۱۴۰۰ خرداد ۲, یکشنبه

خامنه ای و انتخابات

 

خامنه ای و انتخابات

به نظر می رسد که گماشته های خامنه ای در شورای نگهبان برای تأیید و یا رد صلاحیت کاندیداها و معرفی افراد واجد شرایط ریاست جمهوری دچار مشکل هستند و احتمالا مهم ترین دلیل آن باید این باشد که دفتر رهبری هنوز به نظر نهایی در مورد لیستی که باید بیرون دهند نرسیده تا آن را به شورای نگهبان ابلاغ کند.
دلیل این تعلل و تأخیر دفتر خامنه ای در معرفی کاندیداهایی که صلاحیت شان باید تأیید شود، چه می تواند باشد:
با توجه به نظراتی که از متحجرین نگهبان شنیده می شود، و نیز بر مبنای وضعیت موجود یعنی آنچه برنامه ی خامنه ای برای این دوره بوده است و آنچه که در برابر وی قد علم کرده است، نخستین علت، وجود کاندیداهایی حداقل از پنج جناح و یا افرادی است که می توانند با رای پنج جناح رابطه داشته باشند. چهار جناح از اصول گرایان و یک جناح از اصلاح طلبان.
چهار جناح اصول گرایان عبارتند:
جناح خامنه ای
 این جناح که مرکز سازمان ده آن دفتر رهبری است،خود به شاخه های گوناگون تجزیه می شود وهر دسته ی آن سازی می زند. جدال های درونی اینها با شعار خامنه ای مبنی بر«دولت جوان حزب اللهی» تشدید شد. پرسش این بود که این «دولت جوان حزب اللهی» را چه کسی و چه باندی باید سکاندار باشد!
 با این نظر خامنه ای، از یک سو جریان هایی تا حدودی همسو با خودش مخالفت کردند و آن را به صلاح جناح حاکم و عاقبت آن ندانستند و از سوی دیگر جدال های درون سپاه پاسداران برای اینکه کدام باند دولت را در دست بگیرد، تشدید شد و تجزیه های سیاسی درونی سپاه و بسیج را دامن زد.
انگیزه های اساسی درونی جدال های درونی سپاه و بسیج و تجزبه ها، دست یابی به «گنجینه» و خوان یغمایی به نام «دولت» ( در ایران کنونی دستگاه اجرایی) جاه طلبی های سران پاسدار و نیز برکشیدن باند خود به موقعیتی بالاتر در طبقه ی حاکم بوده و هست.
برخی شواهد نشان می دهد که جناح خامنه ای در صدد است با رد صلاحیت برخی از کاندیداهای خودی- بخشا پاسداران کاندید شده- و با این دلیل که اینها بهتر است خود را از انتخابات کنار بکشند، جناح خود را متحد نگه دارند. آنها از این می ترسند که با انتخاب هر کاندید پاسداری سروصدای دیگر پاسداران درآید. از دیگر سو، از این هراس دارند که رای های پاسداران و بسیجی ها و نیز دیگر ارگان های هم سو، بین پاسداران متعدد پخش شود.
با این وصف و تاکنون به نظر می رسد که کاندیدای اصلی آنها جلاد اعظم رئیسی است. فردی که از سن بیست سالگی تشنه ی خون مردم بوده است و در سلاخی جوانان مبارز پرونده ای قطور دارد.
مهم ترین مساله پیش پای رئیسی( و یا هر کاندید دیگری در این جناح) در مقام ریاست جمهوری  سیاست داخلی نیست- زیرا این سیاست نسبت به آنچه هست تغییر اساسی نخواهد کرد و بدتر خواهد شد و بهتر نخواهد شد- بلکه سیاست خارجی و در صدر آن  برقراری رابطه با امپریالیست های غربی است. در صورت برگزیده شدن، انتخاب معاونان و وزرا و موضع رسمی در قبال مذاکرات کنونی، نشانگر جهت حرکت رئیسی و البته خامنه ای خواهد بود.
با آمدن رئیسی، شخص خامنه ای تا زمانی که زنده بماند، مشکل که بتواند مانور دهد و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. همچنین این احتمال وجود دارد که جناح روسی- چینی در دفتر خامنه ای در جهت دادن به رئیسی نقش موثر بگیرند.
 جناح لاریجانی
این جناح، خود طایفه ای هستند و به همراه آنها که به گردشان حلقه زده اند، بخش مهمی از طبقه ی حاکم سرمایه دار بوروکرات- کمپرادور را تشکیل می دهند. اینها در عین حال و تا حدودی مخالف خامنه ای و دفترش هستند. این  مخالفت علیرغم عنایت هایی است که خامنه ای در حق ایشان روا داشته است؛ از جمله جای دادن صادق لاریجانی گند به بار آورده و افشا شده در میان فسیل های شورای نگهبان اش.
در واقع  خامنه ای با یک دست اینها را پس زده وبا یک دست پیش کشیده و البته آنچه پس زده بیش از آن چیزی است که پیش کشیده است و همین هم یکی از دلایل مخالفت اینان با وی است. جدا از محدودیت های دیگر( دعوای یزدی با صادق خان لاریجانی)، این اواخر باند رئیسی که منسوب به خامنه ای است، تلاش هایی را در جهت جارو کردن اینها و باندهایشان از دستگاه قضایی و دیگر نهادها صورت داده است و این امری نیست که خوشایند این  طایفه ی دزد و اختلاس گر باشد.
 ارجحیت این جناح برای بخش هایی از اصول گرایان این است که لاریجانی در برقراری رابطه با امپریالیست های غربی آن زمختی ای را که رئیسی می تواند داشته باشد( بر مبنای تمایل خود وی و یا به اجبار)احتمالا نخواهد داشت و به هر حال وی را نیروی بهتری برای سروسامان دادن به رابطه با غرب و همین گونه روابط با کشورهای منطقه و عادی کردن اوضاع می دانند. نکته ی دیگر در مورد این ارجحیت این است که لاریجانی می تواند جناح های روحانی و لایه های راست و میانی اصلاح طلبان را در صورت عدم تأیید کاندیدایی از جانب اینان و یا کشیده شدن انتخابات به دور دوم، به دنبال خود بکشد و در نتیجه تا حدودی بخش های مطرود طبقه ی حاکم یعنی بخش های مطرود از جانب باند خامنه ای را متحد گرداند. 
جناح روحانی
اینها دنباله ی جریان رفسنجانی و اساسا بخش مهمی از سرمایه داران بوروکرات - تکنوکرات و دلداده گان و سردمداران کنونی اقتصاد بوروکرات - کمپرادور وابسته به امپریالیسم غرب هستند. در حال حاضر وزرایی که در دولت روحانی بودند و برای ریاست جمهوری نام نویسی کرده اند، نمایندگان این جریان به شمار می روند. به دلیل اینکه این وزرا در صورت تأیید صلاحیت نمی توانند رای زیادی بیاورند، این احتمال که اگر جهانگیری تأیید صلاحیت شود، و به رغم اختلافات میان اینها با جهانگیری، وی تبدیل به کاندیدایی شود که اینها به دورش حلقه زنند نیز چندان دور از ذهن نیست.  
جناح احمدی نژاد
این ها نیز بخشی از جناح اصول گرایان به شمار می آیند. 8 سال در اختیار داشتن دولت به آنها کمک کرد تا شاخک هایی قوی تر در هیئت حاکمه به وجود آورند و با اختلاس ها و زد و بندها  غیره جای پای خود را سفت و سخت گرانند. پس از آنکه از نظر باند خامنه ای زیاده خواهی کردند مورد غضب قرار گرفتند و با وجود اینکه تا حدودی جای پای خود را از دست دادند، اما با این حال به دلیل اینکه رشته هایی، این ها را به مصباح و مدرسه حقانی و جلیلی و دیگران متصل می کرد، توانستند علیرغم ضرباتی که به آنها وارد شد، کماکان محدوده ای را برای خود حفظ کنند.
 یکی از دلایل اینکه احمدی نژاد در حکومتی که اگر کسی کوچک ترین حرفی بر علیه خامنه ای و دم و دستگاه اش بزند به جرم وابستگی به غرب و جاسوسی و امثال اینها توبیخ و یا حذف می شود، حاشیه ی امنیتی دارد و سرو مرو گنده برای خودش راه می رود و رجز می خواند، این است که وی خودش را ظاهرا با حفظ دانسته ها و اطلاعات اش در مقابل اینها بیمه کرده است.
ما به سه نکته در مورد دانسته های وی اشاره می کنیم:
 نخست اینکه احمدی نژاد پیش از ریاست جمهوری با اینها کاملا محشور بوده و از بخش مهمی از جنایات داخلی، ترورهای خارجی و غیره اطلاع دقیق و مستند دارد. خودش نیز در برخی از آنها بوده است.
 دوم، وی از تقلب از انتخابات سال 88 اطلاع دقیق و کامل و مستند( نوشته و گفتار) دارد و نقش دفتر خامنه ای و پسر خامنه ای و بسیاری دیگر را به خوبی می داند.
و سوم، طی هشت سال دولت اش با اینها وارد روابط گوناگون اقتصادی شده و از قرار دادها، رشوه ها، دزدی ها، اختلاس ها و غیره، به خصوص با بنیادهای زیر نظر رهبری و سپاه اطلاع کامل، دقیق و مستند دارد.
 اینها هستند که برای وی حاشیه ی امنیت درست کرده اند. ضمن آنکه  وی جای پای خود و نیروهای هوادار خود در طبقه ی حاکم را دارد و در سپاه، بسیج و مدارس مذهبی( با واسطه ی عناصر وابسته به مصباح یزدی) صاحب نفوذ است.
 چنانچه رئیسی بر سرکار بیاید، یکی از مسائل، تفاوت هایی است که با توجه به شرایط کنونی، بین دولت وی با دولت احمدی نژاد وجود خواهد داشت؛ زیرا این ها هر دو می توانند دولت های شخص خامنه ای نامگذاری شوند.
اینها چهار جناح اصلی اصول گرایان هستند که نمایندگان شاخص و معروفی دارند. می ماند جناح پنجم یعنی جناح اصلاح طلبان.
جناح اصلاح طلبان
در مورد این جناح تنها به این نکته اشاره می کنیم که اینکه این حضرات این گونه گارد می گیرند و هارت و پورت می کنند که ما تنها به کسی رای می دهیم که کاندیدای خودمان باشد و اگر چنین کسی وجود نداشته باشد به نامزدی از جناح های دیگر رای نمی دهیم، به ویژه در مورد جناح راست و میانی آن به هیچ وجه باورپذیر نمی باشد.
اینها البته امید دارند که برخی از کاندیداهای منسوب به اصلاحات مانند اسحاق جهانگیری( از اعضای حزب کارگزاران) صلاحیت شان تأیید شود تا در پی وی روان شوند اما اگر جهانگیری تأیید صلاحیت نشود و مثلا لاریجانی بماند آنها به دنبال لاریجانی روانه می گردند و یا چنانچه انتخابات به دور دوم کشیده شود و در این دور مثلا رقابت بین رئیسی و لاریجانی بشود، آنها به لاریجانی رای خواهند داد. طبق معمول انتخابات های اخیر آنها می خواهند کاندیدای خامنه ای انتخاب نشود.
هدف اساسی بخش های راست و میانی اصلاح طلبان همچون احمدی نژاد و دیگر رانده شده گان از درگاه خلافت خامنه ای، حضور در صحنه سیاسی یعنی مرده و جنازه به حساب نیامدن و سهم گرفتن از خوان یغمای دولت و حکومت است. اصلاح طلبان، به ویژه جناح راست و میانی آن، زمانی( بین 1382- 1378) که دولت و مجلس را با هم داشتند کاری نکردند، حال که نسبت به آن زمان هیچ ارگان به درد بخوری ندارند و عاجز و ذلیل شده اند جز آنکه التماس کنند که چیزکی هم به آنها ماسیده شود، کار دیگری از عهده شان ساخته نیست.  
دلایل تاخیر
اکنون باید به دلایل تاخیر توجه کنیم.
 این دلایل دو سویه ی اصلی دارد:
 از یک سو خامنه ای و دفترش که به نظر می رسد رئیسی را انتخاب کرده اند مایل نیستند وی را در رقابت با یکی از دو کاندیدایی که ممکن است رای بیاورند، یعنی لاریجانی و جهانگیری قرار دهند و به اصطلاح شرایطی رقابتی و دو قطبی به وجود آید و نامزد آنها یا رای کمی به دست آورد و یا بدتر رقابت را ببازد. این است که در«چه کنند» مانده اند. گویا نه می توانند رد صلاحیت شان کنند، زیرا هزینه ی کار را برای خود بالا خواهند برد و پشتیبانی بخش هایی از جناح راست را از دست خواهند داد و در نتیجه هسته ی خود را کوچک تر خواهند کرد؛ و نه می توانند رد صلاحیت شان نکنند زیرا ممکن است این امر به وضعی که در بالا اشاره کردیم منجر شود.
 از سوی دوم آنها نمی دانند که با کاندیداهای جناح و هسته ی خودشان که یکی دوتا نیستند چه کنند. اینجا نیز چنانچه رد صلاحیت کنند، بخش های زیادی را ناراضی خواهند کرد و گروه هایی تازه را شکل خواهند داد و از سوی دیگر چنانچه رد صلاحیت کنند، جدا از اینکه نمی دانند عاقبت تبلیغات اینها علیه یکدیگر چه خواهد شد، رای های شرکت کنندگانی را که به جناح خامنه ای رای خواهند داد پخش خواهند کرد.
به این ترتیب رای ها که با توجه به اراده ی عموی مردم در شرکت نکردن در این انتخابات به شدت ناچیز خواهد بود، یا بین دو قطب( یا سه قطب) پخش خواهند شد و یا بین جناح و باندهای خودشان. این مجموعه ممکن است آنها را مجبور کند که با تقلب رئیسی را از صندوق بیرون بکشند؛ کاری که لزوما مجبور به آن نیستند. یعنی در شرایطی که انتخابات با حداقل رای دهندگان برگزار شود و بخش مهم این حداقل را آنها بتوانند به سوی رئیسی سوق دهند دیگر چه نیازی به تقلب دارند. در اینجا اگر بخواهند تقلبی کنند- که می کنند - تنها  می تواند در مورد اعلام آرای بالاتری برای رئیسی باشد و نه بیرون کشیدن نام وی از صندوق به جای دیگری.
نکته ی دیگر در مورد تقلب این است که افراد شرکت کننده در این انتخابات از سد متحجرین شورای نگهبان یا دقیق تر از سد دفتر رهبری گذشته اند. دیگر از این محدودتر چه می تواند باشد؟ تقلب در بیرون آوردن آوردن نام کاندیدای دلخواه در این شرایط دیگر نشان به «پیسی» خوردن است.
 به نظر می رسد که اینها دلایل تاخیر باشد. ضمن آنکه باید در نظر داشت هر چه زودتر کاندیداها را معرفی کنند گرچه نه برای کاندیداها اما برای مخالفین این انتخابات فرصت بیشتری فراهم می آورند تا جهت آگاهی مردم به تجزیه و تحلیل شرایط بپردازند و تبلیغات خود را علیه طبقه ی حاکم و به خصوص باند خامنه ای بیشتر سامان دهند و به این ترتیب مردمی که ممکن است مردد باشند، بیشتر فرصت خواهند داشت تا تصمیم  قطعی بگیرند.
نکاتی درباره ی رفتارهای غیر قانونی باند خامنه ای        
شورای نگهبان خودسرانه شرایط برای کاندیداها تعیین می کند و حتی با وجود مخالفت بخش های مهمی از جناح اصول گرایان با آنها، کاندیداها را بر مبنای شرایط تازه رد صلاحیت می کند.
از آن سوی رئیسی خود را کاندید انتخابات می کند بدون آن که پیش از آن از سمت خود به عنوان رئیس دستگاه قضایی استعفا داده باشد. و وی که کاندید ریاست جمهوری است در عین حال ریاست دستگاهی را به عهده دارد که قرار است تخلفات کاندیداها را بررسی کند.
 این بی قانونی ها به هیچ وجه بدون حساب و کتاب نیست، بلکه برعکس عمدی در آنها وجود دارد. این ها نشانگر شکلی از نشان دادن زور و قدرت و تحمیل کردن خود به دیگران و مردم است.
 مایه اصلی این بی قانونی ها یعنی در واقع بی ارزش نشان دادن قوانینی که خود همین ها وضع کرده اند به این معناست که آنچه روی کاغذ نوشته می شود و به وسیله ی مجالسی قانونی بر آن ها صحه گذاشته می شود تا جایی ارزش دارد که برابری زور و قدرت واقعی را نشان دهد. به محض این که زور و قدرت از این قوانین فراتر می رود، آنچه که قانون عملی است همین موقعیت های واقعی زور و قدرت است:
«شما نمی توانید مانع کارهای ما شوید. ارجاع شما به قوانین که تلاش می کنید ما را در چارچوب آنها نگه دارید، پشیزی ارزش ندارد. اگر زور و قدرت شما بیشتر است می توانید عملی انجام دهید خلاف آن چه در قانون( اساسی و یا هر نوع قانون دیگری) نوشته شده است»!؟
استفاده ی از این شیوه ها برای نشان دادن نیرو و قدرت خود برای یک هدف دیگر نیز هست. نشان دادن زور و قدرت خود به توده های مردم. تحمیل کردن زوری خود به مردم. این هدف بر مبنای یک دیدگاه قرار دارد.
«هر چه زور بیشتری به مردم وارد کنی و آنها را در مضیقه و منگنه و تنگنا  قرار دهی امکان اینکه مردم بتوانند نیروی فکری خود را به حرکت در آورند و دست به عملی بر علیه تو زنند کمتر می شود. شما خود و شرایط خود را به زوربه آنها تحمیل می کنی و آنها نقشی پذیراتر از پیش را قبول خواهند کرد. ابتکار هر عملی در دست توست و مردم به اجبار تابع تو! تو مبتکری و مردم منفعل»!
این هاست معنای این کردارها و آنچه که مایه و پس و پشت این گونه بی قانونی هاست:
«ما می توانیم و انجام می دهیم و کسی نمی تواند مانع ما شود».
این امر صرفا در این گونه اقدامات خلاصه نمی شود. ماموران حفاظت سپاه و یا اطلاعات در جواب خانواده های جانباخته گان هواپیمای اوکراینی به ساده گی به آنها می گویند:
« خوب کردیم کشتیم. شما هم بخواهید زیادی حرف بزنید می کشیم»! همین عبارات به خانواده های جانباخته گان مبارزات دی 96 و آبان 98 زده شده است.
 این شکل رفتار با توجه به شرایط کنونی تنظیم می شود و گرچه برخلاف ظاهر آن، بخشی از آن از روی عجز است- زیرا حکومت با ثبات نیازی به این گونه کردارها حداقل چنین آشکارا ندارد- اما این گونه نیست که همه ی آن از روی عجز باشد، بلکه بر مبنای محاسبه و تحلیل وضع روانی توده ها در مبارزه ی جاری استوار است.
آنها به خوبی می دانند که توده های کارگر و کشاورز و زحمتکش و نه تنها اینها بلکه طبقه ی خرده بورژوازی نیز، به جز چند مورد استثنایی در هیچ کجای ایران نه سازمانی صنفی دارند و نه سازمان سیاسی. و به اصطلاح در شرایط کنونی«مظلوم» اند. و اینها به واقع «مظلوم گیر آورده اند»!
هدف دیگر آن نشان دادن قدرت خود به امپریالیست ها و حکومت های منطقه است برای اینکه این ها روی نیروی دیگری حساب باز نکنند.
هرمز دامان
نیمه نخست خرداد 400
 
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۳۱, جمعه

پیروزی کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه در مبارزه برای خواست دولتی شدن کارخانه

 

پیروزی کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه در مبارزه برای خواست دولتی شدن کارخانه

 تحقق یکی از خواست های مهم کارگران
در روز یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ماه 1400 اعلام شد که به وسیله ی دستگاه قضایی از مالک خصوصی نیشکر هفت تپه خلع مالکیت شده است و این کارخانه به وضعیت سابق خود بازگشته و در اختیار بخش دولتی قرار گرفته است.
 این امر برای کارگران هفت تپه یک پیروزی به شمار می آید، زیرا کارگران توانسته اند به یکی از خواست های مهم اقتصادی - سیاسی خود یعنی بازگشت کارخانه از بخش خصوصی به بخش دولتی در فرایند مبارزه ای که از پنج سال پیش از این آغاز شده بود، تحقق بخشند. اینکه دولتی شدن را نه کارگران بلکه دستگاه قضایی انجام داد و هدف های انتخاباتی هم از آن داشت، (یعنی در شیپور کردن مبارزه با فساد و جمع کردن آرا برای رئیسی جلاد)که هر دو درست است، نمی تواند این امر را در سایه قرار دهد که این تغییر مالکیت در پی خواست کارگران و در نتیجه ی مبارزه ی طولانی خود کارگران صورت گرفت، و چنانچه این خواست و این مبارزه وجود نداشت در بهترین حالت و در صورت بروز جدال جناح ها و باند بازی ها بر سر آن، از دست یک جناح و باند خصوصی در می آمد و در اختیار جناح و باند خصوصی دیگری قرار می گرفت. 
این پیروزی می تواند برخی از ناراحتی ها و مشکلات و مصائب کارگران را بر طرف نماید. مهم ترین اینها عبارتند از نگرانی کارگران از تعدیل نیروی کار به وسیله ی صاحب کارخانه و بنابراین امنیت شغلی، نگرانی از بابت به هرز رفتن نیروی تولید کارخانه به دلیل اهمیت ندادن کارفرما به تولید و استفاده از سرمایه های کارخانه برای تجارت های ممنوع و غیره؛ نتیجه مورد اخیر بالا نرفتن حقوق کارگران و در نتیجه رفاه نسبی کارگران و مواردی از این گونه است.
بنابراین با دولتی شدن کارخانه کارگران ظاهرا می توانند از چند نتیجه مطمئن باشند:
به ساده گی اخراج نخواهند شد و در نتیجه تا حدودی امنیت شغلی خواهند داشت.
احتمالا حقوق های آنها سرموقع پرداخت خواهد شد. اگر چه در این امر، آن هم در شرایط اقتصادی کنونی، تضمینی وجود ندارد، با این حال اینکه چندین و چند ماه حقوق ها به عقب بیفتد و از یک سو به نگرانی کارگران در مورد آینده دامن بزند و از سوی دیگر آنها در شرایط کنونی در بی پولی و در فقر و مسکنت به سر برند و نتوانند نیازهای ابتدایی خود را تهیه کنند، یا پیش نخواهد آمد و یا حداقل همواره پیش نخواهد آمد.
اینکه با بهبود تولید، کارگران بتوانند امیدوار باشند که افزایش حقوق خواهند داشت و در نتیجه   رفاه خود و خانواده ی خود را در آینده بالاتر ببرند بیشتر خواهد شد.
به این ترتیب و از دیدگاه کارگران، دولتی شدن کارخانه می تواند نتایج موثری بر احساس امنیت شغلی، رفع برخی نگرانی ها و رفاه نسبی آنها داشته باشد.
این البته یک سوی قضیه است. سوی دوم آن بر می گردد به شرایط عمومی ایران و وضعی که بر کل کشور از نظر بحران های اقتصادی و سیاسی جاری و شکاف روزافزون بین توده های کارگر و زحمتکش و سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور مذهبی، حاکم است. در واقع این شرایط عمومی بحران کنونی و آینده ی آن است که نشان خواهد داد دولتی شدن کارخانه مزبور تا چه حدودی می تواند انتظارات کارگران را برآورده سازد.
دورنمای مبارزات کارگران هفت تپه
در مورد مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه باید گفت که نقطه ی اوج آن همانا گردهمایی و راهپیمایی های مداوم کارگران و خانواده هایشان بود که در شرایط خاص رشد مبارزه علیه حکومت استبداد مذهبی توانست توده های زحمتکش  و میانی شهر را با خود همراه کند و طبقه کارگر همچون رهبر مبارزات توده ای ظاهر گردد؛ طبقه ای که توان آن را دارد که تحقق بخش خواست های دموکراتیک و انقلابی این توده ها شود.
از سوی دیگر، کارگران هفت تپه با کوله باری از تجربه ی مبارزه طبقاتی خواه در اشکال تشکل به ویژه سندیکا و خواه در اشکال گوناگون مبارزه (از اعتراض های ساده گرفته تا اعتصاب و گردهمایی و راهپیمایی و درگیری و بازداشت و شکنجه و زندان و...) تغییر از مالکیت خصوصی را به مالکیت دولتی پشت سر می گذارند. تمامی این تجربه در مبارزات بعدی آنها در کارخانه ی دولتی شده تداوم خواهد یافت. اما اینکه خواست هایی که کارگران در هنگام مبارزه با کارفرمای خصوصی و دولت در دوره ی پیشین داشتند، چگونه تداوم خواهد یافت و چنانچه مضمون آن تغییر کند و یا کم و زیاد شود و غیره، چگونه اشکالی به خود خواهد گرفت، روشن نیست.
در واقع دورنمای این مبارزه، از یک سو به شرایطی بستگی دارد که دولتی شدن کارخانه به وجود خواهد آورد و از سوی دیگر به اینکه بر کل جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک انقلابی توده مردم چه شرایطی حاکم خواهد شد.
و بالاخره در کنار خواست دولتی شدن کارخانه و برخی از خواست های ریز و درشت دیگر، شعار«اداره ی شورایی» نیز طرح شده بود. به اینکه این شعار در اوج گیری و تکامل آتی جنبش کارگران( ویا افول و رکود آن) دنبال خواهد شد و یا خیر و چنانچه دنبال شود به چه صورتی دنبال خواهد شد و یا در خواهد آمد، به دلیل اهمیت آن، در مقاله ی دیگری پرداخته ایم که به زودی در وبلاگ قرار خواهد گرفت. 
 هرمز دامان
نیمه دوم اردیبهشت 400   
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

درباره ی قتل یک جوان چگونه تعصب و تنگ نظری، بلاهت و حماقت به وجود می آورد و اینها به قتل می انجامد!

 

 

درباره ی قتل یک جوان 

چگونه تعصب و تنگ نظری، بلاهت و حماقت به وجود می آورد

 و اینها به قتل می انجامد! 

1
قتل یک جوان به دلیل همجنس گرا بودن!
در روز سه شنبه 14 اردیبهشت 1400 یک جوان عرب  20 ساله به نام علی فاضلی منفرد ساکن محله مسیر تصفیه شکراهواز را چند مرد از افراد خانواده اش(گویا برادران وی) به بیرون شهر به منطقه ی برومی اهواز بردند و با بریدن گردن وی، جانش را گرفتند.
علت این قتل همجنس گرا بودن علی فاضلی منفرد بوده است. یعنی وی نه جرمی مرتکب شده بود و نه کسی را آزار داده بود، بلکه صرفا هویت جنسی اش یعنی همجنس خواهی، موجب به قتل رسیدن وی شده است.
گفته می شود که پاکتی که در آن کارت معافیت علیرضا پست شده بود به وسیله ی برادران وی باز شده و آنها به هویت همجنس گرا بودن اش که دلیل معافیت وی بوده است( دلیل معافیت با اشاره به بندهایی در کارت قید می شود، و این امر در مورد برخی اقلیت ها موجب محرومیت از حقوق اجتماعی می شود) پی برده اند و همین موجب این شده که تصمیم به کشتن وی بگیرند.
 البته در مواردی این چنین می توان گمانه هایی دیگر( گمانه و نه استنتاجی متکی به فاکت های انکار ناپذیر) را نیز طرح کرد و مثلا اندیشید که پیش از بازکردن پاکت مزبور، این افراد از گرایش جنسی وی آگاهی داشته اند( زیرا پنهان کردن این مساله در مقابل عموم به ویژه خانواده و اقوام اگر ممکن باشد کار بسیار دشواری است) و احتمالا برنامه ی کشتن وی از پیش در فکرشان بوده است؛ منتها باید قتل را به گونه ای انجام می دادند که دلیل و مدرک محکمه پسندی برای انجام آن داشته باشند و بدانند که پس از انجام این کار مجازاتی نخواهند داشت. بنابراین پیش از انجام قتل، افراد مطلعی را در دادگاه ها دیده اند و از آنها شرایط این کار را پرسیده و سپس نه به شکل فردی بلکه به شکل گروهی از افراد خانواده یا فامیل و اقوام که وجه دیگر به قتل رساندن شخص مزبور برای گریز از مجازات است، آن را انجام داده اند.
 این روال بسی از این گونه قتل ها در جمهوری اسلامی و نوع «خدمت» دادگاه های این حکومت به خانواده و یا فامیل و اقوامی است که می خواهند یکی از بستگان خود را (دختری که در رابطه ای بیرون از ازدواج آبستن شده باشد، دختری که با ایجاد روابط آزاد با دوستان پسر، از نظر خانواده، خود را متعهد به «عرف» و نگه داری «شآن» و « آبروی» خانواده نمی بیند، افراد همجنس خواه و غیره که موارد بسیاری از اینها آشکار شده است) به قتل برسانند. به این ترتیب «احکام شرعی» برای اجرای خود به جای دادگاه رسمی و«قانون» از افراد بیرون از دادگاه و به شیوه ای غیرقانونی استفاده می کنند. 
2
چگونه اقدام به این قتل ها توجیه می شود
در کشور ما باورهای عقب مانده ی دینی و مذهبی و احکام و قوانین متحجری که دین و مذهب جاری و تدوین می کند، آداب و سنن کهنه و رایج و روابط حاکم پدرسالارانه و مردسالارانه، بسی از این قتل ها را مجاز می شمارد.
در این گونه مسائل، معمولا خون چشمان شان خانواده فرد مزبور را می گیرد( برادر، پدر، پسر عمو و عمو و غیره) و رگ های گردن شان باد می کند و از آن پس هیچ چیز برای کشتن جلودارشان نیست.
 در موردی که صحبت بر سر آن است باید گفت اینکه فردی از افراد خانواده، به ویژه برادر و نه حتی خواهر( شاید پنهان کردن همجنس گرایی زنان به سختی مردان نباشد) نسبت به جنس موافق خود گرایش و کشش داشته باشد، در کنار رابطه ی بیرون از ازدواج دختران، می تواند  یکی از سنگین تر«جرم ها» به شمار آید. اینها در میان خودشان، از اینکه چنین «بلایی» بر سرشان آمده، «سر در گریبان» می برند و دچار«شرم» و «خجلت زدگی» و «اندوه» و«افسردگی» می شوند. می اندیشند که چگونه« سر خود را میان دروهمسایه بلند کنند»!؟ و از نگاه شماتت بار همسایه ها که متاسفانه در بسیاری موارد همچون آنها پای بند افکار کهنه و متحجراند، بگریزند:
«خواهر شما، دختر شما بیرون از ازدواج آبستن شده( و یا با مردی که وی را دوست دارد گریخته...) و شما بنشینی و نگاه کنی! خونت به جوش نیاید و نشان ندهی که«مردانگی» داری!؟ اگر زورت به پسر نمی رسد که وی را مجبور به ازدواج با خواهر و دختر... خود کنی( معمول این است که در مواردی که عشقی در میان نیست، پسر از زیر مساله در می رود و می گوید ممکن است بچه مال او نباشد!) زورت به دخترت و خواهرت می رسد که وی را بکشی و این «لکه ی ننگ» را از خانواده ات پاک کنی!
اگر برادر و پسر شما هویت جنسی اش یک همجنس گرا بود و به جای این که یک «مرد» باشد، فردی که خود و درو همسایه ات وی را با واژه هایی ضد زن و تحقیر آمیز همچون  ... و ... و... می نامید، بود، چه جای این است که بنشینی و نگاه کنی!
پس«دادگاه» خانواده و فامیل و اقوام را همانجا تشکیل می دهی و خود دادستان و قاضی می شوی و حکم مرگ برادر و پسر همجنس گرای خود را صادر می کنی. آن گاه افرادی را از میان خود انتخاب و نقش جلاد را به آنها می دهی و«ننگ» را از روی خود پاک می کنی! بدان که از این پس هم  در خودت و هم میان اهل محل و شهر می توانی سرت را بلند کنی! تو«مرد» بوده ای! و اکنون دیگر کسی در این امر شکی نخواهد داشت»!؟  
3
باورهای متحجر مذهبی و تسلط روابط پدر سالارانه و مرد سالارانه
 رنج آور و تاسف بار است که در جامعه ی ما هنوز بسیاری مسائل حل نشده است و از جمله ساده ترین آنها؛ اینکه ما حق نداریم که به واسطه گرایش جنسی شخصی( و یا روابط بیرون از ازدواج خواهر و یا دخترمان)، خواه خود نپسندیم و خواه در و همسایه نپسندند، حکم به مرگ فردی دهیم و زندگی را از وی بستانیم.
نخستین امر در این مورد اعتقادات دینی و مذهبی است. نه تنها دین اسلام که همجنس گرایی را امری مذموم می داند - و این در حالی است که از همان آغاز این گونه روابط میان آخوندها کم نبوده است و به ویژه در محل های تدریس که افراد محروم روستایی بخشی از طلاب را تشکیل می داده اند - بلکه در باورهای زرتشتی نیز این رابطه همچون امری کریه قلمداد شده است. این نوع نگاه و باورها در نگرش بسیاری از مردم تداوم یافته و به شکل یک تابو بر جامعه حاکم شده است. جمهوری اسلامی که مذهب را بر کرسی فرمانروایی فرهنگ نشاند، این باورها و تابوها را با شدتی بسیار رو آورد و به آنها غلظت و قوت و قدرت بیشتری بخشید.
 آداب و سنن مردم و اندیشه هایی که از تصورات فلسفی نادرست و غیرعلمی بر می خیزد نیز به این باورها یاری کرد تا خود را سفت و سخت تر گردانند. این باورها بر مبنای تصورات نادرست از «مردی» و «زنی» استوار گشته و چگونگی توضیح و تبیین خود اینها نیز اساسا بر پایه ی روابط پدرسالاری و مردسالاری صورت گرفته است؛ و از آنجا که این روابط اخیر در تاریخ سفت و سخت بوده و هزاران سال تداوم یافته به مرور در امور و روابط دیگر نیز متجلی گشته است.
عام ترین و رواج یافته ترین و پیش پا افتاده ترین این باورها این است که مردان متکی به عقل و منطق، دارای شعور و فهم بالاتر و اراده ی قوی بوده و قدرت تحقق بخشیدن به اندیشه هایشان را دارند، در حالی که زنان متکی به احساس و عاطفه، دارای سطح پایین تر اندیشه و تعقل، اراده ای ضعیف و ناتوان از اشکال عام تحقق بخشیدن به اندیشه ها و خواسته هایشان را دارند( و چنانچه بخواهند آنها را تحقق بخشند به«مکر و حیله» پناه می برند). بنابراین از مرد خواسته می شود که همواره «مرد» و«فاعل» باشد و به «زن» تبدیل نشود زیرا این نزولی بزرگ و تحقیری بزرگ برای وی خواهد بود!
به نظر درک و فهم اینکه چگونه این دیدگاه های مردسالارانه می تواند در نوع نگاه به همجنس گرایی به ویژه همجنس گرایی مردان موثر باشد، خیلی مشکل نباشد. روشن است که از این دیدگاه، همجنس گرایی زنان- همچون اندیشه ها و علائق فکری شان- اساس امری بیرون از اهمیت آنچنانی برای مردان و جامعه است و همچنین اگر در روابط همجنس گرایی مرد،«مرد مردخواه» نباشدیعنی از دیدگاه مردسالارانه و تعصب آلود، حکم«مفعول» را نداشته باشد، اهمیت آن کمتر است.
4
طبقه ی کارگر و همجنس گرایان
گرایش های همجنس گرا، دو جنس گرا و ترانس جندرها جزو اقلیت های زیر ستم در ایران هستند. حکومت مستبد دینی کنونی از همان آغاز بیشترین فشارها را به روی آنها وارد کرده و همچون پیروان ادیان و مذاهب دیگر، یا آنها را در زیر انواع آزارها و محرومیت ها قرار می دهد و یا مجبورشان می کند از کشور بیرون روند و به کشورهای دیگر پناهنده شوند. افکار و باورهای مردم نیز آنها را مجبور کرده است که یا گرایش های خود را پنهان کنند و یا به انزوا گرایند و درون گروه های خود مهجور به سر برند.
همان گونه که طبقه کارگر باید از حقوق زنان، ملیت ها، اقلیت های دینی و مذهبی دفاع کند باید از حقوق اقلیت های جنسی نیز که در خود این طبقه هم وجود دارند، دفاع کند و به آنها در دست یابی به حقوق شان یاری کند.
 در بیشتر کشورها اقلیت های جنسی هر روز بیشتر رو به سوی طبقه کارگر می آورند و امید به این طبقه می بندند که در راه برداشتن آزارهای فیزیکی و روانی از روی آنها به ایشان یاری  کند. یکی از بهترین روزها برای اقلیت های جنسی روز برگزاری روز اول ماه روز کارگر است. آنها به گردهمایی ها و راهپیمایی های طبقه ی کارگر می پیوندند و در کنار کارگران احساس آرامش و اطمینان می کنند.
در ایران، طبقه کارگر باید دیدگاه ها و مواضع خود را بر مبنای احترام به حقوق همجنسگراها، دو جنسگراها و ترانسجندرها استوار کند. باید در مقابل هر تابو، هر آداب و سنن، هر نوع دیدگاه دینی و مذهبی، هر نوع گرایش های متعصابه و تنگ نظرانه رایج که این روابط را تحقیر می کند، آن را طرد می کند، این افراد را مجبور به خروج از کشورمی کند، با آن برخوردهای تحقیرآمیز و دشمنانه تا حد اعدام و کشتن می کند و یا با کاربرد هر واژه ای در نامیدن همجنس خواهان که جنبه ی تحقیرآمیز و سرکوب گر داشته باشد و موجب آسیب روانی به شخص و تخریب وی شود، به مبارزه برخیزد و آن ها را طرد و دفع کند. مبارزه برای حقوق هر اقلیت زیر ستمی، بخشی از وظیفه ی بزرگی طبقه ی کارگر در راه برقراری جمهوری دموکراتیک خلق و جامعه سوسیالیستی و کمونیستی است و طبقه ی کارگر باید این وظیفه را به شکلی شایسته و قدرتمند اجرا کند.
م دامون
اردیبهشت 1400
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

رانده شده گان از درگاه خامنه ای و کاندید شدن برای ریاست جمهوری

 

رانده شده گان از درگاه خامنه ای و کاندید شدن برای ریاست جمهوری

بخش مهمی از خیل رانده شدگان از بارگاه خامنه ای یکی پس از دیگری خود را کاندیدای ریاست جمهوری کرده اند. از تاج زاده اصلاح طلب مغضوب دستگاه ولایت و حمید مطهری یکی به میخ و یکی به نعل زن و محمود صادقی و امثال محسن هاشمی گرفته تا احمدی نژاد دزد؛ و این یکی نه تنها خودش بلکه حمید بقایی و دیگر افراد دار و دسته ی آدمخوارش نیز، که هیچ  یک از او کم نداشتند. و این دار و دسته تا همان لحظه ای که دوره شان به پایان رسیده بود و داشتند از قصر ریاست جمهوری بیرون می آمدند هر چه دم دست شان بود برای روز آخرت شان توی کامیون می ریختند، مبادا دقیقه ای از زمان در دست داشتن این غنیمت به دست آمده هدر برود؛ و باز نه تنها اینها بلکه جهانگیری که برادرش از زمره ی اختلاس گران است و بسی مختلسین و دزدان و حریصان قدرت و ثروت دیگر؛ خلاصه اینها یکی  پس از دیگری برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده اند.
 بسیاری از این افراد به خوبی می دانند که مطلوب خامنه ای و جناح او نیستند و بنابراین شورای نگهبان، حتی چنانچه مصوبه ای را که همین تازگی ها داده و در آن شرایط جدیدی برای کاندید شدن از آستین درآورده، نداده بود و خیلی بی پرده و صریح به آنها نگفته بود که:«ای حضرات ثبت نام نکنید! زیرا شما شرایطی که  برای نامزد ریاست جمهوری شدن نیاز است ندارید!» بازهم طبق سیاست های همواره ی این شورا که همه می دانند که مطیع و «نگهبان» اوامر خلیفه ی اعظم است، آنها را رد صلاحیت خواهد کرد.
اگر این شورا این مصوبه را داد و به وزارت کشور ابلاغ کرد به این دلیل بود که نمی خواست زحمت رد کردن آنها را هنگام بررسی کاندیداها درون شورای نگهبان به عهده گیرد. می خواست با همین اعلام شرایط که هر کدام اش یکی دو تا از کاندیداها را از معرکه بیرون می کند مساله را حل و فصل کند.
 افزون بر این همان گونه که در مقاله ای دیگر اشاره کرده ایم می خواست بار این رد کردن را به دوش روحانی و وزارت کشور بیندازد و خلاصه قضیه را پیش از آنکه حاد و معضلی شود و مثلا در طول مدت بررسی کاندیداها در شورای نگهبان،« توطئه ای» از سوی جریان «انحرافی» جدیدی، صورت گیرد، در سکوت حل و فصل کند.
وانگهی، گیریم که شورای نگهبان مخالف نظر خود و مصوبه اخیرش عمل کرد و اینها را تایید صلاحیت کرد - مثلا ارزیابی ای از اوضاع به عمل آورد و متوجه شد که کاندیدا شدن این افراد، نه تنها حضرات را متضرر نخواهد کرد و به این نخواهد انجامید که اینها رای بیاورند بلکه موجب این خواهد شد که انتخابات به اصطلاح آزاد به شمار آورده شود و رقابتی تر شده تعداد بیشتری و از جمله پایه های این افراد هم شرکت کنند - چگونه می خواهند در این وضع رای بیاورند؟ آن هم زمانی که این درجه نفرت و کینه ی تمامی مردم، از طبقات پایین گرفته تا میانی، از این حکومت وجود دارد و تازه پس از آن شرکت نکردن تقریبا اکثریت واجدین شرایط در انتخابات مجلس در اسفند 98.
 روشن است آنها که در انتخابات شرکت می کردند و به این امید که شاید اینها بتوانند کاری برای آنها انجام دهند، به آنها رای می دادند، اکنون دیگر به این ساده گی ها و راحتی ها پای صندوق رای نمی آیند. بیشتر آنها از هر گونه تغییری از بالا ناامید شده اند؛ 8 سال اصلاحات خاتمی و 8 سال «خدمت محرومان» احمدی نژادی و 8 سال اعتدال روحانی را دیده اند؛ یعنی 24 سال. و دیده اند که یا حضرات انتخاب شده از ریاکاران و دزدان بارگاه خامنه ای اگر ریاکارتر و دزدتر نباشند کم تر هم نیستند (احمدی نژادی ها) و یا به صرف دادن وعده و وعید بسنده می کنند و پای عمل که می رسد مواضع آنها صد و هشتاد درجه تغییر می کند و«غنیمت» به دست آمده را به خدمت ملت ترجیح می دهند( روحانی) و اگر حتی چنانچه همه شان و به طور کامل حل هم نشدند و مثلا ذره ای هم خواستند اصلاحی بکنند، خلیفه اعظم و «سپاه»اش اجازه ی چنین اصلاحی را نیز به آنها نخواهد داد.
در نتیجه، این وضعی خواهد بود با حداقل تعداد شرکت کنندگان، یعنی تقریبا محدود به همان پایه ها و هوادارانی که هر کدام از اینان دارند!
حال چگونه می توانند مطمئن باشند که حتی اگر تایید شوند، کسانی باشند که به آنها رای دهد و آنها را پیروز این میدان کنند! آن هم در شرایطی که مثلا رئیسی که اکنون کاندید شده است حداقل پایه های اجتماعی جناح خامنه ای و بخش عمده ی اصول گرایان را خواهد داشت!
از این ها گذشته، چگونه می توان از دست این انتخابات«مهندسی» شده قسر دررفت و انتخاب شد. خامنه ای و دم و دستگاه اش از مدت ها پیش برنامه ی دولت آینده را چیده اند و می خواهند همین دولت را سر کار بیاورند. مجلس شان را درست کردند و دولت شان را نیز می خواهند درست کنند.
این میان ممکن است اگر و اماهایی در بین خودشان بوده باشد و جدال هایی درونی بر سر این دولت در میان خودشان در گرفته باشد. شاید به دلیل وجود همین جدال ها است که خامنه ای اینک«دولت جوان حزب اللهی اش» را تعدیل کرده و «جوان» بودن را به معنای سنین سی تا چهل تعبیر نمی کند، و یا در مورد برداشت درست از «تحول» ( که شعار سعید محمد پاسدار کاندید شده است) و شیوه ی درست «تحول» اسلامی در کشور، کلی برای دانشجویان بر سر منبر می رود!
با وجود اینکه چنین جدال هایی درون جناح خامنه ای و باندهایی که از آنها تشکیل شده هنوز ادامه دارد و کاملا حل نشده و به این ساده گی ها هم حل نخواهد شد، اما نتیجه انتخابات از نظر آنها روشن است. یکی باید انتخاب شود که خودشان انتخاب کرده اند.
این نکته پایانی ما را به سوی مساله ای دیگر می کشاند:
 حضراتی که می خواهند رئیس جمهور شوندهمه به خوبی می دانند که پست ریاست جمهوری یک « تدارکات چی» بیشتر نیست و آنها اجازه کوچک ترین کاری خلاف نظر خامنه ای و«دولت پنهان»اش نمی توانند بکنند. این نه تنها در مورد اصلاح طلبان صدق می کرد، بلکه در مورد 8 سال دولت احمدی نژاد هم که به خامنه ای «نزدیک تر» بود صدق کرد و در مورد  8 سال روحانی نیز. همه ی این حضرات از این شکایت داشته اند و نتوانسته اند کوچک ترین تغییری در دوران خود در امر مزبور ایجاد کنند.
 
انگیزه های اصلی کاندید شدن مغضوبین
حال پس از این نکته ها، پرسش این است که پس چرا اینها خود را کاندید می کنند؟
 در این مورد می توان نکات زیر را برشمرد:
یکم: اینها همه از همین دم و دستگاه بوده اند. بیشتر آنها مزه ی داشتن قدرت را چشیده اند و دیده اند که چگونه می توان از مزایای مادی آن بهره مند شد. آنها چنانکه در بالا اشاره کردیم آن را «غنیمتی» گرانبها و نان و آبدار می دانند که باید به دست آورد. این در مورد هر سه جناح اکنون مورد غضب یعنی اصلاح طلبان، احمدی نژادی ها و جریان اعتدالی روحانی صادق است.
دوم: اینها همه می دانند که افراد جناح و باند خامنه ای همه در حال «بُردن» هستند. آنچه مردم به عنوان افشاگری اختلاس ها و دزدی ها می شنوند و یا می خوانند، نوک کوه یخ است. توده ی انبوه یخ پایین در آب است و تا کنون رو نشده است. اما آنچه برای مردم رو نشده است برای امثال جهانگیری، احمدی نژاد و بقایی و اصلاح طلبان حکومتی رو شده است. بیشتر آنها کاندید نشده اند که رئیس جمهور شوند- زیرا می دانند این ممکن نیست-  بلکه کاسه به دست به دور خامنه ای حلقه زده اند و با استغاثه و التماس خواهان آن هستند که راهی به درگاه پیدا کنند. آنها سهم می خواهند.
سوم: این رانده شدگان از بارگاه می خواهند توی روی خامنه ای بگویند که آنها هم جزو همین دم و دستگاه بوده اند و برای روی کار آمدن و بقای آن کلی خدمت کرده اند( در انقلاب و جبهه بوده اند، جوانان مردم را کشته اند! در خارج از کشور مخالفان را ترور کرده اند!) و اگر وی آنها را در این دزدی ها و«بُردن» ها و این دم و دستگاه شریک نکند، آنها هزینه این کار را برای او بالا خواهند برد.
در صدر این عده احمدی نژاد است که با توجه به اینکه باند وی نماینده ی بخشی از جناح های حاکم را تشکیل می دهد از موقعیت کنونی باند خود و اندازه ی مال و اموالی که دزدیده است رضایت ندارد و سهم مادام العمری می خواهد. وی از همین الان گفته که «اگر شورای نگهبان وی را رد صلاحیت کند، در انتخابات شرکت نخواهد کرد و به کسی هم رای نخواهد داد». در کنار وی روحانی و اعتدالی ها هستند که بسی از وزرایشان( وزرای دولت روحانی) کاندید شده اند و آخر از همه اصلاح طلبان حل شده در حکومت ایستاده اند.
چهارم: این حضرات سهم می خواهند. یا باید رئیس جمهور شوند و دولت تشکیل دهند و یا اینکه  
جایگاهی که جناح خود را شایسته  آن می دانند به دست آورند. یعنی از حال طرد شده گی بیرون آیند و به کار گرفته شوند. بخشی از این سروصداهایشان برای همین است. چنانچه پست ریاست جمهوری به نام رئیسی نوشته شده باشد - که شواهد کنونی یعنی توافق نسبی جناح اصول گرا به روی وی و تبلیغات صدا و سیما برای او چنین نشان می دهد - و این شخص این مقام را به دست آورد، این سرو صداها و التماس ها ممکن است به این نتیجه بینجامد که دست احمدی نژادی ها و برخی از وزرای دولت اعتدالی روحانی را در دولت اش جایی بند کنند.( بعید نیست که کاندید شدن شخص جلیلی که گویا گفته بود اگر رئیسی بیاید کاندید نخواهد شد، برای به دست آوردن رای های  جریان احمدی نژاد و یا برخی زد و بندها باشد)
پنجم: تمامی موارد بالا شامل بخش اصلی اصلاح طلبان نیز می شود، گرچه اینها شاید زورشان از احمدی نژاد کمتر باشد و تیغ شان مانند وی نبُرد.
 افرادی مانند تاج زاده نیز که کم و بیش تلاش کرده اند با حضور در عرصه ی سیاسی و بیان هر از چند گاهی مخالفت ها و اعتراضات خود، به نفع جریان اصلاح طلبان تبلیغات کنند و این جریان را که مرده است زنده کنند، کاندید شدن خود را نیز در همین راستای زنده نگه داشتن این جریان انجام می دهند. این میان البته اگر کاندیدای اصلاح طلبی تایید شد، امثال وی می توانند مردم را ترغیب کنند تا در انتخابات شرکت کرده و به وی رای دهند.
 
لاریجانی
به جز این دسته ها که صحبت شان شد، علی لاریجانی است که تایید صلاحیت خواهد شد و از آنچه تا کنون صورت گرفته می توان حدس زد که دو فردی که قرار است با هم رقابت را پیش ببرند ابراهیم رئیسی و جواد لاریجانی هستند.
افراد فامیل لاریجانی همه به نحوی مساله دار بوده اند که در دعواهای جناحی و به ویژه باند احمدی نژاد با آنها، رو شده است. یا جاسوسی برای انگلستان( جواد لاریجانی و این اواخر دختر وی)، یا گذاشتن وثیقه هایی که در اختیار دستگاه قضایی بود در بانک و بالا کشیدن سودهای کلان آنها و همچنین داشتن یک معاون رشوه گیر و دزد در کنار خود( صادق لاریجانی رئیس پیشین دستگاه قضایی و عضو کنونی شورای نگهبان) و یا کارچاق کنی و اختلاس و رشوه گیری و رشوه دهی( فاضل لاریجانی). گویا فردی که هنوز فساد وی رو نشده همین علی لاریجانی است.
در کل جناح این شخص و برادرانش از سوی دیگر باندها تضعیف شده اند و از آنجا که توافقی میان اصلاح طلبان بر سر رای دادن به وی نیست، مشکل بتواند با رئیسی رقابت کند. با این همه، در مورد لاریجانی و رقابت وی با رئیسی باید دید اینها چگونه چنگال هاشان را به صورت یکدیگر خواهند کشید!

رئیسی
ابراهیم رئیسی یکی از اعضای «دولت پنهان» بوده و هست و با آمدن وی بخشی از دولت پنهان رو خواهد آمد.
به نظر می رسد که بخش هایی از جناح راست با روی کار آمدن یک دولت نظامی مخالف بوده است. این اواخر بادامچیان عضو هیئت موتلفه به صراحت مخالفت خود را با روی کار آمدن دولت پاسداران اعلام کرد و احتمالا برخی از عقلای صاحب نفوذ این جناح - امثال ناطق نوری و دیگر سران روحانیت مبارز- با نظر بادامچیان موافق هستند.
از اخبار نیز پیداست که در خود سپاه نیز تضادها برای اینکه کدام جناح و باند پاسدار سر کار بیاید تشدید شده است. کاندید شدن سعید محمد و شیوه ی تبلیغات وی این امر را آشکار کرد که این باندها در حال مشاجره هستند.
بنابراین چنانچه فرض را بر این بگذاریم که تعدیلی در نظر خامنه ای صورت گرفته- و این تا زمانی که نام معاونان و وزرای رئیس دولت مشخص نشود روشن نیست- دو دلیل اساسی برای چنین تعدیلی یکی مخالفت بخش هایی از جناح راست با وی در مورد چنین دولتی است و دیگری تشدید اختلافات درون سپاه برای اینکه کدام یک از جناح های آن دولت را به دست گیرد و تاثیرات آن بر یگانگی این نیرو.
از این ها گذشته، ممکن است که یک دولت از نظامیان پاسدار برای پیش بردن برجام چندان مناسب نباشد و به اصطلاح دایره تاثیر و نفوذ سران سپاه را در میان بسیجی ها و پایه های حزب اللهی خامنه ای کاهش دهد و به اصطلاح جای مانور را برای خامنه ای و سپاه خواه در ایران و خواه در منطقه تنگ کند.
از اینها چنین بر می آید شخص رئیسی که در انتخابات پیشین ریاست جمهوری  تمامی رای پایه ی جناح راست را مال خود کرد، اکنون نیز توانسته بیشتر جریان و افراد این جناح را با خود همراه کند.
 بنابراین آن چه باید دولت جوان و حزب اللهی و ضد فساد و ... خواه تا زمانی که خامنه ای زنده است و خواه دوران انتقالی پس از مرگ وی انجام دهد، وظیفه ی دولت رئیسی است.
 
و نکته ی آخر:
آیا رئیسی از هر شخص دیگر به خامنه ای«نزدیک تر» است؟
حتی چنانچه فرض بر این گذاشته شود که رئیسی به خامنه ای از هر شخص دیگر «نزدیک تر» است و رسالت وی یک دست کردن کامل کل حکومت، یعنی تصفیه ی باندها و جناح های حاکم و رها کردن آن از این همه تضاد، با این حال و با توجه به تجربه ی 24 ساله ی اخیر و دولت های خاتمی، احمدی نژاد و روحانی و اینکه هر کدام از این دولت ها بخش هایی از تضادهای درون طبقه ی حاکم در ایران را رو آوردند و آشکار کردند، به احتمال زیاد این دولت نیز به سهم خود می تواند بخش های مهمی از تضادهای درون باندهای« دولت پنهان» را رو بیاورد و جدال هایی تازه در هسته ی مرکزی قدرت برانگیزد.
 هرمز دامان
نیمه دوم اردیبهشت 400 
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

نبرد مردم فلسطین با اشغالگران

 

نبرد مردم فلسطین با اشغالگران

دور تازه ای از مبارزه ی توده های فلسطینی و عرب با صهیونیست های غاصب آغاز شده است.
 سرآغاز این دور، به اواخر سال گذشته و تلاش های دولت صهیونیست اسرائیل برای غصب خانه های مردم فلسطینی در شیخ جراح در قدس(یا اورشلیم) شرقی و بیرون راندن آنها از این منطقه و جایگزین کردن آنها به وسیله شهرک نشین های یهودی برمی گردد.
 این خانه ها به عناوین مختلف از جمله اینکه مالکین اصلی سند مالکیت زمین ها را که مربوط به قرن نوزدهم است در دست دارند، به وسیله ی دادگاه ها از دست مردم این مناطق گرفته می شود. این امر مقاومت فلسطینی های منطقه را برانگیخته و برگزاری گردهمایی ها و راهپیمایی های متعدد و مبارزات زیادی را علیه دولت مرتجع اسرائیل در شهر قدس شرقی و نوار غزه سبب شده است. مبارزاتی که با تهاجم وحشیانه نیروهای اسرائیلی و سازمان های افراطی یهودی روبرو گردیده و موجب زخمی شدن و آسیب دیدن بسیاری از مردم عرب منطقه گردیده است.
تداوم این مبارزات به شلیک راکت و موشک از جانب نیروهای حماس به اسرائیل و شلیک موشک از جانب اسرائیل به  نوار غزه و بمباران این مناطق به وسیله هواپیماها شده است که در یکی از حملات اسرائیل یک ساختمان بزرگ 13 طبقه ای فروریخته است. راستی که شیوه های کشتار مردم از سوی سران جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران خواه در ایران و خواه در کشور سوریه مانند این گونه حملات وحشیانه ی دولت اسرائیل است؛ گویی سران پاسداران و حکومتگران جمهوری اسلامی شیوه های کشت و کشتار مردم بی دفاع را از سران اسرائیل یاد گرفته اند و علیه مردم ایران و خلق های منطقه به کار می برند.
 بنا به اعلام خبرگزاری ها بیش از 70 نفر از مردم غزه که تعدادی از آنها کودک و نوجوان بوده اند، جان خود را از دست داده اند. اکنون و با آماده کردن نیروی زمینی اسرائیل برای حمله به نیروهای فلسطینی و فلسطینی های نوار غزه، جریان این درگیری ها رو به سوی شدت گرفتن بیشتر دارد.
برخی از دولت های امپریالیستی غرب از جمله آمریکا، آلمان، فرانسه و ... که پشتیبانان اصلی دولت صهیونیستی و اشغالگر اسرائیل هستند، به نفع دولت اسرائیل اعلام موضع کرده و حق وی دانسته اند که در قبال حمله به آن کشور از خود دفاع کند، بی آنکه از سرکوب ممتد و خونین تظاهرات مسالمت آمیز فلسطینی ها علیه غصب خانه هایشان سخنی به میان آورند. برخی دیگر طبق روال معمول به محکوم کردن خشک و خالی برخی از اقدامات سرکوب گرانه ی اسرائیل بسنده کرده اند.
 دولت های ارتجاعی منطقه نیز همچون ترکیه، مصر، عربستان و... که برخی از آنها روابط شان را با اسرائیل بهبود بخشیده اند، نیز روال برخی از این دولت های امپریالیستی را در پیش گرفته و صرفا تلاش های دولت اسرائیل را در غصب خانه های فلسطینی ها محکوم کرده اند. برخی دیگر مانند دولت اردن تلاش کرده اند که دولت اسرائیل را«مجاب» کنند که از بیرون راندن فلسطینی ها از خانه های خود خود داری کند. به این ترتیب آنچه که در اعلام مواضع دولت های امپریالیستی غربی و دولت های ارتجاعی منطقه به چشم می خورد، یا حق دفاع را به اسرائیل دادن است و یا محکوم کردن های بی حاصل تلاش های دولت صهیونیستی اسرائیل در اشغال قدس شرقی.
در مورد سازمان های فلسطینی ای همچون حماس و جهاد اسلامی که از سوی حکومت جمهوری اسلامی پشتیبانی می شوند، باید گفت که آنها بیش از آنکه با دولت صهیونیستی اسرائیل مبارزه کنند، یهودی ستیزی را پیشه کرده اند. این ها در عین حال انواع فرصت طلبی و سازش کاری با ارتجاع منطقه و امپریالیسم و نیز دسیسه ها و سرکوب ها را علیه مردم خودی و یا کشورهای دیگر پیش برده و می برند.
 تجارب سال های طولانی نشان داده است که جنگ این ها با دولت اسرائیل در یک چارچوب ارتجاعی است و مطلقا حاوی امری پیشرو و مترقی ای نیست؛ گرچه تا جایی که مبارزه ی این سازمان ها با دولت مرتجع اسرائیل - و نه مردم یهودی- است و نتیجه ی آن ضربه به این دولت غاصب - و نه توده های مردم یهودی - است، باید این گونه اقدامات آنها را همچون کشورهای امپریالیستی که آنها را« تروریستی» می نامند و این سازمان ها را به واسطه ی چنین اقداماتی  «تروریست» خطاب می کنند، محکوم نکرد. از سوی دیگر تا جایی که آنها ایدئولوژی و اعتقادات ارتجاعی و از جمله یهود ستیزی دارند، باید این ایدئولوژی و اعتقادات آنها را افشا کرد و به باد حمله گرفت و هر کجا دست به معامله با قدرت های امپریالیستی و یا دولت صهیونیستی اسرائیل بر سر منافع مردم فلسطین می زنند، بر علیه منافع این خلق موضع می گیرند و یا به معامله  با نیروهای ارتجاعی منطقه و دسیسه چینی در کشورهای دیگری منطقه برای سرکوب خلق های کشورهای منطقه می پردازند، با آنها مبارزه کرد.
در دوران کنونی جنبش جهانی طبقه کارگر و نیروهای کمونیست ها دچار ضعف است. تجلی این ضعف در خاورمیانه و در مبارزات فلسطینی ها موجب این گردیده که سازمان های انقلابی دموکرات انقلابی و کمونیست فلسطینی تحلیل روند و به حاشیه رانده شوند و نیروهای مذهبی عموما مرتجع رو بیایند و قدرت بگیرند. تجارب تاریخ سه دهه اخیر نشان داده است که این نیروها به هیچ وجه توان مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم را ندارند.
برای نیروهای انقلابی و کمونیست، اساس، مبارزات طبقه ی کارگر و خلق فلسطین است که برای به دست آوردن حقوق تاریخی خویش در مبارزه اند. باید از هر گونه مبارزه ی به حق توده ها علیه غاصبان صهیونیست خواه در سرزمین های اشغالی، خواه در نوار غزه و کرانه باختری یا در هر جای دیگر جهان به هر شکل ممکن پشتیبانی کرد.
 روشن است که بدون اتکا واقعی به این مبارزات توده ای، آگاهی بخشیدن و سازمان دادن به آنها، متحد کردن طبقه کارگر و توده های زحمتکش فلسطینی با طبقه کارگر و توده ی مردم عرب کشورهای منطقه و همچنین طبقه ی کارگر و توده ی زحمتکش یهودی و برپایی یک مبارزه و جنبش انقلابی همه جانبه علیه امپریالیسم، دولت صهیونیستی اسرائیل و دولت های ارتجاعی منطقه، جنبشی که در برای جمهوری دموکراتیک انقلابی و سوسیالیسم و کمونیسم می جنگد، هیچ گونه پیشرفت اساسی در مبارزات توده های فلسطینی حاصل نخواهد شد.
پرتوان باد مبارزات طبقه ی کارگر و خلق فلسطین
نابود باد دولت صهیونیستی اسرائیل
  گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
24 اردیبهشت 1400
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

خیز باندهای حریص حاکم برای در دست گرفتن دولت آینده

 

 خیز باندهای حریص حاکم برای در دست گرفتن دولت آینده

نتایج فایل ظریف
داستان«فایل ظریف» فعلا تا حد کاندیدا نشدن وی برای ریاست جمهوری ادامه یافته و احتمالا بسته به جدال ها برای از میدان به درکردن یکدیگر و همچنین معاملات سیاسی میان باندهای حاکم بر سر قدرت ادامه خواهد یافت.
نتایج نهایی صحبت های ظریف هنوز کاملا مشخص نیست. اینکه آیا این نتایج، انصراف ظریف از کاندیدا شدن برای ریاست جمهوری است و وی خود را در راه جناحی که به آن وابسته است یعنی جناح بوروکرات - تکنوکرات غربی یا همان اعتدالی ها«قربانی» کرده- زیرا با وجود این فایل مشکل که شورای نگهبان صلاحیت وی را تایید می کرد- و این جناح خواهد توانست از ضرباتی که وی در فایل مزبور به جناح به اصطلاح روسیه ای( سپاه قدس و پیروان سلیمانی) وارد کرده، استفاده تبلیغاتی کند و پست ریاست جمهوری و در نتیجه دولت بعدی را به دست آورد؛ و یا اینکه خیر، نتایج این فایل در خدمت جناحی خواهد بود که صحبت های ظریف علیه آنهاست و به آنها این امکان را داده و می دهد که به یکی از نقطه های قوت جریان روحانی و اعتدالی ها که گویا قوی ترین رقیب جریان مورد علاقه ی خامنه ای در این انتخابات است، یعنی ظریف حمله کند و خلاصه با واسطه قرار دادن این فایل، جناح مزبور را در منگنه بگذارد و در انتخابات ضعیف و علیل اش سازد.
 در واقع اینکه این صحبت ها بالاخره به نفع کدام جناح تمام خواهد شد احتمالا در فرایند تبلیغات کاندیداها و نتایج انتخابات مشخص خواهد شد.
 
سخنرانی خامنه ای درباره ظریف
 بخشی از سخنرانی پیشین خامنه ای(یکشنبه 12 اردیبهشت 1400) حمله به ظریف بود، حال آنکه همین ظریف نماینده ی اعظم جناب خامنه ای در مذاکرات وین بوده و بدون اجازه ی وی و دفترش نمی توانست کوچکترین قدمی بردارد و توافقی را پیش ببرد.
 اینکه ظریف همواره رفوگری حکومت خامنه ای را می کرده، روشن است. این فرد چاپلوس در صحبت هایش در فایل مزبور، از یک سو در این مورد افشاگری می کند که سران شرکت کننده در جلسه ای که در مورد سرنگونی هواپیمای مسافربری برگزار شده بود- از جمله سران پاسدار- از شلیک موشک خبر داشتند، و از سوی دیگر از آنها می خواهد تا حقیقت را بگویند تا وی این جنایت بزرگ را در روابط خارجی رفوگری کند.   
همچنین خامنه ای با گفتن اینکه هر تصمیمی درباره ی سیاست خارجی در شورای امنیت ملی گرفته می شود پرده از نقش اصلی و کریه خود و جناح اش در تمامی امور سیاست خارجی برداشت. نه تنها چگونگی سیاست در خاورمیانه، بلکه چگونگی روابط با غرب و چین( از جمله قرارداد ننگین کنونی) و روسیه ( بذل و بخشش های دریای خزری و گوشت دم توپ شدن نیروهای ایرانی در سوریه برای منافع امپریالیسم روسیه) و کشورهای منطقه، همه و همه زیر سر خود خامنه ای است که از طریق عوامل اش بر شورای امنیت ملی تسلط کامل دارد.
 سوی دیگر این سخنرانی، مواضع وی در پشتیبانی از دخالت ها و ماجراجویی های سپاه قدس و سلیمانی در منطقه بود. او نام این  دخالت ها و ماجواجویی های نظامی را گذاشت« نفوذ معنوی جمهوری اسلامی در منطقه».
 البته وی پس از آن به« برنامه نظامی» در کنار برنامه های دیگر و ازجمله « مناسبات دیپلماسی و سیاست خارجی» اشاره کرد و گفت که «سیاست یک کشور از آنها تشکیل می شود و نباید این بخش آن بخش را نفی کند» و در نتیجه منظور وی از این «برنامه نظامی» همان قضیه دخالت های نظامی سپاه قدس بود.
 او این گونه تببین کرد که همین «نفوذ معنوی» که عامل آن سپاه قدس و سلیمانی بوده اند موجب این گردیده اند که «دیپلماسی انفعالی» در مورد آمریکا و غرب اتخاذ نشود. خامنه ای برای فرار از این توضیح این نکته که نقش این «نفوذ معنوی» در پیشبرد توافق برجام که وی همواره خود را بی اعتماد به آن نشان می داد چه بود، اسم آن را گذاشت «دیپلماسی انفعالی در منطقه ی غرب آسیا»!
بنابراین از نظر خامنه ای منافعی که این «نفوذ معنوی» (یا به گفته ی ظریف دخالت ها در امور کشورهای منطقه و جنگ های مال مردم برباد ده) برای حکام داشته و دارد تاثیر آنها بر «دیپلماسی انفعالی» و تبدیل آن به «دیپلماسی فعال» در منطقه ی غرب آسیا بوده است. و این در ماهیت امر و تا اینجا یعنی این ماجراجویی ها نه حتی برای منافع مردم لبنان، فلسطینی ها و یمنی ها که جمهوری اسلامی دم از آنها می زند( خلق سوریه را سپاه قدس و سلیمانی قصابی کردند) بلکه حفظ بقای خود در کشور و امتیاز گیری از امپریالیست های غربی سر میز مذاکرات در این منطقه بوده است؛  
از سوی دیگر، اگر« نفوذ معنوی» اصل است نه «دیپلماسی انفعالی»، پس آن سازش بزرگ برجام را چرا «پیروزی بزرگ» متاثر از« نفوذ معنوی جمهوری اسلامی» در «آسیای غربی» نام ننهادند و « نرمش قهرمانانه» در مقابل امپریالیست ها نام نهادند؟ چرا اجازه دادند آژانس به ایران بیاید و فعالیت های اتمی آنها را کنترل کنند؟ و از آن  مهم تر چرا بساط سانترفیوژها را تا حدودی برچیدند؟ چه می خواستند از امپریالیست های آمریکا و اروپا که چنین عقب نشینی هایی کردند؟ اگر ماجراجویی های سپاه قدس و سلیمانی و «نفوذ معنوی» ای که جمهوری اسلامی از فعالیت های آنها به دست آورده بود، موجب این شده بود که بتوانند برجام را پیش را ببرند، و به چنان « پیروزی» های بزرگی دست یابند که امپریالیست ها یکی پس از دیگری برای بستن قرارداد به ایران هجوم بیاورند، آن گاه دیگر آن های و هوی و«هجمه» ی حضرات خامنه چی ها علیه برجام و«شکست برجام» چه بود؟
روشن است که سر امپریالیست ها به راحتی کلاه نمی رود و«اگر صد نگیرند ده نمی دهند». چنانچه خامنه ای و عمله و اکره اش آن پشت و پسال ها به واسطه « نفوذ معنوی» کذایی سپاه قدس و سلیمانی، کفش امپریالیست ها را نلیسیده بودند، آنها به رقابت نمی افتادند که کی زودتر بیاید ایران و قرارداد درست و حسابی ببندد! آن گاه کمپانی های امپریالیستی آمریکا راحت قرارداد برای فروش بوئینگ با ایران نمی بستند!
 بنابراین ریاکاری های خامنه ای تنها برای فریب مشتی حزب اللهی و پایه های اجتماعی هنوز موجود اش است که چشمانشان را سیاهی و تا مغز استخوانشان را نادانی و بلاهت فرا گرفته است. آنچه او دنبال می کند این است که روحیه ی تخریب شده ی حزب اللهی ها و بسیجی هایی که به سپاه قدس و جنایتکاران مرتجعی همچون قاسم سلیمانی باور و امید دارند حفظ و یا بازسازی کند. همچنین او می خواهد این پایه های ناآگاهی را که همواره در حال ریزش اند، برای انتخابات ریاست جمهوری سرپا نگه دارد.

درباره قانونگذاری اخیر شورای نگهبان و مرافعه روحانی با آن
از زمره مسائل پیش آمده در چند روز اخیر مصوبه ی تازه شورای نگهبان و ابلاغ آن به وزارت کشور است. در این مصوبه شورای نگهبان شرایطی تازه ( حداقل ۴۰ سال سن و حداکثر ۷۵ سال، داشتن مدرک کارشناسی ارشد یا معادل آن، قبول قانون اساسی و نداشتن سابقه ی کیفری و بالاخره حداقل چهار سال سابقه در کارهای ارشد مدیریتی) را برای کاندیداها در نظر گرفته است. درخواست این شورا از وزارت کشور این بوده که افرادی را ثبت نام کند که دارای این شرایط باشند. این امر موجب شد که جدالی میان روحانی رئیس جمهوری با شورای نگهبان در بگیرد.
 شورای نگهبان مَثل«میمون هر چه کریه تر ادایش بیشتر!» را می ماند(بینوا میمون! کاش می شد  نام دیگری بر این موجودات کریه و مال مردم خور گذاشت). این به اصطلاح شورا را- همین جوری اش را - به جز خامنه ای و باندهای دورو برش، هیچ کدام از جناح های دیگر یعنی اصلاح طلبان، اعتدالی ها، احمدی نژادی ها و بالاخره حتی اصول گرایان که پیرامون امثال لاریجانی ها و یا ناطق نوری و حتی هیئت موئلفه هستند، قبول ندارند و یا حداقل آن جور که خامنه ای قبول دارد( زیرا این شورا دست چین خودش است و هرگز کاندیدهای او را رد نکرده و نمی کند) قبول ندارند و آن وقت این فسیل های مرتجع مفت خور هر دفعه یک ادا و اطوار در می آورند و مصوبه و قانونی تازه وضع می کنند!
مصوبه ی اخیر صدای همه ی جناح های حکومتی و نه تنها روحانی را در آورد و همه آن را قانون گذاری دانستند. امری که به مجلس مربوط است و نه به شورای نگهبان. روحانی که همیشه  زمان انتخابات ها «شیر» می شود حسابی جوش آورد و به وزارت کشور دستور داد که از قوانین موجود تبعیت کنند و نه از مصوبه ی شورای نگهبان. روحانی با این کار توپ را دوباره در زمین شورای نگهبان انداخت.
در مورد این مرافعه باید به دو سوی آن اشاره کرد:
نخست اینکه دعوای روحانی و باندش را با شورای نگهبان که به معنای دعوا با خامنه ای نیز هست، نباید جدی گرفت. روحانی همان موش موذی و مکار است. او به دسته ی آخوندهای فرصت طلب و ریاکار و مردم فریبی تعلق دارد که گاه لباس شیر می پوشند، لباسی که به تن آنها خیلی خیلی گشاد است. بخش هایی از مردم در دو انتخاب ریاست جمهوری که او همواره در بزنگاه آن گلوی خودش را در هارت و پورت با جناح خامنه ای وعده دادن به مردم پاره می کرد، به وی رای دادند و او هر بار پس از انتخاب شدن حتی به ابتدایی ترین وعده های خود به مردم، وعده هایی که در چارچوب باند و جناح و طبقه ی خود می توانست آنها را دنبال کند، عمل نکرد و به جای آن شروع کرد به ابراز مخلصی و ارادت به خامنه ای و چاپلوسی وی. او یک دزد حقه باز و شارلاتان و همین طور جنایتکار است که هم سر مردم کلاه گذاشت و هم  در کنار خامنه ای دستان اش به خون جوانان وطن آلوده است. از این روی است که تقریبا تمامی توده هایی که این روزها برای گرفتن حق خود به خیابان می آیند، از وی عمیقا متنفرند و علیه وی و دولت اش شعار می دهند.
 از آن سوی شورای نگهبان نیز چنانکه گفتیم دست نشانده های خامنه ای هستند و برده و مطیع اوامرولی نعمت خویش. با این مصوبه آنها می خواهند مسئولیت و زحمت رد کاندیداها را از دوش خود بردارند و به دوش دولت بیندازند. به ویژه اینکه کاندیداهایی که مشمول مصوبه مزبور می شوند- و مصوبه بیشتر برای حذف آنهاست- افرادی هستند که رد صلاحیت آنها در شورای نگهبان برای این شورا هزینه بر است و آن را در انظار و اکنون بیشتر پایه های باقی مانده ی این حکومت و از جمله پاسداران و بسیجی ها رسواتر و بدنام تر از آن چه هست می کند. زیرا بخش هایی از پاسداران، بسیجی ها و مردمی که پایه های این حکومت را تشکیل می دهند، از برخی از همین کاندیداهایی پیروی می کنند که شامل شرایط  مصوبه می شوند؛ از جمله برخی کاندیداهای اعتدالی، سعید محمد، احمدی نژاد و اصلاح طلبان. 
و نکته سوم این است که به احتمال نزدیک به یقین شورای نگهبان حتی اگر روحانی و وزارت کشور به مصوبه عمل نکنند کار خود را دنبال می کند.
 سیاست های این شورا به طور تقریبا مطلق در چارچوب سیاست های خامنه ای و دفتر وی است. اینکه تحلیل خامنه ای و باند وی از فرایند انتخابات و تقابل نیروها چگونه خواهد بود تماما در سیاست های این شورا متجلی خواهد گشت. این شورا نیمه نگاهی هم به پرونده ی 99 درصد کاندیداها نخواهد کرد. آنها تنها افرادی را تایید می کنند که در لیست داده شده از جانب خامنه ای و دفترش موجود باشند. بنابراین حتی اگر شورای نگهبان در اجرای این مصوبه به وسیله وزارت کشور پافشاری نکند به این معنا نخواهد بود که آنچه را اکنون در مصوبه گفته اند زیر پا خواهند گذاشت. خیر! آنها آن کاری را انجام خواهند داد که خامنه ای به آنها دیکته کرده و یا خواهد کرد.      
 
خامنه ای و تقابل دولت و شورای نگهبان
خامنه ای در سخنرانی اخیر خود به تقابل روحانی با نوچه هایش در شورای نگهبان اشاره نکرد و خود را از آن مرافعه برکنار داشت. یک سوی مساله، به اشارات تندش در سخنرانی پیشین به ظریف بر می گردد و به هر حال پس از آن حمله به ظریف، باید کمی شق و رق بودنش را کنترل می کرد و به جای یک جارو جنجال تازه و حمله، سکوت می کرد!
اما از سوی  به نظر می رسد که این انتخابات جایگاه خاصی برای خامنه ای دارد و وی گویا می خواهد با مدیریتی «خونسردانه» و «پرحوصله» آن را به سوی هدفی که در نظر دارد سوق دهد، تا آنجا که زمانی که نامی از صندوق رای درآمد، حداقل واکنش را خواه در میان کاندیدهای جناح های شکست خورده و خواه در میان مردمی که اکثریت آنها کوچک ترین اعتمادی به این حکومت ندارند، بر انگیزد.
به بیان دیگر می خواهد «دولت جوان، حزب اللهی و ضد فسادش» (گویا این آخری باید اشاره به رئیسی داشته باشد که قرار شده کاندید شود- گرچه هنوز مسجل نیست) برخلاف دولت های پیشین به ویژه دولت احمدی نژاد در انتخابات سال 88 که خامنه ای متهم به تقلب در نتایج آرا شد، در بهترین شرایط به روی کار آید و کمترین مخالفت  را برانگیزد.
 
خامنه ای و دولت جوان و حزب اللهی کذایی اش
در مورد این دولت کذایی که خامنه ای در آخرین سخنرانی اش دوباره به آن اشاره کرد، باید گفت هنوز دقیقا مشخص نیست که چه ویژگی هایی خواهد داشت. آن چه روشن است این است که برنامه ای دارند و برنامه ی خود را می خواهند پیش ببرند.
در کنار آن، این مساله که کاندیدای خامنه ای برای ریاست جمهوری، رئیسی- که ظاهرا بخش هایی از جناح خامنه ای با وی توافق دارند- است و یا یکی از سران پاسدار کاندید شده نیز هنوز کاملا مشخص نیست. شاید آنها بخواهند این کاندید را ناروشن و به اصطلاح در سایه نگه دارند تا کمترین میزان افشاگری و کمترین برانگیختگی در مورد شخص انتخابی صورت گیرد؛ شاید بخواهند با یک «احمدی نژاد» دیگر مردم را خام کنند و رای بیشتری از آنها بیرون بکشند! شاید این پاسداران کاندید شده معاونان دولت جوان کذایی شوند و شایدهای دیگر!
 خلاصه تا تمامی کاندیداها ثبت نام نکنند و برنامه های خود را اعلام نکنند و جدال هایشان رو نشود مشکل بتوان در مورد کاندید خامنه ای و برنامه های دولت حزب اللهی خامنه ای و همچنین در توان وی در تحقق بخشیدن به آنها- یعنی آنچه وی می خواهد از آن بیرون بکشد - در جدال با دیگر جناح ها و مردم سخن گفت.   
 
خامنه ای و سخنرانی هنگام انتخابات
سخنرانی های خامنه ای هنگام انتخابات زیاد می شود. دلایلی چند موجب این امر می شود.
 یکم این که وی با این سخنرانی ها می خواهد پایه های جناح اش در میان سپاه و بسیج و حوزه ها و مدارس مذهبی و خلاصه دستگاه های خودی امنیتی و نظامی و آموزشی و اقتصادی و غیره را مدیریت کند؛ از یک سو آنها را به فضای انتخابات بیاورد و از سوی دیگر آنها را کنترل کند و اجازه ندهد که از دست اش در روند و«خوراک» دیگر جریان ها، جناح ها و باندها شوند.
 دو دیگر، می خواهد به جناح ها و باندهای مقابل اش- جناح هایی که کمابیش مخالف زیاده طلبی هایش هستند و روز به روز بیشتر هم می شوند- فرصت ندهد که از شرایط ویژه ی چند هفته ای انتخابات و به ویژه تبلیغات انتخاباتی استفاده کنند و به مثابه خورنده ی پایه های وی و یک قدرت جناحی در مقابل وی علم شوند و به اصطلاح سیاست و برنامه های وی را تخریب کنند و خلاصه کار از کار بگذرد.
همچنین وی می خواهد به امپریالیست ها نشان دهد که همه کاره اوست؛ و بالاخره این میان تلاش کند که مردمی را که این حکومت را قبول ندارند اما هنوز به راهکاری درون این حکومت امید دارند، در خدمت جناح خود به انتخابات بکشاند. وی در بخش زیادی از سخنرانی 12 اردیبهشت خود به مسائل معلمان و کارگران پرداخت و جدا از خالی نبودن عریضه، بخشا می خواست آنها را به خود و جناح اش امیدوار کند.
باید پذیرفت که در میان مردم از همه ی طبقات، عده ای هستند که نه از سیاست چیزی می دانند و نه می خواهند بدانند. آنها زندگی را صرفا بر مبنای عادات خود پیش می برند و از روی عادت هم رای می دهند. این عده هزارو یک دلیل می تراشند که باید در انتخابات شرکت کنند و شرکت هم خواهند کرد گاه حتی در لحظات آخر. و اینها از جمله اهداف نخستین خامنه ای در این گونه سخنرانی ها هستند.    
 
طبقه کارگر و زحمتکشان و انتخابات ریاست جمهوری
بخش عمده ی کارگران و کشاورزان و توده ی زحمتکش شهر و روستا، زنان و مردان و جوانان در انتخاب نمایندگان مجلس در اواخر سال 98 کمترین درجه ی شرکت را داشتند. از آن زمان تا کنون حدود یک سال و اندی گذشته و نه تنها تمامی طبقات زحمتکش بلکه حتی لایه های میانی و مرفه خرده بورژوازی شهری و روستایی نیز که شاهد سقوط مداوم سطح زندگی خویش و افزایش گرفتاری ها هستند، بیش از گذشته از این حکومت روی برگردانده اند.
 اکثریت مردم نه تنها تورم، گرانی، بیکاری و فقر و فلاکت بیشتری را دیده اند و رنج بیشتری کشیده اند، بلکه دزدی، اختلاس، فساد، تجاوز به حقوق مردم و به ویژه زنان و جنایات بیشتری را در تمامی نقاط کشور به ویژه مناطق محروم کردستان و بلوچستان شاهد بوده اند.
چگونگی کنترل کرونا، مساله ی جلوگیری از ورود واکسن های خارجی و غیره، بازی با جان مردم و از بین رفتن روزانه بیش از 400 نفر( تازه طبق آمار حکومتی ) نیز به خوبی نشان داد که حکومت مستبد دینی و در راس آن خامنه ای نه تنها حتی در چارچوب یک حکومت عادی استثمارگر و ستم گر که حفظ فیزیکی نیروی مولد جامعه و جمعیت برایش درجه ای اهمیت دارد، به مردم نمی پردازد، بلکه کوچک ترین ارزشی برای جان مردم قائل نیست و اساسا دشمن خونین مردم است . آنها به خوبی پی برده اند که هر گونه شرکتی در انتخابات یعنی رای دادن به فقر و بدبختی بیشتر؛ رای دادن به دزدی و اختلاس و فسادی افزون تر؛ رای دادن به حکومت برای کشتن مردم و جوانانی باز هم بیشتر؛ یعنی فروش کشور به دولت های دیگر و حقارت ها و بدبختی های بیشتر.
این است که بخش عمده ی واجدین شرایط در این انتخابات شرکت نخواهند کرد. انتخابات شکاف میان مردم و حکومت را آشکارتر از پیش خواهد کرد. یک سو مردمی خواهند بود که سراسر وجودشان را کینه و نفرت از این حکومت فرا گرفته و سوی دیگر را مشتی ریاکار و دزد و اختلاس گر و جانی که پشت دین و مذهب پنهان شده اند و آن را دستاویز پلیدترین حکومت ها کرده اند.
ناروشنی در تکامل اوضاع
این نکته که این شکاف به کجا کشیده خواهد شد هنوز روشن نیست. علت ناروشنی بیش از آنکه در سیاست های کشت و کشتار حکومت گران و کنترل اوضاع از جانب آنان باشد، در شرایط فعلی طبقه کارگر و توده های مردم زحمتکش نهفته است که نه حزب و سازمان رهبری کننده ی مبارز و انقلابی  دارند و نه حتی به گونه ای خود به خودی متشکل اند.
 آیا تکامل واقعیات، موجب بروز امکانات نوینی از پایین خواهد شد و این امکانات وضع را به کلی تغییر خواهد داد و یا خیر، وضع کنونی تا تغییر شرایط از بالا پابرجا خواهد ماند، امری است که در حال حاضر نمی توان به روشنی به آن پاسخ گفت!
 هرمز دامان
نیمه دوم اردیبهشت 400