۱۳۹۷ بهمن ۲۰, شنبه

مروری بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی 57 و پیامدهای آن(1)


مروری بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی 57 و پیامدهای آن(1)

در مورد انقلاب 57 سخن بسیار گفته شده و کمابیش باز گفته خواهد شد. خود ما نیز مقالات گوناگونی در مورد آن نگاشته ایم(1) و احتمالا، بسته به نیاز، باز خواهیم نگاشت.
در این مقال ما برخی خطوط اساسی این انقلاب را بگونه ای گذار مرور می کنیم و در عین حال برخی درک های نادرست پیرامون آن را مورد ارزیابی و نقد قرار میدهیم. درک هایی که از سوی نمایندگان سیاسی طبقات مختلف به آنها بدانها دامن زده شده و میشود.
1
انقلاب توده ای
انقلاب 57- 56 یکی از بزرگترین انقلابات توده ای قرن بیستم بود. انقلابی که از میانه های  سال 56 آغاز شد و پس از  تقریبا 4 سال و اوج و فرود های بسیار، در پی کودتای خرداد 1360 جریان ارتجاعی خمینی شکست خورد.
در این انقلاب اگر تنها یک مقطع زمانی مثلا 56-57 آن را بشمار نیاوریم و آن را یک فرایند و دارای دوره ها و مراحل مختلفی بدانیم، تمامی طبقات مردمی شرکت داشتند: طبقه کارگر، لایه های گوناگون دهقانان و کشاورزان، خرده بورژوازی سنتی و مدرن و بورژوازی ملی.
باید توجه داشت که برخی از طبقات بویژه طبقات و گروههای روستایی مانند دهقانان بیشتر پس از دوران نخستین انقلاب یا در واقع در دوره دوم انقلاب که پس از قیام بهمن است، فعال شده و جنبش های اصیل دهقانی بر پا کردند و دست به اشکال گوناگون مبارزه برای خواستهای خود زدند.
طبقات نامبرده در بالا، هر کدام بنا به منافع ،خواست، ویژگیها و توان طبقاتی خود در اشکال معینی مبارزات خود را پیش بردند. از نامه(عریضه) نویسی گرفته تا گرد همایی و متینگ، از گردهمایی های کوچک تا تظاهرات خیابانی گسترده و میلیونی، از اعتصابات صنفی و اقتصادی محدود تا اعتصابات سیاسی توده ای گسترده و همگانی، از زد و خوردهای کوچک خیابانی تا  شورشهای بزرگ شهری و روستایی، از ترورهای انفرادی مردمی تا قیام مسلحانه توده ای و نیز از قیام های مسلحانه متمرکز شهری تا  جنگ منطقه ای- شهری و نبرد های پراکنده پارتیزانی روستایی.
انقلاب به مرور گسترش یافت. نخست و در مراحل اولیه، عمدتا دست طبقات خرده بورژوازی سنتی(صاحبان کارگاههای کوچک، کسبه، آخوندهای مدارس مذهبی) و بورژوازی تجاری سنتی (لایه های بالایی بازار) و روشنفکران وابسته به آنها بود و زحمتکشان حرکت مستقلی نداشتند. سپس با ورود طبقه کارگر و زحمتکشان شهری(کارمندان ادارات دولتی و خصوصی، آموزگاران، کارکنان بیمارستانها و...) و بویژه بروز اعتصابات سیاسی طبقه کارگر و  زحمتکشان، دامنه و ژرفشی فوق العاده یافت.
 از آغاز انقلاب تا قیام بهمن و سرنگونی شاه و از برقراری دولت موقت تا برکناری بنی صدر، انقلاب، هم تغییرات بیشماری را از جانب حکومتگران و درون آنها و هم از جانب کارگران و زحمتکشان شاهد بود و افت و خیزهای بسیار و جابجایی ها و تحرکات فراوانی را طی کرد. در مورد تغییرات درون حکومت هر چقدر تغییرات درون حکومت شاه طی سال 56 – 57 صوری  و «فورمالیته» بود ( آمدن آموزگار و شریف امامی، ازهاری و بالاخره بختیار) و بنا بدستور امپریالیستها صورت میگرفت، تغییرات بعدی در حکومت پس از انقلاب اساسا صوری و فورمالیته نبوده و بر مبنای جنگی واقعی بر سر قدرت میان طبقات حاکم جدید و یا لایه های گوناگون آنها صورت میگرفت.
در مورد تغییرات  و جنب و جوش میان توده ها، هر چقدر در مراحل نخستین انقلاب، توده ها شکل یک کلیت درهم و بدون اجزاء را داشتندکه بدنبال خمینی- و البته از موضع منافع خودشان که آنرا بگونه ای غریزی میدانستند - راه افتاده بودند، در مراحل بعدی تجزیه شده و هر طبقه با منافع خاص خود وارد عرصه مبارزه میشد و اتحادها میان طبقات مردمی و زحمتکشان بر مبنای منافع مشترک، یکدلی ها و همدردی ها واقعی میان آنها صورت میگرفت. بدین ترتیب در این ضلع انقلاب، از یک سو طبقات زحمتکش از شکل یک توده درهم تنیده و بی شکل زیر رهبری ای که از آن آنان و در پی منافع آنان نبود، جدا میشدند و از سوی دیگر بگونه ای غریزی یا آگاهانه به یکدیگر می پیوستند و یا در مسیری یگانه قرار میگرفتند.  
مراکز ثفل انقلاب نیز همواره و با سرعت تغییر می پذیرفت. در دورانی این مرکز ثقل شهرها یا استانهای مذهبی(قم، یزد، کاشان، مشهد) و در دورانی دیگر شهرها یا استانهای صنعتی(خوزستان، اراک، تهران، استانهای شمالی و آذربایجان و...) بودند. در یک دوران در مرکز پیش میرفت و در دورانی دیگر به مناطق منتقل میگردید. در دورانی بوسیله کارگران و زحمتکشان شهری ها  و در دورانی بوسیله دهقانان و کشاورزان و زحمتکشان روستایی اوج میگرفت.
این امر در مورد شعارهای مردم در طول مراحل گوناگون انقلاب نیز صدق میکند. این شعارها نیز به مرور، هم گسترش و ژرفا یافت و هم از شعارهایی عام برای تمامی مردم همچون «استقلال» و «آزادی» به شعارهای ویژه هر طبقه ، لایه و گروه اجتماعی و خلقهای دربند کشیده شد یا در شعارهای خاص آنها متجلی گشت. در تداوم انقلاب، این دو شعار هم اشکال مشخص و معینی با توجه به منافع هر طبقه و لایه شهری و روستایی و هر گروه اجتماعی مردمی ای پیدا کرد و هم از سوی طبقاتی که رهبری انقلاب را در دست خود متمرکز کرده بودند، اساسا، بطور واقعی  و در عمل- و نه صوری- به آن پشت شده و بوسیله آنها، شعارهایی خاصی که کاملا ضد این شعارهای عام بود، جایگزین گردید.
تشکلاتی که طبقه کارگر و دهقانان و زحمتکشان شهری و روستایی برقرار کردند، یعنی شوراهای کارگری و یا روستایی اوج تشکل یابی خودبخودی توده ها بود. در برخی کارخانه ها  تسلط این شوراها بر امور کارخانه با کنترل تولید و توزیع بوسیله  آنها همراه بود، و در روستاها با سلب مالکیت از فئودالها توام شده و دهقانان زمینها را در اختیار خود میگرفتند. این شوراهای کارگری و دهقانی بخشا اشکال جنینی قدرت یافتن و سازمان یابی توده و شکل تشکیلاتی دموکراسی نوین توده ای بودند و نشان های حکومت آینده توده ای را با خود حمل میکردند.
 از این گذشته، کارگران  در دوران پس از سرنگونی شاه برای نخستین بار پس از 25 سال توانستند سندیکاها و اتحادیه های کارگری را سازمان دهند و مبارزه خود را با برنامه تر و سازمان یافته تر پیش برند.
اوج نخستین دوره انقلاب را باید قیام مسلحانه توده ای بویژه بروز آن در تهران دانست. قیامی  که علیرغم برخی کاستی ها در آن، در نوع خود یکی از قیام های مسلحانه برجسته در قرن بیستم به شمار رفته و میرود. قیامهای شهری در تکامل و در پی زد و خوردها، ترورهای انفرادی مردمی(یعنی آنها که بوسیله خود مردم اما انفرادی صورت میگرفت) و شورشهای فراوان شهری بوقوع پیوستند. این قیام ها بویژه قیام مسلحانه تهران، برخلاف خواست خمینی و رهبران پیرامون وی و احزاب بورژوازی ملی شکل گرفت و تاثیر قابل ملاحظه ای بر شکل تکوین انقلاب گذاشت. اینکه انقلاب توانست سه سال از بهمن57 تا خرداد 60 را دوام آورد و گسترش و عمق بیشتری یابد، از یک سو زیر تاثیر توده ای شدن گسترده انقلاب و از سوی دیگر همین قیام های مسلحانه بیرون از کنترل  سران انقلاب و خرد کردن( محدود و نسبی) دستگاه نظامی شاه بود.
2
ماهیت انقلاب
ماهیت انقلاب، دموکراتیک و ضد امپریالیستی بود. دو شعار اساسی انقلاب یعنی «استقلال» و «آزادی» در محور شعارهای توده های مردم قرار داشت.
 استقلال که نفی وابستگی به امپریالیسم و تسلط آنها بویژه امپریالیستهای غربی به سرکردگی آمریکا بر ایران است، در ماهیت خود عبارت از کوتاه کردن دست امپریالیستها از اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایران.
 این استقلال در خطوط کلی آن عبارتست از در اقتصاد عبور از اقتصاد تک محصولی تولید و صدور نفت و صنایع مونتاژی و به همراه آن کوتاه کردن دست بورژوازی بوروکرات- کمپرادورها از رانت خواری نفتی و اقتصاد مونتاژّی. پایان وابستگی به صادرات مواد خام و واردات صنعتی از کشورهای غربی. پایان گرفتن وامهای کمر شکن از کشورهای امپریالیستی غرب و انداختن بار آن به گرده کارگران و زحمتکشان شهر و روستا. تلاش برای روپای خود ایستادن در اقتصاد صنعتی شهری و روستایی با اتکاء به طبقه کارگر و دهقانان و توده های زحمتکش شهر و روستا.
در سیاست برقراری یک دولت مشترک از طبقات زحمتکش بویژه کارگران و دهقانان که جمعیت اصلی کشور را تشکیل میدهند.(روشن است که از نظر ما چنین دولتی باید به رهبری طبقه کارگر و در اتحاد نزدیک و عمیق وی با دهقانان باشد) این دولت باید منافع کشور را با توجه به منافع توده اصلی کشور که کارگران و دهقانان و زحمتکشان هستند، پبش برد.
 و در فرهنگ برقراری یک فرهنگ ملی و مردمی که اساس آن باید بر فرهنگ کشور ایران استوار باشد و در عین حال تمامی عناصر و اجزای پیشرو کشورهای دیگر را ناقدانه جذاب و در فرهنگ خود ادغام کند. جهت گیری اصلی فرهنگ ملی باید رو به سوی طبقه کارگر و زحمتکشان شهری و دهقانان و دیگر زحمتکشان روستایی و بالا بردن سطح فرهنگ آنها را داشته باشد.
آزادی عبارت از برقراری دموکراسی نوین توده ای بجای استبداد سلطنتی و در خطوط کلی آن عبارت بوده و هست از آزادی اندیشه و بیان، آزادی مطبوعات، روزنامه و کتاب(اینک نه تنها  در فضای واقعی بلکه مجازی نیز)، آزادی احزاب سیاسی و تشکلات گروهی، صنفی و سندیکایی، آزادی اجتماعات و گرد همایی های شهری و روستایی، آزادی اعتصاب،  آزادی زنان از هر قید و بند استبدادی پدر سالارانه و مرد سالارانه و برابری  حقوق آنها در تمامی موارد با مردان و حتی داشتن حقوقی بیش از مردان(1)، آزادی داشتن حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، تعیین نمایندگان خود برای اداره اموربوسیله شوراهای کارخانجاتی که مالکان آن سرمایه داران وابسته به امپریالیسم بودند، خصوصی اعلام کردن مذهب و آزادی داشتن دین و مذهب و نیز آزادی انتخاب بی دینی( آتیئست)، آزادی حق تعیین ملل در تعیین سرنوشت خویش و...
  آنچه از درون توده ها بروز و برآمد میکرد، یعنی خواستها، کنشها، تشکلات، اشکال مبارزه و آنچه بر قرار میکردند، همانا شکل گیری یک نوع دموکراسی نوین و اصیل توده ای بود که در مقابل حکومت  جاری که میکوشید جای خالی استبداد سلطنتی کهنه را با استبداد نومذهبی جایگزین کند، به مقابله بر میخاست.
اگر حکومت و دولت حاکم  آن زمان را حذف کنیم که با چنگ و دندان به مبارزه همه جانبه با طبقات زحمتکش برخاست، و حکومتی بر مبنای آنچه کارگران، دهقانان و زحمتکشان شهر و روستا میخواستند، برای آن مبارزه کردند، به آن شکل دادند و برقرار کردند، برجای گذاریم، آنگاه ما شاهد اشکال جنینی یک دموکراسی نوین توده ای خودبخودی با وجوه استقلال طلبانه و آزادی خواهانه خواهیم بود؛ و این همان ماهیت انقلاب را تشکیل میداد.
 روشن است که در نبود سازمان های متشکل رهبری کننده این طبقات، بویژه حزب انقلابی طبقه کارگر و فقدان برنامه های دقیق برای اجرای همه جانبه امور بوسیله طبقه کارگر و دهقانان، چنین دموکراسی خودبخودی ای نه هنوز کامل است و نه تمام عیار و نه میتواند برجای ماند.
3
«انقلاب اسلامی»: تدوین ماهیتی دروغین برای انقلاب
 کسانی که برای انقلاب، ماهیت «اسلامی»(یعنی در درجه نخست یک وجه ایدئولوژیک) تعیین میکنند، تعیین این ماهیت بوسیله لایه هایی معین از یک طبقه یا طبقاتی معین، یعنی بخشهایی از بورژوازی تجاری و خرده بورژوازی سنتی و نیز لایه هایی از نهاد روحانیت را، که درونه  اسلام از نظر اقتصادی و سیاسی میتواند  با منافع آنها سازگار باشد، بجای خواستهای و شعارهایی که طبقه کارگر، دهقانان و دیگر طبقات زحمتکش در طول نزدیک به 4 سال داده و تشکلات دموکراتیکی که بوجود آوردند و بواسطه این همه جانباختگان فراوانی دادند، می نشانند.
 البته در این میان، بخشهایی از طبقات زحمتکش - بویژه در دوره نخست یعنی تا بهمن 57 و در مراحل نخستین انقلاب - در مورد این رهبری، بویژه خمینی  دچار توهم بودند و گمان میکردند که خمینی و رهبری انقلاب با آنچه آنها میخواستند و در راه آن مبارزه کردند و حتی برقرار کردند، مخالفتی نخواهند کرد و برعکس از آن پشتیبانی نیز خواهند کرد؛ از این رو آنها زیر این چتر «اسلام» و «اسلامی» جمع شدند و وحدتی نسبی بین توده های زحمتکش و رهبری خمینی برقرار گشت.
اما در دوره دوم انقلاب و بویژه از همان روزهای نخستین پس از قیام و با داد و فریاد خمینی و دولت بازرگان در مورد تحویل اسلحه ها به مراکز دولتی، توهم ها آغاز به فرو ریختن کرد.  فرو ریختن این توهم ها در سال 58 و 59 ادامه یافت و بویژه  در سال نخست با حمله ارتش بجای مانده که اینک زیر رهبری سران تازه یعنی خمینی و  سران بورژوازی ملی یعنی  بنی صدر قرار گرفته بود به کردستان و کشتار دهقانان زحمتکش و خلق دلاور کرد(3)، کشتار دهقانان و خلق مبارز ترکمن و نمایندگان شوراهای دهقانی منطقه که در دست پاسداران اسیر بودند، کشتار خلق عرب بوسیله مدنی جلاد در خوزستان( بویژه خرمشهر)، حمله نیروهای حزب اللهی به کارگران و زحمتکشان و نیز شوراهای دهقانی و... بعدها کودتای سال 60 خمینی و حزب جمهوری اسلامی علیه انقلاب...
 بازمانده جزیی این توهم نیز که هنوز در لایه هایی از طبقات میانی و زحمتکش باقی مانده بود تقریبا در میانه سالهای جنگ با عراق(حدود سالهای 64 - 65 )  از میان رفت و توده ها و بویژه جوانان هم به جنگ نمیرفتند و هم از جبهه ها فرار میکردند.
بنابراین، این طبقات و نمایندگان سیاسی آنها، ماهیتی دلخواسته، منطبق به منافع طبقاتی خودشان و البته صوری و سطحی را به انقلاب تزریق یا تحمیل کرده و میکنند و آنرا «انقلاب اسلامی» میخوانند، نه اینکه انقلاب چنین ماهیتی داشت یا در وجوه اساسی خود، چنین ماهینی را بروز داد.
 به سخن دیگر، آنها وجوهی ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی را که خاص لایه های  محدود یکی دو طبقه بود، با تسلط و رهبری خود و نمایندگان ایدئولوژیک خود، بر انقلاب مسلط کردند و گر نه چنین ماهیتی در انقلاب موجود نبود . 
ماهیت واقعی انقلاب از میان خواستهای اساسی خود طبقات مردمی بویژه طبقه کارگر و دهقانانان و بطور کلی زحمتکشان شهری و روستایی که جمعیت اصلی کشور را تشکیل میدهند، معین و مشخص میگردد. این ماهیت در مرحله کنونی انقلاب کماکان همان وجوه دموکراتیک و ضد امپریالیستی است که در دوره کنونی  و در تقابل با استبداد مذهبی حاکم، وجه دموکراتیک آن عمده تر گشته است.  
4
نتایج عملی انقلاب
مهمترین نتیجه عملی انقلاب در نخستین فاز آن یعنی بلافاصله پس از قیام بهمن 57 و از نقطه نظر حکومت سیاسی(یا دولت در کلیت آن)، این بود که برخلاف خواست اساسی مردم که علیه حکومت استبداد سلطنتی وابسته به امپریالیسم غرب و در راس آن آمریکا به انقلاب دست زده و حکومتی دموکراتیک و مستقل از امپریالیستها میخواستند، حکومتی روی کار آمد که در تکامل خود به استبدادی مذهبی ختم شد که بسیار بدتر و گندیده تر از استبداد پیشین سلطنتی بود. استبدادی که تنها در عرصه اقتصاد انطباق بیشتری با مسائل روز داشت و در سیاست و فرهنگ به یک بازگشت به گذشته دست زد و ارتجاعی مطلق را حاکم گرداند.
 این حکومت مستبد مذهبی نه تنها آزادی ای با خود به همراه نداشت، بلکه حتی آن مقدار آزادی هایی که مردم به زحمت و کشته های فراوان  و در پی سرنگونی نظام مستبد بدست آورده بودند تماما از دست آنها ستاند و تمامی روابط با امپریالیستها را در تمامی حوزه های اقتصادی نگه داشته و تداوم بخشید. به این ترتیب از دو شعار کلیدی و اساسی استقلال و آزادی هیچکدام حتی ذره ای واقعی بدست نیامد.
طبقاتی که در آن دوران بورژوا- کمپرادور و وابسته به امپریالیسم نبودند، یعنی لایه هایی بزرگی از بورژوازی تجاری سنتی، لایه های بالایی و تا حدودی میانی خرده بورژوازی سنتی، لایه هایی از نهاد روحانیت، لایه هایی از مالکین و خرده مالکین مرفه روستایی، تمامی ایدئولوگ های وابسته به این طبقات در دانشگاهها و مدارس مذهبی بویژه آخوندهایی که بخشهایی از آنها تنها ایدئولوگ نبوده، بلکه در عین حال- یا تنها - آخوندی و ملایی برایشان یک شغل به شمار میآید، لایه های که از نقطه نظر شکل کار مدرن، اما در اندیشه و دیدگاه مذهبی و مرتجع بودند، در یک وحدت معین و نسبی، شاکله اصلی حکومت و هواداران اصلی و سینه چاک آن را تشکیل دادند.
 بخشهایی از اینها، بویژه آنها که اهل باند بازی، سَر و سِری داشتن، پشت هم اندازی، زد و بند همچنین فامیل بازی بودند، به مرور و در طی پانزده سال نخستین انقلاب به سرمایه داران بوروکرات - کمپرادورهای نوینی تبدیل شدند(پس از جنگ رده های بالا و میانی پاسداران بویژه افرادی با ویژگیهای پیش گفته به این خیل افزوده شدند) و بجای اندیشه نیمه مدرن- نیمه مذهبی سلطنتی، اندیشه مذهبی و تسلط مذهب بر تمامی ارکان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را نشاندند.
تفاوت اساسی اینها با طبقه بورژوا- ملاک کمپرادور زمان شاه این بود که آن طبقات برای دورانی، هم از نظر درونی و هم از نظر برونی ثباتی نسبی- حداقل برای دو دهه - داشتند و تضادهای میان خودشان از یکسو و میان آنها و طبقات مختلف خلقی از سوی دیگر در این دهه آنچنان- بجز 39 تا 42- حاد نشد، اما در مقابل در این هیئت حاکمه جدید، تضادها خواه میان خودشان و خواه میان آنها و توده های مردم (در این مورد بویژه از دهه هفتاد) همواره حاد بود و در این موارد ثبات پابرجایی نداشتند.
 در این دوران، دست بدست شدن قدرت و ثروت میان باندهای مختلف همواره صورت میگرفت و در این میان ما نه تنها یک طبقه مفتخور تمام عیار داشتیم، بلکه امواج بی ثباتی در جامعه و حکومت، در اقتصاد و سیاست و در روابط درونی و بیرونی با امپریالیستها،  همواره کفی از رانت خواران، احتکار گران، اختلاس گران، سرمایه داران کاغذ باز یا کاغذ بازان سرمایه دار شده، سران اقتصاد زیرزمینی و قاچاقچی های گردن کلفت، دزدانی که یکشبه ثروت های میلیونی میاندوختند و خلاصه لایه هایی که بواسطه بی ثباتی در بافت آنها، هم طبقه بودند و هم طبقه نبودند، را یا  رو آورده و یا بزیر میکشید.   
هرمز دامان
نیمه دوم بهمن 97
یادداشتها
1-   از جمله  نگاهی به مبارزه طبقات وچگونگی شکل گیری جمهوری اسلام نوشته هرمز دامان  که اینک بازنگری شده آن را در وبلاگ قرار داده ایم و نیز مطالبی در باب قیام مسلحانه توده ای بهمن 57 که ف- هیرمند در تقابل با حزب کمونیست ایران(م- ل- م) در گذشته ای نه چندان دور نگاشت.
2-    میتوان  بنیادهای آن را، خواه همان زمان و خواه بویژه اکنون، این گونه تدوین کرد: نفی کامل قوانین پدر سالارانه، مرد سالارانه، سنتی و مذهبی، تدوین حقوق زنان بوسیله شورایی زنانه از کارگران، دهقانان، زحمتکشان و زنان روشنفکر شهری و روستایی وابسته به این طبقات یا عمدتا وابسته به این طبقات، دادن امتیازهای بیشتر حقوقی در کار و امور عادی به زنان نسبت به مردان و پشتیبانی دولت از آنها در مقابل آداب و سنن پدرسالارانه و مرد سالارانه و قوانین سنتی و دینی.
3-   و همین هم یکی از دلایل عقب نشینی آمریکا و ارتش از دست زدن به یک جنگ همه جانبه با انقلاب توده ها بود. آنها حفظ ارتش را زیر رهبری خمینی و طبقات بورژوایی که گرد وی جمع شده بودند بهتر از خرد شدن آن زیر ضربات توده ها میدانستند و آن را در شرایط آنروز به نفع خود ارزیابی میکردند. از این گذشته، درگیریهای گسترده تر و شدیدتر ارتش با مردم و بکار گرفتن سلاحهای مرگبارتر و کشنده تر میتوانست  آتشی در خاورمیانه برپا کند که پایانش روشن نبود چه میشود.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر