۱۴۰۰ مرداد ۱۸, دوشنبه

یانکی ‏ها عقب می‏ روند و جنگ ارتجاعی داخلی شدت می‏ گیرد منصور آفاق

 
این مقاله که تحلیلی است از اوضاع کنونی افغانستان و وضعیت نیروهای درگیر، به وسیله یکی از اعضای حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان نگاشته شده ودر سایت این حزب( شعله جاوید) درج گردیده است.
 
یانکی ‏ها عقب می‏ روند و جنگ ارتجاعی داخلی شدت می‏ گیرد
 
منصور آفاق
 
پس از آغاز خروج نیروهای اشغالگر آمریکایی از افغانستان، جنگ ارتجاعی میان رژیم مزدور افغانستان و گروه ارتجاعی طالبان شدت و گسترش یافته و  افزون بر تلفات نظامی دو طرف، روزانه صدها نفر مردم ملکی و بی‏گناه نیز کشته و زخمی و هزاران نفر آواره و بی‏ خانمان می‏ شوند. ماشین جنگی ارتجاع، کشتار و وحشت هولناک را به راه انداخته و در منگنه‏ آن توده‏ های مردم سلاخی شده و زندگی‏ شان نابود می‏ گردد و این سان ابعاد فاجعه و تبعات ویرانی این جنگ ارتجاعی فوق ‏العاده دهشتناک می شود. مهم ‏ترین مولفه ی اوضاع جدید، پس از خروج نیروهای اشغالگر امریکایی و متحدین‏ شان از افغانستان، تشدید جنگ ارتجاعی داخلی با پشتیبانی و رهبری امپریالیسم امریکا و کشورهای منطقه به ویژه پاکستان است.
اجساد متلاشی شده اطفال، زنان و مردان در ولایت‏ های مختلف کشور هر روزه زیر خاک دفن می‏ شوند و تعداد زخمی‏ ها در شفاخانه ‏های ولایتی و شهرها نیز رو به افزایش است. ده‏ها هزار آواره‏ جنگ که همه داروندارشان را از دست داده ‏اند، در حومه شهرهای هرات، شبرغان، میمنه، مزار شریف، کندز، قلعه ‏نو، فیض ‏آباد، غزنی، لشکرگاه، مهترلام و کندهار در هوای داغ تابستان بدون سرپناه، غذا و کم‏ترین امکانات زندگی، به حال خودشان رها شدهاند. زاغه ‏نشین‏ ها و حومه ‏های شهر به میدان جنگ میان رژیم و طالبان تبدیل گشته و از خانه‏ های مردم به عنوان سنگر و سپرِ انسانی استفاده  می‏ شود. موج مهاجرت و فرار به کشورهای همسایه ایران، پاکستان و آسیای‏ میانه و سایر کشورهای منطقه مانند هند، ترکیه و امارت‏ متحده عربی، هر روز بیشتر می‏ شود. روزانه ده ‏ها و ‏صدها نفر به صورت قاچاقی از راهِ ایران وارد خاک ترکیه می‏ شوند و مقامات رژیم ترکیه در دو ماه اخیر از بازداشت 1450 مهاجر افغانستانی در ترکیه خبر می ‏دهد.(1)اداره مهاجرت سازمان ملل می‏ گوید، در این مدت ۲۷۰۰۰۰ هزار نفر در داخل کشور بدون ‏سرپناه شده ‏اند.(2) این سازمان از فاجعه بزرگ انسانی در افغانستان هشدار می ‏دهد. از طرف دیگر رژیم دست‏ نشانده و طالبان، در اثر تبلیغات و ایجاد فضای ترس و وحشت، مردم روستا و شهر را به میدان نبرد و سنگرهای جنگ می‏ کشانند و به جبر از مردم پول جمع ‏آوری می‏ کند.
رژیم دست نشانده در این دو ماه اخیر، تا مرز فروپاشی پیش رفت. بسیاری از مناطق و مرکز بیش از 150 ولسوالی و بنادر مهم تجارتی مانند اسلام  قلعه، اسپین بولدگ، شیرخان بندر و ابو نصر فراهی به تصرف طالبان درآمد و اکنون کنترل شاهراهای مهم کشور به دست طالبان قرار دارد. شکست اخیر رژیم و پیشروی سریع طالبان را قبل از هر چیز در ماهیت پوشالی رژیم و سیاست‏های ضدمردمی آن و نداشتن پایگاه و حمایت مردمی باید دید. ثانیا، از همگسیختگی و تضادهای درونی و فساد اداری و نظامی فلج‏ کننده داخلی ‏اش،‏ باعث این ناتوانی شده است. علاوه بر مسایل فوق طالبان قبلا زمینه‏ ی این حملات «برق ‏آسا»(3) را تدارک دیده بودند. تهاجمات سریع و غافل‏گیر کننده طالبان، بخش زیاد از نیروهای نظامی رژیم را فلج کرد و فروپاشاند. گفته می‏ شود، فقط در کندهار که یکی از مراکز مطمئن و مستحکم رژیم محسوب می‏ شد، بیش از نصف نیروهای نظامی و امنیتی‏ اش از هم پاشیده است. در بسیار از مناطق و ولسوالی‏ها نیروهای رژیم اسحله‏ شان را زمین گذاشته، فرار نمودند و بسیاری از آن‏ها امکانات و وسایل دولتی را که در اختیار داشتند فروختند و به شهرها گریختند. گفته می‏ شود در این مدت بیش از 700 عراده وسایل زرهی رژیم به دست طالبان افتاده است.(4)
اکنون جنگ فرسایشی، پرتلفات و پرهزینه بر هر دو طرف تحمیل شده است. امکان دوام این حالت برای هر دو طرف مشکل به نظر می‏ رسد. طالبان جغرافیای وسیع کشور، عمدتا ولسوالی‏ ها، روستاها و راه ‏های مواصلاتی را در اختیار دارد و رژیم از این جهت در داخل شهرها و مناطق محدود در محاصره قرار دارد. بنادر مهم تجارتی ضربه بسیار جدی حیثیتی و اقتصادی به رژیم وارد نموده است. طالبان قلمرو وسیع با جمعیت بیشتر از 12 میلیون جمعیت در افغانستان و با داشتن پشت ‏جبهه و متحدین گروه ‏های اسلامی در پاکستان و همکاری غیرمستقیم و غیرعلنی اردو و استخبارات این کشور، منبع مهم برای تامین نیروهای جنگی‏اش‏ در اختیار دارد.    
اما رژیم شهرهای بزرگ و مراکز ولایت ‏ها را در اختیار داشته و به لحاظ تجهیزات و امکانات جنگی در وضع بهتر نسبت به طالبان قرار دارد. رژیم در جنگ و شکستن محاصره ‏ی شهرها و باز پس‏گیری ولسوالی ‏ها و بنادر به حملات هوایی و نیروهای کماندوها متکی است. احتمال این‏که ولسوالی‏ ها بیشتر و حتی شهرهای بزرگ و مراکز ولایت از دست رژیم خارج شود، وجود دارد.
اما اگر رژیم بتواند محاصره شهرها را بشکند و بنادر و ولسوالی‏ های مهم را از دست طالبان باز پس گیرد، ممکن است معادله به نفع رژیم تغییر کند. نفرت عمومی در مقابل طالبان در حال افزایش است. انگیزه‏ ی تعداد از جنگجویان طالبان که در مقابل نیروهای داخلی می‏ جنگند ممکن است در درازمدت کاهش یابد. پیشروی اخیر طالبان، حمایت مردمی و  پایه‏ ی اجتماعی رژیم را افزایش، اختلاف و تضادهای درونی اش را تا حدودی کاهش داده است. نفرت از طالبان، احزاب، افراد و بخش‏ های از مردم را به میدان جنگ علیه آن‎ها کشانده است. رژیم در بعضی از مناطق از این حرکت‏ها به نفع خود علیه طالبان استفاده نموده است. حرکت های ضدطالبان عمدتاً در میان طبقات متوسط شهری و ملیت‏های تحت‏ ستم دیده می ‏شود. در این میان رهبران و احزاب جهادی مانند حزب جمعیت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و جنبش اسلامی نیز از این فرصت به نفع ‏شان بهره‏برداری نموده، قدرت‏ نمایی نظامی ‏شان را علیه طالبان وسیله ‏ی برای کسب امتیاز و فرصت برای بیرون شدن  از گوشه انزوا قرار داده‏ اند.
خروج نیروهای اشغالگر امریکایی و تشدید جنگ داخلی
امپریالیسم امریکا و متحدین اش، بعد از دو دهه سلطه و اشغال افغانستان و هزینه بیش از ۲.۶ تریلیون دالر و ۴۵۰۰ کشته، تن به خروج افتضاح‏ آمیز نیروهای نظامی‏شان از افغانستان دادند. خروج نیروهای اشغالگر امریکایی از افغانستان به لحاظ نظامی شکست محسوب می ‏شود، ولی این شکست نظامی به ‏معنی پایان سلطه امپریالیسم امریکا در افغانستان نیست. همان گونه که شکست نظامی و خروج نیروهای اشغالگر سوسیال امپریالیسم شوروی- با وجود فروپاشی رژیم تحت سلطه ‏شان- به‏ معنی پایان سلطه و نفوذ روسیه در افغانستان نگردید. طالبان نیز نمی ‏تواند و نمی‌خواهد به سلطه امریکا در افغانستان  پایان دهد، هرچند که خروج نیروهای امریکایی را از افغانستان به‏ مثابه پیروزی و پایان اشغال افغانستان تبلیغ می‏ کنند. امپریالیسم امریکا با خروج نیروهایش از افغانستان، مزدوران اجیرش را به جان هم انداخته‏ است و عملاً مدیریت، تجهیز و تمویل جنگ رژیم را به عهده دارد. طالبان نه ‏تنها با سلطه سیاسی و استخباراتی امپریالیسم امریکا در افغانستان مشکل ندارد، بلکه در صدد راضی کردن امپریالیست‏ ها و به دست ‏آوردن جایگاه و موقعیت در رژیم تحت سلطه امپریالیسم هستند. حتی اگر طالبان قادر شوند امارت اسلامی‏ شان را در افغانستان مستقر سازند این امارت قرون وسطایی نیز سلطه امپریالیسم بر کشور را پایان نخواهد داد. طالبان در روابط با کشورهای منطقه و بخصوص امپریالیسم روسیه و چین در تلاش است از خود چهره ملایم نشان دهد، اما خشونت و فاشیسم بنیادگرای مذهبی آن‏ها در میدان جنگ و سلطه‏ شان بر مردم افغانستان نمایان است.
امپریالیسم امریکا برای جلوگیری از افول هژمونی جهانی‏ اش بر افغانستان لشکرکشی نمود و به مدت بیست سال سلطه‏ اش بر افغانستان راه ‏های متعدد را جهت پیروزی در میدان نبرد آزمود، اما همه این تلاش ‏ها نتیجه معکوس به بار آورد. سردمداران کاخ سفید، از سال ۲۰۰۹ به بعد صریحا اعتراف کردند که در افغانستان از راه جنگ پیروز نمی ‏شوند. افزایش نیروهای نظامی در سال ۲۰۰۹‏ آخرین تلاش مذبوحانه امپریالیسم امریکا برای بُرد نظامی در میدان جنگ بود، اما افزایش نیروی نظامی نیز نتیجه معکوس به بار آورد. سازش و تبانی امپریالیسم امریکا با طالبان نتیجه به بن ‏بست جنگ در افغانستان است.
برخلاف ادعای دروغین امپریالیسم امریکا، آن‏ها نه به ‏دنبال دموکراسی و آزادی زنان، بلکه در تلاش ایجاد دولت متمرکز دست‌نشانده در افغانستان بودند، تا سلطه‏ شان را در منطقه تقویت کند، اما مقاومت ارتجاعی طالبان برای رسیدن به این هدف، مانع ایجاد نمود. در دهه 80 میلادی امپریالیسم امریکا، بعد از اشغال افغانستان توسط سوسیال امپریالیسم شوروی، افراد و جنبش های اسلامی بنیادگرا را مورد حمایت قرار داده و از آن‏ها به منظور مقابله با سلطه ی سوسیال‌ امپریالیسم شوروی در افغانستان استفاده نمود. بعد از فروپاشی سوسیال امپریالیسم شوروی، بنیادگرایی اسلامی عمدتاً در تقابل با امپریالیسم امریکا و منافع‏ شان در منطقه قرار گرفت. حادثه 11 سپتامبر بهانه ‏ی حمله به افغانستان و اشغال این کشور و نابودی امارت اسلامی طالبان گردید. امپریالیسم امریکا در این مدت، نه‏ تنها قادر به نابودی طالبان نگردید، بلکه موفق به ایجاد یک دولت دست‌نشانده متمرکز و قوی نیز نشد. گسترش رو به رشد طالبان، امپریالیسم امریکا را به این باور رسانید که بدون سهیم ساختن طالبان در حکومت افغانستان، ایجاد و تحکیم دولت مرکزی ناممکن است. حکومت مشارکتی مشترک میان رژیم و طالبان، از یک طرف نفوذ سیاسی و استخباراتی‏ امریکا را در افغانستان و منطقه حفظ خواهد کرد و از طرف دیگر به جنگ 20 ساله این کشور در افغانستان پایان می‏دهد.
خروج نیروهای نظامی امریکا، تنها تابع شرایط و مسایل داخلی افغانستان و منطقه نیست، بلکه این امر به سلطه جهانی امریکا بر جهان و تضادهای جهانی امپریالیسم امریکا با قدرت‏ های بزرگ جهان بخصوص چین- نیز بستگی دارد. بدون شک، چین به عنوان قدرت رقیب، سلطه جهانی امپریالیسم امریکا را با تهدید مواجه نموده است. امریکا در تلاش است هزینه‏ های مالی نظامی‏ اش را در سایر نقاط جهان کاهش دهد تا امکان و توان بیشتری را جهت مقابله با چین در اختیار داشته باشد. شکاف و تضادهای داخلی امریکا نیز به اندازه کافی توان سلطه و نفوذ جهانی امپریالیسم امریکا را به تحلیل برده است. تجاوز و اشغالگری امریکا در این دو دهه اخیر و بحران ‏های داخلی امریکا و نیز رشد روز افزون چین، توان لشکرکشی و حفظ پایگاه‏ های نظامی‏ شان در جهان را تضعیف کرده است. در یک دهه اخیر، روند سازش و مصالحه با کره شمالی، توافقات «برجام» با جمهوری اسلامی ایران و پروسه مصالحه با طالبان در افغانستان، حکایت از ناتوانی در تداوم حرکت ‏های تهاجمی نظامی و تجاوزکارانه امریکا در جهان دارد.
بهعلاوه، امپریالیسم امریکا، برای مقابله با چین در صدد تخفیف تضادهایش با روسیه هست. خروج نیروهای نظامی امریکا و متحدینش از افغانستان تضاد میان امپریالیسم امریکا و روسیه را در افغانستان و آسیا‏ی‏ میانه کاهش داده است. پوتین در دیدار با بایدن وعده داد که نیروهای نظامی و امنیتی امریکا می‏ توانند از پایگاه‏ های روسیه در تاجیکستان و قرقیزستان، برای تامین امنیت افغانستان معلومات جمع ‎آوری کنند.
با این حال، پیشبرد برنامه ‏ها و اهداف امپریالیستی از طریق گفتگو در میز مذاکره نیز به راحتی به دست نخواهد آمد و چالش ‏ها و دشواری ‏های زیاد را در پی خواهد داشت. سازش و ادغام طالبان در رژیم دست‏ نشانده نیز با راحتی ممکن نیست. اما در کوتاه مدت امپریالیسم امریکا به توافق صلح و سازش طالبان با رژیم امیدوار است. امپریالیسم امریکا در تلاش است با ادغام طالبان در رژیم دست‏ نشانده از یک طرف نفوذ سیاسی و استخباراتی ‏اش را در افغانستان حفظ کند و از طرف دیگر در آینده از طالبان به عنوان تهدید علیه روسیه و چین استفاده نمایند.
کشورهای امپریالیستی-  ارتجاعی و جنگ داخلی افغانستان
پیشروی‏ های سریع طالبان در دو ماه اخیر قبل از هر چیز بیان این واقعیت است که تجاوز و مداخلات امپریالیسم امریکا و متحدین اش چگونه به رشد بنیادگرایی در افغانستان کمک کرده و از طرف دیگر چگونه رژیم‏ های پوشالی و متکی به امپریالیسم شکنده و آسیب ‏پذیراند. با این وجود تحولات اخیر افغانستان چه تبعاتی بر مناسبات کشورهای منطقه در افغانستان دارد؟
پیشروی سریع طالبان در شمال افغانستان، کشورهای آسیای‏ میانه را به سمت روسیه نزدیک ساخته، نفوذ سیاسی و نظامی روسیه را در منطقه بیشتر نموده است. رابطه سیاسی روسیه با طالبان ظاهراً هراس از داعش است. ضمیر کابلوف نماینده روسیه در امور افغانستان پیشروی طالبان در شمال افغانستان را از این جهت که سبب نابودی داعش در این مناطق می‏ گردد، مثبت خوانده است و رژیم دست ‏نشانده را ناتوان در مبارزه بر ضد داعش می ‏داند. از این نظر، اتفاقات اخیر به نفع روسیه تمام شده است. اما روسیه از ادامه این وضع نگران است، زیرا گفته می‏ شود جنگجویان اسلام‏گرای تاجیک و ازبک در شمال افغانستان در کنار طالبان مصروف جنگ هستند. به‏ همین دلیل امپریالیسم روسیه مانورهای مشترک با کشورهای تاجیکستان و ازبکستان در مرز مشترک با افغانستان انجام می‏ دهد و گفته ‏است که از امنیت کشورهای آسیای‏ میانه دفاع خواهد کرد. روسیه از رشد بنیادگرایی در کشورهای آسیایمیانه و ایجاد پشت جبهه برای آن‏ها نگران است، از این رو روسیه مخالف جدی امارت اسلامی طالبان در افغانستان می باشد. در صورت دوام پیشروی‌های طالبان در افغانستان احتمال برهم خوردن صف ‏بندی‏ها، دور از انتظار نیست. روسیه یک بار دیگر به متحدین‏‏ اش که عمدتا در «جمعیت اسلامی» متمرکزاند نزدیک خواهد شد.
پاکستان هنوز به دنبال برنامه‏ های سیاسی و استراتژی است که از زمان ژنرال ضیاالحق تا کنون در افغانستان دنبال شده است و آن عبارت از ایجاد یک دولت ضعیف و وابسته به اسلام ‏آباد در کابل می باشد. به نظر می‏ رسد پاکستان اکنون به دلایلی قادر به تطبیق کامل این سیاست‏ در افغانستان نیست. بحران اقتصادی پاکستان و گسترش روز افزون بنیادگرایی در این کشور و نیز افزایش مهاجران از افغانستان به پاکستان از یک طرف و فشار امپریالیسم امریکا و خطر روز افزون نفوذ هند و روسیه در افغانستان از طرف دیگر سبب می ‏شود که پاکستان به ادغام طالبان در رژیم دست نشانده رضایت دهد.
علاوه برآن، ایجاد حکومت مشارکتی (طالبان و رژیم دست‏ نشانده) از چند جهت می تواند به نفع پاکستان باشد: اولاً، در شرایط گسترش روزافزون بنیادگرایی اسلامی در پاکستان، این کشور از امارت خالص طالبانی به عنوان پشت جبهه بنیادگرایی پاکستان، در افغانستان جلوگیری کرده است؛ ثانیا، با ادغام طالبان در رژیم موجود، حکومت مشارکتی برآمده از آن، روحیه ضد پاکستانی کمتری خواهد داشت؛ ثالثاً، در اثر آرامش نسبی در افغانستان، پاکستان بیشتر از هر کشور دیگر به لحاظ اقتصادی سود خواهد برد و روابط تجارتی ‏اش با کشورهای آسیای ‏میانه گسترش خواهد یافت؛ رابعا، سرمایه ‏گذاری‏های بزرگ چین در پاکستان در موجودیت خطرات بنیادگرایی ممکن است متوقف شود، بنابراین سوسیال امپریالیسم چین نیز در پروسه مصالحه میان طالبان و رژیم، پاکستان را تشویق به این کار می‏ کند.
جمهوری اسلامی ایران با وجود که روابط نسبتاً خوب با رژیم دست ‏نشانده در کابل دارد، روابط سیاسی‏ اش را با طالبان نیز حفظ نموده است. هم‏سویی جمهوری اسلامی ایران با طالبان عمدتا در موضع مشترک ضدامریکا و ضد داعش نهفته است. خروج نیروهای امریکایی از افغانستان به نفع جمهوری اسلامی ایران تمام شده است. جمهوری اسلامی ایران انتظار دارد، بعد از توافق «صلح» طالبان با رژیم دست نشانده، نفوذ سیاسی و استخباراتی و فرهنگی امریکا را در افغانستان، به وسیله ی طالبان محدود نماید و از طرف دیگر توافق طالبان را در عدم حمایت شان از حرکت‏ های اسلامی در سیستان و بلوچستان به دست آورد.
به‏ نظر می‏رسد زمینه‏ ی نفوذ و سلطه ی سوسیال امپریالیسم چین روزبه ‏روز در افغانستان بیشتر می ‏گردد. در مدت بیست سال اخیر تلاش های سوسیال امپریالیسم چین عمدتا مصروف فعالیت ‏های اقتصادی در افغانستان بود. آنها ضمن رابطه با طالبان از رژیم حمایت می‏ کردند. فعالیت‏های اقتصادی چین به دلیل کارشکنی ‏های امپریالیسم امریکا و ناامنی ‏ها، رشد و انکشاف چشمگیر نداشته است. اکنون با بیرون شدن نیروهای نظامی امریکا و متحدین اش از افغانستان زمینه‏ های بهره ‏کشی ‏های اقتصادی برای سوسیال امپریالیسم چین بیشتر فراهم شده است. از طرف دیگر روابط چین با طالبان عمدتا بر محور مبارزه بر ضد امپریالیسم امریکا و داعش گره خورده است. جنبش اسلامی ترکستان شرقی که یک جنبش اسلام‏گرای افراطی در سین کیانگ چین است در بخش شمال شرقی افغانستان و پاکستان فعالیت دارد. این حزب در گذشته روابط خوب با امارت اسلامی طالبان داشت. ملابرادر در راس یک هئیت از طالبان در سفر به چین به وزیر خارجه چین وعده داده است که اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی را در افغانستان پناه ندهد و آن‏ها را سرکوب نماید. معلوم نیست وعده ملابرادر بتواند جنبه عملی به خود گیرد، زیرا ضرورت جنگی طالبان در میدان جنگ به این نیروها نیاز دارد و در سطح روابط سیاسی با کشورها مجبور است آن‏ها را راضی کنند. روابط چین نیز با مسایل افغانستان مانند سایر کشورهای منطقه با افغانستان پیچیده و سیال است. 
 سازش یا دوام جنگ داخلی ارتجاعی
در دو ماه اخیر پس از سقوط بیش از صد ولسوالی به دست طالبان، از زمان شروع خروج نیروهای اشغالگر امریکایی از افغانستان ظاهرا پیشروی طالبان کاهش یافته است. گسترش میدان جنگ توان جنگی طالبان را در بسیاری از ولایت‌ها کاهش و تلفات‏ شان را افزایش داده ‏اند. طالبان در بسیار از ولسوالی ‏ها افراد اندک را برای حفظ و کنترل این ولسوالی ‏ها در اختیار دارد. رژیم دست ‏نشانده تمام توان و تلاش را در حفظ و کنترل مراکز ولایت‏ ها و شهرهای بزرگ به کار گرفته، تلاش می‏ کند بنادر مهم تجارتی را از طالبان باز پس گیرد. قدرت ‏نمایی اخیر طالبان و مانور تبلیغاتی حول آن، توان و روحیه جنگی طالبان را افزایش داده است. در ابتدای هیاهوی پیشروی سریع طالبان در کشور، یک جمع از نیروهای نزدیک به طالبان داوطلبانه به جمع آن‏ها پیوست و سرعت پیشروی طالبان را تسریع بخشید. اما با فروکش کردن «فتوحات» طالبان، پیوستن نیروی داوطلب نیز کاهش یافته است. به همین دلیل طالبان اکنون کمبود نیروی جنگی‏ شان را با تهدید و زور جبران می‏ کند؛ امری که در درازمدت، نفرت عمومی از طالبان و کاهش انگیزه جنگی نیروهای‏ شان را بیشتر خواهد کرد. خروج نیروهای نظامی امریکا و متحدینش از افغانستان در آینده نیز ممکن است انگیزه جنگی طالبان را کاهش دهد.
برخورد طالبان با مردمان تحت ادارهشان مستبدانه و ظالمانه است. ترور، قتل و انتقام‏گیری در مناطق تحت اداره طالبان زیاد است، هرچند که طالبان مسئولیت بسیار از این قتل ‏ها را به عهده نمی‏ گیرد. طالبان تحمل نظر مخالف را ندارد. هرچند آن‏ها تلاش می‏ کنند، امنیت را تامین کنند اما فضای تحت اداره ‏شان به شدت خفقان‏ آور است. فضای امنیتی - نظامی و هراس بر همه جا سلطه دارد. گشت‏ و گذار زنان به صورت کامل پایان یافته است. مراکز فرهنگی و رسانه یا تعطیل شده است و یا در خدمت برنامه ‏های امارت اسلامی درآمده است. بسیار از افراد تحصیل کرده و طبقه ی متوسط از مناطق تحت اداره ی طالبان فراری شده‏اند. سربازگیری و اخذ پول از مردم به ظاهر به رضایت، اما در حقیقت ناشی از ترس امارت اسلامی است و کسی جرئت مخالفت را ندارد. این‏ روش استبدادی و فاشیستی و فضای امنیتی- نظامی در اداره جامعه، به نفرت عمومی جامعه از طالبان می‏ افزاید. 
پیشروی سریع و «برق آسای» طالبان بعد از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان همان تاکتیک آشنای این گروه و سایر بنیادگرایان اسلامی و فاشیستی مانند داعش است که بر بنیاد ایجاد فضای رعب و وحشت و فلج کردن روحیه و توان جنگی رقیب در میدان جنگ استوار است. طالبان در «سال‏های پیروزی» 1373-1374ه.ش(1994-1995م) برای ایجاد امارت اسلامی ‏شان از این تاکتیک استفاده نمود. این تاکتیک در سالهای 1392-1393 ه.ش (2011- 2012م)  مورد استفاده داعش در عراق و سوریه نیز قرار گرفت. معلوم است طالبان از قبل برای این پیروزی سریع‏ شان برنامه ‏ریزی کرده بودند. اما واضح است که تاکتیک سریع و برق ‏آسای امروز طالبان بیشتر از این نمی ‏تواند مانند سال‏ های هفتاد خورشیدی سبب پیروزی آن‏ها در افغانستان شود. در دهه هفتاد پیشروی سریع و حملات برق‏ آسای طالبان عمدتاً توسط ارتش و استخبارات پاکستان با حمایت مالی عربستان و امارت متحده عربی و حمایت سیاسی امپریالیسم امریکا و انگلیس طراحی شده بود. اما اکنون طالبان از چنین حمایت وسیع خارجی برخورد نیست.
از همه مهم تر این‏که تاکتیک پیشروی سریع و مرعوب‏ کننده طالبان برعکس سال‏ های دهه هفتاد، عمدتا در خدمت سهیم شدن در قدرت سیاسی قرار دارد. این امر بیشتر به این دلیل است که طالبان اوضاع و شرایط جهانی و منطقه ای و داخلی افغانستان را مناسب برای ایجاد امارت اسلامی‏ شان نمی ‏بیند. طالبان حتی اگر قادر به کسب قدرت سیاسی سراسری در افغانستان شود قادر به کنترل و اداره کشور نخواهد بود. شرایط امروز در مقایسه با دهه هفتاد خورشیدی به زیان طالبان است. علاوه براینکه امپریالیسم امریکا و متحدین غربی‏ اش از امارت اسلامی طالبان جلوگیری خواهند کرد، دوستان و متحدین فعلی طالب نیز مانند روسیه و ایران دشمنان استراتژیک و تاریخی طالبان محسوب می‏ شوند. مانورهای نظامی روسیه در تاجیکستان و ازبکستان پیام سریع روسیه به طالبان است که روسیه خواهان قدرت‏ گیری سراسری طالبان در افغانستان نیست.
به لحاظ داخلی اکنون تمام مناطق و ولسوالی‏ های تحت اداره طالبان عملا فلج است و آن‏ها توان مدیریت این ادارات را ندارند. به استثناء نیرو و ماشین جنگی طالبان و اداره قضائی شان - آن هم به شکل بدوی- سایر بخش‏ های اداره طالبان در ولسوالی‏ ها غیرفعال اند. در بخش‏ های بهداشتی و آموزشی طالبان تا حدودی زیاد مجری برنامه‏ های رژیم هستند. علاوه بر مسایل فوق استراتژی طالبان در مناسبات اش با کشورهای جهان و گروه ‏های اسلام‏گرای هم‏ فکرش تغییر کرده است. این تغییر، مسیر حرکت آینده طالبان را نیز تا حدودی نشان می ‏دهد.
در «توافق‏نامه دوحه» میان طالبان و امپریالیسم امریکا، طالبان متعهد به قطع رابطه با القاعده شده است. این یک چرخش مهم در سیاست بیرونی و استراتژی طالبان است. دیده می‏ شود که طالبان برخلاف گذشته به جای تکیه بر جنگجویان و بنیادگرایان اسلامی، بیشتر روی روابط سیاسی با کشورهای منطقه و جهان تکیه می‏ کند. این چرخش سیاسی طالبان- ایجاد روابط سیاسی با کشورهای جهان به جای جلب جنگجویان بنیادگرای اسلامی خارجی- در عرصه استراتژی جایش را به سهم‏ گیری در قدرت سیاسی به جای ایجاد امارت اسلامی از راه نظامی داده است. این امر زمانی بیشتر آشکار می‏ شود که طالبان برخلاف سیاست خارجی پاکستان اعلام کرده است که مسئله کشمیر یک امر مربوط به پاکستان و هند است. طالبان مسایل مسلمانان چچن و داغستان را نیز مسایل مربوط به داخل روسیه می‏ داند. به ‏طور یقین طالبان در قضایای مربوط به سیستان و بلوچستان نیز به جمهوری اسلامی ایران اطمینان داده است. تلاش طالبان برای کسب اطمینان کشورهای منطقه بیشتر به منظور حل مسایل افغانستان از راه سیاسی است. در حالی که طالبان در 25 سال قبل به منظور ایجاد امارت اسلامی‏ شان در افغانستان به همه گروه‏ های بنیادگرای اسلامی فراخوان ورود به افغانستان دادند و بخش زیادی از نیروهایش را جنگجویان بنیادگرای کشورهای عربی، پاکستان، کشورهای آسیای‏ میانه و داغستان روسیه و ایغورها تشکیل می دادند؛ امری که دلایل و بهانه ی مهم برای حمله به آن‏ها و سقوط رژیم ‏شان گردید. این حرف به‏ این معنی نیست که اکنون در صف طالبان جنگجویان نیروهای احزاب بنیادگرای منطقه حضور ندارند؛ بلکه به این معنی است که طالبان عملا در تناقض دو راهی جنگ و صلح افتاده است. آن‏ها مجبوراند میدان جنگ را با نیروهای متحدشان گرم نگه دارند و در روابط سیاسی برای جلب رضایت کشورها از جمله امریکا و چین، به قطع رابطه با این گروه ‏ها تعهد بدهند. حتی در مواردی به عنوان چماق دستی این کشورها، وظیفه سرکوب گروه‏ های بنیادگرایی را به عهده بگیرند.
هرچند اوضاع و شرایط و تغییر در استراتژی طالبان نشان می ‏دهد که آن‏ها تمایل به سازش و مصالحه دارند. اما هر دو جناح در تلاش است با دست بالا در میدان جنگ بتواند در میز مذاکره به خواست‏ های مطلوب‏ شان برسند. خواست فعلی طالبان رهایی 7000 زندانی‏ شان و خارج شدن از لیست سیاه سازمان ملل متحد و در قدم بعدی تغییر قانون اساسی است. اما رژیم این خواست طالبان را بدون آتش ‏بس سراسری آن هم با ضمانت قوی قبول ندارد. خواست اصلی رژیم آتش ‏بس است، ولی طالبان این خواست را که رژیم در ارگ هستند و مجاهدین در کوه ‏ها، قبول ندارد. هراس طالبان از قبول آتش بس پیش از توافق بر سر نظام آینده، افول روحیه جنگی آن‏ها و به هم خورد توازن قدرت به نفع رژیم است. رژیم اما نگران است که رهایی زندانیان طالبان و خارج شدن نام شان از لیست سیاه، این گروه مشروعیت بین ‏المللی ‏شان بیشتر شود و رهایی زندانیان اش به شدت جنگ بیفزاید. به همین دلیل اعتماد متقابل میان‏ شان بسیار اندک است. به نظر می ‏رسد بعد از خروج کامل نیروهای امریکایی از افغانستان مدتی زمان لازم است تا هر دو جناح در میدان جنگ تمام توان و قدرت‏ شان را بیآزمایند، تا بلکه پله ترازو را در میدان جنگ در خدمت مطالبات روی ‏میز به نفع ‏شان تغییر دهند. توافق صلح در کوتاه مدت مشکل به نظر می ‏رسد، زیرا هر دو طرف شرایط کنونی را به نفعشان نمی‏ بینند و امیدوارند در جبهه های جنگ پیروزی به دست آورند. هرچند که فشار کشورهای منطقه و جهان بر هر دو طرف نیز زیاد است.
به هر ترتیب در اوضاع پیچیده و متشنج افغانستان هر اتفاق غیر متنظره دیگر نیز ممکن است. سرعت تحولات و پیچید‏گی امور، امکان پیش‏بینی اتفاقات آینده افغانستان را مشکل ساخته است. اما با توجه به شرایط کنونی و صف‏ بندهای داخلی و بیرونی حول دو جناح ارتجاعی طالبان و رژیم، هم احتمال سازش و تبانی و هم احتمال تداوم جنگ داخلی وجود دارد. تضاد منافع میان گروه ارتجاعی طالبان و رژیم دست ‏نشانده ممکن است در صورت پیشرفت بطئی مذاکرات، جنگ داخلی را طولانی سازد و یا بعد از مدت‏ ها جنگ پر تلفات، توازن قدرت به نفع یک طرف تمام شود و زمینه تسلیم یک طرف به طرف دیگر فراهم گردد.
امپریالیسم امریکا هنوز چشم امید به راه‏ حل معضل افغانستان در گفتگوهای«صلح» قطر دوخته است. در هر صورت با وجود عدم توافق صلح در دوحه و تشدید جنگ‏ های داخلی در افغانستان- آن هم در عدم حضور نظامی امپریالیسم امریکا در افغانستان- احتمال زیادی وجود دارد که کنترل امور به کلی از دست امریکا خارج شود.
ماهیت طبقاتی این جنگ ارتجاعی
بر اساس آمار، «اکلد»(5) در ماه جوزا و سرطان امسال، در جنگ‏ میان رژیم و طالبان 17600 نفر از جنگ جویان طالب، نیروهای امنیتی رژیم و غیرنظامیان کشته شده‏ اند. میانگین تلفات در دو و نیم ماه گذشته روزانه به 235 نفر رسیده است.(6)آمار فوق نشان می‏ دهد که مرتجعین با درنده خویی تمام به جان هم افتاده اند و در این میان مردم زحمتکش کشور کارگران، دهقانان و تهیدستان روستا و شهر قربانیان اصلی این جنگ ارتجاعی هستند. حومه شهرها و زاغه ‏نشین‏ها - محل زندگی فقیرترین مردمان شهری و روستاییانی که تازه به شهر کوچ کرده‏اند- به میدان و سنگر جنگ تبدیل شده است. آوارگان جنگ نیز اکثراً توده‏ های فقیر و ستم‏دیده هستند. طبقات حاکم و مرفه جامعه در کابل و دیگر شهرهای بزرگ در ویلا و در مناطق محافظت شده زندگی می‏کنند و از آسیب ‏های مستقیم جنگ به دور هستند. فرزندان زحمتکشان جامعه نیروی جنگی هر دو طرف این جنگ ارتجاعی را تشکیل می ‏دهند.
ماهیت ارتجاعی و ضدمردمی این جنگ را در ماهیت طبقاتی رژیم دست ‏نشانده و گروه ارتجاعی طالبان و نظامی که برایش می‏ جنگند، باید دید. هر دو جناح، هم طالبان و هم رژیم دست‏ نشانده به لحاظ طبقاتی مربوط به طبقات ارتجاعی فئودال- بورژوا کمپرادورهای وابسته به امپریالیسم جهانی هستند و نظام و حاکمیتی را هم که برایش می‏ جنگند نیز نظام طبقاتی ارتجاعی وابسته به امپریالیسم جهانی است که بر مبنای سرکوب و بهره‏ کشی توده ‏های زحمتکش جامعه استوار است.
 رژیم دست‏ نشانده عمدتاً از دو صف بندی بورژوا- فئودال کمپرادورها تشکیل شده‏ است. جناح شوونیست بورژوا- کمپرادور به رهبری اشرف غنی که هرم قدرت را در اختیار دارد عمدتا از افراد شوونیست و تکنوکرات هستند. این بخش از طبقه ی حاکمه افغانستان به لحاظ طبقاتی بورژوا کمپرادور وابسته به امپریالیسم امریکا و اروپا هستند و به لحاظ فکری گرایش اسلامی - لیبرالی دارند. جناح دیگر طبقه حاکمه شامل رهبران احزاب ارتجاعی اسلامی مانند «حزب جمعیت اسلامی»، «حزب وحدت اسلامی» و جنبش اسلامی هستند که نقش درجه دوم را در رژیم دست‏ نشانده دارند و به لحاظ طبقاتی خصلت بورژوا- فئودال کمپرادوری دارند. پایه‏ های اجتماعی این رژیم را عمدتا طبقه متوسط شهری و خرده ‏بورژوازی در شهرهای بزرگ و کوچک و روستا تشکیل می‏ دهند.
طالبان به لحاظ طبقاتی شامل طبقات فئودال - کمپرادور و بورژوا- کمپرادورها با گرایشات شدید تندروانه اسلامی هستند. پایه ‏های اجتماعی و طبقاتی این گروه را زمینداران بزرگ در روستاها و تجاران مواد مخدر و طلبه‏ های مساجد و مردم روستایی تشکیل می‏ دهند. طالبان و رژیم دست ‏نشانده به لحاظ طبقاتی تا حدود زیادی ماهیت یکسان دارند یعنی طبقات فئودال و بورژوا- کمپرادور وابسته به امپریالیسم جهانی هستند. اما رژیم دست ‏نشانده خصلت بورژوا- کمپرادوری‏شان عمده است در حالی که طالبان بیشتر خصلت فئودال - کمپرادوری دارند و به لحاظ ایدئولوژیک مربوط به جنبش بنیادگرایی اسلامی هستند. به همین دلیل جنگ طالبان با رژیم دست نشانده جنگ ارتجاعی میان طبقات ارتجاعی با افکار و اندیشه ‏های ارتجاعی و ضدمردمی است. به همان شکل که جنگ ارتجاعی میان رژیم دست‏ نشانده و گروه ارتجاعی طالبان با دخالت امپریالیسم و در خدمت منافع امپریالیسم به‏ پیش برده می‏ شود، صلح میان آن‏ها نیز یک صلح ارتجاعی- امپریالیستی خواهد بود. رژیم ارتجاعی دست‏ نشانده با حمایت و راهنمایی مستقیم امپریالیسم امریکا و متحدین اش، این جنگ را در خدمت منافع آن‏ها به پیش می‏ برند.
وظیفه و مسئولیت ما در چنین شرایط دشواری برای خلق زحمتکش افغانستان که در منگنه ی جنگ ارتجاعی، زندگی‏ شان نابود می‏ شود، بسیار خطیر، حساس و مهم است. ما وظیفه داریم با تحلیل درست از وضعیت جاری، ماهیت این جنگ ارتجاعی و ضدمردمی را افشا کرده و جلوی این جنگ ارتجاعی را بگیریم و در جهت تغییر این جنگ ارتجاعی به جنگ انقلابی تلاش کنیم. خلق و مردم زحمتکش افغانستان سزاوار این همه فلاکت و فجایع نیستند. دست ارتجاع و امپریالیسم از سرنوشت و زندگی مردم افغانستان باید کوتاه گردد و ما کمونیست ‏ها باید در صف اول دفاع از منافع خلق و مبارزه برضد امپریالیسم و ارتجاع و جنایتکاری های آنها قرار بگیریم.   
10 اسد 1400
یادداشت ها
1-    https://www.reuters.com/world/middle-east/turkey-detains-Nearly 1500-migrants-near-iranian-border-officials-2021-07-19/
2-    اداره سازمان ملل متحد
3-    حمله «برق آسا» تئوری جنگی است که ستاد ارتش آلمان در جریان جنگ جهانی دوم طی سال ‎های 1939-1941 به منظور حمله بر شرق و غرب اروپا آن را به کار گرفت. 
4-    هشت صبح، سال پانزدهم  شماره 3641، 26 سرطان 1400
5-     یک سازمان غیردولتی است که از سال 1997 به این سو در مورد ثبت داده ها و رویدادها و مناطق درگیر جنگ فعالیت دارند.
6-    هشت صبح، سال پانزدهم، شماره 3648، 2 اسد 1400
 
 
 
 
 
 


۱۴۰۰ مرداد ۱۴, پنجشنبه

ویژگی های جنبش توده ای اخیر و چگونگی اشکال تکامل آن

 

ویژگی های جنبش توده ای اخیر و چگونگی اشکال تکامل آن

 
حرکت جنبش از یک خواست
جنبش کنونی از یک مشکل و یک خواست آغاز شد. مشکل بی آبی در خوزستان و خواست آب. آب برای نوشیدن، برای مزارع و نخلستان های کشاورزان و برای دامداران تهیدست وجود نداشت و توده های گسترده ی مردم با این بی آبی دچار خسارات و صدمات فراوان شدند. این وضع که نتیجه ی اساسی سیاست های رژیم جمهوری اسلامی بود توده های عرب را به جوش و خروش آورد و به خیابان ها کشاند.
دلایل اساسی تر جنبش
روشن است که در حالی که مساله ی آب به خودی خود دارای اهمیت حیاتی است در عین حال می تواند یک نقطه جوش در مجموع مبارزات خلق عرب و توده های خوزستان- و همچنین سطح کشور - به شمار آید. چنانچه جز این بود شعارها به سرعت سرنگونی حکومت را نشانه نمی گرفت.
در واقع، امر خلق عرب هم جزیی از خلق ایران است که به دلیل کل شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حاضر، تورم، بیکاری، فقر و فلاکت، بیماری و عدم امکان ابراز کوچک ترین مخالفت سیاسی، نفرت و کینه ی عمیق از این حکام به دل دارد و حرکت های آن کمابیش همان قانونمندی هایی را دارد که بر حرکت طبقات و توده های ستمکش ایران حاکم است. آنچه تفاوت ایجاد می کند این است که خلق عرب همچون خلق های بلوچ و کرد و ترک و ترکمن زیر ستم ملی نیز قرار دارد و بنابراین افزون بر اشکال عمومی ستم که به همه ی ملت ایران می رود، شکل های خاص چنین ستمی بر انگیزنده ی خشم و کینه اش باشد و وی را به حرکت و خروش آورد.
نخستین پشتیبانی
مبارزات توده های ستمدیده ی عرب به سرعت مورد پشتیبانی بختیاری ها قرار گرفت. قومی که نه تنها در بیشتر شهرهای خوزستان( اهواز، آبادان، خرمشهر، ماهشهر  ...) از نزدیک و در کار و زندگی با کارگران و خلق عرب محشور است، بلکه در عین حال، خود در شهرهایی همچون ایذه در جنبش های پیشین به ویژه در آبان 98 نقش به سزایی داشته است.
گسترش پشتیبانی ها
به دلیل پیوستن توده های بختیاری به خلق عرب و پشتیبانی از مبارزات آنان و طرح شعارهای سیاسی همانند، دیگر خلق های ایران نیز اجازه ندادند که خلق عرب تنها بماند. مهم ترین این پشتیبانی ها از سوی خلق آذربایجان به عمل آمد که شعار بسیار مهم و کلیدی برای اتحاد ترک، عرب، فارس را دادند. این شعار که می تواند به شعار اتحاد تمامی خلق های ایران تکامل یابد و تکامل هم خواهد یافت، نشاندهنده ی سطح رشد یافته آگاهی در میان خلق است.
 در کنار خلق آذربایجان، مردم تهران نیز به اشکال گوناگون و با پرپایی گردهمایی ها و راهپیمایی های منطقه ای از مبارزات توده ای در خوزستان و دیگر استان ها پشتیبانی کردند که یکی از نقاط اوج آن گردهمایی در تاتر شهر بود که به دعوت هنرمندان صورت گرفت. شعارهایی که در این گردهمایی به نفع مبارزات طبقه ی کارگر داده شد یکی از نکات بارز آن بود.
همین امر در مورد طبقه ی کارگر نیز صادق است. طبقه ی کارگر ما نه تنها به طور عمومی بلکه به ویژه آنجا که توانسته خود را با ایجاد سندیکا و یا شورا نسبتا متشکل کند، یعنی شرکت واحد، نیشکر هفت تپه و نیز اکنون کارگران پیمانکاری نفت، از این مبارزات پشتیبانی کردند.  
مشکلات در پشتیبانی ها
پشتیبانی آگاهانه از حرکت ها با پشتیبانی های خود به خودی تفاوت دارند. در دی ماه 96 سرعت گسترش و شدت جنبش در شهرها زیاد و به فاصله ی یکی دو روز بود و در زمان بسیار کمی تقریبا تمامی توده ها در جنبش شرکت کردند. همین امر در مورد آبان 98 نیز صادق است. اینجا نیز به دلیل گران کردن بنزین که امری عمومی بود همه به یکباره به خیابان آمدند. در این گونه مبارزات نیرویی که برای همه تقریبا یکسان عمل می کرد آنها را به خیابان کشاند. اما در مورد خوزستان چون مساله ی آب، منطقه ای بود، وضع تا حدودی فرق می کرد. اینجا پشتیبانی صرفا به معنای فشار به دولت برای توجه به خواست خلق عرب نبود، بلکه پیوستن به خلق عرب، هم از جهت پشتیبانی از خواست های آن و هم از جهت شرکت در مبارزه ای با انگیزه های اساسی همانند بود. یعنی توده های پشتیبانی کننده هم از خلق عرب پشتیبانی و بنابراین حفاظت می کردند و مانع تنهایی و رکود و شکست مبارزه ی وی بودند و هم  از موضع خواست خود که  همچون خواست این خلق سرنگون کردن این نظام بود به این مبارزه پیوستند.
مبارزات خاموش نشدنی
مبارزه ای که طی دوهفته ی اخیر در ایران جریان داشته و جسته و گریخته جریان دارد، ممکن است گاه دچار رکود شود و گاه سلانه سلانه پیش رود اما خاموش شدنی نیست. تحریم انتخابات ریاست جمهوری در جای خود یک نقطه ی عطف به شمار می آید که مبارزات مردم را به شکل اتحاد آگاهانه ی نظری کشاند و دیری نمی پایید که چنین اتحادی بخواهد خود را در عمل نیز آزمایش کند.
این گونه  پشتیبانی و اتحاد آگاهانه، این گونه پیوستن آگاهانه ی توده ها به یکدیگر، برای اینکه در سطح و در عمق گسترش یابد نیاز به فرصت و زمان دارد. زمانی که مبارزات، فرایند های نخستین اتحاد های عملی را پشت سر گذارد و به مرور به مبارزات بزرگ تر و متحدتری پا گذارد.
 بنابراین چنانچه شرایط کنونی تداوم یابد، مبارزات از یک سو تمامی  طبقات مردمی و تمامی لایه های توده های شهر و روستا را در بر خواهد گرفت و از سوی دیگر روزمره و بدون رکود خواهد شد و از سوی سوم به اشکال عالی تر ارتقاء خواهد یافت.
به طور کلی همان گونه که در اعلامیه های خود بیان کرده ایم، کنش های اتحاد عملی آگاهانه بطئی تر و سخت تر از اتحاد های نسبتا بی خطر نظری است.
ضربات رژیم به جنبش
گرچه هنوز اخبار دقیق جانباخته گان و بازداشتی ها روشن نشده است اما به نظر می رسد که سیاست رژیم، سرکوبی از نوع سرکوب های 88، دی ماه 96 و به ویژه آبان 98 نبوده است.  
اگر چنین باشد - جدا از ابعاد خود جنبش، شکل مسالمت آمیز آن و نیز درجه گسترش آن که به نسبت کمتر از موارد گذشته بود - آن گاه نخستین دلیل آن می تواند ترس از گسترش جنبش و پیدا کردن عمق و شدت بیشتر و نیز بی حاصلی سرکوب باشد.
در حقیقت، خامنه ای و پاسداران تفنگ به دست اش اگر هم متوجه نبودند، اکنون متوجه شده اند که سرکوب هایی که تا کنون و به ویژه طی بیست سال اخیر، از تیر 78 تا کنون کرده اند، جز آنکه تا حدودی روز تعیین تکلیف را به تاخیر اندازد، نه تنها چندان نتیجه ای نداشته است بلکه وضع به سوی بدتر شدن اوضاع و گرایش آگاهانه و عملی مردم و آمدن به میدان برای سرنگونی این حکومت سیر کرده است.
همچنان که اشاره شد این صرفا صورت قضیه است. شکی نیست که با وجود تعداد زیاد بازداشتی ها و این که بسیاری از آنها در مبارزات توده ای در خوزستان بازداشت شده اند این مساله که شکل سرکوب بیش از آنکه هنگام مبارزات جاری صورت گیرد، به پس از آن و با برنامه هایی همچون ناپدید شدن بازداشتی ها، خودکشی های دروغین و اعدام ها انتقال یابد کم نیست. از سوی دیگر خامنه ای و سران پاسدارش جز آنکه به سرکوب و تفنگ تکیه کنند راه دیگری نمی شناسند و در صورت تداوم و گسترش این جنبش ها سخن آخرشان زور و تفنگ  و گلوله خواهد بود. 
دلیل دیگری که می توان به میان آورد زمان به روی کار آمدن دولت رئیسی است. در حال حاضر تکلیف مساله ی تحریم ها که کلیدی ترین مشکل جاری حکومت خامنه ای است مشخص نشده است و رئیسی هم ظاهرا قول داده که سیاست دولت اش رفع تحریم ها باشد. چنین امری نیز در بهترین حالت می تواند با تدوین سیاست هایی که برای دولت های پیشین ممنوعه بوده است صورت گیرد. یعنی پذیرش شرایط آمریکا و کشورهای اروپایی برای رفع تحریم ها و رابطه برقرار کردن با امپریالیست های غرب.
به این ترتیب و در شرایطی که ممکن است که اینها سیاست هایی برای رفع تحریم ها در آستین داشته باشند و قرار باشد که«جام زهر» دیگری را نوش جان کنند، جام زهری که آنها آن را به عنوان یک «پیروزی بزرگ» جا بزنند و به اصطلاح یک شوک به اقتصاد وارد کنند، کشتار کردنی همچون گذشته می توانست سیاست درستی نباشد.
البته جریان های هوچی خامنه ای بلبشویی راه انداخته اند که در سیاست جناح های حاکم بر ایران سگ صاحب خود را نمی شناسد. جناح ها و باندهای گوناگون به ویژه در درون سپاه با یکدیگر مداوما در مورد اینکه طوق کدام قدرت را به گردن بیندازند و نوکر کدام یک از امپریالیست ها بشوند برایشان بهتر است، با یکدیگر کلنجار می روند و به شکل گرد و خاکی به پا کرده اند که به راستی برنامه اینها را که بالاخره می خواهند به کدام امپریالیسم وابسته شوند در تاریکی قرار داده است.
با این وجود، این که کدام یک از این جناح ها، جناح ها و باندهای طرفدار نوکری روسیه و یا جناح های طرفدار نوکری آمریکا و غرب، دست بالا را پیدا کنند و سیاست های دولت رئیسی در مورد رابطه با غرب  و شرق چگونه خواهد بود دیر یا زود روشن می شود.   
 و بالاخره می توان از نزدیک بودن ماه محرم نیز نام برد که سرکوب های شدیدتر و خونین تر می توانست به روی حضور مردم در مراسم آن تاثیر بگذارد و نه تنها تبلیغاتی که خامنه ای برایش برنامه ریزی کرده است خنثی کند، بلکه چه بسا گردهمایی ها و راهپیمایی ها را به ماه های محرم و صفر بکشاند و از ابزارهای سنتی و ایدئولوژیک در دست رژیم بر علیه آن استفاده کند.
هرمز دامان
نیمه نخست مرداد ماه 1400
 
    

 

۱۴۰۰ مرداد ۸, جمعه

توده های استثمار شده و ستمدیده ی افغانستان بازیچه ی نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی

 این مقاله به وسیله ی یکی از هواداران حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان نوشته شده است و دنباله ی مقاله ای است که پیش از این در وبلاگ گذاشته ایم

 

توده های استثمار شده و ستمدیده ی افغانستان بازیچه ی نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی

تاریخ افغانستان همچون تاریخ سایر جوامع طبقاتی، تاریخ مبارزه‌ میان طبقات ستمکش و ستمگر است. طبقه ستمگر به خاطر دوام سلطه‌ اش با زور و فشار، حیله و نیرنگ می‌خواهد سلطه‌ خود را بر طبقه‌ی زیرستم اعمال نماید و طبقه ی زیر‌ ستم نیز در مقابل می ایستد و به اشکال گوناگون دست به مقاومت می‌زند. گاهی این مبارزات به شکل مسالمت‌آمیز و گاهی هم به شکل قهر آمیز و مسلحانه تبارز می یابد.
 شاید عده‌ای سوال نمایند چه نوع ستمگری در افغانستان وجود دارد که باعث این همه جنگ و ویرانی شده است. پاسخ روشن است. افغانستان معجونی از ستمگری هاست:
 ستم امپریالیستی، ستم طبقاتی، ملی و ملیتی، ستم قومی،‌ ستم نژادی، ستم زبانی، ستم جنسی و جنسیتی، ستم دينی و مذهبی و غیره.

2
بيست سال نیروهای ارتش سوسیال امپریالیسم شوروی که زیر نام «کمک انترناسیونالیستی» به افغانستان تجاوز کرده بودند، نخبگان افغانستان را سر بریدند، خانه‌ ها و قریه ها را بمباران کردند، بچه ها، جوانان و پیران، زنان و مردان را کشتند، مزارع را به آتش کشیدند و ابتدايی ترین آزادی ها را از مردم گرفتند. در زمان تسلط این امپریالیسم بر خاک افغانستان، کسی حق نداشت حتی به رادیو های خارجی گوش دهد. قیود شبگردی در شهر ها نافذ بود و خواندن کتاب سیاسی مخالف عقايد شان جرم‌ بود. جوانان‌ بالا سن ۱۸ سال تحت پیگرد بودند تا به خدمت عسکری (سربازی) سوق داده شوند. زندان های مرکز و ولایات از زندانی پر شده بود.

3
هنوز خون مردم در کشتارگاهی که روس ها درست کرده بودند نخشکیده بود، هنوز شرنگ زنجیر زندانیان در گوش های مردم طنین‌انداز بود و هنوز مادران داغ دیده سیاه پوش بودند که این بار‌ نوکران و دست نشانده گان آمریکا و بازیگران مرتجع منطقه به قدرت رسيد. آنها هم تا توان داشتند دست به جنایت و آدم‌کشی زدند. تمام تأسیسات عام المنفعه را تاراج و به يغما برند. میلیون ها نفر آواره و مهاجر ‌ کشورهای مختلف جهان شدند. تعداد مهاجرین کشورهای همسایه دو چندان شد. تا این که گروه طالبان به وسیله ی پاکستان و همکاری گروه کماندوهای انگلیسی ايجاد شد. اکنون دور باید دور اینان می شد و شد.

4
طالبان، کابل و دیگر مناطق افغانستان را بدون کمترین مقاومت فتح کردند و حکومت خود را برقرار ساختند. اولین برخورد طالبان با زنان و مکتب ها بود. زنان خانه نشين و مکاتب بسته شد. ادارات مملکت برای مدتی از کار افتاد. هم و غم این  گروه فقط نماز خواندن و امر به معرف و نهی از منکر شده‌ بود. بناهای تاریخی را ویران کردند. هنر و موسیقی و... حرام شد. هندو باوران افغانستان را مجبور کردند که لباس نارنجی بر تن کنند. جهانیان نیز متاسفانه نسبت به ستمی که بر هندو باوران افغانستان در دور اول حکومت طالبان رفت، سکوت‌ کردند. افراد این گروه سنتی و متحجر و با مدرنیته مشکل داشت.  

5
هنوز طالبان به تمام افغانستان تسلط نیافته بود که‌ امپریالیسم آمریکا با تبانی با نیروهای سمت شمال یعنی همان جنگ سالاران جهادی دست به اشغال مستقیم افغانستان زدند و برای توجیه اشغال، کنفرانس بن را برپا کردند. اینها تعدادی از تکنوکرات های طرفداران شاه سابق، نمایندگان احزاب جهادی و تعدادی از تسلیم طلبان چپ را با پشتیبانی ناتو دور هم جمع کردند و حکومت دست نشانده ی خود را در افغانستان ايجاد کردند.
 در طول‌ بيست سال‌، امپریالیسم آمریکا و متحدانش، تنها با حیله، نیرنگ و دموکراسی بازی های دروغین بر گرده ی مردم سوار شدند. اینان در حيف و میل میلیاردها دلار جامعه ی‌ جهانی و در قاچاق مواد مخدر و حيف میل ثروت ملی و معادن دست داشتند.
در بيست سال‌ حکومت این کشور و ناتو بر افغانستان، نه تنها افراط گرایی اسلامی خاتمه نیافته، بلکه تقویت نیز شده است؛ ستم ملی نه تنها پایان داده نشده، بلکه به کمک همين نیروها تقویت هم شده است. ستم جنسی و جنسيتی نه تنها کاهش‌ نیافته  بلکه گسترش یافته و سازمان یافته تر نیز شده است. ستم دینی و مذهبی نه تنها خاتمه نیافته، بلکه رونق هم یافته است. و نیز می‌توانیم بگوییم که تعداد زیادی از هندوباوران که در افغانستان بودند، در دوران اشغال آمریکا و شرکت‌های هم دست اش همه متواری و فراری شدند. گر چه‌ تا اندازه ای پاکستان در این قضیه نقش داشته، اما این امریکا و ناتو بودند که عامل اصلی امتیاز دهی و امتیاز گیری در افغانستان بودند و اینها بودند که باید به محاکمه‌ کشانده می شدند.

6
اکنون فاصله طبقاتی تا حدی است که بسیاری از مردم هیچ غذایی در سفره ندارند و بچه هاشان از گرسنگی می میرند؛ و این در حالی است که ارگ ریاست‌جمهوری و نیروی اشغال گر، ۱۸ نوع گوشت در سفره غذایی شان موجود است.
 فقر بيداد می‌کند. خیابان ها پر از گدای مرد و زن است و هیچ نهاد ملی و بین‌المللی وجود ندارد که کوچک ترین توجهی به این امور‌ بکند . بیکاری و اعتیاد به مواد مخدر بيداد می‌کند. اشغال گران بيست سال‌ تمام شعار دروغین مبارزه‌ با مواد مخدر را دادند، اما کوچک ترین اقدامی علیه مواد مخدر انجام‌ ندادند. در حقیقت خود قوای اشغال گر زمینه ی گسترش مواد مخدر را در افغانستان فراهم کردند و تخم اصلاح شده تریاک، خشخاش و... را به وسیله ی کمپانی ها و باندهای مافیایی دولت دست نشانده، گسترش دادند. فقر و فلاکت هر روز جان صد ها انسان بیگناه را می گيرد. تعداد افرادی که از فقر جان می‌دهند، کمتر از آنانی نیست که  در جنگ نیابتی، جان شان را از دست داده و می دهند. اگر قرار شود که محاکمه ی عادلانه ای صورت گیرد، آن گاه روشن خواهد شد که دستان اشغال گران ناتو، نوکران منطقه ی او، دولت دست نشانده شان و حامیان این دولت همگی  آغشته به خون ملت افغانستان است. 

7
 ۴۰ سال جنگ نیابتی در افغانستان، به شکلی جنگ بورژوا - کمپرادورهای کشورهای رقيب در افغانستان نیز بوده است. بورژوا- کمپرادور های شوروی شکست خوردند. بورژوا- کمپرادور آمریکا، پاکستانی، ایرانی، هندی، ترکی و چینی نیز شکست خواهند خورد.
ممکن است بورژوا- کمپرادور نوین در تبانی با کشورهای منطقه و بورژوازی جهانی به خاطر غارت افغانستان در تلاش باشند تا یک حکومت مشترک از طالبان، جهادی ها، تکنوکرات ها و دیگر تسلیم شده گان بورژوازی به وجود آورند، ولی این قضیه مشکل افغانستان را حل نخواهد کرد. حل قضیه ی افغانستان در گرو حل ستم هایی است که در افغانستان وجود دارد؛ یعنی ستم طبقاتی، ستم ملی و ملیتی، ستم جنسی و جنسیتی و بالاخره ستم دينی و مذهبی. 
اشغال گران خواه از نوع شرقی و خواه از نوع غربی ادعای بهبود اوضاع اقتصادی داشتند، در حالی که روز به  روز فقر و فلاکت را در افغانستان بيشتر کردند.
 ادعای رفع ستم ملی و ملیتی  داشتند، در حالی که در روبروی چشمان جامعه‌ ی جهانی، بسیاری را به خاطر هزاره بودن سر بریدند، تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم زیر ستم را با بمب گذاری به خاک و خون کشیدند و مکاتب، مدارس و شفاخانه ها شان را بمب گذاری انتحاری کردند.  این روندی است که هنوز ادامه دارد.
اینان ادعای آزادی زنان کردند ولی در روبروی چشمان همه، فرخنده را زنده‌ در آتش سوزاندند و در محیط مدرسه و کار نیز هر روزه زنان را مورد تجاوز جنسی قرار می دهند. سوء استفاده های جنسی از زنان خواه در خانه (امن) و محل کار و خواه در ارگ ریاست‌جمهوری صورت می گیرد. مقصر تمامی اين بدبختی ها قوايی اشغال گر و نوکران بومی ایشان است.  
در خصوص آزادی دينی و مذهبی نیز کمتر از دیگر عرصه ها جفا نکردند. هندوباوران افغانستان به خاطر آزار و اذیت دينی اینان، همه متواری و فراری شدند. هم اینان هرساله اهل تشیع افغانستان را در مراسم مذهبی شان به قتل‌ می‌رسانند.  ژنوسائید قومی‌ و مذهبی در طول‌ اشغال ابعاد گسترده تری را به خود گرفته است.
 کشورهای همسایه ی افغانستان با وجود مشکلات درونی خودشان، خواب و خیالپردازی های خودشان را برای افغانستان دارند.  
پاکستان در فکر زعامت جهانی اسلامی است و خواب نفت و گاز آسيای ميانه را می بیند. جمهوری اسلامی ایران ادعای رهبری جوامع اسلامی به خصوص شیعه گری اسلام را در سر دارد. ترکیه خواب و خیال هایی در باب برپایی امپراطوری عثمانی در سر می پروراند. هند چشم به نفت و گاز آسيای ميانه  دوخته است و چين به مواد خام و نیروی کار ارزان نظر دارد. روسیه هم هنوز خواب رسيدن به آب‌های گرم را از طريق فتح افغانستان و پاکستان می بیند. 

8
نقش نیروهای ملی و مترقی در افغانستان تشکیل و تنویر و ايجاد هسته های مسلح مقاومت ملی و انقلابی در کشور و گسترش هر چه بيشتر آن در بین توده‌ ها به خصوص در بین کارگران و دیگر زحمتکشان و دست زدن به یک جنگ خلق است. سازش و تبانی با اشغالگران و حامیان منطقه ای آنها چاره ی درد اساسی مردم افغانستان نیست. اگر چه این کار در شرايط موجود دشوار است، ولی بعید نیست. نیروهای ملي و مترقی ثابت ساخته اند که توانمندی آن را دارند که یک خط درست و اصولی جلو گذارند و مردم را پیرامون آن خط متحد  کنند.
16 ژولای 2021

 

۱۴۰۰ مرداد ۲, شنبه

درود به پیوند توده های ستمدیده ی آذربایجان با خلق های عرب و بختیاری

 

درود به پیوند توده های ستمدیده ی آذربایجان با خلق های عرب و بختیاری

خلق متحد می شود
اینک نوبت توده های رنجدیده و زیر ستم آذربایجان است که با گردهمایی و راهپیمایی و شعار علیه حکومت دزد و جانی جمهوری اسلامی اتحاد خود را با خلق های عرب و بختیاری اعلام کنند.
مبارزه در تبریز آغاز گردیده است؛ شهر شور و شورش و قیام؛ شهری که قیام بزرگ رعدآسا و صاعقه وار در سال 56 نخستین رویداد بزرگ انقلاب 57 بود.
اینک در تبریز و در آذربایجان، نوادگان بابک سرخ درفش، این قهرمان بزرگ خلق آذربایجان و ایران، این دلاور سلاح برکف و جنگنده ی شجاع با ستم خلیفه المعتصم، با خلیفه ی زمان، خامنه ای دجال و ستمکاران و ویرانگران ایران درافتاده اند.
 آنان شعارهای «آذربایجان بیدار است پشتیبان خوزستان است» و ما «نه هوادار شاهیم و نه هوادار شیخ، طرفدارمردم ایم» و حکومتی از آن خودمان می خواهیم سر داده اند.
 در سقز، خلق کرد که به همراه خلق بلوچ بی صبرانه باید منتظر پیوستن توده های بزرگ شان به اتحاد خلق بود، دست به مبارزه زد و  نیز در شهرهایی از خراسان، توده ها به پشتیبانی از مبارزات در خوزستان و دیگر شهرها برخاسته اند.  
در تمامی این مناطق پاسداران دشمن مردم، جوانان را گروه گروه  بازداشت کرده اند و به سرکوب خونین توده ها دست زده اند. 
 طبقه ی کارگر، توده های زحمتکش روستایی و شهری، همه ی خلق های ایران، تمامی طبقات مردمی و همه ی آنهایی که از آنچه بر مردم ما و میهن ما رفته است در رنج و خشم اند و دل و جان شان برای آزادی و استقلال ایران و برقراری یک ایران دموکراتیک و مستقل می تپد ، رو به اتحادی بزرگ دارند. اتحادی با شکوه.
تجارب مبارزات پیشین و اتحاد کنونی
توده های مردم پیش از این چند بار رو به سوی چنین اتحادهایی داشته اند.
در سال 88 آنها به هم پیوستند و بر علیه دروغ و فریب و تزویر حکامی که سخن از«مسلمانی» و «حرف راست» می زدند اما جز نیرنگ به کار نبردند و جز دروغ چیزی به خلق نگفتند، به مبارزه و شورش برخاستند.
در دی ماه 96 و آبان 98 توده های استثمار شده و محروم کارگر و زحمتکش تلاش کردند، اتحاد دیگری را تجربه کنند و مبارزه ی نوینی را علیه حکومت دزد و غارتگر که جز فشار بر توده ها و راندن آنها به سوی فقر و مسکنت بیشتر راهی برای بقا و ماندن خود نمی شناسد، پیش برند. آنها به هم پیوستند و به شورش های پیشین شان ادامه دادند و ایران را با طوفان خود به لرزه در آوردند.
همه ی این مبارزات و این شورش ها خود به خودی بود و با سرکوب های خونین از جانب دزدان و آدمکشان پاسدار خامنه ای روبرو شد.
مشت سهمگین توده ها
توده های رنجدیده ایران، به خشم آمده از فقر و فلاکتی که این حکام حریص و خود پرست به آنها تحمیل کرده اند، از بی تدبیری و سودپرستی حکومت در کنترل کرونایی که روزانه توده های مردم و جوانان شان را در خود فرو کشیده و بلعیده است، از گرانی ای که جان شان را به لب آورده است، از دزدی ها و اختلاس ها که سنگینی بار آن بر گرده ی آنهاست و از این همه  فشار و ستم و تعفن و کثافت و جنایت، به خروش آمدند و در 28 خرداد همین سال اتحادی بزرگ را در تحریم انتخابات ریاست جمهوری تجربه کردند. آنان به هم پیوستند و با یکدیگر به این مضحکه ی حقیر و به حاکمی که توده های خلق را«رعیت» خود خواند، نه گفتند. این یک اتحاد آگاهانه و بزرگ بود و یکی از سهمگین ترین مشت هایی بود که خلق، روانه ی دهان باز و پرگوی این حقه بازان و شیادان سیاست باز کرد.
و اما آنان که روز را شب و شب را روز، دروغ را راست و راست را دروغ می خوانند از این ضربه ی پتک وار سرگیجه گرفتند و به هذیان گویی افتادند و از « حماسه ی 28 خرداد» یاد کردند. به به! چه«حماسه ی بزرگی»!
 دروغ را بنگرید که تا کنون چنین زشت و وقیح ظاهر نشده بود و اینک در کریه تری سیمای خویش آشکار می شود. دروغ خامنه ای و آخوندهایش را بنگرید که تمامی دروغ های فریبکارترین شیادان تاریخ، در پیش آن دچار شرم و خجلت می شوند و روی پنهان می کنند!
حماسه ی بزرگی بود اما حماسه ای در نفی حکومت شما ای پلید صفتان و منفوران!
علیرغم این ظاهرسازی ها و به روی خود نگرفتن ها، این مشت توده ها، حساب کار را کمی به دستان خامنه ای داد.
حکومتگران، علیرغم تلاش های مضحک  خامنه ای و پیش نمازهای جمعه و دیگر آخوندها و پاسداران اش که حنجره ی خود را پاره می کنند تا مردم را اقناع کنند به این که «رای را داده اند» و در خواب بوده و خود نفهمیده اند که رای داده اند! در اعماق جان شان ضربه ای سخت را حس کردند. آنها تا حدودی فهمیدند که این خواست سرنگونی این حکومت است که چنین در رای ندادن توده های مردم جلوه می کند. آنها پی بردند اتحاد بعدی دیگر صرفا در اتحاد همه ی ملت در رای ندادن نیست، بلکه اتحادی در عمل است که هدف خود را سرنگونی این متقلبان و جنایتکاران قرار می دهد.
و اکنون این یگانگی در رای ندادن، این اتحاد نظری می رود که به مرور به یک اتحاد عملی نوین تبدیل شود. این وحدت خلق است که آگاهانه تر و در عرصه ی عمل برقرار می گردد. عرصه ای که ایجاد اتحاد آگاهانه در آن و حفظ آن و نگه داری آن، گرانمایه ترین و در عین حال سخت ترین کارها است.
ترس و وحشت حکومت از مبارزات متحدانه ی توده ها
همین از این روی است که خامنه ای تلاش می کند این اتحاد برقرار نشود و مردم با خواست آگاهانه ی سرنگونی این حکومت به یکدیگر نپیوندند. این است که حرف می زند و از این که به سخن هایش عمل نشده است می نالد.
اما پرسش این است که چرا در جمع کردن این همه سلاح و ابزار و ادوات جنگی در دست سپاه به حرف اش عمل شد؟ چرا در برقراری این همه سازمان اطلاعاتی و حفاظت اطلاعات و ایجاد این همه گروه های چماق به دست لباس شخصی به حرف اش عمل شد؟ چرا آنجا که پای سرکوب توده ها در میان است و در مورد سرکوب توده های مردم در سال 88، 96 و 98 به حرف اش عمل شد؟ و چرا در همه ی اموری که بقای حکومت وی را تامین می کند دستگاه قضایی و مجلس وی به حرف اش عمل می کند و... اما به سخنان اش در مورد خوزستان عمل نمی شود؟
خامنه ای، سپاه پاسداران و سازمان های اطلاعاتی اش گرچه نه کامل اما تا حدودی متوجه شده اند که خانه بسیار ویران تر از آنی است که گمان می کرده اند، و هم از این رو تا کنون خامنه ای دستور سرکوبی به سبک سال های 88، دی96 و به ویژه آبان 98 را در دستور کار قرار نداده است.
خامنه ای خود می داند که بازداشت ها، زندانی ها، اعدام ها و همه ی انواع سرکوب اش جواب نداده اند و سرکوب بیشتر موجب برانگیختن بیشتر زنان و مردان تمامی طبقه کارگر و خلق و اتحاد سریع تر و بیشتر توده ها، کوبنده شدن مبارزات آنان و نزدیک شدن روز سرنگونی خواهد شد.
وحشت و ترس این حکومت پوشالی وی را در بر گرفته است.
 اتحاد روبه رشد طبقه ی کارگر و خلق و مبارزات و ضربات مداوم نه تنها این وحشت و ترس را بیشتر خواهد کرد، نه تنها به از هم پاشیدگی درونی آنها خواهد انجامید، بلکه به هدف بزرگ تمامی توده ها که سرنگونی این حکومت متحجر و خبیث است جامه عمل خواهد پوشاند. 
 
برقرار باد پیوند و اتحاد طبقه ی کارگر
مستحکم باد پیوند تمامی خلق ایران
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
4 مرداد 1400 

 

 

  

 

۱۴۰۰ تیر ۳۰, چهارشنبه

درود به پیوند توده های ستمدیده ی عرب و بختیاری درود به پیوند تمامی خلق ایران - خلق متحد می شود

 

درود به پیوند توده های ستمدیده ی عرب و بختیاری

 درود به پیوند تمامی خلق ایران

خلق متحد می شود
اکنون نزدیک به یک هفته از آغاز شورش توده های ستمدیده ی عرب خوزستان علیه حکومت مال پرستان، دزدان و جانیان جمهوری اسلامی می گذرد. دامنه ی شورش گسترش یافته و تمامی مناطق عرب نشین و توده های زحمتکش کشاورز و دامدار عرب را در بر گرفته است. اینک مردم و جوانان عرب، این فرزندان حِته، مبارز و قهرمان توده های ستمدیده ی عرب هستند که در خیابان ها شهرهای کوچک و بزرگ شعار می دهند و نه تنها خواهان آب بلکه اساسا خواهان برچیدن بساط حکومت خامنه ای و پاسداران تفنگ به دست و جنایتکارش هستند.
 و به راستی که این شورشی صرفا برای آب نیست؛ نبود آب همچون جرقه ای بوده است به هیزم خشم توده ها؛ شورش توده ها به سبب نبود آب، آنچه را که نهفته تر است آشکار کرده است. این  خشم و نفرت و کینه ی عمیق مردمی رنجدیده از این نظام  اختاپوسی دزد و جانی است که بروز می کند. این شکستن بغض در گلو است که چنین جلوه می کند. بغضی که بر اثر چهل سال حکومت استثمار و ستم ملیتی و نژادی در لوای دین و مذهب به خلق عرب انباشته شده است.
 مردم خوزستان و به ویژه کشاورزان و دامداران به آب نیاز دارند، اما آنها می دانند که حل موقتی مشکل آب، مشکلات اساسی آنها را حل نخواهد کرد. مشکل اساسی آنها چهل سال حکومت ستمگرانه سرمایه داران فئودال مسلک دزد و مال پرست است؛ مشکل آنان ریاکاری و فریبکاری حکومتی است که خود را زیر مذهب پنهان کرده است. مشکل آنان حکومتی است که استثمارشان می کند و به توده های عرب ستم روا می دارد؛ حکومتی که تمامی حقوق خلق عرب را زیر پا گذاشته و جوانان روشنفکر عرب را به هر بهانه ای به جوخه های اعدام سپرده است. مشکل آنها ولایت فقیه خامنه ای و جمهوری اسلامی است که چنین به جان شان افتاده و شیره و رمق آنها را گرفته است.
این طوفانی است که بر بستر نارضایتی عمومی تمامی طبقه ی کارگر و کشاورز، تمامی طبقات مردمی و تمامی مردم میهن دوست و آزادیخواه ایران از این حکومت کثیف و کریه برخاسته است.
جنبش توده های عرب تنها نمانده است
 جنبش کنونی تنها به خلق عرب محدود نمانده است. توده های ستمدیده ی بختیاری و لر فرزندان دلاورانی همچون شیرعلی مردان نیز به این خیزش عمومی پیوسته و با گردهمایی و راهپیمایی و دادن شعار علیه حکومت آخوندها و پاسداران شان به یاری توده های محروم عرب برخاسته اند.
و چه با شکوه و ستایش انگیز است پیوندهای آگاهانه و صمیمانه ی خلق های ایران!
در ایذه که از مراکز مهم اقتصادی و فرهنگی توده های بختیاری است درگیری با نیروی انتظامی و پاسداران شدت بیشتری یافته و تا کنون چند تن از جوانان خلق بختیاری جان باخته اند.
در استان لرستان و در خرم آباد، خلق لر به یاری خوزستان برخاسته و جاده ها را بستند. در برخی مناطق شهر تهران، زنان و مردان شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» سر دادند و خامنه ای از ترس پیشاپیش پاسداران تفنگ به دست خود را به خیابان ها فرستاد. در مشهد و اصفهان و دیگر شهرها جوش و خروش هایی از جانب  توده های مردم صورت گرفته است.
 مبارزه هر آن رو به اشکال نوین تر و شدیدتری دارد و در این راه باید مراقب خود زنی های کثیف رژیم بود- و به افشای شان پرداخت - که ممکن است همچون پیش، نیروهای خود را با تک تیراندازان و یا به اشکال دیگر بزند و به گردن توده ها بیندازد بود تا بهانه ای برای سرکوب مسلحانه هر چه شدیدتر مبارزات توده ها فراهم کند.
همه ی طبقات مردمی، همه ی خلق های ایران
 این جنبش و شورش هنوز همگانی و متداوم نشده است. زمانی چنین شورش هایی همگانی خواهد شد که تمامی خلق ها در مبارزه عمومی باشند و آن را تناور گردانند. زمانی که تمامی طبقات مردمی از کارگران و کارمندان تا کسبه به این مبارزه بپیوندند. زمانی که زنان زیر ستم ایران هم به همراه دیگران و هم به طور مستقل پا به میدان گذارند و دانشجویان تلاش کنند تا این مبارزه را پیش برانند. زمانی که تمامی کارکنان مراکز آموزشی و بهداشتی، استادان، پزشکان و مهندس آزادیخواه و میهن دوست، هنرمندان و ورزشکاران آزاده و مردمی با مبارزه خود آن را بارور گردانند. زمانی که تمامی طبقات مردمی، تمامی خلق های زیر ستم ایران، زنان و دانشجویان و تمامی اقلیت های مذهبی با هم این مبارزه ی بزرگ را پیش ببرند.
حکومت خامنه ای و سران پاسدارش  را باید سرنگون ساخت
سرنگونی حکومت خامنه ای و سران پاسدارش وظیفه ای است به عهده ی همه ی توده های خلق ایران و به عهده ی همه ی آنها که آزادیخواه و میهن دوست هستند. سرنگونی آن وظیفه ی همه خلق است. پس همه باید با هم از هر جنبش مردمی پشتیبانی کنند، به آن بدمند و با شیوه های خاص مبارزه خویش به آن بپیوندد.  توده ها می دانند که درانجام این وظیفه باید که هر طبقه و هر دسته و گروه و هر خلقی سهم خود را ایفا کند. نمی توان زمانی که توده های زحمتکش از جان شان مایه می گذارند به فکر موقعیت و مال و منال و آسودگی زندگی خود بود. این مشکل همه ی طبقات مردمی و همه روشنفکران و آزادیخواهان و میهن دوستان ایران است و به راستی که نیاز آن است که همه پای به میدان گذارند. بدون این که تمامی توده ها و طبقات آماده باشند که به سهم خود در این سرنگونی نقش  داشته باشند این حکومت سرنگون نخواهد شد.
 باید که طبقه ی کارگر ایران رهبر خلق شود
 این مبارزه رهبری یک طبقه را می خواهد و طبقه ی کارگر ایران تنها طبقه ای است که می تواند رهبر واقعی توده های خلق ستمدیده باشد و آنها را در مرحله ی نخستین انقلاب که برقراری یک جمهوری دموکراتیک انقلابی و مردمی است راهبر شود و به پیروزی رساند.
طبقه کارگر باید که به این وظیفه سترگ خود آگاه شود. بدیهی است که بسیاری کارگران خوزستان، نیشکری ها، فولادی ها، نفتی ها و غیره در این مبارزه حضور داشته باشند. اما این نمی تواند کافی باشد. طبقه ی کارگر باید به عنوان یک طبقه در این مبارزه ی بزرگ حضور یابد. این طبقه باید تشکلات و سازمان های خود را بسازد. سندیکاهایی همچون سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه و یا شورایی های مانند کارگران پیمانی نفت تشکیل دهد و اتحادیه های سراسری به راه اندازد. طبقه ی کارگر باید آگاهی، توان و نیروی خود را گسترش دهد و برای رویارویی مستقیم با این حکومت استثمارگر و دزد، اعتصابات کنونی خود را که عموما اقتصادی است به اعتصابات سیاسی آشکار تبدیل کند. طبقه ی کارگر خود را در این اعتصابات باز خواهد یافت و به عنوان طبقه ای متشکل و دارای نیرو طرح خواهد کرد.
همچنین طبقه ی کارگر باید  آگاهی، اعتماد به نفس، خودباوری و آرمان خواهی خود را ارتقاء دهد. این طبقه نیازمند حزب انقلابی خود است تا بتواند به عنوان یک طبقه ی واقعی و آگاه نقش و وظیفه ی خود را ایفا کند. یک حزب کمونیست انقلابی که آگاه ترین، پیشروترین ، مبارزترین و فداکارترین کارگران و روشنفکران این طبقه را در خود جای دهد. حزبی که مبارزات طبقه کارگر و کشاورزان و تمامی مردم ایران را رهبری کند. طبقه کارگر بر بستر آگاه شدن به وظیفه ی بزرگ خویش در بنا نهادن جامعه ی بی طبقه است که چنین حزبی را تشکیل خواهد داد. این طبقه بدون چنین حزبی هرگز قادر نخواهد بود، توده های ستمدیده ی کشاورز و دیگر طبقات را رهبری کند و استقلال و آزادی ایران را به کف آورد، و به سوی یک نظام انقلابی ضد استثمار و ستم حرکت کند. هر گونه حرکتی و هر گونه جنبشی بدون حزب انقلابی به شکست منجر خواهد شد. و از این گونه شکست ها در مبارزات طبقه کارگر حتی آنجا که قدرت سیاسی را با تشکل ها و سازمان های اتحادیه ای خود گرفته است، کم نبوده است.  
برپا کردن ایران سرخ از راهی طولانی و سخت خواهد گذشت
 نمی توان مبارزه را ساده گرفت. باید پذیرفت که راه آزادی و استقلال ایران آسان نیست و حکومت گران و مزدوران شان به ساده گی تسلیم نخواهند شد. آنها دستگاه سرکوب یعنی سپاه و نیروی انتظامی و ارتش ساخته و اسلحه ها را تلنبار کرده اند برای چنین روزهایی. و هم چنان که آنها را تا کنون برای سرکوب طبقه ی کارگر، کشاورزان، خلق های ستمدیده، زنان و جوانان به کار گرفته اند، باز و تا جایی که این نیروها، همراه با مبارزه از ببرون و وارد کردن ضربات سنگین به آن، از درون متلاشی نشده اند، آن را گسترده تر و خشن تر به کار خواهند گرفت و توده های بسیاری را قربانی خواهند کرد.
 طبقه ی کارگر ایران باید بر این امر آگاه باشد که این مبارزه ای بزرگ است و وی به همراه توده های کشاورز و طبقات میانی درگیر نبردی بزرگ، گسترده، سخت و طولانی خواهد شد. به دست آوردن آزادی و استقلال و برقراری جمهوری دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران هرگز به ساده گی به دست نخواهد آمد.
 آنچه که در پیش روی است سترگ و پر پیچ و خم است! و طبقه ی کارگر باید برای آن آماده شود و توده های استثمار شده و ستمدیده ی کشاورز و تمامی طبقات مردمی را نیز آماده و برای برقراری ایران نو، ایران سرخ رهبری کند.
 
برقرار باد پیوند و یگانگی خلق های ایران
برقرار باد پیوند توده های استثمار شده و ستمدیده ایران
پیش به سوی تشکیل حزب طبقه کارگر
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
30 تیرماه 1400

۱۴۰۰ تیر ۲۷, یکشنبه

درود بر توده های شجاع عرب خوزستان و شورش بزرگ شان علیه حکومت جنایتکار خامنه ای

 

درود بر توده های شجاع عرب خوزستان و شورش بزرگ شان

علیه حکومت جنایتکار خامنه ای

 
اینک 4 روز از مبارزه ی بزرگ زنان و مردان و جوانان خوزستان و توده های زحمتکش کشاورز و دامدار عرب علیه حکومت ضد مردمی و جنایتکار خامنه ای می گذرد. این مبارزه  روز به روز به مناطق بیشتری گسترش یافته و توده های بیشتری را در بر گرفته است و بر آتش آن هر دم افزوده تر شده است. همین گسترش، همین پیوستن توده های بیشتری به آن و همین تند شدن آتش خشم توده ها است که موجب هول و هراس خامنه ای و سپاه پاسداران اش و ترس آنها از گسترش آن به دیگر استان ها و مناطق  شده است.
آنچه که توده های شریف عرب خوزستان و کشاورز و دامدار علیه آن دست به شورش زده اند بی آبی است و نه آنچه خامنه ای و دیگر سالوسان به دروغ به آنها نسبت می دهند«تجزیه طلبی». بی آبی ای که تمامی معیشت و هست و نیست شان را در معرض نابودی است.
کشاورزان زحمتکشی که زمین مزروعی شان بی آب مانده و خسارات شدیدی به آنها وارد شده است، دامداران تهیدستی که دام هایی که وسیله ی امرار معاش شان است یا تلف شده و یا در معرض تلف شدن قرار گرفته است، از این ستم، از آنچه آن را به حق تبعیض علیه خود می دانند، به تنگ آمده و به خیابان ریخته و دست به گردهمایی و راهپیمایی زده اند. آنها مسئولین استان و کشور را مسبب رنج و مصیبت خویش می دانند و علیه آن ها و حکومت شعار می دهند.
جانیان سپاه پاسداران نیز که به قدرت خود در سرکوب توده های زحمتکش کارگر و کشاورز می بالند و بزدلانه و حقیرانه  نیروها و دم و دستگاه و ادوات نظامی خود را که هر تکه ی آن را با عرق و رنج این ملت تهیه کرده اند، برای سرکوب مبارزات توده ها از این سو به آن سو می کشند، اینک نیز آنها را به صحنه های نبرد در شهرها و مناطق عمدتا عرب نشین خوزستان گسیل داشته اند تا با تفنگ و گلوله به خواست های بحق توده ها پاسخ دهند. آنان، جوانان و توده های زحمتکش عرب را به گلوله بستند و تا کنون تعدادی زیادی را مجروح و تعدادی را کشته اند.
 این خون ریزی ها و سرکوب ها درست برای این صورت می گیرد که توده ها به حکومت مال پرستان و فاسدان و جنایتکاران تمکین کنند و به ستم این موجودات سالوس و خبیث تن دهند. آنچه اینان می خواهند همانا بقای حکومت ننگین شان است. حکومتی که از دل گور برآمده است و بر جان و مال خلق ایران حاکم شده است.     
اما مگر نه این که این مرده گان و گورپرستان در آبان 98 به روی توده ها آتش گشودند و هزاران نفر را طی چند روز کشتند، مگر نه این که در همین ماهشهر که منطقه ای عمدتا عرب نشین است با تیربار جوانان را در نیزار هدف قرار دادند و بسیاری از آن ها را به خون کشیدند، مگر نه این که از سال های 70 به این سو مدام جوانان روشنفکر عرب را  به جرم هایی واهی و دروغین اعدام می کنند، آیا بر این منطقه و بر کشور سکوت حکمفرما شد؟
خیر! خوزستان و نه تنها خوزستان بلکه هر کجا که آنان توده ها را به رگبار بستند و کشتند، مبارزه ادامه یافت.
امید خامنه ای و جانیان پاسدارش در تیر 78، سال 88، در دی 96 و آبان 98 و در شکنجه و زندانی کردن های طولانی و اعدام های متوالی که همواره ادامه داشته و دارد، این بوده است که با این گونه سرکوب ها و کشتارها، وحشت و ترس را بر توده های زحمتکش کارگر و کشاورز، بر زنان و مردان مبارز و بر جوانانی که از این همه فشار و ستم به جان آمده اند، حاکم کنند، میدان را از جوانان پیشرو و دلیر خالی کنند و بساط مبارزه را برای دهه ها برچینند و با خیال آسوده بر خوان نفت و ثروت ایران نشینند. اما چه شد نتایج آن زندان ها و اعدام ها و کشتار ها؟ آیا آنها توانستند توده ها و جوانان را از جان باختن و مرگ بترسانند؟
خیر! البته که خیر!
توده های زحمتکش، کارگران و کشاورزان را با ترس و وحشت نمی توان در تاریخ منفعل و بی نقش ساخت و یا تبدیل به ضمیمه ی کوچکی از آن و زائده ی طبقات مال پرست و ستمگر کرد. آنها نیروی محرکه ی اساسی تاریخ اند. تاریخ جهان را آنها ساخته اند و باز آنها هستند که می سازند. با توده ها نمی توان درافتاد!
کارگران و زحمتکش خوزستان، کشاورزان و دامداران عرب و جوانان شجاعی که جان بر کف در خیابان ها به شورش دست زده اند برای رسیدن به خواست های بحق خود نیاز به پشتیبانی تمامی طبقه ی کارگر، کشاورزان، کارمندان، فرهنگیان، کارکنان و پزشکان بیمارستان ها و تمامی طبقات مردمی، روشنفکران، هنرمندان و ورزشکاران فهیم ایران دارند.
از آنها پشتیبانی کنیم و یار و یاور آنها باشیم. به آنها بپیوندیم و مبارزه و آتشی بزرگتر برپا کنیم و این تفاله ها و پسمانده های قرون و اعصار را در آن بسوزانیم.
  
 پیروز باد مبارزات توده های عرب زیر ستم خوزستان
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران به رهبری طبقه ی کارگر 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
29 تیرماه 1400
 

 

۱۴۰۰ تیر ۲۵, جمعه

شورش توده های خوزستان علیه حکومت پلید خامنه ای

 

شورش توده های خوزستان علیه حکومت پلید خامنه ای

 
در شب پنجشنبه 24 تیرماه توده های ستمدیده و رنج کشیده ی خوزستان شورش نوینی را آغاز کردند. شورشی علیه ناتوانی و بی مبالاتی و بی خیالی و پستی مسئولان استان و حکومتگران کشور. مسئولان و حکومتگرانی که پشیزی برای زندگی اکثریت مردم قائل نیستند و کار را با مدیریت غلط منابع آب و برنامه ریزی های نادرست در مورد توزیع آب و برق و همچنین استفاده از آن در جهت منافع اقتصادی و سیاسی خود به جایی رسانده اند که نمی توانند آب و برق مورد نیاز مردم را تامین کنند. آب و برقی که قرار بود«مجانی» شود اکنون پولی آن نیز یافت نمی شود!
در تابستان خوزستان که درجه حرارات بالای 50 درجه است و مردم نیاز مبرم به برق و آب دارند، برق مداوم و برای ساعات طولانی قطع می شود و آب مورد نیاز مردم تامین نمی گردد. این بی آبی در مناطقی که  مردمان کشاورز و دامدار زمین مزروعی دارند و یا از دام ها به عنوان وسیله ی معاش استفاده می کنند مهلک تر است و موجب آن می گردد که کشاورزان دچار زیان گردند و دام ها یا از تشنگی و یا از نبود محیط آّبی که نیازمند آن هستند تلف شوند.
در پی این ستم آشکار و به جان آمدن توده هاست که آنها به خیابان می آیند و علیه این مسئولان و حکومتگران شعار می دهند و خواهان دگرگونی وضعیت می شوند.
 شورش در بیشتر شهرهای خوزستان از جمله اهواز، سوسنگرد، ملاثانی، آبادان، خرمشهر، ماهشهر و شادگان، هویزه و ...به وقوع پیوسته است. شهرها و مناطقی که یا اکثریت جمعیت آنها و یا بخش مهمی از اهالی آن را توده ها و زحمتکشان عرب هموطن ما تشکیل می دهند. اکنون توده ها و تا کنون عمدتا توده های عرب به خیابان آمده اند.
 این شورشی است که در پی شورش های مداوم در چند سال اخیر علیه مسئولان و حکومتگرانی خودپرست و دزد که تنها در پی منافع شخصی باندی و جناحی و موقعیت های نان و آبدار خود هستند به وقوع می پیوندد.
حکومت و سپاه پاسداران تفنگ به دست اش که راهی جز به کارگیری اسلحه و شلیک به توده ها برای مرعوب کردن آنها و تن دادن شان به یکی از سالوس ترین، جنایتکارترین، کثیف ترین، و مرتجع ترین حکومت های ایران و جهان نمی شناسند، نیروها و ساز و برگ نظامی خود را برای سرکوب شورش توده ها گسیل داشته اند. در تصاویر گرفته شده از گردهمایی ها و راهپیمایی ها صدای شلیک گلوله به گوش می رسد.
با این که خبرها حاکی است که بسی از مردمی که در راهپیمایی ها بوده اند بازداشت شده اند، اما تا کنون اخباری دال بر این که کسی کشته شده است شنیده نشده و یا به بیرون درز نکرده است. گویا قرار است در«جشن» خامنه ای برای برپایی «نخستین دولت اسلامی» اش در ایران آن هم 40 سال پس از کسب قدرت سیاسی به وسیله ی این ریاکاران و جنایتکاران و در پیش پای نوچه اش رئیسی، عجالتا کسی از توده ها قربانی نشود. از قرار، بر این واقف اند که قربانی کردن و خون ریختن در این «جشن» و پیش پای رئیسی که خود جلاد خون ریزی بوده و هست، مایه ی ناکامی آینده ی«دولت اسلامی» وی و خامنه ای خواهد شد!؟ از این رو شاید که می خواهند تا جایی که ممکن است و تا جایی که این شورش گسترش نیافته و در آغاز کار جانب احتیاط را نگه دارند! و با قیافه های ریاکارانه ی حاکی از حسن نیت و آماده برای حل مشکل مردم، ظاهر شوند.  
پس همه ی سران فریبکار و سالوس حکومت برای وعده و وعید دادن به مردم و جبران خسارات کشاورزان و دامداران و ... به صف شده اند. از استاندار خوزستان گرفته تا دولت و دستگاه قضایی.
دستگاه قضایی که اینک خامنه ای همچنان که جانی و جلادی مانند رئیسی را بر پست ریاست جمهوری گماشت، فرد کریه و نفرت انگیزی همچون محسنی اژه ای را بر راس آن گمارده است تا این دو با قالیباف دیگر تبهکار و دزد بزرگ انتخاب شده به وسیله وی، گروه سه نفره ی جانیان خبیث را بر راس سه دستگاه تشکیل دهند و مردم را به وحشت و ترس دچار کنند و تخم یأس و ناامیدی از هر گونه تغییری در میان آنها بپاشند، آری این دستگاه نیز قرار شده که گروه ویژه ای برای بررسی مساله ای که خودشان دقیقا می دانند از کجا آب می خورد به این استان بفرستد. هیئتی که قرار است در آغاز ریاست این اژه ای بر دستگاه قضایی، برای خودش و رئیسی و خامنه ای آبرو بخرد.  
پاسخ حکومت در 40 سال اخیر یا گلوله و زندان بوده است و یا وعده و وعیدهای دروغین. تاریخ گواهی می دهد که وضع توده ها در این  40 سال حکومت اسلامی هر روز بدتر از روز پیش شده است.
مشکل اساسی کنونی در راه پیشروی این شورش های استانی و منطقه ای، همانا تک افتاده گی آنهاست. آنچه این شورش ها را می تواند به پیروزی برساند و حکومت را یا وادار به عقب نشینی های موضعی همچون مورد زاینده رود اصفهان کند و یا به کلی از صفحه ی روزگار نیست اش گرداند، همانا پیوستن توده های مردم به یکدیگر و پشتیبانی معنوی و عملی آنها از یکدیگر و نهایتا تبدیل این شورش ها تک افتاده به شورش های عمومی است.
پشتیبانی همه ی طبقات مردمی، همه ی گروه ها و همه ی صنف ها از هر مبارز و هر حرکت مردمی. از مقابله با بازداشت، شکنجه و زندانی کردن مبارزین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرفته تا پشتیبانی از اعتصاب های کارگران و مبارزات کشاورزان و از پشتیبانی از اعتصابات و همیاری با آنها گرفته تا پیوستن به شورش های توده ای.
تنها با در پیش گرفتن این راه است که مبارزات افراد و توده های جدا افتاده، به یک  سیل خروشان مردمی تبدیل گردیده و امکان روبیدن این حکومت از پیش پای خلق ایران فراهم خواهد شد.
 
پیروز باد مبارزات توده های زیر ستم خوزستان
نابود باد جمهوری اسلامی
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26 تیرماه 1400