۱۴۰۱ دی ۲۴, شنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی(10) تضاد بین داخل و خارج (بخش پایانی)

 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(10)
 
 تضاد بین داخل و خارج ( بخش دوم و پایانی)
 نیروهای «شبه چپ»
در مورد نیروهای «شبه چپ» از قماش رویزیونیست ها و ترتسکیست ها باید گفت که بخش هایی از هر دو دسته خود را رهبران انقلاب و مالک آن می دانند و بنابراین از نظر آنها بدیهی است که نباید بین خارج و داخل تفاوتی گذاشته شود( در مورد حزب سلطنت طلب کمونیست کارگری تقوایی این موضع گیری بسیار روشن است).
آنچه که در مورد بیشتر این نیروها صدق می کند این است که اینها در حالی که نه خواست و نه توان آن را دارند که در داخل پایه ای در میان طبقه ی کارگر و در خارج میان کارگران و لایه های زحمتکش مهاجر به پا کنند تلاش شان مصروف تخریب نیروهای بینابینی می شود.
باید قبول کرد که تا حدودی به این دلیل که حامد اسماعیلون به عنوان یک فعال اجتماعی و سیاسی توانسته مهاجران بیرون کشور را به تظاهرات های صدها هزارنفری بکشاند اما«شبه چپ» ها نتوانسته اند در بهترین حالت تظاهراتی با بیش از 500 نفر تشکیل دهند بغض و عناد این دسته ها را برانگیخته است. و بیشتر به این علت است که چپ و راست علیه این فرد موضع می گیرند بی آنکه توان آن را داشته باشند که خود را جایگزینی شایسته نشان دهند و مهاجرانی را که به دنبال فراخوان او به خیابان می آیند با فراخوان خود به خیابان بکشانند. برخورد بسیاری از این «شبه چپ» ها به ویژه دارودسته های احزاب حکمتیستی کارشان بیشتر تخریب بی منطق و دشنام است تا تحلیل و نقد درست و اصولی مواضع این نیروها و گرایش های راست آنها.
آنچه در مورد«شبه چپ» گفتیم در مورد چپ ها نیز صدق می کند. بخش هایی از آنها نیز بیشتر دنبال تخریب دیگران هستند تا تلاش برای ریشه گرفته در میان طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش. برخی از آنها گمان می کنند با تخریب دیگران، خودشان میان توده ها پایه ای به دست می آورند حال آنکه نقد اصولی( و نه ناسزا و بد و بیراه و تخریب) هر جریان بینابینی که میان توده ها در داخل یا خارج پایه دارد، تنها بخشی از روند تلاش برای پایه گرفتن میان توده هاست و نه همه ی آن. در حقیقت آنچه که اساس است تلاش مثبت و عملی انقلابی میان توده ها و در نتیجه پایگاه توده ای یافتن است و نه نقد و یا در حقیقت بیشتر تخریب نیروهایی بینابینی که درون توده ها پایه دارند و بنابراین وظیفه ی نیروی کمونیستی این است که به نقد آنها دست زند.
 گذشته از این وقایع تا کنون نشان داده است احتمال این که سلطنت طلبان و نیروهای مزدور امپریالیسم بتوانند نیروهای خود را جمع و جور کنند بیشتر است تا این«شبه چپ» ها. زیرا پشت آنها یک قدرت امپریالیستی هست و احتمالا در شرایط مقتضی به دستور آن متحد خواهند شد، اما «شبه چپ» ها چنان غرق در خودبینی هستند که مشکل بتوانند جریان های خود را جمع و جور کنند تا در قبال داخل دارای نقشی شوند، چه برسد این که متحد شوند. 
اختلاف بافت طبقاتی داخل و خارج
اکنون به مقایسه ای مختصر بین بافت اقتصادی - طبقاتی داخل و خارج می پردازیم.
در کشورهای غربی امپریالیستی سه طبقه ی اساسی وجود دارند: طبقه ی بورژوا، طبقه ی خرده بورژوا و طبقه ی کارگر. هر کدام این طبقات به لایه هایی تقسیم می شوند. یک مهاجر خارج از کشور به یکی از این سه طبقه تعلق دارد.
مهاجرینی که به طبقه ی سرمایه دار تعلق دارند اقلیتی بیش نیستند.
بخشی از این ها همان بورژوا - کمپرادورهای دوران استبداد سلطنتی هستند که پس از انقلاب 57 سرمایه هاشان را برداشتند و از ایران فرار کردند و در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه، آلمان و کشورهای آمریکا و کانادا اقامت گزیدند. بخش هایی نیز در طی همین سال ها در ایران و با واسطه ی زد و بندها به مال و منالی رسیدند و پول های خود را عموما هم غیرقانونی به خارج انتقال داده و جزیی از این طبقه شدند.
بخش های دیگر نیز به نظریه پردازان سرمایه داران لیبرال و ملی تعلق دارند و جایگاه شان بیشتر در دانشگاه ها و برخی از موسسات فرهنگی است تا موسسات اقتصادی. جمع مجموع سرمایه داران در خارج از کشور با بالاترین تخمین شاید به نیم میلیون نرسد.
طبقه ی دوم خرده بورژوازی است که احتمالا بیشتر ایرانیان مهاجر به این طبقه تعلق دارند. به جز دانشجویان و دانش آموزان و کارمندان ادارات و خدمات، بیشتر این ها کسب و کار دارند. برخی مغازه و برخی دیگر شرکت های کوچک پیمانکاری دارند که بیشتر در بخش ساختمان است.  
طبقه ی سوم نیز طبقه ی کارگر یا کارگران «یقه آبی» است. بخش هایی از این ها برای شرکت های ایرانی یا خارجی کار می کنند. بخش هایی هم که به نظر تعدادشان زیاد نیست به«کار سیاه» مشغول اند. این ها مزایایی که کارگران دیگر دارند ندارند و عموما هم برای خود ایرانی ها کار می کنند.
برای این که فرق کار بین خارج و داخل به چشم آید ما تنها به تفاوت حداقل دستمزد بین کشورهای امپریالیستی غربی و داخل اشاره می کنیم. بر همین مبنا می توان به ساده گی تفاوت حقوق و در آمد خرده بورژوازی را نیز دریافت.
اگر ما شرایط یک کارگر را با حداقل دستمزد مثلا حدود 15 دلار در ساعت در نظر بگیریم( در اروپا غربی و مرکزی و آمریکا و کانادا همین حدود است) روزانه با 8 ساعت کار چیزی معادل 120 دلار درآمد دارد. و اگر در هفته شش روز کار کند دستمزد ماهیانه اش به حدود2880 دلار می رسد. با این مبلغ او می تواند مسکنی فقیرانه اجاره کند و با مابقی پول خود حداقل های زندگی فقیرانه را برای خود و همسرش( زن یا مرد در صورتی که کار نکند که خیلی بعید است) فراهم کند.(1)
حال اگر وضع این کارگر را با یک کارگر داخل مقایسه کنیم می بینیم که یک فرد کارگر با حداقل دستمزد که در کشور خود جزو فقیرترین لایه های کارگران به شمار می آید شرایطی بسیار بهتر از کارگری با حداقل دستمزد دارد که روزانه 8 ساعت( حدود صد و پنجاه هزار تومان) و در هفته 6 روز( نهصد هزار تومان) کار می کند. کارگر ایرانی با حداقل دستمزد و با شرایط مورد اشاره، اصلا نمی تواند زندگی کند.
حال اگر ما از دستمزد حداقل عبور کرده و به دیگر لایه های طبقه ی کارگر( مثلا با ساعتی 20 و 30 و یا حتی بالای 50 دلار برای کارگران فنی در برق یا لوله کشی یا شوفاژ و کولر و ...که برای شخص دیگری کار می کنند) و از آن بیشتر به لایه های خرده بورژوا( با درآمدهای ماهیانه بالای 5000 دلار) توجه کنیم می بینیم که بافت طبقاتی خارج به طور کیفی از بافت طبقاتی داخل متمایز است. در داخل نیمی از طبقات کارگر و کشاورز و لایه های پایین خرده بورژوازی به ویژه کارکنان آموزش و پرورش و شهرداری ها و ... سال هاست که زیر خط فقربه سر می برند و بقیه هم در خط فقر. یک کارگر در کشورهای غربی با دستمزد متوسط روزی 240 دلار در روز اگر معادل یک خرده بورژوای میانی حقوق بگیر در ایران نشود خیلی هم کمتر از آن نیست.
به این ترتیب جمعیت اصلی طبقه کارگر در ایران در فقر دست و پا می زند و سفره اش خالی است و این به طور کیفی با کارگر با حداقل دستمزد در کشورهای غربی متفاوت است که علیرغم فقیر بودن با هشت ساعت کار در روز و شش روز کار در هفته باز هم زیر خط فقر نیست.
حال اگر به کل بافت و نه تنها کارگران با حداقل دستمزد بنگریم در یک طرف فقر و زیر خط فقر دیده می شود که شامل اکثریت طبقه ی کارگر و زحمتکشان و لایه های پایین خرده بورژوازی می گردد و در طرف دیگر اگر میانگین بافت را مجموع کارگران با دستمزد ساعتی بالای 20 دلار و لایه های خرده بورژوا( خواه آنها که دستمزد می گیرند و خواه آنها که کسب و کاری دارند) در نظر گیریم در مجموع رفاه نسبی.
تفاوت اساسی بین داخل و خارج در یک نسبت تفاوت بین فقر است و رفاه نسبی. در ایران این بیشتر فقرا و محرومین هستند که مبارزه و انقلاب می کنند اما در خارج آنها که رفاه نسبی و یا حداقلی از آن را دارند در گردهمایی ها و راهپیمایی ها شرکت دارند. و این تازه در مورد توده های معمولی است و نه سرمایه داران کمپرادور.
تفاوت سیاسی و فرهنگی بین شرایط مبارزات داخل و خارج
 تفاوت شرایط سیاسی و فرهنگی داخل با خارج بیش از آن آشکار است که نیاز به اشاره داشته باشد. در داخل از جهت امکان مبارزه برای حقوق صنفی خود، طبقه کارگر و کلا زحمتکشان هیچ حقوقی ندارند و کوچک ترین مبارزات شان از یک سو با سرکوب روبرو می شود و از سوی دیگر با انواع توطئه ها برای برهم زدن اتحاد میان کارگران و ایجاد تفرقه میان آنها.(2)
 در مجموع، توده های ایران در داخل کشور در زیر فشار گرانی و فقر و بی حقوقی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و کلا استبداد همه جانبه و وحشتناک دینی زندگی می کنند و می بینیم که کوچک ترین اعتراض ها هم با سرکوب های شدید و خشن روبرو می شود.
 در خارج از کشور وضع این گونه نیست. شرایط زندگی سیاسی و فرهنگی(سبک زندگی را هم در همین مقوله بگنجانیم) اکثریت ایرانیان مهاجر به هیچ وجه با شرایط همانند داخل نیست و این علیرغم این است که در کشورهای امپریالیستی حتی آزادترین شان همچون سوئد و دانمارک دیکتاتوری بورژوازی امپریالیستی حاکم است و آزادی های سیاسی کاملا حساب شده است و خیلی نمی توان مانور داد.(3)
به این ها باید بیفزاییم تفاوت های جدی بین نسل ها دوم و سوم ایرانیان خارج از کشور با داخل.این نسل ها بسیاری شان در فرهنگ غرب حل شده اند و بنابراین ریشه های فرهنگی ایرانی بخش های مهمی از آنها ضعیف شده است. بسیاری شان حتی تاریخ کشور خود را نیز نمی دانند و تنها این اواخر تا حدودی جنبش جوانان داخل به آنها کمک کرده که به داخل و مسائل ایران توجه کنند.
مبارزات در داخل با خارج تفاوت کیفی و اساسی دارند
به این ترتیب رسیدن به این نتیجه بسیار ساده است که مبارزات در داخل کیفیتا با خارج تفاوت دارد. آنچه گفته شد جز این است که اکثریت مبارزین داخل را طبقات زحمتکش و میانی تشکیل می دهند و سازمان های صنفی و تشکل های خودجوش کارگران صنعتی و خدماتی، کارمندان، فرهنگیان، دانشجویان و دانش آموزان و نیز رده های بالاتر وکلا، پزشکان، مهندسین، هنرمندان، ورزشکاران و غیره ... همه در داخل اند و رهبران زن و مرد آگاه و دانا و شجاع و مبارز بسیاری و از طبقات گوناگون سال هاست که در زندان ها به سر می برند.
بنا بر آن چه گفته شد مهاجران که در بهترین حالت ده درصد جمعیت کل ایران هستند نمی توانند نقشی همانند داخل داشته باشند. باید توجه کرد که اکثریت توده ی معمولی مهاجران نیز خیلی دنبال این نیستند که نقش اصلی را برای انتخاب حکومت آینده داشته باشد و این سرمایه داران مزدور کشورهای امپریالیستی غرب و نمایندگان سیاسی و مزدوران فکری آنها هستند که تلاش می کنند مهاجرانی را که بخش عمده ی آنها را خرده بورژوازی مرفه و نیمه مرفه و کارگران تشکیل می دهند فریب داده و به دنبال اهداف خود بکشانند و آنها را مجبور کنند که به دنبال این دارو دسته ها راه افتاده و در مورد حکومت آینده ایران تصمیم گیرنده ی اصلی باشند.
چرا در شرایط کنونی خارج نمی تواند برای داخل تعیین تکلیف کند
بر طبق نکات بالا این را که چرا داخل و مبارزان داخل هستند که باید تعیین کننده این که چه حکومتی می خواهند داشته باشند و نیز چرا باید شورای انقلابی سازمان دهنده ی دولت بعدی باید از میان آنها باشد بسیار بدیهی می نماید. مهاجران خارجی نمی توانند نقش نماینده ی داخل را داشته باشند و به جای داخل شورا و دولت و حکومت انتخاب کنند. این که گروه هایی نماینده ی امپریالیست ها باشند و هر کاری را از جانب آنها و به یاری آنها انجام دهند مساله ی دیگری است. اما این که این کارها را به عنوان نماینده ی داخل انجام دهند جز کلاشی و شیادی و سالوسی یعنی همین کارهایی که سران جمهوری اسلامی می کنند چیز دیگری نیست.
در چه شرایطی خارج می تواند در کنار داخل نقش داشته باشد
تنها در یک صورت هر بخشی از خارج می توانست در تعیین حکومت داخل نقش داشته باشد و آن این بود که در مبارزات داخل سازمان سیاسی( مخفی) و نماینده داشته باشد و سازمان ها و نمایندگان داخل آنها که می باید اکثریت نیروهای آنها را تشکیل می داد، در رهبری مبارزات توده ها و پیشبرد این مبارزات نقش به عهده گرفته باشند. در چنین صورتی نماینده گان خارجی یعنی رهبران سیاسی این سازمان ها که بر این مبنا اقلیتی ناچیز از آنها را تشکیل می داد می توانستند به اندازه سهم خود در داخل در تعیین شورا و دولت و حکومت نقش به عهده گیرند. اما نه اینکه نیرویی در داخل به ویژه در میان اکثریت کارگران و زحمتکشان و طبقات میانی نداشته باشند اما بخواهند به زور چند تا شعار در داخل و چند تایی تظاهرات و چند تا تلویزیون نقش اصلی را در انتخاب شورای انقلابی و دولت موقت و حکومتی که توده ها می خواهند داشته باشند به عهده گیرند. دلیل و یا بهانه شان هم این باشد که داخل زیر فشار است و نمی تواند چنین کاری را انجام دهد اما ما که خارجیم و زیر فشار جمهوری اسلامی نیستیم می توانیم!     
 نقش مبارزات ایرانیان خارج از کشور
 به این ترتیب در شرایط خاص کنونی که سازمان ها و گروه های خارج از کشور نماینده ی واقعی داخل نیستند خارج تنها می تواند صدای مبارزات داخل باشد و از یک سو در برانگیختن توده های کشورهای دیگر برای  یاری به ملت ایران تلاش کند و از سوی دیگر علیه هر گونه عاملین جمهوری اسلامی در کشورهای خارجی و نیز افشای توطئه های کشورهای خارجی به ویژه امپریالیست ها نقش به عهده گیرد.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم دی ماه 1401
یادداشت ها
1-    ما شرایط عادی را از نظر تورم و بالارفتن قیمت ها در نظر گرفته ایم. پس از جنگ اوکراین برخی از اقلام خوراکی بین 30 تا 50 درصد و برخی همچون روغن آفتابگردان حتی تا هفتاد هشتاد درصد بالا رفت. تورم معمولی در این کشورها سالیانه عموما بین پنج تا ده درصد است.
2-     این به این معنا نیست که در کشورهای امپریالیستی غربی در شرایط مبارزات جدی تر کارگران و لایه های پایین خرده بورژوازی سرکوب صورت نمی گیرد. در این کشورها گاه مبارزه در راه حقوق صنفی نیز با سرکوب روبرو است چه برسد به مبارزه ی سیاسی. نگاهی به مبارزات جلیقه زردها در فرانسه و یا مبارزات توده ها در پی قتل یک سیاهپوست به وسیله ی پلیس در آمریکا جز این نشان نمی دهد. تازه این ها هنوز مبارزه ای اساسی با هدف سرنگونی یک دولت و نظام امپریالیستی نیستند.
3-     در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی یعنی همین «کشورهای آزاد»، در شرایط عادی دموکراسی بورژوایی شان با پنبه سر می برند و در شرایط بحرانی و زمانی که طبقه ی سرمایه دار امپریالیست منافع اساسی خود را در خطر ببیند روی واقعی خود را نشان داده و دیکتاتوری عریان بورژوازی در اشکال نظامی و فاشیستی را سرکار می آورند. با این همه وضع عادی این کشورها با کشورهایی زیر سلطه شان فرق می کند که همواره استبداد، دیکتاتوری و خفقان عموما همه جانبه سیاسی و فرهنگی وجود دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر