۱۴۰۰ شهریور ۸, دوشنبه

حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان بازگشت طالبان به قدرت و پیامد آن برای مردم افغانستان

 

حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان

 

بازگشت طالبان به قدرت و پیامد آن برای مردم افغانستان

 
سقوط کابل به‏ دست طالبان، پایان یک فاجعه و سرآغاز یک فاجعه دیگر برای مردم افغانستان است. توگویی افغانستان سرزمین تکرار فاجعه‏ هاست و این مردم محکوم به درد و رنج بی‏ پایان هستند. ترس و بی‏ اعتمادی و بهت و سردرگمی بر فضای جامعه حاکم است. نگرانی از آینده ی تیره ‏و تار، هر گونه امید و شوروشوق را از مردم گرفته ‏اند. اکثریت مردم افغانستان در فقر شدید به سر می‏ برند و آواره‏ گان که در اثر جنگ بی ‏خانمان شده ‏اند، در گرسنگی کامل روزو شب‏ شان را سپری می‏ کنند. سیل عظیمی از جوانان، درس، مدرسه، دانشگاه و خانه‏ هایشان را رها کرده‏ اند و به ‏سمت ایران به ‏راه افتاده‏ اند، به این امید ‏که از راه ترکیه خود را به اروپا برسانند. تعدادی از خانواده‏ ها در مرز مشترک پاکستان و افغانستان گیر افتاده اند و آن‏هایی هم که به شهرهای پاکستان رسیده ‏اند در مساجد، سالن های عروسی، هتل‏ و در فضای باز خیمه زده‏ اند.
 امپریالیسم و ارتجاع که مسبب این مصیبت عظیم برای خلق افغانستان گردیده‏ اند، خود در حال ترمیم شکست‏ ها و خوشه‏ چینی پیروزهایشان هستند. امپریالیسم امریکا در حال بیرون کردن کارمندان امنیتی- سیاسی شان از افغانستان هستند و ادعا می‏ کنند که تمام افغانستانی‏ هایی را که با آن‏ها همکاری کرده اند، از این کشور خارج خواهند کرد. آنها نه ‏تنها موفق به تحقق ادعای خود نشدند، بلکه فاجعه ای بزرگ را هم برای خلق افغانستان و هم برای نیروهای اشغالگر امریکایی رقم زدند.
طالبان در این میان سرمست از پیروزی و فتح افغانستان در حال چانه ‏زنی درونی بر سر تقسیم قدرت و غنیمت هستند و هر کدام در تلاش ‏اند تا از این فتح و پیروزی چیز از قدرت و نعمت نصیب‏ شان شود. صف‏ بندی و دعواهای پنهان و جنجال‏ های آشکار بر سر کسب موقف و چوکی ادامه دارد. با وجود که روزها از فتح کابل به دست طالبان می‎‏ گذرد، اما آن‏ها قادر به ایجاد حکومت‏ شان نگردیده اند. این امر قبل از هر چیز بیان این است که طالبان با موانع بزرگ فرا راه ایجاد امارت شان روبه ‏رو هستند. بقایای نیروهای دست‏ نشانده عمدتا در تلاش حفظ جان‏ شان هستند. تعدادی در روستا و شهرها خود را پنهان کرده ‏اند و تعدادی هم که فرصت فرار یافته اند به خارج رفته اند و یک تعدادشان هم به دره ی پنجشیره پناه برده ‏اند و گویا برای مقاومت آماده می ‏شوند و بالاخره تعدادی هم در معیت عبدالله و کرزی با استفاده از عفو عمومی طالبان در صدد کسب موقعیت و جایگاه در امارت اسلامی هستند.
رژیم دست نشانده بعد از بیست سال تحت حمایت باداران امریکایی‏ شان ظرف چند هفته فروپاشید و به این ترتیب  پروژه  دولت- ملت‏ سازی تحمیلی امپریالیستی به مضحکه ی تاریخ بدل گشت. سقوط رژیم دست ‏نشانده، تنها شکست نوکران حقیر بومی (افغانستانی) امپریالیسم نیست، بلکه به ‏معنی شکست سیاسی – نظامی و ایدئولوژیکی بزرگ امپریالیسم امریکا و متحدین اش نیز هست. سردمداران کشورهای امپریالیستی به ‏خصوص امریکا و انگلیس در تلاش ‏اند، تقصیر این شکست نظامی- سیاسی را به دوش حزب رقیب و نیز به‏ حساب بی‏ کفایتی نوکران ‏شان در افغانستان بیاندازد و از این تحقیر و شکست برائت جویند. اما این تلاش ‏های مذبوحانه ره به جای نمی‏ برند و این ورشکستگی سنگین اخلاقی و ایدئولوژیک - سیاسی برای امپریالیسم امریکا قابل ترمیم نیست. بسیار از رژیم ‏های پوشالی زمانی که بادار، پشت‏ شان را خالی کردند، سقوط نمود اما سرعت فروپاشی و سقوط رژیم دست‏ نشانده در افغانستان بسیار دراماتیک و غافلگیر کننده بود. شکست امریکا از سقوط رژیم دست‏ نشانده در کابل تا انفجار در میدان هوایی کابل به شکل تراژیک به‏ پایان رسید. انفجار میدان هوایی کابل منجر به کشته شدن ۱۵۰ نفر و ۲۰۰ زخمی شدند که از این  میان ۱۳ نیروی دریایی امریکا و ۲۸ هشت طالب نیز کشته شده ‏اند.
شکست امپریالیسم امریکا بی‏ شباهت به شکست شوروی و انگلیس در این کشور نیست و همان گونه که سرنوشت حقیرانه اشرف‏ غنی بی ‏شباهت به سرنوشت نجیب‏الله و شاه شجاع نبوده است.
امپریالیسم امریکا در صدد گرفتن مجوز حضور هوایی و حضور در فرودگاه کابل است و نمی‏ خواهد که این ظرفیت اطلاعاتی و جاسوسی را از دست بدهد. میدان هوایی کابل و فضای افغانستان هنوز در اشغال نیروهای اشغالگر امریکایی و متحدین اش قرار دارد. توافقات پشت ‏پرده میان طالبان و امپریالیسم امریکا جریان دارد. نشست ملا عبدالغنی برادر با رئیس سازمان اطلاعات امریکا (CIA) نیز حکایت از این گفتگوهای پشت پرده دارد. خروج کارمندان امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی امریکا از کابل به ‏معنی پایان اشغال نظامی افغانستان است، اما به ‏معنی پایان نفوذ امپریالیسم امریکا و سایر امپریالیست‏ ها در افغانستان نیست. این امر زمانی بیشتر آشکار می‏شود که طالبان در حکومت فراگیر‏شان چهره ‏هایی مانند عبدالله عبدالله و حامد کرزی و یا سایر افراد رژیم پیشین را در امارت شان شرکت دهند و نهادهای اداری و نظامی رژیم دست‏ نشانده را احیا کنند.
سلطه سریع و غافلگیرکننده طالبان سبب وحشت و حیرت مردم افغانستان گردید. صحنه‏ های تکان دهنده از هجوم مردم به میدان هوایی کابل،  فرار به سمت کشورهای ایران و پاکستان و آسیای میانه و چندی قبل فرار از ولسوالی‏ها و شهرها به سمت کابل همه نشان از هراس و وحشت مردم افغانستان از طالبان دارد. مردم افغانستان این بار اغفال نشدند زیرا شناخت از چهره ی طالبان و امارت‏ شان داشتند. به ‏همین دلیل طالبان تلاش می‏ کنند تا با برخوردهای «بزرگ منشانه»، حمایت مردم و رضایت آن‏ها را به دست آورند و از هراس مردم بکاهند. عفو عمومی طالبان و نوید حکومت فراگیر نیز از هراس طبقات متوسط، روشنفکران و کارمندان رژیم پیشین نکاسته ‏اند. زنان و اقلیت‏ های ملی از عرصه ی سیاسی کنار گذاشته شده ‏اند و آزادی‏ های زنان و فعالان رسانه ‏ها بیشتر از سایر اقشار جامعه محدود شده و ضربه دیده ‏اند. هشتاد درصد رسانه ‏ها بسته شده ‏اند و زنان تقریبا در اکثر ادارات دولتی و غیردولتی جز شفاخانه ‏ها دیده نمی‏ شوند. با این همه اما وعده ‏های طالبان طبقات ارتجاعی بورژوا کمپرادور و مقامات رژیم پیشین را به‏ سمت آن‏ها متمایل کرده ‏اند. طالبان نه‏ تنها در تلاش‏ اند که کارمندان و مقامات رژیم سابق را حفظ و راضی کنند، بلکه در صدد است رضایت امپریالیسم امریکا و متحدین اش را نیز به ‏دست آورد و خود را تا سرحد قابل قبول برای جهانیان عرضه کند و چهره کریه و زشت گذشته ‏شان را بپوشانند. اما این سرخ ‏آب و سفیدآب نمی ‏تواند ماهیت طالبان را تغییر دهد.
بعضی از افراد لیبرال و تکنوکرات‏ هایی که قبلا در دستگاه رژیم دست‏ نشانده قرار داشتند، تحت تاثیر عفو عمومی طالبان و ایجاد حکومت فراگیرشان، آمادگی خدمت به امارت‏ اسلامی را اعلام کرده اند. در این میان چهره‏ های شوونیست و تکنوکرات تمایلی بیش از دیگران نشان می ‏دهند و در تلاش ‏اند پایه ‏های حکومت طالبان را استحکام بخشند. به ‏نظر آن‏ها طالبان می ‏تواند حکومت مرکزی بر محور شوونیسم پشتون را مستحکم کند. اما افراد و مقامات رژیم دست‏ نشانده از ملیت ‏های تحت ستم در امارت اسلامی بیشتر احساس ترس و بیگانه‏ گی دارند. هرچند که آن‏ها با دودلی نیز آماده‏ اند تا در خدمت حکومت طالبان قرار گیرند، منتها به شرط آن که طالبان آن‏ها را در حکومت‏ شان سهیم سازند. این جمع مزدور که سنگ نمایندگی ملیت‏ های تحت ‏ستم را به سینه می ‏زنند، فقط سهم در حاکمیت برایشان مهم است اما برای شان مهم نیست این سهم در رژیم دست‏ نشاندهِ جمهوری اسلامی اشرف ‏غنی باشد و یا امارت اسلامی ملا عبدالغنی.
طالبان از حکومت همه‏ شمول و فراگیر حرف به میان می ‏آورد، حرفی که در طول بیست سال ورد زبان حکومت ‏های دست‏ نشانده کرزی و  اشرف ‏غنی نیز بود. بسیاری این را به معنی تغییر در رفتار طالبان و هوشیاری آن‏ها تعبیر کرده اند. شک نیست که طالبان در این مدت ده سال تغییراتی در دیپلماسی‏ شان با کشورهای امپریالیستی جهان و کشورهای منطقه و تغییراتی در شیوه ی برخورد و رفتارشان با مخالفین داخلی و مردم افغانستان به وجود آورده اند. اما همان‏ گونه که ذبیح الله مجاهد گفت، تغییری در اصول و اعتقادات ‏طالبان به‏ وجود نیامده است. در یک دهه گذشته طالبان روابط با کشورهای امپریالیستی و ارتجاعی منطقه ایجاد کرده اند و در این عرصه نیز تجاربی کسب کرده ‏اند. به‏ خصوص بعد از تشکیل دفتر قطر و ایجاد روبط رسمی با کشورهای جهان مهارت و هوشیاری دیپلماسی‏ شان افزایش یافته است. از طرف دیگر در این مدت بیست سال نفوس شهرهای افغانستان افزایش یافته و نسل تحصیل‏کرده کشور بیشتر شده‏ اند. طالبان برای حفظ روابط با این کشورها و جلب کمک ‏های امپریالیستی و کشورهای منطقه از سویی ناگزیر از تعدیل در رفتارشان هستند و از سویی هم مجبوراند از فرار بیشتر نیروهای متخصص و کادرهای سیاسی و اداری جلوگیری کنند. 
طالبان هم مانند رژیم قبلی نمی‏ تواند تغییر در وضعیت اقتصاد کشور به میان آورد و در نتیجه استحکام پایه‏ های حکومت ‏شان هم بدون انکشاف اقتصاد ممکن نیست. آن‏ها اقتصاد معتاد و بوروکراسی فساد را از رژیم قبل به ارث برده‏ اند و ممکن نیست بدون کمک‏ های کشورهای امپریالیستی و منطقه امورات شان را حتی به صورت نیم‏ بند از پیش ببرند. دلیل دیگر وابستگی اقتصاد رژیم طالبان به کشورهای خارجی عدم درآمد و عایدی کافی داخلی و ویرانی زراعت و صعنت کشور است. طالبان نمی‏ تواند به خلاقیت و نیروهای توده ‏ها تکیه کند و به همین دلیل اداره سیاسی و اقتصادی به وسیله  ی آن‏ها با اداره ی رژیم دست نشانده تفاوت ماهوی نخواهد داشت.
طالبان در این مدت بیست سال شعار اصلی‏ شان پایان اشغال و ایجاد حکومت بر مبنای شریعت اسلامی بوده است. حالا که فرصت ایجاد حکومت اسلامی فراهم آمده است، از نظر آن‏ها اساس حکومت آینده‏ شان دو چیز است اسلامی و افغانی.
منظور طالبان از حکومت اسلامی و یا امارت اسلامی مبتنی بر قرائت سفت و سخت آن‏ها از شریعت است. این‏گونه قرائت تندورانه از اسلام مبنای حکومت تئوکراتیک آن‏ها خواهد بود که نتیجه ‏ی آن وضع قوانین سختگیرانه اسلامی در تمامی ابعاد جامعه است و در نتیجه آزادی ‏های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بخشی بزرگ از جامعه را سلب خواهند کرد. زنان، فعالین سیاسی - اجتماعی، احزاب و گروه ‏های سیاسی در امارت اسلامی طالبان از آزادی محروم می‏ شود و هیچ جایی برای دگراندیشان و کمونیست‏ ها در جامعه نخواهد بود. طالبان تلاش می‏ کنند خاموشی سیاسی و فرهنگی را بر جامعه تحمیل کنند. جماعت که همان مسلمانان است باید از امیرشان اطاعت کنند. به‏ همین دلیل شیخ جای روشنفکر را و جماعت جای حزب سیاسی را می‏ گیرد. جدا از گروه‏ ها  و احزاب دموکراتیک که  زمینه ی فعالیت ‏شان از میان خواهد رفت، احزاب اسلامی و جهادی سابق نیز فعالیت قانونی نخواهند داشت. این محدودیت ‏ها و سلب آزادی جامعه منجر به ‏عکس‏ العمل و مقاومت علیه طالبان خواهد شد. طالبان در مواجه با نسل جوان تحصیل کرده و گروه‏ ها و اقشار اجتماعی کشور برخورد متضاد خواهند داشت. از یک طرف به ظرفیت و تخصص آن‏ها در عرصه ‏های اداری - سیاسی جامعه نیاز دارند و از طرف دیگر  دگماتیسم طالبانی مانع جدی این آزادی ‏ها خواهد بود و این خواست ‏ها و مبارزات نسل جوان و گروه ها را با خشونت سرکوب خواهد کرد.
اصل دیگر طالبان، افغانی بودن است که در حقیقت همان شوونیسم ملیتی غلیظ طالبانی است. طالبان زیر نام وحدت اسلامی، مطالبات و خواست‏ های ملیت‏ های تحت ‏ستم را بر نمی ‏تابند و آن را خلاف اسلام می‏ دانند. هرچند طالبان این‏ بار تعدادی از فرماندهان برجسته و ملاهایی در سطح رهبری از میان ازبک ‏ها و تاجیک ‏ها و هزاره ‏های سنی افغانستان به خدمت گرفته اند اما همه این موارد سبب نمی‏ شود که طالبان قدرت سیاسی را به صورت مطلق به دست طبقات حاکمه پشتون متمرکز نکند؛ امری که منجر به تضادها و نفاق ‏های ملیتی بیشتری خواهد شد.
چالش دیگر را که طالبان با آن مواجه ‏اند اختلاف درونی میان شاخه‏ های متعددشان است که با مسایل قومی هم گره خورده است. رژیم اشرف غنی به ‏طور یک ‏جانبه و عقده ‏مندانه قدرت را به دست غلجایی‏ ها متمرکز کرده بود و این یکی از عوامل اختلاف درونی رژیم اشرف غنی و از عوامل سقوط آن گردید.
در میان طالبان دسته ‏های متعددی وجود دارد که از میان آن‏ها شورای کویته تحت رهبری مولوی هیبه الله - ملا عبدالغنی و شورای پشاور تحت رهبری سراج الدین حقانی دو شاخه عمده طالبان را تشکیل می‏ دهند. هرچند که از گروه ملامنصور و گروه ملایعقوب نیز سخن گفته می‏ شود. بنابراین مهم ‏ترین چالش فرا راه امارت اسلامی طالبان اختلاف میان گروه‏ های متعدد طالبان از یک طرف و اختلاف میان صفوف و سطح رهبری طالبان از طرف دیگر است. طالبان، جریان اصلی و سنتی تحت رهبری ملا عبدالغنی برادر - ملا هبیت الله درانی هستند و تضادهای اینان با گروه حقانی تحت رهبری سراج‏الدین حقانی و خلیل حقانی که غلجایی هستند آشکار است. اولین مفهوم حکومت همه‏ شمول طالبان قبل از همه تقسیم قدرت میان خودشان هستند. زیرا رهبری طالبان عمدتا به سه ولایت کندهار، هلمند و ارزگان خلاصه می‏ شود.
چالش‏ های دیگر که طالبان با آن مواجه ‏اند سهیم کردن اقوام و ملیت ‏های دیگر در قدرت است. تعدادی نیروهای رژیم پیشین در پنجشیر تحت فرماندهی احمد مسعود گرد آمده ‏اند و آن‏ها خواهان سهم در قدرت سیاسی هستند. علاوه بر پنجشیر، نیروهای اردو و پلیس و امنیت ملی رژیم دست نشانده همراه با تجهیزات ‏شان در سراسر کشور پراکنده هستند. جمع ‏آوری این تسلیحات معضل دیگر پیش ‏پای طالبان است. انفجار مهیب میدان هوایی کابل ناتوانی طالبان را در تامین امنیت آشکار ساخت و بنابراین آن‏ها عملا با گروه داعش درگیر هستند.
از نظر بیرونی، حکومت طالبان تحت فشار کشورهای امپریالیستی و ارتجاعی منطقه قرار دارد و مسئله ی به رسمت شناختن طالبان از سوی این کشورها هنوز روشن نشده است. وزیر خارجه ی پاکستان در سفرهای خود به کشورهای آسیای ‏میانه و ایران در تلاش است که حکومت طالبان از سوی این کشورها به رسمت شناخته شود و یک حکومت منزوی باقی نماند. ماهیت حکومت طالبان را رسمیت و یا عدم رسمیت کشورهای امپریالیستی و ارتجاعی جهان تغییر نمی‏ دهد. امارت اسلامی مورد تاکید امریکا و جامعه جهانی هم یک امارت تئوکراتیک و ضدانسانی خواهد بود و در ضدیت با منافع توده ‏ها و طبقات محروم جامعه افغانستان قرار خواهد داشت. منافع و رهایی توده ‏های مردم افغانستان فقط با انقلاب دموکراتیک نوین حل خواهد شد، زیرا در آن صورت است که دشمنان خلق افغانستان امپریالیسم، بورژوا کمپرادور و فئودالیسم سلطه ‏شان بر زندگی و حیات مردم افغانستان به ‏پایان خواهد رسید.
 شکست امپریالیسم امریکا در افغانستان، ورشکستگی نظامی- سیاسی و ایدئولوژی- اخلاقی امپریالیسم را به نمایش گذاشت و پروژه دولت- ملت‏ سازی تحمیلی امپریالیستی به ناکامی رسید. این امر در زدودن توهم نسبت به برنامه ‏های امپریالیستی و ارتجاعی و در توسعه روحیه مبارزاتی در افغانستان نقش مهمی خواهد داشت. از طرف دیگر امارت تئوکراتیک و خشن طالبان بخش زیادی از مردم جامعه را به ناگزیر به صف مبارزه سیاسی علیه آن‏ها خواهد کشاند. به ‏همین دلیل فرصت و چالش‏ های پیش‏ آمده فرا راه مبارزه ی انقلابی و حزب ما را باید به گونه ای درست شناسایی و تحلیل کرد تا از یک طرف از خطرات و ضربات جلوگیری کنیم و از طرف دیگر از این روحیه ضد طالبانی وسیع اجتماعی، در خدمت ارتقاء مبارزه انقلابی بهره ببریم.

6 سنبله 1400

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر