۱۴۰۰ مرداد ۲۷, چهارشنبه

جایگزینی ارتجاع کهنه پرست طالبان به جای ارتجاع شبه مدرن غربی در افغانستان

 

جایگزینی ارتجاع کهنه پرست طالبان به جای ارتجاع شبه مدرن غربی در افغانستان

 
پس از مصالحه ی امپریالیسم آمریکا با سران طالبان و چراغ سبز آمریکا به طالبان برای فتح افغانستان، این نیروها با سرعتی فزون از حد پیشروی کردند و در کمتر از یک ماه شهرهای اصلی را متصرف شدند و کابل نیز در یک توافق به آنها هدیه شد. این گونه، طالبان نیروی حاکم جدید در افغانستان گردیدند.
مسائلی که در این قضیه اهمیت درجه اول دارند عبارتند از نقش امپریالیسم آمریکا، دولت دست نشانده ی اشرف غنی، طالبان و نیروهای پشتیبان طالبان که امپریالیسم روسیه و متحد کنونی اش چین هستند. نقش کشورهای زیر سلطه ای مانند پاکستان و جمهوری اسلامی در قضیه بیش از آنکه هویت مستقلی داشته باشد، در خدمت قدرت های بزرگ و دارای منافع اصلی است.
امپریالیسم آمریکا و متحدین غربی اش
برنامه ی امپریالیسم آمریکا (و کلا امپریالیست های غربی) بیرون بردن نیروهای نظامی اش از کشورهایی است که در آنها در گیر جنگ بوده است، و این به ویژه سه کشور سوریه، عراق و افغانستان را شامل می شود. علل این عقب نشینی ها در درجه ی نخست شکست هایی است که آمریکا و غرب در این کشورها خورده و نیز بحران اقتصادی درونی آمریکا و تلفات به بار آمده و مخارجی است که جنگ های مزبور و نیز تداوم حضور نیروهای آمریکایی در این کشورها به عهده ی طبقه ی کارگر و خلق آمریکا گذاشته است. در صورتی که همه چیز بر وفق مراد سران آمریکا و غرب بود، امپریالیست ها تن به بیرون بردن نیروهای خود از این کشورها را نمی دادند.
به طور کلی توانایی های امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا، دچار افت چشمگیری شده است. این امر در ناتوانی امپریالیسم آمریکا در برقراری«نظم نوین جهانی» خود را نشان می دهد. این کشور که در پی سقوط دولت سوسیال امپریالیسم شوروی قلدرتر از پیش شده بود و گمان می کرد که اکنون می تواند سروری امپریالیسم جهانی را برای چندین دهه برای خود بیمه کند، به مرور متوجه ناتوانی خود شد. آنها به ویژه با حمله به افغانستان و عراق و تبدیل این دو کشور به مستعمره ی خود سرمست شدند اما با تحمل تلفات فراوان نیروهای خود و هزینه های گزاف نظامی مجبور شدند که با واقعیت کنار آیند و به تدریج  نیروهای خود را از این کشورها بیرون برند. طرح مساله ی بیرون بردن نیروها، در زمان دولت اوباما شکل گرفت. ترامپ با هارت و پورت فراوان این کار را ادامه داد و بایدن به ویژه در مورد افغانستان کار را تمام کرد و در توافقی با طالبان پذیرفت که این کشور را از نیروهای خود تخلیه کند و عملا کشور را به طالبان سپارد.
مصالحه ی مزبور و توافق آمریکا با طالبان جدای از هر توجیه تاکتیکی و یا استراتژیکی که از جانب آمریکایی ها داشته باشد و هر نوع زدو بندی که در آن با طالبان صورت گرفته باشد و هر نوع عدول نسبی ای که از آن به وسیله ی طالبان صورت گرفته باشد، در مجموع نشانگر شکست آمریکا و ناتو در افغانستان است.
درمورد ضعف آمریکا و امپریالیست های غربی نباید زیادروی کرد. آمریکا و کشورهای متحد غربی اش تا کنون عمدتا از کشورهایی عقب نشینی کرده اند و یا در مورد آنها تغییر سیاست داده اند که پیش از این در دست سوسیال امپریالیسم شوروی بود و در پی ایجاد«نظم نوین جهانی» می خواستند که تجدید تقسیم امپریالیستی جدیدی را شکل دهند. این تجدید تقسیم تا حدودی پیش رفت اما مجددا به عقب برگشت. سوریه دوباره به دست امپریالیسم روسیه افتاد و وضع کنونی افغانستان نیز نشانگر آن است که کشوری که مشکل اساسی برای ارتباط با طالبان ندارد، امپریالیسم روس و متحد کنونی اش چین رویزیونیستی و سرمایه داری است.
«خیانت امپریالیست ها»!؟
«فتنه‌گری، شکست، باز هم فتنه‌گری ، باز هم شکست... و سرانجام نابودی ـ چنین است منطق امپریالیست ها و تمام مرتجعین جهان نسبت به امر خلق؛ آنها هرگز خلاف این منطق عمل نخواهند کرد و این قانونی است مارکسیستی. وقتی‌که ما می‌گوییم « امپریالیسم وحشی و درنده‌خوست»، منظورمان اینست که سرشت امپریالیسم هرگز تغییر نخواهد کرد. امپریالیست ها حتی تا دم مرگ هم ساطور قصابی خود را به زمین نمی‌گذارند و هیچ گاه به بوداییان نیک صفت تبدیل نمی‌شوند.»( مائو تسه دون، تصورات واهی ره به دور افکنید، و خود را برای مبارزه آماده کنید 14اوت 1949 آثار منتخب جلد4)
آنچه که مضحک است، نظر برخی از افراد و جریان ها سیاسی و نیز تا حدودی افکار رایج است که از«خیانت امپریالیسم آمریکا» به خلق افغانستان و یا دولت مزدور اشرف غنی صحبت می کنند.
 در مورد دولت مزدور و دست نشانده، باید گفت که امپریالیست ها پشیزی برای نوکران خود ارزش قائل نیستند. رضا خان نوکر بیست ساله شان را آن گاه که نخواستند به افریقا تبعید کردند و نیز از محمدرضا شاه زمانی که دیگر به دردشان نمی خورد خواستند که بار و بندیل اش را ببندد و از کشور بیرون برود. از آن گذشته در ایران دیدیم که چگونه سران ارتش را در خدمت دولت مرتجع اسلامی گماشتند تا اینها نیز بعد از استفاده از آنها یکی پس از دیگری به درک واصل کنند. دعواها و جروبحث ها درون امپریالیست ها آمریکا بین حزب جمهوری خواه و دمکرات و یا در انگلستان بین حزب مرتجع کارگر و حزب حاکم و اتهام وارد کردن به یکدیگر که دولت و یا مردم افغانستان را تنها گذاشتند، تا حدودی شامورتی بازی امپریالیست ها و اجرای نمایش«کی بود کی بود من نبودم» شان- زیرا پروژه ی مصالحه با طالبان از پیش شروع شده بود و همه ی جناح های حاکم در کشورهای امپریالیستی غرب از آن اطلاع داشتند- و نیز برای پنهان کردن نقاط ضعف شان است و تا حدودی نیز مورد استفاده ی یک حزب و یک جناح  برای ضربه وارد کردن به حزب و جناح دیگر برای دوره های آتی انتخابات قرار می گیرد.
اما در مورد خلق افغانستان، خیانت امپریالیست ها معنایی ندارد جز آنکه آنها را«بودائیان نیک صفت» بدانیم و برای آنها نقش «دوست» و یا «خدمتگزار» خلق قائل شویم. چرا که خیانت در مورد«دوست» معنا پیدا می کند. امپریالیست ها نه تنها هرگز دوست طبقه ی کارگر، دهقانان و خلق ها نیستند بلکه دشمن اصلی آنها خواه در  کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره و خواه در خود کشورهای امپریالیستی هستند. زمانی که امپریالیسم آمریکا و متحدین غربی اش و در صدر آنها انگلستان دسیسه چین به افغانستان حمله کردند و آن را اشغال و تبدیل به مستعمره نمودند بزرگترین دشمنی را در حق طبقه ی کارگر، دهقانان و خلق افغانستان کردند. و اکنون تنها آن کسانی که خوشبین به ورود امپریالیست ها به یک کشور زیرسلطه و برقراری «دموکراسی»،« اقتصاد پیشرفته» و «فرهنگ مدرن غربی» هستند گمان می کنند که امپریالیست ها به خلق افغانستان«خیانت» کردند. برای امپریالیست ها «خیانت» به هیچ خلقی معنایی ندارد. آنها به دنبال منافع اقتصادی و سیاسی خود هستند و هر زمان این منافع ملزم شان کند می آیند و هر زمان که مجبورشان کند می روند.         
 دولت دست نشانده ی اشرف غنی
 این دولت نماینده سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و فئودال- کمپرادور افغانستان و نوکر امپریالیسم آمریکا و غرب بود. طی بیست سالی که از عمر این دولت می گذشت نه تنها هیچ گونه اصلاحات اساسی اقتصادی ساختاری در افغانستان صورت نگرفت بلکه وضع افغانستان از آنچه بود بدتر شد. فقر، بیکاری و اعتیاد شدت گرفت و افزون بر آنها فشارهای همه جانبه بر اقلیت های  ملی و قومی و مذهبی کماکان به موجودیت خود ادامه داد. تنها اموری که تفاوت این دولت سرمایه دار- فئودال کمپرادور را با دولت پیش از آن یعنی طالبان رقم می زد، آزادی های نسبی اجتماعی، رفع جزیی از فشارها به زنان و البته در کنار آن تبدیل زنان به ابژه های جنسی طبقه ی حاکم و نیز اندکی گشایش در نظام آموزشی بود.
علت اساسی سقوط این دولت در مدتی بسیار کم، مخالفت عمیق خلق افغانستان با امپریالیست های اشغالگر غربی و در راس آنها آمریکا و دولت دست نشانده ی اشرف غنی، تبدیل افغانستان به مستعمره و تداوم جنگ خانمان سوز طولانی مدت در افغانستان بود. به دلیل وجود و ادامه جنگ در افغانستان، طبقه ی حاکم، سران دولت و عمده ی کسانی که پستی و مقامی در این دولت داشتند در پی استفاده از موقعیت برای دزدی و مال جمع کنی بودند و از این رو فاصله ی طبقاتی به شکلی وحشتناک در افغانستان گسترش یافت و خشم و کینه ی توده های تهیدست و فقیر مردم از دولت را به شدت دامن زد.
جدا از مخالفت عمومی و عمیق طبقات خلقی افغانستان با امپریالیست های و دولت اشرف غنی، نیروهای ارتش مزدور افغانستان که گفته می شد نزدیک به 200 تا 300 هزار نفر هستند و اکنون گفته می شود که در حدود 50 هزار نفر بوده اند، نفرت عمیقی از حکومت افغانستان و سران آن و همچنین نیروهای امریکایی و غربی داشتند. آنها می دانستند که گوشت دم توپ امپریالیست های آمریکایی و غربی و نیز حکام دست نشانده افغانستان بوده و هستند و از این رو تمایلی جدی برای جنگ با طالبان نداشتند.
به این ترتیب علل اساسی تسلیم شدن سریع شهرهای بزرگ افغانستان، نفرت عمومی خلق افغانستان از امپریالیست های اشغالگرو دولت حاکم، بی علاقه گی سربازان ارتش برای جنگ به خاطر امپریالیست ها و دولت حاکم و آگاهی سران ارتش مزدور از زد و بند امپریالیست ها با طالبان برای تسلط بر افغانستان و در نتیجه بی فایده بودن مقاومت بود. به اینها باید تاکتیک ایجاد رعب و وحشت در نیروهای مخالف و مردم به وسیله ی طالبان و نیز کمک های نظامی پاکستان را نیز اضافه کرد.    
 طالبان
« طرح ايجاد طالبان از سوی انگلستان، آموزش آنان از سوی آمريكا، كمك های مالي به آنان از سوی عربستان و زمينه و محل حضور و آموزش آنان پاكستان بوده است.» این ها سخنان بی نظیر بوتو یکی از روسای جمهور پیشن پاکستان است.
طالبان هیچ گونه زمینه ی اصیل ملی ندارد. این جریان از نظر اقتصادی بیشتر نماینده فئودال - کمپرادورها و نیز تا حدودی سرمایه داران کمپرادور سنتی افغانستان می باشد و از نظر اجتماعی به عقب مانده ترین، سنتی ترین و کهنه پرست ترین لایه های دهقانان و خرده مالکین شهر و ده متکی است. طالبان خواهان پیاده کردن احکام شریعت اسلامی و بنابراین عملا از نظر سیاسی برقراری حکومت استبداد دینی و از نظر فرهنگی و آموزشی کهنه ترین و مرتجع ترین گرایش های مذهبی است. طالبان یک جریان انحصار طلب است و همه ی قدرت را برای خود می خواهد و بر خلاف وعده هایی که می دهد نه تنها نمی تواند از نظر اقتصادی، افغانستان مستقلی بنا نهد، بلکه قادر نیست ستم های ملی، قومی و مذهبی را به طور ریشه ای رفع کند. بدترین وجه طالبان رفتار آن در مورد زنان بوده است و سیاست های کنونی آنها نیز نشان می دهد که جز ستم و رنج برای زنان و آینده ی آنان چیزی نخواهند داشت. آنها در همین روزهای نخست نشان داده اند که اگر هم تغییراتی کرده اند در بنیاد و اساس بینش های مرتجعانه شان نیست، بلکه در این است که چگونه برای کنترل وتسلط یافتن بر اوضاع سیاستمدارانه تر رفتار کنند و یا چگونه با مرتجعینی همانند خودشان از جمله جمهوری اسلامی کنار بیایند. از این رو حکومت آنها همچنان که پیش از این تجربه شد نمی تواند ثبات و بقا یابد و حتی چنانچه به پشتیبانی قدرت های غربی و یا روسیه و چین تداومی پیدا کند، تداوم آن در امنیت نخواهد بود و بدون تردید جنگ های نوینی را بر انگیخته و دامن خواهد زد.
 روسیه و چین
این دو کشور در پشتیبانی از طالبان ظاهرا چیزی کم نگذاشته اند تا حدودی به این امید که با بیرون رفتن امپریالیسم آمریکا و غرب و یا ضعیف شدن نفوذ اقتصادی- سیاسی آنها در افغانستان از خوان یغمای  این کشور بهره ای بیشتر از سابق بگیرند. با توجه به این که هنوز سران طالبان دولت خود را بنیان ننهاده اند و مواضع سیاسی و اقتصادی آنها اعلام نشده است و همچنین هنوز شکل ایجاد روابط نوین سیاسی و اقتصادی بین امپریالیست های غربی با حکومت طالبان و چگونگی به اصطلاح «کمک های غرب» به افغانستان و حکومت طالبان که احتمالا در مصالحه ی کذایی بین آمریکا و کشورهای غربی با طالبان مقرر گشته، روشن نشده است، مشکل بشود بدون تردید و با دقت تمام در مورد آینده روابط اقتصادی - سیاسی طالبان با قدرت های امپریالیستی سخن گفت. به طور کلی، چنانچه وضع نه مطابق برنامه ی امپریالیست های غربی، بلکه مطابق میل این دو کشور مورد اشاره و نیز کشورهای دارای منفعت دیگری از جمله ایران پیش رود، افغانستان به سوی روسیه و چین چرخش خواهد کرد.
خلق افغانستان
 خلق افغانستان بیش از چهار دهه است که درگیر جنگ داخلی با امپریالیست های شرق و غرب می باشد. حضور سوسیال امپریالیسم شوروی و بلوک شرق، سپس امپریالیسم آمریکا و بلوک غرب صدمات فراوان به خلق افغانستان و در درجه ی نخست به طبقه ی کارگر و دهقانان و خرده بورژوازی افغانستان وارد کرده و این طبقات را به فلاکت و بدبختی کشانده و افغانستان را نیز به ویرانه ای تبدیل کرده است. حکومت استبدادی طالبان نیز وضع را بسیار بدتر از گذشته خواهد کرد. امید به آن که حکومت طالبان و در پشتیبانی از آن غرب و یا مثلا روسیه و چین بتوانند نقشی مثبت در توسعه ی اقتصادی افغانستان بازی کنند امید و خیالی باطل است. امپریالیست غربی که نشان داده اند، روس ها و چینی ها دندان تیز کرده برای چاپیدن افغانستان  نیزجز در پی منافع اقتصادی خویش نیستند و پروژه های احتمالی آنها بی تردید افغانستانی ویران تر به بار خواهد آورد و این گونه تضاد ملی و طبقاتی دامن زده خواهد شد. از نظر سیاسی نیز برقراری «امارات اسلامی» و انحصار طلبی طالبان تمامی تضادهای قومی، مذهبی و جنسی را شدت خواهد بخشید.   
به این ترتیب تضاد و جنگ بین  دو جبهه ی خلق و ضد خلق در افغانستان ادامه خواهد یافت و در صورت رشد نیروهای نوین و ایجاد یک جبهه متحد خلق در افغانستان به رهبری طبقه ی کارگر افغانستان و حزب کمونیست (مائوئیست) آن و تبدیل جنگ های پراکنده ی کنونی به یک جنگ انقلابی، توده های استثمار شده و ستمدیده ی افغانستان در راهی نو گام خواهند گذاشت.  
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
28 مرداد 1400

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر