نظرات
منحط یک ترتسکیست درباره ی انحلال پ ک ک به وسیله ی اوجالان( بخش سوم)
ترتسکیست ما از «سنت قدیمی» صحبت می کند اما سنت «تازه» چیست؟
این سنت «تازه» مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز در شهرها و روستاها( البته از نوع«دیجیتالی») است. نظر این ترتسکیست این است که سازمان هایی مانند پ ک ک در کردستان ترکیه و سوریه به حزب سیاسی مانند حزب برابری خلق ها تبدیل شوند:
«اگر مشکل داعش و جریانات اسلامی حل شود، که فعلا چشم اندازی برای آن نیست، راه حل پیام اوجلان بهترین راه حل برای نیروهای ناسیونالیست کرد در سوریه نیز می باشد. آن ها هم می توانند به یک حزب سیاسی سراسری ( قانونی و یا غیرقانونی) در سوریه مانند حزب برابری خلق ها (دم پارتی) شیفت کنند.»
این هم مشخص کردن تکلیف نیروهای کردستان سوریه! چقدر خوب!؟
حضرات ناسیونالیست های کرد! مگرنمی بیینید که احزاب بورژوایی و ترتسکیستی در کشورهای سرمایه داری مدرن(منظورش سرمایه داری امپریالیستی نیست!) و دیجیتالی مبارزه ی مسالمت آمیز قانونی مدرن می کنند؟ مگر نمی بینید حزب برابری خلق ها( دم پارتی) در ترکیه قانونی است و مبارزه ی مسالمت آمیز مدرن قانونی برای حق کردها می کند؟ شما هم بچه ی حرف گوش کن خوبی باشید و تبدیل به یک حزب سیاسی سراسری قانونی شوید(اشاره به «غیرقانونی» برای خالی نبودن عریضه است؛ منظور از غیرقانونی همین غیرقانونی بودن احزاب سلطنت طلب حکمتی کمونیسم کارگری ایران است!) شما چرا این قدرعقب مانده اید که هنوز می خواهید با اسلحه از حقوق خود دفاع کنید! اسلحه یعنی سنتی، اسلحه یعنی روستا. سنت و روستا رفتند، پس اسلحه هم بایستی رفته باشد!
می بینیم که کلید قضیه کاربرد اسلحه است و نه روستا و شهر و فئودالیسم و سرمایه داری و نه آنچنان هم ناسیونالیسم. طرف نمی بیند که در همین سوریه و یا عراق، جنگ مسلحانه ی توده های مردم با مرتجعین امپریالیست ها در شهرها کمتر از مناطق روستایی نبوده است.
او حتی تا آنجا پیش می رود که پیوستن اعضای پ ک ک به یک حزب بورژوایی را بهتر از مبارزه ی مستقل آنها می داند.
«اما حتی( به یک معنا این «حتی»هم زیادی است و برای خالی نبودن عریضه)پیوستن اعضای پ ک ک به حزب دم پارتی که یک حزب سیاسی ناسیونالیستی غیرمسلح ( توجه کنیم غیر مسلح) می باشد و از سنت قدیمی احزاب ناسیونالیستی کرد دوری گزیده و فعالیت آن منطبق بر منافع بورژوازی کرد در ترکیه می باشد، بر ناسیونالیسم مسلح و میلیتانت( توجه کنیم ناسیونالیسم مسلح و نظامی! یعنی حضرات ترتسکیست ها با ناسیونالیسم غیرمسلح مشکل اساسی ندارند) که بر سنت روستایی و پیشاسرمایه داری و شکاف میان دولت ها تکیه دارد ترجیح دارد.»
و باز:
«حزب ناسیونالیستی غیرمسلح دم پارتی ( توجه کنیم – حزب غیر مسلح)علارغم فشارها، از فعالیت قانونی و پارلمانی برخوردار است( چقدر عالی!؟). تجربه حزب دموکراتیک خلق ها (دم پارتی) راه ثمربخش تری( راه ثمربخش تری!؟) را به کل جنبش ناسیونالیستی کرد در ترکیه دیکته کرده است»
چنان که بالاتر اشاره کردیم مساله آن چنان هم بر سر ناسیونالیسم و طبقه ای که دست به مبارزه می زند نیست:
ناسیونالیست می خواهی باشی باش! بورژوا هستی، باش! تنها دست به اسلحه نبر! و مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز را دنبال کن. زیرا دست بردن به اسلحه نشانه ی سنت قدیمی و روستایی و پیشاسرمایه داری احزاب ناسیونالیست قدیمی و چپ سنتی است. احزاب مدرن همچون ما ترتسکیست های حکمتی کمونیسم کارگری و یا دارودسته ی احزاب حکمتیستی که دست به مبارزه ی مسلحانه نمی زنند!؟
می بینیم که تضاد کارگران با سرمایه داران و آنتاگونیستی بودن که حضرات ترتسکیست در بوق و کرنا می کردند دود می شود و به هوا می رود.
اگر واژه ی«حتی» را هم جدی بگیریم منظور می تواند این شود:
اگر احزاب «ناسیونالیست مسلح کرد» اسلحه زمین بگذارند وبه حزب بورژوایی بپیوندند و همراه آن مبارزه ی مسالمت آمیز و قانونی انجام بدهند خوب است.»( خواننده می بییند که جنبش کارگری ما و جنبش بورژوایی آنها و تضاد کار و سرمایه و انقلاب سوسیالیستی کذایی ترتسکیست ها دود شد و به هوا رفت! ادامه:
اما اگر احزاب ناسیونالیستی کرد، به جای این کار ترتسکیسم ما را بپذیرند و مانند ما ترتسکیست ها از ادغام طبقه ی کارگر و زنان صحبت کنند و مبارزات قانونی مسالمت آمیز و یا غیرقانونی مسالمت آمیز را دنبال کنند بهتر است!
راستی «مبارزه» ی حزب«غیر قانونی و ممنوعه»ی کمونیست کارگری یعنی در واقع پادوهای ترتسکیست سلطنت طلبان و احزاب ایضا «ممنوعه و غیر قانونی» حکمتیست خط های رسمی و غیر رسمی( بخوانید احزاب ترتسکیست دشمن طبقه ی کارگر ایران) کدام است؟
به این ترتیب این ترتسکیست هوادار چنین تغییراتی در پ ک ک است: یکی دست از مبارزه ی مسلحانه بردارد و دیگر اینکه به احزابی که مبارزه ی مسالمت آمیز می کنند و از جمله احزاب بورژوایی بپیوندد و یا به احزابی از قماش خودشان تبدیل شود.
و طبق معمول ترتسکیست ها که هدف شان تخریب مبارزه ی ملی گرایانه ی( ناسیونالیستی) برحق خلق های ستمدیده است:
«.احزاب ناسیونالیست ملی و قومی نه برای رفع تبعیضات و نابرابری های ملی و مذهبی، بلکه جهت عمیق تر کردن جدایی ها میان مردم ایجاد شده و فعالیت می کنند و در دوران حاضر از هیچ درجه ترقی خواهی برخوردار نیستند.(1)
این حکمی است کاملا خلاف واقعیت های تاریخی. جهت عمده مبارزه ی احزاب و سازمان های چپ و دموکرات ملیت های زیرستم مبارزه ی مثبت برای رفع تبعیضات و نابرابری های ملی و مذهبی بوده است. در کشور ما مبارزات برحق شخصیت ها و سازمان های انقلابی و مترقی کرد، ترک و عرب و بلوچ و ترکمن که حقوق ملی خود را خواستار بودند همواره مورد پشتیبانی تمامی احزاب و سازمان های انقلابی و مترقی قرار گرفته است. این پشتیبانی شامل مبارزه ی شخصیت های کرد و عرب و بلوچ مانند شیخ عزالدین حسینی و آل شبیر خاقانی و در جنبش ژینا مولوی عبدالحمید نیز گردیده است. مبارزات اینان نیز نه تنها برای جدایی میان مردم نبوده است بلکه آنها اتحاد ملیت ها و مذاهب را تبلیغ هم می کرده اند.
«انحلال داوطلبانه پ ک ک بنفع مردم کردستان و همه مردم ترکیه می باشد. کمونیست ها باید از بحران جنبش ناسیونالیستی کرد بهره گیرند و کارگران و مردم و از جمله اعضاء و فعالین پ ک ک را به فعالیت سیاسی سوسیالیستی، مدرن و کارگری و بدور از شائبه های ناسیونالیستی فرا بخوانند.»
توجه کنیم که از دید تضاد بین طبقه ی کارگر و سرمایه دار و مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی »( که در این متن تبدیل به« تنها معیار مسئله وضعیت کارگر و مردم» و «فعالیت سیاسی سوسیالیستی، مدرن و کارگری» شده اند) احزابی مانند دن پارتی که احزاب بورژوایی به شمار می آیند در زمره ی دشمنان طبقه ی کارگر در می آیند، اما از دیدگاه این ترتسکیست دشمنی بین کارگر و سرمایه دار از بین رفته است و وی بهتر می بیند که احزاب سیاسی کرد به دن پارتی بپیوندند
چنان که می بینیم این ها دیدگاه نیست مشتی اراجیف است که برای چلمن کردن جنبش طبقه ی کارگر به هم بافته شده است. طرف ترتسکیست خودش هم می داند مشغول دست انداختن است. شغل سران مزدور احزاب کمونیسم کارگری و حکمتیست شان همین است!
آیا مبارزه ی ملی برای حق تعیین سرنوشت به شکاف میان ترک ها و کردها می افزاید؟
«پ ک ک و نیروهای اقمار آن یکی از افراطی ترین نیروهای ناسیونالیست کرد هستند که در عرض ۴ دهه بر شکاف میان مردم ترک و کرد افزوده اند. سرکوبگری های دولت ترکیه حقانیتی به آن ها و شیوه های آن ها نمی دهد.»
«ناسیونالیسم» یعنی جهان بینی و دیدگاه، جای موقعیت طبقاتی آنها که برای حقوق ملی ملت زیرستم مبارزه می کنند نشسته است. این ترتسکیست پرگوی بی مایه نمی فهمد و نمی خواهد بفهمد که جز طبقه ی کارگر، طبقات خرده بورژوای شهری و روستایی و کشاورزان هستند که زیر ستم هستند و علیه ستم ملی به مبارزه بر می خیزند. از نظر وی ستم ملی از جانب دولت زورگوی ترکیه به این طبقات، حقانیتی به مبارزه ی این طبقات برای احقاق حقوق ملی شان نمی دهد. اگر هم بدهد به این شرط است که شیوه ی مبارزه ی مسلحانه را به کار نبرند، بچه ای آرام و سربه زیر باشد و در چارچوب قانون و مبارزه مسالمت آمیز در پارلمان برای احقاق حقوق خود بکوشند.
گفتنی است که همواره این امکان وجود دارد که گرایش های ناسیونالیستی منفی در این طبقات به وجود آید و خواهان امتیازاتی ویژه برای ملت خود باشند. روشن است که باید با این گرایش های منفی مبارزه کرد اما امر مبارزه با این گرایش های ناسیونالیستی منفی هرگز نباید به روی وجه ناسیونالیستی مثبت و مترقی و دموکراتیک این طبقات سایه افکند.
نظر طبقه ی کارگر در مورد مبارزه ملی و نقش آن در وحدت خلق
اینجا دیگر اوج فریبکاری و شارلاتانیسم ترتسکیستی خود را نشان می دهد:
«مردم بیش از پیش با جوامعی که در آن زندگی میکنند در هم تنیده شدند و مطالبات عمومی کارگر و زن و… بطور عینی بر مطالبه ملی غلبه کرده است. جنبش ملی کرد دیگر نمی تواند مدعی زیر مجموعه بودن مطالبات کارگر و مردم به زیر مطالبه ملی باشد. اوجلان این بن بست جنبش ناسیونالیستی کرد را شکست.»
«کمونیست ها خواهان وحدت و ادغام کارگران و مردم و کمرنگ شدن و فراموشی هویت های مصنوعی دروغین ملی و مذهبی هستند. ستم ملی و مذهبی به خودی خود هویت کاذب ملی و مذهبی ایجاد نمی کند، بلکه این هویت ها توسط دولت ها و جنبش های اجتماعی و سیاسی ملی و مذهبی و سازمان ها و احزاب آن ها ایجاد و دامن زده می شود.»
در میان این دو طبعا وحدت طبقاتی برای انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی عمده است. اما عمده بودن وحدت طبقاتی به معنای لغو و نادیده گرفتن اختلافات ملی (و مذهبی و قومی) درون کارگران نبوده بلکه برعکس وحدت طبقاتی با موضع مارکسیستی درست در قبال آنها یعنی پذیرش حق ملل در تعیین سرنوشت خویش ممکن و مقدور می گردد.
اگر حزب و سازمانی کمونیستی در کردستان( ترکیه و یا ایران) بخواهد مساله ی حق ملی را در مقابل مبارزه برای جمهوری دموکراتیک خلق و سوسیالیسم به امری عمده تبدیل کند بی شک مرتکب اشتباه شده است. اما برعکس هر کارگر کمونیستی از چنین حزبی بخواهد که با توجه به این که این مبارزه نسبت به مبارزه برای سوسیالیسم جنبه ی غیرعمده دارد از آن «چشم پوشی» و «فراموش» اش کند آن گاه موضع اش به نفع ناسیونالیسم ملت ستمگر بوده و به نوبه ی خود خطایی نابخشودنی مرتکب شده است.
از سوی دیگر این سخن که هویت های ملی و مذهبی به وسیله ی دولت حاکم ایجاد می شود و «مصنوغی و دروغین» است، پوچ و خلاف تاریخ است. هویت های ملی یک امر جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی( زبان و آداب و سنن و...) است و به هیچ وجه به وسیله ی دولت های حاکم ایجاد نشده است. برعکس دولت های حاکم بر مبنای مبارزه و انقلاب های بورژوایی علیه فئودالیسم ایجاد شده و در این انقلاب ها عموما ملت هایی که دارای اکثریت در میان ملت های انقلاب کننده بوده اند توانسته اند دولت را مال خود کنند. از این پس اگر مبارزه ای درون کشوری که دولت مزبور در آن شکل گرفته برای مساله ی حق ملی رخ داده این مبارزه نیز مبارزه ی ملتی زیر ستم ملی بوده که برای ایجاد دولت ویژه ی خویش مبارزه می کرده است.
و نیز در دوران کنونی در کشورهایی مانند ترکیه و ایران این گونه تضادها به دلایل گوناگون از جمله ایجاد مانع در مقابل اتحاد یک پارچه ی جنبش های خلق به وسیله ی دولت های حاکم دامن زده می شوند. خنثی کردن دامن زدن به این تضاد به وسیله ی دولت های مرتجع حاکم نه با در نظر نگرفتن این اختلافات و تضادها به وسیله ی طبقه ی کارگر بلکه برعکس با در نظر گرفتن آنها و حل و فصل اصولی و درست آنها یعنی احترام به حقوق طبقه ی کارگر و ملت زیر ستم ملی می تواند صورت گیرد. طبقه ی کارگر فارس اگر از حقوق طبقه ی کارگر کرد( و ترک و بلوچ و عرب و ترکمن) یعنی حق وی در تعیین سرنوشت دفاع نکند نمی تواند وحدت خودش با این طبقه را تامین کند و بلکه برعکس موجب جدایی طبقه ی کارگر کرد از طبقه ی کارگر فارس خواهد شد.
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین
1404
1- لنین می نویسد:«حتی در سال ۱۹۰۲ پلخانف، ضمن دفاع از بخش «حق تعیین سرنوشت» در طرح برنامه، در 'زاریا' نوشت که این خواست که برای دمکرات های بورژوا حتمی نیست «برای سوسیال-دمکرات ها حتمی است». پلخانف نوشت «اگر ما آن را فراموش کنیم و یا از ترس اینکه به تعصب ملی هممیهنان طایفۀ ولیکاروس ما به خود جرأت ندهیم آن را به میان بکشیم، در این صورت ... شعار... «پرولتارهای تمام کشورها متحد شوید !» که ما بر زبان می رانیم بدل به دروغ شرمآوری می شود.»این توصیف بسیار صائبی است از برهان اساسی به نفع بخش مورد بررسی ما و به قدری صائب است که بیهوده نیست منتقدین برنامۀ ما که «خویشاوندی را از یاد نبردهاند» جبونانه دربارۀ آن سکوت اختیار نموده و می نمایند.... مصالح یگانگی پرولتاریا، مصالح همبستگی طبقاتی آنها، شناسایی حق ملل را به جداشدن ایجاب می کند.»( درباره ی حق ملل درتعیین سرنوشت خویش، منتخب آثار تک جلدی، ص 368، تاکید از لنین)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر