نظرات
منحط یک ترتسکیست درباره ی انحلال پ ک ک به وسیله ی اوجالان( بخش چهارم)
کردستان ایران
«امروز احزاب ناسیونالیستی کرد
ایران (منظورم دسته های نظامی عجیب و غریب مانند حزب کومه له عبدالله مهتدی و حزب
زحمتکشان و خبات و…نیست) نیز با چنین بحرانی روبرو هستند. اردوگاههای آن ها
به زور و با فشار جمهوری اسلامی بسته شده است و و دوستان حاکم آن ها در کردستان
عراق عذر آن ها را خواسته اند و آن ها را خلع سلاح کرده اند. اما آن ها محافظه
کارتر از آن هستند که این موقعیت را به یک تغییر شیفت در فعالیت سیاسی سنتی و
تاریخی خود تبدیل کنند و به یک حزب سیاسی، به یک “دم پارتی” غیرقانونی و اجتماعی
تبدیل شوند. این ها درک و شهامت اوجلان را ندارند.» (محمود قزوینی- اعلامیه انحلال مسالمت آمیز و داوطلبانه پ ک ک، آغاز پایان سنت
قدیمی جنبش ناسیونالیستی کرد)
البته
ترتسکیست های حکمتی« درک و شهامت شان» آن هم خیلی خیلی وقت ها پیش! حتی بیشتر از اوجالان
بود. آنها از همان سال 57 که موذیانه خود را وارد جریان های چپ کردند مخالف مبارزه
ی دموکراتیک طبقه ی کارگر و خلق ایران و همچنین مبارزات ملی و مسلحانه ی خلق کرد و
دیگر خلق های ایران بودند و به فریب تضاد «کار و سرمایه» راهوار کشیدند. آنها اگر
فضا اجازه می داد حتما حزبی درست می کردند که مبارزه ی مسالمت آمیز قانونی را برای
حل تضاد«کار و سرمایه» بکند. اما متاسفانه جمهوری اسلامی در آن زمان هنوز آن قدر
عاقل نشده بود که تشخیص دهد این ترتسکیست ها می توانند به چه خدمتگزاران خوبی
برایش تبدیل شوند!؟
آنها
بالاخره یک حزب «غیرقانونی» درست کردند که نه تنها فرق چندانی با حزب قانونی نداشت
بلکه با فعالیت های خود، روی احزاب قانونی و مبارزات قانونی و مسالمت آمیز را هم
سفید کرد!
منظورمان
حزب کمونیست کارگری است. این حزب بعدا تمامی کادرهای خود را علنی کرد و عکس های
درست حسابی آنها را پای مقاله هایشان چسباند و منتظر ماند تا روزگار به نفع شان
چرخش کند. از این خود قانونی کردن و مسالمت آمیز با حکومت کنار آمدن چیزی بهتر
یافت می شود!؟
در
ایران نیز جمهوری اسلامی که یواش یواش فهمید چه نوکران خوبی گیرش آمده برای این
حزب بی خاصیت غیرقانونی تره هم خرد نکرد. آرزو کرد که همه ی احزاب از این حزب درس
بگیرند! و به وزارت اطلاعات اجازه دهند که به کنگره هاشان نماینده بفرستد تا
ببینند کمونیست ها هم «انسان» هستند و دو دست و دو پا دارند!؟ جمهوری اسلامی از
همان دهه ی هفتاد که تازه حزب کمونیست کارگری درست شده بود، اگر کسی را بازداشت می
کرد و می فهمید عضو و هوادار این حزب است یا همان موقع آزادش می کرد و یا چند وقتی
در بازداشت و زندان نگه اش می داشت و بعد آزادش می کرد. جمهوری اسلامی نمی توانست
شکر خدایش را به جای نیاورد که ترتسکیست ها و امثال این حزب را برایش فرستاده تا
نقش مخرب را در جنبش کارگری و جنبش انقلابی و ملی بازی کرده و خدمات ارزشمندی به
بقای ولایت فقیه بکنند.
ترتسکیست
ها اما تنها خدمتگزار جمهوری اسلامی نبودند. آنها در عین حال مزدور سلطنت طلبان
بودند. میزگردهای مکرر با آنها برگزار کرده و حتی دنبال این بودند که نوه ی رضاخان
را به کنگره ی ترتسکیستی شان دعوت کنند.( چه می شد اگر نوه ی رضاخان هم در کنگره
شان شرکت می کرد؟) آنها هم مزدور سلطنت طلبان و هم در داخل در جنبش های اجتماعی با
مقابله با خطوط انقلابی خدمتگزاران جمهوری اسلامی بودند.
باری
می توان مطمئن بود که آنها« درک و شهامت شان» بسیار بیشتر از اوجالان بود.
اما
بر گردیم سر گروه های کردستان:
از
نظر این ترتسکیست« اردوگاههای آن ها به زور و با فشار
جمهوری اسلامی بسته شده است و دوستان حاکم آن ها در کردستان عراق عذر آن ها را خواسته
اند و آن ها را خلع سلاح کرده اند». یعنی مشکل در نفس استفاده از سلاح برای حق بر
مبنای تحلیل واقعیت های جاری نبوده بلکه مشکل در نیروهایی بوده است که کومه له را
زیرفشار گذاشته بودند. حال از نظر این ترتسکیست اگر شما نخواهی تسلیم
شرایطی بشوی که آن را مضر به حال خود و جنبش خود می دانی این«محافظه کاری» است.
اما اگر به گفته ی وی «این موقعیت( یعنی فشار
وارده ازسوی نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی) را به یک تغییر شیفت در فعالیت سیاسی
سنتی و تاریخی خود تبدیل» کنی و بروی « به یک حزب سیاسی، به یک “دم پارتی”
غیرقانونی و اجتماعی تبدیل» شوی آنگاه تو نه تنها محافظه کار نیستی بلکه به
احتمال انقلابی هم هستی! به عبارت دیگر این حزب می گوید اگرنیروهای ارتجاعی به تو
فشار آوردند و تو را محدود کردند خوب سخت نگیر، تغییر شیفت کن و به حزبی همچون حزب
توده ی و اکثریت تبدیل شو!؟ بر مبنای این تز نیروهای انقلابی و کمونیستی نیازی
ندارند که اسلحه به دست بگیرند، زیرا روشن است که هر گونه مبارزه ی مسلحانه و
کاربرد قهر انقلابی با مقاومت و تهاجم نیروهای ارتجاعی روبرو خواهد شد.
صحبت
در مورد احزابی در کردستان عراق است که کماکان خواهان داشتن سلاح هایشان
هستند. مهم ترین آنها کومه له است. اما
کومه له کنونی آنی نیست که در سال های پیش از 57 و نیز اوائل دهه ی شصت بود. کومه
له با همین گروه سهند یا مبارزان کمونیست(یعنی مزدوران ترتسکیست امپریالیسم) که
منصور حکمت مزدور با چند تا مثل خودش سرهم کرده بود وحدت کرد و حزب کمونیست ایران
را به وجود آورد. ضرباتی که منصور حکمت و حمید تقوایی و دیگر افراد مزدور ترتسکیست
به کومه له و جنبش خلق زیرستم کرد زدند از حساب و کتاب بیرون است. به واقع آنها
جوهره ی انقلابی مهم ترین سازمان چپ این جنبش را گرفتند.
نفی
سلاح و قهر انقلابی برای کسب قدرت به وسیله ی طبقه ی کارگر قطعا نشانگر رویزیونیسم
و ترتسکیسم است. اما سلاح در دست گرفتن نیز نشانه ی انقلابی بودن نیست. سیاستی که
بر کاربرد سلاح حاکم است نشان می دهد که سلاح در راه انقلابی به کار افتاده و یا
در راه غیرانقلابی و یا حتی ارتجاعی. کومه له کنونی حتی اگر سلاح هم داشته باشد
اما دارای جهان بینی انقلابی نیست.
کومه
له کنونی با کومه له ای که در پیش از انقلاب 57 و یا اوائل دهه ی شصت بود تفاوت
اساسی دارد. آن زمان یک سازمان انقلابی کمونیستی بود و خط مائوئیستی کاک فواد
سلطانی را که بر آن غلبه داشت دنبال می کرد، اما اکنون یک سازمان تجدیدنظرطلب
نیمچه مترقی خرده بورژوایی است. این حزب البته با ترتسکیست ها( پس از دهه ی هفتاد
که ترتسکیست ها از حزب کمونیست ایران جدا شدند و حزب کمونیست کارگری شان را به وجود
آوردند) اختلاف پیدا کرد اما ماهیت این اختلافات بر سر اصول اساسی مارکسیسم -
لنبنیسم - مائوئیسم در مقابله با ترتسکیسم
و سوسیال دموکراتیسم نبوده و نیست. آنها
هیچ گاه یک نقد مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی از دوران وحدت شان با دارودسته ی
منصور حکمت و ایجاد حزب کمونیست ایران به عمل نیاوردند. آنها از جدایی دارودسته ی
حکمتی ها از حزب کمونیست ایران و به وجود آوردن حزب کمونیست کارگری هرگز یک تحلیل
علمی مارکسیستی نکردند. این است که به مرور تبدیل به یک سازمان غیرمارکسیستی شدند.
اگر می بینیم که آنها مخالف نظر اوجالان هستند گرچه در این مخالفت شان می توان
نکته هایی مثبت یافت اما این مخالفت از یک دیدگاه جامع مارکسیستی - لنینیستی -
مائوئیستی صورت نگرفته است.
به
این ترتیب های و هوی و نقد ترتسکیست ما بر کومه له به این معنا نخواهد بود که این
جا دعوا بین یک ترتسکیست و یک جریان دارای جهان بینی انقلابی وپیشرو است. ترتسکیست
موردنظر ترتسکیست است اما سازمان کومه له تنها سایه ای از یک جریان پیشرو و مبارز
است.
از
این رو خیلی هم نمی توان مطمئن بود که اگر فضا برای امثال کومه له مساعد گردد که
قانونی شوند آنها قانونی نشوند و راه مسالمت آمیز را دنبال نکنند. از این رو به
نظر ما این ترتسکیست وقت اش را تلف کرده است که به سازمان های کرد گیر داده است.
در حال حاضر هیچ سازمان انقلابی مارکسیستی- لنینیستی – مائوئیستی در میان خلق کرد
وجود ندارد.
«مشکل جنبش ناسیونالیستی کرد به آن ها مربوط می باشد و کمونیست و کارگر نمی
تواند وکیل و وصی آن ها شود. در کردستان ایران جنبش توده ای مردم با مطالبات
ازادیخواهانه و برابری طلبانه، از جمله مطالبه ازادی زن، یکی از پرچمداران
مبارزه برای آزادی مردم ایران می باشد. رفع ستم ملی تنها یکی از مطالبات این مردم
می باشد. جنبش ملی و احزاب ناسیونالیستی کرد از تاثیر بر این جنبش وا ماندند و
نتوانستند سموم کردایتی را وارد جنبش مردم کنند.»
هیچ کس یهتر از این فرد و چنین
صریح و روشن و آشکار مواضع واقعی ترتسکیستی را در مورد جنبش های خلق های ایران کرد
و بلوچ و ترک و عرب بیان نکرده است. این ماهیت کثیف و متعفن ترتسکیسم هیچ جا بهتر
از اینجا برملا نگردیده است.
کاملا برعکس آنچه وی می گوید، مساله ی ملی خلق های ایران
صرفا به کردها مربوط نشده بلکه به طبقه ی کارگر فارس و ترک و بلوچ و عرب و در وجهی
گسترده تر به طبقه ی کارگر ایران مربوط می شود. هم طبقه ی کارگر فارس باید مواضع
روشنی درمورد مساله حق خلق های ایران در تعیین سرنوشت خویش داشته باشد و هم طبقه ی
کارگر ترک و عرب و ... هم چنان که در مورد مساله ی ملی خود حساس هستند و باید هم باشند باید در مورد مساله ملی
کارگران دیگر ملیت ها حساس بوده و دفاع آنها را از حق ملی و برابری حقوق ملی
کارگران در تمامی ایران حساس و پیگیر باشند. بدون این حساسیت ها و بدون این در نظر
گرفتن حقوق ملی کارگران ملیت های گوناگون ایران مطلقا صحبتی از یک پارچه گی طبقه ی
کارگر ایران نمی توان کرد.
از سوی دیگرشکی نیست که رفع ستم ملی تنها یکی از خواست های
خلق کرد و طبقه ی کارگر آن است. در مورد دیگر خواست ها «آزادی خواهانه و برابری
طلبانه»آنها با تمامی خلق ایران شریک و در وحدت اند. در رده بندی خواست های طبقه ی
کارگر خواست برقراری جمهوری دموکراتیک و جمهوری سوسیالیستی اساسی است. و روشن است
که تمامی خواست های دیگر از جمله خواست رفع ستم ملی در زیر این خواست قرار می گیرند.
اما این به هیچ وجه به معنای کم اهمیت بودن خواست رفع ستم ملی و یا چشم پوشی از آن
در هر شرایطی نیست. ممکن است در شرایطی درمبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر ایران نیاز
شود که این خواست طبقه ی کارگر(ملیت های زیرستم) از نظر تاکتیکی فدای خواست های
درجه اول طبقه ی کارگر ایران به عنوان یک کل در انقلاب دموکراتیک و یا سوسیالیستی
شود اما این به این معنا نیست که به طور استراتژیک نادیده گرفته شده از آن چشم
پوشی گردد.
در
مورد جنبش های دموکراتیک اخیر باید گفت که مبارزه خلق کرد در مورد خواست های
دموکراتیک با خواست رفع ستم ملی جوش خورده است. آزادی زنان یکی از آنهاست که گرچه
هویتی مستقل نسبت به مساله ی ملی دارد و باید هم
داشته باشد، اما در کردستان با مساله ملی گره خورده است. آزادی های سیاسی و
اجتماعی و فرهنگی خواست های دیگر است. جنبش ژینا در کردستان در حالی که جنبشی برای
آزادی زنان و دیگر خواست های دموکراتیک بود در عین حال جنبشی برای رفع ستم ملی هم
بود.
در
مورد تاثیر«جنبش ملی و احزاب ناسیونالیستی کرد»(که منظور از آن سازمان هایی مانند
کومه له است) بر «جنبش توده ای آزادیخواهانه و برابری طلبانه» نخست این که نیازی
به تاثیر آنها نبود زیرا این «جنبش توده ای آزادیخواهانه و برابری طلبانه» در عین
حال مبارزه علیه ستم ملی نیز بوده و خواست رفع آن را خواه از نقطه نظر آزادیخواهی
و خواه از نقطه نظر برابری طلبی در خود داشت.
دوما اگر کومه له و امثال آن تاثیری بر این جنبش
نگذاشته باشند این بیشتر به سبب سیاست های راست روانه و آغشته های سوسیال
دموکراتیک و ترتسیکیستی دهه های اخیرشان می باشد و نه مثلا به این دلیل که می
خواستند که خواست رفع ستم ملی را جزو خواست های جنبش خلق کرد قرار دهند اما خلق
کرد به حرف شان گوش نداد.
سوما،
خود این مبارزه ی ناسیونالیستی برای رفع ستم ملی از نظر طبقه ی کارگر و خلق کرد و
همچنین طبقه ی کارگر ایران«سم» نبوده بلکه
مبارزه ای است علیه «سموم» ستم ملی از سوی حکومت مرکزی و شوونیسم فارس. «سم» واقعی
هرگونه پذیرش و یا توجیه ستم ملی بر علیه خلق کرد است. سم واقعی نفی جوهره ی
دموکراتیک مثبت و انقلابی مبارزه ی خلق کرد علیه ستم ملی با برجسته کردن برخی
تعصبات کردی است. اینکه در جنبش کردهای ما همچون بسیاری از جنبش های دیگر تعصبات
ملی و ایرادات و انحرافات وجود داشته باشد چیز عجیبی نیست و وظیفه ی پیشروان طبقه
ی کارگر در خلق کرد مبارزه با آنها و پر و بال دادن بیشتر به یک جنبش انقلابی
دموکراتیک و ملی در کردستان در عین هم پیوندی با طبقه ی ی کارگر ایران است.
به
طور کلی همدردی با خلق کرد و پشتیبانی طبقه ی کارگر ایران و زنان و خلق های ایران
از خلق کرد( و بلوچ و عرب و ترک همچنین)، سفر بسیاری از مبارزان جنبش ژینا از دیگر
نقاط ایران به کردستان یکی از عالی ترین جلوه های وحدت تمامی خلق های ایران با خلق
کرد بود. به واقع این جنبش چنان وجه ستم ملی به کردها را آشکار کرد و چنان همدردی
تمامی طبقات خلقی در سراسر ایران را با خلق کرد و مبارزه اش علیه ستم ملی برانگیخت
که پیش از آن چنین وجهی به این شکل در جنبش دموکراتیک خلق ایران صورت نگرفته
بود.
«این جنبش باید نمایندگان واقعی خود را باز یابد و می تواند در
موقعش پا به میدان مبارزه مسلحانه نیز بگذارد، اما این ربطی به سنت نظامی
احزاب کردی و زیست به سر آمده اردوگاهی و بالای قله های قندیل آن ها ندارد.»)تاکید
از ماست)
این ترتسکیست همچون لیدرش حکمت دروغگو و سالوس است. او
نیز در لابلای نوشته های خود برخی از این تکه پرانی ها را داشت و هدف اش هم این
بود که دم به تله ندهد. «در موقع اش پا به میدان مبارزه ی مسلحانه نیز بگذارد» جز
شارلاتانیسم یک ترتسکیست چیز دیگری نیست.
مبارزه برای کمونیسم که قطعا
ترتسکیسم و ترتسکیست ها جایی در آن نداشته و ندارند، یک مبارزه ی طولانی است.
زمانی می توان یک مبارزه ی واقعا کمونیستی را پیش برد که به تمامی مسائل دموکراتیک
پاسخ درست داد و در عمل به حل درست آنها اقدام کرد. مسائلی که بدون حل و فصل درست
آنها مبارزه ی کمونیستی نمی تواند مبارزه ی کمونیستی واقعی گردد.
هرمز دامان
نیمه ی دوم فروردین 1404
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر