۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

تضادهای کنونی جهان و نظرات ترتسکیستی (7)


تضادهای کنونی جهان و نظرات ترتسکیستی  (7)
انقلابات «کمونیستی» خاورمیانه و شمال افریقا!؟

33- تقوایی در مقابل آمریکا و اسرائیل!؟
  ما در بخش های گذشته به «انتقادات»  تقوایی به «کشورهای غربی» یا در واقع همان امپریالیستها، زیر نام هایی چون «بوشیسم»،«نئو کانها»،«راست افراطی»،«میلیتاریسم نئو کنسرواتیستی» کمابیش توجه کردیم. برای اینکه موضع  تقوایی را در این مورد بیشتر روشن کنیم، به برخی دیگر از افاضات وی توجه میکنیم:
  « آنقدر به سیاه گفته اند سفید و به جهالت گفته اند علم و به توحش گفته اند تمدن و به فقر گفته اند شکوفائی اقتصادی که مردم بفغان آمده اند و فریاد میزنند دیگر بس است! و این "بس است دیگر" را قبل از همه جوانان غزه اعلام کردند. با خشم و نفرت همه بالائی ها را بباد حمله گرفتند. از آمریکا و اسرائیل و سازمان ملل تا حماس و نیروها اسلامی.»
اینجا تقوایی کمی ژست میگیرد: ضدآمریکا، اسرائیل و سازمان ملل! او مجبور است چنین ژست هایی در سخنرانی اش بگیرد، زیرا بالاخره جوانان غزه علیه امپریالیستها و اسرائیل بوده اند، و چنانچه او آماج های اصلی این مبارزه یعنی آمریکا و اسرائیل را ذکر نکند، مگر زیادی پرت و مضحکه این و آن نخواهد شد!؟ اما چه کند که این امپریالیستهای آمریکایی با رفتارها و سازش های «ناروایی» که میکنند، او را تا حدودی مغموم و افسرده کرده اند!؟ چه کند تقوایی، این مطیع سلطنت طلبان، که امپریالیستها جز آنکه از وی برای پاشاندن سم ترتسکیسم در جنبش طبقه کارگر ایران سود برند، نمیتوانند او و حزب کمونیسم کارگری اش را در معادلات مهمتر به چیزی گیرند!
البته نقد تقوایی از امپریالیستها نقدی نیست که جوانان غزه به آن دست میزنند! نقد خودش است. نقد نوع کمونیسم کارگری است از امپریالیسم، یا آن طور که خودشان میگویند «کشورهای غربی»؛ نقد حزبی است که گویا «میلیونها نفر»!؟ در ایران طرفدار دارد و اینان منتظر فرمان لیدر آن «ژنرال گمنام» جناب تقوایی هستند تا به خیابانها بریزند و انقلاب پرولتری نوع حکمت و تقوایی را انجام دهند. و این نقد چه مضمونی دارد: امپریالیستها به سیاه( احتمالا نیروهای اسلامی) گفته اند سفید!؟ به جهالت( لابد فرهنگ اسلامی) گفته اند علم و به توحش( اسلامی) گفته اند تمدن!(1)
 خیر! امپریالیستها چندان مسئله ای  با ملتهای تحت سلطه  و از جمله جوانان و مردم غزه ندارند. آنان استثمارگران طبقات محروم این کشورها و چپاولگران اقتصاد کشورهای تحت سلطه نیستند. این آنان نیستند که بر پا کنندگان کودتاهای گوناگون و حامی اصلی ارتجاع  و دیکتاتوری در کشورهای تحت سلطه اند. خیر ! امپریالیستها یکی از دو دشمن اصلی این ملتها نیستند! اگر، اگر آنها به سیاه نمیگفتند سفید و به جهالت نمیگفتند علم  و به توحش نمیگفتند تمدن، تمام مشکلات حل میشد! این است نقد تقوایی از امپریالیستها!
البته تقوایی بسیار دوست میداشت که حتی بجای آمریکا و اسرائیل نیز مینوشت«حماس و نیروهای اسلامی»!؟ او زیاد حوصله بخرج نمیدهد و این را در سطور بعد با تکراری که میکند نشان میدهد: 
«گفتند ما جوانیم، آینده میخواهیم، آزادی میخواهیم، کار میخواهیم، زندگی مدرن قرن بیست و یکمی میخواهیم. مانیفست انقلابات جاری را در واقع جوانان غزه اعلام کردند، جوانان فلسطین تحت سلطه حماس.( انگار مانیفست آنها اصلا علیه آمریکا نبود و تنها- یا عمدتا- میتوانست علیه حماس باشد!؟) انتشار این مانیفست که در اینترنت با استقبال وسیعی مواجه شد نشان داد که در خاورمیانه اسلامزده جوانانی هستند که حرف کاملا متفاوتی از نظریه پردازان نسبیت فرهنگی و "تمدن اسلامی"( نقد تقوایی از امپریالیستها، چرا از نسبیت فرهنگی و تمدن اسلامی حرف زدند. او از تمدن غرب اصلا  صحبتی نمیکند) میزنند و همان اهداف و همان تصویری را از زندگی مطلوب خود دارند که جوانان در سراسر دنیا خواهان آنند. همین جوانان وقتی خواستند در حمایت از انقلاب مصر بخیابان بیایند با نیروهای باتوم بدست حماس (لابد آمریکا کاری به کار زندگی آنها نداشت و فقط حماسی ها کار داشتند) روبرو شدند.»(تاکیدها و جملات داخل پرانتز از ماست).
 توصیه تقوایی به جوانان غزه : «امپریالیسم را فراموش کنید و تنها به مبارزه علیه حماس برخیزید.»
 میبینیم که تقوایی خواه در بند نخست و خواه در بند دوم توجه عمده اش متوجه حماس و نیروهای اسلامی است و نه علیه امپریالیستها! البته اگر او واقعا با امپریالیسم و صهیونیسم مخالف بود، این نادرست نبود که در چارچوب یک استراتژی مشخص  و با تفاوت قائل شدن میان عمده و غیر عمده در کنار مبارزه با امپریالیسم با نیروهای مرتجع  نیز بستیزد. اما او تمایلی ندارد که همسو با جوانان غزه با صهیونیستها و آمریکا مبارزه کند. او میخواهد لبه تیز مبارزه علیه امپریالیستها را  کند کرده و به مجرای دیگری اندازد. تمایل واقعی او این است که در کنار صهیونیستها و امریکا علیه همه ی جریاناتی که علیه آنها مبارزه میکند، بستیزد. شکایت های این موجود عاجز در درگاه امپریالیستها جز این نیست که چرا این حضرات که میتوانستند خدمتگزارانی چون حکمت، تقوایی و دیگر دارودسته های ترتسکیست را داشته باشند، یعنی کسانی که برای خدمت به امپریالیستها  واقعا « له له» میزنند، با  نیروهای ارتجاعی سازش کرده اند. به قسمتی دیگر از نوشته وی نگاه کنیم:
« در کمپ ارتجاع اوباما نماینده "گفتگوی تمدنها" و نماینده سازش با نیروهای اسلامی است. نئوکانهای آمریکائی که قبل از اوباما در قدرت بودند نماینده "جنگ تمدنها" بودند و اوباما با تز گفتگوی تمدنها روی کار آمد. بیاد دارید که اوباما در نطق مراسم تحلیفش دستش را به طرف نیروهای اسلامی دراز کرد و چند ماه بعد در سخنرانی ای در قاهره- در همین قاهره ای که امروز کابوس شان است- به مجیزگویی "تمدن و فرهنگ اسلامی" پرداخت. این ورژن آمریکائی همان اسلام پناهی اتحادیه اروپا است که ملاها را بعنوان نماینده "مسلمان مهاجر" برسمیت میشناسد و بهشان تریبون میدهد و زیر پایشان چهارپایه میگذارد. تا قبل از این وقایع از دهانشان نمی افتاد که باید تمدن اسلامی را به رسمیت شناخت و مسائل را باید با مذاکره حل و فصل کرد و حتی در قبال خیزش انقلابی سال ۸۸ در ایران با همین مواضع حسابگرانه و کجدار و مریز برخورد کردند.»( تاکیدها از ماست).
خیر!؟ تقوایی ترتسکیست مشکلی با خود امپریالیستهای آمریکایی و صهیونیستها ندارد. او تنها از« سازش با نیروهای اسلامی» از «گفتگو» امپریالیستها با «تمدن و فرهنگ اسلامی» و«مواضع حسابگرانه و کجدارو مریز» آنها ناراحت و رنجیده است و دلخوری خود را بیان میکند!
این هم یکی دیگر از این نوع انتقادات بی مایه، درهم و ناروشن تقوایی به امپریالیستها:
«... به تاچر و ریگان گفتند رفرمیست، به ارتجاع گفتند انقلاب و به عقبگرد گفتند رفرم! همه چیز مثل جامعه دیوها برعکس شد! به دیکتاتوری گفتند دموکراسی، آن هم نه تنها در کشورهای جهان سومی و "دموکراسی" هائی که مردم مصر و تونس آنها را برانداختند، بلکه در خود آمریکا و کشورهای غربی محدود کردن و زیر پا له کردن حقوق مدنی مردم نام دموکراسی بخود گرفت، با این توجیه که داریم با تروریسم اسلامی میجنگیم. و از آنطرف جلو ارتجاع و خرافات تعظیم کردند تحت عنوان گفتگوی تمدنها و لیبرالیسم فرهنگی و نسبیت فرهنگی.»
  واقعا این چه گونه نقادی است که دو تا حرف روشن نمیتوان از آن بیرون کشید! مثلا اگر بپذیریم که تاچر و ریگان رفرمیست نبودند، باید قبول کنیم که  دیگر رهبران انگلستان و یا آمریکا «رفرمیست» بوده اند!(2) و منظور از رفرمیست بودن در کشور امپریالیستی، که گویا از نظر تقوایی مضر هم نیست، چیست؟ و یا آیا منظور از «ارتجاع » جریانها، احزاب و یا حکومتها در کشورهای غربی است یا در همین کشورهای اسلامی؟ و در صورتی که کشورهای غربی است، تقوایی کدام احزاب در قدرت غربی و یا حکومتها راغیر ارتجاعی و احتمالا مترقی یا انقلابی میداند؟! همینطور است در مورد «عقب گرد»! منظور کدام عقب گرد است؟ عقب گرد در کشورهای غربی یا اسلامی!و...
 در حقیقت لب کلام  تقوایی در مقابل «کشورهای غربی» یعنی امپریالیستها چنین است: این شاید عیب چندانی نداشت (و ندارد) که شما هر کاری می خواستید با دموکراسی در کشور خود بکنید و زیر نام « مبارزه با تروریسم اسلامی» آن را «توجیه» کنید! حتی اگر حقوق مدنی مردم  را له کنید و نام دموکراسی بر آن بگذارید!؟ اما اگر واقعا میخواستید (و میخواهید) با تروریسم اسلامی بجنگید، پس چرا جلوی ارتجاع و خرافات تعظیم کردید( و میکنید) و نام آن را گفتگوی   تمدنها و لیبرالیسم فرهنگی و ... گذاشتید!
 نتیجه نهایی: اگر حضرات امپریالیستها  تحت عنوان «گفتگوی تمدن ها» جلوی ارتجاع و خرافات تعظیم نمی کردند، و بجای آنها ما را به رسمیت میشناختند، این همه مشکل نداشتیم. انگار که خود حکومت «کشورهای غربی» یا امپریالیستها ارتجاعی نیستند و تنها جریانهای اسلامی ارتجاعیند! (3) 
34- انقلابات «کمونیستی» تقوایی در خاورمیانه!؟
اما بپردازیم به خواستهای مردم و جوانان غزه: تقوایی نخست به بیان خواست جوانان غزه میپردازد و انرا مانیفست انقلات جاری اعلام میکند:« گفتند ما جوانیم، آینده میخواهیم، آزادی میخواهیم، کار میخواهیم، زندگی مدرن قرن بیست و یکمی میخواهیم.»
و این همه ی بیان تقوایی از مانیفست انقلابات جاری است! و چنین ادامه میدهد:
«مضمون و ریشه های انقلابات منطقه نیز همان بود که در مانیفست جوانان غزه اعلام شد. این انقلابات سوسیالیستی نیست...»
پیش از آنکه به نظرات تقوایی در مورد «مضمون و ریشه های انقلابات منطقه» توجه کنیم، نخست به همین اعتراف تقوایی توجه کنیم: «این انقلابات سوسیالیستی نیست»! بدینسان تقوایی یعنی کسی که ( البته باتفاق حکمت و دیگر حضرات کمونیسم کارگری) سی سال بود از تضاد کار و سرمایه  در همه کشورهای جهان صحبت میکرد و شعارهای او و حکمت درباره انقلابات سوسیالیستی ( که آنها، آن را در مقابل انقلاب دموکراتیک نوین قرار میدادند) گوش فلک را کر کرده بود، اینک اعتراف میکند که «این انقلابات سوسیالیستی نیست.» سوسیالیستی نبودن این انقلابات، یعنی اصلی نبودن تضاد و کار و سرمایه نبودن در این کشورها.
 این البته اعتراف مهمی است! گرچه مقاصدی که پشت این اعتراف نهفته، بسی مهمتر از نفس خود این اعتراف است؛ زیرا این اعتراف به هیچوچه از آن نیروی صادقی نیست که  در پراتیک سرش به سنگ خورده باشد و در نتیجه با صداقت تام به انتقاد از خود برخیزد! خیر! نفی« سوسیالیستی» بودن این انقلابات از سوی  تقوایی  به هیچوچه از چنین ریشه هایی آب نمیخورد، و تقوایی اصلا و ابدا «مال این حرفها نیست»، بلکه برعکس، این اعتراف درست به این دلیل صورت میگیرد که او از یک طرف از وقایع جاری کنده نشود و بتواند نقش مضر خود را در قبال این جریان ها( البته نه صرفا یا عمدتا خارجی بلکه مهمتر داخل کشور) ایفا کند و برای موضع گیری های آینده خود بستر فراهم نماید، و از سوی دیگر و در ارتباط با دلیل بالا، به این علت است که دارودسته های سلطنت طلب (و امپریالیست را) که دیگر نمیتواند بدون اجازه آنها آب بخورد، راضی  و خوشنود نماید.(4)  پس این انقلابات قرار است چه تضادهایی را حل کند و چه نام دارد:
 تقوایی ادامه میدهد:« ولی بر سر دخالتگری مستقیم مردم در سیاست و در اداره امور خود است و به این معنی بر سر کمونیسم است.»
تقوایی آنقدر گیج و منگ است و دچار تضادهای حل ناشدنی که نمیداند چه میگوید! از یک سو او مایل نیست که چیزی در باره انقلابات جاری بگوید که دیگر خریداری ندارد، یعنی شعارهایی را بدهد که روزی روزگاری چنان گرد سرش میچرخاند که هر کس به او اعوان و انصارش توجه مینمود، گمان میکرد که همین فردا در ایران انقلاب سوسیالیستی رخ میدهد؛ دیگر اینکه، او مایل است که مطیع و منقاد سلطنت طلبان، تمامی شعارهای گذشته  در وصف انقلاب نوع کمونیسم کارگری اش را حذف کند؛ و بالاخره او میخواهد تا کسی مچ او را نگرفته و از او در مورد انقلابات سوسیالیستی ای که قرار بود در یک یک کشورهای جهان صورت گیرد، باز خواست نکرده «فرار به جلو» را آغاز کرده  و موضع تازه ای اتخاذ کند؛ از آن مواضع «رادیکالی» که تنها از حضرات حکمتیست ها بر میآید که بگیرند، مواضعی که هرگز «نمیتوان از موضع چپ از آنها انتقاد به عمل آورد و تنها میتوان از موضع راست از آنها انتقاد کرد»! بدین ترتیب تقوایی بتواند  نه تنها جای هر گونه مواخذه  و سخنان بی مسئولیتی را سد کند، بلکه یک قدم پیشتر از این گونه نقادی ها قرار بگیرد:
پس تقوایی موعظه میکند:«باشد! اگر من چاره ای ندارم که اعتراف کنم و اعتراف میکنم که این انقلابات سوسیالیستی نیست. ولی  امتیازی به شما کسانی که میگویید این انقلابات دموکراتیک (5)است نیز نمیدهم. جلوتر از انقلابات سوسیالیستی قرار میگیرم و میگویم این انقلابات به یک معنی کمونیستی است»!
پیش از اینکه به معنای مورد نظر تقوایی توجه کنیم، لازم است خدمت تقوایی عرض کنیم که او بسیار فراموش کار است: او آنقدر فراموشکار است که یادش رفته است که در همین مقاله(یا سخنرانی اش) در بخشی که او درباره حذف حسنی مبارک صحبت کرده بود، چنین افاضه فرموده بود: 
 «در کشورهای دیکتاتوری عریان شبیه مصر اولین مانع بر سر گسترش مبارزه و رشد اعتراضات و انقلاب علیه وضع موجود خود دیکتاتوری است - و فلسفه و ضرورت وجودی دیکتاتوری هم اساسا همین است. » و
«باید دیکتاتور برود و یک نوع آزادیهای دو فاکتو و فضای باز سیاسی بوجود بیاید تا ما کمونیستهائی که همیشه زیر زمینی فعالیت میکردیم بتوانیم سرمان را بلند کنیم و کارمان را بکنیم. در مصر این اتفاق افتاد. و اگر یک حزب رهبری کننده انقلاب وجود میداشت، اولین قدمش میباید کنار زدن مبارک میبود.»(6)
 و اینک تقوایی میخواهد ما را مجاب کند که در کشورهایی که دیکتاتوری عریان مسلط است و مردم نیاز به آزادی و دموکراسی دارند، توده ها دست به انقلاب کمونیستی زده اند!؟ و برای چه ؟ برای اینکه بتوانند حسنی مبارک را ببرند و  فضای باز سیاسی را ایجاد کنند! چرندیاتی که مصرف آن تنها برای نگه داشتن عده ای هوادار دور بر خودش است.
البته ممکن است تقوایی بگوید که او نگفته است انقلابات کمونیستی است، بلکه گفته است « به یک معنی کمونیستی است»! پس لازم است که به معنای مورد نظر تقوایی توجه کنیم:
«کمونیسم به معنی سیاسی مستقیم و اجتماعی کلمه. قدرت توده مردم در شکل مجمع عمومی در میدانهای تسخیر شده بوسیله مردم، و یا کمیته های حفاطت از محلات و غیره و خواست توده ای دخالتگری مستقیم در امور خود در محور این مبارزات قرار دارد.»
اولا  انقلاب کمونیستی صرفا خواست «توده ای» دخالت مستقیم مردم  در امور خود نیست. برای اینکه چنین خواستی را کمونیستی بنامیم، آنچه که در درجه اول اهمیت قرار میگیرد این است که این توده ای که خواهان  دخالتگری مستقیم در امور خود است، از نظر طبقاتی کدام طبقه است؟ دهقان است، خرده بورژوازی است و یا طبقه کارگر.  در میان این سه طبقه، تنها طبقه کارگر است که  بطور«غریزی» خواست برقراری کمونیسم را دارد و میتوان برای مبارزه طبقاتی اش خود انگیخته اش تا حدود مشخصی، معنای «ضمنی یا پنهانی» کمونیستی قائل شد. معنایی که نه بطور خودبخودی، بلکه  تنها با رهبری حزب کمونیستی میتواند، گسترش یابد، شکفته گردد و ببار نشیند. بعبارت دیگر  تنها زمانی میتوان بطور واقعی برای مبارزات انقلابی طبقه کارگر معنای کمونیستی قائل شد که این طبقه در حزب کمونیستی خود متحد شود و زیر رهبری  سیاسی چنین حزبی، مبارزه طبقاتی خود را پیش برد. اما دو طبقه دیگر نه بخودی خود، بلکه تنها در صورتی  که بوسیله طبقه کارگر رهبری شوند، میتوانند در مبارزه طبقاتی برای کمونیسم، به جنبش خود ادامه دهند، درغیر این صورت مبارزه این طبقات به هیچوجه نه تنها معنای «ضمنی» کمونیستی ندارد، بلکه برعکس معنای ضمنی و بر آمد واقعی شان بورژوایی است.
از این رو خواست «دخالت مستقیم  در امور خود» توده های شهری ای که بافت اصلی شان را در حال حاضر، در بیشتر کشورهای تحت سلطه، توده ی خرده بورژوازی تشکیل میدهد، بخودی خود نمیتوان خواست کمونیستی دانست.
 دوما، اعمال «قدرت توده مردم در شکل مجمع عمومی محلات»  و یا «کمیته های حفاظت از محلات» به هیچوچه خاص جنبشها و انقلابات جاری نبوده، بلکه در همان انقلابات دموکراتیک بورژوایی (از جمله انقلاب  1879فرانسه) نیز وجود داشت. در ایران، در انقلاب مشروطه، ما انجمنهای شهری و روستایی ایالتی و ولایتی داشتیم که برخی از آنها دارای خصلت مردمی(مانند انجمن تبریز) و نماینده قدرت  توده های مردم  بوده اند و محلات که سهل است، شهر را نیز اداره میکردند؛ توده هایی که بافت طبقاتی آنها در بهترین حالت خرده بورژوایی بود. همچنین، درانقلابات دموکراتیک نوین همچون چین و ویتنام و... که به رهبری طبقه کارگر صورت گرفتند، در مناطق آزاد شده ای که بوجود میآمد، شوراها و یا اتحادیه های محلی و منطقه ای که عموما از دهقانان و کارگران و یا سربازان، تشکیل میشد، امور را اداره میکردند؛ در حالیکه آنچه بر قرار میگردید، نه نظام کمونیستی، بلکه بطور عمده جمهوری دموکراتیک خلق بود، و چنانچه بخواهیم به قیاس این رده اخیر با آنچه تقوایی معنای  کمونیستی برای آن قائل است، دست زنیم، اینها بسیار به کمونیسم نزدیک تر و یا کمونیستی تر بودند.
سوما،«کمونیسم به معنای سیاسی مستقیم  و اجتماعی کلمه» این نیست که مردم در میدان شهر جمع شوند و مثلا مجمع عمومی تشکیل دهند و اداره محل را بعهده گیرند. آنچه که مهم است نخست، همانطور که گفتیم طبقاتی هستند که نقش رهبری را در این مجامع عمومی بعهده دارند، و دوما این  نکته است که این مجامع عمومی و تشکلات خودبخودی که ضمن جنبشها و انقلابات بوجود میابند، بخودی خود و در حد یک یا چند میدان تسخیر شده نمیتوانند کمونیسم بسازند؛ خواه از لحاظ سیاسی و خواه از لحاظ اجتماعی. برای تبدیل چنین امری،  باید قدرت سیاسی، بوسیله مردم مسلح، و با جنگ یا قیام مسلحانه (زیرا راه دیگری وجود ندارد) ساقط گردد و این نوع مجامع، که در آن صورت تنها شکل مجمع عمومی کارگران را نخواهند داشت و بناچار در اشکال تشکیلاتی کمون، شورا و... شکل خواهد گرفت، دارای قدرت واقعی یعنی سرکوب ضد انقلاب و اداره امور خود گردند. در انقلاب روسیه، اشکالی از این مجامع توده ای به شکل قدرت سیاسی شوراها در مقابل قدرت سیاسی حاکم شکل گرفتند و نوعی قدرت دوگانه در کشور پدید آمد. اگر چنانچه بخواهیم چنین عباراتی را درمورد تشکلهایی که در طول یک انقلاب بوجود آمد و نشانگر«کمونیسم به معنای سیاسی و اجتماعی مستقیم کلمه» بود، یا باید از کمون پاریس نام ببریم و یا از همین شوراهای کارگری در روسیه و یا از شوراها و کمون های خلق در چین.
بنابراین، سخنان تقوایی بسیار پوچ و بی معناست، هنگامی که برای مجامع عمومی توده هایی که اکثریت آنها را توده ی خرده بورژوا تشکیل میدهد و نیز دارای رهبری های خرده بورژوایی و بورژوایی و بعضا ارتجاعی هستند، معنای کمونیستی قائل میشود. این نوع تجمعات و مجامع عمومی و این نوع خواستها، در بهترین حالت نشانگر خواست های دموکراتیک و دارای  معنای دموکراتیک هستند و تقوایی تنها برای نباختن قافیه چنین معنایی را به آنها میدهد.
 بر همین روال است  خواست جوانان غزه. چنانچه بخواهیم بر مبنای خواست آنها، قضاوت کنیم، خواه آنچه  واقعا وجود دارد و خواه آنچه تقوایی بطور سرو دم بریده بیان میکند، نمیتوان گفت این خواستها کمونیستی است: جوان بودن، کارخواستن، آزادی خواستن و آینده خواستن، خواست کمونیستی نیست، بلکه در بهترین حالت بورژوایی است. اگر این خواستها را درکنار آنچه تقوایی آنرا خواست رفع دیکتاتوری و ایجاد فضای باز سیاسی (یعنی در حقیقت دموکراسی) میداند(7)  قرار دهیم، ماهیت بورژوا – دموکراتیک مبارزات جاری، خواه در غزه و خواه در جنبشها و انقلابات خاورمیانه و شمال افریقا بیشتر روشن خواهد شد. البته تقوایی سعی میکند با نکاتی چون  خواست« زندگی مدرن قرن بیست و یکمی» این جنبشها را تنها در مقابل جریانات اسلامی(مثلا حماس) قرار دهد و خصلت ضد امپریالیستی آنها را کمرنگ نماید.  نتیجتا، تقوایی در حالیکه از یکسو  سرخود و بی پشتوانه معنای کمونیستی به این مبارزات میدهد، از سوی  دیگر تلاش میکند خصلت عمیقا دموکراتیک این انقلابات و نیز بویژه خصلت ضد امپریالیستی آنها را پنهان کند. (8)

                                                                                    ادامه دارد.
                                                                           هرمز دامان – آبان 91
یادداشتها
1- توجه کنیم که این نکات بیشتر از اینکه بطور عام درباره ی گفتار و رفتار امپریالیستهایی که تقوایی عموما آنها را مورد نقد راستین قرار نمیدهد، صدق کند، در مورد گفتار و رفتار امپریالیستها در مورد نیروهای اسلامی صدق میکند. میدانیم که یکی از مهمترین دلایل حکمت و تقوایی برای دفاع از حمله امپریالیستها به افغانستان یا ایران، مثلا برتری و امروزی بودن تمدن غرب بوده است.
 2- آنچه از فحوای کلام تقوایی بر میآید این است که وی جناحهای درون امپریالیستها را به رسمیت میشناسد. و گویا بی میل نیست که هر از گاهی از جناحی پشتیبانی کند. او ریگان و تاچر را غیر رفرمیست خطاب مبکند ولی نمیگوید که اگر آنها رفرمیست نبودند چه بودند! همچنین او از آنها که «گفتگوی تمدنها» براه میاندازد ناراضی است، ولی در حالیکه مخالف نئوکانها و بوشیستها است، نمیگوید که آیا با کسانی که از جنگ تمدنها حمایت میکردند، موافق است یا خیر؟ تقوایی واقعا نمیداند چه بگوید تا بتواند راه دررفتی برای خود درست کند.
3-  و این هم یکی دیگر از نقادی های تقوایی از امپریالیستها:
 « حالا اوباما و هیلاری کلینتون یک خط در میان از ارزشهای جهان شمول انسانی صحبت میکنند! باید پرسید تز احترام به تمدن اسلامی و جوامع اسلامی چه شد؟! ارزشهای جهانشمول انسانی را مثل یک کلیشه تکرار میکنند اما نمیتوانند پنج دقیقه توصیح بدهند مقصودشان از ارزشهای انسانی چیست چون یک مثقال از این نوع ارزشها در سیاست و فلسفه و نحوه تفکرشان یافت نمیشود. این ترم را مجبورند بگویند چون کمتر از این نمیشود با مردم قاهره صحبت کرد. آقای اوباما نمیتواند به سخنرانی دوسال قبلش در قاهره رجوع کند چون برای بورژوازی کلید مشکل مصر سازش و مذاکره با اسلام سیاسی نیست. نیروهای اسلامی تاثیری بر انقلابات جاری نداشته اند و ندارند که بشود با دیدن دم آنها مردم را کنترل کرد.» (تاکیدها از ماست).
میبینیم سوای برخی انتقادات جزیی دعوای اصلی تقوایی با امپریالیستها بر سر این است که چرا با نیروهای اسلامی سازش میکنند. دیری نیست که تقوایی پیرو امپریالیسم با همین سازشهای امپریالیستها نیز کنار بیاید!
4- دلایلی که موجب میشود تقوایی چنین بالا و پایین بپرد بطور کلی عبارتند از 1- واقعیتهای موجود 2-  وظایفی که اعلام سوسیالیستی بودن آنها از سوی تقوایی در مقابل وی قرار میدهد 3- با توجه به اینکه تقوایی میخواهد مبارزه را محدود به رفتن حسنی مبارک کند و عجالتا میخواهد دیکتاتوری نباشد تا او و حضرات ترتسکیست بتوانند «کاری» کنند، اصلا مایل نیست چیزی در باره سوسیالیسم بشنود و یا بگوید. او در این مورد تابع و مطیع اوامر سلطنت طلبان و امپریالیستها است.
5- میدانیم که این نوع انقلابات باید به نوع نوین آن یعنی به رهبری طبقه کارگر تکامل یابد زیرا در شکل کهن هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
6- در قسمت چهارم همین نوشته درباره این گونه نظرات تقوایی بطور مفصل صحبت کردیم. 
7- آنچه تقوایی میخواهد، و البته ظاهر و  نه واقعا، همین رفتن دیکتاتور ها و ایجاد فضای باز سیاسی است. اما تقوایی چپ و راست میگوید خواست این فضای باز سیاسی به معنای خواست دموکراسی نیست. وی  در همین بخش میگوید:
« مردمی بخیابان آمده اند که هیچیک از این دوقطب اسلام سیاسی و دموکراسی، چه در جنگ با یکدیگر و چه در مذاکره، جوابگویشان نیست. مردم حتی اگر در لفظ از دموکراسی صحبت کنند منظورشان دخالت مستقیم در سیاست و اداره امور جامعه است. مردم دموکراسی نیابتی را قبول ندارند. در تونس و یا مصر و یا حتی لیبی و سوریه چه کسی عاشق دموکراسی پارلمانی است؟ آیا واقعا دعوا بر سر انتخابات و پارلمان است؟ و یا بر سر تمدن خودی و ارزشهای اسلامی است.»
 روشن نیست که اگرمردم دموکراسی نمیخواهند، پس چرا تقوایی تنها وظیفه انقلابات جاری  را رفتن دیکتاتوری هایی نظیر حسنی مبارک و ایجاد فضای باز سیاسی میداند و جبونانه میگوید که اگر در مصر حزب کمونیست وجود داشت، بیشتر از آنچه توده ها خودشان انجام دادند کار دیگری نمی توانست انجام دهد؟  مگر فضای باز سیاسی معنایی چز یک دموکراسی بورژوایی دارد؟ میدانیم، زمانی که جنبشها و انقلاباتی نظیر آنچه در شمال افریقا و خاورمیانه رخ داد، تحت رهبری طبقه کارگر و حزب کمونیست انقلابی نباشند، خواه نا خواه در شکل کهن آن اسیر میشوند و خواست نوعی دموکراسی بورژوایی که پارلمان هم از ارکان آن است بر آنها مسلط میشود. تقوایی بیهوده میکوشد تا این انقلابات را از انقلابات نوع  دموکراتیک بورژوایی مبرا کند.
8- تقوایی گاه به میخ میزند و گاه به نعل:   
 «مردم نه تنها در انقلاب علیه دیکتاتوریها بلکه در خود غرب هم، میپرسند چرا ما بیکاره ایم؟ چرا هیچ جا حرفمان بحساب نمیآید؟ چرا در برابر دولتها، در برابر تصمیم گیرندگان اقتصادی و سیاسی که ریاضت کشی را راه پیشروی و شکوفائی قلمداد میکنند و با اسم منافع ملی و یا مبارزه با تروریسم جنگ و جنایت براه میاندازند، دستمان بجائی بند نیست؟»
اینها نقادی و بیان خواستهای مردم و تنظیم آنها از سوی یک نیروی کمونیستی نیست. بلکه تبدیل خواست های واقعی مردم به مشتی استغاثه و آه و ناله به درگاه امپریالیست ها است! 


۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

با درود به احزاب برگزار کننده کنفرانس بین المللی حمایت از جنگ خلق در هند


با درود به احزاب برگزار کننده کنفرانس بین المللی حمایت از جنگ خلق در هند


وضعیت بین المللی کنونی برای طبقه کارگر، زحمتکشان و خلقهای جهان بی اندازه دشوار و سخت است. در حالیکه سوسیالیسم یگانه گزینه ای است که میتواند به وضع اسفبار کنونی، فقرو بی سرو سامانی، بی حقوقی سیاسی و اجتماعی، تهاجمات امپریالیستها، جنگ و خونریزی  پایان دهد، صلح به ارمغان آورد و  پیشرفت های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوجود آورد، اما نه هیچ پایگاه سوسیالیستی در جهان وجود دارد، و نه جنبش کمونیستی در کلیه کشورهای جهان شرایط عمومی مناسبی دارد.
 ویژگی لحظه کنونی، تاخت و تاز امپریالیستها توام با عقب نشینی های محدود و به سازش کشاندن جنبشها است؛ خواه از نظر مجموع اوضاع جهانی بنگریم و خواه از نظر شرایط داخلی کشورها . در صحنه جهانی، تهاجم نوین امپریالیستی برای به مدت بیش از ده سال است که آغاز شده و ادامه دارد. مرکز ثقل این تهاجم منطقه خاورمیانه است که در حال حاضر یکی از کلیدی ترین مناطق جهان برای امپریالیستهاست.  این تهاجم مراحلی همچون حمله به افغانستان، عراق،  لیبی و اینک سوریه را داشته است، و غیر از اینها زمزمه جنگ با ایران برای تسلیم یا برکناری ارتجاع جمهوری اسلامی و برقراری حکومتی منطبق با میل خودشان و یا سازگارتر با آنها را دنبال میکند.
 از دیگر سو، در شمال افریقا و خاورمیانه که جنبشهای انقلابی  و مترقی کارگران و زحمتکشان و نیروهای ملی و مترقی  موج وار به پیش میتاختند و سر راه خود نیروهای ارتجاعی را می روفتند، از دو تاکتیک به سازش کشیدن جنبشها و یا تهاجم همه جانبه  استفاده کرد. هر جا رژیمهای دست نشانده خودش  در راس قدرت بودند، مثلا مصر، تونس، بحرین و... تلاش کرد که این جنبشها را تا آنجا که میتواند سرکوب کند و در صورتی که سرکوب نتوانست نتیجه لازم ببار بیاورد، آنها در راه های انتخابات  بپیچاند و چنانچه باز  نتوانست نیروهای وفادار به خود را، مقبول و منتخب مردم سازد، دست سازش کارترین و ارتجاعی ترین نیروهای را بفشرد و با آنها کنار بیآید. اما در جاهایی  همچون لیبی و سوریه که نیروهای کاملا مطیع خودش سر کار نبودند، تلاش کرد نقش ارتش باصطلاح آزادیبخش را بازی کند و بدترین نیروها را در اپوزیسیون موجود تقویت کرده، آنها را تابع  مقاصد خود سازد.
   در کشورهای امپریالیستی نیز، جنبش عظیم کارگران و زحمتکشان و به همراه آنان، دانشجویان و جوانان  که از شرایط رنجبار بحران اقتصادی  به تنگ آمده بودند، در شرایط فقدان نیروهای انقلابی و کمونیستی و علیرغم اوج هایی در مبارزات کارگران اسپانیا، انگلستان و برخی از کشورهای دیگر، عموما در حول و حوش خواستهای اقتصادی و معدودی خواستهای سیاسی متوقف گردیدند.
 با توجه به مجموع اوضاع بالا، یعنی وضع نیروهای امپریالیستی، وضع  مبارزات طبقه کارگر و خلقهای  تحت ستم و نیز شرایط نیروهای انقلابی کمونیست، باید گفت که طبقه کارگر و نیروهای کمونیست، خواه در هر کشور بخصوص و خواه از نظر بین المللی در شرایطی هستند که اوضاع نامساعد و دشواری ها، جهت عمده تضاد و اوضاع مساعد و کامیابی ها، جهت غیر عمده و ضعیف تضاد را تشکیل میدهد. تغییر این اوضاع به ضد خود یعنی اوضاع مساعد و تبدیل شکستها و عقب نشینی ها  به پیروزی و پیش روی، تنها میتواند به یاری تلاش و فعالیت خستگی ناپذیر نیروهای مترقی و انقلابی و در راسشان کمونیستها رخ دهد.
کشورهند در شرایط فوق العاده مهمی از نظر منطقه ای و  بین المللی قرار دارد. طبقه کارگر، دهقانان، زحمتکشان  و تمامی مردم مبارزهند بیش دو قرن است که یا مستقیما و یا غیر مستقیم یوغ استعمار و امپریالیسم و ارتجاع را مستقیما به گردن داشته اند. استثمار و ستمی که خلق هند طی بیش از دو قرن است بدوش میکشد و مبارزات گوناگونی که انجام داده ، او و پیشروانش را به درجات صاحب تجربه شناخت استعمار، امپریالیسم و ارتجاع داخلی کرده است. مبارزات طبقه کارگر، دهقانان و زحمتکشان هند و در پیشاپیش آنها، احزاب کمونیست هند( م- ل ناگزلباری) و حزب کمونیست هند(مائوئیست)  در راستای همین مبارزات  دو قرن اخیر این کشور قرار دارد و جزیی از نبرد عمومی طبقه کارگر جهانی برای برقراری سوسیالیسم و کمونیسم بحساب میاید.  طبقه کارگر هند و احزاب مبارزش که اینک در حال پیش برد جنگ خلق هستند، براستی میتوانند برای همه کمونیستها و انقلابیون در همه کشورهای جهان دنیایی از امید بیافرینند و مشوق همه ی نیروها در همه کشورها و تلاش مضاعفشان برای تبدیل شرایط ناساعد به شرایط مساعد گردند. ما مائوئیستهای ایران وظیفه خود میدانیم که از این مبارزات حمایت و پشتیبانی کرده و در عین حال با مبارزات خود با امپریالیسم و ارتجاع به آن یاری رسانیم.

پیوسته باد مبارزات طبقه کارگر و خلقهای جهان
پردوام و پیروزمند باد جنگ خلق در هند

جمعی از مائوئیستهای ایران
22 نوامبر 2012



*********************************

در کارزار و کنفرانس بین المللی حمایت از جنگ خلق در هند فـعـالانـه سـهـم بـگـیـریـد!

به تاریخ 24 نوامبر سال جاری ( 2012 ) یک کنفرانس بین المللی به مثابه بخشی از یک کارزار یک هفته یی حمایت از جنگ خلق در هند در شهر هامبورگ آلمان برگذار می گردد. در حال حاضر، جنگ خلق در هند، تحت رهبری حزب کمونیست (مائوئیست) هند، پیشرفته ترین جنبش انقلابی در جهان است و بطور روزافزونی در حال مبدل شدن به یک نور امید برای همه نیروهای انقلابی در جهان می باشد.
دولت هند معمولا توسط طرفداران ارتجاعی بورژوایی خود به مثابه "بزرگترین دموکراسی" در جهان تجلیل می گردد و به عنوان یک نمونه و سرمشق برای سائر کشور های تحت سلطه ارائه می شود. اما این بزرگترین بورژوا دموکراسی برای توده های صدها میلیونی هند یک جهنم حقیقی در روی زمین است. مهد این بزرگترین بورژوا دموکراسی مورد تجلیل با رشد سرمایه دارانه داستانی اش، گرسنه ترین کشور در جهان است که در آن سالانه بیشتر از دو میلیون طفل از گرسنگی و سوء تغذیه هلاک می شوند و هزاران دهقان گرسنه و ناامید دست به خودکشی می زنند.
توده های مردم در این کشور از ستم چند لایه طبقاتی، مردسالارانه، ملی و کاستی رنج می برند. در این کشور حتی مناسبات برده دارانه قابل مشاهده است. زنان در هند از ستم اجتماعی ددمنشانه مردسالارانه رنج می برند و قتل کودکان دختر، بردگی جنسی و موجودیت و وضعیت 40 میلیون زن بیوه ممنوع الازواج در آن صرفا چند نمود نمونه وار از این ستم است. شکی نیست که این جهنم خاکی برای توده های صدها میلیونی، این " دوزخیان روی زمین"، بهشت واقعی برای اقلیت کوچک ابرثروتمندان است.
باید توجه داشت که دولت ارتجاعی، هند علاوه بر اداره یک "نظام اقتصادی سیرومی"- بنا به گفته ارونداتی رای - که توده های هندی را مورد ستم قرار داده و خون آنها را می مکد، یک بازیکن مهم منطقه یی و جهانی در حفاظت و حمایت از نظام سرمایه داری امپریالیستی نیز می باشد. امپریالیست های امریکایی پالیسی های خود را به آن صادر می نماید. هند ارتجاعی نقش دشمن خط مقدم جبهه علیه انقلاب کشور های همسایه مثل نیپال را بازی می نماید. دولت هند یکی از حامیان اشغالگران غربی تحت رهبری امپریالیست های امریکایی در افغانستان است. هم اکنون دولت ارتجاعی هند با امضای توافقنامه استراتژیک با رژیم پوشالی کرزی، به حامی اصلی منطقه یی این رژیم مبدل گردیده است. بنابرین دولت ارتجاعی هند، با توجه به نقش ویژه منطقه یی و بین المللی اش، یکی از دشمنان مردمان منطقه نیز می باشد.
جنگ خلق تحت رهبری مائوئیستی بطرف ویران کردن دیوارهای جامعه کهن و رهبری جامعه به سوی انقلاب دموکراتیک نوین و سوسیالیزم پیشرفت می نماید و یک جامعه بهتر و انسانی تر را پایه ریزی می کند. بنا به گفته منموهن سینگ، سکاندار دولت ارتجاعی هند، جنگ خلق تحت رهبری مائوئیستی به "دشمن اصلی داخلی" دولت هند مبدل گردیده و ماشین استثمار، ستم و خشونت ارتجاعی را شدیدا تحت فشار قرار داده است.
باید تاکید نمود که مبارزه توده های تحت استثمار و ستم در هند بخشی از مبارزه بین المللی کارگران و توده های ستمدیده جهان علیه نیمه فیودالیزم، سرمایه داری و امپریالیزم است. این مبارزه بخشی از مبارزه برای دموکراسی نوین، سوسیالیزم و کمونیزم در جهان است و در حال حاضر تیز ترین و پیشرفته ترین لبه این مبارزه انقلابی محسوب می گردد.
از این قرار انقلابیون سراسر جهان باید در کنار توده های هند بایستند و همبستگی انترناسیونالیستی نیرومندی با مبارزه آنها داشته باشند.
اجازه دهید درین هنگام یکبار دیگر عزم مان را در پیشبرد مبارزه برای تشکیل یا سازماندهی مجدد تشکیلات بین المللی مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی مان تصریح نماییم. ما در زمان موجودیت تشکیلات یین المللی مان، اینگونه کارزار های بین المللی را بصورت استوار و موثر رهبری می کردیم. کارزار بین المللی دفاع از جان ابیمیل گوسمن ( صدر گونزالو)، به مثابه یکی از برجسته ترین کارزار های بین المللی انقلابی، را همه بخاطر دارند. در حال حاضر می توانیم تاثیرات مخرب خط های انحرافی پدیدار شده از درون جنبش انقلابی انترناسیونالیستی که این جنبش را بحالت رخوت کنونی اش انداخته است، بخوبی مشاهده نماییم.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان از راه اندازی و برگذاری کارزار و کنفرانس حمایت از جنگ خلق در هند قویا پشتیبانی می نماید و واحد های هواداران خود در خارج از کشور، بخصوص اروپا، و همچنان سایر مائوئیست های افغانستانی فعال در اروپا را فرا میخواند که در این حرکت مبارزاتی مهم بین المللی فعالانه سهم گرفته و به آن کمک برسانند.
زنده و پیشرونده باد جنگ خلق در هند!
زنده باد انـتـرنـاسـیـونـالیـزم پـرولتـری!
حـزب کـمـونـیـسـت (مـائـوئـیـسـت) افـغـانـسـتـان
3/8/1391 ( 24/10/2012 )
                                          
جـنـگ خـلـق در هـنـد را پـشـتـیـبـانی نـمـایـیـد!

اربابان نظام امپریالیستی جهان تهاجم علیه خلق های جهان را پیش می برند. جنگ های امپریالیستی تجاوزگرانه مانند جنگ علیه عراق، افغانستان و لیبیا، آغاز قرن حاضر را علامت گذاری نموده است. آنها جنگ بعدی را علیه سوریه، ایران یا هر کشور دیگری تدارک می بینند، زیرا یک چیز مشخص است: آنها اراده ندارند جنگ ها را متوقف سازند. در عین زمان آنها نتایج بحران را بالای مردم، به ویژه ملل تحت ستم تحمیل می نمایند، اما همچنان در کشور های امپریالیستی خود شان، طبقه کارگر دایما لگد مال می گردد و حقوق اساسی اش به سرعت مورد سرقت قرار می گیرد. درین وضعیت، فاشیزم نه یک تهدید کمرنگ بلکه یک نیروی فعال است.
در عین حال، امپریالیست ها سیاره ما را منظما تخریب می نمایند. همه جوانب این تخریب بخوبی شناخته شده است. این نشان می دهد که امپریالیزم سرتاسر ارتجاعی است. این نشان می دهد که امپریالیزم با پیشرفت بشریت و در واقع بقای بخش همیشه بزرگتر نفوس جهان، سازگار نیست. پایان تاریخ، که امپریالیست ها از دهه نود به اینطرف به نحو گوشخراشی اعلام می نمایند، جهنمی برای پرولتاریا و مردمان جهان است. اما ستم بیشتر مقاومت بیشتر را به جولان می اندازد و بنابرین از پیرو تا فلیپین، از جزایر برتانوی تا چین، از کولمبیا تا کردستان، از نایجیریا تا یونان، در همه اطراف و اکناف جهان، کشورها استقلال، ملت ها آزادی و خلق ها انقلاب میخواهند.
این است اساس جریانی که امپریالیزم را بخاک خواهد سپرد. در بسیاری از حالات، مسئله این است که مبارزه علیه امپریالیزم صرفا محدود به مقاومتی برای بقا، بدون یک دور نما، گردیده است. ازینرو برای انتظام بخشیدن به این مقاومت به مثابه یک موج مبارزاتی ضد امپریالیستی و انقلابی، عامل سازمانیافته آگاه باید توانایی رهبری مبارزه نتیجه بخش برای برپایی قدرت مردمی را داشته باشد. از این جهت یک نظر اندازی به هند ارزشمند است.
هند، که طبقات حاکم آن، همانند کلبیون، به مثابه هند درخشان و نمونه فرضی ای که امپریالیزم موجب انکشافش گردیده است، ارائه می نمایند، بهشتی برای توانگران و جهنمی برای مردم است. در حالیکه ثروت 53 نفر از ثروتمند ترین افراد این کشور برابر است با 31% تولید ناخالص ملی، 77% نفوس با درآمد روزانه 20 روپیه ( تقریبا پنجاه سینت یورو) زندگی می کنند، روزانه 5000 طفل از گرسنگی و سوء تغذیه می میرند که مرگ تقریبا دومیلیون طفل در هر سال می گردد و فیصدی مردم گرسنه نسبت به حبشه بزرگتر است.
بحران روستایی که یکی از نتایج مستقیم پالیسی امپریالیستی است، موجب تهیدستی بیکران دهقانان و باعث موجی از خودکشی در میان آنان، با صد ها هزار دهقان ناامید مجبور به خودکشی، گردیده است. بزرگترین دموکراسی در جهان کشوری است که در آن بورژوازی بزرگ و ملاکان هرچه بخواهند انجام می دهند؛ کشوری است که در آن نظام کاستی هنوز کاملا دست نخورده باقی مانده است؛ کشوری است که در آن اقلیت های مختلف، ملیت های مختلف و مردم مجبور ساخته می شوند که در زندانی از ملل زندگی نمایند. آنها بخاطر انتظام بخشیدن به افزایش استثمار امپریالیستی، زون های اقتصادی مخصوص ایجاد کرده اند که در آنها شرکت های به اصطلاح فراملیتی بدون هیچ محدودیتی فعالیت می نمایند. ده ها میلیون از مردم وادار به پناهندگی داخلی می گردند، زیرا آنها از زمین هایی که نیاکان شان از هزاران سال به اینطرف داشته اند بیرون انداخته میشوند تا سرمایه بتواند مواد خام موجود در آنجا ها را غارت نماید. می توان مثال های زیاد دیگری را، که کتابی را پر خواهد کرد، ذکر نمود. موضوع روشن است: انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فئودالی برای اکثریت عظیم مردم هند یک ضرورت است.
این انقلاب در حال پیشرفت است. جنگ خلق تحت رهبری حزب کمونیست (مائوئیست) هند توسعه می یابد و این جنگ توسط نمایندکان بسیار مهم طبقات حاکمه به مثابه بزرگترین خطر برای نظام شان توصیف می گردد. در دهات هزاران سازمان اصیل قدرت مردمی وجود دارد. در کمیته های مردمی انقلابی، آنهاییکه در طی قرن های متوالی هیچ چیزی نداشته اند، ساختمان دولت خود شان را آغاز کرده اند. آنها با نیروی خود شان جامعه ای را سازمان می دهند که در آن گرسنگی نیست، در آنجا آموزش و پرورش و صحت وجود دارد و زمین متعلق به کسی است که آن را کشت می کند. در آنجا ملاکان و چاکران امپریالیست ها وجود ندارند. در آنجا نیازمندی های مردم قانون است. در آنجا، آنها دموکراسی راستین، دموکراسی نوین مردمی را دایر کرده اند. در شهر ها سازمان های توده یی با جهش و خیزش به پیش می روند. در فبروری امسال طبقه کارگر هند، بزرگترین اعتصاب در تاریخ بشریت، شامل صد میلیون نفر، را پیش برد و طبقات حاکمه بخاطر نفوذ رشد یابنده مائوئیست ها وحشت زده هستند. جنگ خلق عمیق ترین بنیاد های جامعه را به لرزه انداخته است.
طبقات حاکمه و اربابان امپریالیست آنها با انبار های مملو از اسلحه خاموش ننشسته اند تا پیشرفت جنبش انقلابی را نظاره کنند. آنها همانگونه عمل می نمایند که همیشه و در همه جا عمل کرده اند: آنها میخواهند مبارزات مردم را در خون غرقه سازند. مگر طور دیگری می توانند عمل نمایند؟
متخصصین ضد شورش از ایالات متحده و موساد اسرائیل درانجا حضور دارند تا نیروهای سرکوبگر را در میدان جنگ یاری رسانند.
نیروهای دولت پارلمانی همه روزه علیه پارتیزان ها می جنگند. نیروهای به اصطلاح شبه نظامی، از لحاظ نظامی قویا سازماندهی و مسلح گردیده اند. اردو و قوای هوایی بطور روز افزونی در جنگ حصه می گیرند. دولت ارتجاعی کارزارهای ارتجاعی ای براه انداخته است که از میان آنها می توان از سازماندهی ملیشه های مسلح ضد مائوئیستی و "شکار سبز" یاد کرد. این دولت پالیسی ای را مورد اجرا قرار داده است که با کارزار نازی ها علیه مقاومت ضد فاشیستی در جنگ دوم جهانی قابل مقایسه است. آنها رهبران انقلابی را بطور سیستماتیک می کشند، شکنجه می نمایند و ناپدید می سازند.
اما مردم تسلیم نمی شوند. جنگ خلق بدون توقف و با مسیر روشن در جهت تصرف قدرت به پیش می رود. این ممکن است، زیرا که عامل آگاه و سازمانیافته، که فوقا در باره آن صحبت کردیم، موجود است و قادر است جنگ را استوارانه تا آخر رهبری نماید. مبارزه آنها عادلانه است و حمایت کامل و غیر متزلزل از آنها یک وظیفه انترناسیونالیستی است. جنگ خلق در هند باید با مبارزه مردمان سراسر جهان همسو و هم آهنگ گردد و بخشی از جریان عظیم انقلابی، که نهایتا امپریالیزم را شکست خواهد داد، باشد.
انکشاف یک جنبش ضد امپریالیستی استوار در کشوری با 1.2 میلیارد نفوس، توازن قدرت میان امپریالیزم و ملل تحت ستم را تغییر خواهد داد و بنابرین پیشرفت عظیمی برای نیروهای انقلابی در سراسر جهان خواهد بود. حمایت از این جنبش صرفا بدین معنا نیست که وظیه ای را انجام دهیم، بلکه بدین معنا است که برای پیشرفت جنبش مان در همه کشور ها خدمت نماییم.
به همین معنا است که ما یک کنفرانس بین المللی را در 24 نوامبر امسال سازماندهی کرده ایم. امیدواریم که این کنفرانس کمک بزرگی به جنبش بین المللی حمایت از جنگ خلق در هند باشد. هیئت های نمایندگی از کشورهای مختلف درین کنفرانس شرکت خواهند کرد و از این طریق تجارب و افکار شان در مورد چگونگی ارتقای این کارزار را به سطح عالی تری خواهند رساند. ما کنفرانسی می خواهیم که ابتکار، انرژی و خواست های ضد امپریالیستی و انقلابی پرولتاریا، زنان، جوانان، آوارگان، هنرمندان و روشنفکران مترقی را بیان نماید. این کنفرانس نباید صرفا یک عمل شکلی، بلکه باید تجلی زنده ای از انترناسیونالیزم پرولتری باشد، تا بتواند برای پیشرفت کارزار حمایت از جنگ خلق در هند واقعا خدمت نماید. کنفرانس به روی تمامی نیروهایی که در پشیبرد این منظور سهم بگیرند، باز می باشد. بنابرین:
به پیش بسوی کنفرانس بین المللی حمایت از جنگ خلق در هند!

۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

این هم « پسا کمونیسم کارگری» ! (1) درباره مقاله «تشییع جنازه بی پایان» از سایت آلترناتیو


  این هم « پسا کمونیسم کارگری» ! (1)

درباره مقاله «تشییع جنازه بی پایان» از سایت آلترناتیو
                  

کوشش حکمتی ها در بروز کردن نظرات ترتسکیستی

مدتی پیش نشریه ای به نام آلترناتیو که  خود خوانده، خویش را سخنگوی «نسل پنجم مارکسیست ها در ایران [متولیدن سالهای 1370- 1354] »!؟ میداند، مقاله ای انتشار داد به نام «تشییع جنازه بی پایان»( آلترناتیو شماره 11، سایت آلترناتیو) در باره حکمت و چگونگی« تکامل» نظرات وی.  نویسنده(یا نویسندگان) این مقاله میخواهد بطوری«بیطرفانه» اشکالات و یا نقاط انحراف نظرات حکمت، کمونیسم کارگری او و نظرات او، بویژه بعد از سال 1368 را بررسی و نقد کند و در عین حال محاسن دیدگاه او، بویژه در دوران اولیه باصطلاح شکل گیری نظرات ضد پوپولیستی وی را حفظ کند. اما آنچه ما زیر پوشش نقد حکمت و کمونیسم کارگری وی، که گویا جنبه عمده مقاله مذکوراست، میابیم، دفاع از بنیان های اساسی تفکر ترتسکیستی حکمت زیر نام دوره «مارکسیسم انقلابی» است که نظرات بعدی او در واقع آشکار شدن ماهیت واقعی همان تفکرات و چگونگی تکامل آنهاست و نه انحرافی از آن آنها.  در نتیجه، جنبه اصلی مقاله، بر خلاف آنچه که نشان میدهد، نقد حکمت نیست، بلکه به روز کردن حکمت، پیراستن و زنده کردن ایده های نادرست اولیه، دفاع از جوهر نظرات ترتسکیستی و باصطلاح «مارکسیسم انقلابی» اوست.

 از سوی دیگر، این مقاله در صدد است که ریشه های حکمت را در «کمونیسم چپ» دوران پس از جنگ جهانی اول و کسانی همچون ونه کوک و پل متیک جستجو کند و بدین نحو سویه  و ریشه ای انقلابی به دوره «مارکسیسم انقلابی» حکمت ببخشد، امری که وظیفه گم کردن رد ریشه های ترتسکیستی حکمت و وابستگی او به جریان موسوم به انترناسیونال چهارم را تعقیب میکند و نشان میدهد که چقدر این حضرات از آشکارا به میان آوردن نام ترتسکی وحشت دارند! و اگر ما اینها را در کنار ریاکاری های این سایت در مزین کردن نشریه به عکس ها و شرح حالهای چریک های انقلابی ای همچون احمد اشرف و پویان و دیگر انقلابیون ایران   و نیز برخی مباحث گمراه کننده قرار دهیم که نقش جذاب کردن خویش برای نسل جوان کنونی را تشکیل میدهد، آنگاه ما بیشتر به عمق این حرکتهای فریبکارانه پی میبریم. حرکاتی که در حقیقت همچون نام مقاله همان «تشییع جنازه بی پایان» است منتهی در اشکالی ظاهر مخالف آن!

 نقش کمونیسم کارگری حکمت

آلترناتیوی ها درباره حزب کمونیست کارگری چنین نظر میدهند:

«...اما حزب کمونیست کارگری ایران ( تاسیس 1371)، مستقل از ابعاد و تعداد اعضای اولیه و کنونی آن، در مقطعی توانست چنان نقشی را به شکل عینی در جنبش کمونیستی در ایران ایفا کند که نسل جدید مارکسیست اکنون می تواند خود را در دوره پسا-“کمونیسم کارگری“ بداند.»(تشییع جنازه بی پایان، آلترناتیو شماره 11، سایت آلترناتیو)

ما نمیدانیم که منظور آلترناتیوی ها از این «نقش عینی» که خیلی چنین و «چنان» است، چیست؟ البته، ما نیز شک نداریم که حکمت و کمونیسم کارگری اش توانست به شکل عینی «چنان» نقشی ایفا کند که جریانات معدودی پیش از این، آن را ایفا کرده بودند. اما بحث بر سر این چگونگی این نقش است. فی المثل برای ما آن نقش بی تردید چنان نقش منفی ای است که فکر میکنیم راست کردن کمر بخشی از چپ زیر ضربات و آسیب های آن، کار تئوریک و ایدئولوژیک زیاد و زحمات فراوانی را طالب است و آنچه تا کنون انجام شده را باید تنها بخشی از این کار و تلاش  دانست.

 بهر روی، ما باید منتظر نظر آلترناتیوی ها در مورد این «نقش عینی» باشیم. اما به اینکه نویسنده مقاله مذکور توانسته باشد آنچه را شایسته این کلمات وجملات پر آب و تاب خویش است، بیان کند، اصلا نباید خوشبین بود. زیرا نویسنده همچون بند باز ناماهری میان زمین و آسمان سرگردان است و خود نمیداند چه میگوید! در حال حاضر توجه داشته باشیم که  از نظر مقاله مذکور، کمونیسم کارگری حکمت دوره پیشین چپ را پایان داد و دوره نوینی آغاز کرد و حال که این جریان دهها تکه شده است، دیگر باید از دوره «پسا کمونیسم کارگری» سخن گفت، زیرا با «مارکسیسم انقلابی» حکمت، دیگر سخن گفتن از پیش از حکمت بی معنا است!  به این ترتیب ما اکنون در دوره «پسا کمونیسم کارگری» هستیم  و حضرات آلترناتیوی ها نماینده «بارز» این جریان هستند!؟ ما بابت اجرای این نقش به ایشان تبریک عرض میکنیم! و براستی قصد داریم که کمک نماییم تا حضرات آلترناتیوی ها این نقش را به بهترین شکل بازی کنند!

به ستایش این حضرات «نسل پنجم» از حکمت، نظری میاندازیم:

«این نقش، به این واسطه ایفا شد که تجربه این حزب را می توان آخرین و مهم ترین تلاش چپ انقلاب 1357 برای انطباق با شرایط نوین جامعه ایران و جهان دانست؛ تلاشی که البته مشخص شد بیشتر جهشی فواره گونه و درخششی شهاب وار بوده است و نه حرکتی اصولی و عمیق با گام های کوتاه و حساب‌شده رو به جلو. تنها پس از مدتی کوتاه، فواره ای که در آغاز بسیار پرتوان می نمود، در قالب قطراتی کوچک و شکننده بر سر همان نقطه آغاز حرکت خود آوار شد و آن شهاب تیزتک و درخشان در فاصله ای بسیار دورتر از اهداف تعیین‌شده، به خاکروبه و خاکستر مبدل گردید. اما در همان نقاط و لحظات اوج جهش و درخشش خود پیوندهایی با نسل جدید مارکسیست برقرار کرد که با توجه به تاثیرات عینی و عملی آن، قابل صرف‌نظر کردن نیست.» چنین است این نقش عینی!                                                                                براستی که ما چیزی از این مدح و ثنا و در مذمت «یار» گفتن دستگیرمان نشد:

«آخرین و مهمترین  تلاش برای انطباق با شرایط نوین جامعه ایران و جهان»! و لابد به خاطر همین تلاشی که تازه بیشتر هم «جهشی فواره گونه و درخششی شهاب وار» بوده، و تازه  حرکتی«اصولی»  و با «گام های حساب شده» نبوده، یعنی غیر اصولی و غیر حساب شده بوده، و تازه «عمیق» هم نبوده، یعنی سطحی  بوده و تازه پس از مدتی مشخص شده که در آغاز «پر توان» مینموده، یعنی  چندان پرتوان هم  نبوده  و تازه «در قالب قطراتی کوچک و شکننده بر سر همان نقطه آغاز حرکت خود آوار شد»، و خلاصه پس از آ ن هم «تبدیل به خاکروبه و خاکستر شده» ... «چنان نقش عینی» را ایفا کرده است که باید از «دوره پسا کمونیسم کارگری» سخن گفت!  زیرا«در همان نقاط و لحظات اوج جهش و درخشش خود پیوندهایی با نسل جدید مارکسیست برقرار کرد، که با توجه به تاثیرات عینی و عملی آن قابل صرف نظر کردن نیست.»!

بنظر ما حتی اگر در ایفای «نقشی عینی» بوسیله  کمونیسم کارگری نباید شک کرد، بی تردید باید در«نوین» و«مارکسیست» بودن حضراتی که تحت تاثیر چنین جریانی با این خصوصیات  قرار گرفته اند، جدا باید شک کرد! زیرا چنین ویژگیهایی اگر حقیقت هم باشد، در بهترین حالت نشان دهنده حرکات سیاسی خرده بورژوازی است و نه پرولتاریا! 

 «بیرق افراشته» حکمت!؟

آلترناتیوی ها پس از شرحی درباره «نسل نوین مارکسیست» چنین مینویسند:

«بخش اعظم این نسل در میان توده‌های مه و انبوه چپ‌های خزیده و بریده تنها بیرق افراشته ای که دید، پرچم ”کمونیسم کارگری“ بود که هم‌زمان با شکل گیری این نسل، دوران اوج درخشش شهاب وار و جهش فواره ای خود را می گذراند. این نسل در میان امواج و مه و شب تاریک و گرداب حائل آن دوران، ندید که پیکر ضعیف و هیجان‌زده ای که پرچم را به دست گرفته، با ابعاد و سرخی پرچم و سنگینی رسالت بر دوش گرفته، تناسبی ندارد.

  «انبوه چپ های خزیده و بریده»، « کمونیسم کارگری»،«تنها بیرق افراشته»!« درخشش شهاب وار»!  همین عبارات با این تمجید ها و ستایش های بی پایه، کافی است تا ما  بفهمیم این «مارکسیست» های « نوین» چه کسانی هستند:

 برای نویسنده یا نویسندگان این عبارات گویا روشن نیست یا زیادی روشن است که دست به این هذیان گویی ها میزنند! حزب کمونیسم کارگری و در راس آن اشخاصی همچون  حکمت، آذرین،  کوروش مدرسی، مقدم و دارودسته هایشان، به همراه حزب توده و اکثریت، یکی از دو جریانی بود که تلاش کرد هر«بیرق افراشته» ی سرخی را به زمین کشد و بخاک بمالد. از نفس مسموم این حزب همچون موجودی که هر دم به شکلی در میآید و «سحر» میخواند تا  مه و تاریکی محض و مطلق را فرا خواند، تاریکی ای «سیاهتر از قیر» بیرون آمد و بخشی از فضای جنبش چپ را در بر گرفت! این حزب یکی از دو مسبب اصلی به هرز رفتن، در منجلاب غوطه ور شدن و نابودی بخشی از کادرهای چپ بود. در حقیقت یکی از بانیان اصلی ایجاد «توده های مه»  و مسبب «بریدن» و «خزیدن» بخشی از چپ ها به گوشه ای از دنیا و وراجیهای بی پایانشان همین حضرات «کمونیسم کارگری» ها بودند. «بیرق افراشته» ای که این حضرات ترتسکیست به دست گرفته بودند، همانا بیرق سر فرود آوردن مقابل بورژوازی کمپرادور و امپریالیسم بود. اگر حزب توده رویزیونیسم شرقی بود، اینها را باید بحق ضد مارکسیست های غربی خواند و ما افکار نوع اینها را ترتسکیسم مینامیم. براستی که حکمت و همقطارانش بخشی از چپ ایران را به «طویله اوژیاس» تبدیل کردند. طویله ای که تمیز کردن آن تلاش همه ی مارکسیست- لنینیستها و مائوئیست های ایران را نیازمند است.

آلترناتیوی ها و ناقوس اضمحلال کمونیسم کارگری حکمت

«این نسل، عمدتا و به انحاء گوناگون تحت تاثیر تجربه کمونیسم کارگری قرار گرفت و سرانجام با برون‌فکنی و تعین‌بخشی به تناقضات کشنده آن، ناقوس افول و اضمحلال آن را نیز به صدا در آورد. ...منظور ما از تعابیر نسل جوان و جدید مارکسیست، نقدا و فعلا همین نسل می‌باشد. »

ما حقیقتا نمیدانیم این «نسل» نوین «مارکسیست» که « تحت تاثیر تجربه کمونیسم کارگری قرار گرفت»، کجا هستند و چه میکنند؟  کمونیسم کارگری خود را به هر گندابی که در معرض دیدش بود، زد و هر شعاری داد تا بتواند جوانان را به سوی خود بکشاند! یکی از این  شعارها روابط آزاد جنسی بود که در ایران برای برخی از جوانها که تحت تاثیر فشارهای جمهوری اسلامی بودند، کشش داشت. و اگر منظور از نسل نوین مارکسیسم همین جوانها باشند، باید محض خاطر حضرات آلترناتیوی ها بگوییم که این جوانها آنچه از«مارکسیسم انقلابی» فهمیدند فقط همان  آزادی روابط جنسی بود  و در همان حدود هم حزب کمونیست کارگری و کمونیسمش را به رسمیت میشناختند!

اما ناقوس مرگ و اضمحلال کمونیسم کارگری را سوای مبارزه افشاگرانه ی بخشهایی از چپ با آن، تضادهای درون آن و خود همان حضراتی بصدا در آوردند که آن را درست کرده بودند: نخست، با به بن بست رسیدن نظرات اکونومیستی آن که از چار چوب مبارزه کارگران و همه ی سرمایه داران، به مبارزه در چارچوب سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و  بخشی از کمپرادورهای کشورهای تحت سلطه تبدیل شد واین امر را که به نفع سلطنت طلبان و امپریالیستهای غربی موضع گیری کند، ضروری نمود؛  ودوم با همان انشعابها و تجزیه  شدن پیاپی آن و انتقاداتی که این انشعاب کنندگان کمابیش بر زبان میراندند. گویا آلترناتیوی ها متوجه نیستند که بسیاری از انتقادات آنها تنها تکرار همان انتقاداتی است که برخی از موسسین نخستین آن (همچون رضا مقدم)  و دیگر انشعاب گران یکی پس از دیگری، به میان آوردند.

 آلترناتیوی ها  ترتسکیسم حکمت !

«کمونیسم کارگری تا آن جا که تالی و وارث اصلی جنبش ضدپوپولیستی دهه ی 1360 ( که نقاط شاخص خود را در سهند و حزب کمونیست ایران می یابد اما ابدا منحصر به آنان نیست) و نماد مارکسیسم کلاسیک و کمونیسمی برآمده از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی تعریف می‌شد و در فضای وانفسا و اوج حملات ضدکمونیستی پس از فروپاشی بلوک شرق و دوران موسوم به اصلاحات در ایران هم چنان در سنگر کمونیسم و انقلابی گری مقاومت می کرد، تأثیری مثبت بر فضاسازی برای برآمدن نسل نوین کمونیست در ایران و قرارگرفتن آن در مسیر انقلابی و کمونیستی گذاشت.»

ما در باره «جنبش ضد پوپولیستی» دهه شصت و نیز دوره کنونی و معروفترین نوشته ها درباره آن، در مقاله جداگانه ای صحبت خواهیم کرد، اما عجالتا نکته مهم  برای ما این است که این حضرات آلترناتیو مارکسیسم کلاسیک را در مقابل کدام مارکسیسم میگذارند وخصوصیات آن را چه تعریف میکنند، و نیز بر چه پایه ای سهند را نماد مارکسیسم (کلاسیک) بحساب میآورند؟ همچنین بر کدامین مبنا کمونیسم کارگری را «سنگرکمونیسم و انقلابی گری» در «دوران موسوم به اصلاحات» میدانند؟

به این ترتیب، این مقاله در صدد است تا حکمت را از ترتسکیسم مبرا کند:

« از میان آن دسته از جریانات چپ برآمده از انقلاب 1357 که با جریان مارکسیسم انقلابی و روند تشکیل حزب کمونیست ایران همراه نشدند و در همان شرایط، پای در گِل ماندند، افراد و گروه هایی بیرون آمدند که« فوبیای منصور حکمت» را نیز به فوبیاهای سابق خود افزودند. از دیدگاه اینان منصور حکمت فردی «کلاه بردار» ،« شیّاد» و حتی در روایت های افراطی تر «مشکوک» بوده است که به یکباره از حفره ای تاریک بیرون آمد و با حقه بازی، نظرات «سطحی»، «سست» و «بی پایه» خود را به بخش بزرگی از چپ انقلابی ایران قالب کرد و آن ها را «فریب داد». در این کارزار فرقه ای، مائوئیست ها به او «انگ» تروتسکیست بودن می زنند و تروتسکیست ها «داغ» مائوئیسم را بر پیشانی او می چسبانند!»

اولا این گفته ها نشان میدهد که خود آلترناتیوی ها  نیز ترتسکیست هستند. زیرا هیچکدام از سازمانهای واقعا انقلابی پس از لنین از مفهوم « مارکسیسم انقلابی» استفاده نکردند. این مفهوم مخصوص ترتسکیستهاست که نه مارکسیست هستند و نه انقلابی! بواقع  شما منادیان باصطلاح نسل « وای» ایران، بفرمایید ببینیم که این« مارکسیسم انقلابی» شما چه چیز انقلابی در اندیشه مارکس را قبول دارد و کدام عمل انقلابی را  در برنامه خود دارد که مثلا حکمت و «کمونیسم کارگری» وی نداشته اند؟

دوما، چنانچه  به فرایند برآمد، تغییر و تحول نظریات حکمت از سالهای انقلاب و نخستین مقالات وی  که داعیه لنینسم هم دارد تا کمونیسم کارگریش و بعدها تحولات بعد از یازده سپتامبر وی دقت کنیم، خطی را  می بینیم که نه تنها بر سر لنینسم  که او در آغاز ادعای آنرا داشت، نایستاده بود، بلکه حتی به شکل مارکسیسم و نه حتی ماهیت انقلابی آن، به هیچوجه پایبند نبود.

سوما، این نوع بازی با عبارات و یا درهم کردن مسائل دکانی شده است برای  ترتسکیستهای پر مدعا و خود بین، که ماهیت ضد مارکسیستی و ضد لنینستی واقعی خود را پنهان کنند! و چنان خود را نشان دهند که از زمانه پیش هستند و مثلا نیروهای موجود نمیتوانند آنها را بشناسند. عین این عبارات آلترناتیو را در کتابچه ی باصطلاح ضد ترتسکیستی سازمان وحدت کمونیستی، که به نقد آبکی ترتسکی میپردازد، مییابیم:

«...و باز متوجه میشویم که طبق نظر مائوئیستها سازمان وحدت کمونیستی سازمانی ترتسکیستی است، گرچه حزب توده معتقد است همسن سازمان، سازمانی مائوئیستی است...»( سازمان وحدت کمونیستی، «ترتسکیسیم، سقط دیالکتیک لنینی»، چاپ اول، 1358)

نخیر، حضرات ترتسکیست!  اینها درست نیست! گویا خیلی دوست دارید  حکمت (و البته خودتان  را هم) در راز و رمز بپیچید و ناشناختنی جلوه کنید!  لطف کنید برای ما روشن کنید که کدام سازمان ترتسکیستی، حضرات حکمتی ها را مائوئیست دانسته است؟ لابد وحدت کمونیستی و لابد بخاطر اینکه اینجا و آنجا ضمن یک بازی ریا کارانه ی موقت از «انقلاب دموکراتیک» حرف زده بودند! اما وحدت کمونیستی نه تنها با جریان سهند و دارو دسته حکمت اختلافی اساسی نداشت، بلکه ظاهرا متوجه نبود که انقلاب دموکراتیک و امپریالیسم حکمت  پرده ای بود که او بروی ماهیت واقعی ترتسکیستی خویش میکشید؛ همانطور که مقاله «اسطوره بورژوازی ملی و مترقی اش» با جملات لنین آغاز میشد، در حالیکه مقاله ای اساسا ضد لنینی( و همچنین ضد مارکسیسم) بود. بر خلاف نظر شما آنچه حقیقت است این است که هم  سازمان وحدت کمونیستی و هم حکمت (والبته به همراه آنها نشریه آلترناتیو) ترتسکیستی هستند و نه تنها لنین بلکه مارکس و نظریات اساسی انقلابی او را قبول ندارند.

بطور کلی، ترتسکیسم مجموعه ای نظریات است که در شرایط خاص روسیه به وسیله ترتسکی  به عنوان نماینده ی لایه هایی از خرده بورژوازی فرموله شد. تکامل ترتسکی پس از پیروزی انقلاب روس، تکاملی است از یک نماینده خرده بورژوازی (که همواره میان منشویکها و بلشویکها نوسان میکرد و خود خواهانه عموما برای حفظ موقعیتی بالاتر ازآنها) با خصال متضاد نیمه انقلابی نیمه ارتجاعیش، به یک نماینده بورژوازی که در نهایت بوسیله امپریالیستها مورد پشتیبانی و حمایت قرار گرفت و در آنها حل شد. از زمانی که ترتسکی در مقابله با طبقه کارگر شوروی  موضع گرفت و دست به فراکسیون بازی و سپس سازماندهی نیروهای ارتجاعی و و اقدامات خرابکانه زد، دیگر در صف طبقه کارگر و خلق نبوده ، بلکه در صف بورژازی و ضد خلق  قرار گرفت. هرچند که برخی ویژگیهای ترتسکیسم در کشورهای امپریالیستی و تحت سلطه یکسان است، با این وجود میان آنها تفاوتهایی معین وجود دارد. در حال حاضر اتکا بیشتر مارکسیسم غربی به آثار نخستین مارکس است و ترتسکیستها نیز خود را به تفکرات آنها نزدیک کرده و تقریبا منابع واحدی دارند. نکات اساسی در نظریات ترتسکیسم ایران سوای نفی تمامی آموزش های انقلابی مارکس که در این مورد با تمامی ترتسکیستها شریک است، عبارت است از نفی امپریالیسم و تحت سلطه، نفی طبقات غیر از طبقه کارگر در جامعه ، نفی انقلاب دموکراتیک نوین و بالاخره اکونومیسم. برخی از ترتسکیستهای ایرانی از جمله کمونیسم کارگری سالهاست که به خدمتگزاران امپریالیسم تبدیل شده و همسو با آنها عمل میکنند.

مقاله ی آلترناتیو، ریشه های افکار حکمت را بنادرست در «کمونیسم چپ» دوره انقلاب اکتبر و پس از آن جستجو میکند. اما کمونیستهای چپ( در واقع بسیاری از آنها) به مارکسیسم و آموزش های انقلابی آن اعتقاد داشتند، مبارزه ی عملی انجام میدادند و در مبارزه خود واقعا «چپ روی» میکردند. ریشه های حکمت به هیچوجه به این «کمونیسم چپ» بر نمیگردد؛ زیرا وی  نه هیچگاه به مارکسیسم اعتقادی داشت، نه مبارزه ای انقلابی  کرد و نه هیچگاه واقعا یک «چپ رو» بود. او تنها یک ترتسکیست شبه چپ بود!

                                                                                     ادامه دارد

                                                                           هرمز دامان – آبان 9