۱۴۰۳ آذر ۱۱, یکشنبه

خروشچفیست های راه کارگری و استالین بزرگ (9)

خروشچفیست های راه کارگری و استالین بزرگ (9)
تبلیغ دموکراسی بورژوایی در شکل«دموکراسی شورایی»( بخش سوم)
 
 نظرات لنین در مورد تشکیلات حزبی و توده ی طبقه ی کارگر  
در بخش های پیشین اشاره کردیم که اندیشه های خروشچفیست های راه کارگری جدا از تکیه به مباحث «چپ نو» و «مارکسیسم غربی»، سابقه ی بسیار قدیمی داشته و به دوران آغاز سده ی بیستم و همچنین پیش و پس از انقلاب اکتبر بر می گردد. چنانکه اشاره کردیم دیدگاه هایی همانند نظرات راه کارگری ها را می توان در نقد رزا لوکزامبورگ از نظرات لنین در یک گام به پیش و یک گام به پس( 1904) دید. نظراتی که نادرست بوده و بعدها خود رزا نیز در موردشان تجدید نظر کرد. رزا لوکزامبورگ یک مارکسیست وفادار به اصول مارکسیسم، یک رهبر انقلابی بزرگ بود( و این حضراتی که گویا رزا را قبول دارند، نه به اصول مارکسیسم وفاداراند و نه انقلابی اند!) و از بیخ و بن با حضرات رویزیونیست ها و ترتسکیست ها و چپ نویی های سوسیال دموکرات و لیبرالی که برخی نظرات نادرست وی را دستاویز خود قرار داده لنینیست ها را در زمینه ی مسائلی مانند تشکیلات حزبی و یا نقش آگاهی در مقابل جنبش خود به خودی به مبارزه می طلبند، تفاوت داشت.
پس از انقلاب اکتبر نظراتی این چنین را که به نوعی ریشه در همان نظرات رزا داشت، به گونه ای کمونیست های«چپ» در آلمان و هلند طرح کردند. ماهیت کمونیست های«چپ» نیز کاملا با ماهیت راه کارگری متفاوت بود. آنها در دوره ی طرح نظرات شان، انقلابی بودند و راه کارگری ها رویزیونیست و سوسیال دموکرات هستند. آنها خود را«مارکسیست» می خواندند( هنوز لنینیسم تکاملی در مارکسیسم به شمار نیامده بود) این ها بر خودشان هر نامی می گذارند از «مارکسیست» گرفته تا «مارکسی» و«سوسیالیست»، اما به هیچ وجه نظرات و دیدگاه های اساسی انقلابی مارکسیسم را قبول ندارند. در این زمینه، آنها به اصول قهر انقلابی و به ویژه دیکتاتوری پرولتاریا برجسته ترین دکترین مارکس و انگلس برای گذار به کمونیسم باور داشتند راه کارگری ها از همان آغاز اعلام تشکل خود این گونه اصول را دور انداخته بودند و ...
باری، یکی از مسائل کمونیست های«چپ» همین وجود رهبری حزب کمونیست یعنی حزب طبقه ی کارگر در دیکتاتوری پرولتاریا بر تمامی امور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و ایدئولوژیک بود و این ها همان نظراتی است که ریشه های کهنه ی دیدگاه های خروشچفیست های راه کارگری را می توان در آنها  یافت.
توجه کنیم دیکتاتوری پرولتاریا در عین حال دموکراسی پرولتاریا است که انقلابی ترین دموکراسی یعنی دموکراسی توده ای و گسترده ترین شکل دموکراسی در تاریخ است. بنابراین  دیکتاتوری بر امور اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تنها برای مبارزه با بورژوازی و راه بورژوایی برای پیشگیری از بازگشت آن به قدرت و برقراری سرمایه داری است و پس از دو تجربه ی بزرگ در شوروی لنینی و استالینی و چین مائوئی باید بگوییم بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که تصور و پیش بینی می شد. حالا راه کارگری ها که از دیکتاتوری پرولتاریا بیزارند می خواهند«حکومت شورایی» برپا کنند. روشن است که هنگامی که این حکومت به شکلی واقعی دیکتاتوری پرولتاریا نباشد، دیکتاتوری بورژوازی خواهد بود و نام «شورا» تنها نامی بی خاصیت و فریبنده برای دیکتاتوری بورژوازی به شمار خواهد آمد.
در زیر به مهم ترین مباحث لنین در مورد نظرات«کمونیست های چپ» در مورد این دو مقوله ی«حزب» و «طبقه» و شکل حکومتی ای که در دوران دیکتاتوری پرولتاریا پدید آمد می پردازیم. باید در نظر داشت که نظرات کمونیست های «چپ» چهار مساله ی مهم، «رابطه ی پیشوایان و حزب و طبقه و توده» و «صلح و مصالحه با دشمنان»، «کار در اتحادیه ها و سندیکاهای زرد» و «شرکت در پارلمان های بورژوایی» را در بر می گرفت و اساسا در تقابل با جریان های سوسیال دموکرات انترناسیونال دوم یعنی رویزیونیسم کائوتسکیستی بود. گرچه راه کارگری ها در مورد بیشتر این مباحث در کنار این «چپ ها» قرار نگرفته بلکه در کنار راست ها یعنی اپورتونیست ها و رویزیونیست ها قرار می گیرند اما اشکال تا حدودی همانند به نظریه ی« پیشوایان و حزب و طبقه و توده» و نظرات لنین در مورد آن می تواند روشنگر ماهیت منحط خروشچفیسم و« سوسیالیسم مارکسی» راه کارگری ها باشد.
 در این جا نخست به رابطه ی رهبران، حزب و طبقه و توده توجه می کنیم و سپس به شکل سازماندهی دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی یا دولت به طور کلی می پردازیم. 
لنین در بخش پنجم  کتاب بیماری کودکی «چپ روی» در کمونیسم با نام« کمونیسم «چپ» در آلمان، پیشوایان - حزب - طبقه - توده»  به شرح نظرات کمونیست های «چپ» آلمان می پردازند. ما از این شرح تنها آنچه را که مربوط به رابطه های بالاست می آوریم.
شرح نظرات کمونیست های «چپ» آلمان در مورد رابطه ی پیشوایان- حزب- طبقه - توده: 
«کمونيست های آلمان که ما اکنون بايد از آن ها سخن گوئيم خود را«چپ» نمی نامند بلکه اگر اشتباه نکنم خود را«اپوزيسيون اصولی « می نامند ولی از شرح بعدی ديده می شود که علائم »بیماری کودکی در مورد چپ روی» کاملا در مورد آنها صدق می کند.
رساله ی تحت عنوان«انشعاب حزب کمونيست آلمان )اتحاد اسپارتاکيست ها)» منتشر گرديده که در آن از نظریه ی این اپوزیسیون دفاع می شود و به وسیله ی » گروه محلی فرانکفورت کنار ماين « منتشر گردیده با نهایت برجستگی، دقت، روشنی و به اختصار ماهيت نظريات اين اپوزيسيون را تشريح می نمايد . نقل چند قسمت از آن برای آشنا ساختن خوانندگان با ماهيت اين نظريات کافيست:
»... حزب کمونيست حزب قاطع ترين مبارزه ی طبقاتيست) «البته راه کارگری ها نه حزب را قبول دارند و نه مبارزه طبقاتی  در دوران سوسیالیسم و نه قاطعیت در مبارزه ی طبقاتی را!)
« ...از لحاظ سياسی اين دوران انتقالی ...« دوران ديکتاتوری « (بين سرمايه داری و سوسياليزم) « دوران دیکتاتوری پرولتارياست.»  ( چنان که می دانیم دیکتاتوری پرولتاریا را که اصلا و ابدا خروشچفیست های قبول ندارند!)
حال اين سؤال پيش می آيد کهچه کسی بايد اجراکننده ی ديکتاتوری باشد: حزب کمونيست يا طبقه ی پرولتر؟.. آيا از نظر اصولی بايد برای ديکتاتوری حزب کمونيست کوشيد يا ديکتاتوری طبقه ی پرولتر؟... (
تکيه روی کلمات همه جا مطابق با نسخه ی اصليست - لنین.(
( البته راه کارگری ها دیکتاتوری طبقه را نفی می کنند. آنها «دموکراسی» قورت داده اند و این تمامی معده و امعاء و احشاء شان را پر کرده است.) 
رساله سپس چنین ادامه می دهد:
«اپوزیسیون راه دیگری برگزیده است. وی بر این عقیده است که مساله ی سلطه ی حزب کمونیست و دیکتاتوری حزب فقط مساله ی تاکتیکی است. به هر حال سلطه ی حزب کمونیست شکل نهایی هر نوع سلطه ی حزب است. از نظر اصولی باید در راه دیکتاتوری طبقه ی پرولتری کوشید( راه کارگری ها البته دیکتاتوری طبقه را به کلی کنار گذاشته اند و تنها «سوسیالیسم دموکراتیک» را بلغور می کنند آن ها همچنین بر آن اند که باید در راه«دموکراسی خالص» و«آزادی بی قید و شرط» دشمنان طبقه ی کارگر کوشید). و همه ی اقدامات حزب، سازمان های آن، شکل مبارزه ی آن، استراتژی و تاکتیک آن را باید با این موضوع وفق داد... روی اسلوب های اختصاصا پرولتری مبارزه انقلابی باید شدیدا تکیه نمود. و اما برای جلب وسیع ترین محافل و قشرهای پرولتری، که باید زیر رهبری حزب کمونیست به مبارزه ی انقلابی برخیزند باید شکل های سازمانی نوینی بر پایه ای بس وسیع و در حدودی بس پر دامنه ایجاد گردد. این محل تجمع تمام عناصر انقلابی- اتحادیه کارگری است(راه کارگری ها می گویند پس از برقراری  سوسیالیسم کذایی شان باید برای  برقراری شوراهایی که همه طبقات و از جمله سرمایه داران استثمارگر را نیز در برگیرد کوشید) ...در اینجاست که پرولتاریای مبارز وسیع ترین صفوف پیکارجوی خود را تشکیل می دهد. قبول مبارزه ی طبقاتی و سیستم شوروی و دیکتاتوری پرولتاریا برای ورود کافی است. تمام تربیت سیاسی بعدی توده های مبارز و سمت یابی سیاسی در مبارزه وظیفه ی حزب کمونیست است که در خارج از اتحادیه قرار دارد...»
« بنابراین اکنون دو حزب کمونیست در مقابل یکدیگر ایستاده اند:
یکی حزب پیشوایان که می کوشد مبارزه ی انقلابی را متشکل سازد و آن را از بالا اداره نماید و به مصالحه و پارلمانتاریسم تن در می دهد تا اوضاع و احوال ی به وجود آورد که به پیشوایان امکان دهد در یک دولت ائتلافی که دیکتاتوری در دست وی باشد داخل گردد. (صحبت ما قاعدتا بر سر دوران سرمایه داری نیست بلکه بر سر دوران«سوسیالیسم راه کارگری» است.)
دیگری حزب توده ای که در انتظار اعتلای مبارزه ی انقلابی از پایین است و برای این مبارزه فقط اسلوب واحدی را، که به طور روشن ما را به سوی هدف می برد می شناسد و به کار می بندد. این اسلوب منحصر به فرد عبارتست از اسلوب سرنگون ساختن بی چون و چرای بورژوازی و تاسپس دیکتاتوری طبقاتی پرولتری برای عملی ساختن سوسیالیسم...»( روشن است که تمامی گروه های رویزیونیست، ترتسکیست و چپ نویی و همچنین راه کارگری که ریشه ی نظرات شان در مورد جایگاه حزب در این دیدگاه های«چپ» های پس از جنگ جهانی نخست است تنها به «طبقه» به جای «حزب» می چسبند و اصلا و ابدا به دیکتاتوری طبقه ی پرولتاریا فکر نمی کنند چه برسد به تاسیس آن برای عملی ساختن سوسیالیسم!)
« ... آنجا «دیکتاتوری پیشوایان - اینجا« دیکتاتوری توده ها! چنین است شعار ما».
( راه کارگری ها می گویند آنجا«دیکتاتوری پیشوایان و کمیته مرکزی و حزب» و اینجا «دموکراسی خالص» کارگران و بقیه ی مردم که در شوراها متشکل شده اند!)
لنین ادامه می دهد:
«این هاست مهم ترین تزهایی که نظریات اپوزیسیون حزب کمونیست آلمان را توصیف می نماید.
هر بلشویکی که آگاهانه از سال 1903 در جریان تکامل بلشویسم شرکت داشته و یا از نزدیک ناظر آن بوده است پس از خواندن این استدلالات بلافاصله خواهد گفت: «چه اباطیل کهنه شده ای که از مدت ها پیش به گوش ما آشناست! چه کودکی«چپی»!». ( و ما می گوییم چه اباطیل کهنه ای! چه جریان راست و فسیل شده ای!)
لنین سپس به نقد استدلات «چپ» ها می پردازد:
حال استدلالات مذکور را از نزدیک مورد بررسی قرار دهیم.
تنها همین طرح مساله:« دیکتاتوری حزب یا دیکتاتوری طبقه؟ دیکتاتوری(حزب) پیشوایان یا دیکتاتوری حزب توده ها؟» گواهی است بر یک آشفته فکری بسیار عجیب و علاج ناپذیر. افراد بیهوده می کوشند چیز کاملا ویژه ای از خود اختراع کنند ( و البته راه کارگری ها از زمره جریان هایی هستند که از خود چیز کاملا ویژه ای را اختراع نمی کنند بلکه می کوشند به تکرار و چرندیات «چپ نو» و«سوسیالیست های مارکسی» که آنها از خود چیزهای کاملا ویژه ای - گر چه نه به سبک و سیاق «کمونیست های چپ های آلمان» - اختراع می کنند می پردازند!)و از فرط تلاش در فضل فروشی وضع مضحکی پیدا می کنند. همه می دانند که توده ها به طبقات تقسیم می شوند؛ - که توده ها و طبقات را تنها وقتی می توان در نقطه مقابل یکدیگر قرار داد که به طور کلی اکثربت عظیمی را، بدون اینکه بر حسب مقام در نظام اجتماعی تولید قطعه قطعه شده باشد، در مقابل کاتگوری هایی قرار دهیم که مقام مخصوصی را در نظام اجتماعی تولید احراز می کنند. ؛- که طبقات را معمولا و در اکثر موارد، لااقل در کشورهای متمدن معاصر احزاب سیاسی رهبری می کنند؛- که احزاب سیاسی طبق معمول به وسیله ی گروه های کم و بیش ثابتی از با اتوریته ترین، متنفذترین و مجرب ترین افرادی که برای پر مسئولیت ترین مقامات انتخاب می گردند و پیشوا نامیده می شوند، اداره می گردند. همه اینها الفبا است. همه این ها ساده و روشن است. به جای این مطلب ساده چه احتیاجی به یک چنین قلنبه و مغلق گویی بود؟ ...»
و پس از شرح خیانت قشر اشراف منش اتحادیه های کارگری پیشوایان انترناسیونال دوم می نویسد:
«در این مورد رساندن سخن به اینجا که دیکتاتوری توده ها و دیکتاتوری پیشوایان به طور کلی در نقطه ی مقابل یکدیگر قرار دارند نابخردی و سفاهت خنده آوری است...به ویژه مضحک است که در عمل به جای پیشوایان سابق، که نظرات شان درباره ی مسائل ساده مورد پذیرش هر انسانیست، پیشوایان جدیدی( درلفافه ی شعار مرده باد پیشوایان) به میان می کشند که ترهات و لاطائلات مافوق الطبیعه ای را بر زبان می رانند...
نفی حزبيت و انضباط حزبی- نتيجه ایست که برای اپوزيسيون حاصل آمد. و اين موضوع برابر است با خلع سلاح کامل پرولتاريا به نفع بورژوازی. اين برابر است با همان پراکندگی، ناپايداری و ناتوانی خرده بورژوائی در نشان دادن متانت و اتحاد و عمليات موزون که هر آينه نسبت به آن سهل انگاری شود حتما موجب فنای هرگونه جنبش انقلابی پرولتری می گردد. نفی حزبيت از نقطه ی نظر کمونيزم به معنای آنست که از آستان ورشکستگی سرمايه داری (در آلمان) يکباره نه به مرحله ی نخستين و نه به مرحله ی میانی بلکه به مرحله ی عالی کمونيزم بجهيم.»( تمامی تاکیدها از لنین است.)
(و این درست همان خطی است که راه کارگری ها دنبال کرده اند. نفی حزبیت و انضباط حزبی. خلع سلاح کامل کارگران به نفع سرمایه داران کمپرادور و ملی! اگر خرده بورژاهای آلمانی از روی «چپ روی» به نفی نقش حزب و انضباط حزبی می پرداختند خرده بورژواهای ایرانی از موضع رویزیونیسم و راست روی به نفی نقش حزب و انضباط حزبی می پردازند.)
در بخش ششم با نام « آیا انقلابیون باید در اتحادیه های ارتجاعی فعالیت کنند؟» لنین هنگام پرداختن به رابطه ی حزب با اتحادیه ها چگونگی سازمان دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی و رابطه ی حزب و دولت را شرح می دهد:
« روابط بین پیشوایان – حزب – طبقه – توده و در عین حال روش دیکتاتوری پرولتاریا و حزب آن نسبت به اتحادیه ها اکنون در کشور ما به طور مشخص از این قرار است: دیکتاتوری به وسیله ی پرولتاریا که در شوراها متشکل است عملی می گردد. خود پرولتاریا زیر رهبری حزب کمونیست (بلشویک) است که مطابق آمار کنگره ی حزبی اخیر (آوریل 1920)611 هزار عضو دارد. عده اشخاص حزب، خواه پیش  از انقلاب اکتبر و خواه پس از آن بسیار متغیر بوده و سابقا حتی در سال های 1918 و 1919 بسی کمتر بوده از این بوده است. ما از گسترش بیش از حد حزب بیم داریم، زیرا جاه طلبان و شیادانی که تنها مستحق تیرباران اند جدا تلاش می کنندتا خود را به حزب دولتی بچسبانند... حزب که کنگره آن همه ساله تشکیل می گردد( در کنگره ی اخیر از هر هزار عضو یک نماینده شرکت داشت) به وسیله ی یک کمیته ی مرکزی مرکب از 19 نفر رهبری می شود. ضمنا کارهای جاری در مسکو به وسیله هیئت های از این هم محدودتر یعنی به وسیله ی به اصطلاح«ارگ بورو»(بوروی سازمانی) و« پولیت بورو» ( بوروی سیاسی) انجام می گیرد که هر یک مرکب از 5 عضو کمیته مرکزی هستند و در جلسه ی عمومی کمیته ی مرکزی انتخاب می گردند. لذا چنین نتیجه می شود که یک «الیگارشی» کاملا حسابی وجود دارد. هیچ یک از موسسات دولتی ما هیچ مساله ی مهم سیاسی را یا سازمانی را بدون رهنمود کمیته ی مرکزی حل و فصل نمی کند.»
« حزب در کار خود مستقیما به اتحادیه ها تکیه دارد، که اکنون  طبق آمار کنگره ی اخیر (آوریل 1920) بیش از 4 میلیون عضو دارند و رسما غیر حزبی هستند. عملا تمام ارگان های رهبری اکثریت عظیم اتحادیه ها و البته در نوبت اول مرکز یا بوروی کل اتحادیه های سراسری روسیه ( شورای مرکزی اتحادیه های سراسر روسیه) از کمونیست ها تشکیل شده است و تمام رهنمود های حزب را به موقع اجرا می گذارد. در نتیجه در مجموع یک دستگاه پرولتری رسما غیر کمونیستی و نرمش دار و نسبتا پردامنه و بسیار نیرومند حاصل می آید که حزب به وسیله ی آن به طور محکمی با طبقه و توده مربوط است و دیکتاتوری طبقه به وسیله ی آن  زیر رهبری حزب عملی می گردد. بدون ارتباط محکم با اتحادیه ها، بدون پشتیبانی پرحرارت آنها، بدون فعالیت بس فداکارانه ای که آنها نه تنها در ساختمان اقتصادی  بلکه همچنین در ساختمان نظامی ابراز داشته اند، بدیهی است که ما نه تنها دوسال و نیم بلکه دوماه و نیم هم نمی توانستیم کشور را اداره کنیم و دیکتاتوری را عملی سازیم.»...
شوراها
«سپس بدیهی است که تمام کار حزب از طریق شوراها انجام می گیرد که توده های زحمتکش را بدون توجه به تفاوت حرفه ها متحد می سازد. کنگره های ولایتی شوراها آنچنان موسسات دموکراتیکی هستند که بهترین جمهوری های دموکراتیک جهان بورژوایی نیز هنوز مانند آن را به خود ندیده اند. از طریق این کنگره ها... و نیز به وسیله ی اعزام دائمی کارگران آگاه به روستاها برای انجام مشاغل گوناگون، نقش رهبری پرولتاریا نسبت به دهقانان ایفا می گردد. و دیکتاتوری پرولتاریای شهری و مبارزه ی سیستماتیک با دهقانان ثروتمند و بورژوا و استثمارگر و محتکر و غیره عملی می گردد.
از نقطه نظر جریان اجرای دیکتاتوری چنین است مکانیسم عمومی قدرت دولتی پرولتری، هنگامیکه آن را از بالا مورد بررسی قرار می دهیم. امید است که خواننده بفهمد چرا در نظر یک بلشویک روس، که با این مکانیسم آشناست و ناظر آن بوده است که چگونه این مکانیسم طی 25 سال از درون حوزه های کوچک غیرعلنی و زیرزمینی پدید آمده است، تمام گفتگو های مربوط به «از بالا» یا« از پایین» و دیکتاتوری پیشوایان و یا دیکتاتوری توده و غیره به ناچار اباطیل خنده آور کودکانه ایست شبیه به مناقشه درباره ی اینکه آیا پای چپ برای انسان مفیدتر است یا دست راست.»
راه کارگری نیز اباطیل خنده آوری برای کارگران می گویند اما اباطیلی که نه «کودکان» می گویند و نه درباره این است که پای چپ برای انسان مفیدتر است یا دست راست!
 اینها اباطیلی است که ویژه ی رویزیونیست های فسیل شده است و در هیچ دکان عطاری ای پیدا نمی شود از این زمره که «سر خود را قطع کنید و پای چپ تان را نیز به پای راست تان گره بزنید تا بتوانید بهتر راه روید»!    
هرمز دامان
نیمه ی نخست آذر 1403

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر