۱۴۰۳ دی ۱, شنبه

نکاتی در مورد تغییرات سیاسی در سوریه


 
 با تغییرات تازه در سوریه اهداف عاملین روشن تر می شود. امپریالیسم آمریکا( و در کنارش امپریالیست های انگلیس و آلمان و فرانسه) که تا کنون بیشتر پشت پرده و از طریق عوامل خود ترکیه و اسرائیل درگیری ها و صحنه را اداره و کنترل می کرد خود همچون فرمانده اصلی وارد صحنه ی پس از درگیری شده و به سر و سامان دادن گروه های وابسته به خود پرداخته است. این تا حدود زیادی «تحلیل» ها یا بهتر بگوییم سرهم بندی های مضحکی را به حاشیه رانده که تلاش می کردند رویدادهای سوریه را صرفا از طریق عوامل درگیر در صحنه ی داخلی و نیز در کنارشان تحرکات اسرائیل و ترکیه که آنها را مستقل ارزیابی می کردند شرح دهند.  
تجدید تقسیم جهان بین امپریالیست ها
مساله اساسی در مورد جهان کنونی وجود امپریالیسم است. بدون داشتن نظریه ی روشنی در مورد امپریالیسم و عصر امپریالیسم هر تحلیلی از وضعیت جهان سطحی و مبتذل و آبکی است.  
نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی است. امپریالیسم عالی ترین سطح تکامل سرمایه داری است. مبارزه با امپریالیسم مبارزه با عالی ترین شکل سرمایه داری است. در کشورهای زیر سلطه مبارزه با سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری است.
یکی از مهم ترین تضادهای محرک کنونی جهان تضاد میان امپریالیست هاست که از رقابت میان آنها برای تسلط بر جهان بر می خیزد. در حال حاضر تضاد میان امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی از یک سو و امپریالیسم روسیه و سرمایه داری چین رویزیونیستی یکی از تضادهای محرک تغییر در جهان است. در کنار آن میان امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی(به ویژه انگلستان و آلمان و فرانسه که قدرت های اصلی اروپای غربی هستند) تضادهای حادی بر سر تجدید تقسیم جهان و سهم هر یک وجود دارد.
در گذشته تقسیم جهان بین امپریالیست ها بود و پس از آنکه جهان تقسیم شد مساله ی تجدید تقسیم آن به میان آمد.
جنگ های جهانی اول و دوم جنگ در چارچوب رقابت امپریالیستی است. بسیاری از جنگ های کوچک و بزرگی که بین امپریالیست ها در کشورهای خودشان در شکل مستقیم( مثلا یک سر امپریالیسم روسیه و و سر دیگر امپریالیسم اوکراین به پشتیبانی امپریالیست های غربی) و یا غیرمستقیم در کشورهای زیرسلطه و بین عمال آنها(همین درگیری بین تحریرالشام با پشتیبانی ترکیه و اسرائیل با دولت بشار اسد وابسته به امپریالیسم روسیه در سوریه) پدید می آید جنگ هایی در چارچوب رقابت امپریالیستی هستند. گو این که در برخی از موارد نه جنگ بل سازش بین امپریالیست هاست که حل تضادها را به عهده می گیرد. جنگ و سازش دو روندی هستند که رقابت میان امپریالیست ها را برای تجدید تقسیم جهان پیش می برند.
اشاره ای به نقش امپریالیسم در کشورهای زیر سلطه
وجود امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه از طریق تسلط انحصارهای بین المللی امپریالیستی و به زیر سیطره ی خویش قرار دادن ساخت اقتصادی کشورهای زیرسلطه صورت می گیرد. این تسلط بر ساخت اقتصادی کشور های زیرسلطه، چنین کشورهایی را محکوم می کند که چه چیزهایی تولید کنند، چه چیزهایی صادر و وارد کنند و تجارت و امور مالی داخلی و بیرونی شان چگونه باشد. همراه با این تسلط مستقیم بر ساخت اقتصادی و استثمار طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان و غارت منابع کشور زیرسلطه، تسلط غیر مستقیم بر ساخت های سیاسی و فرهنگی به وجود می آید. دولت ها به ظاهر مستقل هستند اما در واقع امر از پشت پرده و به وسیله عوامل خود امپریالیسم اصلی و یا عوامل آن در داخل کشور زیرسلطه، کنترل و هدایت می شوند. در صورتی که دولتی به امپریالیسم رقیب وابسته باشد شکل حرکت تضاد های امپریالیست ها متفاوت می شود. امپریالیسم رقیب به انواع تحریم و شانتاژ دست می زند تا دولت دست نشانده ی رقیب را سرنگون کند و یا از امپریالیسم رقیب اش امتیازی در آن کشور و یا در کشوری دیگر بگیرد و این فرایند همواره ادامه دارد.
نکته مهم این است که در بیشتر اوقات تا جایی که عوامل درونی یا تا مغز استخوان مزدور و وابسته اند و یا این که هنوز به طور کامل در نظام بین المللی تحلیل نرفته و نیمه وابسته اند، این تغییرات از طریق عوامل درونی پیش می رود و نه از رویارویی مستقیم امپریالیست ها در کشور زیرسلطه.
برای نمونه در سوریه امپریالیست های غربی در درگیری های اخیر مستقیما شرکت نداشتند(1) اما گروهایی که آنها مستقیم یا غیرمستقیم و از طریق عمال خود مانند ترکیه و اسرائیل آموزش داده اند( گروه تحریرالشام که به نوعی با داعش و القاعده در رابطه بوده است) نقش اصلی را در این درگیری ها اجرا کرده و می کنند. پول و اسلحه و آموزش و سازمان دادن ارتباطات بیرونی همه به وسیله ی امپریالیست ها تامین می شود.
از آن سو روسیه هم مستقیما در مسائل سوریه دخالت داشته و در واقع مداخله گر اصلی بوده است. این کشور از طریق بشار اسد عامل خود در سوریه به یورش به مبارزات خلق و سرکوب آنها از یک سو و رقابت با عوامل امپریالیست های رقیب از سوی دیگر پرداخته است. در عین حال جمهوری اسلامی نیز عملا همچون مزدور تمام عیار روسیه (با اینکه بین خامنه ای و اسد در وابسته بودن به روسیه تفاوت هایی وجود دارد)عمل کرده است. در واقع جمهوری اسلامی بیشتر نقش عامل روسیه را در سرکوب خلق بازی کرده است ضمن آنکه خودش هم در این سرکوب منافعی داشته است و تنها چماق روسیه نبوده است. هر گونه تحلیلی در مورد تغییرات در کشورهای زیرسلطه باید نقش امپریالیست ها را همچون یک عامل مهم در نظر آورد.
سه شکل درگیری میان امپریالیست ها 
در کل در تضاد میان امپریالیست ها می توان سه نوع درگیری و جنگ را برشمرد. یکم جنگ های مستقیم بین امپریالیست ها خواه مستقیما با یکدیگر در سرزمین های اصلی خود و یا بلوک خود. مثلا در جنگ جهانی دوم آمریکا محل درگیری و جنگ نبود اما آمریکا در اروپا و کشورهای متفق امپریالیستی  حضور یافت.
دوم: جنگ بین یکی از امپریالیست ها با نیروهای وابسته به امپریالیست های دیگر. مانند سوریه که جنگ بین امپریالیسم روسیه و نیروهایی که امپریالیست های غربی پشتیبانی می کردند بود. باید در نظر داشت که این جنگ از جنگ امپریالیسم روسیه و اسد و خامنه ای با خلق سوریه که از سال های پس از انقلاب 2011 آغاز شد قابل تفکیک است و ماهیت این دو نوع جنگ متفاوت است.
البته این دو تضاد گاه با یکدیگر درهم می شوند و این زمانی رخ می دهد که رهبری نیروهای خلق به دلیل اشتباهات نظری و سیاسی و یا در مخمصه قرار گرفتن، خود را وابسته به قدرت امپریالیستی رقیب می کند. در گذشته در کشورهای آسیایی و افریقایی و آمریکای مرکزی و جنوبی این مساله دیده می شد و در مثال حاضر ما در روژوا چنین است و چنان که دیده می شود این نیرو خود را در پناه امپریالیسم آمریکا قرار داده است.(2) مواردی هم بوده که طبقه ی کارگر و نیروهای خلقی در کشور زیرسلطه از تضاد میان نیروهای وابسته به یک امپریالیسم با امپریالیسم حاکم در آن کشور که تضادها و درگیری های خود را داشته اند، به طور تاکتیکی استفاده کرده اند.
سوم: جنگ بین حکومت و یا عوامل وابسته به یک امپریالیسم با حکومت و عوامل وابسته به امپریالیسم رقیب. این امر در دوران گذشته بیشتر وجود داشت. مثلا در برخی از  کشورهای افریقایی و آسیایی هیچ کدام از امپریالیست های غربی و سوسیال امپریالیسم شوروی حضور مستقیم نداشتند اما نیروهایی که به نوعی وابسته به دو بلوک شرق و غرب بودند در جنگ بودند.( در بالا به مورد رفتن رهبری خلق زیر چتر یک امپریالیسم برای مبارزه علیه امپریالیسم دیگراشاره کردیم.) 
از این رو در کشورهای زیرسلطه به جز جایی که امپریالیست یا تماما درگیرند و یا حداقل یکی از آنها درگیر است( معمولا این شکل عمده است) گاه این گونه به چشم می آید که نیروهای امپریالیستی دخالتی ندارند و همه چیز به درگیری بین عوامل داخلی بر می گردد. این امر سبب شده است که عده ای پشت نفی« تئوری توطئه» پنهان شوند و منکر نقش امپریالیست ها در تحولات کشورهای زیرسلطه شوند و به این ترتیب خواسته و ناخواسته آب به آسیاب امپریالیست ها بریزند.   
تضاد میان خلق های زیرسلطه و امپریالیسم
نیاز است یادآوری کنیم که ما در اینجا درباره ی تضاد میان خلق های زیر سلطه(هر گاه می گوییم خلق منظورمان طبقه ی کارگر، دهقانان و یا کشاورزان و لایه های تهیدست و میانی خرده بورژوازی و نیز گاه سرمایه داران ملی است) با امپریالیست ها صحبت نمی کنیم. مجموع رویدادها از پس از جنگ جهانی دوم نشان از عمده بودن این تضاد در جهان دارد و این تضاد است که بیشتر به سیاست ها و تحرکات و چرخش های امنیتی و نظامی امپریالیست ها جهت می دهد و بر آنها تاثیر می گذارد. در این خصوص می توانیم از انقلاب های متمادی در آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی( تقریبا در بیشتر کشورهای این سه قاره) پس از جنگ جهانی دوم نام ببریم.
حال اشاره ای به آخرین تحولات در سوریه می کنیم.
سخنان بلینکن و سفر دیپلمات ها آمریکایی برای تحقیق درباره ی آمریکایی های ناپدید شده!
 اکنون زمانی است که دیپلمات های آمریکایی وارد سوریه می شوند و ظاهرا برای تحقیق درباره ی آمریکایی های ناپدید شده( و شاید هم برای گشایش سفارت). این بد نیست! سر مردم آمریکا را شیره می مالند که دنبال آمریکایی های گمشده هستند و از این طرف می آیند تا خود از نزدیک و مستقیما به سروسامان دادن به کار عوامل خود بپردازند و به چینش دولت تازه دست زنند.
 از آن سوی آنتونی بلینکن در سفرش به خاورمیانه و برای شرکت در نشست وزرای خارجه ی  کشورهای عربی و نیز نماینده گان بین المللی درباره ی سوریه در شهر عقبه می گوید:« ما با تحریرالشام ارتباط مستقیم داشتیم و اکنون نیز در رابطه هستیم». آمریکا با نیرویی که آن را« تروریست» نامیده و برای سر رهبر آن جایزه ده میلیون دلاری تعیین کرده است ارتباط  داشته است. اکنون که کار به قدرت گرفتن تحریرالشام در سوریه انجامیده روشن می شود که ارتباطی که امپریالیسم آمریکا با تحریرالشام داشت چگونه ارتباطی بوده است!(3)
 لابد اگر چنین ارتباطی نبود کسی نمی توانست بگوید تحریرالشام تغییر کرده است و نظرات داعشی خود را کنار گذاشته است!؟
سهم اسرائیل - جولان؟
تا اینجا نقش دولت صهیونیستی اسرائیل جدا از سازمان دادن تحریرالشام با همراهی ترکیه، حمله به تاسیسات نظامی سوریه و نابود کردن سلاح های استراتژیکی آن بوده است. با این دلیل که نیروهای حزب الله و داعشی از آنها استفاده نکنند. جالب این که این دولت صهیونیستی که در حال جنگ با حماس است در پس پرده در تقویت نیروهای تحریرالشام موثر بوده که اگر از حماس بدتر نباشند بهتر نیستند.   
سهم فعلی آن نیز ضمیمه کردن بخش هایی از بلندهای جولان که در دست اش بوده است به خاک خود و نیز پیش آمدن در منطقه ی حائل پس از رفتن نیروهای اسد بوده است. شهرک سازی در سرزمینی که متعلق به خلق سوریه است آغاز شده است و نتانیاهو هم آشکار از آن سخن رانده است. بد نیست برای یک دولت مزدور آمریکا!؟
جالب این که تحریرالشامی ها هم به روی شان نمی آورند که چنین تجاوزهایی به خاک سوریه صورت گرفته است. ظاهرا برای خالی نبودن عریضه نامه ای به سازمان ملل نوشته و شکایت کرده اند. 
 سهم ترکیه
نقش ترکیه سازمان دادن تحریرالشام و نیز ارتش ملی سوریه (SNA) بوده است. یکی برای تصرف قدرت مرکزی و دیگری برای حملات آتی به روژاوا و گرفتن مناطق زیر تسلط آنها. این حملات به دولت مرتجع اردوغان جدا از تاختن در سرزمین دیگری امکان می دهد که بهتر بتواند نیروهای حزب کارگران کردستان را در ترکیه سرکوب کند.( نظر ترکیه روی خلاص شدن از مهاجران سوری نیز بوده است که به احتمال بخش هایی از آنها به سوریه بازگشته و یا بازخواهند گشت.)
اینکه آمریکا اجازه دهد که ترکیه نیز بخشی از خاک سوریه را همچون اسرائیل تصرف کند بعید به نظر می رسد. یکی از مشکلاتی که این گونه تصرف خاک کشورهای دیگر به وجود می آورد حس ملی گرایی و تقویت جنبش های ملی در کشوری است که بخشی از خاک اش به وسیله ی کشور دیگری تصرف شده است. در مورد اسرائیل کمی قضیه فرق می کند. اسرائیل به یاری امپریالیست ها موقعیت برتری میان کشورهای وابسته به امپریالیست های غربی دارد و امپریا لیست ها در موردش «گشاده دست» تر هستند.
با اینحال آینده را طبقه ی کارگر و خلق سوریه رقم می زنند. این احتمال که پس از مدتی خلق سوریه به بازخواست دولت جدید دست زند و بر علیه دولت اسرائیل و ترکیه به مبارزه برخیزد وجود دارد.
تکیه به نیروهای مرتجع برای مقابله با جنبش های انقلابی- در مقابل کمونیست ها و دمکرات های انقلابی
مساله ی مهم در تحولات سوریه تکیه ی امپریالیست های غربی به مرتجع ترین نیروهای اسلامی است. تجربه ی ایران آنها را مجاب کرده که می توانند از این امکان به بهترین شکل ممکن استفاده کنند. امپریالیسم آمریکا در حالی که در آمریکای مرکزی و جنوبی مجبور به سازش با نیروهای سکولار«شبه چپ» گردیده، در کشورهای خاورمیانه یکی پس از دیگری مرتجع ترین نیروهای اسلامی را بر سرکار آورده است. در افغانستان طالبان و اکنون در سوریه تحریر الشام. این ها جدای از این است که در تمامی چهل سال گذشته کمابیش به جمهوری اسلامی میدانی برای سازماندهی نیروهای نیابتی خود در عراق و لبنان و یمن و فلسطین و سوریه داده است.
تردیدی نیست که هدف اصلی امپریالیست ها مشکل کردن کار برای طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و نیروهای کمونیست و دموکرات و ملی است. خاورمیانه منطقه ی حساسی است و چه بهتر و تا آنجا که ممکن است کشورهای این منطقه( کشورهایی که دستخوش شورش و انقلاب بوده اند) در دست نیروهایی باشد که حتی اگر تضادی و گاه برخوردی هم با امپریالیست ها دارند اما در مجموع برای سرپا ایستادن نیازمند امپریالیست ها باشند.
آنچه گفته شد به این معنا نیست که آمریکا این نیروها را از آسمان به زمین می آورد و یا از آستین خود بیرون می کشد. این ها نیروهای ارتجاعی و وابسته به تولید های کهن هستند که در خاک خاورمیانه و شمال افریقا و کلا در کشورهای مسلمان و یا دارای اقلیت مسلمان کمابیش ریشه دارند( روابط قبیله ای، عشیره ای و طایفه ای، فئودالیسم در روابط اجتماعی و فرهنگی، نیمه فئودالیسم آغشته به شکل کهن تر تولیدی و هنوز کمابیش تصفیه نشده). و هر چه زمان به ضرر آنها پیش می رود آنها جری تر شده و آخرین دست و پایشان را می زنند. این نیروها هم دارای ارتجاعی ترین تمایلات علیه مدرنیسم غربی هستند و هم به ساده گی به خدمت امپریالیست های غربی و شرقی در می آیند. در ایران شیخ فضل الله نوری در دوران مشروطه بود. بعدها مرتجعی مانند نواب صفوی آمد و در انقلاب 57 نیز امثال خمینی و مصباح یزدی و... خامنه ای سربرآوردند. ما می دانیم که جریان های مرتجع  اسلامی در ایران یکی و دوتا نبوده اند گر چه در مجموع و نسبت به نیروهای کمونیست و دموکرات و ملی اقلیتی بیش نیستند.
هرمز دامان
نیمه ی دوم آذر ماه 1403
یادداشت ها
1-   سخنگوی پنتاگون اکنون فاش کرده  که امپریالیسم آمریکا بیش از 2000 نیروی نظامی در سوریه داشته است و نه 900 نفر! روشن نیست که اینها آنجا چه می کرده اند!؟
2-   درگیری بین خلق کرد در سوریه با رژیم بشار اسد و همچنین با داعش در چارچوب تضاد بین خلق و امپریالیسم و یا خلق و نیروهای ارتجاعی است. اما رفتن زیر چتر پشتیبانی آمریکا نشانی از درهم شدن تضادهای بین امپریالیست های رقیب و بین خلق و امپریالیسم دارد. 
3-   راست اش احمد حسین الشرع( ابومحمدالجولانی) رهبر تحریرالشام موردی مشکوک است. به نظر می رسد که آمریکایی ها در چندسالی که در زندان شان در عراق بود رویش کارکرده اند. به وی قول هایی داده اند و قرار هایی با وی گذاشته و وی را به سوریه برای سازماندهی تحریرالشام به نفع امپریالیسم آمریکا فرستاده اند. پس از آزادی و رفتن به سوریه تلاش های وی در جهت ایجاد جریانی بوده است که به اصطلاح با جریان های القاعده و داعش خط و مرز داشته باشد و در جهت خواست های امپریالیست های غربی حرکت کند. این گمان هم وجود دارد که آمریکا در حال سازش با داعش است و حداقل تا اینجای کار و علیرغم شلوغ بازی های امپریالیسم آمریکا و ژست های مدرن گرفتن اش علیه داعش، اساسا دادن امور سوریه به تحریرالشام به نوعی سازش با داعش هم به شمار می آید.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر