اشاره ای به سخنرانی
خامنه ای
و دو مساله ی «شکست» و «سازش»
سخنرانی خامنه ای در مورد سقوط بشار اسد در سوریه جز
توجیه شکست حکومت ولایت فقیه و سپاه قدس و انداختن بار شکست فضاحت بار به دوش ارتش
اسد چیز دیگری نبود. جز این هم انتظاری از این جنایتکار و برده ی قدرت و ثروت نمی
رفت. شخصی که بیش از هر فرد دیگری در مورد ستم هایی که در این چهل و اندی سال بر سر خلق ایران رفته و فلاکتی
که توده ها گرفتار آن شده اند مسئول است و با این همه انگار که نه انگار. انگار او
نیست که حدود 4 دهه است که مسئولیت اصلی امور کشور را در دست خود گرفته است و ثروت
کشور را یا خود و دارودسته ی سپاهی و نیز آخوندهای دزد تا حلقوم بالا کشیده اند و
یا این که خرج جاه طلبی های احمقانه ی خود در منطقه و گروه های نیابتی اش کرده است.
با این حال یک نکته ی مهم در سخنان خامنه ای غایب بود.
این نکته همانا سازش خامنه ای و سران سپاه اش با امپریالیست ها در پی سازش
امپریالیسم روسیه با امپریالیست های غربی بود. خامنه ای البته نمی توانست آشکارا
از سازش پنهانی با امپریالیست ها سخن براند. سازشی که در پی مذاکرات پیاپی طولانی
با دولت بایدن و امپریالیسم آمریکا صورت گرفته و به احتمال زیاد یکی از مهم ترین
مفاد آن را جمع کردن بساط نیروهای نیابتی تشکیل می دهد. بی خود نبود که پیش از این
توده ها در غزه و لبنان به جمهوری اسلامی بی اعتماد شده بودند. بی خود نبود که بی اعتمادی در نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی رسوخ کرده بود.
شکست و سازش
روشن است که عقب نشینی های خامنه ای و سران سپاه در
سیاست خارجی به ویژه دنبال نکردن«محور مقاومت»
و «نیروهای نیابتی»شان در نتیجه ی شکست هایی است که خواه به این نیروها در
غزه و لبنان وارد شده است و خواه در نتیجه عدم تناسبی است که بین حملات هوایی
اسرائیل به جمهوری اسلامی و ضربات عموما کاری آن و پاسخ های موشکی و پهپادی
پرهیاهوی جمهوری اسلامی به آن وجود داشت. عدم تناسبی که جز ضعف خامنه ای و سران
پاسدار و ناتوانی شان از یک مقابله ی جدی چیز دیگری را نشان نمی داد.
به این ها باید دلایل داخلی را نیز افزود. یعنی وجود یک بحران
اقتصادی هولناک، تورم و گرانی و بیکاری و نیز فشارهای سیاسی و فرهنگی از یک سو و
از سوی دیگر شکل گرفتن یک جنبش انقلابی- دموکراتیک طبقات مردمی در مقابل آن که
اکنون بیش از سه دهه است ادامه دارد. جنبشی که در این سه دهه نه تنها تحلیل نرفته
و موجب سر فرود آوردن توده ها مقابل ستم حکام نگردیده بلکه دامنه و ژرفای آن نیز بیشتر
شده و هر روز نیز بیشتر می شود. جنبشی که بر علیه تمامی اشکال ستم به مبارزه
برخاسته و در عین حال تا آنجا که می تواند از شکست های خامنه ای و سران پاسدار در
سیاست خارجی بهره برداری کرده و امکانی برای حمله به حکومت خامنه ای و زیر ضرب
گرفتن آن می سازد.
بنابراین شکست دلیل اصلی است برای عقب نشینی خامنه ای و
شرکای پاسدارش. اما شکست به تنهایی نمی تواند عقب نشینی های خامنه ای و سران
پاسدار را توضیح دهد. عقب نشینی خامنه ای و شرکای پاسدار به آن شکلی که در درگیری
های غزه و لبنان و سوریه صورت گرفت تنها نشانگر شکست نبوده بلکه در عین حال دال بر
این است که سازشی هم در کار بوده است. این سازش در مذاکرات با امپریالیسم آمریکا و
امپریالیست های اروپایی رقم خورده است. وجوه اساسی آن عبارت بوده است از دست شستن
خامنه ای و پاسداران پرمدعا از«نیروهای نیابتی» شان در فلسطین و لبنان و سوریه و
یمن و عراق. این یک سوی سازش است. سوی دوم آن عقب نشینی از استراتژی
اتمی و گردن نهادن به برنامه های آژانس اتمی و امپریالیست های غربی است. تا کنون
بخشی از این برنامه یعنی جمع کردن بساط «نیروهای نیابتی» تا حدودی رقم خورده است و
بخش عقب نشینی از استراتژی اتمی نیز در دست اجرا است. روشن است که این سازش در
نتیجه ی شکست های پیاپی و همچنین خالی شدن زیر پای حکومت ولایت فقیه در نتیجه
بحران اقتصادی و جنبش هر روز گسترش یابنده و اوج گیرنده است.
«تئوری توطئه»
از میان این دو مساله یعنی وجوه «شکست» و «سازش» یا به
طور مطلق و یا عموما وجه شکست در نظر گرفته می شود. برجسته کردن وجه شکست تا آنجا
که به برخی گروه های سیاسی ای برمی گردد که می اندیشند سازشی هم بین جمهوری اسلامی
و امپریالیست های غربی صورت گرفته، شاید بیشتر برای این باشد که فکر می کنند تاکید بر این
واقعیت ضربه ی نتیجه بخش تر خواهد داشت. امری که به هر حال سازش را به حاشیه می
برد و مانع افشای هارت و پورت های توخالی خامنه ای و شرکای پاسدارعلیه امپریالیست
های غربی و همچنین خود امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا می شود که با
متحجرترین و فاسدترین و جنایتکارترین
حکومت ها کنار می آیند.
اما وجه «سازش» خامنه ای و سران پاسدار در تحلیل مزدوران
امپریالیسم به ویژه داوردسته های سلطنت طلب و بوق های تبلیغاتی امپریالیستی همچون
رادیو فردا و ایران انترناشنال و بی بی
سی و مفسران مزدورشان اعم از«خبرنگار» و« مدعوین» سلطنت طلب آرم دار، به کلی غایب است.
این دارودسته ها
تنها از شکست جمهوری اسلامی سخن می گویند و حاضر نیستند و البته نمی توانند از
سازشی در پس پرده، سازشی بین امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه و تبعیت بشار
اسد و ارتش سوریه و خامنه ای و شرکای پاسدار از آن سخنی به میان آورند.(1) آنها امر تصرف یک سلسله شهرهای مهم و ساقط
کردن حکومت بشار اسد را امری که خود توضیح دهنده ی خود است معرفی می کنند:
«سازمان تحریر الشام پیش از آغاز حمله سازماندهی قابل
توجهی داشت. شرایط برای حمله مساعد شده بود. حزب الله به دلیل ضربات وارده نمی
توانست کمک کند. ارتش سوریه ناراضی بود. مردم نیز از حکومت بشاراسد ناراضی بودند.
جمهوری اسلامی نیز عقب نشینی کرده بود و همه اینها موجب شد که گروه تحریر الشام
بتواند در عرض 11 روز به دمشق برسد و حکومت را در دست بگیرد.»
این دارودسته ها
اگر اشاره ای به نقش ترکیه و اسرائیل کنند آن را بسیار جنبی می بینند. امپریالیست
ها هم در نظر آنان تنها نظاره گر بوده اند و هیچ دخالتی نداشتند و اگر سخنی از
سازش بین امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه به میان آید و گفته شود که یک
نمایش نوشته شده بود و گروه های درگیر آن را اجرا کردند، هوار می کشند که این
همان«تئوری توطئه» است.
محض اطلاع این مفسران مزدور باید گفت که در حال حاضر در
جهان نظام امپریالیستی برقرار است و اقتصاد و سیاست و فرهنگ هیچ کشوری بیرون از چارچوب
این نظام نیست. تضاد میان امپریالیست ها یکی از مهم ترین تضادهای جاری در جهان است
که بلااستثناء در تمامی کشورهای جهان و البته با شدت و ضعف متفاوت عمل می کند( در
کنار این تضاد، تضاد میان خلق های کشورهای زیرسلطه و امپریالیست ها وجود دارد که
در کل جهان عمده و جهت دهنده حرکت رویدادهاست). در حال حاضر تضاد امپریالیست های
غربی با یکدیگر و همچنین تضاد آنها با امپریالیسم روسیه و همچنین چین رویزیونیستی
و سرمایه داری که در کلیه کشورهای جهان دارای منافع متضاد هستند، به سهم خود امری
جهت دهنده ی تغییر در جهان است. به همین دلیل دولت های حاکم در کشورها خواه در
کشورهای امپریالیستی و خواه در کشورهای زیرسلطه درگیر این تضاد هستند و باندها و
دسته های و جناح های گوناگون وابسته به امپریالیست های گوناگون و متخاصم در بیشتر
کشورها وجود دارند.
مضحک و مسخره است که چنین بیندیشیم که امپریالیسم آمریکا
با سازمان سیا و امپریالیست هایی مانند انگلستان و آلمان و فرانسه با آن سازمان
های امنیتی شان از تغییرات در کشوری به اهمیت سوریه بی اطلاع و یا کم اطلاع بودند و تنها همه ی
امور دست به دست هم داده و بنا به میل هیئت تحریرالشام پیش رفته است. این تظاهر
امپریالیست ها به دخالت نداشتن و صرفا دنبال کردن رویدادها، مضحک است. این روشن
است که کشورهایی مانند ترکیه و اسرائیل همچون نماینده گان آنها و زیر نظر سازمان
سیا و سازمان های اطلاعاتی انگلیس و آلمان و فرانسه عمل می کنند.( می دانیم آموزش
دهنده ی سازمان «میت» سازمان اطلاعات ترکیه، سازمان اطلاعات اسرائیل موساد است که
خودش زیر نظر سیا است). مسخره است که بیندیشیم دولت آمریکا و سیا تنها نظاره گر
رویدادها بوده و دخالتی در رویدادهای سوریه نداشته اند.
از این رو این دارودسته های مزدور و مفسران مرتجع با پنهان کردن بخش پشتی و پنهان سیر رویدادها، اتفاقات و حوادث را در چارچوب و محدوده ای بسته توضیح می دهند و با انگ«تئوری توطئه» هر گونه دخالت و نقش امپریالیست ها و سازش های پشت پرده را خواه با نیروهای ارتجاعی بومی همچون تحریرالشام و به خدمت گرفتن آنها در جهت اهداف خویش برای تسلط بر سوریه و خواه با امپریالیست های رقیب و بده و بستان های معمول با آن را پنهان می کنند.
آنچه گفته شد به این معنا نیست که مثلا امپریالیست ها و سازمان
هایی مانند سیا قدرت ماورایی و فوق بشری دارند و هیچ چیز از چشمان شان پنهان نمی
ماند.
خیر! آنها نیز اشتباه می کنند و بسیار هم اشتباه می
کنند. اگر چنین نبود امپریالیست ها در بسیاری از کشورها در مقابل مبارزات خلق ها و
یا تقابل کشورهای امپریالیست رقیب شکست نمی خوردند. اما اشتباه کردن و حتی مرتکب اشتباه
بزرگ شدن یک چیز است و دخالت نداشتن آن هم در سوریه، آن هم در مورد سازماندهی
گروهی مانند تحریرالشام، آن هم در مورد جابجایی قدرت در این کشور چیزی دیگر!
اشاره ای به «دود شدن و به هوا رفتن هر آنچه سخت و استوار است»!
نکته ی دیگر این است که برخی از افراد از نظر خودشان تغییر در سوریه و سقوط خاندان اسد پس از 50 سال را شاهدی برای نظرات مارکس و انگلس در مانیفست می گیرند و این عبارات را نقل می کنند:« هر
آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود. هر آنچه مقدس است دنیوی می شود
و...»
اما تجربه سرنگونی بشار اسد مصداق معقولی برای نظرات مارکس
و انگلس در مانیفست نیست. این هاست آن چه مارکس و انگلس در مانیفست نوشتند:
«بورژوازى، بدون ایجاد تحولات دائمى در افزارهاى تولید و
بنابراین بدون انقلابى کردن مناسبات تولید و همچنین مجموع مناسبات اجتماعى، نمی تواند
وجود داشته باشد. و حال آنکه بر عکس اولین شرط وجود کلیه طبقات صنعتى سابق، عبارت
از نگاهدارى بلا تغییر طرز کهنه تولید بود. تحولات لاینقطع در تولید، بی ثباتی
مداوم کلیه اوضاع و احوال اجتماعى و عدم اطمینان دائمى و جنبش همیشگى... دوران
بورژوازى را از کلیه ادوار سابق مشخص می سازد. کلیه مناسبات خشکیده و زنگ زده، با
همه آن تصورات و نظریات مقدس و کهنسالى که در التزام خویش داشتند، محو می گردند، و
آنچه که تازه ساخته شده، پیش از آنکه جانى بگیرد کهنه شده است. آنچه که مقدس است
از قدس خود عارى می شود و سرانجام انسان ها ناگزیر می شوند به وضع زندگى و روابط
متقابله خویش با دیدگانى هشیار بنگرند.»( مانیفست، بی نام، بخش نخست)
اینجا به طور کلی صحبت بر سر انقلاب های بورژوازی علیه
مناسبات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی فئودالی است که طبعا تا آنجا که بحث تقابل نو با کهنه است قابل تعمیم به انقلاب های سوسیالیستی علیه سرمایه داری نیز می باشد، اما در سوریه تنها
خاندان اسد و احتمالا بخش هایی از سرمایه داران طبقه حاکم رفته اند و نه به احتمال کل طبقه ی حاکم
بر سوریه. تازه، آنها که قرار است حکومت کنند یعنی تحریرالشام و اعوان و انصارشان
به تنها چیزی که شبیه نیستند به بورژوازی مدرن قرون هفدهم به بعد است. در واقع
آنها بیشتر به فئودال ها مانند هستند تا به بورژوازی؛ مناسباتی هم که می خواهند
برپا کنند نه تنها نو نیست بلکه در بهترین حالت و اگر برخی وجوه مناسبات فئودالی
را چاشنی آن نکنند تکرار آن مناسبات سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور زیرسلطه ای
است که تا کنون در سوریه وجود داشته است( همچون جمهوری اسلامی در ایران که مناسبات تولیدی زمان استبداد سلطنتی را بازتولید کرد). امر چاشنی فئودالی در سیاست و فرهنگ می
تواند بیشتر به چشم بخورد. جایی که اگر گروهی بدتر از طالبان نباشند به احتمال
خیلی هم از آن بهتر نخواهند بود. می توانیم فرض کنیم در بهترین حالت مدل شان دولت
کنونی اردوغان در ترکیه باشد.
بنابراین در سوریه نه تنها جز اسد و خاندان اش و برخی از جابه جایی ها در طبقه ی حاکم، چیزی دود نشد و به هوا نرفت بلکه ممکن است برخی چیزها که در گذشته دود شده بود و به هوا رفته بود باز به زمین سوریه برگردند!
هرمز
دامان
23 آذر ماه 1403
یادداشت 1- جالب این که یکی از این مفسران مرتجع به نام مراد ویسی که تا مغز استخوان اش امپریالیسم پرست است و هنگام شکست آمریکا در افغانستان و جمع کردن بساط در این کشور، آه و ناله می کرد که چرا آمریکا به شکلی فضاحت بار از افغانستان بیرون رفت و یا در حالی که بغض کرده بود و کم بود گریه کند می گفت چرا گفته می شود آمریکا دچار رکود و افت و ضعف شده است، مساله ی سازش را در یکی از برنامه های خود در نام برنامه نگاشته بود اما احتمالا بنا به صلاحدید آن را حذف کرد!