی در راه آنها نخواهد بود بلکه موجب تمسخر و مضحکه آنان و همه ی مردم شده و می شود.
آنچه در مورد اجبار به حجاب نفرت انگیزتر است سخنان مردان و زنان حزب اللهی و بسیجی و پاسداری است که با دختران و زنان به کریه ترین اشکال درگیر می شوند. آنها می گویند که این «قانون کشوراسلامی» است و باید رعایت شود. و جوری هم این را می گویند که انگار واقعا کسی از خودشان بر طبق «قوانین کشور اسلامی» شان رفتار می کند و قانون را رعایت می کند!
آیا خود خامنه ای طبق قانون اساسی رفتار می کند؟ آیا این همه تقلب در انتخابات ها از 88 گرفته تا همین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری قانونی بوده است؟ آیا وجود این «لباس شخصی» هایی که برای سرکوب توده ها به خیابان می فرستد قانونی است؟ آیا راه انداختن دارودسته های« آتش به اختیار» قانونی است؟  آیا همین که مشتی بسیجی دستور گرفته از روسای پلید و جنایتکار خود می گویند «اگر دولت و مقامات نمی توانند جلوگیری کنند ما خودمان سرخود وارد می شویم» به معنای این نیست که «قانون کشور اسلامی» و آنها که باید آن را اجرا کنند، برایشان ارزش و اهمیتی ندارد و حاضرند آن را زیر پا گذارند؟
اگرخامنه ای و آنها می توانند قانون خودنوشته شان را زیر پا گذارند چرا دختران و زنان آزاده ی ایران نتوانند؟ زنان آزادیخواه نه تنها این قانون را به هیچ گرفته و زیر پا می گذارند بلکه آن را در زباله دان در کنار دیگر قوانین ارتجاعی می اندازند.
اختیاری بودن حجاب و آزادی پوشش جزو نخستین خواست های زنان است و آنها و مردان در کنارشان برای به دست آوردن چنین آزادی ای و نه تنها چنین آزادی بلکه برای برابری حقوق برابر با مردان و نیز تمامی آزادی ها اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تا پای جان نبرد خواهند کرد.
زنده باد جنبش و انقلاب
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
16فروردین 1402
 
 

 

نگاهی به وجوه ضد سرمایه داری در منشور بیست تشکل

 
 
نگاهی به وجوه ضد سرمایه داری در منشور بیست تشکل
 
برخی«شبه چپ» ها که یا از حکمتیست های ترتسکیست هستند و یا به سوسیال دموکرات های طوایف تک نفره ی راه کارگری تعلق دارند و یا از زمره ی «کارمزدیان ضدسرمایه داری» اند، جارو جنجال به راه انداخته اند که منشور 20 تشکل وجوه ضد سرمایه داری ندارد و یا در این خصوص آن گونه که آنها می خواهند نیست.
بخش هایی از این دارودسته ها که از یک سو هیچ وجهی از وجوه انقلابی تئوری مارکسیسم در نظرات شان نیست و از سوی دیگر«ضد سرمایه داری» بودن کذایی از دهان شان نمی افتد، برنامه ی منشور را منسوب به «چپ سنتی»( بخوانید چپ انقلابی و مبارز دهه ی چهل و پنجاه و به ویژه پنجاه هفتی ها) و مطالبات حداقلی را همچون برنامه ی مرحله انقلاب دموکراتیک خوانده اند و گویا بیشتر هم برای همین آن را منشوری «راست» و «رفرمیستی» دانسته و عموما از این دیدگاه به آن تاخته اند.
 از سوی دیگر بیشتر همین گروه ها زبان به شکوه و شکایت گشوده اند که اگر بنا به برنامه دادن بود احزاب و سازمان های بیرون کشور برنامه های دقیق داده بودند چرا داخلی ها همان ها را رونویسی نکردند و خودشان برنامه ی دیگری داده اند.
گرچه ما در دو مقاله ی خود در مورد منشور مطالبات حداقلی و نیز در نقد دوستان کارگر در سندیکای شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه به برخی از نکات منشور در این خصوص پرداخته ایم اما بهتر دیدیم که در مقاله ای مستقل به وجوه اساسی ضد سرمایه داری و نیز سوسیالیستی ای که در منشور وجود دارد بپردازیم.
پیش از آن بد نیست اشاره کنیم که اگر قرار بود برنامه های این سازمان ها و احزاب که بیشترشان روی کاغذ هستند قبول می شد که آنها  سال ها و دهه هاست این برنامه ها را داده اند. و جالب این که نه کسی یا جریانی حتی همان خارج برای برنامه های آنها تره خرد کرده است و نه خودشان برنامه های خود را جدی گرفته و گامی در راه  تحقق شرایطی که عملی کردن آنها را ممکن می کند برداشته اند. اما تفاوت این مطالبات حداقلی با آن برنامه های احزاب و سازمان های ترتسکیستی و سوسیال دموکرات و هوچی های«ضدسرمایه داری» در این است که پای این مطالبات جدا از امضای دیگر تشکل هایی که در داخل هستند، امضای سندیکای کارگران هفت تپه و شورای پیمانی کارگران نفت و شورای همکاری تشکل های صنفی فرهنگیان وجود دارد؛ یعنی گروه ها و سازمان هایی که متکی به توده ی کارگر- گرچه نه هنوز زیاد - و فرهنگی بوده و مبارزات دو دهه ی اخیر این طبقات و لایه های اجتماعی را پیش برده اند.  
 اکنون به آن وجوه ضد سرمایه داری که در منشور وجود دارد می پردازیم. گفتنی است که ما بیشتر به نکاتی توجه می کنیم که به رابطه ی کار و سرمایه توجه می کند.
برانداختن سرمایه داران(بوروکرات- کمپرادور استبداد دینی) و گرفتن قدرت سیاسی به وسیله ی کارگران
الف - «در چهل و چهارمین سالروز انقلاب پنجاه و هفت، شیرازه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور به چنان گردابی از بحران و از هم گسیختگی فرو رفته است که هیچ چشم‌انداز روشن و قابل حصولی را نمی‌توان برای پایان دادن به آن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود.»( منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل)
الف - انقلاب های توده ای- کارگری که در جهت براندازی هر نوع سرمایه داری اند( خواه سرمایه داری امپریالیستی و خواه سرمایه داری زیرسلطه ی امپریالیسم)، نخست روساخت سیاسی یا قدرت سیاسی یعنی دولت حاکم بوروکراتیک - نظامی را که از دو دستگاه اداری و نظامی تشکیل شده است خرد و ویران می کنند. سپس انقلاب در زیرساخت اقتصادی صورت می گیرد. در کنار آن در دیگر بخش مهم روساخت یعنی فرهنگ، انقلاب و تغییرات پی در پی صورت می گیرد.
 در ایران روساخت سیاسی حاکم روساخت یک نظام سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادوری است. یعنی روساخت نظامی سرمایه داری که مستقل نیست بلکه وابسته به امپریالیست هاست و مشتی سرمایه دار مزدور و نوکر کمپانی ها و تراست های بزرگ امپریالیستی  بر آن تسلط دارند. برانداختن این روساخت یعنی نخستین گام برای برانداختن سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور که نوع مشخص سرمایه داری در کشور ماست. بنابراین برانداختن این روساخت یا «روبنای سیاسی» برانداختن حاکمیت سرمایه داران عمده در کشور ماست که در پوشش دین و مذهب در کشور استبداد دینی برپا کرده اند و طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش را مورد استثمار و ستم قرار می دهند.
 
رهایی نیروی کار از بردگی و ستم طبقاتی
ب- «پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز به‌ دست زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران در جای جای کشور از کردستان تا سیستان و بلوچستان برافراشته شده و کم سابقه ‌ترین حمایت‌های بین‌المللی را به خود جلب کرده، اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقرو فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیرمذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما – عموم مردم ایران – تحمیل شده است.»
ب- پس مطالبه ای که قرار است صورت عملی به خود بگیرد، رهایی نیروی کار از بردگی( بردگی مزدی) فقرو فلاکت و ستم طبقاتی است. این ها مطالباتی علیه سرمایه داری است و بدون از بین بردن سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور حاکم بر ایران صورت نخواهند گرفت.
 
انقلابی برای رهایی از استثمار
پ- «از همین رو، این جنبش برآن است تا برای همیشه به شکل‌ گیری هرگونه قدرت از بالا پایان دهد و سر آغاز انقلابی اجتماعی ... برای رهائی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری باشد.»
پ- دو نکته ی بسیار مهم در این بخش از دید این مقاله عبارت از«برای همیشه پایان دادن به شکل گیری هر گونه قدرت از بالا» و «سرآغاز انقلابی اجتماعی ... برای رهایی مردم از همه ی اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری» می باشند. این ها تنها با از بین بردن نظام اقتصادی حاکم که سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور و یک سرمایه داری زیرسلطه ی امپریالیست ها صورت خواهد گرفت.
دیگر نکته ی مهم در این بند عنوان کردن«سرآغاز انقلاب» است. به عبارت دیگر از دیدگاه منشور مطالبات، انقلاب اجتماعی ایران که با توجه به طرح نکاتی مانند رهایی مردم از همه ی اشکال ستم ...و استثمار باید انقلاب اجتماعی سوسیالیستی باشد یک فرایند است که عملی کردن خواست های مندرج در آن تنها عملی کردن حداقل وجوهی است که در آغاز این فرایند باید انجام شوند.    
 
جامعه ی نوین
ت- «ما تشکل ها و نهادهای صنفی و مدنی امضا کننده این منشور با تمرکز بر اتحاد و به هم پیوستگی جنبش‌های اجتماعی و مطالباتی و تمرکز بر مبارزه برای پایان دادن به وضعیت ضدانسانی و ویرانگر موجود، تحقق خواست‌های حداقلی زیر را به مثابه اولین فرامین و نتیجه‌ ی اعتراضات بنیادین مردم ایران، یگانه راه پی افکنی ساختمان جامعه‌ای نوین و مدرن و انسانی در کشور می‌ دانیم...»
ت- در این جا ما با مفهوم جامعه ی نوین روبرو هستیم . نظر به این که منشور می خواهد ستم طبقاتی و استثمار را از میان بردارد ماهیت این جامعه ی نوین ضداستثماری یعنی ضدسرمایه داری خواهد بود. با توجه به «آغاز انقلاب اجتماعی» که چنان که گفتیم باید سوسیالیستی باشد، انقلاب در جهت تحقق جامعه ای که در آن استثمار نباشد ادامه خواهد یافت. به بیان دیگر با توجه به این که این مطالبات حداقلی است می توان گفت تحقق آنها هنوز این جامعه را نوین (و یا سوسیالیستی) نمی کند اما چنین جامعه ای را«پی افکنی» می کند.
 
دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره ی امور کشور از طریق شوراها
منشور مطالبات حداقلی پس از طرح برانداختن این روبنای سیاسی و در پی هدف رفع ستم طبقاتی و استثمار خواست شماره ی 8 را طرح می کند:
شماره «8. بر چیده شدن ارگان‌های سرکوب، محدود کردن اختیارات دولت و دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری. عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی باید جزو حقوق بنیادین انتخاب کنندگان باشد‌.»
 
درباره ی شماره ی 8: آنچه در این خواست از دیدگاه این مقاله مهم است« دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری و عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی است.»
 این خواست به معنای سازمانیابی توده ها در شوراهای محلی و سراسری برای دخالت مستقیم آنها در اداره ی امور کشور و برقراری دموکراسی توده ای است. از سوی دیگر عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی به وسیله ی انتخاب کننده گان در هر زمانی نشانگر خواست جایگزینی پارلمان به وسیله ی تشکلی همچون شورا است و این  نیز خواستی ضدسرمایه داری و در ماهیت خود سوسیالیستی است.
اینکه برخی از این نکات آن گونه که باید و شاید صریح و روشن و کامل بیان نشده اند یک چیز است و اینکه این ها ضدسرمایه داری نیستند چیزی دیگر.
 
مصادره ی اموال سرمایه داران
در بند 9 آمده است:
«مصادره اموال همه اشخاص حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی و خصوصی که با غارت مستقیم و یا رانت حکومتی، اموال و ثروت‌های اجتماعی مردم ایران را به یغما برده‌اند. ثروت حاصل از این مصادره‌ها، باید به فوریت صرف مدرن سازی و بازسازی آموزش و پرورش، صندوق‌های بازنشستگی، محیط زیست و نیازهای مناطق و اقشاری از مردم ایران شود که در دو حکومت جمهوری اسلامی و رژیم سلطنتی، محروم و از امکانات کم ‌تری برخوردار بوده‌اند.»
ما در بخش دوم مقاله ی بررسی و نقد گرایش های متضاد در منشور 12 ماده ای در مورد این بند چنین نوشتیم:
«خواست مصادره ی همه ی افراد حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی (و به همراه آن تمامی نهادهای مذهبی که بودجه از دولت می گیرند )خواستی است انقلابی. از نظر ما این یکی از اساسی ترین بندهای برنامه ی حداقل و خواست های مرحله ی دموکراتیک انقلاب طبقه ی کارگر و تمامی طبقات زحمتکش و مردمی است.»
سپس درهمان مقاله اشاره شد که:
«اما مساله این است که این اشخاص حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی رانت خوار و غارتگر اساسا وابسته به کشورهای امپریالیستی غربی و شرقی هستند و این ها سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور ایران می باشند.»
به این ترتیب منشور خواست سلب مالکیت خصوصی از بزرگترین سرمایه داران حاکم را که از نظر ما سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور وابسته به امپریالیست های غربی و شرقی و عموما رانت خوار هستند طرح می کند.
چنانکه دیده می شود منشور بیست تشکل مصادره ی اموال سرمایه داران بزرگ را در خواست های خود منظور کرده است؛ یعنی سرمایه دارانی که حکومت کنونی را در دستان خود دارند و  استثمار کارگران و دیگر طبقات زحمتکش به وسیله ی آنها صورت می گیرد. و این معنایی جز ضد سرمایه داری بودن ندارد.(1)
منشور البته در مورد این که کنترل تولید و توزیع اموال مصادره شده ی این سرمایه داران در اختیار کدام طبقه و گروه و یا سازمان قرار خواهد گرفت چیزی نمی گوید، اما می توان به راحتی خواست دخالت شوراهای محلی و سراسری در اداره ی امور کشور را به موسسات، کارخانه ها و کارگاه های صنعتی و خدماتی تعمیم داد و حکم کرد که نظر منشور این است که همچنان که اداره ی امور کشور در اختیار شورای های محلی و سراسری خواهد بود، کنترل تولید و توزیع در موسسات و کارخانه ها و کارگاه ها در دستان شوراهای آن موسسه، کارخانه و یا کارگاه خواهد بود. به عبارت دیگر در دست شورای کارگران، شورای فرهنگیان، شورای شورای کشاورزان، شورای دانشجویان و استادان و...
 تا اینجا ما تنها به نکاتی پرداختیم که در منشور علیه سرمایه داری است. چنانچه خواست های منشور به طور کامل بررسی شود خواهیم دید که تحقق بخشی از دیگر خواست ها نیز در یک نظام سرمایه داری ممکن نیست و بخش هایی از آنها  نیز عمیقا ضد سرمایه داری اند. برای نمونه« برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی و...» اساسا در نظام سرمایه داری امکان پذیر نیست.
آن چه گذشت نشان می دهد که این داد و قال ها و هوچی گری ها که منشور ضد سرمایه داری نیست پوچ است و این افراد و گروه ها اساسا نقش تخریبی دارند و هدف شان تجزیه و تخریب هر گونه وحدت و همفکری و سازمان یافتن است که در میان توده های کارگر و زحمتکش به وجود می آید.
 
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1401
یادداشت
1-    چنانکه در مقاله درباره ی منشور گفته ایم ما این خواست را تا جایی که سرمایه داران بزرگ بوروکرات- کمپرادور رانت خوار را هدف بگیرد درست می دانیم اما تعیمم آن را به سرمایه داران متوسط و کوچک درست نمی دانیم. از دیدگاه ما سیاست طبقه ی کارگر در مورد سرمایه های متوسط و کوچک باید محدود کردن دایره ی عملکرد آنها باشد و نه مصادره ی اموال.

۱۴۰۲ فروردین ۱۴, دوشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(9) درباره ی آیین های جشن و شادی

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(9(
 
درباره ی آیین ها و مراسم ها جشن و شادی
و آفریدن فرهنگ نوین
 
در مرحله ی کنونی جنبش انقلابی دموکراتیک، مبارزات فرهنگی علیه استبداد و ارتجاع فرهنگی فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک تا حدودی عمده شده است. از این رو و در مبارزه با  فرهنگ مستبد و مرتجع تلاش برای بنا کردن فرهنگ دموکراتیک نوین که نیازهای جنبش و انقلاب دموکراتیک نوین خلق ایران را پاسخ دهد و به پیشرفت آن در جبهه های دیگر یاری رساند بیش از پیش در دستور روز قرار گرفته است.
روشن است که ما در اساس متکی به فرهنگ پیشین خود و عالی ترین فرازهای آن که علیه بیدادگری و ستم و استثمار و پلیدی و پستی و سالوسی و ریا و ستایش تمامی امور نیک و زیبایی است که توده های تولید کننده بر مبنای آنها زندگی اجتماعی و سیاسی خود را سامان داده اند می باشیم و اندیشه و روان ما متکی به فرهنگی است که توده های تولید کننده (یا عوام) آفریده اند. طبقه ی کارگر و خلق ما به خود می بالد که در کل فرهنگی از جانب نیاکان زحمتکش و مبارز و پیشروان جامعه به وی رسیده غنی و سرشار از اندیشه های بکر و عالی ترین احساسات انسانی.
از این دیدگاه سیاست اساسی برپایی فرهنگ نوین این نیست که تمامی عناصر فرهنگ و یا فرهنگ های پیشین را دود کرده و به آسمان فرستد و بخواهد از صفر آغاز کند.
نو از دل کهنه بیرون می آید. این قانون طبیعت و اجتماع و اندیشه است. در حالی که عناصر بسیاری در فرهنگ گذشته ی خلق های ما است که باید به کلی دور ریخته شوند( خواه پیش از اسلام و آنچه «ایرانیت» و یا «فرهنگ ملی ایرانی» خوانده شده است و خواه فرهنگ دوران اسلام)اما در عین حال عناصری است- و منظور ما عناصری است که در دوران خود انقلابی و مترقی بوده اند - که باید در حالی که مضمون آنها حفظ و غنای بیشتری یابد شکل آنها تغییر کند؛ و نیز برعکس عناصری هست که باید در عین این که شکل شان پابرجا می ماند، مضمون شان تغییر کند. در کنار اینها باید مضامین و اشکال نوینی نیز منطبق با شرایط روز جنبش دموکراتیک نوین ایران و دیگر کشورهای جهان و نظام و جامعه ی دموکراتیک نوینی که باید در ایران برقرار شود، ایجاد گردد.
اکنون و با نگاهی به برگزاری مراسم و آیین های نوروزی می بینیم که امر تغییر آنچه از پیشینیان به طبقه ی کارگر و خلق زحمتکش ما رسیده در جریان است و بسی از این مراسم و آیین ها خواه در شکل و خواه در مضمون به وسیله ی توده های خلاق و آفرینشگر دچار تغییرات کیفی چشمگیری شده اند و تبدیل به ابزارهای تند و تیزتری در مبارزه علیه فرهنگ ارتجاعی طبقات حاکم گردیده اند.
 این تغییرات را باید دنباله ی آن تغییراتی دانست که توده ها در مراسم و آیین های گوناگون سوگ جانباخته گان که عموما مذهبی و اسلامی بوده اند، در خانه و بر سر خاک شان به وجود آوردند و خواه در مضمون و خواه در شکل آنها تغییرات معینی را صورت دادند و ما نیز در ماه های گذشته به سهم خود درباره ی آنها مقاله نوشتیم.
 در مورد آیین های نوروزی می توان اشاره کرد که مثلا برگزاری آیین چهارشنبه سوری در تقابل با تحجر و خفقان نظام حاکم، تبدیل به یک جشن بزرگ و شادی و سرور و آتش بازی و رقص های گروهی در استقبال از رفتن زمستان و آمدن بهار و نوروز شده است و همچون یک نیروی فرهنگی در مقابل فرهنگ حقیر و زبون حاکم سربلند کرده است. این جشن در عین حال از بسیاری باور های خرافی تهی گردیده است و اگر هم برخی از این باورها همچون «زردی من از تو، سرخی تو از من» به زبان آورده می شوند در بیشتر موارد و به ویژه در میان نسل های جوانتر بر مبنای باوری و یا حداقل باوری عمیق به آنها نیست.   
همین مساله در مورد سیزده بدر نیز وجود دارد. سیزده بدر نیز در تقابل با فرهنگ مرتجع حاکم اکنون بیشتر به روزی تبدیل شده است که باید برای سرور و شادی و جشن های گروهی و ارج گزاری طبیعت و لذت بردن از زیبایی های آن بیرون از خانه رفت و روز را در میان سبزه ها و مزارع و درختان و جنگل ها گذراند و شادی و بازی و پایکوبی کرد( جالب این که هم روزهای سال نو و هم سیزده بدر امسال به دلیل تلاقی با ماه رمضان تا حدودی علیه سنت مذهبی روزه گرفتن نیز شده است). اینجا نیز در حالی که شکل و بخش هایی از مضامین با برخی تغییرات کماکان پابرجا مانده اما برخی باورها و مضامین آن مانند این که روز سیزدهم فرودین«نحس» است و مردم برای این بیرون می روند که«نحسی» آن را بدر کنند به وسیله ی بسیاری از توده ها کنار گذاشته شده است؛ و یا دیگر بسیاری دختران جوان خرافه ی«گره زدن سبزه ها» برای «باز شدن بخت شان» را دنبال نمی کنند. آیینی که نگاه از پایین دختران به خودشان و قبول نقش جنس ضعیف و دوم را رواج می داد و از دیدگاه فرهنگ دموکراتیک نوین و به ویژه مبارزات زنان در این دوره، ضد زن و توانایی هایش برای رقم زدن سرنوشت خویش و ضد اندیشه ی برابری زن و مرد بوده است.
این ها نشانگر تجدید بنا و نوسازی فرهنگ های پیشین برای تداوم مبارزه و بُراتر کردن شان در مبارزه با فرهنگ فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک مرتجع حاکم است. این جا برخی اشکال و برخی مضامین حفظ می شوند و در عین حال با اشکال و مضامین و باورهای تازه ای غنی تر می گردند و تا در مجموع ابزار فرهنگی در مبارزه با فرهنگ متحجر حاکم قوی تر و کاراتر  شود و از عهده ی مبارزه ی بزرگ خلق بر علیه مرتجعین حاکم و برقراری نظام دموکراتیک نوین برآید. 
می دانیم که از برخی از  باورهای کهنه مندرج در آیین های باستانی ایرانیان، آخوندهای جمهوری اسلامی هم انتقاد می کند. اما این آخوندهای متحجر و حکومت مرتجع شان، تمایلی به حفظ هیچ کدام از این آیین ها ندارند و انتقادهای آنها از این مراسم برای این بوده است که فرهنگ خرافی و متحجر و کهنه  ی دیگری را جایگزین آن فرهنگ سازند و به تسلط شان دوام بیشتری دهند.
به نظر ما در دوره ی جنبش دموکراتیک کنونی که حزب کمونیست انقلابی طبقه ی کارگر وجود ندارد این بیشتر وظیفه ی کارگران و دانشجویان کمونیست و دموکرات انقلابی است که تمامی آداب و سنن و آیین های باستانی و مذهبی اسلامی(همچون اسطوره های مذهبی، آیین های ماه های محرم و صفر و رمضان و کلا عزاداری ها و جشن های مذهبی به ویژه مذهب شیعه را)و نیز تمامی فرهنگ محلی قوم ها و خلق های ایران را زیر ذره بین نقد بگذارند و ضمن دور ریختن اشکال کهنه و مضامین بدرد نخور آنها، تمامی اشکال و مضامین ارزشمند و قابل دوام آنها را حفظ کنند و به اصطلاح آنها را پاکسازی و نو سازی و تجدید بنا کنند و با افزودن مضامین نو در اشکال نو، فرهنگ گذشته را غنی و فرهنگ دموکراتیک نوین را برپا سازند.    
 
مساله خصوصی بودن مذهب برای دولت
یکی از خواست های دموکراتیک توده ها در ایران جدا کردن دین و مذهب از دولت و اعلام کردن مذهب به عنوان امر خصوصی از جانب دولت است. از این دیدگاه دولت به هیچ وجه حق دخالت در امور مذهبی مردم را ندارد و نباید هیچ گونه تبعیضی را بین پیروان ادیان گوناگون به هر نسبتی که وجود دارند روا دارد. از سوی دیگر هیچ گونه اجباری در دین داری نباید وجود داشته باشد و بنابراین حقوق افراد بر مبنای این که پیرو کدام دین و مذهبی هستند و یا دیندار و بی دین تعیین نشود.
 باید توجه داشت که این امر خصوصی اعلام کردن دین و مذهب تنها باید از جانب دولت باشد و نه از جانب احزاب مبارز و انقلابی. چرا که از دیدگاه این بخش ها، دین و مذهب امری خصوصی نیست که نباید کسی کاری با آن داشته باشد، بلکه جهان بینی و دیدگاه ها و اندیشه هایی است در مورد مسائل گوناگون جهان و جامعه و انسان و همچنان که خود دین و مذهب همچون یک جهان بینی و دیدگاه در مورد این گونه مسائل در مقابل جهان بینی و دیدگاه های دیگر و از جمله ماتریالیست ها می ایستد و با آنها مقابله می کند می توان و باید در مقابل آن ایستاد و با آن مبارزه ی نظری کرد.
 هرمز دامان
14 فروردین 1401
 
 

۱۴۰۲ فروردین ۱۳, یکشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(8)درباره 12 فرودین 58 روز همه پرسی برای انتخاب حکومت

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(8(
درباره 12 فرودین 58 روز همه پرسی برای انتخاب حکومت
 
 در مورد  انقلاب 57 و چگونگی شکل گیری جمهوری اسلامی بسیار صحبت شده و ما نیز کمابیش در این مورد نوشته ایم. یکی از روزهای مهم در این گذشته 12 فروردین 1358 است. روز برگزاری همه پرسی انتخاب حکومت. روزی که خمینی گفت:«جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد»؛ و بر سر این رای گیری کنید:«جمهوری اسلامی: آری یا نه؟»
بدون شک انتخاب جمهوری اسلامی درآن همه پرسی به وسیله ی اکثریت مردم ایران و در اینجا کاری نداریم به تقلباتی که کردند و گفتند 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند، بدون اینکه بدانند قرار است چه محتوایی داشته باشد اشتباه بوده است.
اما اولا تکرار این که این انتخابی اشتباه بوده است هرگز به این معنا نیست که کل فرایند انقلاب علیه نظام سلطنتی و مستبدی به نام محمدرضا شاه و حکومتی وابسته به امپریالیست ها اشتباه بوده است؛ آن انقلاب امری بجا و درست و این یک امری نابجا و اشتباه بوده است.
در عین حال این هم درست نیست که بگوییم روشنفکران - و اینجا به ویژه کاسه و کوزه را بر سر سازمان ها چپ انقلابی ایران در آن زمان بشکنیم-  فریب شعارهای ضد امپریالیستی خمینی را خورده و دنبال او راه افتادند و این بلا را به سر مردم ایران آوردند. این گونه تبلیغات را  دارودسته های سلطنت طلب راه انداخته اند که حرص و جوش می زنند دوباره همان حکومت مستبد سلطنتی را برگردانند.
در واقع روشنفکران مبارز و چپ های انقلابی آن زمان تنها تا جایی که خمینی با شاه و سلطنت مخالف بود از وی پشتیبانی می کردند و نه اینکه که از هر گونه برنامه و سیاستی از جانب وی- حتی از همان دوران پیش از انقلاب - پشتیبانی کنند. بسیاری از این سازمان های انقلابی در روزهای 11 و 12 فروردین که همه پرسی برقرار شد شرکت نکردند و آن را تحریم کردند و همچنین با سیاست های انحصارطلبانه و ضد دموکراتیک و ارتجاعی وی در برگزاری انتخابات ها و تدوین قانون اساسی به مبارزه برخاستند. همچنین طی سه ساله 58 تا 60 نیز که سال های تحکیم جمهوری اسلامی بود سازمان های چپ انقلابی وارد مبارزه ای تاریخی با حکومت مرتجع مذهبی شدند و در مبارزات کارگران، دهقانان مناطق گوناگون ایران، خلق های زیرستم کرد، عرب و آذری و ترکمن و همچنین دانشجویان و دیگر لایه های جامعه شرکت و بسیاری از این مبارزات را رهبری کرده و بسیاری شان طی آن جان باختند. این علیرغم این است که برخی از سازمان های انقلابی و مبارز هم در دوره ی اشغال سفارت آمریکا و هم جنگ با عراق، برای دوره ای کوتاه از برخی از سیاست های خمینی پشتیبانی کردند.
و دوما تاکید بر این که رای مردم اشتباه بوده است به خودی خود مساله ای را حل نمی کند. در واقع، اکنون و برای نسل جوان ما به ویژه این باید مهم باشد که تحلیل کند کدامین شرایط بوده است که به این اشتباه پا داده و آن را به وجود آورده است.
 چنان که بخواهیم از میان شرایط گوناگون و بسیاری که به این گزینش تاریخی پا داد تنها از یکی سخن به میان آوریم، باید از استبدادی یاد کنیم که محمدرضا شاه پهلوی و سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور ایران برقرار کرده بودند و اجازه ای به آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات و انتخابات ها نمی دادند. در نتیجه ی استبداد، امکان برخورداری طبقات گوناگون از احزاب سیاسی خود و بیان اندیشه ها و سیاست ها و برنامه ها برای پایگاه اجتماعی خود و جامعه وجود نداشت. اگر آزادی های دموکراتیک که شرط  پیشرفت هر جامعه ای است وجود می داشت خمینی و کسانی همچون او مجبور می شدند برنامه ها و سیاست های خود را برای اداره ی امور، نه پای منبر و در مساجد و حسینه ها و با روضه خوانی یعنی امکانات سنتی ای که برایشان جور بود و راه هایی که حکومت شاه برایشان باز گذاشته بود، بلکه از طریق احزاب و گروه های سیاسی شان و آن گونه که باید و شاید آشکار کنند و احزاب طبقات انقلابی و مترقی می توانستند به گونه ای توده ای این برنامه ها و سیاست ها را به نقد کشیده و افشا کنند. در حالی که برعکس، استبداد همچنان که تسلط باند محمدرضا را بر سر قدرت حفظ می کرد در عین حال موجب می شد که چنین جریان های طبقاتی برنامه ها و سیاست های واقعی خود را پشت تبلیغ دین و مذهب پنهان کنند و مانع پی بردن مردم به برنامه های خود و نقد گسترده و توده ای شان شوند.
کوتاه آن که، در مورد این اشتباه باید آن شرایطی را محکوم کرد که امکان برخورد آرا و اندیشه ها و سیاست ها و برنامه ها را نداد. یعنی شرایط استبداد سلطنتی و حکومت شاه سابق را.
سلطنت طلبان کنونی از یک سو دم از اشتباه مردم و یا گروه های سیاسی می زنند اما از سوی دیگر بر تمامی شرایطی که منجر به این اشتباه شد و از جمله برقراری استبداد سیاسی و بستن فضای سیاسی و فرهنگی کشور برای احزاب و سازمان های سیاسی طبقات گوناگون کشور سرپوش می گذارند.
 هرمز دامان
12 فروردین 1402
     

یادداشت های کوتاه ...(7) بلوچستان و کردستان و یاد مبارزه ی توده ای در امیرخیز تبریز

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(7(
 
بلوچستان و کردستان و یاد مبارزه ی توده ای در امیرخیز تبریز
 ممکن است این مقایسه خیلی درست نباشد خواه تاحدودی از نظر مضمون مبارزه و  خواه از نظر وضعیت واقعی، اما به عنوان مقایسه بد نیست. منظور ما مقایسه ی نقش مردم بلوچ و بلوچستان و نیز توده ی کرد و کردستان با نقش توده های محله ی امیرخیز و ستارخان و در وجهی گسترده تر مردم آذربایجان در انقلاب مشروطه است.
در آن زمان نیز انقلاب ناموزون پیش می رفت و پس از کودتای محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس( می توان آن را با سرکوب های شدید پنج ماه اخیر انقلاب مقایسه کرد) تا حدودی مبارزات انقلابی در بخش های مرکزی ایران دچار افت نسبی شد. این امر تا آنجا پیش رفت که حتی آذربایجان سراپا نشاط و مبارزه و به ویژه شهر تبریز را که یکی از سه شهری بود( به همراه رشت و تهران) که انقلاب مشروطه به روی آنها استوار بود سکوت و افت در برگرفت. اما این افت و سکوت توده های ایران و آذری، در محله ی امیرخیز شهر تبریز و به رهبری ستارخان سردار ملی به مقاومت در مقابل نیروهای استبداد و سپس جنبش و شورش در سراسر تبریز و آذربایجان تبدیل شد و ایستاده گی و مقاومت این منطقه در مقابل تهاجم ارتجاع محمدعلی شاهی به تهاجم مشروطه به ارتجاع تبدیل گردید. بنا به گفته ی کسروی، مشروطیت در محله ی امیرخیز زنده شد و مقاومت و مبارزه در این محل آن را به تمامی ایران بازگردانید.
هدف از این مقایسه این است که این گونه وضعیت ها در انقلاب ها و جنبش های ایران وجود داشته که جنبش در مناطقی دچار افت نسبی شود و در مناطقی دیگر تداوم یافته و رشد کند. اکنون نیز بلوچستان و کردستان کمابیش و با تفاوت هایی در مضمون و وضعیت واقعی که حتما در یک مقایسه ی دقیق باید لحاظ شوند( برای نمونه نمی توان وضع مبارزه در بقیه ایران را با وضعیتی که محمدعلی شاهی در تمامی مناطق ایران و از جمله خود آذربایجان و دیگر محلات تبریز به وجود آورده بود یکی دانست) کمابیش همان نقشی را بازی می کنند که محله ی امیرخیز در تبریز ایفا کرد. 
باید  مردم بلوچ و کرد را ستایش کرد که اکنون هادی جنبش و انقلاب شده اند و آن را با مبارزات پرشکوه خود پیش می برند.
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1402