۱۳۹۷ بهمن ۱۳, شنبه

بر علیه ضد لنین و لنینیسم ها (1) اندیشه و احساس طبقاتی چگونه باید بزبان آید و بیان شود!


بر علیه ضد لنین و لنینیسم ها
(1)
اندیشه و احساس طبقاتی چگونه باید بزبان آید و بیان شود!

 سعید صالحی نیا از زمره اشخاص مزور این جریان های ترتسکیستی و رویزیونیستی  است. یک تاریک فکر تمام عیار، با کلی ادعاهای گنده تر از ذهنش، که اغلب زیر یک فروتنی و تواضع دروغین و یک قیافه حق به جانب پنهان شده است! تواضع و حق بجانبی ای که با نوع نگارش و بازی با کلمات و بکار گرفتن احساسات خواننده، تلاش میکند آن را محیلانه به مخاطب خود بقبولاند. این شخص مدت ها است که وظیفه خود را مبارزه علیه لنین، لنینیسم و مارکسیسم دانسته، به های وهویی دست زده و تاکنون کلی در این عرصه جولان داده است.
مبارزه رویزیونیست های راست علیه رویزیونیستهای راست
داستان از این قرار است که گویا برخی یافت میشوند که حکمت و یا جریانهای ترتسکیستی کنونی از جمله حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست به ریاست شارلاتان های سیاسی مدرسی ها و یا مازیار رازی (1) را آغشته به «لنینیسم »می نامند (و این از آن «حرف» هایی است که اگر باعث «جام کردن» و سکته فردی که  نظرات حکمت  و این دارودسته های ترتسکیستی را خوانده باشد، نشود، قطعا موجب شگفتی و حیرت فراوان وی خواهد شد) و بعد  پهلوان پنیه هایی پیدا میشوند که بدون «ترس  و واهمه» از نامهای مارکس، انگلس و لنین، وظیفه خود را «تسویه کمونیسم کارگری، حکمت و یا ترتسکیستها از لنین» میدانند. شخص مورد بحث یکی از آنهاست.
روشن است که این ظاهر قضیه است و مبارزه این حضرات علیه لنینیسم به هیچوجه متوجه نظرات ترتسکیستها نیست-  زیرا اگر بحث بر سر نام صرف و تابلو های مصنوعی یا برخی دفاع های آبکی از لنین نباشد، در این جریانها تنها چیزی که یافت نمیشود مارکسیسم و یا لنینیسم است-  بلکه  در واقع متوجه جریانهای اصیل مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی است.
اینها زیر مبارزه با نفوذ لنینیسم در ترتسکیسم، که باید این حفظ آبکی نامها را در این  جریانها، عمدی از جانب ترتسکیستها برای نگه داشتن خودشان در میان هوادارانشان و جنبش دانست، درواقع اساس انقلابی مارکسیسم - لنینیسم (و مائوئیسم)را نشانه گرفته اند. اساسی که اصلا و ابدا در نظریات ترتسکیستی رایج در ایران وجود نداشته و ندارد و حتی مزدورانی مانند حکمت، اشکال ظاهری وجود آن را نیز در زمان پیش از انقلاب و دوره انقلاب 57 کنار گذاشتند و بسیار آشکار و رک مدت چهل سال  همراه با دیگرجریانات فریبکار ترتسکیست علیه آن صحبت کردند. گویا آنچه طی این سی چهل سال گفتند و نوشتند نتوانسته مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم را به شکست و فراموشی بکشاند، بنابراین بویژه در دهه نود، دوباره خیز برداشتند و لازم دیدند که یکبار دیگر علیه لنینیسم مبارزه کنند.
مارکسیسم انسانگرا بنیان اندیشه صالحی نیا
وی را باید نماینده یا نفوذی«مارکسیسم انسانگرا» (بالاخره باید خود را چیزی بنامند!)که خود نوعی رویزیونیسم اروپای غربی است، در میان ترتسکیستها دانست؛ گرچه در نوع ایرانی آن اینها یعنی ترتسکیستها، مارکسیست های انسانگرا، کارمزدیان، پسامدرن های شبه مارکسی، مارکسی های پراکسیسی، کمونیسم اروپایی، مارکسیسم غربی، رویزیونیسم خروشچفی توده ای- اکثریتی، همه و همه کمابیش با هم وحدت درونی دارند و از یک کاسه آب میخورند. مطالبی که این کوتوله ی فکر و عمل سیاسی علیه غول اندیشه و عملی همچون لنین و لنینیسم(و همواره علیه غولهایی همچون استالین و مائو نیز) نشخوار میکند، همانهاست که  کوتوله فکرهای سیاسی دیگر مانند بابک احمدی، حکیمی، حسن مرتضوی (به نمایندگی از رایا دونفسکایا و کوین آندرسون) و دارودسته های ضد مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم و پیش از آنها مارکسیست های انسانگرای غربی(یا نوع غیر روسی و «مدرن» رویزیونیسم غربی) مدتها پیش  برای آنها جویده اند و برخی از آنها به اسم خودشان، هنوز مشغول مزه کردن ته مانده آن می باشند. 
این اواخر وی با یکی دیگر از ترتسکیست ها به نام ایرج فرزاد که در گیر جدالی با جارچی ضد لنین، محسن حکیمی شده است، به تقابل پرداخته است. و اینک  ظاهرا این ایرج خان فرزاد یکی از یاران غار حکمت، شده نماینده لنینیسم( حال انسان به هم میخورد حتی زمانی که مجبور است مثلا ربطی صوری بین اندیشه های این افراد و لنین برقرار کند) و این صالحی نیا شده نماینده مخالفان لنینیسم که شکوه و شکایت از«غیرمنطقی» بودن بحث ها کرده است(ما نمیدانستیم که این رویزیونیستها و «مارکسیست های انسانگرا» معنای منطق را نیز می فهمند).
و چه جدال مضحکی ! چرا که دو سر دعوا، از هم بدتر و موذی تر و فریبکارترند و افکارشان از یکدیگر مضرتر و سمی تر.
در این جا و این مقالات ما نمیخواهیم در این دعوای دغلکاران دخالت کنیم. ما تنها به نمایش برخی چرندیاتی که این صالحی نیا با ادعای «عقل» و «منطق» زیر نام مبارزه علیه لنینیسم  ساخته و پرداخته کرده، توجه میکنیم. آن هم به این دلیل که مقالات وی در این مورد نمونه برجسته ای از تاریک فکری و مضحک بودن ادعاهای این گونه افراد را فراهم میآورد.
 این را هم عرض کنیم که نوشته های وی را ما بی کم و کاست و با کپی کردن بروی این صفحات انتقال میدهیم. بنابراین هر گونه اشتباهات املایی که یکی و دوتا نیستند، به عهده خود وی است و واقعا که وی دست هر چی اشتباه کار در این مورد است بسته است.

***
در این بخش، به چند نکته از همین مقاله اخیرش با نام« انقلاب ایران و توهمی بنام "شبح لنینیزم" ادعائی نخ نما و مضجک!»( 13 ژانویه 2019 ) می پردازیم و در بخشهای دیگر تلاش میکنیم که  «فلسفه» و منطق «دو دوتا چهارتا» و برخی دیگر از نظریات وی را مورد بررسی قرار دهیم.    
وی در مقاله اش مینویسد: 
«تقلاهای تاسفبار و از روی استیصال لنینیستها زمانی که من نقد لنینیزم را آغاز کردم»
حال اگر از وی پرسیده شود که منظورت از لنینیستها چه کسانی است، عده ای ترتسکیست کمونیسم کارگری و یا حکمتیستی از قماش مدرسی ها و یا رویزیونیستهای توده ای را نشان میدهد و میگوید منظورش این اشخاص است! گویا جدالهای وی با همین خیل ترتسکیستها و رویزیونیستهاست.
 و اما در مورد این «من»ی که «نقد لنینیزم را آغاز» کرده و چنین با کبکبه و دبدبه بیان میشود!
اولا که به کارای بسیار بسیار گنده تر از فکر و توانت دست زده ای!
 دوما این جنابعالی نیستید که نقد لنین را «آغاز» کرده اید! پیش از شما و به مدت اکنون تقریبا صد و بیست سال است که لنین و لنینیسم بوسیله انواع و اقسام اپورتونیستها و رویزیونیستها نقد شده است و شما جز تکرار یکی از آخرین نسخه های اروپایی آن یعنی «مارکسیسم انسانگرا» که بیش از 70 سال است که در کشورهای اروپایی رایج گشته است، کاری نمیکنید!
 تازه، نقدهای همین «مارکسیسم انسانگرا» نیز از جانب ضد مارکسیست های ایرانی و رویزیونیستهای  جورواجور به مدت بیش از بیست سال است که طرح شده است- کتابهاهاشان روی میز کتاب فروشیهای ایران و درفضای مجازی موجود است- و گویا شما تازه نقدهای آنها را خوانده اید که دست به تکرار اباطیل آنها زیر نام خودتان زده اید! 
درباره اتهام «لیچار گویی» به لنین
وی ادامه میدهد:
«بجای پاسخ دهی، به لیچارگوئی به اتهام زنی امنیتی... و نهایتا به بایکوت انجامید! اما راستی چرا؟ چونکه خود لنین در برخورد به مخالف همین متدها را استفاده می کرد.»
بد نیست که کمی در همین جا بایستیم:
وقتی وی مینویسد که «چونکه لنین در برخورد به مخالف همین متدها را استفاده کرد.» جمله ای را به زبان میآورد که در آن نمیتوان تردیدی روا دانست. لنین چکار کرد؟ «بجای پاسخ دهی، به لیچار گویی به اتهام زنی امنیتی»  دست زد.
آیا این اتهامات درست است؟ آیا اینها حقیقت است و لنین در برخورد به مخالف خود به متدهایی مانند «لیچار گویی» (یعنی سخنان بیهوده و بی معنا به زبان آوردن و یا بد و بیراه گفتن)(2) یا «اتهام زنی امنیتی» دست زد؟
  خیر! اینها نه تنها حقیقت نیست، بلکه مشتی دروغ مزورانه است که با قیافه «حق بجانبی» بوسیله این شخص گفته میشود.
می پرسیم: آیا لنین در برخورد به میخائلفسکی نارودونیک(کتاب دوستان مردم کیانند) پلخانف و منشویکها(در آن آثاری که به نقد نظرات وی و این جریان اپورتونیستی می پردازد و از جمله دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک) اکونومیستها(در چه باید کرد) مارتف و دیگران( در یک گام به پیش یک گام به پس) بوگدانف، بازاراف، لوناچارسکی و دیگر بلشویکهایی که دنبال امپریوکریتیسیسم افتاده بودند(در ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم) با روزا لوکزامبورگ (در کتابهایی که در نقد نظرات وی در مورد مسئله حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و دیگر نظرات وی نگاشت) و حتی ترتسکی «عزیز و نورچشمی» این حضرات(در آثاری که در رد نظرات وی و بویژه در مقالاتی که علیه انحلال طلبی نوشت)،«لیچار گویی» و «فحاشی» کرد و یا «اتهام امنیتی» زد؟
آیا حتی علیه کائوتسکی آن زمان که اپورتونیست شده بود، اما هنوز رویزیونیست، دروغگو، فریبکار و خائن به طبقه کارگر نشده بود و از جنگ امپریالیستی و کشتن کارگران بوسیله یکدیگر دفاع نمیکرد، «بد» گفت و یا «اتهام  امنیتی» زد؟
آیا دوستان این رویزیونیست و دشمن طبقه کارگر در حزب سوسیال دموکرات، روزا و لیبکنخت را نکشتند؟ و آیا به این کائوتسکی رویزیونیست که چنین فاسد و دغل میشود و از کارگر کشی دفاع میکند، باید چگونه و با چه زبانی برخورد کرد؟(3)
 آیا لنین در کتابهای دیگری همچون امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری، دولت و انقلاب، بیماری کودکانه چپ روی در کمونیسم  که که وی  در آنها علیه جریانهای راست و چپ جدل کرده است و تمامی  محتویات این کتابها و یا بخشی از آنها جدلی است علیه مخالفان مارکسیسم - لنینیسم، «لیچار گویی» و «فحاشی» کرد؟
 اگر این چنین بوده باشد که نیست، و این کتابها سرشار از سخنان «بیهوده و بی معنا» و یا «فحاشی» و تهی از تعقل و منطق  بوده باشند که نیستند، آنگاه این  کتابها نمیتوانستند تاثیری بروی مخاطبان خود داشته باشند. بسیاری کسان هستند- و از جمله خود این صالح نیا- که در نوشته های خود ذره ای تعقل، منطق و فلسفه بکر ندارند و تنها بقول این فرد«لیچار گویی» و «فحاشی» میکنند و اتهامات توخالی به مخالف خود می بندند. این گونه آثار عموما نتوانسته اند در مخاطبان خود اثری دراز مدت گذاشته باشند، و اگر توانسته باشند خواننده خود را فریب دهند، این بیش از مدتی نبوده است.
 اما زمانی که کتابهای لنین، طی مدت نه تنها تقریبا سی سالی که وی مبارزه سیاسی سترگی کرد، بارها در روسیه تجدید چاپ شده، بلکه تقریبا به تمامی زبانهای دنیا ترجمه شده و بارها و بارها در تمامی کشورهای جهان تجدید چاپ شده اند و خوانندگان زیادی از طبقه کارگر و روشنفکران بر مبنای آنها اندیشه خود را نوپردازی کرده اند و عمل انقلابی طبقه کارگر را سازمان داده اند، آنگاه این به هیچوجه نمیتواند درست باشد که این آثار بر پایه «لیچار گویی» و «فحاشی» و «اتهام امنیتی» به مخالفینی استوار است که با آنها جدل صورت گرفته است و بر همین مبناها کار خود را پیش برده است.
 این شخص خود را در این مورد به «ندانستن» میزند که لنین این رهبر افتاده و فروتن، پرحوصله و صبور، در بسیاری مواقع در میان رهبری بلشویکها در اقلیت قرار میگرفت- گاه تنها یک فرد میشد از جمله در مورد نظریه ضروری بودن قیام اکتبر-  و تنها با صبر و حوصله فراوان و بی پایان و با تلاش معقول و منطقی و بحث های کاملا اقناعی، دوستان خود در رهبری و کادرهای حزب را نسبت به نظرات خود مجاب میکرد و به گرد آنها میآورد.  
 اما مبارزه سیاسی بنا به گفته مائو نقاشی و یا گلدوزی نیست و در آن  شیرینی و حلوا تقسیم نمیکنند؛  قرار نیست که در آن دوستان نزدیک به هم «نان قرض دهند» چه برسد به دشمنان و خائنین به طبقه کارگر. این جا مبارزه و نبرد طبقاتی و جنگ مرگ و زندگی و بقاء است. در این مبارزه نمیتوان اشکال بیان را از مضامین و احساس خود را از منطق جدا کرد و یا روانشناسی فردی را که در آن مجادله، نماینده خرده بورژوازی، بورژوازی و یا دشمن مرتجع، و در مورد مسائلی همچون ندانسته ها، اشتباهات شخصی و یا فریبکاری های آن فرد است، به کمال انجام نداده، آن را ضمن مجادلات بروز نداد.
 زبان- گفتار یا نوشتار- وسیله بیان اندیشه و احساس انسان است و به همین دلیل تجلی برونی آن چیزی است که در درون اندیشه و یا احساس میگذرد. اگر اندیشه و احساس یک مبارز انقلابی کمونیست به کسانی که با آنها وارد بحث و جدل میشود، نزدیک باشد، آنگاه زبان و اشکال بیان وی نیز این نزدیکی احساس و اندیشه را نشان میدهد. اگر دور باشد، باز این در زبان و بیان این مبارز انقلابی آشکارا خود را نشان خواهد داد. اگر وی با دوستان خود وارد جدلی شود، حس وحدت خواهی بر زبان و بیان وی چیره است. اما در مورد دشمنانی که تضاد  با آنها آنتاگونیستی است خواه ناخواه حس دوری و همین آنتاگونیسم را بازتاب میدهد.
 نمیتوان با دوستان به زبانی سخن گفت که با دشمنان، سخن، آنگونه گفته میشود یا به بیان میاید. نمیتوان با دشمنانی ژرفترین شکاف های طبقاتی را داشت و در حال نبرد و جنگ بود و با آنها با زبان دوستان سخن گفت.
  اینجا در مورد دوستان و بسته به فرهنگ و آداب و سنن آن کشور و شکل تکامل مجادلات ادبی- سیاسی در تاریخ آن کشور، از زبانی  استفاده میشود که بهتر بتواند در مخاطب (و یا شنونده و خواننده)اثر کند و اورا به اندیشه و تامل وادارد؛ زبانی که در حین وحدت خواهی، حفظ صمیمیت، دوستی، محبت و عشق، از جدی ترین، ساده ترین، روشن ترین اشکال بیان میتواند آغاز شود و گاه برای اثر بهتر داشتن به زبان نیشدار و تمسخر و یا غیر مستقیم(تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه...) و یا اشکالی مانند طنز و هزل کشیده شود( اینها حتی در یک خانواده و میان پدر و مادر و فرزندان و خواهر و برادر نیز بکار میرود). چنین زبان و بیانی، خواه ناخواه با توجه به درجه ی یگانگی، دوستی و نزدیکی، درجات متفاوتی خواهد داشت، و آنجا که مرز دوستان را پشت سر میگذارد و به  دشمنان فریبکار و خیانتکاران میرسد، بناچار چنانکه شایسته آنان است، تغییر کرده و جلوه ای از همان تضادهای آنتاگونیستی را بخود میگیرد. قرار هم بر این است که شکل تجلی و بروز همین تضادهای آنتاگونیستی باشد و در عین حال آنها را ژرفتر، داغ تر و تیزتر کند.
 روشن است که با توجه به فرهنگ روشنفکری و عامیانه هر کشور معین، مجادلات ادبی - سیاسی در آن کشور معین  تعیین میشود و پیش میرود. در فرهنگ روشنفکری کشوری مانند روسیه در آن زمان این جا میگرفت که از شخصی همچون کائوتسکی که با خیانت به کارگران چنان ریا کارانه، محیلانه و بدروغ،  جنگ کارگران را با کارگران دامن میزند، با چنان عباراتی «استقبال» و«پذیرایی» کرد.
 صالحی نیا ادامه میدهد:    
« زمانی که در قدرت نبود، فحاشی و لیچار و زمانی که بقدرت رسید بعد فحاشی اتهام نوکری امپریالیزم و کفر! این لخشی از دلایل متدهای لنینیستهاست اما همه اش نیست.»
از همین ها میتوان فهمیدکه این صالحی نیا یک دروغگوی تمام عیار است.
مثلا به چه کسانی بنادرست اتهام نوکری امپریالیسم و یا«کفر» زد؟ در میان تمامی کسانی که در بالا از آنها نام بردیم بجز کائوتسکی (و پلخانف که شیوه برخورد لنین به وی با کائوتسکی متفاوت بود) حتی یک نفر پیدا نمیشود که لنین به وی اتهام نوکری امپریالیسم را زده باشد، گرچه با استدلال ثابت کرده است که نظرات و راهی که آنها میرفتند، نظرات و راه بورژوازی و یا علامت نفوذ بورژوازی در جنبش طبقه کارگر بوده است.
 اما در مورد کائوتسکی: شکی نیست که او نه تنها نوکر امپریالیسم، بلکه یک سوسیال امپریالیسم و مشاطه گر کثیف امپریالیسم آلمان شده بود و یک خیانتکار به طبقه کارگر و مارکسیسم، و تاریخ حزب سوسیال دموکرات آلمان، این را ثابت میکند.
  در مورد «کفر» نیز باید گفته شود که اگر منظوراصطلاح  ترجمه شده به فارسی«مرتد» باشد که لنین در کتابش علیه کائوتسکی (انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد) بکار برده است، این واژه به هیچوجه «کفر» به معنای مذهبی آن را ندارد. بلکه «خیانت» به یک تفکر(که خود وی از مروجین آن بود) و یک طبقه است و لنین کائوتسکی را «پشت کرده» به مارکسیسم، «بیرون رفته» از اصول اساسی آن و خائن به مارکسیسم مینامد .( 4)
باید به این فرد فراموشکار یاد آوری کنیم که لنین از نظر عدم پایبندی به مارکسیسم دگماتیک و مذهب نکردن آن، سرآمد همگان بود و همواره این عبارت مارکس و انگلس را تکرار میکرد که مارکسیسم آموزشی دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است. برای او انطباق  مارکسیسم با شرایط خاص روسیه اساسی بود و تکامل مارکسیسم را بر همین مبنا میدید. میدانیم که لنین خود بسیاری از مباحث و نتیجه گیری های مارکسیسم را اصلاح کرد و یا تغییر داد و با شرایط جهانی و روسیه هماهنگ کرد. کتاب امپریالیسم ... وی تنها یکی از این از اقدامات وی است. می بیند که شما مشتی حرف بدون منطق و پشتوانه تاریخی میزنید.
ستایش خرد در فرهنگ ایران
وی سپس ادامه میدهد:
 «بخش دیگرش فرهنگ ایرانی است که فرهنگ ضد تعقل و لیچار گو و گریزان از منطق و مناظره متمدنانه است.»
و حالا این «از ما بهترون» که چار روز در کشورهای غربی زندگی کرده و حاضراست در مقابل غربی ها به رکوع و سجده رود، شده نماینده فرهنگ «عقل» و «منطق» و «مناظره متمدنانه»!؟
اولا این درست نیست که فرهنگ ایرانی فرهنگی ضد تعقل است و اهمیتی را که باید و شاید به تعقل و منطق نداده است. میدانیم که از دوران باستان و از زمان زرتشت، مانی و مزدک تا کنون در فرهنگ ایران «خرد» همواره ستایش شده و «بخردانه» تصمیم گرفتن یکی از اصول اساسی اندیشه ی ایرانی بوده است. این نکته ای است که برخی اندیشه ورزان نیز به اشاره  کرده اند. برای نمونه اقبال لاهوری کتاب خود با نام سیر فلسفه در ایران را با این عبارات آغاز میکند:«برجسته ترین امتیاز معنوی مردم ایران گرایش آنان به تعمق فلسفی است.»
و میدانیم که تعمق فلسفی بدون کاربرد عقل و منطق ممکن نیست. همچنین میتوان از اندیشمندان، فیلسوفان و دانشمندان بزرگی همچون شهرستانی، الکندی، فارابی، ابن سینا، بهمنیار،  زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، ملاهادی سبزواری، سهروردی- و حتی فردوسی که همواره ستایشگر خرد است و یا خیام که خود متفکری بزرگ بوده- و بسیاری دیگر یاد کرد که در ایران از بدو تسلط خلفای اسلامی بر ایران تا زمان مشروطیت یکی پس از دیگری بوجود آمدند و فلسفه، منطق، علم و اندیشه ی منظم و عقلایی را شکل و گسترش دادند. کتابهای تاریخ اندیشه، فلسفه، منطق و علم در ایران که موجودند یکی و دوتا نیستند.  
 از سوی دیگر، این بسی کمتر ممکن است که ملتی بدون  بکار بردن خرد و تامل عقلایی و تنها بر مبنای شناخت  احساسی و نگاه به خطوط ظاهری و داوری بر مبنای این خطوط، بتواند در طی یک تاریخ دراز خود را در کوران حوادث نگه دارد؛ چه برسد به اینکه چنین ملتی، فرهنگی «لیچارگوی و گریزان از منطق و مناظره» داشته باشد. فرهنگ ایرانی ضد خرد نیست، بلکه برعکس  طرفدار خرد و تامل بوده و بر مبنای همین خرد و تامل دست به مبارزات و جنبشهای دامنه دار و طولانی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظامی- که تعداشان هم کم نبوده است- علیه مهاجمان، ستمگران و استثمار گران زده و توانسته هم تعادل اجتماعی خویش را نگه دارد و هم خود را در عرصه گیتی حفظ کند؛ این جنبشها نظم و سازمان های خاص خود را میخواسته اند- و میدانیم که چنین نظم و سازمان دادنی و حفظ کردن آن در شرایط خفقان به سادگی میسر نمی باشد- و تقریبا از دوران باستان تا زمان مشروطیت تداوم داشته اند.  
لیچار گویی صالحی نیا
آمدیم سر خود این جناب صالحی نیا که قرار است نماینده فرهنگ  غیر ایرانی یا بهتر بگوییم «غربی»(قطعا ایشان تحفه غرب هستند و از آن کسانی که آخ و اوخ از ایرانیت خود میکنند) یعنی فرهنگ تعقل، ضد لیچار گویی و طرفدار متطق و مناظره متمدنانه باشد!
وی در یکی از مقالات خود مینویسد:
«این وصیت نامه علامت استیصال لنین در مقابل هیولائی بود که ساخته بود و خودش هم می دانست!»(5)
 و در یکی دیگر:
و «اما این ایدئولوژی مارکسیزم –لنینیزم یا یک قدم جلوترش "مارکسیزم و لنینیزم" نسل سوم چپ، ایستگاه اخرش جامعه لنینی بعد انقلاب اکتبر است! مثلا مخاطب را به اواخر مرگ لنین حوله می دهد و اونجا تاریخش ایست می کند! شعب مارکسیست –لنینیست، استالین و مائو و انواع جانوران ادمخوار را حتی همین دیکتاتور کره شمالی را، ادرس می دهند!»(تاکیدها در هر دو بازگفت از ماست)(6)
می بینیم که جناب صالحی نیا  برای استالین از واژه «هیولا» و برای استالین و مائو از«انواع جانوران آدمخوار» استفاده کرده است. آیا چنین مفاهیمی برای چنین اشخاصی را چه میتوان نام نهاد: بحث عقلی و منطقی، بکار برد عبارات «مودبانه»، «مناظره متمدنانه» و...
اما جناب صالحی نیا! گمان نکنید که ما از شما گله میکنیم  که چرا شما برای اشخاصی که انسانهایی بزرگ بوده و برای ما بسیار عزیر و دوست داشتنی هستند، چنین واژه هایی بکار میبرید. خیر! ما اصلا و ابدا چنین نکرده و نمیکنیم.
 ما البته ناراحت میشویم که در مورد رهبرانمان چنین الفاظی بکار برده شود، اما به شما حق میدهیم که هر نوع واژه و مفهومی که میخواهید علیه اینان بکار برید، فحاشی کنید و ناسزا دهید تا جایی که میتوانید.
ما شما را تحلیل میکنیم. ما فکر میکنیم که این مبارزه طبقاتی است و شما رابه عنوان دشمن طبقاتی خود و طبقه کارگر تحلیل میکنیم  و فکر میکنیم که شما اگر چنین نگویید، پس چه بگویید!
اما از شما نیز تقاضا داریم که ما را ملامت نکنیدو از ما نخواهید که شما را با واژه هایی که شایسته آنید تحلیل نکنیم و خطابتان قرار ندهیم. چرا که همان گونه که به شما  به عنوان دشمن خود حق میدهیم که هر گونه که دلتان خواست علیه مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو صحبت کنید، به خود حق خواهیم دید که شما را آنگونه که میشناسیمتان، بنامیم. یک پادو و نوچه حقیر بورژوازی. یک کوتوله سیاسی ضد مارکسیسم - لنینیسم و یک مزدورمواجب بگیر یا بی مواجب سرمایه کمپرادور(سلطنت طلبان و امپریالیستها) که مزورانه و فریبکارانه خودش را زیر لوای طرفداری از کارگران و شوراها و غیره پنهان کرده است.
 میبینید که واژه هایی که ما برای توصیف شما بکار میبریم، ابعاد واژه های شما را ندارد، اما از حقیقتی برخوردارند که آن واژه های شما از آن برخوردار نیستند.  
 اکنون تلاش میکنیم بوسیله بررسی برخی مقالات این  فرد ظاهر بی ادعا، عمق منطق  و عقل گرایی این نویسنده را آزمایش کنیم.  نخست به فلسفه ای که وی به آن پای بند است میپردازیم و سپس به برخی از از مهمترین ایرادات وی در باصطلاح نقد مارکسیسم- لنینیسم (از نظر ما مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم و از نظر خودش مارکسیسم و لنینیسم).         ادامه دارد.
م- دامون
بهمن 97
1- دفتر و دستک تازه این فرد  نام کَت و کلفت و گران«کمیته اقدام کارگری لنینی- بلشویکی» را دارد. و این تنها تغییر نام مشتی تابلو است برای جذاب شدن برای مخاطبینی که روی از این جریانات برگردانده اند، و وظیفه شان این است که نگذارند که آن سوی تابلو و ورشکستگی عمیق و کامل این جریانها دیده شود.
2-  معانی لیچار گفتن:
 فرهنگ دهخدا: گفتارهای بیهوده و بی معنا و کمی هم بی سامان گفتن، چرند و مهمل گفتن، بد وبیراه گفتن
فرهنگ معین: سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن.
بطور کلی، سخنان یاوه، لغز، درهم و نامربوط، سخنان مضحک و گاهی هم هرزه، تهمت زدن و دشنام دادن
همین جا بگوییم که نام کامل مقاله وی «انقلاب ایران و توهمی بنام "شبح لنینیزم" ادعائی نخ نما و مضجک! در حاشیه جز و ناله های ایرج فرزاد  و فراخوان سکوتش به نقادان لنین» است.
مثلا «جز و ناله» یعنی چه؟ آیا این «لیچار گویی» نیست؟
3- و تازه لنین حتی زمانی که کائوتسکی رویزیونیست و آرایشگر چهره بورژوازی امپریالیستی شده بود، جانب گذشته وی را داشت و همواره از دوره ای که وی یک تئوریسین مارکسیست و انقلابی بود با حسرتی ژرف یاد میکرد. نگاه کنید به بیماری کودکی «چپ روی» در کمونیسم و عبارتی که از کائوتسکی میآورد و پس از آن عبارات جمله«هیجده سال پیش کائوتسکی چه خوب می نوشت» را مینویسد. منتخب چهار جلدی، جلد چهارم ص 410)
4- این واژه در روسی PeHeraT است  که به معنی خائن است. به انگلیسی نیز renegade   ترجمه شده است که همین معنای خائن و یا خیانت به یک تفکر را هم میدهد. ترجمه آن به «مرتد» در فارسی دقیق نیست و میتواند ذهن خواننده را گمراه کند که گویا لنین مارکسیسم را مذهب دانسته است. حال آنکه میدانیم لنین همواره علیه دگم و یا مذهب کردن مارکسیسم مبارزه کرده است.
5-   مقاله «بکارگیری "وصیت نامه" لنین بر علیه استالین برای جداسازی لنینیزم از استالینیزم! »نوشته شده به تاریخ 25 آبان 1394 بخش 49 از نقد لنینیزم» و
6- «رابطه "مارکسیزم-لنینیزم" و ازمان بحران چپ» نوشته شده به تاریخ 25 آذر 1396 . ما در اینجا در مورد دیکتاتور بورژوای کره شمالی صحبت نمیکنیم. نظر ما در مورد وی در ادبیات گروه ما موجود است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر