۱۴۰۰ مرداد ۱۸, دوشنبه

یانکی ‏ها عقب می‏ روند و جنگ ارتجاعی داخلی شدت می‏ گیرد منصور آفاق

 
این مقاله که تحلیلی است از اوضاع کنونی افغانستان و وضعیت نیروهای درگیر، به وسیله یکی از اعضای حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان نگاشته شده ودر سایت این حزب( شعله جاوید) درج گردیده است.
 
یانکی ‏ها عقب می‏ روند و جنگ ارتجاعی داخلی شدت می‏ گیرد
 
منصور آفاق
 
پس از آغاز خروج نیروهای اشغالگر آمریکایی از افغانستان، جنگ ارتجاعی میان رژیم مزدور افغانستان و گروه ارتجاعی طالبان شدت و گسترش یافته و  افزون بر تلفات نظامی دو طرف، روزانه صدها نفر مردم ملکی و بی‏گناه نیز کشته و زخمی و هزاران نفر آواره و بی‏ خانمان می‏ شوند. ماشین جنگی ارتجاع، کشتار و وحشت هولناک را به راه انداخته و در منگنه‏ آن توده‏ های مردم سلاخی شده و زندگی‏ شان نابود می‏ گردد و این سان ابعاد فاجعه و تبعات ویرانی این جنگ ارتجاعی فوق ‏العاده دهشتناک می شود. مهم ‏ترین مولفه ی اوضاع جدید، پس از خروج نیروهای اشغالگر امریکایی و متحدین‏ شان از افغانستان، تشدید جنگ ارتجاعی داخلی با پشتیبانی و رهبری امپریالیسم امریکا و کشورهای منطقه به ویژه پاکستان است.
اجساد متلاشی شده اطفال، زنان و مردان در ولایت‏ های مختلف کشور هر روزه زیر خاک دفن می‏ شوند و تعداد زخمی‏ ها در شفاخانه ‏های ولایتی و شهرها نیز رو به افزایش است. ده‏ها هزار آواره‏ جنگ که همه داروندارشان را از دست داده ‏اند، در حومه شهرهای هرات، شبرغان، میمنه، مزار شریف، کندز، قلعه ‏نو، فیض ‏آباد، غزنی، لشکرگاه، مهترلام و کندهار در هوای داغ تابستان بدون سرپناه، غذا و کم‏ترین امکانات زندگی، به حال خودشان رها شدهاند. زاغه ‏نشین‏ ها و حومه ‏های شهر به میدان جنگ میان رژیم و طالبان تبدیل گشته و از خانه‏ های مردم به عنوان سنگر و سپرِ انسانی استفاده  می‏ شود. موج مهاجرت و فرار به کشورهای همسایه ایران، پاکستان و آسیای‏ میانه و سایر کشورهای منطقه مانند هند، ترکیه و امارت‏ متحده عربی، هر روز بیشتر می‏ شود. روزانه ده ‏ها و ‏صدها نفر به صورت قاچاقی از راهِ ایران وارد خاک ترکیه می‏ شوند و مقامات رژیم ترکیه در دو ماه اخیر از بازداشت 1450 مهاجر افغانستانی در ترکیه خبر می ‏دهد.(1)اداره مهاجرت سازمان ملل می‏ گوید، در این مدت ۲۷۰۰۰۰ هزار نفر در داخل کشور بدون ‏سرپناه شده ‏اند.(2) این سازمان از فاجعه بزرگ انسانی در افغانستان هشدار می ‏دهد. از طرف دیگر رژیم دست‏ نشانده و طالبان، در اثر تبلیغات و ایجاد فضای ترس و وحشت، مردم روستا و شهر را به میدان نبرد و سنگرهای جنگ می‏ کشانند و به جبر از مردم پول جمع ‏آوری می‏ کند.
رژیم دست نشانده در این دو ماه اخیر، تا مرز فروپاشی پیش رفت. بسیاری از مناطق و مرکز بیش از 150 ولسوالی و بنادر مهم تجارتی مانند اسلام  قلعه، اسپین بولدگ، شیرخان بندر و ابو نصر فراهی به تصرف طالبان درآمد و اکنون کنترل شاهراهای مهم کشور به دست طالبان قرار دارد. شکست اخیر رژیم و پیشروی سریع طالبان را قبل از هر چیز در ماهیت پوشالی رژیم و سیاست‏های ضدمردمی آن و نداشتن پایگاه و حمایت مردمی باید دید. ثانیا، از همگسیختگی و تضادهای درونی و فساد اداری و نظامی فلج‏ کننده داخلی ‏اش،‏ باعث این ناتوانی شده است. علاوه بر مسایل فوق طالبان قبلا زمینه‏ ی این حملات «برق ‏آسا»(3) را تدارک دیده بودند. تهاجمات سریع و غافل‏گیر کننده طالبان، بخش زیاد از نیروهای نظامی رژیم را فلج کرد و فروپاشاند. گفته می‏ شود، فقط در کندهار که یکی از مراکز مطمئن و مستحکم رژیم محسوب می‏ شد، بیش از نصف نیروهای نظامی و امنیتی‏ اش از هم پاشیده است. در بسیار از مناطق و ولسوالی‏ها نیروهای رژیم اسحله‏ شان را زمین گذاشته، فرار نمودند و بسیاری از آن‏ها امکانات و وسایل دولتی را که در اختیار داشتند فروختند و به شهرها گریختند. گفته می‏ شود در این مدت بیش از 700 عراده وسایل زرهی رژیم به دست طالبان افتاده است.(4)
اکنون جنگ فرسایشی، پرتلفات و پرهزینه بر هر دو طرف تحمیل شده است. امکان دوام این حالت برای هر دو طرف مشکل به نظر می‏ رسد. طالبان جغرافیای وسیع کشور، عمدتا ولسوالی‏ ها، روستاها و راه ‏های مواصلاتی را در اختیار دارد و رژیم از این جهت در داخل شهرها و مناطق محدود در محاصره قرار دارد. بنادر مهم تجارتی ضربه بسیار جدی حیثیتی و اقتصادی به رژیم وارد نموده است. طالبان قلمرو وسیع با جمعیت بیشتر از 12 میلیون جمعیت در افغانستان و با داشتن پشت ‏جبهه و متحدین گروه ‏های اسلامی در پاکستان و همکاری غیرمستقیم و غیرعلنی اردو و استخبارات این کشور، منبع مهم برای تامین نیروهای جنگی‏اش‏ در اختیار دارد.    
اما رژیم شهرهای بزرگ و مراکز ولایت ‏ها را در اختیار داشته و به لحاظ تجهیزات و امکانات جنگی در وضع بهتر نسبت به طالبان قرار دارد. رژیم در جنگ و شکستن محاصره ‏ی شهرها و باز پس‏گیری ولسوالی ‏ها و بنادر به حملات هوایی و نیروهای کماندوها متکی است. احتمال این‏که ولسوالی‏ ها بیشتر و حتی شهرهای بزرگ و مراکز ولایت از دست رژیم خارج شود، وجود دارد.
اما اگر رژیم بتواند محاصره شهرها را بشکند و بنادر و ولسوالی‏ های مهم را از دست طالبان باز پس گیرد، ممکن است معادله به نفع رژیم تغییر کند. نفرت عمومی در مقابل طالبان در حال افزایش است. انگیزه‏ ی تعداد از جنگجویان طالبان که در مقابل نیروهای داخلی می‏ جنگند ممکن است در درازمدت کاهش یابد. پیشروی اخیر طالبان، حمایت مردمی و  پایه‏ ی اجتماعی رژیم را افزایش، اختلاف و تضادهای درونی اش را تا حدودی کاهش داده است. نفرت از طالبان، احزاب، افراد و بخش‏ های از مردم را به میدان جنگ علیه آن‎ها کشانده است. رژیم در بعضی از مناطق از این حرکت‏ها به نفع خود علیه طالبان استفاده نموده است. حرکت های ضدطالبان عمدتاً در میان طبقات متوسط شهری و ملیت‏های تحت‏ ستم دیده می ‏شود. در این میان رهبران و احزاب جهادی مانند حزب جمعیت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و جنبش اسلامی نیز از این فرصت به نفع ‏شان بهره‏برداری نموده، قدرت‏ نمایی نظامی ‏شان را علیه طالبان وسیله ‏ی برای کسب امتیاز و فرصت برای بیرون شدن  از گوشه انزوا قرار داده‏ اند.
خروج نیروهای اشغالگر امریکایی و تشدید جنگ داخلی
امپریالیسم امریکا و متحدین اش، بعد از دو دهه سلطه و اشغال افغانستان و هزینه بیش از ۲.۶ تریلیون دالر و ۴۵۰۰ کشته، تن به خروج افتضاح‏ آمیز نیروهای نظامی‏شان از افغانستان دادند. خروج نیروهای اشغالگر امریکایی از افغانستان به لحاظ نظامی شکست محسوب می ‏شود، ولی این شکست نظامی به ‏معنی پایان سلطه امپریالیسم امریکا در افغانستان نیست. همان گونه که شکست نظامی و خروج نیروهای اشغالگر سوسیال امپریالیسم شوروی- با وجود فروپاشی رژیم تحت سلطه ‏شان- به‏ معنی پایان سلطه و نفوذ روسیه در افغانستان نگردید. طالبان نیز نمی ‏تواند و نمی‌خواهد به سلطه امریکا در افغانستان  پایان دهد، هرچند که خروج نیروهای امریکایی را از افغانستان به‏ مثابه پیروزی و پایان اشغال افغانستان تبلیغ می‏ کنند. امپریالیسم امریکا با خروج نیروهایش از افغانستان، مزدوران اجیرش را به جان هم انداخته‏ است و عملاً مدیریت، تجهیز و تمویل جنگ رژیم را به عهده دارد. طالبان نه ‏تنها با سلطه سیاسی و استخباراتی امپریالیسم امریکا در افغانستان مشکل ندارد، بلکه در صدد راضی کردن امپریالیست‏ ها و به دست ‏آوردن جایگاه و موقعیت در رژیم تحت سلطه امپریالیسم هستند. حتی اگر طالبان قادر شوند امارت اسلامی‏ شان را در افغانستان مستقر سازند این امارت قرون وسطایی نیز سلطه امپریالیسم بر کشور را پایان نخواهد داد. طالبان در روابط با کشورهای منطقه و بخصوص امپریالیسم روسیه و چین در تلاش است از خود چهره ملایم نشان دهد، اما خشونت و فاشیسم بنیادگرای مذهبی آن‏ها در میدان جنگ و سلطه‏ شان بر مردم افغانستان نمایان است.
امپریالیسم امریکا برای جلوگیری از افول هژمونی جهانی‏ اش بر افغانستان لشکرکشی نمود و به مدت بیست سال سلطه‏ اش بر افغانستان راه ‏های متعدد را جهت پیروزی در میدان نبرد آزمود، اما همه این تلاش ‏ها نتیجه معکوس به بار آورد. سردمداران کاخ سفید، از سال ۲۰۰۹ به بعد صریحا اعتراف کردند که در افغانستان از راه جنگ پیروز نمی ‏شوند. افزایش نیروهای نظامی در سال ۲۰۰۹‏ آخرین تلاش مذبوحانه امپریالیسم امریکا برای بُرد نظامی در میدان جنگ بود، اما افزایش نیروی نظامی نیز نتیجه معکوس به بار آورد. سازش و تبانی امپریالیسم امریکا با طالبان نتیجه به بن ‏بست جنگ در افغانستان است.
برخلاف ادعای دروغین امپریالیسم امریکا، آن‏ها نه به ‏دنبال دموکراسی و آزادی زنان، بلکه در تلاش ایجاد دولت متمرکز دست‌نشانده در افغانستان بودند، تا سلطه‏ شان را در منطقه تقویت کند، اما مقاومت ارتجاعی طالبان برای رسیدن به این هدف، مانع ایجاد نمود. در دهه 80 میلادی امپریالیسم امریکا، بعد از اشغال افغانستان توسط سوسیال امپریالیسم شوروی، افراد و جنبش های اسلامی بنیادگرا را مورد حمایت قرار داده و از آن‏ها به منظور مقابله با سلطه ی سوسیال‌ امپریالیسم شوروی در افغانستان استفاده نمود. بعد از فروپاشی سوسیال امپریالیسم شوروی، بنیادگرایی اسلامی عمدتاً در تقابل با امپریالیسم امریکا و منافع‏ شان در منطقه قرار گرفت. حادثه 11 سپتامبر بهانه ‏ی حمله به افغانستان و اشغال این کشور و نابودی امارت اسلامی طالبان گردید. امپریالیسم امریکا در این مدت، نه‏ تنها قادر به نابودی طالبان نگردید، بلکه موفق به ایجاد یک دولت دست‌نشانده متمرکز و قوی نیز نشد. گسترش رو به رشد طالبان، امپریالیسم امریکا را به این باور رسانید که بدون سهیم ساختن طالبان در حکومت افغانستان، ایجاد و تحکیم دولت مرکزی ناممکن است. حکومت مشارکتی مشترک میان رژیم و طالبان، از یک طرف نفوذ سیاسی و استخباراتی‏ امریکا را در افغانستان و منطقه حفظ خواهد کرد و از طرف دیگر به جنگ 20 ساله این کشور در افغانستان پایان می‏دهد.
خروج نیروهای نظامی امریکا، تنها تابع شرایط و مسایل داخلی افغانستان و منطقه نیست، بلکه این امر به سلطه جهانی امریکا بر جهان و تضادهای جهانی امپریالیسم امریکا با قدرت‏ های بزرگ جهان بخصوص چین- نیز بستگی دارد. بدون شک، چین به عنوان قدرت رقیب، سلطه جهانی امپریالیسم امریکا را با تهدید مواجه نموده است. امریکا در تلاش است هزینه‏ های مالی نظامی‏ اش را در سایر نقاط جهان کاهش دهد تا امکان و توان بیشتری را جهت مقابله با چین در اختیار داشته باشد. شکاف و تضادهای داخلی امریکا نیز به اندازه کافی توان سلطه و نفوذ جهانی امپریالیسم امریکا را به تحلیل برده است. تجاوز و اشغالگری امریکا در این دو دهه اخیر و بحران ‏های داخلی امریکا و نیز رشد روز افزون چین، توان لشکرکشی و حفظ پایگاه‏ های نظامی‏ شان در جهان را تضعیف کرده است. در یک دهه اخیر، روند سازش و مصالحه با کره شمالی، توافقات «برجام» با جمهوری اسلامی ایران و پروسه مصالحه با طالبان در افغانستان، حکایت از ناتوانی در تداوم حرکت ‏های تهاجمی نظامی و تجاوزکارانه امریکا در جهان دارد.
بهعلاوه، امپریالیسم امریکا، برای مقابله با چین در صدد تخفیف تضادهایش با روسیه هست. خروج نیروهای نظامی امریکا و متحدینش از افغانستان تضاد میان امپریالیسم امریکا و روسیه را در افغانستان و آسیا‏ی‏ میانه کاهش داده است. پوتین در دیدار با بایدن وعده داد که نیروهای نظامی و امنیتی امریکا می‏ توانند از پایگاه‏ های روسیه در تاجیکستان و قرقیزستان، برای تامین امنیت افغانستان معلومات جمع ‎آوری کنند.
با این حال، پیشبرد برنامه ‏ها و اهداف امپریالیستی از طریق گفتگو در میز مذاکره نیز به راحتی به دست نخواهد آمد و چالش ‏ها و دشواری ‏های زیاد را در پی خواهد داشت. سازش و ادغام طالبان در رژیم دست‏ نشانده نیز با راحتی ممکن نیست. اما در کوتاه مدت امپریالیسم امریکا به توافق صلح و سازش طالبان با رژیم امیدوار است. امپریالیسم امریکا در تلاش است با ادغام طالبان در رژیم دست‏ نشانده از یک طرف نفوذ سیاسی و استخباراتی ‏اش را در افغانستان حفظ کند و از طرف دیگر در آینده از طالبان به عنوان تهدید علیه روسیه و چین استفاده نمایند.
کشورهای امپریالیستی-  ارتجاعی و جنگ داخلی افغانستان
پیشروی‏ های سریع طالبان در دو ماه اخیر قبل از هر چیز بیان این واقعیت است که تجاوز و مداخلات امپریالیسم امریکا و متحدین اش چگونه به رشد بنیادگرایی در افغانستان کمک کرده و از طرف دیگر چگونه رژیم‏ های پوشالی و متکی به امپریالیسم شکنده و آسیب ‏پذیراند. با این وجود تحولات اخیر افغانستان چه تبعاتی بر مناسبات کشورهای منطقه در افغانستان دارد؟
پیشروی سریع طالبان در شمال افغانستان، کشورهای آسیای‏ میانه را به سمت روسیه نزدیک ساخته، نفوذ سیاسی و نظامی روسیه را در منطقه بیشتر نموده است. رابطه سیاسی روسیه با طالبان ظاهراً هراس از داعش است. ضمیر کابلوف نماینده روسیه در امور افغانستان پیشروی طالبان در شمال افغانستان را از این جهت که سبب نابودی داعش در این مناطق می‏ گردد، مثبت خوانده است و رژیم دست ‏نشانده را ناتوان در مبارزه بر ضد داعش می ‏داند. از این نظر، اتفاقات اخیر به نفع روسیه تمام شده است. اما روسیه از ادامه این وضع نگران است، زیرا گفته می‏ شود جنگجویان اسلام‏گرای تاجیک و ازبک در شمال افغانستان در کنار طالبان مصروف جنگ هستند. به‏ همین دلیل امپریالیسم روسیه مانورهای مشترک با کشورهای تاجیکستان و ازبکستان در مرز مشترک با افغانستان انجام می‏ دهد و گفته ‏است که از امنیت کشورهای آسیای‏ میانه دفاع خواهد کرد. روسیه از رشد بنیادگرایی در کشورهای آسیایمیانه و ایجاد پشت جبهه برای آن‏ها نگران است، از این رو روسیه مخالف جدی امارت اسلامی طالبان در افغانستان می باشد. در صورت دوام پیشروی‌های طالبان در افغانستان احتمال برهم خوردن صف ‏بندی‏ها، دور از انتظار نیست. روسیه یک بار دیگر به متحدین‏‏ اش که عمدتا در «جمعیت اسلامی» متمرکزاند نزدیک خواهد شد.
پاکستان هنوز به دنبال برنامه‏ های سیاسی و استراتژی است که از زمان ژنرال ضیاالحق تا کنون در افغانستان دنبال شده است و آن عبارت از ایجاد یک دولت ضعیف و وابسته به اسلام ‏آباد در کابل می باشد. به نظر می‏ رسد پاکستان اکنون به دلایلی قادر به تطبیق کامل این سیاست‏ در افغانستان نیست. بحران اقتصادی پاکستان و گسترش روز افزون بنیادگرایی در این کشور و نیز افزایش مهاجران از افغانستان به پاکستان از یک طرف و فشار امپریالیسم امریکا و خطر روز افزون نفوذ هند و روسیه در افغانستان از طرف دیگر سبب می ‏شود که پاکستان به ادغام طالبان در رژیم دست نشانده رضایت دهد.
علاوه برآن، ایجاد حکومت مشارکتی (طالبان و رژیم دست‏ نشانده) از چند جهت می تواند به نفع پاکستان باشد: اولاً، در شرایط گسترش روزافزون بنیادگرایی اسلامی در پاکستان، این کشور از امارت خالص طالبانی به عنوان پشت جبهه بنیادگرایی پاکستان، در افغانستان جلوگیری کرده است؛ ثانیا، با ادغام طالبان در رژیم موجود، حکومت مشارکتی برآمده از آن، روحیه ضد پاکستانی کمتری خواهد داشت؛ ثالثاً، در اثر آرامش نسبی در افغانستان، پاکستان بیشتر از هر کشور دیگر به لحاظ اقتصادی سود خواهد برد و روابط تجارتی ‏اش با کشورهای آسیای ‏میانه گسترش خواهد یافت؛ رابعا، سرمایه ‏گذاری‏های بزرگ چین در پاکستان در موجودیت خطرات بنیادگرایی ممکن است متوقف شود، بنابراین سوسیال امپریالیسم چین نیز در پروسه مصالحه میان طالبان و رژیم، پاکستان را تشویق به این کار می‏ کند.
جمهوری اسلامی ایران با وجود که روابط نسبتاً خوب با رژیم دست ‏نشانده در کابل دارد، روابط سیاسی‏ اش را با طالبان نیز حفظ نموده است. هم‏سویی جمهوری اسلامی ایران با طالبان عمدتا در موضع مشترک ضدامریکا و ضد داعش نهفته است. خروج نیروهای امریکایی از افغانستان به نفع جمهوری اسلامی ایران تمام شده است. جمهوری اسلامی ایران انتظار دارد، بعد از توافق «صلح» طالبان با رژیم دست نشانده، نفوذ سیاسی و استخباراتی و فرهنگی امریکا را در افغانستان، به وسیله ی طالبان محدود نماید و از طرف دیگر توافق طالبان را در عدم حمایت شان از حرکت‏ های اسلامی در سیستان و بلوچستان به دست آورد.
به‏ نظر می‏رسد زمینه‏ ی نفوذ و سلطه ی سوسیال امپریالیسم چین روزبه ‏روز در افغانستان بیشتر می ‏گردد. در مدت بیست سال اخیر تلاش های سوسیال امپریالیسم چین عمدتا مصروف فعالیت ‏های اقتصادی در افغانستان بود. آنها ضمن رابطه با طالبان از رژیم حمایت می‏ کردند. فعالیت‏های اقتصادی چین به دلیل کارشکنی ‏های امپریالیسم امریکا و ناامنی ‏ها، رشد و انکشاف چشمگیر نداشته است. اکنون با بیرون شدن نیروهای نظامی امریکا و متحدین اش از افغانستان زمینه‏ های بهره ‏کشی ‏های اقتصادی برای سوسیال امپریالیسم چین بیشتر فراهم شده است. از طرف دیگر روابط چین با طالبان عمدتا بر محور مبارزه بر ضد امپریالیسم امریکا و داعش گره خورده است. جنبش اسلامی ترکستان شرقی که یک جنبش اسلام‏گرای افراطی در سین کیانگ چین است در بخش شمال شرقی افغانستان و پاکستان فعالیت دارد. این حزب در گذشته روابط خوب با امارت اسلامی طالبان داشت. ملابرادر در راس یک هئیت از طالبان در سفر به چین به وزیر خارجه چین وعده داده است که اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی را در افغانستان پناه ندهد و آن‏ها را سرکوب نماید. معلوم نیست وعده ملابرادر بتواند جنبه عملی به خود گیرد، زیرا ضرورت جنگی طالبان در میدان جنگ به این نیروها نیاز دارد و در سطح روابط سیاسی با کشورها مجبور است آن‏ها را راضی کنند. روابط چین نیز با مسایل افغانستان مانند سایر کشورهای منطقه با افغانستان پیچیده و سیال است. 
 سازش یا دوام جنگ داخلی ارتجاعی
در دو ماه اخیر پس از سقوط بیش از صد ولسوالی به دست طالبان، از زمان شروع خروج نیروهای اشغالگر امریکایی از افغانستان ظاهرا پیشروی طالبان کاهش یافته است. گسترش میدان جنگ توان جنگی طالبان را در بسیاری از ولایت‌ها کاهش و تلفات‏ شان را افزایش داده ‏اند. طالبان در بسیار از ولسوالی ‏ها افراد اندک را برای حفظ و کنترل این ولسوالی ‏ها در اختیار دارد. رژیم دست ‏نشانده تمام توان و تلاش را در حفظ و کنترل مراکز ولایت‏ ها و شهرهای بزرگ به کار گرفته، تلاش می‏ کند بنادر مهم تجارتی را از طالبان باز پس گیرد. قدرت ‏نمایی اخیر طالبان و مانور تبلیغاتی حول آن، توان و روحیه جنگی طالبان را افزایش داده است. در ابتدای هیاهوی پیشروی سریع طالبان در کشور، یک جمع از نیروهای نزدیک به طالبان داوطلبانه به جمع آن‏ها پیوست و سرعت پیشروی طالبان را تسریع بخشید. اما با فروکش کردن «فتوحات» طالبان، پیوستن نیروی داوطلب نیز کاهش یافته است. به همین دلیل طالبان اکنون کمبود نیروی جنگی‏ شان را با تهدید و زور جبران می‏ کند؛ امری که در درازمدت، نفرت عمومی از طالبان و کاهش انگیزه جنگی نیروهای‏ شان را بیشتر خواهد کرد. خروج نیروهای نظامی امریکا و متحدینش از افغانستان در آینده نیز ممکن است انگیزه جنگی طالبان را کاهش دهد.
برخورد طالبان با مردمان تحت ادارهشان مستبدانه و ظالمانه است. ترور، قتل و انتقام‏گیری در مناطق تحت اداره طالبان زیاد است، هرچند که طالبان مسئولیت بسیار از این قتل ‏ها را به عهده نمی‏ گیرد. طالبان تحمل نظر مخالف را ندارد. هرچند آن‏ها تلاش می‏ کنند، امنیت را تامین کنند اما فضای تحت اداره ‏شان به شدت خفقان‏ آور است. فضای امنیتی - نظامی و هراس بر همه جا سلطه دارد. گشت‏ و گذار زنان به صورت کامل پایان یافته است. مراکز فرهنگی و رسانه یا تعطیل شده است و یا در خدمت برنامه ‏های امارت اسلامی درآمده است. بسیار از افراد تحصیل کرده و طبقه ی متوسط از مناطق تحت اداره ی طالبان فراری شده‏اند. سربازگیری و اخذ پول از مردم به ظاهر به رضایت، اما در حقیقت ناشی از ترس امارت اسلامی است و کسی جرئت مخالفت را ندارد. این‏ روش استبدادی و فاشیستی و فضای امنیتی- نظامی در اداره جامعه، به نفرت عمومی جامعه از طالبان می‏ افزاید. 
پیشروی سریع و «برق آسای» طالبان بعد از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان همان تاکتیک آشنای این گروه و سایر بنیادگرایان اسلامی و فاشیستی مانند داعش است که بر بنیاد ایجاد فضای رعب و وحشت و فلج کردن روحیه و توان جنگی رقیب در میدان جنگ استوار است. طالبان در «سال‏های پیروزی» 1373-1374ه.ش(1994-1995م) برای ایجاد امارت اسلامی ‏شان از این تاکتیک استفاده نمود. این تاکتیک در سالهای 1392-1393 ه.ش (2011- 2012م)  مورد استفاده داعش در عراق و سوریه نیز قرار گرفت. معلوم است طالبان از قبل برای این پیروزی سریع‏ شان برنامه ‏ریزی کرده بودند. اما واضح است که تاکتیک سریع و برق ‏آسای امروز طالبان بیشتر از این نمی ‏تواند مانند سال‏ های هفتاد خورشیدی سبب پیروزی آن‏ها در افغانستان شود. در دهه هفتاد پیشروی سریع و حملات برق‏ آسای طالبان عمدتاً توسط ارتش و استخبارات پاکستان با حمایت مالی عربستان و امارت متحده عربی و حمایت سیاسی امپریالیسم امریکا و انگلیس طراحی شده بود. اما اکنون طالبان از چنین حمایت وسیع خارجی برخورد نیست.
از همه مهم تر این‏که تاکتیک پیشروی سریع و مرعوب‏ کننده طالبان برعکس سال‏ های دهه هفتاد، عمدتا در خدمت سهیم شدن در قدرت سیاسی قرار دارد. این امر بیشتر به این دلیل است که طالبان اوضاع و شرایط جهانی و منطقه ای و داخلی افغانستان را مناسب برای ایجاد امارت اسلامی‏ شان نمی ‏بیند. طالبان حتی اگر قادر به کسب قدرت سیاسی سراسری در افغانستان شود قادر به کنترل و اداره کشور نخواهد بود. شرایط امروز در مقایسه با دهه هفتاد خورشیدی به زیان طالبان است. علاوه براینکه امپریالیسم امریکا و متحدین غربی‏ اش از امارت اسلامی طالبان جلوگیری خواهند کرد، دوستان و متحدین فعلی طالب نیز مانند روسیه و ایران دشمنان استراتژیک و تاریخی طالبان محسوب می‏ شوند. مانورهای نظامی روسیه در تاجیکستان و ازبکستان پیام سریع روسیه به طالبان است که روسیه خواهان قدرت‏ گیری سراسری طالبان در افغانستان نیست.
به لحاظ داخلی اکنون تمام مناطق و ولسوالی‏ های تحت اداره طالبان عملا فلج است و آن‏ها توان مدیریت این ادارات را ندارند. به استثناء نیرو و ماشین جنگی طالبان و اداره قضائی شان - آن هم به شکل بدوی- سایر بخش‏ های اداره طالبان در ولسوالی‏ ها غیرفعال اند. در بخش‏ های بهداشتی و آموزشی طالبان تا حدودی زیاد مجری برنامه‏ های رژیم هستند. علاوه بر مسایل فوق استراتژی طالبان در مناسبات اش با کشورهای جهان و گروه ‏های اسلام‏گرای هم‏ فکرش تغییر کرده است. این تغییر، مسیر حرکت آینده طالبان را نیز تا حدودی نشان می ‏دهد.
در «توافق‏نامه دوحه» میان طالبان و امپریالیسم امریکا، طالبان متعهد به قطع رابطه با القاعده شده است. این یک چرخش مهم در سیاست بیرونی و استراتژی طالبان است. دیده می‏ شود که طالبان برخلاف گذشته به جای تکیه بر جنگجویان و بنیادگرایان اسلامی، بیشتر روی روابط سیاسی با کشورهای منطقه و جهان تکیه می‏ کند. این چرخش سیاسی طالبان- ایجاد روابط سیاسی با کشورهای جهان به جای جلب جنگجویان بنیادگرای اسلامی خارجی- در عرصه استراتژی جایش را به سهم‏ گیری در قدرت سیاسی به جای ایجاد امارت اسلامی از راه نظامی داده است. این امر زمانی بیشتر آشکار می‏ شود که طالبان برخلاف سیاست خارجی پاکستان اعلام کرده است که مسئله کشمیر یک امر مربوط به پاکستان و هند است. طالبان مسایل مسلمانان چچن و داغستان را نیز مسایل مربوط به داخل روسیه می‏ داند. به ‏طور یقین طالبان در قضایای مربوط به سیستان و بلوچستان نیز به جمهوری اسلامی ایران اطمینان داده است. تلاش طالبان برای کسب اطمینان کشورهای منطقه بیشتر به منظور حل مسایل افغانستان از راه سیاسی است. در حالی که طالبان در 25 سال قبل به منظور ایجاد امارت اسلامی‏ شان در افغانستان به همه گروه‏ های بنیادگرای اسلامی فراخوان ورود به افغانستان دادند و بخش زیادی از نیروهایش را جنگجویان بنیادگرای کشورهای عربی، پاکستان، کشورهای آسیای‏ میانه و داغستان روسیه و ایغورها تشکیل می دادند؛ امری که دلایل و بهانه ی مهم برای حمله به آن‏ها و سقوط رژیم ‏شان گردید. این حرف به‏ این معنی نیست که اکنون در صف طالبان جنگجویان نیروهای احزاب بنیادگرای منطقه حضور ندارند؛ بلکه به این معنی است که طالبان عملا در تناقض دو راهی جنگ و صلح افتاده است. آن‏ها مجبوراند میدان جنگ را با نیروهای متحدشان گرم نگه دارند و در روابط سیاسی برای جلب رضایت کشورها از جمله امریکا و چین، به قطع رابطه با این گروه ‏ها تعهد بدهند. حتی در مواردی به عنوان چماق دستی این کشورها، وظیفه سرکوب گروه‏ های بنیادگرایی را به عهده بگیرند.
هرچند اوضاع و شرایط و تغییر در استراتژی طالبان نشان می ‏دهد که آن‏ها تمایل به سازش و مصالحه دارند. اما هر دو جناح در تلاش است با دست بالا در میدان جنگ بتواند در میز مذاکره به خواست‏ های مطلوب‏ شان برسند. خواست فعلی طالبان رهایی 7000 زندانی‏ شان و خارج شدن از لیست سیاه سازمان ملل متحد و در قدم بعدی تغییر قانون اساسی است. اما رژیم این خواست طالبان را بدون آتش ‏بس سراسری آن هم با ضمانت قوی قبول ندارد. خواست اصلی رژیم آتش ‏بس است، ولی طالبان این خواست را که رژیم در ارگ هستند و مجاهدین در کوه ‏ها، قبول ندارد. هراس طالبان از قبول آتش بس پیش از توافق بر سر نظام آینده، افول روحیه جنگی آن‏ها و به هم خورد توازن قدرت به نفع رژیم است. رژیم اما نگران است که رهایی زندانیان طالبان و خارج شدن نام شان از لیست سیاه، این گروه مشروعیت بین ‏المللی ‏شان بیشتر شود و رهایی زندانیان اش به شدت جنگ بیفزاید. به همین دلیل اعتماد متقابل میان‏ شان بسیار اندک است. به نظر می ‏رسد بعد از خروج کامل نیروهای امریکایی از افغانستان مدتی زمان لازم است تا هر دو جناح در میدان جنگ تمام توان و قدرت‏ شان را بیآزمایند، تا بلکه پله ترازو را در میدان جنگ در خدمت مطالبات روی ‏میز به نفع ‏شان تغییر دهند. توافق صلح در کوتاه مدت مشکل به نظر می ‏رسد، زیرا هر دو طرف شرایط کنونی را به نفعشان نمی‏ بینند و امیدوارند در جبهه های جنگ پیروزی به دست آورند. هرچند که فشار کشورهای منطقه و جهان بر هر دو طرف نیز زیاد است.
به هر ترتیب در اوضاع پیچیده و متشنج افغانستان هر اتفاق غیر متنظره دیگر نیز ممکن است. سرعت تحولات و پیچید‏گی امور، امکان پیش‏بینی اتفاقات آینده افغانستان را مشکل ساخته است. اما با توجه به شرایط کنونی و صف‏ بندهای داخلی و بیرونی حول دو جناح ارتجاعی طالبان و رژیم، هم احتمال سازش و تبانی و هم احتمال تداوم جنگ داخلی وجود دارد. تضاد منافع میان گروه ارتجاعی طالبان و رژیم دست ‏نشانده ممکن است در صورت پیشرفت بطئی مذاکرات، جنگ داخلی را طولانی سازد و یا بعد از مدت‏ ها جنگ پر تلفات، توازن قدرت به نفع یک طرف تمام شود و زمینه تسلیم یک طرف به طرف دیگر فراهم گردد.
امپریالیسم امریکا هنوز چشم امید به راه‏ حل معضل افغانستان در گفتگوهای«صلح» قطر دوخته است. در هر صورت با وجود عدم توافق صلح در دوحه و تشدید جنگ‏ های داخلی در افغانستان- آن هم در عدم حضور نظامی امپریالیسم امریکا در افغانستان- احتمال زیادی وجود دارد که کنترل امور به کلی از دست امریکا خارج شود.
ماهیت طبقاتی این جنگ ارتجاعی
بر اساس آمار، «اکلد»(5) در ماه جوزا و سرطان امسال، در جنگ‏ میان رژیم و طالبان 17600 نفر از جنگ جویان طالب، نیروهای امنیتی رژیم و غیرنظامیان کشته شده‏ اند. میانگین تلفات در دو و نیم ماه گذشته روزانه به 235 نفر رسیده است.(6)آمار فوق نشان می‏ دهد که مرتجعین با درنده خویی تمام به جان هم افتاده اند و در این میان مردم زحمتکش کشور کارگران، دهقانان و تهیدستان روستا و شهر قربانیان اصلی این جنگ ارتجاعی هستند. حومه شهرها و زاغه ‏نشین‏ها - محل زندگی فقیرترین مردمان شهری و روستاییانی که تازه به شهر کوچ کرده‏اند- به میدان و سنگر جنگ تبدیل شده است. آوارگان جنگ نیز اکثراً توده‏ های فقیر و ستم‏دیده هستند. طبقات حاکم و مرفه جامعه در کابل و دیگر شهرهای بزرگ در ویلا و در مناطق محافظت شده زندگی می‏کنند و از آسیب ‏های مستقیم جنگ به دور هستند. فرزندان زحمتکشان جامعه نیروی جنگی هر دو طرف این جنگ ارتجاعی را تشکیل می ‏دهند.
ماهیت ارتجاعی و ضدمردمی این جنگ را در ماهیت طبقاتی رژیم دست ‏نشانده و گروه ارتجاعی طالبان و نظامی که برایش می‏ جنگند، باید دید. هر دو جناح، هم طالبان و هم رژیم دست‏ نشانده به لحاظ طبقاتی مربوط به طبقات ارتجاعی فئودال- بورژوا کمپرادورهای وابسته به امپریالیسم جهانی هستند و نظام و حاکمیتی را هم که برایش می‏ جنگند نیز نظام طبقاتی ارتجاعی وابسته به امپریالیسم جهانی است که بر مبنای سرکوب و بهره‏ کشی توده ‏های زحمتکش جامعه استوار است.
 رژیم دست‏ نشانده عمدتاً از دو صف بندی بورژوا- فئودال کمپرادورها تشکیل شده‏ است. جناح شوونیست بورژوا- کمپرادور به رهبری اشرف غنی که هرم قدرت را در اختیار دارد عمدتا از افراد شوونیست و تکنوکرات هستند. این بخش از طبقه ی حاکمه افغانستان به لحاظ طبقاتی بورژوا کمپرادور وابسته به امپریالیسم امریکا و اروپا هستند و به لحاظ فکری گرایش اسلامی - لیبرالی دارند. جناح دیگر طبقه حاکمه شامل رهبران احزاب ارتجاعی اسلامی مانند «حزب جمعیت اسلامی»، «حزب وحدت اسلامی» و جنبش اسلامی هستند که نقش درجه دوم را در رژیم دست‏ نشانده دارند و به لحاظ طبقاتی خصلت بورژوا- فئودال کمپرادوری دارند. پایه‏ های اجتماعی این رژیم را عمدتا طبقه متوسط شهری و خرده ‏بورژوازی در شهرهای بزرگ و کوچک و روستا تشکیل می‏ دهند.
طالبان به لحاظ طبقاتی شامل طبقات فئودال - کمپرادور و بورژوا- کمپرادورها با گرایشات شدید تندروانه اسلامی هستند. پایه ‏های اجتماعی و طبقاتی این گروه را زمینداران بزرگ در روستاها و تجاران مواد مخدر و طلبه‏ های مساجد و مردم روستایی تشکیل می‏ دهند. طالبان و رژیم دست ‏نشانده به لحاظ طبقاتی تا حدود زیادی ماهیت یکسان دارند یعنی طبقات فئودال و بورژوا- کمپرادور وابسته به امپریالیسم جهانی هستند. اما رژیم دست ‏نشانده خصلت بورژوا- کمپرادوری‏شان عمده است در حالی که طالبان بیشتر خصلت فئودال - کمپرادوری دارند و به لحاظ ایدئولوژیک مربوط به جنبش بنیادگرایی اسلامی هستند. به همین دلیل جنگ طالبان با رژیم دست نشانده جنگ ارتجاعی میان طبقات ارتجاعی با افکار و اندیشه ‏های ارتجاعی و ضدمردمی است. به همان شکل که جنگ ارتجاعی میان رژیم دست‏ نشانده و گروه ارتجاعی طالبان با دخالت امپریالیسم و در خدمت منافع امپریالیسم به‏ پیش برده می‏ شود، صلح میان آن‏ها نیز یک صلح ارتجاعی- امپریالیستی خواهد بود. رژیم ارتجاعی دست‏ نشانده با حمایت و راهنمایی مستقیم امپریالیسم امریکا و متحدین اش، این جنگ را در خدمت منافع آن‏ها به پیش می‏ برند.
وظیفه و مسئولیت ما در چنین شرایط دشواری برای خلق زحمتکش افغانستان که در منگنه ی جنگ ارتجاعی، زندگی‏ شان نابود می‏ شود، بسیار خطیر، حساس و مهم است. ما وظیفه داریم با تحلیل درست از وضعیت جاری، ماهیت این جنگ ارتجاعی و ضدمردمی را افشا کرده و جلوی این جنگ ارتجاعی را بگیریم و در جهت تغییر این جنگ ارتجاعی به جنگ انقلابی تلاش کنیم. خلق و مردم زحمتکش افغانستان سزاوار این همه فلاکت و فجایع نیستند. دست ارتجاع و امپریالیسم از سرنوشت و زندگی مردم افغانستان باید کوتاه گردد و ما کمونیست ‏ها باید در صف اول دفاع از منافع خلق و مبارزه برضد امپریالیسم و ارتجاع و جنایتکاری های آنها قرار بگیریم.   
10 اسد 1400
یادداشت ها
1-    https://www.reuters.com/world/middle-east/turkey-detains-Nearly 1500-migrants-near-iranian-border-officials-2021-07-19/
2-    اداره سازمان ملل متحد
3-    حمله «برق آسا» تئوری جنگی است که ستاد ارتش آلمان در جریان جنگ جهانی دوم طی سال ‎های 1939-1941 به منظور حمله بر شرق و غرب اروپا آن را به کار گرفت. 
4-    هشت صبح، سال پانزدهم  شماره 3641، 26 سرطان 1400
5-     یک سازمان غیردولتی است که از سال 1997 به این سو در مورد ثبت داده ها و رویدادها و مناطق درگیر جنگ فعالیت دارند.
6-    هشت صبح، سال پانزدهم، شماره 3648، 2 اسد 1400
 
 
 
 
 
 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر