۱۳۹۷ اسفند ۵, یکشنبه

آموزش بزرگ مارکس دیکتاتوری پرولتاریا است!(9)


آموزش بزرگ مارکس دیکتاتوری پرولتاریا است!(9)

دیکتاتوری پرولتاریا چیست؟
قهر در دیکتاتوری پرولتاریا(ادامه 3)
در بخش هفتم این نوشته سه گونه شرایطی را که در آنها قهر بکار میرود، ناموار بر شمردیم. گونه سوم این بود: کاربرد قهر در خود جامعه سوسیالیستی. یعنی زمانی که نیروهای ارتجاع پیشین بصورت کلی از بین رفته باشند، اما خواه خود بصورت جزیی و خواه دنباله روان آنها که در شکل های تازه ای خود را نشان میدهند، در فعالیت هستند و دفاع دراز مدت از دیکتاتوری پرولتاریا در مقابل دشمنان نوین که از رهروان راه سرمایه داری، بازماندگان داخلی یا بیرونی ارتجاع و ضد انقلاب پیشین و نیز کشورهای مرتجع امپریالیستی و یا مستعمرات و نیمه مستعمرات آنها تشکیل شده است.
اکنون به این گونه، یعنی مسئله قهر در دوران دیکتاتوری پرولتاریا می پردازیم.
 در آغاز باید تکرار و تاکید کنیم که دیکتاتوری پرولتاریا یعنی حکومت طبقه کارگر، همچون هر حکومت دیگری شکلی از قدرت سیاسی است و:
«قدرت سیاسی به معنی حقیقی آن عبارت است از اعمال قهرمتشکل یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر» (کارل مارکس و فردریک انگلس، مانیفست حزب کمونیست، برگردان رایج، بخش دوم، پرولتارها و کمونیستها، ص 40 )
 بنابراین، دیکتاتوری پرولتاریا پیش از هر چیز و بیش از هر چیز اعمال زور یا قهر متشکل طبقه کارگر برای سرکوب طبقه مخالف خود، یعنی طبقه سرمایه دار یا بورژوازی است. این معنای حقیقی قدرت سیاسی است.
همانگونه که پیش از این نیز اشاره کردیم، تسخیر قدرت سیاسی برای برقراری دموکراسی بی در و پیکری نیست که گروهی از رویزیونیستها و ترتسکیستها ایرانی در مقالاتشان در بوق و کرنا میکنند. هر طبقه ای بخواهد دموکراسی میان مردم یا دموکراسی کارگری برقرار کند، دیگر نباید نیازی به کسب قدرت سیاسی داشته باشد، بلکه باید بتواند آنرا بدون کسب قدرت سیاسی برقرار کند، و اگر نمیتواند چنین کند، یعنی طبقات(یا طبقه) حاکم به وی اجازه نمیدهند که چنین کند و بناچار باید بزور قدرت سیاسی را از این طبقات بگیرد، آن گاه باید از این قدرت سیاسی برای این استفاده کند که این طبقات را که نمی گذاشتند دموکراسی کارگری و در حقیقت آنچه دموکراسی کارگری روبنای آن است، یعنی مناسبات تولیدی سوسیالیستی و کمونیستی، برقرار شود و طبقه کارگر را استثمار کرده، به آن ستم میکردند، و اکنون در موقعیت فروتر قرار گرفته اند و برای برگشت جامعه کهنه تلاش میکنند، سرکوب کرده و شرایطی را آماده سازد که نظم نوین سوسیالیستی و دموکراسی کارگری پایدار و ماندگار شود و گذار به نظام کمونیستی صورت گیرد.
مائو نیز در کتاب نقد اقتصادی شوروی که در نقد کتابی از اقتصاددانان شوروی سوسیالیستی است، هنگامی که به نقطه نظر این کتاب اقتصادی در مورد مسئله قهر میرسد، مینویسد:
« كتاب می توانست در استفاده از مفهوم قهر دقت بیشتری به خرج دهد. ماركس و انگلس همواره میگفتند كه " دولت بهترین ابزار در خدمت سركوب طبقه مقابل است" پس هیچ گاه نمی توان گفت كه "دیكتاتوری پرولتاریا در برخورد با استثمارگر صرفا و به سادگی قهر بكارنمی برد و شاید حتی عمدتا از آن استفاده ای نكند." هرگاه طبقه استثمارگر حیات خود را در معرض خطر ببیند، همواره به قهر توسل می جوید. در واقع، همین كه آنها شاهد آغاز انقلاب می گردند با كار برد قهر به سركوب آن می پردازند. در كتاب آمده است: " تجربه ی تاریخی ثابت میكند كه طبقه ی استثمارگر كاملا بی تمایل است كه قدرت سیاسی را به مردم تفویض كند و برای مقابله با قدرت سیاسی مردم از نیروی مسلح استفاده می كند." این بیان رسا و كاملی از مطلب نیست. این تنها پس ازسازمان یافتن قدرت سیاسی انقلابی مردم نیست كه طبقه استثمارگر با توسل به قهر با آن مقابله می كند، بلكه به محض آنكه مردم برای تسخیر قدرت سیاسی بپا می خیزند، استثمارگران فورا برای سركوب مردم انقلابی از قهر استفاده میكنند.»(شماره 6، قهر و دیکتاتوری، این کتاب ترجمه عباس میلانی است)
 و این سخنان پایانی مائو درست آن عبارات مارکس را به یاد میآورد که در مصاحبه با روزنامه واشنگتن گفته است:
«خبرنگار: به گمان من در کشورم انگلستان، نتیجه مورد انتظار به هر صورتی که باشد، از طریق انقلاب قهرآمیز به دست نخواهد آمد. چگونگی اسلوب انگلیسی تبلیغات در میتینگها و در مطبوعات، تا زمانی که اقلیت به اکثریت بدل نشود، نشانگر امیدبخش این امر است.
دکتر مارکس: من در این نکته به خوشبینی شما نیستم. بورژوازی انگلیسی طی دورانی که انحصار حق رأی را در دست داشته، همیشه آمادگی خود را برای پذیرفتن تصمیم اکثریت ابراز کرده است. ولی باور کنید هر لحظه ای که این بورژوازی در مسائلی که برای آن اهمیت حیاتی قائل است در اقلیت قرار گیرد، ما در اینجا با یک جنگ جدید برده داران روبرو خواهیم شد.» (مصاحبه خبرنگار روزنامه  دی ورلد با کارل مارکس، لندن، ژوئیه سال 1871)
مارکس در مورد دلیل نیاز به دیکتاتوری پرولتاریا و شرط اصلی آن مینویسد:
«هنگامی كه شرایط موجود ستمگری از طریق انتقال كلیه وسائل كار به تولیدكنندگان از میان رفت و هر فردی كه به كار توانا است مجبور شد برای گذران زندگی خود كار كند ، آنگاه یگانه پایه سلطه و ستمگری طبقاتی نیز فرو خواهد ریخت. اما پیش از آنكه چنین تحولی به وقوع به پیوندد دیكتاری پرولتاریا ضروری است و نخستین شرط آن ارتش پرولتاریا است. طبقه کارگر حق رهایی خود را باید در عرصه پیکار به دست آورد. وظیفه انترناسیونال عبارت است از متشکل و متحد ساختن نیروهای طبقه کارگر برای پیکار فرازنده.(كارل ماركس، درباره هفتمین سالگرد انترناسیونال، سپتامبر 1871)
می بینیم که پیش از این تحول مورد نظر مارکس، دیکتاتوری پرولتاریا ضروری است و نخستین شرط دیکتاتوری پرولتاریا ارتش پرولتاریا است.
اما چرا این ارتش پرولتاریا که منظور از آن ارتش به معنای جمعیت صرف نبوده، بلکه ارتش مسلح یا نیروی مسلحی به نام ارتش است، نخستین شرط دیکتاتوری پرولتاریا است. به این دلیل که:
«
... فرمانروایی طبقاتی کارگران بر آن قشرهای متعلق به جهان کهنه که علیه این طبقه مبارزه می کنند، تا زمانی که پایه های اقتصادی وجود طبقات از میان نرفته است، ناگزیر ادامه خواهد یافت ... (کارل مارکس – از رساله تلخیصی از کتاب باکونین تحت عنوان دولت و آنارشی  1874 – 1875)
اما «فرمانروایی طبقاتی کارگران» یا دیکتاتوری پرولتاریا یعنی همان دولت دیکتاتوری پرولتاریا چه مضمونی دارد؟ در بالا دیدیم که مارکس آنرا «اعمال قهر متشکل طبقه کارگر» خواند.
 لنین به بسط نظریه مارکس و مضمون این دیکتاتوری طبقاتی میپردازد:
«دیكتاتوری پرولتاریا عبارتست از یك مبارزه سرسخت، خونین و بی‌خون، قهری و صلح‌آمیز، جنگی و اقتصادی، تربیتی و اداری بر ضد نیروها و سنن جامعه كهنه.»( بیماری كودكی «چپ روی» در كمونیسم، منتخب یک جلدی،ص 744)
همچنانکه می بینیم دیکتاتوری پرولتاریا حکومتی است که اگر هر شخص، گروه و جریانی بخواهد مقابل برنامه های آن و اجراهای عملی آنها، برای رفتن از سرمایه داری بسوی سوسیالیسم و از آنجا بسوی جامعه بی طبقه کمونیستی بایستد، با قهر، با زور و اجبار این دیکتاتوری برای گردن نهادن به آنها روبرو خواهد شد، این زور و اجبار میتواند از راههای مختلفی صورت گیرد و اشکال گوناگونی پپدا کند، اما ماهیت آن در مقابل این افراد و طبقات همان زور و اجبار خواهد بود.
همین حالا صدای اپورتونیستها و رویزیونیستهای روسی و چینی، ترتسکیستها و چپ نویی ها بلند خواهد شد: «چه کسانی تشخیص میدهند چه چیز به سوی سوسیالیسم خواهد بود و چه چیز مخالف رفتن به سوی آن». و ما پاسخ میدهیم تئوری مارکسیسم، مبارزه طبقاتی، عمل و تجربه توده های میلیونی طبقه کارگر و زحمتکشان. گفتنی است که در این مورد بین تجربه چین و شوروی تفاوت های بارزی وجود دارد که در موقع خود به آن خواهیم پرداخت.
بنابراین و با توجه به آن گفته مهمی که از لنین آوریم، هم چنانکه نمیتوان  به نقش قهر یا استفاده از نیروی مسلح برای سرکوب طبقه مقابل کم اهمیت داد، درعین حال نمیتوان برای گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، تنها به نیروهای مسلح و صرفا کاربرد قهر و یا کشتن نیروها و افراد وابسته طبقاتی که میخواهند جامعه را به نظام سرمایه داری برگردانند، توسل جست.
خصلت توده ای اجرای دیکتاتوری از جانب پرولتاریا
برای اینکه برخی از وجوه اساسی سیاست دیکتاتوری پرولتاریا را که ترکیبی از وجوه متفاوت و متضادست شرح داده باشیم، در این بخش، به سیاست های اساسی مائو در«جنبش سرکوب ضد انقلابیون» در چین میپردازیم که پس از پیروزی انقلاب در 1949 و در سالهای 1951- 1952 بوجود آمد. برخی از سیاست ها و اقدامات متفاوتی که در این دوران انجام شد، در عین حال پایه های سیاست های دیکتاتوری پرولتاریا در سالهای 1966 و طی انقلاب بزرگ فرهنگی- کارگری(که در ادامه مقالات به آن توجه خواهیم کرد) و چگونگی اشکال مبارزه با بورژوازی تولید شده در حزب و دولت و رهروان سرمایه داری گردید.
مهمترین خصلت این سیاستها و این جنبش، توده ای بودن آن است. مائو در نوشته های خود در مورد این جنبش که شکلی از دیکتاتوری پرولتاریا است معیار مهم و اصلی را خواست توده ها برای اعدام و یا اعدام نکردن ضد انقلابیون و شرکت آنان در تمامی فرایند عنوان میکند. ما برخی از مهمترین بیانات مائو در این خصوص میاوریم:
در مه 1951 مائو در مقاله ای با نام در  سرکوب ضد انقلابیون باید از خط مشی توده ای حزب پیروی  گردد چنین نوشت:
«جنبش سرکوب ضدانقلابیون که اکنون در سراسر کشور جریان دارد یک مبارزه ی بزرگ، شدید و پیچیده است. تنها مشی ای که برائیش در این کار درهمه جا ثابت شده مشی توده ای حزب است. یعنی اعمال رهبری از طرف کمیته های حزبی، بسیج کلیه اعضای حزب، بسیج توده ها، شرکت احزاب دمکراتیک و شخصیت های کلیه ی محافل، برنامه ریزی واحد، عمل واحد، بررسی دقیق لیست افرادی که باید دستگیر یا اعدام شوند، توجه به تاکتیک در مراحل مختلف مبارزه، تبلیغ و آموزش وسیع ( بر پا کردن کنفرانسهای گوناگون، جلسات کادرها، جلسات و اجتماعات توده ای که در تمام آنها قربانیان ضد انقلابیون بتواند اتهامات خود را بیان کنند و مدارک جنایات بتواند بنمایش در آید، پیشبرد تبلیغات از طریق  فیلم، نمایش عکس، تئاتر، روزنامه، جزوات و اعلامیه ها، تا اینکه جنبش را به هر خانوار، به هر فرد بشناساند)، یعنی کنار گذاشتن پراتیک کار در پشت در های بسته و مخفی گرائی و مقابله مصممانه با انحراف شتابزدگی. هر جا از این مشی کاملا پیروی گردد، کار نیز کاملا درست میشود. هر جا از این مشی پیروی نگردد، کار نیز نادرست است. هر جا از این مشی عموما، اما نه کاملا پیروی گردید، کار نیز بطور عمومی و نه بطور کامل درست بوده است. ما معتقدیم اتخاذ این مشی برای کار تضمینی است در تعمیق مبارزه جهت سرکوب ضد انقلابیون و کسب پیروزی کامل.  در روز های آینده پیروی کامل از این مشی در سرکوب ضد انقلابیون امری اساسی است. مهمترین کار، بررسی دقیق لیست اشخاصی که باید دستگیر یا اعدام شوند و پیشبرد موفقیت آمیز تبلیغات و آموزش بطور وسیع است. ایندو را بخوبی انجام دهید آنگاه اشتباه رخ نمیدهد.»( منتخب آثار 5 جلدی، جلد پنجم، ص 36) و:
«در مبارزه بزرگ کنونی برای سرکوب ضد انقلابیون، کمیته های امنیت عمومی باید در همه جا در میان توده ها سازماندهی شوند. چنین کمیته هائی باید در هر دهستان در روستا و هر و اداره و سازمان مدرسه، کارخانه محله شهرها از طرف مردم انتحاب گردند. اعضای کمیته میتواند دست کم سه نفر و حداکثر یازده نفر باشد و باید میهن پرستان غیر حزبی قابل اطمینان را نیز در برگیرد، تا اینکه کمیته بصورت یک سازمان نوع جبهه واحدی جهت حفظ امنیت عمومی در سطح پایه ای در آید.»(همانجا ص 37)
 « علی القاعده قبل از صدور حکم اعدام، آنرا با توده ها در میان گذارید و با شخصیتهای دمکراتیک مشورت کنید.»( قطعنامه مصوبه جلسه وسیع بوروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در 18 فوریه 1951، همانجا، ص 33)
اما اینکه این ضد انقلابیونی که باید اعدام شوند چه کسانی هستند، مائو توضیح میدهد:
«تعداد انقلابیون اعدامی باید به تناسب معینی محدود گردد. اصل عبارتست از: آن عده افرادی که خون کسی بر گردن آنهاست یا مرتکب سایر جنایات فوق العاده جدی شده اند و اعدامشان خشم مردم را تسکین میدهد و آن عده افرادی که موجب خسارات فوق العاده جدی بمنافع ملی گشته اند، باید بدون تردید بمرگ محکوم گردند و بدون درنگ اعدام شوند.»(همانجا، ص36) و
«در مورد ضد انقلابیون که مستحق مجازات اعدامند، اعدام محدود بکسانی خواهد بود که خون کسی را به گردن دارند یا مرتکب جنایات مهم دیگری شده اند که انزجار عمومی را بر انگیخته است، مانند تجاوز مکرر به ناموس و یا چپاول مقادیر زیادی دارائی و یا وارد کردن خسارات فوق العاده جدی به منافع ملی...»(ص36) و
«در مورد ضد انقلابیون مناطق روستائی نیز تنها آن عده ای را اعدام می کنیم که اعدامشان برای فرونشاندن خشم مردم ضروری است. هیچکس اعدام نمیشود مگر توده ها خواستار آن باشند.» و
« اما افرادیکه توده ها اعدامشان را خواستارند باید اعدام شوند تاخشم توده ها فرو نشیند و به امر تولید کمک کند.»(همانجا، ص39)
و اما در مورد دیگر ضد انقلابیون  چگونه سیاستی اعمال خواهد شد:
«در مورد آن دسته از افراد که اعمالشان مستحق اعدام است، اما خون کسی را بگردن ندارند و مورد تنفر شدید مردم نیز نمی باشند و یا مرتکب خسارات جدی، ولی نه فوق العاده جدی نسبت بمنافع ملی گشته اند، سیاستی که باید دنبال گرددعبارتست از صدور حکم اعدام، اعطای مهلت دوساله و گماردن آنها بکار اجباری و نظارت بر چگونگی رفتار آنان. به علاوه ، باید صریحا تصریح کرد درموردی که دستگیرکردن یا نکردن تقاوت چندانی ندارد، بهیچوجه نباید توقیف کرد و جز این عمل کردن خطا است. و در مواردی که اعدام کردن یا نکردن نیز تفاوت ندارد، تحت هیچ شرائطی نباید اعدامی انجام گیرد و جز این عمل کردن نیز خطا است.»(همانجا، ص 36 و37) و باز:
«این ضد انقلابیون خون کسی را بگردن ندارند و یا جنایات مهمی که با کینه ی عمیق توده ها مواجه گردد، مرتکب نشده اند و با سران اشرار، راهزنان اصلاح ناپذیر و مستبدین محلی در مناطق روستائی و یا رهبران دسته های جنایت کار و سران انجمن های مخفی ارتجاعی در شهرها و همچنین با مامورین مخفی معینی که خسارات فوق العاده جدی نسبت به منافع ملی زده اند، تفاوت دارند. خساراتی که اینان به منافع ملی زده اند گرچه جدی بود، اما هنوز به حدی فوق العاده جدی نرسیده بود. آنها مرتکب جنایات بزرگی شده اند، اما قربانیان مستقیم این جنایات توده ها نبوده اند. اگر ما چنین افرادی را اعدام کنیم، نه توده ها به آسانی آنرا می فهمند و نه تاثیر مساعد بر افراد سر شناس خواهد داشت»(همانجا، ص39)
پس از این جنبش بزرگ که چندین سال به درازا کشید مائو در ترازبندی از آن چنین میگوید:
«حالا بگذارید به مسئله کشتن بطور مشخص بپردازیم. راست است، ما در جریان کارزار سرکوب ضد انقلاب که در بالا از آن نام بردیم، عده ای را کشتیم. اما آنها چه نوع آدمهائی بودند؟ آنها ضد انقلابیونی بودند که خون بهای بسیاری به توده ها بدهکار بودند و شدیدا از طرف آنها مورد نفرت بودند. در انقلابی کبیر که ٦٠٠ میلیون مردم را در بر می  گیرد چنانچه ما مستبدانی همچون«غدار بند شرق» و«غدار بند غرب» را نکشیم، قادر نخواهیم شد توده ها را برانگیزیم. اگر سرکوب مذکور انجام نمی گرفت، امروز توده ها سیاست ملایمت آمیز ما را تصدیق نمیکردند. حالا اشخاصی پیدا شده اند که با شنیدن اینکه استالین عده ای را اشتباها کشت، به این نتیجه رسیده اند که ما هم در کشتن ضد انقلابی ها دچار اشتباه شدیم. نه، این نادرست است. این دارای اهمیت فوری است که درستی مطلق کشتن ضد انقلابیون را تصدیق نمائیم.»(همانجا، درباره ده مناسبات بزرگ، بخش مناسبات بین انقلاب و ضد انقلاب ص 179)
بطور کلی در برخورد با ضد انقلابیون بر مبنای تفاوتهای میان آنها، طیفی از سیاستهای متفاوت از جانب مائو پیش گذاشته شد. بنیاد آنها، تمایز گذاشتن (همانجا، ص 33)بین هر مورد با مورد دیگر و بین گروهی که وجوه مشترکی دارند با گروه دیگر و تنظیم سیاست بر مبنای این تمایزات و پرهیز از «شتابزدگی» و«چپ روی»(که خطر عمده است) و همچنین «سستی» یا «راست روی» است.
هرمز دامان
نیمه نخست دی ماه 97


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر