۱۴۰۳ آذر ۱۶, جمعه

درباره ی تغییرات در سیاست خارجی خامنه ای و شرکای پاسدارش(3 بخش پایانی)


رویدادهایی که در بخش های گذشته به آنها اشاره شد نه تنها کماکان وضع پیشین خود را حفظ کرده اند بلکه از نظر نظامی شرایط برای جمهوری اسلامی به ویژه در سوریه بدتر شده است؛ نیروهای تحریرالشام و دیگر نیروهای همراه با آنها شهر حماة را تصرف کرده و چنانچه رویدادها به همین سان پیش روند این احتمال وجود دارد که شهر حمص هم به زودی به تصرف آنها در آید. سران این نیروها هم اهداف خود را مشخص تر کرده از این صحبت می کنند که هدف شان تصرف دمشق و سرنگون کردن دولت بشار اسد است. با وجود این تغییرات هنوز روشن نشده که در صورت سرنگونی نهایی اسد( که گفته شده از سوریه خارج شده است)، سوریه چه وضعی خواهد یافت و هدف نهایی امپریالیست های غربی چیست. به ویژه این که نتانیاهو پیش از این گفته بود که می خواهند نقشه ی خاورمیانه را تغییر دهند و چنین سخنی را ترامپ  نیز تکرار کرده و گفته که اگر تا روز روی کارآمدن اش حماس گروگان ها را آزاد نکند با خاورمیانه چنین و چنان خواهد کرد و نقشه خاورمیانه را تغییر خواهد داد.
از مجموع آنچه در دو بخش پیشین گفته شد این بر می آید که جمهوری اسلامی خواه در عرصه ی عملی و خواه در عرصه ی دیپلماتیک در حال عقب نشینی است. ضد آن یعنی پیشروی و تهاجم در عرصه ی عملی بسیار ضعیف شده است و به نظر می رسد که مثلا آوردن دویست نفر از گروه های نیابتی اش در عراق برای کمک به ارتش سوریه دردی از دردهای ارتش سوریه و عقب نشینی های جاری آن دوا نکند. از سوی دیگر با توجه به تحولات در لبنان و سوریه مشکل است که خامنه ای و شرکا بتوانند دوباره این نیروهای نیابتی خود را بازسازی کرده و پس از تجدید قوا حملات تازه ای را آغاز کنند.
 اما در عرصه ی دپیلماتیک که شامل تهدیدها برای رفتن به سراغ تولید سلاح اتمی و نیز موشک های دوربرد و غیره است گرچه امکان عمل کردن آن منتفی نیست اما در حال حاضر با توجه به نیازهای خامنه ای و شرکا به برداشتن تحریم ها بیشتر نوعی ابزار فشار به نظر می رسد که بخشی از آن تصنعی و برای مصرف داخلی و نیروهای نیابتی ضربه خورده اش و بخشی نیز صرفا برای امتیاز گیری و داشتن برگی در دست هنگام نشستن پشت مذاکره است. در واقع  جمهوری اسلامی پس از ضربات وارده به حزب الله در لبنان و حماس در غزه و نیز به نیروهای خودش در سوریه برگ های زیادی برای بازی کردن ندارد و به نظر می رسد که ناچار از تسلیم باشد؛ البته اگر هنوز برگه ی نهایی را امضا نکرده باشد!
دلایل اساسی عقب نشینی 
تحولات در سوریه و به ویژه عقب نشینی سریع نیروهای سوریه و جمهوری اسلامی از مواضع پیشین وضعی را به وجود آورده که اکنون بیش از پیش می توان از وجود دو دلیل برای این عقب نشینی ها صحبت کرد.
دلیل نخست عقب نشینی همین ضربات وارد شده در لبنان و غزه و خود سوریه پیش از تهاجم اخیر نیروهای ضد بشار اسد است که در بخش های گذشته و بالا به آن اشاره شد. باید توجه کرد که خامنه ای و سران پاسدار در یک سال اخیر به دلیل ضربات روزمره اسرائیل و حملات آن به نیروهای سپاه قدس در سوریه ترجیح دادند بخش مهمی از نیروهای خود را از سوریه بیرون بیاورند و بنابراین به نظر نمی رسد که اکنون نیروی زیادی در آنجا داشته باشند.
اما نکته این است که این عقب نشینی در نتیجه ضربات وارد شده با یک عقب نشینی آگاهانه و با برنامه همراه گردیده است به شکلی که گاه (مثلا در لبنان) جدا کردن این دو از یکدیگر مشکل است. این عقب نشینی از زمان ضربات وارده به حکومت در نتیجه جنبش دموکراتیک - انقلابی ژینا و نیز انتخابات مجلس شکل سریع تری به خود گرفت. از کشتن رئیسی و روی کار آوردن پزشکیان گرفته تا سرعت بخشیدن به مذاکرات با نماینده گان امپریالیسم آمریکا و دولت بایدن که مدت ها بود آغاز شده بود. این گونه عقب نشینی ها تاثیری هم روی عقب نشینی های عملی که در نتیجه ضربات وارده است گذاشته و به آنها نیز سرعت بخشیده است.
در واقع به نظر می رسد که عقب نشینی در سوریه حداقل تا کنون و در صورتی که وضع تغییر اساسی نکند صرفا به دلیل ضربات وارده و نداشتن نیرو نبوده، بلکه به دلیل توافقات و مذاکرات پنهانی و پشت پرده با امپریالیست های غربی هم بوده است.
به بیان دیگر گرایشی در حال رشد در میان خامنه ای و سران پاسدار است که یا بین رابطه با امپریالیسم روسیه و رابطه با امپریالیسم غرب تعادل بیشتری برقرار کنند و یا این که به طرف امپریالیسم غرب بچرخند. بعید نیست که خامنه ای و شرکای پاسدار در پس پرده سازش های بیشتر و بزرگ تری با امپریالیست ها غربی کرده باشند. سازش هایی که هم به دلیل ضربات وارده در غزه و لبنان و نیز  ضربات شدید ناشی از حملات دولت اسرائیل به جمهوری اسلامی به سوی آن رانده شده اند و هم به دلیل وضع اقتصادی داخلی و وجود جنبشی انقلابی - دموکراتیک که روز به روز گسترده تر می شود و همچنین رشد تضادهای درونی حاکمیت و بروز تجزیه های بیشتر در آن، ناچار از اتخاذ آن گردیده اند.
همچنین بعید نیست که بخشی از این سازش شامل کنار کشیدن خامنه ای و شرکا از نقشه های جاه طلبانه شان و بنابراین دست کشیدن از پشتیبانی از نیروهای نیابتی در کشورهای منطقه باشد. گرایش هایی این چنین علیرغم این است که جمهوری اسلامی مبلغی معادل 77 میلیون دلار برای حزب اللهی های ساکن لبنان که خانه و کاشانه ی خود را از دست داده اند خرج کرده است. اینها نشانگر این است که داستان پیش رفته اما هنوز تمام نشده است.
عقب نشینی تاکتیکی یا استراتژیک
در مورد این عقب نشینی ها تا جایی که اکنون بتوان به گمانه زنی پرداخت باید گفت که مشکل که بتوانند صرفا تاکتیکی باشند و مثلا جمهوری اسلامی پس از تجدید نیرو دوباره حملات خود را در منطقه از سر گیرد. اگر در نظر گیریم که سیاست جمهوری خواهان به رهبری ترامپ با سیاست دموکرات هابه رهبری بایدن فرق می کند باید در نظر بگیریم که به هر حال جمهوری خواهان و ترامپ چهارسال آینده دولت را در دست خواهند داشت و بنابراین مشکل که آنها به جمهوری اسلامی امکان مانور و تجدید نیرو برای حملات تازه و به وجود آوردن دردسرهای تازه را بدهند.
به طور کلی می توان این چنین گفت که خامنه ای و شرکای پاسدارش پس از جنبش دموکراتیک - انقلابی «زن، زندگی، آزادی» دست به یک عقب نشینی از برنامه های پیشین خود به ویژه حاکمیت یکدست و دولت جوان حزب اللهی زدند و با اصلاح طلبان حکومتی سازشی عمدتا به نفع خودشان را صورت دادند که وجه اساسی آن آماده گی اصلاح طلبان حکومتی برای پیش بردن برنامه های اقتصادی حکومت همچون افزایش قیمت ها به ویژه بنزین و فرهنگی(مانند همین قانون عفاف و حجاب) و سرکوب جنبش توده ای به یاری سیاست های ریاکارانه تر و شیادانه تر بود. با وجود این پذیرفتن اصلاح طلبان حکومتی و به کار گرفتن مهره هایی مانند پزشکیان و یا در مواردی لاریجانی درست همان وضعی را ایجاد نمی کند که دولت رئیسی ایجاد می کرد و به هر حال برخی سهم خواهی ها و کشاکش های درونی را حادتر می کند.
همراه با این تغییر سیاست در داخل خامنه ای و شرکا ناچار شدند که تغییر سیاستی نیز در خارج صورت دهند. این تغییر سیاست که عمدتا بر سازش و عقب نشینی استوار بود هم از پیش و در مذاکرات با امپریالیسم آمریکا و دولت بایدن شکل گرفته بود و هم در نتیجه ضربات وارد شده بیشتر به آنها و نیز تعمیق بحران داخلی باید کامل تر می شد.          
«تغییر نقشه خاورمیانه»
در مورد ترامپ نخست باید گفت که یک عده وی را همچون اسکلت مرگ دزدان دریایی و لولو سرخرمن تصویر می کنند و برای ترساندن توده ها چنان ترامپ ترامپ راه می اندازند که انگار طرف از کره ی دیگری آمده است ونه اینکه یک تاجر امپریالیسم آمریکاست. این برده گان سرمایه فراموش می کنند که جناح بازها و جنگ طلبانی که جنگ های افغانستان و عراق و لیبی را به راه انداختند یعنی بوش ها و دارو دسته شان اگر صد پله بیشتر از ترامپ و اعضا دولت اش مرگ آور نبودند کمتر از اینها نیز نبودند و با این همه نتیجه کارشان این شده که در افغانستان و عراق می بینیم! آنچه این میان جالب است این است که خود ترامپ هم باورش شده که لولو است و باید این را بلند بلند بگوید تا مردم را بیشتر بترساند! امری که نشان می دهد امپریالیست ها بیشتر توخالی شده اند و مجبورند خود را چندین برابر باد کنند تا ترسناک به نظر برسند.
به هر حال نتانیاهو و ترامپ گفته اند که نقشه ی خاورمیانه را تغییر خواهند داد. چنانچه ما این صحبت ها را جدی بگیریم باید بگوییم که این تغییر- پس از جنگ غزه - در بهترین حالت می تواند شامل دو کشوری شود که در حال حاضر امپریالیسم روسیه در آن ها نفوذ دارد؛ یعنی سوریه که نفوذ آن بیشتر و ایران که نفوذ آن نسبت به سوریه کمتر است. قطعا این تغییر نقشه شامل کشورهای حاشیه ی خلیج فارس و نیز کشورهایی مانند عربستان سعودی و اردن و عراق و مصر و لبنان نخواهد شد. در مورد سوریه نیز هنوز- هنگام نگارش این مقاله - روشن نیست که آیا برنامه ی سرنگونی قطعی بشار اسد و تشکیل دولت تازه ای نرم تر از دولت طالبان در افغانستان در پیش است و یا کنار آمدن با وی و تنها مجبور کردن اش به بیرون کردن جمهوری اسلامی از سوریه. در صورت کنار گذاشتن بشار اسد نیز روشن نیست که آیا یکپارچگی نسبی سوریه حفظ خواهد شد و یا تغییراتی در آن پدید خواهد آمد. حتی این نیز در حال حاضر روشن نیست که آیا قرار است «ارتش آزاد سوریه» که ترکیه به نماینده گی از جانب امپریالیست های غرب سازمانده و پشتیبان اصلی آن است می خواهد دست به قتل عام کردها در مناطق خودگردان بزند و یا تنها قرار است محدودیت هایی برای گسترش دامنه نفوذشان در استان های همجوار ایجاد کند.
در مورد ایران اما مساله به کلی فرق می کند. خامنه ای و شرکا در قید و بند هیچ نیستند جز اوجب واجبات بودن حفظ حکومت شان. این ها در صورت احساس خطر که به هر حال به نظر می رسد چنین احساس خطری را کرده اند، آماده ی هر گونه سازش هستند. در این صورت چرا باید ترامپ و نوچه اش دولت صهیونیستی اسرائیل باید در پی تغییر آنها باشند آن هم زمانی که با طالبان کنار آمده اند؟
افزون بر این ایران سوریه نیست. در ایران شاید بتوانند روی نیروی نظامی مجاهدین حساب کنند اما به نظر نمی رسد مجاهدین آن قدر نیرو داشته باشند که از پس حمله ای که باید به سرنگونی جمهوری اسلامی بینجامد بر آیند. همچنین در حال حاضر سازمان های نیرومند مسلح وابسته به امپریالیسم کرد، عرب و بلوچی که آماده ی اطاعت دستورهای امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی باشند وجود ندارند. از سوی دیگر به نظر نمی رسد که ترامپ و دولت اش با این همه مشکلاتی که در داخل دارند و وعده هایی که به مردم آمریکا داده اند بخواهند خود را درگیر جنگی کنند که خیلی عاقبت اش روشن نیست و قطعا هزینه هایی همچون جنگ اوکراین به گردن شان خواهد گذاشت و آنها نیز باید آن را روی توده های کارگر و ستمدیده ی کشور خود سرازیر کنند که تحمل شان اکنون هم طاق شده است و به امید رفع مشکلات شان به ترامپ رای داده اند.
 البته اگر جمهوری اسلامی بخواهد چموش بازی هایش را ادامه دهد و دنباله برنامه های خود در داخل را بگیرد ( رفتن به سوی تولید انرژی اتمی، ساخت موشک های دوربرد و نیز فرستادن پول و اسلحه برای نیابتی ها و رهبری آنها برای پیشبرد مداخلات در منطقه) به احتمال زیاد امپریالیست ها نیز به سوی برنامه ی سرنگونی رانده می شوند.
برای امپریالیست ها اهمیتی ندارد که خامنه ای و شرکای پاسدارش بر سر مردم چه می آورند. آنها که با طالبان و اکنون با جریان هیئت تحریرالشام کنار می آیند با جمهوری اسلامی هم می توانند کنار بیایند به شرط آنکه تبدیل به مزدور و نوکری مطیع گردد و در چارچوب سیاست ها و برنامه ها و خواست های امپریالیست های غربی عمل کند.    
روی کار آمدن ولی فقیه تازه
 صحبت از گمانه ی عقب نشینی استراتژیک که در بالا از آن صحبت شد زمانی جدی تر می شود که بحث جانشینی خامنه ای نیز به میان آید. چنانچه ولی فقیه بعدی قرار باشد مجتبی باشد به هر حال وی برای این که بتواند جای پایی میان پایه های این حکومت و نیز تا حدودی گسترش آن پیدا کند چاره ای ندارد که با وارد کردن یک شوک و وعده ی یک سلسله تغییرات و عملی کردن بخش هایی از آنها به میدان بیاید( همان ها که اخیر عباس پالیزدار در مصاحبه ی خود به آنها اشاره کرده بود) تا بتواند نفرت از خامنه ای را کمی پایین بیاورد و خود را جا بیندازد. آنگاه این فرد به ناچار باید به روابط با امپریالیست های غربی نیز سروسامان دهد و یا به بیان درست تر برای ایجاد ثبات در اقتصاد و سیاست بیشتر به آنها متکی شده و حرف گوش کن تمام عیاری گردد.
هرمز دامان
15 آذر 1403
 
 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر