۱۴۰۳ آذر ۲۳, جمعه

درباره شناخت(17)

 
 درباره شناخت(17)
بخش دوم
ماتریالیسم و دیالکتیک شناخت
 
مائو تسه دون:
شناخت یک جریان است
 
نقش جریان عمل و مطالعه در شناخت قانونمندی های پدیده ها
 
گزیده هایی از مائو در مورد نیاز به پشت سر گذاشتن یک جریان عمل و مطالعه برای به دست آوردن شناخت و دست زدن بر عمل بر طبق قانونمندی ها. این گزیده ها از کتاب مائو به نام نقدی بر اقتصاد شوروی برگردان عباس میلانی است. تمامی تاکیدها از ماست.
 
۳۳ - جریان دیالکتیکی شناخت
در پاراگراف دوم صفحه ی ۴۴۶ گفته شده که همزمان و همگام با اجتماعی ‍شدن مالکیت« مردم ارباب روابط اقتصادی حاکم برجامعه ی خود می گردند» و«می توانند این قوانین را کاملا ادراک کرده و آگاهانه به مرحله ی اجرا گذارند». باید در نظر داشت که این کار مستلزم گذار از یک جریان است. همواره در آغاز یک اقلیت است که قانونمندی های جدید را درک می کند و سپس این قانونمندی به شناخت اکثریت در می آید. برای گذار از جهل به معرفت ٬ ضروری است که از یک جریان عمل و مطالعه بگذریم .
در آغاز هیچ کس شناختی ندارد. شناخت پیشین وجود خارجی ندارد .برای به دست آوردن نتیجه، مردم باید عمل کنند و در مقابل مسائل با شکست هائی روبرو شوند؛ تنها ازاین طریق است که تدریجا۫ شناخت حاصل می گردد. اگر بخواهید قوانین عینی تکامل و چیزها را بدانید٬ باید از جریان عمل بگذرید و موضع مارکسیست - لنینستی اتخاذ کرده و دائما۫ در کار عمل و مطالعه باشید و موفقیت و ناکامی های متعددی را پشت سر بگذارید. افزون بر این٬ تحقیق دقیق نیز ضروری است . برای اینکه شناخت ما با قانونمندی ها منطبق باشد٬ راه دیگری وجود ندارد. برای کسانی که تنها در پی پیروزی اند و شکست نمی خواهند، شناخت این قانونمندی ها میسر نیست .
«ادراک کامل و اجرای آگاهانه ی این قانونمندی ها» کار آسانی نیست . در صفحه ی ۴۴۶ کتاب از انگلس نقل شده است که:« تنها در زمان حاضر است که فرد کاملا آگاه ٬ تاریخ را می سازد. برای نخستین بار مردم تا حد زیادی٬ یا بسیار زیادتر از سابق٬ می توانند به نحوه مطلوب خود  مؤثر واقع شوند». « بسیار زیادتر از سابق» و « آغاز به» مفاهیم نسبتا۫ دقیقی هستند.
کتاب به تضادهای موجود بین ظواهر و ماهیت ها اشاره نمی کند . ماهیت ها همواره در پس ظواهر نهفته اند و باز شناساندن آنها میسر نیست مگر از مجرای ظواهر. کتاب این نظر را تاکید نمی کند که برای شناخت قانونمندی ها٬ فرد باید جریانی را پشت سر بگذارد. پیشتازان نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
37ـ برنامه ریزی
در صفحه ی ۴۶۵ از انگلس نقل شده که گفته است:« در سوسیالیسم، تنظیم تولید اجتماعی بر اساس یک برنامه از پیش تدوین شده میسر خواهد بود.» این درست است. در جامعه سرمایه‌داری، تعادل اقتصاد ملی از طریق بحران‌های اقتصادی شکل می‌گیرد. در جامعه ی سوسیالیستی این تعادل را می‌توان از طریق برنامه ‌ریزی جامه ی تحقق پوشاند. ولی نباید صرفاً به لحاظ این امکان، منکر این واقعیت شد که شناخت تناسب‌های لازم در امر تولید تنها در یک جریان، دست یافتنی است. در اینجا کتاب می‌افزاید: «خود انگیختگی و سیاست عدم مداخله دولت با مالکیت عمومی ابزار تولید ناسازگاراست.» البته نباید تصور کرد که در یک جامعه ی سوسیالیستی خود انگیختگی و سیاست عدم دخالت دولت، وجود خارجی ندارد. شناخت ما در مورد قانونمندی ها یکباره و یک شبه کامل نمی‌شود. کار علمی به ما می‌آموزد که مثلاً در یک دوره مشخص، فلان گروه فلان برنامه را پیش گرفته. البته هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که برنامه ی یک گروه مشخص، منطبق با قانونمندی ها است. شکی نیست که برخی از برنامه‌ها منطبق یا کم و بیش منطبق خواهد بود، حال آنکه برخی دیگر نامنطبق یا اساساً نامنطبق از آب درخواهد آمد.
این یک نقطه نظر متافیزیکی است که فکر کنیم شناخت تناسب‌های لازم، مستلزم پشت سرگذاشتن یک جریان نیست. جریانی شامل مقایسه پیروزی‌ها و شکست‌ها که خود متضمن تحولی پیچیده و طاقت فرسا است. آزادی درک ضروری است ولی ضرورت را تنها به یک نگاه نمی‌توان دریافت. در دنیا هیچ کس یک خردمند طبیعی و ذاتی نیست، به علاوه با ایجاد جامعه ی سوسیالیستی همه یک دفعه پیشگو نمی‌شوند. چرا این متن اقتصاد سیاسی پیش از این منتشر نشد؟ چرا پس ازانتشار، این متن مورد تجدید نظرهای مکرر قرارگرفت؟ آیا در تحلیل نهایی علت این نیست که در گذشته دانش ما ناکامل بود و هنوزهم ناکامل باقی مانده است؟ به تجربیات خود ما بنگرید: در آغاز نمی‌دانستیم سوسیالیسم را چگونه می‌توان جامعه ی عمل پوشاند و تدریجاً از طریق عمل، اندکی آموختیم ولی آموخته‌های ما هنوز کافی نیست. اگر آنها را کافی تصور کنیم، دیگر کاری برای ما باقی نخواهد ماند.
در صفحه ی ۴۶۶ گفته شده که یکی ازویژگی‌های برجسته سوسیالیسم «حفظ منظم و آگاهانه تناسبات لازم است». این هم یک مسئولیت است و هم یک ضرورت که تحقق بخشیدن به آن کار بسیار دشواری است. حتی استالین گفته بود که نمی‌توان برنامه‌های شوروی را انعکاس کامل ضرورت‌های قانون تکامل اقتصادی به شمار آورد.
« حفظ منظم تناسبات لازم» درعین حال به معنای ظهورمنظم بی تناسبی‌ها است. چرا که زمانی حفظ تناسبات ضرورت پیدا می‌کند که تناسبات لازم به دست نیامده باشد. در جریان رشد یک اقتصاد سوسیالسیتی ، ظهور منظم بی تناسبی‌ها ما را بر آن می‌دارد که به مدد تناسبیت و جامعیت، تعادلی پدید آوریم. برای مثال، با رشد اقتصاد، کمبود کادرها و پرسنل تخصصی در همه ی زمینه‌ها محسوس می‌افتد و بین عرضه و تقاضا تضادی پدیدار می‌شود. این تضاد ما را بر آن می‌دارد که مدارس بیشتری به راه بیاندازیم و در جهت حل تضاد، کادرهای بیشتری تربیت کنیم. پس از ظهور بی تعادلی‌ها و بی تناسبی‌ها است که مردم قانونمندی ها را عمیق تر درک می‌کنند.
اگر در برنامه ‌ریزی، حسابرسی دقیق وجود نداشته باشد یا اینکه درآن تحولات را به حال خود رها کنیم و یا اینکه در خطاناپذیری هر قدم بیش از حد محافظه‌کاری نشان دهیم، شیوه‌های ما موثر نخواهند بود و در نتیجه تناسبیت مخدوش خواهد شد.
یک برنامه در حقیقت یک مشکل ایدئولوژیک است. ایدئولوژی درعین اینکه انعکاسی از واقعیت است ولی به نوبه خود بر واقعیت تاثیر می‌گذارد. دربرنامه‌های گذشته ما، مقرر شده بود که هیچ صنعت تازه‌ای نباید در مناطق ساحلی ما ایجاد گردد و بدین سان تا سال ۱۹۵٧ساختمانی در این مناطق صورت نگرفت. ما هفت سال را تلف کردیم. تنها پس از سال ۱۹۵۸ بود که ساختمان اساسی آغاز گردید. دو سال اخیر شاهد تحولات عظیمی بوده است. باین ترتیب اشکال ایدئولوژیک از قبیل برنامه‌ها، تاثیر بسزایی در رشد اقتصادی و آهنگ آن ایفا می‌کنند.
م - دامون
آذر 1403
 
 
 
 
 


 

اشاره ای به سخنرانی خامنه ای

 
اشاره ای به سخنرانی خامنه ای
و دو مساله ی «شکست» و «سازش»
 
سخنرانی خامنه ای در مورد سقوط بشار اسد در سوریه جز توجیه شکست حکومت ولایت فقیه و سپاه قدس و انداختن بار شکست فضاحت بار به دوش ارتش اسد چیز دیگری نبود. جز این هم انتظاری از این جنایتکار و برده ی قدرت و ثروت نمی رفت. شخصی که بیش از هر فرد دیگری در مورد ستم هایی که در این  چهل و اندی سال بر سر خلق ایران رفته و فلاکتی که توده ها گرفتار آن شده اند مسئول است و با این همه انگار که نه انگار. انگار او نیست که حدود 4 دهه است که مسئولیت اصلی امور کشور را در دست خود گرفته است و ثروت کشور را یا خود و دارودسته ی سپاهی و نیز آخوندهای دزد تا حلقوم بالا کشیده اند و یا این که خرج جاه طلبی های احمقانه ی خود در منطقه  و گروه های نیابتی اش کرده است.
با این حال یک نکته ی مهم در سخنان خامنه ای غایب بود. این نکته همانا سازش خامنه ای و سران سپاه اش با امپریالیست ها در پی سازش امپریالیسم روسیه با امپریالیست های غربی بود. خامنه ای البته نمی توانست آشکارا از سازش پنهانی با امپریالیست ها سخن براند. سازشی که در پی مذاکرات پیاپی طولانی با دولت بایدن و امپریالیسم آمریکا صورت گرفته و به احتمال زیاد یکی از مهم ترین مفاد آن را جمع کردن بساط نیروهای نیابتی تشکیل می دهد. بی خود نبود که پیش از این توده ها در غزه و لبنان به جمهوری اسلامی بی اعتماد شده بودند. بی خود نبود که بی اعتمادی در نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی رسوخ کرده بود.
شکست و سازش
روشن است که عقب نشینی های خامنه ای و سران سپاه در سیاست خارجی به ویژه دنبال نکردن«محور مقاومت» و «نیروهای نیابتی»شان در نتیجه ی شکست هایی است که خواه به این نیروها در غزه و لبنان وارد شده است و خواه در نتیجه عدم تناسبی است که بین حملات هوایی اسرائیل به جمهوری اسلامی و ضربات عموما کاری آن و پاسخ های موشکی و پهپادی پرهیاهوی جمهوری اسلامی به آن وجود داشت. عدم تناسبی که جز ضعف خامنه ای و سران پاسدار و ناتوانی شان از یک مقابله ی جدی چیز دیگری را نشان نمی داد.
به این ها باید دلایل داخلی را نیز افزود. یعنی وجود یک بحران اقتصادی هولناک، تورم و گرانی و بیکاری و نیز فشارهای سیاسی و فرهنگی از یک سو و از سوی دیگر شکل گرفتن یک جنبش انقلابی- دموکراتیک طبقات مردمی در مقابل آن که اکنون بیش از سه دهه است ادامه دارد. جنبشی که در این سه دهه نه تنها تحلیل نرفته و موجب سر فرود آوردن توده ها مقابل ستم حکام نگردیده بلکه دامنه و ژرفای آن نیز بیشتر شده و هر روز نیز بیشتر می شود. جنبشی که بر علیه تمامی اشکال ستم به مبارزه برخاسته و در عین حال تا آنجا که می تواند از شکست های خامنه ای و سران پاسدار در سیاست خارجی بهره برداری کرده و امکانی برای حمله به حکومت خامنه ای و زیر ضرب گرفتن آن می سازد.
بنابراین شکست دلیل اصلی است برای عقب نشینی خامنه ای و شرکای پاسدارش. اما شکست به تنهایی نمی تواند عقب نشینی های خامنه ای و سران پاسدار را توضیح دهد. عقب نشینی خامنه ای و شرکای پاسدار به آن شکلی که در درگیری های غزه و لبنان و سوریه صورت گرفت تنها نشانگر شکست نبوده بلکه در عین حال دال بر این است که سازشی هم در کار بوده است. 
این سازش در مذاکرات با امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپایی رقم خورده است. وجوه اساسی آن عبارت بوده است از دست شستن خامنه ای و پاسداران پرمدعا از«نیروهای نیابتی» شان در فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و عراق. این یک سوی سازش است. سوی دوم آن عقب نشینی از استراتژی اتمی و گردن نهادن به برنامه های آژانس اتمی و امپریالیست های غربی است. تا کنون بخشی از این برنامه یعنی جمع کردن بساط «نیروهای نیابتی» تا حدودی رقم خورده است و بخش عقب نشینی از استراتژی اتمی نیز در دست اجرا است. روشن است که این سازش در نتیجه ی شکست های پیاپی و همچنین خالی شدن زیر پای حکومت ولایت فقیه در نتیجه بحران اقتصادی و جنبش هر روز گسترش یابنده و اوج گیرنده است.
«تئوری توطئه»
از میان این دو مساله یعنی وجوه «شکست» و «سازش» یا به طور مطلق و یا عموما وجه شکست در نظر گرفته می شود. برجسته کردن وجه شکست تا آنجا که به برخی گروه های سیاسی ای برمی گردد که می اندیشند سازشی هم بین جمهوری اسلامی و امپریالیست های غربی صورت گرفته، شاید بیشتر برای این باشد که فکر می کنند تاکید بر این واقعیت ضربه ی نتیجه بخش تر خواهد داشت. امری که به هر حال سازش را به حاشیه می برد و مانع افشای هارت و پورت های توخالی خامنه ای و شرکای پاسدارعلیه امپریالیست های غربی و همچنین خود امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا می شود که با متحجرترین و فاسدترین و جنایتکارترین حکومت ها کنار می آیند.
اما وجه «سازش» خامنه ای و سران پاسدار در تحلیل مزدوران امپریالیسم به ویژه داوردسته های سلطنت طلب و بوق های تبلیغاتی امپریالیستی همچون رادیو فردا و  ایران انترناشنال و بی بی سی و مفسران مزدورشان اعم از«خبرنگار» و« مدعوین» سلطنت طلب آرم دار، به کلی غایب است.
این دارودسته ها تنها از شکست جمهوری اسلامی سخن می گویند و حاضر نیستند و البته نمی توانند از سازشی در پس پرده، سازشی بین امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه و تبعیت بشار اسد و ارتش سوریه و خامنه ای و شرکای پاسدار از آن سخنی به میان آورند.(1) آنها امر تصرف یک سلسله شهرهای مهم و ساقط کردن حکومت بشار اسد را امری که خود توضیح دهنده ی خود است معرفی می کنند:
«سازمان تحریر الشام پیش از آغاز حمله سازماندهی قابل توجهی داشت. شرایط برای حمله مساعد شده بود. حزب الله به دلیل ضربات وارده نمی توانست کمک کند. ارتش سوریه ناراضی بود. مردم نیز از حکومت بشاراسد ناراضی بودند. جمهوری اسلامی نیز عقب نشینی کرده بود و همه اینها موجب شد که گروه تحریر الشام بتواند در عرض 11 روز به دمشق برسد و حکومت را در دست بگیرد.»
 این دارودسته ها اگر اشاره ای به نقش ترکیه و اسرائیل کنند آن را بسیار جنبی می بینند. امپریالیست ها هم در نظر آنان تنها نظاره گر بوده اند و هیچ دخالتی نداشتند و اگر سخنی از سازش بین امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه به میان آید و گفته شود که یک نمایش نوشته شده بود و گروه های درگیر آن را اجرا کردند، هوار می کشند که این همان«تئوری توطئه» است.
محض اطلاع این مفسران مزدور باید گفت که در حال حاضر در جهان نظام امپریالیستی برقرار است و اقتصاد و سیاست و فرهنگ هیچ کشوری بیرون از چارچوب این نظام نیست. تضاد میان امپریالیست ها یکی از مهم ترین تضادهای جاری در جهان است که بلااستثناء در تمامی کشورهای جهان و البته با شدت و ضعف متفاوت عمل می کند( در کنار این تضاد، تضاد میان خلق های کشورهای زیرسلطه و امپریالیست ها وجود دارد که در کل جهان عمده و جهت دهنده حرکت رویدادهاست). در حال حاضر تضاد امپریالیست های غربی با یکدیگر و همچنین تضاد آنها با امپریالیسم روسیه و همچنین چین رویزیونیستی و سرمایه داری که در کلیه کشورهای جهان دارای منافع متضاد هستند، به سهم خود امری جهت دهنده ی تغییر در جهان است. به همین دلیل دولت های حاکم در کشورها خواه در کشورهای امپریالیستی و خواه در کشورهای زیرسلطه درگیر این تضاد هستند و باندها و دسته های و جناح های گوناگون وابسته به امپریالیست های گوناگون و متخاصم در بیشتر کشورها وجود دارند.
مضحک و مسخره است که چنین بیندیشیم که امپریالیسم آمریکا با سازمان سیا و امپریالیست هایی مانند انگلستان و آلمان و فرانسه با آن سازمان های امنیتی شان از تغییرات در کشوری به اهمیت سوریه بی اطلاع و یا کم اطلاع بودند و تنها همه ی امور دست به دست هم داده و بنا به میل هیئت تحریرالشام پیش رفته است. این تظاهر امپریالیست ها به دخالت نداشتن و صرفا دنبال کردن رویدادها، مضحک است. این روشن است که کشورهایی مانند ترکیه و اسرائیل همچون نماینده گان آنها و زیر نظر سازمان سیا و سازمان های اطلاعاتی انگلیس و آلمان و فرانسه عمل می کنند.( می دانیم آموزش دهنده ی سازمان «میت» سازمان اطلاعات ترکیه، سازمان اطلاعات اسرائیل موساد است که خودش زیر نظر سیا است). مسخره است که بیندیشیم دولت آمریکا و سیا تنها نظاره گر رویدادها بوده و دخالتی در رویدادهای سوریه نداشته اند.
از این رو این دارودسته های مزدور و مفسران مرتجع با پنهان کردن بخش پشتی و پنهان سیر رویدادها، اتفاقات و حوادث را در چارچوب و محدوده ای بسته توضیح می دهند و با انگ«تئوری توطئه» هر گونه دخالت و نقش امپریالیست ها و سازش های پشت پرده را خواه با نیروهای ارتجاعی بومی همچون تحریرالشام و به خدمت گرفتن آنها در جهت اهداف خویش برای تسلط بر سوریه و خواه با امپریالیست های رقیب و بده و بستان های معمول با آن را پنهان می کنند.  
آنچه گفته شد به این معنا نیست که مثلا امپریالیست ها و سازمان هایی مانند سیا قدرت ماورایی و فوق بشری دارند و هیچ چیز از چشمان شان پنهان نمی ماند.
خیر! آنها نیز اشتباه می کنند و بسیار هم اشتباه می کنند. اگر چنین نبود امپریالیست ها در بسیاری از کشورها در مقابل مبارزات خلق ها و یا تقابل کشورهای امپریالیست رقیب شکست نمی خوردند. اما اشتباه کردن و حتی مرتکب اشتباه بزرگ شدن یک چیز است و دخالت نداشتن آن هم در سوریه، آن هم در مورد سازماندهی گروهی مانند تحریرالشام، آن هم در مورد جابجایی قدرت در این کشور چیزی دیگر!
 اشاره ای به «دود شدن و به هوا رفتن هر آنچه سخت و استوار است»!
 نکته ی دیگر این است که برخی از افراد از نظر خودشان تغییر در سوریه و سقوط خاندان اسد پس از 50 سال  را شاهدی برای نظرات مارکس و انگلس در مانیفست می گیرند و این عبارات را نقل می کنند:« هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود. هر آنچه مقدس است دنیوی می شود و...» 
اما تجربه سرنگونی بشار اسد مصداق معقولی برای نظرات مارکس و انگلس در مانیفست نیست. این هاست آن چه مارکس و انگلس در مانیفست نوشتند:    
«بورژوازى، بدون ایجاد تحولات دائمى در افزارهاى تولید و بنابراین بدون انقلابى کردن مناسبات تولید و همچنین مجموع مناسبات اجتماعى، نمی تواند وجود داشته باشد. و حال آنکه بر عکس اولین شرط وجود کلیه طبقات صنعتى سابق، عبارت از نگاهدارى بلا تغییر طرز کهنه تولید بود. تحولات لاینقطع در تولید، بی ثباتی مداوم کلیه اوضاع و احوال اجتماعى و عدم اطمینان دائمى و جنبش همیشگى... دوران بورژوازى را از کلیه ادوار سابق مشخص می سازد. کلیه مناسبات خشکیده و زنگ زده، با همه آن تصورات و نظریات مقدس و کهنسالى که در التزام خویش داشتند، محو می گردند، و آنچه که تازه ساخته شده، پیش از آنکه جانى بگیرد کهنه شده است. آنچه که مقدس است از قدس خود عارى می شود و سرانجام انسان ها ناگزیر می شوند به وضع زندگى و روابط متقابله خویش با دیدگانى هشیار بنگرند.»( مانیفست، بی نام، بخش نخست)
اینجا به طور کلی صحبت بر سر انقلاب های بورژوازی علیه مناسبات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی فئودالی است که طبعا تا آنجا که بحث تقابل نو با کهنه است قابل تعمیم به انقلاب های سوسیالیستی علیه سرمایه داری نیز می باشد، اما در سوریه تنها خاندان اسد و احتمالا بخش هایی از سرمایه داران طبقه حاکم رفته اند و نه به احتمال کل طبقه ی حاکم بر سوریه. تازه، آنها که قرار است حکومت کنند یعنی تحریرالشام و اعوان و انصارشان به تنها چیزی که شبیه نیستند به بورژوازی مدرن قرون هفدهم به بعد است. در واقع آنها بیشتر به فئودال ها مانند هستند تا به بورژوازی؛ مناسباتی هم که می خواهند برپا کنند نه تنها نو نیست بلکه در بهترین حالت و اگر برخی وجوه مناسبات فئودالی را چاشنی آن نکنند تکرار آن مناسبات سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور زیرسلطه ای است که تا کنون در سوریه وجود داشته است( همچون جمهوری اسلامی در ایران که مناسبات تولیدی زمان استبداد سلطنتی را بازتولید کرد). امر چاشنی فئودالی در سیاست و فرهنگ می تواند بیشتر به چشم بخورد. جایی که اگر گروهی بدتر از طالبان نباشند به احتمال خیلی هم از آن بهتر نخواهند بود. می توانیم فرض کنیم در بهترین حالت مدل شان دولت کنونی اردوغان در ترکیه باشد. 
بنابراین در سوریه نه تنها جز اسد و خاندان اش و برخی از جابه جایی ها در طبقه ی حاکم، چیزی دود نشد و به هوا نرفت بلکه ممکن است برخی چیزها که در گذشته دود شده بود و به هوا رفته بود باز به زمین سوریه برگردند!
 هرمز دامان
23 آذر ماه 1403
 یادداشت
1- جالب این که یکی از این مفسران مرتجع به نام مراد ویسی که تا مغز استخوان اش امپریالیسم پرست است و هنگام شکست آمریکا در افغانستان و جمع کردن بساط در این کشور، آه و ناله می کرد که چرا آمریکا به شکلی فضاحت بار از افغانستان بیرون رفت و یا در حالی که بغض کرده بود و کم بود گریه کند می گفت چرا گفته می شود آمریکا دچار رکود و افت و ضعف شده است، مساله ی سازش را در یکی از برنامه های خود در نام برنامه نگاشته بود اما احتمالا بنا به صلاحدید آن را حذف کرد!
 

درباره ی تغییرات در سیاست خارجی خامنه ای و شرکای پاسدارش( متن کامل)


 
1
طی دو هفته ی اخیر رویدادها و مسائلی پدید آمده که مرور آنها و موضع جمهوری اسلامی در موردشان می تواند به شناخت توانایی های خامنه ای و شرکای پاسدارش( و البته در کنارشان بنده گان اصلاح طلب حکومتی اش یعنی دارودسته ی پزشکیان و شرکا) در پیشبرد برنامه ها و سیاست های پیشین خود و یا تغییر جزیی و یا کلان در این برنامه ها و سیاست ها و عقب نشینی از آنها یاری رساند. از میان آنها سه مساله مهم تراند که عبارتند از: آتش بس لبنان در 21 نوامبر 2024، گفتگوهای ژنو بین نماینده گان جمهوری اسلامی با نماینده گان سه امپریالیست آلمان و فرانسه و انگلستان و حملات تازه ی نیروهای ضد حکومت بشار اسد در شمال سوریه و تصرف شهر حلب و پیشروی های آنها تا کنون. در این رویدادها شاهد تغییراتی در سیاست خامنه ای و شرکا و بخشا عقب نشینی شان از مواضع پیشین هستیم. اینکه آیا اینجا و آنجا و یا در مجموع در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، یک عقب نشینی موضعی و تاکتیکی صورت گرفته و جمهوری اسلامی پس از تجدید نیرو دست به ادامه و پیشبرد برنامه های خود خواهد زد و یا اینکه خیر در سیاست های جمهوری اسلامی عقب نشینی تمام عیار و استراتژیک صورت خواهد گرفت و سیاست خارجی حکومت ولایت فقیه تغییر خواهد کرد طی هفته ها و ماه های آینده مشخص خواهد شد.
عقب نشینی در لبنان
توافق آتش بس بین دولت صهیونیستی اسرائیل و دولت لبنان( در واقع مربوط به سازمان حزب الله مهم ترین عامل خامنه ای و سران پاسدار در خاورمیانه) در راستای اجرای قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل است. تاریخ برقراری این آتش بس از ساعت ۴ بامداد ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴ بوده است.
این نخستین تحول مهم پس از آغاز جنگ در غزه و لبنان پس از حملات پی درپی دولت جنایتکار اسرائیل به غزه و لبنان و کشتار نزدیک به 45 هزار نفر و ترور سران دو سازمان  حزب الله لبنان و حماس می باشد. متن انتشار یافته ی این توافق نامه که بین اسرائیل و دولت لبنان صورت گرفته نشان می دهد که حزب الله ( و به معنای مستقیم خامنه ای و سران پاسدار) از مواضع پیشین خود عقب نشینی کرده است. دولت های امپریالیستی آمریکا و فرانسه از عاملین اصلی پیشبرد این توافقنامه هستند.
نشانه های روشن عقب نشینی در توافق نامه عبارتند از:
توقف کامل حملات حزب الله به اسرائیل؛
و در کنار آن این که تنها ارتش لبنان حق حمل سلاح را دارد؛ و در ادامه:
«نیروهای نظامی و امنیتی رسمی لبنان، زیرساخت‌ها و تسلیحات آن تنها گروه‌های مسلح، تسلیحات و تجهیزات مرتبطی خواهند بود که در منطقه جنوبی لیتانی، مطابق با طرح استقرار ارتش لبنان... مستقر می‌شوند.»؛
«برای جلوگیری از بازسازی و مسلح‌سازی مجدد گروه‌های مسلح غیردولتی در لبنان» تمامی امور مربوط به« فروش یا تأمین تسلیحات و تجهیزات مرتبط به داخل لبنان تحت نظارت و کنترل دولت لبنان خواهد بود. همچنین، تمام تولید تسلیحات و تجهیزات مرتبط در داخل لبنان نیز باید تحت نظارت و کنترل دولت لبنان باشد؛
« نظارت و جلوگیری از ورود غیرمجاز تسلیحات و تجهیزات مرتبط به لبنان و سراسر این کشور، از جمله از طریق گذرگاه‌های مرزی به وسیله ی دولت لبنان»؛
«از بین بردن تمام تأسیسات غیرمجاز تولید تسلیحات و تجهیزات مرتبط در منطقه جنوبی لیتانی و جلوگیری از ایجاد چنین تأسیساتی در آینده»؛
«برچیدن زیرساخت‌ها و مواضع نظامی غیرمجاز در منطقه جنوبی لیتانی و مصادره تمام تسلیحات غیرمجاز.»؛
«ایالات متحده و فرانسه قصد دارند از طریق کمیته فنی نظامی لبنان (MTC4L) زمینه استقرار ۱۰ هزار سرباز ارتش لبنان در جنوب این کشور را هرچه سریع‌تر فراهم کنند. آن‌ها همچنین قصد دارند با جامعه بین‌المللی برای حمایت از ارتش لبنان و افزایش سطح استقرار و توانمندی‌های آن همکاری کنند
«با آغاز آتش‌بس، اسرائیل و لبنان در هماهنگی با یونیفل سازوکار سه‌جانبه‌ای را اصلاح و تقویت خواهند کرد. این سازوکار به میزبانی یونیفل و ریاست ایالات متحده و با حضور فرانسه، نظارت و اجرای تعهدات را تضمین خواهد کرد.»؛
«لبنان نیروهای نظامی و امنیتی رسمی خود را در تمام مرزها و گذرگاه‌های هوایی، دریایی و زمینی مستقر خواهد کرد
تمامی این مفاد و مفاد دیگر نشانگرعقب نشینی حزب الله از مواضع پیشین خود خواهد بود که به معنای عقب نشینی خامنه ای و شرکا از برنامه ها و اهداف تعیین شده و هارت و پورت هایشان است؛ به ویژه از نوع شریعتمداری آن که مسئول تفسیر رویدادها به نفع جمهوری اسلامی و تلمبه زدن«اسلامیت» و انرژی دادن به «ارزشی ها»ی روحیه باخته در روزنامه ی کیهان است.
شکی نیست که در این توافق تنها پای حزب الله در میان نبوده بلکه جمهوری اسلامی مستقیما و پشت پرده به این توافقنامه آری گفته است. تحمیل این عقب نشینی به حزب الله و جمهوری اسلامی در ارتباط است از یک سو با شکست های پی درپی حزب الله در جنوب لبنان و ضرباتی که به رهبری و کادرهای این سازمان(و همچنین سازمان حماس) وارد شد، از سوی دیگر مربوط است به شکل تکامل درگیری بین اسرائیل و جمهوری اسلامی و حملاتی که می توانست به جنگی بینجامد که خامنه ای و شرکای پاسدارش به احتمال از ناتوانی خود در پیشبرد آن آگاه بودند، از سوی سوم بر می گردد به وضع داخلی دربه داغان اقتصادی و نیز وجود یک جنبش انقلابی دموکراتیک توده ای در مقابل خامنه ای و شرکا و از سوی چهارم به وضعیت دولت امپریالیستی روسیه که نمی خواهد و نمی تواند آنچنان که خامنه ای و سران پاسدار انتظار دارند آنها را پشتیبانی کند.   
ما عملکرد این عوامل و به ویژه ناتوانی خامنه ای و شرکای پاسدارش را در تحقق جاه طلبی های خود در منطقه و نیز شکنندگی حکومت شان در داخل را در دیگر رویدادها نیز می بینیم.
مذاکرات ژنو
مساله ی دوم دیدار و گفتگو های نماینده گان جمهوری اسلامی به سرپرستی مجید تخت روانچی معاون سیاسی وزارت امور خارجه با نماینده گان سه امپریالیست اروپایی انگلستان، آلمان و فرانسه( E3 ) در 9 آذر ماه 1403 در ژنو استاین سه کشور گرچه تاکید می کنند که برای جمهوری اسلامی بهتر است که پیش از سرکار آمدن ترامپ و بدتر نشدن وضع با آمدن این «لولو» با کشورهای مورد اشاره به توافق برسد، در عین حال می توانند نماینده خواست های امپریالیسم آمریکا و دولت آینده اش یعنی دولت ترامپ باشند که از 20 ژانویه 2025 زمامدار امور در آمریکا خواهد شد.
از جانب جمهوری اسلامی مساله ی مهم بازگشت احتمالی تحریم‌های سازمان ملل متحد پس از تصویب قطعنامه ای به وسیله ی پارلمان اروپا است که در آن از همکاری نکردن جمهوری اسلامی با آژانس به شدت انتقاد می کند.
 این امر به دنبال آن اهمیت بیشتری یافت که در پی درخواست سه کشور مزبور از آژانس و برای نخستین گام در برنامه ی درخواست بازگرداندن تحریم ها، آژانس در 21 نوامبر در گزارشی تایید کرد برنامه ی جمهوری اسلامی این است که  حدود ۶۰۰۰ سانتریفیوژ جدید برای غنی‌سازی اورانیوم نصب کند. سطحی که بالاتر از ۳.۶۷ درصدی توافق ۲۰۱۵ است.( به نقل از اخبار روزنامه ها و سایت ها)
در مقابل و از سوی طرف های اروپایی مساله محدودیت هایی است که باید بر برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی اعمال شود و در این راستا اینکه همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی از جانب جمهوری اسلامی تداوم یابد. در کنار آن دو مساله ی کمک های جمهوری اسلامی به روسیه در جنگ اوکراین از جمله به گفته ی اروپایی ها ارسال موشک های بالستیک به روسیه و نیز دخالت های آن در کشورهای منطقه دارای اهمیت بالا است.
پیشنهاد جمهوری اسلامی محدود کردن برنامه غنی‌سازی اورانیوم به ۶۰ درصد و بازگشت بازرسان باتجربه آژانس به کشور بوده است که ظاهرا از جانب اروپایی ها رد شده است.
در این درگیری ادامه دار سلاح جمهوری اسلامی این تهدید است که اگر تحریم ها برگردند آنگاه نظرش در مورد صلح آمیز بودن تولید انرژی اتمی و نبود اهداف نظامی در آن تغییر خواهد کرد و به سوی تولید تسلیحات هسته ای خواهد رفت و نیز برد موشک های خود را افزایش خواهد داد.
نگاهی به دو سوی معادله نشان می دهد که ابزارهای امپریالیست های غربی برای مجبور کردن جمهوری اسلامی به گردن گذاشتن به خواست هاشان بسیار قوی تر از تهدیدهای خامنه ای و شرکای پاسدارش در مورد رفتن به سوی تولید تسلیحات اتمی است. طرفه آنکه مساله تولید تسلیحات اتمی نه تنها مشکلی از اقتصاد دچار بحران و خرد و خمیر شده را که اکنون نخستین مشکل اساسی جمهوری اسلامی است حل نخواهد کرد بلکه به ویژه زمانی که تحریم ها برگردند این مشکل چندین برابر افزایش خواهد یافت. افزایش بار این مشکل به خودی خود به معنای افزایش بار دومین مشکل اساسی جمهوری اسلامی یعنی مساله ی سیاسی بود و نبود حکومت ولایت فقیه خواهد بود. مشکلی که یک سر آن در داخل، وجود یک جنبش گسترده ی سراسری تمامی طبقات خلقی است که در تمامی اشکال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ادامه داشته و دارد و سوی دیگر آن در خارج تهدیدهای امپریالیست ها برای جمع کردن بساط جمهوری اسلامی است که از نظر آنها یک غده ی بدخیم در منطقه در ایجاد تنش با دولت های منطقه و نیز یک بمب انفجاری جنبش سیاسی انقلابی- دموکراتیک در میان خلق های منطقه و جهان است و چنانکه تسلیم درخواست امپریالیست ها نشود همان بهتر که سرنگون شود.
به نظر ما آنچه دستاویز خامنه ای و شرکای پاسدارش است یعنی دست یافتن به تسلیحات اتمی( و البته به همراه آن مانور در گرایش بیشتر به امپریالیسم روسیه که همواره آماده ی معامله با امپریالیست های غربی است) کارت برنده ای نبوده و نیست. آنان در وضعی بسیار بهتر از آنی که اکنون دارند( ضربات شدید به محور مقاومت به ویژه حزب الله در منطقه، ناتوانی در تداوم درگیری با دولت اسرائیل، وضع آشفته ی اقتصادی و سیاسی درونی نسبت به ده سال پیش و نیز وضعیت کنونی امپریالیسم روسیه که خود نیازمند فرستادن سلاح از جانب جمهوری اسلامی و فرستادن نیرو از جانب کره شمالی شده است) نیز به پای برجام رفتند و جام زهر نوشیدند، اکنون در وضعی بسیار بدتر از آن زمان چاره ای جز عقب نشینی و پذیرش خواست های امپریالیست های اروپایی و آمریکا ندارند و از شکل پیشرفت رویدادها بیشتر این بر می آید که در این جهت حرکت می کنند و های و هوی شان توخالی و برای مصرف داخلی و نیروهای نیابتی ضربه خورده شان است.
2
جنگ در سوریه
مساله سومی که پیش آمده و تغییر سیاست های خامنه ای و شرکای پاسدارش را شکل داده، جنگ در سوریه است. آنچه در چند روز گذشته رخ داده عقب نشینی نیروهای قدس به همراه ارتش سوریه در مقابل تهاجم نظامی هیئت تحریرالشام و دیگر سازمان های مخالف بشار اسد در سوریه بوده است.
روشن است که اقدام فوری نیروهای مخالف بشار اسد که در پی توافقنامه آتش بس در لبنان رخ داده بر مبنای این تحلیل بوده که حزب الله ضربات شدیدی خورده و در حال حاضر نمی تواند نقشی همچون گذشته در جنگ اجرا کند؛ روسیه درگیر در جنگ اوکراین است و جمهوری اسلامی پس از ضرباتی که در لبنان و غزه از اسرائیل خورده( جدا از حملات مداوم اسرائیل به این نیروها در سوریه طی سال های پیش از جنگ غزه) ناتوان از درگیر شدن در یک جنگ تازه در این منطقه است، آن هم در حالی که دولت اسرائیل آماده و به دنبال ضربه زدن های بیشتر به نیروهای آن است.
پیشرفت سریع نیروهای تحریرالشام و تصرف حلب و در کنار آن عقب نشینی نیروهای ارتش سوریه و نیز سپاه قدس و نبود درگیری های جدی بین این نیروها با گروه های مخالف بشار اسد می تواند به دلایل زیر صورت گرفته باشد: ضعف ارتش سوریه و نبود میلی برای مقاومت در مقابل این تهاجم( و یا وجود نفوذهایی از جانب امپریالیست های غربی در ارتش سوریه و اقداماتی از جانب برخی فرماندهان در راستای خواست امپریالیست های غربی)، ضعف ویژه نیروهای سپاه قدس که ضرباتی شدید از دولت اسرائیل طی دو سال اخیر خورده اند و نیز  حداقل تا کنون نبود تمایلی در امپریالیسم روسیه برای درگیر شدن در جنگی دیگر.
در کنار این ها، هنوز این مساله روشن نیست که آیا نیروهای مخالف دولت بشار اسد، چنان که دولت ترکیه می گوید خواهان به رسمیت شناخته شدن و سهم در حکومت بشار هستند،  آیا آنها بخش هایی از سوریه را خواهان اند و قصد تجزیه ی این بخش ها را دارند یا برنامه تصرف دمشق و سرنگونی بشار اسد در سرشان است. تحقق هر کدام از این اهداف وابسته به توازن نیروهای امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه برای تجدید تقسیم است. اگر بین امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه سازش و توافقی پنهانی بر سر عقب نشینی امپریالیست های غربی از اوکراین( پایان جنگ و پذیرفتن حفظ زمین هایی که روسیه از اوکراین گرفته است) و به جای آن عقب نشینی روسیه از سوریه صورت گرفته باشد آنگاه آنچه رخ خواهد داد( سهم در حکومت، تجزیه کشور به مناطق نفوذ و یا سرنگون کردن حکومت بشار اسد) بر مبنای این توافق خواهد بود.
روشن است که در صورت وجود سازش بین امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه جمهوری اسلامی نیز تا حدودی و در حال حاضر در چارچوب معینی فروخته خواهد شد. عقب نشینی نیروهای سپاه قدس و پرهیز از درگیری می تواند به این علت نیز باشد که آنها جدا از ضعف های خاص خودشان که در بالا به آن اشاره شد در چارچوب عقب نشینی روسیه دیگر نمی توانند کار زیادی صورت دهند.
تفاوت شرایط کنونی با شرایط «بهار عربی»
آنچه که تفاوت مهم شرایط کنونی را با شرایط «بهار عربی» در سوریه به وجود می آورد این است که در آن دوره ی تضاد امپریالیست ها بیش از آنکه با یکدیگر باشد با انقلاب دموکراتیک سوریه و با طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی سوریه بود که در حال شکل دادن یک جبهه ی دموکراتیک خلق بودند و انقلاب و مبارزه ی نظامی شان در حال گسترش و عمق یافتن بود. اما اکنون انقلابی به آن شکل در کار نیست که قرار باشد سرکوب و درهم شکسته شود. در آن زمان امپریالیست های غربی و دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل مانعی در برابر خامنه ای و سلیمانی و سپاه قدس و بشار اسد برای سرکوب خونین انقلاب سوریه نبودند و برعکس دست آنها را بسیار باز می گذاشتند اما اکنون وضع کیفیتا فرق کرده و جای تضاد میان خلق سوریه و حکومت ارتجاعی بشار اسد و امپریالیسم روسیه را تضادهای میان امپریالیست ها و مستشاران آنها در منطقه گرفته است. یعنی روسیه و  بشاراسد و جمهوری اسلامی در یک سو و امپریالیست ها غربی و ترکیه و اسرائیل و گروه هایی از قماش هیئت تحریرالشام در سوی دیگر.    
در مورد تضادهای سوریه
در سوریه بحران ها و تضادهای گوناگونی وجود دارند که پس از شکل گیری انقلاب سوریه در چارچوب بهار عربی بیشتر رو آمدند. تضاد میان خلق سوریه با حکومت بورژوا- کمپرادور بشار اسد و امپریالیسم روسیه، تضاد میان امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه با انقلاب سوریه و همچنین با یکدیگر، تضاد میان ترکیه با انقلاب سوریه از یک سو و با جنبش دموکراتیک کردهای شمال سوریه به عنوان بخشی از این انقلاب از سوی دیگر، تضاد میان جمهوری اسلامی که پشتیبان حافظ اسد بود با جبهه ی انقلاب دموکراتیک سوریه، تضاد میان اسرائیل با انقلاب سوریه از یک سو و تضاد این کشور با جمهوری اسلامی از سوی دیگر و تضاد گروه های دست ساز امپریالیسم همچون داعش با انقلابیون سوری از یک سو و با حکومت بشار اسد و روسیه از سوی دیگر.
از میان این تضادها برخی ضعیف شده اند از جمله تضاد میان خلق سوریه با طبقه ی حاکم به رهبری بشار اسد. برخی شدت گرفته اند از این میان به ویژه تضاد امپریالیست ها با یکدیگر و تضاد اسرائیل با جمهوری اسلامی.
نوچه های امپریالیست های غربی در جنگ سوریه که به نوعی آشکار و پنهان جنگ را پیش می برند، دولت های ارتجاعی اسرائیل و ترکیه هستند.
اسرائیل و جمهوری اسلامی
تضادهای دولت اسرائیل با جمهوری اسلامی جدا از ویژگی های خاص آن اساسا در چارچوب تضاد میان پشتیبانان آنها یعنی امپریالیست ها قرار می گیرد و بنابراین تضادهای ویژه ی این دو دولت به عنوان دو دولت مرتجع و مزدورامپریالیست ها و مواضع و اشکال خاص نبردشان در زمینه های نظامی، سیاسی و فرهنگی و مذهبی گرچه مهم است و باید جای خود در نظر گرفته و تحلیل شوند چرا که شکل بروز تضادهاست، اما نباید در خود مانده بلکه باید در چارچوب تضادهای بزرگتری قرار گیرند که این ها اشکال خاص بروز آنها هستند و از این رو باید در آن چارچوب بررسی و تفسیر شوند
به همین ترتیب در مورد حکومت بشار اسد می توان گفت که ممکن است خود این حکومت به عنوان همسایه برای اسرائیل مشکل آفرین نباشد اما اگر قرار باشد که سوریه به امپریالیست های غربی تعلق گیرد- امری که البته هنوز روشن نیست - یا بشار اسد در چارچوب تضاد میان امپریالیست ها حذف خواهد گردید و یا به مهره ی امپریالیست های غربی تبدیل خواهد شد.
تضاد ترکیه با مناطق خودگردان کرد و حکومت بشار اسد
همین گونه است تضادهای دولت مرتجع ترکیه با نیروهای دموکراتیک کرد خواه در مناطق خود گردان و خواه در مناطق دیگر. این تضاد شکلی خاص از تضاد عام میان امپریالیست ها از یک سو و خلق های زیرسلطه از سوی دیگر است. باید توجه داشت که اگر هدف تهاجم اخیر صرفا مناطق کردنشین و خودگردان کرد در شمال و شمال شرقی سوریه باشد آن گاه دولت های سوریه و جمهوری اسلامی با آن مشکل اساسی نداشته و بنابراین تهاجم نیروهای مورد پشتیبانی ترکیه نیز می باید صرفا به آن محدود گردد
در مورد ترکیه باید در نظر داشت که ترکیه یک کشور زیرسلطه ی امپریالیست های غربی و عضو ناتو است و سیاست های کلی آن تابع سیاست های ناتو و امپریالیست های غربی است. با در نظر گرفتن وضعیت واقعی اقتصاد و سیاست در ترکیه می توان گفت «پان ترکیسم» و افکار جاه طلبانه«امپراطوری عثمانی» و غیره تنها برای خام کردن طبقه ی کارگر و توده های ترک است و گرنه دولت اردوغان که یک مزدور امپریالیست های غربی است نمی تواند اقدامی صرفا بر مبنای خواست جاه طلبانه ی خودش و طبقه ی سرمایه داران کمپرادور ترکیه انجام دهد بلکه تنها می تواند در چارچوب ابزاری برای اهداف امپریالیست های غرب بودن منافع خاص خود را در صورتی که در چارچوب این اهداف بگنجد و یا از آن خیلی منحرف نگردد و به عنوان سهم نوکری اش پیش برد. این گونه نظرات که امپریالیست ها ضعیف شده اند و دولت هایی مانند ترکیه و عربستان  ... مستقل اند و صرفا بر مبنای منافع خود تصمیم می گیرند و عمل می کنند نفی تسلط امپریالیسم بر جهان است و جفنگیاتی بیش نیستند.
بر این مبنا دولت ارتجاعی ترکیه نمی تواند مستقل از اجازه ی امپریالیست ها تضاد های خود را با جنبش مستقل دموکراتیک کردها و مناطق خودسامانده کرد در سوریه حل و فصل کند. این تضاد تنها می تواند در چارچوب برنامه  ی امپریالیست های غربی و اجازه ی آنها و به آن شکل که آنها خواهان آن اند( و البته در صورتی که بتوانند!) حل و فصل شود. نوسان و یا گریز دولت مرتجع و پرمدعای اردوغان از قاعده ی این حل و فصل محدود و جزیی است، اما عمل به آن اساسی و کلی است.
 به همین ترتیب است مساله ی اشغال مناطقی از خاک سوریه و یا عراق و الحاق آنها به خاک خود و یا تضادهای دولت ترکیه با دولت بشار اسد و اینکه اگر بشاراسد چنین و چنان کند دولت ترکیه هم با آن راه خواهد آمد. این کشورها هیچ یک مستقل نیستند( استقلال آنها در حوزه ی بسیار محدودی است) و بنابراین نمی توانند مسائل خود را در چارچوب تضادهای خود حل و فصل کنند. تضادهای خاص اینها در چارچوب تضادهای بزرگتر و عام تر یعنی تضاد بین خود امپریالیست ها قرار می گیرد.  تضاد دولت مرتجع اردوغان با دولت بشار اسد در چارچوب تضاد میان امپریالیسم غرب با امپریالیسم روسیه است و در این چارچوب می تواند حل و فصل شود.
کدام تضاد در سوریه عمده است؟
آنچه به نظر می رسد در حال حاضر تضاد عمده در سوریه باشد همین تضاد است. یعنی تضاد میان امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه. شکل مشخصی که این تضاد خود را در آن نشان می دهد جنگ بین نیروهای تحریر الشام با نیروهای بشار اسد است. این تضاد در عین حال می تواند در تضاد میان دولت صهیونیستی اسرائیل با جمهوری اسلامی و دولت ترکیه با بشار اسد و جمهوری اسلامی هر دو بروز کرده خود را نشان دهد.
بیرون کردن جمهوری اسلامی از سوریه به عنوان پشتیبان بشار اسد یکی از اهداف مهم و اساسی این برنامه است که در چارچوب برنامه ی امپریالیستی تضعیف جمهوری اسلامی و مجبور کردن آن به گردن گذاشتن برنامه های امپریالیسم غرب قرار می گیرد. شرایطی که جمهوری اسلامی با آن درگیر است و ما به آن اشاره کردیم خامنه ای و شرکای پاسدارو سپاه قدس شان را ناتوان از آن واکنشی کرده است که در سال های انقلاب سوریه از خود نشان داده بودند.
3
رویدادهایی که به آنها اشاره شد نه تنها کماکان وضع پیشین خود را حفظ کرده اند بلکه از نظر نظامی شرایط برای جمهوری اسلامی به ویژه در سوریه بدتر شده است؛ نیروهای تحریرالشام و دیگر نیروهای همراه با آنها شهر حماة را تصرف کرده و چنانچه رویدادها به همین سان پیش روند این احتمال وجود دارد که شهر حمص هم به زودی به تصرف آنها در آید. سران این نیروها هم اهداف خود را مشخص تر کرده از این صحبت می کنند که هدف شان تصرف دمشق و سرنگون کردن دولت بشار اسد است. با وجود این تغییرات هنوز روشن نشده که در صورت سرنگونی نهایی اسد( که گفته شده از سوریه خارج شده است)، سوریه چه وضعی خواهد یافت و هدف نهایی امپریالیست های غربی چیست. به ویژه این که نتانیاهو پیش از این گفته بود که می خواهند نقشه ی خاورمیانه را تغییر دهند و چنین سخنی را ترامپ  نیز تکرار کرده و گفته که اگر تا روز روی کارآمدن اش حماس گروگان را آزاد نکند با خاورمیانه چنین و چنان خواهد کرد و نقشه خاورمیانه را تغییر خواهد داد.
از مجموع آنچه در دو بخش پیشین گفته شد این بر می آید که جمهوری اسلامی خواه در عرصه ی عملی و خواه در عرصه ی دیپلماتیک در حال عقب نشینی است. ضد آن یعنی پیشروی و تهاجم در عرصه ی عملی بسیار ضعیف شده است و به نظر می رسد که مثلا آوردن دویست نفر از گروه های نیابتی اش در عراق برای کمک به ارتش سوریه دردی از دردهای ارتش سوریه و عقب نشینی های جاری آن دوا نکند. از سوی دیگر با توجه به تحولات در لبنان و سوریه مشکل است که خامنه ای و شرکا بتوانند دوباره این نیروهای نیابتی خود را بازسازی کرده و پس از تجدید قوا حملات تازه ای را آغاز کنند.
 اما در عرصه ی دپیلماتیک که شامل تهدیدها برای رفتن به سراغ تولید سلاح اتمی و نیز موشک های دوربرد و غیره است گرچه امکان عمل کردن آن منتفی نیست اما در حال حاضر با توجه به نیازهای خامنه ای و شرکا به برداشتن تحریم ها بیشتر نوعی ابزار فشار به نظر می رسد که بخشی از آن تصنعی و برای مصرف داخلی و نیروهای نیابتی ضربه خورده اش و بخشی نیز صرفا برای امتیاز گیری و داشتن برگی در دست هنگام نشستن پشت مذاکره است. در واقع  جمهوری اسلامی پس از ضربات وارده به حزب الله در لبنان و حماس در غزه و نیز به نیروهای خودش در سوریه برگ های زیادی برای بازی کردن ندارد و به نظر می رسد که ناچار از تسلیم باشد؛ البته اگر هنوز برگه ی نهایی را امضا نکرده باشد!
دلایل اساسی عقب نشینی 
تحولات در سوریه و به ویژه عقب نشینی سریع نیروهای سوریه و جمهوری اسلامی از مواضع پیشین وضعی را به وجود آورده که اکنون بیش از پیش می توان از وجود دو دلیل برای این عقب نشینی ها صحبت کرد.
دلیل نخست عقب نشینی همین ضربات وارد شده در لبنان و غزه و خود سوریه پیش از تهاجم اخیر نیروهای ضد بشار اسد است که در بخش های گذشته و بالا به آن اشاره شد. باید توجه کرد که خامنه ای و سران پاسدار در یک سال اخیر به دلیل ضربات روزمره اسرائیل و حملات آن به نیروهای سپاه قدس در سوریه ترجیح دادند بخش مهمی از نیروهای خود را از سوریه بیرون بیاورند و بنابراین به نظر نمی رسد که اکنون نیروی زیادی در آنجا داشته باشند.
اما نکته این است که این عقب نشینی در نتیجه ضربات وارد شده با یک عقب نشینی آگاهانه و با برنامه همراه گردیده است به شکلی که گاه (مثلا در لبنان) جدا کردن این دو از یکدیگر مشکل است. این عقب نشینی از زمان ضربات وارده به حکومت در نتیجه جنبش دموکراتیک - انقلابی ژینا و نیز انتخابات مجلس شکل سریع تری به خود گرفت. از کشتن رئیسی و روی کار آوردن پزشکیان گرفته تا سرعت بخشیدن به مذاکرات با نماینده گان امپریالیسم آمریکا و دولت بایدن که مدت ها بود آغاز شده بود. این گونه عقب نشینی ها تاثیری هم روی عقب نشینی های عملی که در نتیجه ضربات وارده است گذاشته و به آنها نیز سرعت بخشیده است.
در واقع به نظر می رسد که عقب نشینی در سوریه حداقل تا کنون و در صورتی که وضع تغییر اساسی نکند صرفا به دلیل ضربات وارده و نداشتن نیرو نبوده، بلکه به دلیل توافقات و مذاکرات پنهانی و پشت پرده با امپریالیست های غربی هم بوده است.
به بیان دیگر گرایشی در حال رشد در میان خامنه ای و سران پاسدار است که یا بین رابطه با امپریالیسم روسیه و رابطه با امپریالیسم غرب تعادل بیشتری برقرار کنند و یا این که به طرف امپریالیسم غرب بچرخند. بعید نیست که خامنه ای و شرکای پاسدار در پس پرده سازش های بیشتر و بزرگ تری با امپریالیست ها غربی کرده باشند. سازش هایی که هم به دلیل ضربات وارده در غزه و لبنان و نیز  ضربات شدید ناشی از حملات دولت اسرائیل به جمهوری اسلامی به سوی آن رانده شده اند و هم به دلیل وضع اقتصادی داخلی و وجود جنبشی انقلابی - دموکراتیک که روز به روز گسترده تر می شود و همچنین رشد تضادهای درونی حاکمیت و بروز تجزیه های بیشتر در آن، ناچار از اتخاذ آن گردیده اند.
همچنین بعید نیست که بخشی از این سازش شامل کنار کشیدن خامنه ای و شرکا از نقشه های جاه طلبانه شان و بنابراین دست کشیدن از پشتیبانی از نیروهای نیابتی در کشورهای منطقه باشد. گرایش هایی این چنین علیرغم این است که جمهوری اسلامی مبلغی معادل 77 میلیون دلار برای حزب اللهی های ساکن لبنان که خانه و کاشانه ی خود را از دست داده اند خرج کرده است. اینها نشانگر این است که داستان پیش رفته اما هنوز تمام نشده است.
عقب نشینی تاکتیکی یا استراتژیک
در مورد این عقب نشینی ها تا جایی که اکنون بتوان به گمانه زنی پرداخت باید گفت که مشکل که بتوانند صرفا تاکتیکی باشند و مثلا جمهوری اسلامی پس از تجدید نیرو دوباره حملات خود را در منطقه از سر گیرد. اگر در نظر گیریم که سیاست جمهوری خواهان به رهبری ترامپ با سیاست دموکرات هابه رهبری بایدن فرق می کند باید در نظر بگیریم که به هر حال جمهوری خواهان و ترامپ چهارسال آینده دولت را در دست خواهند داشت و بنابراین مشکل که آنها به جمهوری اسلامی امکان مانور و تجدید نیرو برای حملات تازه و به وجود آوردن دردسرهای تازه را بدهند.
به طور کلی می توان این چنین گفت که خامنه ای و شرکای پاسدارش پس از جنبش دموکراتیک - انقلابی «زن، زندگی، آزادی» دست به یک عقب نشینی از برنامه های پیشین خود به ویژه حاکمیت یکدست و دولت جوان حزب اللهی زدند و با اصلاح طلبان حکومتی سازشی عمدتا به نفع خودشان را صورت دادند که وجه اساسی آن آماده گی اصلاح طلبان حکومتی برای پیش بردن برنامه های اقتصادی حکومت همچون افزایش قیمت ها به ویژه بنزین و فرهنگی(مانند همین قانون عفاف و حجاب) و سرکوب جنبش توده ای به یاری سیاست های ریاکارانه تر و شیادانه تر بود. با وجود این پذیرفتن اصلاح طلبان حکومتی و به کار گرفتن مهره هایی مانند پزشکیان و یا در مواردی لاریجانی درست همان وضعی را ایجاد نمی کند که دولت رئیسی ایجاد می کرد و به هر حال برخی سهم خواهی ها و کشاکش های درونی را حادتر می کند.
همراه با این تغییر سیاست در داخل خامنه ای و شرکا ناچار شدند که تغییر سیاستی نیز در خارج صورت دهند. این تغییر سیاست که عمدتا بر سازش و عقب نشینی استوار بود هم از پیش و در مذاکرات با امپریالیسم آمریکا و دولت بایدن شکل گرفته بود و هم در نتیجه ضربات وارد شده بیشتر به آنها و نیز تعمیق بحران داخلی باید کامل تر می شد.          
«تغییر نقشه خاورمیانه»
در مورد ترامپ نخست باید گفت که یک عده وی را همچون اسکلت مرگ دزدان دریایی و لولو سرخرمن تصویر می کنند و برای ترساندن توده ها چنان ترامپ ترامپ راه می اندازند که انگار طرف از کره ی دیگری آمده است ونه اینکه یک تاجر امپریالیسم آمریکاست. این برده گان سرمایه فراموش می کنند که جناح بازها و جنگ طلبانی که جنگ های افغانستان و عراق را به راه انداختند یعنی بوش ها و دارو دسته شان اگر صد پله بیشتر از ترامپ و اعضا دولت اش مرگ آور نبودند کمتر از اینها نیز نبودند و با این همه نتیجه کارشان این شده که در افغانستان و عراق می بینیم! آنچه این میان جالب است این است که خود ترامپ هم باورش شده که لولو است و باید این را بلند بلند بگوید تا مردم را بیشتر بترساند! امری که نشان می دهد امپریالیست ها بیشتر توخالی شده اند و مجبورند خود را چندین برابر باد کنند تا ترسناک به نظر برسند.
به هر حال نتانیاهو و ترامپ گفته اند که نقشه ی خاورمیانه را تغییر خواهند داد. چنانچه ما این صحبت ها را جدی بگیریم باید بگوییم که این تغییر- پس از جنگ غزه - در بهترین حالت می تواند شامل دو کشوری شود که در حال حاضر امپریالیسم روسیه در آن ها نفوذ دارد؛ یعنی سوریه که نفوذ آن بیشتر و ایران که نفوذ آن نسبت به سوریه کمتر است. قطعا این تغییر نقشه شامل کشورهای حاشیه ی خلیج فارس و نیز کشورهایی مانند عربستان سعودی و اردن و عراق( جز جهت دادن به حشدالشعبی در چارچوب حکومت عراق) و مصر و لبنان نخواهد شد. در مورد سوریه نیز هنوز- هنگام نگارش این مقاله - روشن نیست که آیا برنامه ی سرنگونی قطعی بشار اسد و تشکیل دولت تازه ای نرم تر از دولت طالبان در افغانستان در پیش است و یا کنار آمدن با وی و تنها مجبور کردن اش به بیرون کردن جمهوری اسلامی از سوریه. در صورت کنار گذاشتن بشار اسد نیز روشن نیست که آیا یکپارچگی نسبی سوریه حفظ خواهد شد و یا تغییراتی در آن پدید خواهد آمد. حتی این نیز در حال حاضر روشن نیست که آیا قرار است «ارتش آزاد سوریه» که ترکیه به نماینده گی از جانب امپریالیست های غرب سازمانده و پشتیبان اصلی آن است می خواهد دست به قتل عام کردها در مناطق خودگردان بزند و یا تنها قرار است محدودیت هایی برای گسترش دامنه نفوذشان در استان های همجوار ایجاد کند.
در مورد ایران اما مساله به کلی فرق می کند. خامنه ای و شرکا در قید و بند هیچ نیستند جز اوجب واجبات بودن حفظ حکومت شان. این ها در صورت احساس خطر که به هر حال به نظر می رسد چنین احساس خطری را کرده اند، آماده ی هر گونه سازش هستند. در این صورت چرا باید ترامپ و نوچه اش دولت صهیونیستی اسرائیل باید در پی تغییر آنها باشند آن هم زمانی که با طالبان کنار آمده اند؟
افزون بر این ایران سوریه نیست. در ایران شاید بتوانند روی نیروی نظامی مجاهدین حساب کنند اما به نظر نمی رسد مجاهدین آن قدر نیرو داشته باشند که از پس حمله ای که باید به سرنگونی جمهوری اسلامی بینجامد بر آیند. همچنین در حال حاضر سازمان های نیرومند مسلح وابسته به امپریالیسم کرد، عرب و بلوچی که آماده ی اطاعت دستورهای امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی باشند وجود ندارند. از سوی دیگر به نظر نمی رسد که ترامپ و دولت اش با این همه مشکلاتی که در داخل دارند و وعده هایی که به مردم آمریکا داده اند بخواهند خود را درگیر جنگی کنند که خیلی عاقبت اش روشن نیست و قطعا هزینه هایی همچون جنگ اوکراین به گردن شان خواهد گذاشت و آنها نیز باید آن را روی توده های کارگر و ستمدیده ی کشور خود سرازیر کنند که تحمل شان اکنون هم طاق شده است و به امید رفع مشکلات شان به ترامپ رای داده اند.
 البته اگر جمهوری اسلامی بخواهد چموش بازی هایش را ادامه دهد و دنباله برنامه های خود در داخل را بگیرد ( رفتن به سوی تولید انرژی اتمی، ساخت موشک های دوربرد و نیز فرستادن پول و اسلحه برای نیابتی ها و رهبری آنها برای پیشبرد مداخلات در منطقه) به احتمال زیاد امپریالیست ها نیز به سوی برنامه ی سرنگونی رانده می شوند.
برای امپریالیست ها اهمیتی ندارد که خامنه ای و شرکای پاسدارش بر سر مردم چه می آورند. آنها که با طالبان و اکنون با جریان هیئت تحریرالشام کنار می آیند با جمهوری اسلامی هم می توانند کنار بیایند به شرط آنکه تبدیل به مزدور و نوکری مطیع گردد و در چارچوب سیاست ها و برنامه ها و خواست های امپریالیست های غربی عمل کند.    
روی کار آمدن ولی فقیه تازه
 صحبت از گمانه ی عقب نشینی استراتژیک که در بالا از آن صحبت شد زمانی جدی تر می شود که بحث جانشینی خامنه ای نیز به میان آید. چنانچه ولی فقیه بعدی قرار باشد مجتبی باشد به هر حال وی برای این که بتواند جای پایی میان پایه های این حکومت و نیز تا حدودی گسترش آن پیدا کند چاره ای ندارد که با وارد کردن یک شوک و وعده ی یک سلسله تغییرات و عملی کردن بخش هایی از آنها به میدان بیاید( همان ها که اخیر عباس پالیزدار در مصاحبه ی خود به آنها اشاره کرده بود) تا بتواند نفرت از خامنه ای را کمی پایین بیاورد و خود را جا بیندازد. آنگاه این فرد به ناچار باید به روابط با امپریالیست های غربی نیز سروسامان دهد و یا به بیان درست تر برای ایجاد ثبات در اقتصاد و سیاست بیشتر به آنها متکی شده و حرف گوش کن تمام عیاری گردد. 
هرمز دامان
آذر 1403
 
 
 
 
 

۱۴۰۳ آذر ۱۹, دوشنبه

انقلابی که خفه شد و ارتجاعی که برآمد!


درباره ی سرنگونی بشار اسد در سوریه
 
سرنگونی بشار اسد
با تصرف دمشق به وسیله ی تحریرالشام و دیگر گروه های متحدش در هشتم دسامبر 2024 به حکومت استبدادی بشار اسد پایان داده شد. وی به روسیه گریخت و از این کشور تقاضای پناهندگی کرد. با سرنگونی بشار اسد حکومت خاندان مرتجع اسد نیز در سوریه پس از 53 سال پایان یافت.
این جنبه ی مساله، امری نیک و شادی آور برای مردم سوریه است که به ویژه پس از آغاز انقلاب در مارس 2011 و کشتارهای ارتش بشار اسد جلاد، خشم و نفرت شان علیه حکومت وی بیشتر شده بود. شادمانی کنونی پیش از هر امر دیگری از این سقوط و تسکین زخم و کینه ی خلق سوریه از این خاندان مرتجع می باشد.
اما این تنها یک سوی قضیه و تنها سوی مثبت قضیه است. سوی دیگر و مهم تر و منفی قضیه این است که این سرنگونی به وسیله ی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی سوریه و در راستای انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی آنها به ویژه علیه امپریالیسم روسیه که حکومت اسدها عمدتا به آن وابسته بود( حافظ اسد به سوسیال امپریالیسم شوروی و بشار اسد به امپریالیسم روسیه) و به وسیله یک جبهه ی انقلابی دموکراتیک و یک ارتش خلقی صورت نگرفت بلکه به وسیله گروه ها و ارتش مورد پشتیبانی دولت های مرتجع ترکیه و اسرائیل به نماینده گی از امپریالیست های غربی و در پی یک سازش با امپریالیسم روسیه صورت گرفت. امری که  تضادهای جامعه ی سوریه را کماکان حل نشده باقی می گذارد و تداوم آنها و دیر یا زود فوران و شدت آنها را موجب می گردد.  
نقش جمهوری اسلامی و امپریالیست ها غربی در سرکوب انقلاب 2011
در واقع جبهه ی طبقات خلقی که مدتی پس از آغاز انقلاب سوریه در مارس 2011 تشکیل شده بود به سرعت به وسیله ی بشار اسد و ارتش سوریه و خامنه ای و سپاه قدس اش به رهبری قاسم سلیمانی جنایتکار و همچنین حزب الله لبنان به خاک و خون کشیده شد و صدها هزار قربانی به جای گذاشت.
از سوی دیگر این انقلاب در نتیجه مداخله ی امپریالیست های غربی(مداخله ای که تنها در مورد سوریه نبوده بلکه در تمامی کشورهایی که انقلاب بزرگ خلق های عرب در آنها رویداده بود یعنی تونس، لیبی، مصر، یمن، الجزایر، اردن، عراق، بحرین و... هم صورت گرفته بود) و برخی مزدوران آنها در منطقه به ویژه ترکیه و اسرائیل و تقویت ده ها گروه و سازمان مرتجع مذهبی در گوشه و کنار سبز شده که کل جریان های انقلابی- دموکراتیک و سکولار را تحت الشعاع خود قرار داده بودند، به انحراف کشیده شد و در مسیری به کلی متضاد با خواست های طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی سوریه و انقلاب دموکراتیک سوریه افتاد.  
 پس از بروز حکومت داعش در شمال سوریه که بیشتر خود امپریالیست ها علم اش کرده بودند انقلاب سوریه خفه شد و میلیون ها سوریه ای آواره کشورهای عراق، ترکیه، لبنان و اردن شدند. از این پس دیگر تنها چیزی مهمی که از انقلاب باقی مانده بود حکومت های خودگردان کرد در مناطقی از شمال و شمال شرقی سوریه بود. حکومت هایی که در جنگ با داعش با امپریالیسم آمریکا در یک راستا قرار گرفته و تا کنون نیز رفتار دولت آمریکا با آنها کجدار و مریز بوده است.
تسلط گروه های مورد پشتیبانی امپریالیست های غربی بر سوریه
اکنون همین گروه ها و سازمان های مذهبی عموما متعصب و مرتجع هستند که رهبری مخالفین بشار اسد را در دست داشته و شهرهای بزرگ و نهایتا دمشق را تصرف کرده و قرار است حکومت جدیدی برپا کنند. گروه های مذهبی ای که از پشتیبانی ترکیه و اسرائیل به نماینده گی از جانب امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی برخوردار هستند.
از این رو امید بستن به این که در سوریه پس از انتخاباتی که ظاهرا قرار است صورت گیرد حکومتی دموکراتیک و منتخب توده ها بر سر کار آید بی پایه و نادرست است. دسته ای رفته و دسته ای دیگر نه بهتر از آنها و شاید بدتر، جایشان را گرفته اند. رویدادی مانند آنچه در کشور ما در سال 1357 رخ داد با این تفاوت اساسی که سرنگونی خاندان مزدور و جنایتکار پهلوی در نتیجه یک انقلاب بزرگ مردمی رخ داد و به استبداد سلطنتی دوهزار پانصد ساله و حکومت مرتجع سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور مزدور آمریکا پایان داد و در نتیجه پشتیبانی امپریالیست ها از ارتجاع شکل گرفته و بر آمده از جوار انقلاب و سازش با رهبران این ارتجاع، انقلاب شکست خورد، اما سرنگونی بشاراسد نه نتیجه ی مستقیم انقلابی این چنین( گرچه انقلاب 2011 تاثیرات خود را بر خلق سوریه داشت) بلکه نتیجه ی پرورده کردن گروه های مزدور عموما متعصب و مرتجع مذهبی به وسیله امپریالیست های غربی و تصرف قدرت در نتیجه ی سازش با امپریالیسم روسیه بود.
تغییرات اساسی ای در سوریه رخ نخواهد داد!
در پی این سرنگونی امپریالیسم روسیه بار خود را بسته و حداقل از برخی جوانب از سوریه بیرون خواهد رفت و گروه امپریالیستی دیگری یعنی امپریالیست های غربی جای وی را خواهد گرفت.
همچنین برخی از عناصر و گروه های تازه آمده ی مرتجع جای برخی عناصر یا گروه های طبقه ی حاکم سرمایه داران وابسته ی سوریه را پر خواهند کرد و در کنار آن تضادهای میان گروه های تازه رسیده و دیگر قدیمی های طبقه ی حاکم حل خواهد شد. 
جدا از این ها اما به سبب تفاوت های عمیق ملی و قومی و مذهبی در سوریه روشن نیست که تضادهای میان آنها، خواه بین گروه های ملی و قومی و مذهبی خواهان حق و سهم و قدرت بیشتر و خواه بین حکومت و توده های ناراضی، به وسیله ی حکومت گروه تحریرالشام که از دل داعش و گروه النصره بیرون آمده چگونه حل خواهد شد.
 به طور کلی، تحولات ریشه ای و عمیقی در سوریه رخ نخواهد داد و اگر وضع زندگی توده ها به سبب بروز احتمالی جنگ های قومی و مذهبی بدتر نشود بهتر نیز نخواهد شد
دولت های مرتجع ترکیه و اسرائیل سوریه را جولانگاه خود کرده اند!
در کنار اینها آنچه بسیار مهم است وجود حکومت های خودگردان در شمال سوریه است که همچون خاری در چشم دولت مزدور و مرتجع ترکیه هستند. خبرهای تازه مبنی بر آن است که ارتش ملی سوریه که زیر فرمان ترکیه قرار دارد به شهر منبج حمله کرده و تعدادی از کردها( تا کنون 22 نفر)را کشته است. این احتمال که حمله ترکیه به حکومت های خودگردان کرد شدت بگیرد زیاد است.
از سوی دیگر اسرائیل سوریه را جولانگاه خود کرده به  گفته ی خودش به«سیستم های تسلیحات استراتژیک»( تتمه ی سلاح های شیمیایی و تاسیسات نظامی موشکی و پهپادی دوربرد) سوریه حمله کرده و آن ها را تخریب کرده است.
این امر به این سبب صورت گرفته که امپریالیست های غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل نمی توانند مواضع این گروه های متعصب مذهبی را در رویدادهای آتی پیش بینی کنند. آنها جمهوری اسلامی و القاعده و طالبان و داعش درست کردند و همه ی آنها در مراحلی از سیر تکوین خود به نوعی در تضاد با آنها افتادند، اکنون نیز آنها به نیروهایی اتکا کرده اند که خیلی از آینده ی آنها مطمئن نیستند و نمی دانند که این نیروها در سیر رویدادهای آتی چگونه مواضعی خواهند گرفت.
شادمانی توده ها در ایران از سقوط بشار اسد و حمله ی آنها به جمهوری اسلامی
اما سقوط بشار اسد شادی توده های ایران را نیز سبب شد. آنچه موجب شادمانی مردم ایران گشت این بود که شکست بشار اسد تودهنی سختی به جمهوری اسلامی بوده و شکست خامنه ای و سران پاسدار و سپاه قدس و نیروهای نیابتی شان به شمار می آید که میلیون دلار از پول ملت ایران را خرج جاه طلبی های خود در این کشور کرده و بسیاری را قربانی این امیال خود کردند.
این امر تاثیر خود را در موازنه ی روانی و فرهنگی وسیاسی بین توده ها و حکومت گذاشته، توده ها را در موقعیت برتری برای حمله به حکومت خامنه ای و سران پاسدار گذاشته است و توده ها نیز به نحو شایسته ای از آن استفاده کرده جنبش انقلابی - دموکراتیک خود را پیش می برند.   
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
20 آذر 1403      
 

۱۴۰۳ آذر ۱۸, یکشنبه

تغییر حکومت در سوریه به وسیله امپریالیست های غربی

 
تغییر حکومت در سوریه به وسیله ی امپریالیست های غربی
و سکوت خامنه ای و شرکای پاسدار
 
1-   گروهای مخالف دولت سوریه به رهبری هیئت تحریرالشام توانستند حکومت بشار اسد را به سرعت و در کمتر از دو هفته ساقط کنند. پشتیبانان اصلی این گروه ها دولت های مرتجع و مزدور ترکیه و اسرائیل بودند. پشت آنها امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی قرار داشتند.
2-   آنچه در فرایند به اصطلاح فتح شهرها به ویژه حمص و دمشق و برکنار کردن دولت بشار اسد روی داد نه جنگ بود و نه مقاومت و نه حتی آنچنان فرار نیروهای ارتش سوریه و چیزهایی مانند این ها. به طور عمده یک وانت سواری پیک نیکی بود از حلب به دمشق با نشست هایی مفرح میان راه برای حضار شرکت کننده و از جمله دشمنان شان یعنی ارتش سوریه که این حضرات با آن به اصطلاح می جنگیدند و قرار بود آن را از سرراه بردارند. جدا از این و علیرغم نفرت توده ها از بشار اسد(و طبعا شادی شان پس از سقوط وی و خاندان اسد) خبری از شورش ها و قیام های خودجوش در شهرها نیز نبود.
3-   ارتش اسد البته ضعیف بود اما نه این که از روز نخست پیشروی حضرات هیئت تحریرالشام این چنین عقب نشینی کند و کلید هر شهر را دو دستی تقدیم گروه مخالف کند. روشن است که ارتش سوریه به عنوان ستون پنجم و همکار تحریرالشام عمل کرده است و فرماندهانش همکاری تام و تمامی با این نیروها داشته اند.
4-   این مساله در مورد جمهوری اسلامی نیز صدق می کند. درست است که نیروهایش کم و ضعیف شده بودند. اما اساسا مقاومتی از جانب آنها صورت نگرفت. آنها زودتر از نیروهای اسد راهشان را گرفته و رفته بودند. 
5-   شخص بشار اسد نیز می دانست که طرحی و سازشی در کار است و او تمام شده است و کاری از نمی تواند بکند. در کل این بازی او در انفعال کامل بود.
6-   فتح قدرت در سوریه یک بازی امپریالیستی بود.این رویداد به روشنی از طرح و سازش پشت پرده ای حکایت می کند که بین امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه شکل گرفته بود. باید دید امپریالیست های غربی در اوکراین چه به روسیه داده اند و در سوریه چرا برای وی باقی می گذارند!
7-    خامنه ای و سران پاسدار تا کنون خناق گرفته و سکوت کرده اند. آنها از حکایت و بازی پشت پرده اطلاعات کامل دارند. آنها خود جزوی از این بازی و سازش بوده اند و نقشی را که برای آنها در نظر گرفته شده بود اجرا کرده اند. مشتی دزد و جانی و کثافت که 30 میلیارد دلار از جیب ملت ایران را در چند سال اخیر خرج «مدافعان حرم» و جاه طلبی های خود در سوریه کردند، خلق را به فلاکتی بیشتر کشاندند و دست از پا درازتر در مقابل امپریالیست ها بساط «ستون خیمه» شان را جمع کردند و برگشتند.
8-   باید دید که ادامه ی این سازش به کجا می انجامد. آیا خامنه ای و سران پاسدار قول هایی برای انجام برخی دیگر از عقب نشینی ها داده اند؟ این عقب نشینی ها خواه در سیاست خارجی و خواه در سیاست داخلی کدام ها می توانند باشند؟  
9-   حکومت کنونی ربطی به انقلاب سوریه ندارد. آن انقلابی واقعی و توده ای و مبارزه اش انقلابی - دموکراتیک و متکی به طبقات خلقی سوریه و در پیوند با انقلاب های در کشورهای عربی و شمال افریقا در همان سال های «بهار عربی» و برای برقراری یک جمهوری دموکراتیک( حداقل بورژوایی) بود اما این جنگ که نبود و دنباله ی انقلاب هم نبوده و نیست. مشتی مرتجع دست پرورده ی دولت های مزدور ترکیه و اسرائیل به نیابت از امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی طی یک سازش امپریالیستی قدرت پیشین را برکنار کرده و خود جای آنها را گرفتند. جالب است که امپریالیست ها در خاورمیانه یا دست به سازمان دادن گروه های مرتجعی مانند القاعده و داعش و طالبان می زنند و یا با چنین گروه هایی به سازش رسیده آنها را برای رسیدن به قدرت پشتیبانی می کنند! تازه خود را هم کنار می کشند و می گویند دخالتی نداشته و ندارند و تنها از طریق هم پیمانان خود( مثلا  ترکیه و اسرائیل) در جریان اوضاع قرار می گیرند. گویا امپریالیست ها می ترسند«خجالت زده» و «شرمگین»شان کنند که شما با این ادعاهایتان گویا بدتان نمی آید با امثال داعش برو بیایی داشته باشید و آنها را عامل قدرت گرفتن خود در سوریه کنید!  
10- کارگران، کشاورزان، خلق های در بند کرد و بلوچ و عرب و آذری و ترکمن، زنان، دانشجویان و دیگر طبقات ستمدیده باید از این شکست خفت بار و فضاحت آور که در شکل سازش خامنه ای این موجود حقیر جاه طلب و شرکای پاسدارش با امپریالیست های غربی برای بقای شان در حکومت بر ایران رخ داده به شکل بسیار مناسبی استفاده کنند. همچنان که در مورد طرح قانون«عفاف و حجاب» زنان و جنبش های جاری در ایران واکنش مقابله جویانه و تهاجمی نشان داده و می دهند(امری که به سبب تجزیه ی حکومتیان به دو بخش در این خصوص، می تواند ضربات و عقب نشینی های بیشتری به باند خامنه ای و شرکای پاسدار وارد کند)، در این زمینه نیز باید به تمامی ارکان سیاست خارجی«نیابتی سازی» در کشورهای دیگر و نیز استبداد دینی در داخل حمله کرده و خامنه ای و سران پاسدار را که در موقعیت عقب نشینی به سر می برند زیر ضرب بگیرند. این امر نه تنها جنبش دموکراتیک خلق ایران را پیش خواهد برد بلکه به مبارزه ی ویژه علیه قانون«عفاف و حجاب»( قانونی که حتی اگر اجرایی شود آب در هاون کوبیدن از سوی خامنه ای و شرکا است) هم کمک می کند و حکومت را مجبور می کند که در مورد آن نیز عقب نشینی کند.
11-  تعمیم رویدادها و برنامه ی سوریه در مورد جمهوری اسلامی اگر«تغییر نقشه ی خاورمیانه» بخواهد شامل خامنه ای و شرکای پاسدار شود به دلیل شرایط بسیار متفاوت دو کشور و به ویژه وجود سپاه پاسداران و بسیجی ها در ایران دشوار است. اگر قرار باشد تجاوز امپریالیستی صورت نگیرد و یا چنین تجاوزی نقشی کمکی و جانبی داشته باشد، عناصر اساسی و مهم مورد نیاز عبارتند نیروهای مسلح در مناطق مرزی( مجاهدین از یک سو و از سوی دیگر سازش با بخشی از سازمان های ترتسکیستی و سوسیال دموکرات کرد و نیز با برخی گروه های مسلح در بلوچستان و خوزستان و آذربایجان و دادن امتیاز هایی به آنها) و نیز داشتن نیروهایی در ارتش و به ویژه در سپاه پاسداران و بسیج ( در این مورد باید از کودتای سپاه علیه بخشی از سپاه و خامنه ای صحبت کرد). همچنین می توان از این صحبت کرد که جمهوری اسلامی هم مرز با افغانستان و پاکستان است و امپریالیست ها می توانند با دادن سهمی کوچک به آنها، دولت این کشورها را وارد برنامه ی خود کنند.
12- امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی گرچه تا کنون و از جهاتی خامنه ای و باندش را زیر فشار تحریم ها قرار داده اند اما برنامه شان در کل حفظ حکومت خامنه ای و استبداد دینی در ایران بوده است. اینکه آیا این نقشه تغییر کرده و یا تغییر می کند به این مربوط است که آیا خامنه ای و باند وی در سپاه پاسداران با کل طرح های امپریالیست ها کنار آمده اند و یا خیر! در صورت کنار آمدن و یا حرکت در جهت سازش های بیشتر که ظواهر بیشتر از آن حکایت دارند، آنها خامنه ای را بر سر قدرت حفظ خواهند کرد، اما در صورتی که کنار نیامده باشند یا نیایند بعید نیست که سخن هایی که در مورد«تغییر نقشه ی خاورمیانه» گفته شده است صرفا نقش ایجاد واهمه و ترساندن نداشته باشد بلکه عملا شامل حکومت وی نیز بگردد. آنچه احتمال اش بیشتر است این است که سیاست های امپریالیست ها بر مبنای واکنش های آتی خامنه ای و شرکا و تسلیم شدن یا تسلیم شدن شکل گیرد. سیاست های بعدی حکومتیان از خامنه ای تا دارودسته ی پزشکیان در داخل و خارج به ویژه در منطقه روشنگر برنامه ها و روش های امپریالیست ها و حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی نسبت به یکدیگر خواهد بود.   
هرمز دامان
18 آذر 1403