۱۳۹۶ دی ۱۶, شنبه

در مورد برخی شعارهای کنونی

   

     

 
در مورد برخی شعارهای کنونی

 ایران کشور بزرگی است با خلقهای گوناگون و تاریخی یگانه. طبقه کارگر، زحمتکشان و تمامی مردم ایران به عنوان یک ملت واحد، به طبقه کارگر، زحمتکشان و تمامی خلقهای دیگرکشورها احترام عمیق میگذارد و خود را با مبارزات آنها برای استقلال، آزادی و حکومت های مردمی، همبسته میداند. ملت ایران در حالی خود را از هیچ ملت دیگری کمترو کوچکتر نمیداند ، در عین خود را برتر از هیچ ملت دیگری، حتی کوچکترین ملتها  نمی داند.هم برای دیگران احترام قائل است وهم برای خود.
مردم ایران برای خلق عرب احترامی عظیم قائل هستند. ریشه های مشترک تاریخی، فرهنگی، سیاسی و مبارزات فراوان علیه خلفا و حکومتهای مستبد تاریخ، ملت ما را با خلقهای همسایه عرب خود متحد و همبسته میکند.
ما در میان خود نیز خلق عرب را داریم که در تمامی مبارزات دوران چهل ساله اخیر و  از جمله در همین مبارزات کنونی، در کنار خواهران و برادران کارگر و زحمتکش ایرانی خود بوده و تمامی خواهران و برادرانش در خلقهای ترک، کرد، بلوچ ، ترکمن و فارس از مبارزات آنها پشتیبانی کرده اند.
از دیگر سو، خلقهای عرب در همین دوران اخیر مبارزات، شورشها و انقلابات دامنه داری را علیه حکام خود، که خود را منسوب به مذهب میدانسته اند، داشته اند و در میان ملت ایران همواره بهترین افکار و احساسات در مورد آنها و در همراهی و و همبستگی با آنها پدید آمده و خواهد آمد.
مردم ایران از حکومت استبدادی کنونی ایران که پشت مذهب پنهان شده، نفرت عمیقی دارند، و گرچه این حکومت ریشه های فکری خود را به حکومت های مذهبی اوان ظهور اسلام در عربستان نسبت میدهد، اما هیچ سنخیت و همبستگی ای با خلقهای عرب ندارد و با شیعه و سنی کردن و ایجاد جریان های حزب الهی زیر نفوذ خود در کشورهای عربی، نه تنها یکی از مسببین اصلی تفرقه میان خلقهای عرب  در مبارزات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه کنونی آنها بوده است، بلکه همانگونه که میدانیم خود در سرکوب مبارزات مردم سوریه برای سرنگونی حکومت مستبد بشار اسد نقش داشته است. این حکومت هرگز پشتیبان خواستهای واقعی خلقهای عرب و فلسطین نبوده و صرفا برای گسترش دایره نفوذ، بقای حکومت ننگین خود وامتیاز گیری از امپریالیستها به  این گونه پشتیبانی ها و کمکها دست زده است.
باید توجه داشت که پنهان شدن حکام کنونی پشت مذهب اسلام، یک مسئله سیاسی- فرهنگی است و ربطی به  خلقهای عرب ندارد. از این رو، شعارهایی را که در تظاهراتها میدهیم، نه تنها باید  باعث تفرقه میان خلقهای ایران نشود، بلکه برعکس پیوند این خلقهارا مستحکمتر سازد؛ و نه تنها موجب تفرقه و جدایی میان ملت ما و دیگر ملتها نشود؛ بلکه برعکس پیوند  خلق ما را با دیگر ملتها مستحکمتر سازد.
باید هوشیار باشیم و از شعارهایی که ذره ای بوی تفرقه و جدایی میان خلقهای ایران و نیز میان خلق ایران و دیگر خلقها ایجاد میکند، بپرهیزیم. ما باید ازهمبستگی خلقهای خود و در عین حال از همبستگی خلق ایران با تمامی خلقها دفاع کنیم.
مضمون واقعی شعارهایی مانند« نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» تهاجم به حکام مستبد کنونی است و تنها بیانگر نفرت عمیق مردم از آنها است که خود به هر گونه غارت و دزدی از اموال خلق میزنند، اما خلق را به بهانه «کمک به لبنان و غزه و سوریه» در بدترین شرایط و تنگناها نگه داشته اند.
این شعار بجز به قصد منکوب کردن رژیم و گرفتن بهانه های واهی آن در نگاه داشتن مردم در بدترین شرایط اقتصادی، معنای دیگری ندارد و به هیچوجه بیانگر احساس واقعی ملت ایران نیست. این شعار نه به هیچوجه به این معناست که احساسات ملت ایران با خلقهای عرب غزه و لبنان و فلسطین همراه نیست، و نه به این معناست که کشور خود ایران را، در هر حال و شرایطی به کشورهای دیگر برتری میدهد. مردم ایران همانگونه که تا کنون نشان داده اند، یکی از پشتیبانان همیشگی ملت فلسطین و تمامی خلقهای عرب بوده و هستند.
 طبقه کارگر و تمامی زحمتکشان و خلق ایران  هر گاه و در هر شرایطی که بتوانند خواه از نظر فکری و خواه از نظر مادی و البته بوسیله حکومتهایی که واقعا نماینده آنها باشند،هر گونه کاری که بتوانند برای خلقهای دیگر انجام دهند، انجام خواهند داد. خلق ایران تمامی خلقهای دیگر از جمله خلق دلاورعرب و فلسطین را دوست دارد و خود را با آنها در تمامی رنجهایشان برای استقلال و آزادی  شریک میداند.

 پاینده باد یگانگی تمامی خلقهای دربند ایران
پاینده باد یگانگی تمامی خلقهای دربند جهان
 سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی
برقرار باد حکومت دموکراتیک مردمی

جمعی از مائوئیستهای ایران

شانزدهم دی ماه 96

۱۳۹۶ دی ۱۴, پنجشنبه

جهش در تکامل جنبش مبارزاتی مردم ایران

جهش در تکامل جنبش مبارزاتی مردم ایران

جنبش انقلابی دموکراتیک کنونی را، حداقل تا کنون، خواه از جهت شکل و خواه از جهت محتوی و در هر کدام از اینها از جهات معینی، باید جهشی در تکامل جنبش دموکراتیک خلق ایران ارزیابی کرد.
از جهت محتوی این جنبش روند «تدریجی» پیشین را شکست و گامی جهش گون و غول آسا به پیش برداشت.
تبدیل روش های اصلاحی به روش های انقلابی
 در جنبش های گذشته و بویژه در جنبش دموکراتیک 88 ، مردم خواهان «اصلاح» حکومت بودند. جایگزین حکومتی، از «درون همین حکومت» انتخاب شده بود؛ و هرچند شیوه رویارویی حکومت با جنبش، آن را به گونه ای خودبخودی به دادن شعارهایی همچون «مرگ بر خامنه ای» و غیره سوق داد، اما این در حالی بود که رهبری جنبش این شعارها را نداده بود. جنبش در چارچوب خواست رهبری اصلاح طلب و سازشکار آن باقی ماند، و این رهبری از فرصتها استفاده کرده و تیغ آن را کند کرده و به مرور به سوی خاموشی سوق داد.
اما جنبش کنونی از همان آغاز بروز خود، بیکباره نشانگر گسستی عینی از همه این وجوه اساسی جنبش های دموکراتیک پیش از آن، از خرداد 76 به این سو و بویژه جنبش 88 بود. مردم این بار دیگر خواهان «اصلاح» نبودند، بلکه مستقیما راس حکومت  یعنی خامنه ای را نشانه گرفته بودند و نیز تسلط مذهب و روحانیون بر حکومت و برقراری استبداد مذهبی، و سرنگونی همه  اینها را هدف قرار داده بودند؛ افزون بر این، تمایل خود به برقراری حکومتی که«آخوندی و ملایی» نباشد، یعنی دین از دولت جدا باشد، یا برقراری حکومت دموکراتیک (و سکولار) راکه در شعار هنوز ناپخته ی«جمهوری ایرانی» تجلی میافت، بیان کردند.
 به این ترتیب روند تدریج« اصلاح» شکست و جهش به سرنگونی یا تغییر انقلابی که در تمامی خواست های اصلاح طلبانه پیشین پنهان بود، صورت گرفت.
گسست از رهبری اصلاح طلب و سازشکار
از وجهی دیگر، این جنبش از رهبری اصلاح طلب حاکم بر آن، که مدت بیست سال  آن را در خدمت و چارچوب مقاصد و منافع خود در درون نظام در آورده بود، گسست  کرد و آن را از جهت عمده به جهتی غیر عمده و حاشیه ای تبدیل کرد.
جنبش از این رهبری گسست و در حالیکه هیچ رهبری مشخصی نداشت و کاملا خود بخودی بود  بسیار روشن بین تر از جنبش های پیشین بود و گرچه هنوز تصویر روشنی از آنچه میخواست نداشته و ندارد، اما این بار بر خلاف گذشته تا حدود زیادی میدانست که چه چیز را نمیخواهد. این جنبش بدون رهبری، در گسست بنیادی خود، و از نظر ذهنی هیچ ذکری از رهبران گذشته حتی آنان که در حصر بودند، یعنی موسوی و کروبی نکرد.گویی جنبش همه این گذشته خویش را به فراموشی مطلق سپرده بود و اینک امر نوینی را خلق میکرد که چندان گذشته خویش را نمیشناسد. در حقیقت، این «فراموشی» گذشته نیست، بلکه گسست از آن و  تبدیل آن از جهت عمده به جهتی غیر عمده و در حاشیه قرار گرفتن آن در روند جاری است.
گسست از شعارهای با صورت مذهبی
از جهت محتوی شعارها نیز، در این جنبش شعارهای مذهبی و دینی اساسا شنیده نشد. شعارهایی که به دین و مذهب متوسل میشوند مانند «الله اکبر» و چیزهایی مانند آن به حاشیه رفت و باز بنوعی، در این گسست از «لایه های ظاهری مذهبی»، شعارهایی کاملا فارغ از مذهب و دین داده شد. و ازاین نظر نیز گسست همه جانبه از گذشته صورت گرفت. بدینسان، این جنبش، خواه از نظر نشانه گرفتن کل نظام، خواه از نظر رهبری و خواه از نظر شعارها، گسستی در روندهای پیشن و یک جهش بزرگ به شمار میآید.
جهش در اشکال عینی مبارزه
از نظر اشکال عینی، باز در این جنبش ، گسست هایی از اشکال پیشین مشاهده میشود.
از نظر کیفی، در اشکال پیشین، جنبش بشدت  دفاعی و عمدتا (حداقل در مراحل نخستین) مسالمت آمیز بود. این جنبش برعکس از همان آغاز تهاجمی و شورش گون بوده و بسرعت و در نتیجه تهاجم نیروهای ارتجاع، به اشکال  تهاجمی تبدیل میشد.
 از نظرکمیت نیز، گسترش آن نیز از سرعت بالایی برخوردار بود و سریعا از شهر به شهر گسترش یافته و حتی شهرهای نیمه روستایی ایران را نیز در بر گرفت. در حالی که در جنبش پیشین مردم(خواه در یک شهر و خواه در کل کشور) بسا در تردید بسر برده و شرکت خود را سبک و سنگین میکردند(بجز روزهای نخستین پس از تقلب در رای گیری سال 88 که تظاهرات مسالمت آمیز برقرار گردید)، این بار این سبک و سنگین کردن ها و «استخاره ها» بسیار کم و  سرعت تصمیم گیری برای  شرکت بسیار زیاد بود.
به این ترتیب، خواه از نظرمحتوی  و شکل، و خواه از نظر کیفی  و کمی این جنبش در برخی وجوه خود از روند «تدریجی» پیشین گسست و بمرحله نوینی «جهش» کرد.
باید توجه داشت که در جهش، آنچه در گذشته مسلط بوده، به غیر مسلط و آنچه غیرمسلط و پنهان بوده، به آشکار و مسلط تبدیل میشود. زمانی که امری از مسلط به غیر مسلط تبدیل میشود، آن امر یا به مرور از بین رفته و جای خود را در تکامل از دست داده و فنا و نابود میشود، و یا با دگردیسی های معینی به حیات خود ادامه داده و در شرایط معینی دوباره به جهت عمده تبدیل میشود.
 زمانی که  انقطاع و گسستی صورت میگیرد و امری، خواه بصورتی جزیی و خواه بصورتی کلی جهش وار از زیر به رو میآید، این چنین به نظر میرسد که گویی هیچ گونه رابطه ای بین امر رخداده کنونی و گذشته وجود نداشته است؛ و امر کنونی همچون تافته ای جدا بافته است و در نظر برخی خیالبافان بیگانه با تغییر و تحولات اجتماعی، گویی از آسمان به زمین آمده است.  پس این افراد در با تعجب و شک و تردید به آنچه که اینک در مقابل آنها قد راست کرده مینگرند؛ در حالیکه در واقع این گونه نیست و این رابطه وجود داشته و دارد.
مردم در تمامی بیست سال گذشته تمامی راههایی را که میتوانستند برای تغییرات در این نظام بروند، رفتند و بی ثمری و اصلاح ناپذیری حکومت مستبد مذهبی را دیدند. رفتن این راهها ودیدن این بی ثمری ها، در در حافظه ی توده ها، انباشت کمی شده و این انباشت در لحظه معینی، از نظر ذهنی و عینی، تبدیل به جهشی کیفی به دیدگاه و واقعیت نوینی، خواه از نظر مضمون و خواه از نظر شکل موجودیت عینی جنبش گردید.
بطور کلی، در فرایند جنبش دموکراتیک در ایران، اصلاح و انقلاب، در حالی که دو سوی  شیوه های رویارویی جنبش های اجتماعی با نظامهای حاکم(و یا دو شیوه ی نظامهای انقلابی و در تغییراتی که میخواهند بوجود آورند) هستند، با یکدیگر در تقابل بسر میبرند و در جهش های اجتماعی- سیاسی، جای خود را با توجه به بروز شرایط معین، با یکدیگر عوض میکنند. اگر در روند بیست سال گذشته  روش های اصلاحی(یا اصلاح) عمده و روش های انقلابی(یا انقلاب) غیر عمده بود، این وضع، با جهش کنونی برعکس شده و اصلاح غیر مسلط و انقلاب مسلط گردید. بنابراین همچنانکه انقلاب به عنوان مضمون و شکل غیر مسلط و پنهان در بطن روند های اصلاحی وجود دارد، برعکس اصلاح نیز بگونه ای پنهانی در بطن روشهای  انقلابی وجود دارد و با وقوع شرایط معین لازم رو میآید. مثلا چنانچه حکومت دست به عقب نشینی دامنه دار بزند این امکان وجود دارد که جنبش به اشکال اصلاحی و تغییرات تدریجی روی آورد. برای نمونه شعار «برگزاری رفراندوم» که در یکی از تظاهراتهای تهران داده شده، در صورت تحقق و برگزاری یک شکل اصلاحی است. در حال حاضراین چنین شعارهایی(که پیش از این بارها پیش گذاشته شده بود) گرچه میتواند به عنوان شعار تاکتیکی بکار رود، اما روشن است که عملی نخواهد شد و نظام حکومتی استبدادی فعلی هرگز زیر بار آن نخواهد رفت.           
البته، همانگونه که در آغاز این نوشته گفتیم این جهش از جهات معینی میباشد. زیرا این جنبش هنوز اشکال گستردگی را از نظر محتوی و شکل به سوی کمال و به طور کامل طی نکرده است. هنوز طبقات مختلف از جمله طبقه کارگر، در حالیکه در شکل، بدون نام در جنبش شرکت دارند(شکی نیست که بخش بزرگی از شرکت کننده  های جوان کارگر و یا فرزندان کارگران و زحمتکشان هستند) با اشکال مبارزاتی ویژه خود پای به این مبارزات نگذاشته اند. همچنین این امر در مورد زحمتکشان روستا، دانشجویان، آموزگاران، دبیران، استادان، پرستاران و کارکنان بیمارستانها و نیز طبقه خرده بورژوازی( تولید کنندگان و فروشندگان جزء ) بازار، وکلا، پزشکان وغیره  و غیره صورت نگرفته است. باید دید که آیا جنبش به پیش خواهد رفت و در صورت پیشرفت،چگونه توسعه و تکامل میابد و با شرکت این طبقات و لایه های  طبقاتی چگونه تغییراتی صورت میگیرد.

جمعی از مائوئیستهای ایران
سیزدهم  دی ماه 96

          

۱۳۹۶ دی ۱۲, سه‌شنبه

امپریالیسم آمریکا و جنبش نوین انقلابی ایران

امپریالیسم آمریکا و جنبش نوین انقلابی ایران

سخنگویان  دولت آمریکا- ما ملت ایران را «تنها » نمی گذاریم!
اخیرا، مایک پنس معاون رئیس جمهور آمریکا  در مورد شیوه برخورد آمریکا به جنبش نوین اعتراضی چنین گفته است:
«تا زمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکاست و من معاون رئیس جمهور هستم، ایالات متحده اشتباه شرم‌آور گذشته‌مان را تکرار نخواهد کرد، زمانی که دیگران (دولت قبلی) کنار ایستادند و مقاومت دلیرانه مردم ایران را که علیه رژیم بی‌رحمشان می‌جنگیدند، نادیده گرفتند... مقاومت جسورانه و روزافزون امروز مردم ایران به تمام کسانی که برای آزادی و در مقابل استبداد می‌جنگند، امید و ایمان می‌دهد. ما نباید آنها را تنها بگذاریم و این کار را نخواهیم کرد.»(سایت های خبری)
منظور مایک پنس از «تنها نگذاشتن»ملت ایران چیست؟
منظور مایک پنس از این که «ما نباید آنها را تنها بگذاریم و این کار را نخواهیم کرد» چیست؟
قطعا منظور این نیست که آنها از نظر تبلیغی و مواضع رسمی، ژست حمایت از جنبش انقلابی مردم ایران را خواهند گرفت. این کار را همین الان هم، با هزار و یک توصیه به جنبش مردم که «مسالمت آمیز» مبارزه کنند دارند انجام میدهند و این لحاظ فعلا مردم ایران را «تنها نگذاشته اند».
اما منظور مایک پنس از «تنها نگذاشتن» چیزهای دیگری است. برای اینکه ببینم منظور وی چیست باید نگاهی به امکانات دولت آمریکا برای اشکال دخالت یا رویایی با این جنبش بکنیم.
امپریالیسم آمریکا از هر چه جنبش و شورش و انقلاب محرومان است، بیزار است
بطور کلی آمریکا و نه تنها آمریکا بلکه تمامی امپریالیستها از جنبش ها، شورش ها و انقلابهای طبقه کارگر، تودهای ستمکش و خلقها بیزارند و همواره در مقابل آنها ایستاده و می ایستند.  در مورد کشور خود ما، جدای از کودتای 28 مرداد، که در همین دوران اخیر و با بیرون دادن اسناد دخالتشان، بالاخره خود اعتراف به دخالت و سرنگونی دولت ملی مصدق و روی کار آوردن شاه خائن کرده اند، نمونه ها فراوانند.
نمونه هایی از «تنها نگذاشتن » های پیشین ملت ایران بوسیله دولت آمریکا
 در مورد انقلاب 57 ملت ایران، مردم به چشم خود دیدند که چگونه آمریکا تا آنجا که توانست از شاه مزدور و تمامی اقدامات وی در سرکوب خونین توده ها و از جمله سرکوب 17 شهریور میدان لاله تهران و بروی کار آوردن حکومت نظامی و غیره و غیره حمایت کرد و جنبش مردم ایران را به تحمل چه رنجها  ومشقات درد آوری کشاند. اگر آمریکا و امپریالیستهاغربی و شرقی از شاه حمایت نمیکردند، مردم ایران بسیار زودتر از آن تاریخ، که بنا به صلاحدید همین امپریالیسم آمریکا مجبور به ترک خاک ایران شد و با قربانیان بسیار کمتری، وی را از قدرت پایین میآوردند.
از  سوی دیگر،آمریکا به همراه انگلستان امپریالیست(یار غار دیرینه بخشی از روحانیت، از مشروطه به این سو) و دیگر امپریالیستهای غربی، خود یکی از مسببین اصلی روی کار آمدن استبداد مذهبی (آخوندها- ملاها - روحانیون) در ایران است. آنها عمدتا و بخاطر ترس شان از اوج گرفتن و قدرت یافتن نیروهای دموکرات و چپ انقلابی در ایران و نیز به سبب تضادهایشان با شوروی امپریالیستی، به سازش با خمینی دست زدند و پذیرفتند که با وی کنار آیند.
 آنها بدین درجه باز هم راضی نبودند؛ در فردای انقلاب، آمریکا و دیگر امپریالیستها و نوکران بازمانده از سابقشان در داخل، به هزار و یک شکل  در سرکوب مردم(حمله به کردستان به وسیله ارتش شاهی با فرماندهی ظهیر نژاد نوکر امپریالیسم آمریکا و سرکوب خلق دلاورکرد که بخاطر خواستهای برحقش ایستاده بود، یکی از این موارد مهم است)به همین حکومت استبداد مذهبی و آخوندها و در ثبات یافتن حکومت اینها کمک کردند.
اما این نیز آنها را راضی نکرد. آنها  در همدستی با امپریالیسم شوروی و بوسیله صدام و عراق، تدارک جنگ بزرگ علیه ملت ایران را دیدند و به اجرا در آوردند. علت اساسی حمله عراق به ایران، وجود استبداد و رژیم مذهبی  کنونی نبود، بلکه تداوم انقلاب 57 بوسیله مردم ایران و ورود آن به مراحل نوینی دموکراسی خواهی بود. آنان میخواستند که تمامی انرژی انقلابی مردم ایران را به مسیر های انحرافی بیندازند و آنرا نابود کنند. کاری که برای مدتی موفق به انجام آن شدند. همین جنگ بود که بیشترین کمک را به حکومت استبداد مذهبی کنونی کرد تا تمامی  جنبش تمامی طبقات مردم و تمای سازمانها و گروه های  دموکراتیک و انقلابی طبقات مختلف بویژه طبقه کارگر را سرکوب و نابود کند.
 و بازپس ازآن، همین امپریالیسم آمریکا بود که از یکسو به هواپیمای مسافری بری، که بیش از 200 نفر مردم معمولی در آن بودند، شلیک کرد و بدینوسیله خواست خود مبنی بر پایان جنگ  را به حکومتگران کنونی دیکته کرد و از سوی دیگر، با دسته گل و قرآن و غیره در دستان مک فارلین بدیدار خمینی و حکومتگران مستبد کنونی آمد و در پروژه ای که بعدها به «ایران گیت» مشهور شد، با همین حکومت عهد «خواهر- برادری» دوباره بست. 
 و بازهمین امریکا و دیگر امپریالیستها بودند که با چراغ سبز نشان دادن به کمپرادورهای روحانی - مکلای حکومت مستبد مذهبی ایران  و در راس آنها رفسنجانی، راه ارتباط آنها را با صندوق بین المللی پول و بانک جهانی باز کرد و با دیکته کردن سیاستهای «تعدیل ساختار اقتصادی» بوسیله این موسسات امپریالیستی، زحمتکشان و مردم رنجدیده ایران را به فقر و فلاکت و بدبختی هر چه بیشتر کشانید. شورش مشهد، اسلام آباد، اراک و شیراز هنوز یادمان هست که عمدتا در واکنش به همین وابستگی رژیم کنونی به سیاستهای امپریالیستها و همین سیاستهای اقتصادی امپریالیستی شکل گرفت. اینها نمونه هایی است از دشمنی و ضدیت امپریالیسم آمریکا با مردم دلاور ایران. اینها از زمره «یاری های »امپریالیستهای خیر خواه مردم ایران است.
 دلایل دولت آمریکا برای «تنها نگذاشتن» ملت ایران
اما اکنون آنها چه برنامه ای دارند؟ از آستین امپریالیستها بوی همه گونه  برنامه ای به مشام میرسد.  ما برخی از موارد را در زیر مینویسیم.
 آمریکا به هیچوجه  نه از جنبش کنونی خوشش میآید و نه میتواند آن را- اگر ادامه دار و گسترده تر و عمیق تر شود- تحمل کند. این کار سه دلیل اصلی دارد:
 یکم: اینکه هر گونه گستردگی ، عمق و رادیکال شدن جنبش، موجب میشود که دگرگونی های عمیق فکری، سیاسی، فرهنگی و تشکیلاتی در توده ها ایجاد شود. اوج آفرینندگی توده ها در جنبش ها، شورش ها و انقلابات است. فضایی که جنبش و شورش و انقلاب ایجاد میکند، درست کاملا در مقابل فضایی است که استبداد ایجاد میکند. هر چه در استبداد، فضای تنفس تنگ میشود، جنبش و انقلاب برعکس، آن را باز میکند و استعدادها و خلاقیت های توده ها را شکفته و بارور میسازد. برای همین گفته اند«انقلاب جشن توده هاست»! جشن توده ها، عزای مرتجعین (از هر رنگی) و امپریالیستهاست .چنانچه جنبش اصیل کنونی تداوم یابد، دیری نخواهد پایید که طبقات مردمی بویژه طبقه کارگر، دهقانان و دیگر طبقات زحمتکش به آگاهی های بیشتری برسند، بسیار بیشتر از گذشته خود را از افکار و اندیشه های کهنه رها سازند، تشکلات نوینی بسازند و خواستهای بسیار پیشرفته تر، خواست یک حکومت دموکراتیک و مردمی را که از نمایندگان واقعی خودشان باید ایجاد شود، طرح سازند و شکل دهند. حکومت دموکراتیک مردمی. این آینده ای است  که امپریالیستها از آن بیمناکند. آنها در ایران «منافع» کلان دارند و بخاطر همین «منافع» حاضر نیستند برقرار شدن چنین حکومتی را در ایران تحمل کنند.
دوم: تداوم مبارزات کنونی مردم ایران علیه استبداد قرون وسطایی مشتی آخوند و ملا، که همچون اختاپوسی، پاهای کثیف خود را در تمامی  مجاری جامعه قرار داده اند و خون مردم ایران را در شیشه کرده و میمکند، و تمایل عمیقشان برای نوکردن (مدرن کردن) کردن جامعه، میتواند بروی منطقه  پیرامون و کشورهایی همانند ترکیه، افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، مصر و دیگر کشورهای عربی خاورمیانه تاثیر عمیق بگذارد و آنها را به مبارزه برای خواستهای برحق دموکراتیک و ضد امپریالیستی شان برانگیزد. بنابراین از نظر امپریالیستها هر چه این جنبش محدودتر و سطحی تر باشد، به نفعشان است.
سوم: امپریالیستهای غربی با امپریالیسم روسیه در تقابل هستند. سست شدن قدرت کنونی در ایران، که خود تا حدودی با تضادهای امپریالیستها بازی هم کرده است و همین تا حدودی امپریالیسم آمریکا را- جدای از روابط پنهانی که با آن داشته است- وادار کرده که مقابل آن «دست به عصا» رفتار کند، آینده ناروشنی را برای این کشور رقم میزند. این امر میتواند روسیه را که اکنون نسبت به دخالت خارجی در ایران هشدار داده است، در ایران صاحب قدرت و نفوذ کند؛ و این امر نیز خوشایند امپریالیستهای غربی نخواهد بود.
حدس هایی در مورد برنامه های فوری امپریالیستها
آنچه برنامه فوری امپریالیستها است، و در صورتی که  تداوم جنبش، ادامه حکومت فعلی را دشوار و غیر ممکن سازد، این است که نخست یک  جایگزین حکومتی یعنی حکومت سلطنتی و یا جمهوری  وابسته به آمریکا را به جای حکومت فعلی ترتیب دهند و تا جایی که بتوانند از طریق نیروهای نفوذی خویش در ارتش و یا در سپاه، گرفتن قدرت را برای آنها آماده سازند. 
اما در صورتی که کار بدین ترتیب پیش نرود، پروژه حمله  سریع و کوتاه مدت و یا کند و دراز مدت را ببیند. این کار را میتوانند هم از ترتیب دادن جنگی دیگر بویژه از جانب کشورهایی همچون عربستان دنبال کنند و یا خود مستقیما بدان جامه عمل پوشانند.
امپریالیستها هنوز ملت ایران را نشناخته اند!؟
اما امپریالیستها و در راس آن آمریکا باید بدانند که اگر آنها چنین کنند، آنگاه وجه ضد امپریالیستی انقلاب دموکراتیک ایران، که قوانین معینی بر گسترش و تکامل آن حکمروایی میکند را برجسته و تقویت خواهند کرد.
اگر انحراف بسوی حکومت مذهبی قرون وسطایی کنونی در سال 57، خواستهای مدرن فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دموکراتیک مردم ایران را در انقلاب بزرگشان رو آورد و تقویت کرد و رشد و تکامل داد، آنگاه هرگونه اقدام امپریالیستها، میتواند به تقویت وجه ضد امپریالیستی آن کمک کند، آنرا روآورد و تکامل بخشد.
امپریالیستها باید بدانند ملت ایران، مردمی هستند با تاریخ و فرهنگ ویژه خود؛ آنان کشور خود را دوست دارند و به تاریخ و فرهنگ خود میبالند. آنان مردمی بوده اند که  طی قرون و اعصار طولانی، خویشتن را از گردابهای و باتلاقهای عظیم، و به شکلهای مختلف  بیرون کشیده اند. امپریالیستها هرگز نباید فریب صورت ظاهری برخی نظرات را که میگویند «زمان شاه سابق وضع بهتر بود» و یا شعارهایی مانند «ما اشتباه کردیم که انقلاب کردیم» و یا «ای شاه ایران، برگرد به ایران»(در حالیکه همه میدانند که شاه مرده است) را بخورند. ماهیت واقعی این شعارها، تمسخر آخوندهاست که انقلاب را غصب کردند!  چنانچه امپریالیستها  بیایند و حتی بتوانند قدرت را درایران بگیرند، دیری نخواهد پایید که وجه ضد امپریالیستی انقلاب ایران رو آمده ، نفرت عمیق مردم ایران از آنها عمیق تر شده و زیر آب آنها را خواهند زد.
مردم ایران،  به مدت 50 سال، استبداد حکومت سلطنتی پدر و پسر، وابسته به امپریالیسم انگلستان و امپریالیسم آمریکا را با گوشت و پوست خود چشیدند. طبقه کارگر، دهقانان و تمامی زحمتکشان، طبقه خرده بورژوازی و بورژوازی ملی، همه و همه در این حکومتها، زیر بدترین فشارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بودند. اگر از نظر بخشهایی از مردم، حکومت کنونی روی آنها را «سفید» کرده است، اما اکثریت باتفاق آنها هرگز نخواهند خواست که به آن رژیم ها برگردند.
تمامی طبقات مردمی ایران علیه نظام سلطنتی برخاستند. تردید نیست که آن یک انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی بوده و هست. این نکته ای بسیار مثبت بود. اما بنا به دلایل فراوان- از جمله همانگونه که در بالا اشاره کردیم، سازش همان پشتیبانان شاه سابق با همین آخوندها و حکومت مذهبیشان-  گرفتار این حکومت شدند. اگر چه برای طبقه کارگر و زحمتکشان و تمامی مردم ایران این 40 سال، سالهای پر درد و رنجی بوده و هست، اما آنها را بسیار به پیش برده و آبدیده کرده است، و اینک آنان از تمامی مظاهر عقب مانده این حکومت که تجلی حکومت های مذهبی قرون وسطا است، بیزاری عمیق دارند. آنها این حکومت را به اوج قدرت رساندند تا چنان پایینش بیاورند تا دیگر نتواند برخیزد. مردم با آوردن این حکومت فهمیدند که چگونه باید جامه نو سیاسی و فرهنگی به تن کنند.  مردم این وجه مهم انقلاب دموکراتیک را که علیه هر چیز کهنه است، بخوبی آموختند و اکنون به مرحله عمل در میاورند.
اما مردم ایران با انقلاب علیه حکومت  استبدادی سلطنتی  وابسته به امپریالیسم شاه سابق، به دام حکومت استبداد مذهبی آخوندها افتادند. آنها هرگز نخواهند خواست که  در انقلاب علیه حکومت استبداد مذهبی آخوندها و روحانیون،  دوباره به دام حکومت استبداد سلطنتی یا جمهوری وابسته به امپریالیسم بیفتند و آزموده 50 ساله را دوباره تکرار کنند.


پردوام باد جنبش انقلابی کنونی
برقرار باد حکومت دموکراتیک مردمی

جمعی از مائوئیستهای ایران

12 دی ماه 96 

۱۳۹۶ دی ۱۰, یکشنبه

برخی تفاوت های جنبش اعتراضی کنونی با جنبش 88

برخی  تفاوت های جنبش اعتراضی کنونی با جنبش 88

 از نظر کیفیت
تفاوتهای این جنبش اعتراضی با جنبش سال 88 از نظر کیفی از این قرارند.
جنبش 88 در اعتراض به تقلب حکومت در انتخابات 88 آغاز شد، درحالیکه جنبش کنونی زیر فشار بالا رفتن تورم و سنگینی تهیه کردن ارزاق عمومی و در اعتراض به گرانی آغاز شد. بدین ترتیب حداقل در شکل، جنبش 88، جنبشی مقدمتا سیاسی و جنبش اعتراضی کنونی جنبشی مقدمتا اقتصادی بوده است.
این موضوع که گویا آن فراخوان نخستین، که نخستین شعارها درآن علیه گرانی و روحانی بود، بخشی از یک سلسله طرحهای علم الهدی(ولی فقیه مشهد و خراسان!؟) و سپاه برای زدن روحانی بوده - که بسی شواهد هم علیه  این شایعه در دست است- اهمیتی  چندان ندارد. البته کمی دور از دهن است که چنین بوده باشد، زیرا مناسبات روحانی با سپاه بسیار خوب شده بود و سپاه نیازی به چنین برنامه ای نداشت؛ اما حتی اگر چنین بوده باشد، این برنامه و طرح بسرعت از دست آنها بیرون آمده و تا کنون در مجموع همان چیزی شده که مردم میخواستند. به این شکل، مردم از امکانی که آنها برای بروز خواستهای آنان پدید آورده بودند استفاده کرده و در مسیری که خود میخواستند بجریان انداختند. شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای»  بوجه غیر قابل مقایسه ای بیش  از شعار «مرگ بر روحانی» که تک و توک و اینجا و آنجا شنیده میشود، شنیده میشود.  
اما در مضمون،  جنبش 88 درست به این دلیل در حمایت از رای به موسوی و کروبی شکل گرفت که رای دهندگان گمان میکردند با آمدن آنها بر سر کار، خواستهای معیشتی مردم به همراه خواستهای سیاسی و فرهنگی شان در نظر گرفته شده و موسوی و کروبی آنها را تحقق خواهند بخشید. امری که تکامل بعدی نظرات و اعمال اصلاح طلبان، جهت گرفتن آن ها بطرف راستها و انحصار طلبان، قاطی شدنشان با این دسته اخیر و نیز مواضع  روحانی چندی پس از انتخابات ریاست جمهوری، نشان از نا مقدور بودن آن کرد و همین ها نقش خود را ایفا کرده و موجب آموزش مردم شده و باعث آن گردید که مردم تصورات پیشین خود را کنار بگذارند و تصورات نوی را جایگزین آنها سازند. بنابراین در جنبش 88 در کنار خواستهای سیاسی که عمده بود، برخلاف برخی نظرها که آن جنبش را به طور محض به طبقه متوسط  و خواستهای آن نسبت میدهند، خواستهای اقتصادی بشکلی غیر عمده وجود داشت و جزء نیروهای محرک توده های وسیع مردم بویژه کارگران و زحمتکشان بود.
  جنبش کنونی نیز در حالیکه مستقیما از مسائل اقتصادی آغاز شد، در حد آنها متوقف نشده و به سرعت به سراغ مسائل و خواستهای مهم سیاسی رفت. با این تفاوت که از بسیاری از خواستها و شعارهای 88 گذشته است و تاکنون دیگر ذکری از آنها نکرده است.
 خواست اصلی سیاسی جنبش 88 حداقل در شکل- زیرا خواست واقعی مردم سرنگونی کل حکومت بود - سرنگونی حکومت اسلامی نبود. از این رو گرچه در آن زمان و در تکامل جنبش، شعار مرگ بر خامنه ای داده شد، اما شعار سرنگونی کل حکومت داده نشد. درحالیکه  در مقابل خواست اصلی و بنیادین این جنبش مستقیما سرنگونی حکومت اسلامی است و این نشان از افزایش تجارب توده های مردم و درس گرفتن آنها از تجارب تاریخیشان است.
 بدین ترتیب در حالیکه میتوان گفت که این جنبش دنباله همان جنبش 88 و باز دنباله همان جنبشهایی دهه ی هفتاد و درنهایت انقلاب 57 است، اما جنبش کنونی نسبت به سال 88 بسیار رادیکاتر شده و مستقیما خواست سرنگونی حکومت اسلامی ( که بویژه در «حکومت آخوندی نمیخواهیم» متجلی میشود) را مطرح میکند.
مسئله شعارها
 تفاوت اساسی شعارهای جنبش کنونی با جنبش سال 88،  که مهمترین آن در پیرامون تقلبات در رای مردم و در پشتیبانی از موسوی بود و تا «مرگ بر خامنه ای» پیش رفت، خصلت خودبخودی داشتن شعارهای جاری، عدم تمرکز و پراکندگی نسبی آنهاست.  مهمترین تضاد در این شعارها را میتوان در تضاد بین این دو شعار دید که بسیار داده شده است. از یکسو شعار«مرگ بر خامنه ای» و «ما حکومت آخوندی نمیخواییم» و از سوی دیگر شعار«سوریه را رها کن، فکری بحال ما کن» را که مقصود از آن این است که همین حکومت فعلی( آخوندی) فکری به حال مردم بکند. بطور کلی، جدای از شعارهایی که علیه نیروهای نظامی داده میشود، این شعارها نشاندهنده طیفی از خواستها است. از حل مسئله گرانی تا گرفتن دزدها وتا سرنگونی حکومت.
از نظر کمیت
از نظر کمیت جنبش 88 از تعداد زیاد و میلیونی آغاز شد و به تعداد کمتری کاهش یافت و به مرور بخشهایی از مردم آن را ترک کردند. اما جنبش کنونی با تعداد کم آغاز شد و از یکسو و از نظر مکانی بسرعت به شهرهای دیگر و حتی به مرور به کوچکترین شهرها - همچون انقلاب 57 - گسترش یافت؛ و از دیگر سو، روز به روز جمعیت بیشتری به آن می پیوندند. به  این ترتیب خواه از نظر گستردگی در مکان و خواه از نظر افزایش جمعیت شرکت کننده، جنبش در 4 روز اخیر سیر صعودی داشته است. بنابراین حداقل تا جایی که تا کنون جنبش پیشرفته، میتواند امیدوار بود دامنه و عمق جنبش گسترده تر میشود.
از نظر شکلهای مبارزه
از نظر شکل مبارزه، شکل کنونی جنبش بسرعت به اشکالی مبارزه جویانه ای میرسد که در جنبش 88 در اواسط و اواخر آن رسیده بود. یعنی در حالی که دو شکل مسالمت آمیز و قهر آمیز با یکدیگر وجود دارند، اما اشکال مسالمت آمیز بسرعت تبدیل به اشکال  قهرآمیز و تعرضی میشود. بنابراین نه تنها از نظر مضمون این جنبش رادیکالتر از جنبش 88 است بلکه از نظر شکل نیز از سرعت رشد بالا و تبدیلات سریع برخوردار است. حمله به مراکز مهم نیروهای بسیج و یا دفاتر امام جمعه، واژگون کردن ماشینهای بسیج و سپاه، برخی از این شکلها میباشد.
جایگزین های(آلترناتیو)حکومتی
اما در حالیکه در جنبش 88 مردم اساسا یک جایگزین حکومتی سیاسی یعنی موسوی را داشتند که برای رئیس جمهور شدن به وی رای دادند، در این جنبش اعتراضی کنونی هنوز هیچ جایگزینی  برای حکومت کنونی که شعار سرنگونی اش را میدهند، ندارند.  تنها شعاری که بوی یک جایگزینی از آن به مشام میرسید، شعار «جمهوری ایرانی»است که صرفا در تقابل با «جمهوری اسلامی» داده میشود و مضمون آن عجالتا روشن نیست. و بطور جزیی و در کنار آن، جدای از شعارهای تک و توک به نفع رضا شاه - که باید آنها را به معنای تایید شیوه های رفتار رضا شاه در مقابله با آخوندها و برخی مسائل مذهبی گرفت- شعارهایی که عجالتا چندان جدی نیستند، و بازهم تک و توک به نفع شاه سابق داده میشود.
به این ترتیب، این جنبش خصلت خودبخودی بیشتری نسبت به جنبش 88 دارد که به هرحال برخی جریان های اصلاح طلب و البته تا حدودی، رهبری آن را داشتند و برنامه های خود را به آن دیکته میکردند. این اصلاح طلبان در جنبش اعتراضی کنونی، زبان خویش بسته، یا نظاره گرند و یا در مقابل آن ایستاده اند.
این مسئله یعنی خلاء جایگزین حکومتی یکی از مهمترین کمبودهای و ضعف های جنبش است. تردیدی نیست که در این اوضاع و احوال، از یکسو هر جریانی میتواند داعیه رهبری جنبش را داشته باشد، از برخی جریان اصلاح طلب حکومتی  گرفته ...تا بنی صدر و جبهه ملی تا مجاهدین  گرفته تا سلطنت طلبان و جمهوریخواهان وابسته به امپریالیسم امریکا؛ و از سوی دیگر در صورت برخی از عقب نشینی ها و یا سرکوب ها، امکان تداوم جنبش و راهیابی و پیشروی آن سد گشته، و جنبش در گیرودار برخی تضادها افتاده، از دایره گسترش و عمق و شدت آن کاسته شود.
تکامل بعدی جنبش
تکامل بعدی این جنبش  جدای از عوامل بیرونی که در مورد آن در نوشته های بعدی صحبت خواهیم کرد، از نظر درونی به دو عامل مهم بستگی دارد: یکی اشکال برخورد دولت یعنی عقب نشینی یا سرکوب و نیز مضمون و درجه عقب نشینی و یا اشکال سرکوب و درجه شدت آن، و از سوی دیگر به شرایط درونی جنبش اعتراضی یعنی تبدیل حرکت های خودبخودی به حرکت های سازمانداده شده از سوی گروه ها و سازمان های مردمی. این گروهها و سازمانهای مردمی  برخی  در اشکال سازمان و سندیکاهای کارگری، تشکلهای معلمان، تشکلهای  دانشجویی و تشکلهای کوچک سیاسی و غیره ، خواه آشکار و خواه مخفی موجودند و برخی نیز بسرعت از میان پیشروان این جنبش اعتراضی شکل میگیرند و در صورت تداوم جنبش شکل خواهند گرفت.
هر چه گسترده تر و عمیق تر باد جنبش اعتراضی و مبارزه جویانه کنونی
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی

برقرار باد جمهوری مردمی
    

جمعی از مائوئیستهای ایران
دهم دی ماه 96 


۱۳۹۶ دی ۹, شنبه

چگونگی امکان های گوناگون عقب نشینی و سرکوب دفتر رهبری و سپاه

چگونگی امکان های گوناگون عقب نشینی و سرکوب دفتر رهبری و سپاه

شوک بزرگ
همچنان که پیش از این نوشتیم جنبش اعتراضی کنونی، بویژه شکل گسترش و همگانی شدن آن شوک بزرگی به  مراکز تصمیم گیری حکومت اسلامی و جناح های مختلف آن از روحانی و دولت وی گرفته  تا دفتر رهبری و سپاه  وارد کرد. تردید نیست که در حال حاضر هم در این شوک بسر میبرند و هم در حال تنظیم برنامه های خود برای سرکوب جنبش هستند.
گسترش و عمق یافتن تضاد بین جناح های حکومتی
نخستین مسئله ای که باید به آن اشاره کرد، همانا تضاد بین جناح های حکومتی است. این تضادها در شرایط کنونی، از جهت گسترش، تنوع، عمق و شدت بی سابقه است. گسترش و تنوع به این معنا که تقریبا این تضادها گریبان همه جناح های حکومتی و تمامی لایه های آنها را در تمامی وسعتشان در بر گرفته است و از سوی دیگر انواع و اقسام گرایشات گوناگون در درونشان شکل گرفته است. اگر در گذشته تضاد عمده بین اصلاح طلبان و انحصار طلبان بود اینک از درون انحصار طلبان حداقل سه شاخه خامنه ای، لاریجانی ها و احمدی نژادی ها در آمده اند و خود اصلاح طلبان نیز بیش از گذشته به لایه و جناح تقسیم شده اند. به این ترتیب تضادها نه تنها برون جناح ها، بلکه درون هر کدام از جناح های حکومتی گسترش و در عین حال تنوع هر چه بیشتری یافته است.
عمق و شدت به این معنا که دایره تضادها امور و مسائل بیشتری، از مسائل متنوع اقتصادی تا سیاسی و فرهنگی را در بر گرفته و در عین حال در مورد مسائل گوناگون شدیدتر شده است. حتی سازش های هر از گاهی بین جناح ها، نمیتواند آتش تضاد میان آنها را خاموش کند. برای نمونه همین روحانی که دیروز سازش های تمام عیاری با خامنه ای و پاسداران داشت، اینک  بخش هایی از آنها را متهم میکند که آنها حوادث مشهد را پیش آورده اند.
این مسئله از نقطه نظر تکامل جنبش اعتراضی کنونی دارای اهمیت فراوان است زیرا قطعا بین تمامی این جناح ها، در چگونگی شیوه های رویارویی با جنبش مردم(شکلها و مضامین عقب نشینی، شکلهای سرکوب  و غیره) اختلاف بوجود میآید. و هر شیوه ای اگر موفقیت کسب نکند بسرعت از سوی جناح رقیب مردود شناخته خواهد شد و رژیم و بویژه سپاه و نیروهای انتظامی و بقیه را در پیشبرد سرکوب مستاصل خواهد نمود.
طبیعی است که در دوران و شرایط کنونی، خامنه ای و سپاه مرکز ثقل قدرت سیاسی و نظامی را در دست گرفته اند و تلاش میکنند که حرف اول و آخر را بزنند. اما آنها میتوانند چه اقداماتی بکنند. در زیر میکوشیم  برخی از امکانهای که آنها در مقابله با جنبش مردم دارند، طرح کنیم.
عقب نشینی در مقابل برنامه های روحانی و تغییرات در ردیف های بودجه
 در این خصوص آنچه اهمیت دارد کم کردن بودجه بسیاری از نهادهای حکومتی و نیزدستگاههای اقتصادی وابسته  به خامنه ای است. از دیگر سو پایین آوردن قیمتهای کالاهای اساسی، گران نکردن برخی کالاها، باز کردن نسبی فضای سیاسی و فرهنگی و اصلاحاتی از این گونه.
استعفای روحانی
برعکس این مسئله، یاعقب نشینی موقتی در مقابل دولت روحانی، شکستن تمامی کاسه و کوزه ها بر سر روحانی و دولت وی است. در این مورد ممکن است کار به اینجا بکشد که از روحانی بخواهند استعفا دهد و شخص دیگری مانند رئیسی یا کسی که کمی وجیه المله باشد( امثال مطهری نایب رئیس مجلس) را بر سرکار آورند و یک سری عقب نشینی و یک سلسله اصلاحات موقتی انجام دهند. اصلاحاتی که باید به خاموش کردن آتش جنبش بینجامد. ما میتوانیم این تاکتیک را همانند تاکتیکی که شاه در تابستان 57 برگزید، قلمداد کنیم. تاکتیکی که به آمدن دولت شریف امامی منجر شد.
آزادی موسوی و کروبی و خاتمی و سپردن دولت بدست آنها
 اگر این «داروی مسکن» عمل نکرد و جنبش توده ها اوج  بیشتری گرفت(مانند همان تابستان 57) آنها حتی ممکن است بیشتر عقب نشینی کنند و موسوی و کروبی را از حصر آزاد کنند و فشارها را از روی خاتمی بردارند و آنها این بار همچون نجات دهندگان حکومت اسلامی ظاهر شوند. این امر را میتوان با سپردن دولت به دست بختیار ارزیابی کرد. البته این امر خطراتی را برای بخش مرکزی قدرت در بر دارد، اما چون هسته اصلی نیروهای مسلح دست سپاه است و این نیرو هر زمان که بخواهد میتواند کودتا کند، ممکن است بخش مرکزی قدرت این خطرات را که از خطرات گسترش و عمق جنبش بیشتر است، بپذیرد.  
شیوه ی خود زنی سپاه و حکومت
 در این میان، آنها نه تنها شیوه های توطئه گرانه آن زمان شاه – مانند حمله به مسجد کرمان و یا آتش زدن سینما رکس – را دارند بلکه تجارب این 40 سال اخیر خودشان را نیز دارند.
بنابراین ممکن است یک سلسله پروژه های توطئه گرانه را به اجرا در آورند و تا مرحله خود زنی های هولناک - حوادثی شبیه به مثلا انفجار دفتر حزب جمهوری و یا دفتر نخست وزیری در سالهای پس از 60- پیش روند. خود زنی یکی از شیوه های رایج حکومت های استبدادی در زمانهایی است که آنها با جنبش های گسترده طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان روبرو هستند. خود زنی به این شکل است که حکومت خود پروژه ای را در ترور یا منفجر کردن افراد و یا مراکزی از خود تنظیم میکند، بخشی از نیروهای خود را قربانی میکند، سپس گارد گرفته، آنرا به گردن جنبش که معمولا در این زمانها اگر هشیار نباشد آچمز و دچار بهت میشود، انداخته و به تهاجم وسیع به آن دست میزند.
اینها شیوه هایی است که ممکن است در دستور کار قرار بگیرد.
تعرض مسلح  سپاه و سرکوب جنبش
همچنانکه که در بالا اشاره کردیم شکل گسترش جنبش اعتراضی، شوکی به حکومت  و بویژه به سپاه وارد کرد. ما نباید فکر کنیم چون جنبش تهاجمی است و بشکل غیر پیش بینانه ای بسرعت گسترده شده است، حکومت و سپاه در مقابل آن عقب نشینی مطلق کرده و کار بسرعت تمام خواهد شد- که اگر چنین شد فبها، بسیار خوب و عالی است – بلکه باید فکر کنیم که سپاه چه برنامه ای برای مقابله با آن دارد.
نخست اینکه آنها با تجاربی که دارند، نمیخواهند تا آمادگی لازم را بدست نیاورده اند، دست به اقداماتی که نمیتوانند آینده آنرا پیش بینی بکنند، بزنند. افزون بر این، جنبش توده ها در حال تعرض و تهاجم است؛ هرگونه حمله وسیع و شدید به این جنبش ، بدون برنامه های پیش بینی شده و آمادگی های لازم نیروهای مسلح، به تشدید این  تعرض و تهاجم توده ها میانجامد؛ و حتی ممکن است کار را به شورش های و قیام های گسترده تر توده ای و تسخیر مراکز مهم  حکومتی و دولتی و نظامی بکشاند. بنابراین، در شرایطی که نیروهای سپاه هنوز برنامه های تاکتیکی و استراتژیک خود را برای سرکوب تهیه نکرده اند، چنین  سرکوب زود هنگامی به سود جنبش اعتراضی و به ضرر آنها خواهد بود.
بنابراین نخستین وظیفه آنها، تهیه برنامه های تاکتیکی و استراتژیکی برای سرکوب و مطمئن بودن از درجه ای از وحدت در خصوص اجرای این تاکتیک و استراتژِی از جانب جناح های حکومتی است.
دوم اینکه آنها باید نیروهای اصلی خود را- که صرفا محدود به ایرانیها نبوده و قطعا از کشورهایی مانند سوریه و لبنان و این بار یمن نیز نیرو وارد خواهند کرد-  در شهرهای بزرگ و کلیدی(از تمامی نظرها بویژه نظامی و سیاسی) و سپس در تمامی مراکز اساسی شهرها، و باز با توجه به اشکالی که برای سرکوب بر میگزینند، در محلهای لازم درون شهرها استقرار دهند. وقتی این کارها همه صورت گرفت، آنگاه  موزون با دیگر نقشه ها و برنامه های خود به حملات خود به جنبش اعتراضی، حمله های پی در پی، کتک زدن های وسیع، دستگیر کردن و کشتار کردن دست میزنند. آنها میخواهند به گونه ای عمل کنند که  سریع و جراحی وار سرکوب کنند، تا پس از نقطه اوج آن سرکوب، که  بدرجه گستردگی، عمق و شدت جنبش بستگی دارد، جنبش به قهقرا رود و دیگر به وضع سابق خود بر نگردد.
درست برای اینکه هم امکانهای پیشرفت و تکامل جنبش گوناگون است و هم امکانها ، شکلها و شیوه های عقب نشینی و سرکوب حکومت،  طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و تمامی کسانی که در این جنبش درگیرند، باید هوشیارانه تمامی شکلها و شیوه ها را مورد بررسی قرار دهند و برای تمامی شکلها آماده باشند و  متناسب با آنها برنامه ریزی کنند.  

پردوام باد جنبش اعتراضی کنونی!
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی

پیروز باد انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!
بر قرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران!

جمعی از مائوئیستهای ایران
نهم دی ماه 96        



وظیفه بزرگ و سهمگین طبقه کارگر در شرایط کنونی

وظیفه بزرگ و سهمگین طبقه کارگر در شرایط کنونی

فرصت ها را غنیمت شماریم و قدر آنها را بدانیم
فرصت ها در تاریخ پدید میایند و میروند. ما باید قدر فرصت را بدانیم زیرا تکرار آن همواره ساده نخواهدبود.  با از دست هر فرصت تاریخی، تا پدید آمدن فرصتی دیگر، این مائیم که باید سختی دردها و رنجهایی را که فرصت پیش آمده امکان رفع آنها را به ما داده بود و ما نتوانسته بودیم از آن استفاده کنیم، تحمل کنیم .

جنبش اعتراضی دموکراتیک کنونی فرصتی دیگر است
اعتراضات دمکراتیک کنونی یک فرصت تاریخی در اختیار طبقه کارگر ایران قرار میدهد تا این طبقه به وظیفه و مسئولیت تاریخی خود عمل کند واز یکسو پیگیر خواستهای بحق ، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود باشد و از سوی دیگر رهبری خلق را به عهده گیرد و خلق ایران را تا رسیدن به خواستهای بحقش رهبری کند.

هیچ طبقه ای نمی تواند این جنبش را به پیروزی نهایی برساند مگر طبقه کارگر
هیچ طبقه دیگری نمیتواند این جنبش دموکراتیک و انقلاب دموکراتیک  خلق ایران را به سر منزل مقصود برساند مگر طبقه کارگر. هیچ طبقه دیگری نمیتواند جمهوری دموکراتیک واقعی یعنی جمهوری دموکراتیک خلق بر پا کند مگر طبقه کارگر. هر گونه کم بها دادن طبقه کارگر بخود، هر گونه کوتاهی و کم کاری این طبقه در انجام این وظیفه و مسئولیت  تاریخی، خواه در قبال خود این طبقه و خواه در قبال دیگر طبقات زحمتکش و نیز طبقه متوسط، شرایط بس اسفناکی را رقم خواهد زد که دود آن نخست به چشم خود این طبقه خواهد رفت.

طبقه کارگر باید به خود بهایی عظیم بدهد
نخستین نکته در این خصوص این است که طبقه کارگر و نخست پیشروان این طبقه نقش و مسئولیت خود را باور کنند، به خود بهایی عظیم بدهند و بدانند که «جز ناخن آنان کسی پشت آنها را نخارد» و نیز جز آنان، هیچ نیرویی را یارای رهبری خلق تا رسیدن به جامعه دموکراتیک واقعی نیست.
این طبقه باید در تحولات جاری وارد گردد و تلاش کند رهبری آنرا به عهده گیرد.

خلق ایران باید که به گرد طبقه کارگر حلقه زند
اگر در انقلاب 57 مساجد و تکایا محل گرد آمدن مردم و شروع و آغاز تظاهراتها بود، اکنون باید که کارخانه ها و کارگاه ها محل گرد آمدن توده های زحمتکش ، حلقه زدن آنها پیرامون طبقه کارگر وآغاز حرکتهای اعتراضی باشد. طبقه کارگر نه تنها خواستهای بحق خود بلکه باید خواستهای تمامی طبقات مردمی را پیش بگذارد. مهمترین شعارها را برای مرحله کنونی جنبش تنظیم کند و آنها را خود پیش از همه طرح سازد.

روشنفکران و دانشجویان  چپ باید  خود را و همه خلق راپیرامون طبقه کارگر گرد آورند
وظیفه مهمی بر عهده روشنفکران و دانشجویان چپ است. آنان باید ضمن شرکت در جنبش مستقل دانشجویی - دموکراتیک  خود و تلاش برای رادیکالیزه کردن آن، خلق را فرا بخوانند تا گرد طبقه کارگر جمع شود.   

نباید اجازه داد که دیگر طبقات رهبری را در دست گیرند و طبقه کارگر را به زیر رهبری خود کشند
با گسترش دامنه جنبش اعتراضی کنونی رهبران تمامی طبقات  و در درجه نخست آنها که بیشترین تشکل و امکانات را دارند تلاش میکنند خود را پیش انداخته و رهبری جنبش اعتراضی کنونی را به دست گیرند. از جریانهایی در داخل کشورهمچون لایه هایی از خود حکومتی ها و اصلاح طلبان و یا موسوی و کروبی و جریان سبز گرفته تا بیرون کشور جریان های ملی همچون جبهه ملی و بنی صدر و... تا  گروههایی همچون سلطنت طلبان که علیرغم تضادهایشان با یکدیگر با کمک امپریالیستها میتوانند بسرعت متحد شوند و بشکل یک دولت در خارج اظهار وجود کنند. طبقه کارگر نه تنها خود نباید به زیر رهبری این طبقات برود، بلکه برعکس باید رهبری تمامی خلق و حتی طبقات متوسط و ملی را نیز به عهده گیرد. نباید به گذشته برگشت باید بسوی آینده رفت.

وظیفه سنگین به عهده آن بخش از طبقه کارگر است که بیشترین و بهترین تشکل را دارند 
برای این کار وظیفه سنگین به عهده بخشهایی از طبقه کارگر است که بیشترین و بهترین تشکل را دارند. سندیکای شرکت واحد و سندیکای نیشکر هفت تپه مهمترین تشکلات کنونی کارگری هستند و ما باید همگی به گرد آنان حلقه زنیم. آنان وظیفه سنگینی به عهده دارند. وظیفه یاری به دیگر هم طبقه ای های خود تا متشکل شوند و سندیکاها و تشکلات خود را بوجود آورند.

زمانی که بندهای استبداد ضعیف و شل میشود فرصت مناسب است
 باید که تمامی کارگران، شرایط کنونی را که بندهای نظام سست میشود و ممکن است حتی دست به عقب نشینی هایی بزند، را غنیمت شمرده و بسرعت  در سندیکاهای صنفی متشکل گردند و سنگرهای خود را به پیش برند.سالهاست که منتظر چنین فرصت هایی هستیم.  زمان بسرعت میگذرد و نباید ثانیه و دقیقه ای را از دست دهیم.

در حال حاضر بهترین و در دسترس ترین شکل تشکل سندیکاهای کارگری است
بهترین شکل تشکل طبقه کارگر در شرایط کنونی همین تشکل سندیکایی است. سندیکاها میتوانند  در تمامی کارخانه ها و رشته ها و بویژه نخست در مهمترین کارخانه و رشته ها تشکیل شوند و اتحادیه ها را بوجود آورند و طبقه کارگر را به صورت یک کل متشکل  و متحد شکل دهند.

تشکیل حزب طبقه کارگر – حزب کمونیست واقعی و نه روی کاغذ - در شرایط کنونی بسادگی مقدور نیست
 سندیکاها و اتحادیه های کارگری جوابگوی شرایط تکامل یابنده سیاسی آینده نخواهند بود و تلاش برای تشکیل حزب طبقه کارگر الزامی و تخطی ناپذیر است. اما در شرایط کنونی تشکیل  سریع حزب پیشرو طبقه کارگر ممکن و مقدور نیست. نه چپ ها - و منظور ما تشکلات و سازمانهای سالم چپ است- خواهان جدی آنند و نه شرایط تئوریک- سیاسی مناسبی میان آنها برای وحدت وجود دارد. اما بر بستر شکل گیری تشکلات سندیکایی و اتحادیه ای زمینه های تشکیل حزب آماده میگردد. باید توجه داشت که زمانی که ما وارد بحران اقتصادی – سیاسی همه جانبه میشویم،چنانچه این بحران سیاسی اندکی تداوم یابد کنترل آن دشوار میگردد و ما دوره هایی همانند 32- 20، 42-39 ، 60-57،  را تجربه خواهیم کرد.
سپاه پاسداران و رژیم در حال تنظیم برنامه های تاکتیکی و استراتژیک خود برای سرکوب جنبش توده ها هستند.
تردیدی نیست که  چگونگی گسترش جنبش اعتراضی کنونی همچون اعتراضات نخستین پس از انتخابات 88  شوک بزرگی به سپاه و حکومت اسلامی وارد کرده است و فعلا تمامی جناح ها  در مرحله سکوت و سکون هستند. اما تردیدی نیست که مرکزیت اطلاعات، سپاه، بسیج و نیروهای نظامی در حال برنامه ریزی های استراتژیک برای سرکوب های  همه جانبه بعدی و نیز نقشه های واسط و بدلی هستند. در صورت تداوم جنبش اعتراضی، آنها با توپ پر و برنامه های همه جانبه وارد میدان خواهند شد.
 بهتر است که خوش خیال نبود و گمان نکرد که با چند گردهمایی و تظاهرات و شعار، اینها جا خالی میکنند. طبقه کارگر باید نیروی سرکوب حکومت را از نظر استراتژیک کوچک و ضعیف و از نظر تاکتیکی  بزرگ و قوی ارزیابی کرد. چه بسا آنها بخواهند خلق پیش رود و در نقطه معینی آنها  با حملات و سرکوبهای  پی درپی که وسعت و شدت آن هنوز مشخص نیست، آن را به پس روی و عقب نشینی و خفه کردن نهایی بکشانند. باید که طبقه کارگر خود را برای شرایطی بسیار سخت آماده کند.  


   پیش بسوی برقراری رهبری طبقه کارگر بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!

         جمعی از مائوئیستهای ایران
نهم دی 96

«ناپرهیزکاری» یک ملت

«ناپرهیزکاری» یک ملت

از زمان زلزله های اخیر، آخوندها و روحانیون حکومتی اینجا و آنجا، مدام بر سر میز خطابه و منبر رفته و با تحکم به سرزنش و تقبیح جوانان و مردم پرداختند.
مثلا یکی از آنان، جناب حجت السلام خاتمی که نماینده ولی فقیه در استان زنجان و امام جمعه این شهر است، در تاریخ 28 آذرماه، نخست میگوید که گویا ایشان و حتما بقیه روحانیون«عالم» به همه چیز، «شهامت گفتن علت بروز زلزله را» ندارند. سپس بالاخره علت بروز زلزله را این چنین «با شهامت» هر چه تمام تر افاده می فرمایند:
«علت بروز این همه بلایا بر اثر گناهان و بی تقوایی ماست.»(به نقل ازسایت ایرنا)
بنابراین از نظر ایشان و دیگر همفکرانشان گویا علت اساسی این زلزله ها و بلایای طبیعی، روبرگرداندن خدا از مردم «گناهکار»، بی تقوی»، «ناشکر» و «ناپرهیزکار» ایران است. گویا مردم ایران، قدر حکومتی را که خدا به ایشان ارزانی داشته!؟ نفهمیدند و نمیفهمند، دیگر همچون سابق در نمازهای جمعه شرکت نمیکنند، و بجای نشستن پای منبر آخوندها و گوش کردن به چرندیات آنان، در فضای مجازی هستند و بالاخره از زمین و زمان شکوه و  شکایت میکنند. از نظر این آخوندها به همین دلایل هم هست که خدا، مردم ایران را با این بلایای طبیعی و زلزله ها مجازات کرده و میکند!؟
 پس این حضرات برواج خرافاتی که خود بدانها باوری ندارند، زیرا همواره بهشت «نقد» و حی و حاضر را به بهشت «نسیه» و غایب ترجیج میدهند، پرداختند.
بر مبنای اعتقاد این حضرات، مردم برای اینکه «پرهیز کار» باشند، باید از وضع  بد و بی سروسامان خود شکایتی نکنند! به سفره بی نان خرده نگیرند!  هر بلایی که حکومت آخوندها بر سرشان آورد باز شکر خدا بجای آورند! صبور و بربار باشند! امید به دنیای اخروی داشته باشند! از خدا سپاسگزار باشند که بسی از بهترین  برگزیدگان خود- منظور خود این آخوندها و روحانیون دزد است- برای رهبری آنان فرستاده اند! و بسیاری از این آت و آشغال ها؛
 آری گفتند که اگر مردم چنین کنند، آنگاه خدا هم برای آنان «باران رحمت» خواهد فرستاد و هم دیگر در این مرز و بوم و برای این ملت، زلزله ای ترتیب نخواهد داد!؟ 
تردیدی نیست که مردم ایران تا جایی که حکومتهایی از این قبیل را تجربه کنند، مردمی «ناپرهیزکار» خواهند بود. زیرا قطعا از وضع خود شکوه و شکایت داشته و به خیابان آمده و علیه چنین حکومتهایی مبارزه خواهند کرد.
اما اگر ملت ایران یک«گناه» یک «بی تقوایی و یک «ناپرهیزکاری» بزرگ در تاریخ خود کرده باشد، همانا اعتماد کردن به این آخوندها و روحانیون حریص و جاه طلب و حکومت را بدست آنها  دادن و تمکین دراز مدت 40 ساله به حکومت آنان است. ملت ایران به سبب این «گناه» نابخشودنی و این«ناپرهیزکاری» خود تا کنون تاوان سختی داده و میدهد و احتمالا خواهد داد.
اما اگر قرار است ملت این «گناه» و اشتباه تاریخی خود را جبران کند، ناچار از سرنگون کردن این حکومت استبداد مذهبی است. تردیدی نیست که اگر این ملت چنین کند و آخوندها و روحانیون جاه طلب را از سریرقدرت بزیر کشد، و حکومتی دموکراتیک تشکیل دهد، آنگاه این احتمال وجود دارد که زندگی روی خوش خود را به آنان نشان دهد و آنان بتوانند به نیروی فکر و بازوی خود راههای جلوگیری از آسیب های بلایای طبیعی و از جمله زلزله را نیز دریابند.
اکنون زمانی است که ملت ایران  با خیزش نوین و اعتراض همگانی خویش میخواهد در رفع آن «گناه»، «بی تقوایی» و«ناپرهیزکاری» تاریخی خود گام بردارد و اشتباه خود را جبران کند!
جمعی از مائوئیستهای ایران

9 دی 96