۱۳۹۷ بهمن ۲۹, دوشنبه

مروری بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی 57 و پیامدهای آن(6)



مروری بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی 57 و پیامدهای آن(6)

با باز بینی و درست کردن در دی ماه 97

22
نکات پایانی
نوسان در پیشرفت و بازگشت جزء حرکت تاریخ است و از آن گریزی نیست. بازگشت های تاریخی(اقتصادی، سیاسی و یا فرهنگی) نیز بخشی از حرکت تاریخ هستند.
 این به این معنا نیست که بروز حکومت اسلامی جزیی از سرنوشت مردم ایران و جبری بوده است. چرا که هیچ پدیده ای و در اینجا پیشرفت، به ضد خود تبدیل نمی شود، مگر آنکه شرایط معین لازم برای تبدیل آن به وجود آید. پس همچنان که هگل گفت و آموزگاران ما نیز تکرار کردند، تا شرایط معین شیء یا پدیده ای، یعنی همه چیزهای ضروری برای وجود یافتن آن گرد نیاید، آن شیء یا پدیده پا با وجود نمی گذارد و وجودش ضروری و قطعی نمی گردد. بنابراین، تا شرایط معین عینی و ذهنی شرایط بازگشت- در اینجا حکومت اسلامی- شکل نگیرد، عقب گرد و بازگشت صورت نمی گیرد.
بازگشت نمی تواند بازگشت به اموری باشد که هیچ امکان عینی و یا ذهنی را در شرایط حال نداشته باشند. به عبارت دیگر، بدون وجود چنین امکاناتی در وضع جاری، پرشی از خلاء بسوی آن در گذشته نزدیک یا دور صورت گیرد. از این رو اگر کسانی گمان می کنند که بازگشت یعنی گسست مطلق از وضع جاری و باز گشت به گذشته ای که هیچ اثری از زندگی آن در حال نبوده است، بدون تردید در اشتباه هستند.
و برعکس، اگر کسانی فکر می کنند که معنای بازگشت این است که فرهنگی، سیاست معینی،  روابط اقتصادی معینی و طبقاتی، بدون کوچک ترین رابطه ای با حال و یا ریشه ای داشتن در آن،  به یکباره از گذشته به حال پرتاب شوند، اینها نیز در اشتباه اند.
بازگشت در تاریخ میتواند خوب یا بد، مثبت یا منفی باشد. بد و منفی است زمانی که این بازگشت به اموری توسل می جوید که یا از نقطه نظر تاریخی کهنه شده اند و یا در حال کهنه شدن هستند، و یا اساسا در زمان خود چیز آن چنان دندان گیری نبوده و وجوه مثبت آن چنانی نداشته اند و اینک که بازگشت به آنها صورت گرفته، خود این بازگشت نیز بدتر از آنی است که در اصل بوده است.
 و خوب و مثبت است به این معنا که ممکن است بازگشت به آن چیزی صورت بگیرد که نسبت به آنچه در زمان حاضر وجود دارد، از جنبه هایی نماینده امری یا شرایط بهتری بوده باشد و دستاویز قرار دادن آن برای پیشرفت بعدی به ضرورتی مبرم تبدیل شده باشد.
بازگشت یا آگاهانه و از روی میل و بسته به نیاز است و یا ناآگاهانه و اجباری. میتواند آگاهانه و بر مبنای شناخت قوانین تکامل و سیر آن و نقش بازگشت در این سیرتکامل باشد، یعنی بازگشت به معنای مستقمیا ضد پیشرفت، که در عین حال خود نوعی پیشرفت است و از جهاتی به پیشرفت یاری هم میکند. هم چنانکه بلشویکها به رهبری لنین برخی زمانها نیاز دیدند که به عقب برگردند و سرمایه داری(سیاست نپ) را در روسیه رشد دهند.
 آگاهانه است زمانی که می بینیم که زیادی پیشرفته ایم و اکنون باید اندکی ترمز ها را بکشیم و به عقب بازگردیم و سنگرهایی را که تا کنون بدست آورده ایم، مستحکم کنیم. به بیانی دیگر، برای جلوگیری از سرعت و زیاده روی در پیشرفت و تکامل است. زیاد روی ای که موجب میشود نیروهای پیشرونده، یگانگی و تمرکز خود را از دست بدهند و عقبه آنها ضعیف گردد و در نتیجه همه آنچه به زحمت بدست آورده اند، از دست بدهند. عقب رفتنی برای کنترل اوضاع است. و گاه همین خود برعکس، خیز برداشتنی برای جهیدن و پیشرفتهای بزرگ است. این همه آنجاست که شناخت همه جانبه و ژرفی از اوضاع و مجموع اوضاع وجود داشته باشد و بازگشت به عقب آگاهانه صورت گیرد و به پلی برای  تنظیم منطقی حرکات و یا جهش های نو تبدیل گردد.
و نا آگاهانه و اجباری است، آنگاه که از میان امکانات موجود در هر پدیده و به سبب عدم تجهیز خوب امکانات نو برای پیشرفت، و برعکس تجهیز وجوه و امکاناتی که بوی کهنه میدهند و متمایل به بازگشت به گذشته ای هستند که در آن موقعیت برتری داشتند، این امکانات اخیر رشد میکنند و به واقعیت تبدیل شده و مسلط میشوند. 
 بازگشت هرگز نمیتواند بازگشتی مطلق باشد، بلکه تنها میتواند نسبی باشد. عقب رفتن و بازگشت، هرگز نمیتواند در جای خود متوقف شود، و تاریخ را بایستاند. چرا که مشروط و نسبی است. حرکت اساسی تاریخ رو به پیش و تکامل است و این مطلق است و هیچ نیرویی هم یارای آن را ندارد که مانع این پیشرفت و تکامل گردد.
ماتریالیسم از ما میخواهد برای بررسی هر مسئله اجتماعی از جمله چگونگی زندگی امکانات نو و کهنه در جامعه و شرایطی که در آن اینها میتوانند حرکت و رشد داشته باشند، تحلیل طبقاتی را اساس قرار دهیم و هنگام این تحلیل به تمامی جوانب امر توجه داشته باشیم نه یک جنبه یا جنبه هایی از امر. در تحلیل طبقاتی نیز باید وضع طبقات گوناگون نو و کهنه را بطور عینی مورد ملاحظه قرار داد و هیچگونه تمایلات ذهنی را در آن وارد نکرد. افزون بر این، همچنان که مارکس، لنین و مائو تکرار کردند، باید در بررسی دیدگاه دیالکتیکی داشت و اضداد و در اینجا طبقات، مبارزه آنها با یکدیگر و امکانات آنها را متحرک، زنده و در حال تبدیل به یکدیگر تصور کرد و نه  ایستا و بی حرکت، نه بی جان و مرده. اضداد زنده، جاندار و متحرک هستند و با یکدیگر در حال مبارزه و به سبب افزایش و یا کاهش نیرویشان جای خود را به طرف مقابل میدهند.
رقم زننده نتایج مبارزات طبقاتی، نیروی عینی و ذهنی طبقات، امکانات آنها برای تحرک در زمینه های گوناگون و مبارزه و توانایی تعیین تکلیف آنها با یکدیگر در عمل است. خاستگاه نیروهای عینی طبقات در شرایط اقتصادی- اجتماعی آنها نهفته است و خاستگاه نیروی ذهنی آنها در فرهنگ آنها، در سنن آنها و در آگاهی، خواست و اراده آنها برای تلاش جهت منافع اساسی خود.
هیچ طبقه ای از گذشته وجود ندارد که بدون شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که هنوز به وی امکان موجودیت و تحرک میدهد، بتواند تاریخ را به نفع خود بچرخاند. اگر شرایط این چنین برای طبقه ای وجود نداشته باشد، آن طبقه نمیتواند تاریخ را به نفع خود به حرکت در آورده و امتیازات گذشته خویش را دوباره بدست آورد.   
از سوی دیگر، نیروی طبقات هم با موجودیت کمی مشخص نمیشود، بلکه بیشتر با موجودیت کیفی آنها  مشخص میشود. مثلا نیروی کمی طبقه کارگر در روسیه و چین کمتر از دهقانان و خرده بورژوازی بود، اما بواسطه کیفیت ویژه اش توانست رهبری انقلاب را در دست بگیرد و جامعه را به پیش هدایت کند.
جهت عکس این قضیه به شکل دیگری بوجود میاید. برخی زمان ها نیروهایی که منافع و امتیازات خود را در حال دست رفتن می بینند و از جهاتی معین در حال مرگ هستند، تقلای بیشتری میکنند و دست و پای بیشتری میزنند و تمامی تلاش خود را برای گرفتن قدرت و یا نگاهداری آن و بازگشت امتیازات وموقعیت ها پیشین انجام میدهند.
 نتایج این مبارزه، گاه به وضع آگاهی طبقات دیگر و دانسته های آنها از تاریخ و چگونگی تکامل آن بستگی ندارد، بلکه در واقع به نیروی عملی آنها و چگونگی تجهیز این نیروی عملی بستگی دارد. باید به این نظر لنین توجه داشت که بورژوازی پس از سرنگون شدن، صدها برابر نیرو آن قوی تر میشود و تلاش آن بیشتر.
هرمز دامان
نیمه دوم بهمن 97


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر