۱۴۰۲ اسفند ۲۱, دوشنبه

آخوند آتش به اختیار خامنه ای و خروش شیرزن قمی

 
 
 آخوند آتش به اختیار خامنه ای
و خشم و خروش شیر زن قمی علیه وی
 
در شهر قم یک آخوند متحجر، از مادری که کودک اش را به بیمارستان آورده و در کنجی که کمتر در معرض دید است نشسته و در حال آرام کردن( و یا شیردادن) وی است و این میان روسری اش افتاده است( و این زن آن قدر مشکل و نگرانی و استرس دارد که حتی اگر مشکلی هم با حجاب نداشته باشد نمی تواند به این افتادن روسری از سرش فکر کند) فیلم می گیرد تا مثلا نشان مقامات قضایی دهد تا این زن را مجازات کنند.
از این ماجرا فیلمی گرفته شده و به یکی از تلویزیون های خارج کشور فرستاده می شود. در فیلم پخش شده دیده می شود که این زن هنگامی که پی می برد جوجه آخوند فسیل از او فیلم گرفته، به خروش آمده و همچون شیری غران بر سر او فرود می آید و هم به او می گوید که به چه دلیلی از او فیلم گرفته و هم  از او می خواهد که فیلم گرفته شده را پاک کند.
آخوند مقاومت می کند و این زن برافروخته و خشمناک بر سر وی فریاد می کشد که چگونه به خود اجازه داده حریم شخصی وی را درهم بشکند. سپس زنان دیگر به وی می پیوندند و آخوند را دوره کرده و از او می خواهند که فیلم را پاک کند و درگیری با این کشاکش ادامه می یابد. این ماجرا در سطح کشور و حتی روزنامه های رسمی بازتاب می یابد.
آنچه که مهم ترین وجوه این درگیری و مبارزه یک زن با یک آخوندعقب مانده را تشکیل می دهد این است که در شهر قم که مذهبی ترین شهر ایران است و نیز علیه یک آخوند و یا به اصطلاح «روحانی»(آخوندها و ملاهای حکومتگر همه ی ذهن شان متوجه امور «جسمانی» است و نه «روحانی»!) صورت گرفته است و مبارزه به وسیله ی یک مادر، یک  زن  و برای احقاق حق امنیت شخصی خود انجام شده است.
وضعیت این آخوندک و مبارزه ی جانانه ی این زن و دیگر زنان شجاع قمی علیه وی و نیز پشتیبانی توده ها از این زن و زنان همراهی کننده ، نشان دهنده یک وضعیت دوگانه ی نمونه ای در ایران است:
از یک سو سقوط شآن آخوند و ملا و حقیر و ناچیز شدن آنها نزد توده های مردم و افول چشمگیر و کیفی نقش مذهب و دین در ایران امروز و از سوی دیگر انبوه و متراکم شدن خشم زنان و توده ها علیه این حکومت استبداد دینی که تجلی آن در مبارزه ی با این آخوند و تحقیر وی صورت می گیرد.
در واقع تمامی وجوه اساسی خیزش«زن زندگی آزادی»که در یک سال و نیم اخیر و علیرغم عقب نشینی و افت نسبی جریان داشته، در این وضعیت و در اشکالی جزیی و خاص متبلور گشته است و یا خود را نشان می دهد. مبارزه ی زنان علیه ستم مردسالار که اینک به ویژه در قالب ستم یک استبداد دینی بر آنها روا می شود. مبارزه ای که افت می کند اما خاموش نمی شود و نه تنها خاموش نمی شود بلکه در تک تک مبارزات جاری زنان با عمال زور و ستم خامنه ای، مبارزاتی که یکی و دوتا نیست و در همه جا و هر روزه به وجود می آید جاری گشته و شرایط را برای اوج گیری های نوین خیزش و انقلاب فراهم می کند. 
به این نیز اشاره کنیم که در فیلم دیده می شود که مردان به طور مستقیم دخالتی در ماجرا نمی کنند و از زن پشتیبانی به عمل نمی آورند. حتی ظاهرا مردی تلاش می کند که آخوند را فراری دهد.
نخست باید اذعان کرد که چنانچه مردانی که در چنین ماجراهایی که در فضاهای بسته رخ می دهد، فضاهایی که امکان هر گونه مانوری از آنها گرفته می شود دخالت کنند با مجازات هایی گاه بسیار سخت تر و سنگین تر از زنان درگیر روبرو شده و در نتیجه برخی از این مردان تا حدودی محتاط می شوند و یا گرایش محافظه کارانه پیدا می کنند..
و سپس اگر فرض را بر این بگذاریم که اینان مردانی هوادار آخوند و حکومت مستبد و یا بی تفاوت نسبت به آنچه در جلوی چشمانش شان می گذرد بوده اند، برخلاف زنان شجاعی که در ماجرا درگیر می شوند و به درستی می توان آنها را نمونه ای دانست از زنان مبارز و شجاع ایران، این گونه مردان را نباید نمونه ا ی از مردان ایران شمرد و رفتار آنها رابه کل مردان جامعه تعمیم داد. اکثریت مردان از جوان تا میانسال و پیر از آغاز خیزش «زن زندگی آزادی» در کنار زنان و دختران جوان بوده اند و هستند و جزیی از مبارزان این خیزش بزرگ به شمار می آیند و شکی نیست که در این ماجرا در طرف زنان می ایستند.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 21 اسفند 1402  

۱۴۰۲ اسفند ۱۹, شنبه

درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(1)

 
درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(1)
 
در ماه بهمن تحلیلی در مورد انقلاب 57 منتشر شد که امضای«جمعی از کارگران پروژه ای عسلویه و جنوب کشور» را داشت. امری که همچون«منشور بیست تشکل» که امضای گروه های کارگری و برخی تشکل های متعلق به طبقات زحمتکش را داشت می تواند آن را شایسته توجه و نقد سازد. به همراه این، آنچه این «تحلیل... انقلاب 57» را نیازمند بررسی و نقد می کند اولا کلی گویی های آن است و دیگر آنکه نظرات طرح شده در آن بیشتر درهم و التقاطی و نوسانی بین نظرات اساسی جریان های سیاسی 180 درجه متضاد ترتسکیستی و سوسیال دموکراتی و مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی است. به ویژه باید اشاره کرد که یکی از مهم ترین ایرادهای مقاله داوری نادرست آن درباره ی انقلابیون مارکسیست - لنینیست و مائوئیست چپ 57 است که آنها را«دنباله روی بورژوازی ملی و یا خمینی» ارزیابی می کند بی آنکه اشاره کند که این «دنباله روی» در کدامین سیاست ها و تاکتیک ها بازتاب یافته بود و به بررسی و نقد مشخص آنها و سیاست و تاکتیک پیشنهادی خود در آن اوضاع بپردازد. همچنین مستقیما به بازگویی این بپردازد که همین انقلابیون خواه در طول انقلاب و خواه به ویژه پس از آن بیشترین مبارزات را با دولت بازرگان( دولت بورژ وازی ملی و لیبرال) و سپس خمینی و حزب جمهوری اسلامی مرتجع پیش بردند و در این راه فداکاری های بسیار کرده و قربانیان فراوان دادند.  
برای نمونه  اتحادیه ی کمونیست های ایران و سازمان پیشمرگه های آن از همان آغاز پدید آمدن در کردستان در کنار دیگر سازمان های مارکسیست - لنینیست و چریک های فدایی خلق نبرد با خمینی جلاد را پیش برد و این در حالی بود که سازمان هایی که ادعای دنباله روی نکردن از بورژوازی ملی و یا خمینی را داشتند در همان زمان تازه از فرنگ برگشته و در محافل بی خاصیت خود لمیده و به وراجی های پایان ناپذیر خود درباره ی«تضاد کار و سرمایه» مشغول بودند و بعد هم که از وراج خانه های خود بیرون آمدند و بُل گرفتند به تضاد بین کومله و دموکرات به عنوان «تضاد کار و سرمایه» دامن زدند و خلق کرد را درگیر یک جنگ بی حاصل و خود نابودکننده قرار دادند. 
 از این رو بررسی ما از این تحلیل بیشتر جنبه هایی را در بر می گیرد که معرف کلی گویی ها و تضادها و نوسان ها و التقاط های آن و همچنین داوری آن درباره ی چپ انقلابی و مبارز 57 باشد.
نظام سرمایه داری
نخستین موضع مهم تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور(از این پس تحلیل) این است که نظام حاکم بر ایران را«سرمایه داری» می داند(کلی گویی!) بی آنکه به گونه ای صریح روشن کند وجوه و ویژگی های این «سرمایه داری» چیست و آیا تفاوت اساسی بین این سرمایه داری و سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر کشورهای غربی و روسیه و ژاپن، وجود دارد و یا خیر!
اشاره های تحلیل به این مساله:
«از این جهت ما، جمعی از کارگران پروژه‌ای عسلویه و جنوب کشور، به این تحول بزرگ نگاهی خواهیم انداخت تا بتوانیم از دل آن نیرو و جنبشمان را با چشمان بازتر و با رفع کمبودها وارد دورانی جدید و برای سرنگونی نظام سرمایه‌داری آماده کنیم.»
«سلطنت موروثی پهلوی، ...همانند حکومت فعلی براساس مناسبات اقتصادی سرمایه‌داری بنا شده بود؛»( تمامی تاکیدها از ماست)
این درست یکی از شیوه های جریان های ترتسکیستی و در کنار آنها اکونومیست و سوسیال دموکرات است که به کلی گویی دست بزنند و و برخی یگانگی های صوری بین پدیده ها را نشانه ی وحدت ماهوی آنها به شمار آورده و در نتیجه از نوع سرمایه داری حاکم بر ایران و ویژگی های آن سخنی به میان نیاورند و بنابراین از تفاوتی که این نوع و ویژگی ها در استراتژی و تاکتیک کمونیست ها ایجاد می کند صحبتی نکنند. (ضمنا در این جا روشن نیست که آیا مبدا این سلطنت موروثی و سرمایه داری بودن ایران زمان تاج گذاری رضاخان است و یا کودتای امپریالیستی مرداد 32!؟)
مساله ی امپریالیسم
نکته ی دوم مساله ی امپریالیسم است.
تحلیل، انگلیس و آمریکا را مسبب اصلی روی کار آمدن سلطنت موروثی پهلوی می داند:
«سلطنت موروثی پهلوی، که به پشتوانهٔ آمریکا و انگلیس به وجود آمد و استمرار پیدا کرد،» و
«همین اختلاف ناشی از سهم‌بری میان بخش‌های مختلف بورژوازی موجب شد که تجار به کمک روحانیت در مقابل حاکمیت وابسته به آمریکا اعتراض نمایند.»
به این ترتیب حکومت موروثی پهلوی هم«به پشتوانه ی آمریکا وانگلیس به وجود آمد» و هم« وابسته به آمریکا بود».
«در این شرایط بحرانی، دولت‌های امپریالیستی مثل انگلیس، آمریکا و فرانسه و رسانه‌هایشان طی کنفرانس گوادالوپ تصمیم گرفتند برای جلوگیری از رادیکال شدن انقلاب و قدرت‌یابی انقلابیون کمونیست و ایجاد کمربند سبز به دور اتحاد شوروی، از خمینی حمایت کنند؛ خمینی و مشاوران او هم به آمریکا و انگلیس وعده داده بودند که نظام سرمایه‌داری را حفظ می‌کنند...»
و:
«برای فهم این نکته توجه به قطع حمایت آمریکا از رژیم پهلوی و فرستادن ژنرال هایزر جهت مذاکره با سران ارتش و بهشتی و موسوی اردبیلی حائز اهمیت است. تلاش جدی پشت پرده برای قرار دادن ارتش پشت جریان آلترناتیو اسلامی، بریدن سر انقلاب و شکست آن، رفع خطر هر تحول انقلابی و سد کردن قدرت‌گیری شوراها، به معنی تحویل قدرت از بالا به جریان اسلامی بود.»
بنابر آنچه در تحلیل آمده دولت های آمریکا و انگلیس امپریالیستی بوده و حاکمیت هم وابسته به آمریکا بود و و آمریکا و انگلیس نیز پشتیبانی خود را از رژیم پهلوی قطع کردند و ارتش هم بنا به دستور آمریکا و انگلیس با خمینی سازش کرد.
می توان اندیشید زمانی که در سیاست چنین وضعی حاکم است و امپریالیست ها همه کاره هستند در اقتصاد چه وضعی می تواند حاکم باشد! همچنین می توان نتیجه گرفت که سرمایه داری حاکم بر ایران یک سرمایه داری مستقل، آن گونه که سرمایه داری آمریکا و انگلیس هستند نبوده بلکه وابسته به امپریالیست های آمریکا و انگلیس بود( از نظر ما یک سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور). و بین سرمایه داری امپریالیست های غربی و سرمایه داری ایران که وابسته است تفاوت کیفی ماهوی وجود دارد. (پایین تر به مساله ی التقاط های در این مورد برخواهیم گشت.)
باید اشاره کرد که موضع سرمایه داری بودن جامعه بی اشاره به ویژگی ها و نوع این سرمایه داری و به طور ضمنی پذیرش مرحله ی «جنبش ضدسرمایه‌داری طبقهٔ کارگر و «مقابله و ضدیت با نفس نظام کاپیتالیستی (پایین تر تحلیل این ها را به کار می برد) تحلیل را از خط مارکسیستی - لنینیستی دور و به مواضع ترتسکیستی و اکونومیستی - سوسیال دموکراتی نزدیک می کند و برعکس مواضع در مورد امپریالیست ها و نقش شان در مورد حکومت ایران، آن را از این جریان ها دور و به جریان های مارکسیست - لنینیست خط سه نزدیک می کند.(1)
منظور از«توسعه ی نامتوازن» چیست؟
تحلیل در بخش بعدی توسعه ی جامعه را«نامتوازن» می نامد :
«درنتیجه هرگونه توسعهٔ اقتصادی و سیاسی از اساس نامتوازن و به ضرر کارگران و تهی‌دستان بود.»
در اینجا منظور نویسندگان از«توسعه اقتصادی و سیاسی از اساس نامتوازن» روشن نیست. در توضیح این امر آمده که به ضرر کارگران و تهی دستان بوده است و این نکته می ماند که مگر قرار است که توسعه ی اقتصادی و سیاسی«سرمایه داری» به ضرر کارگران و تهی دستان نباشد؟!
توسعه ی نامتوازن مفهوم مهمی است و آن را می توان در رابطه بین وجوه گوناگون بررسی کرد؛ برای نمونه بین وجوه گوناگون موجود در تولید و ساخت اقتصادی، بین تولید صنعتی و کشاورزی، بین تولید صنعتی و تولید مواد خام، بین مناطق صنعتی و یا کشاورزی گوناگون یک کشور، بین صنایع سبک و صنایع سنگین، بین بخش صنعتی و تجاری و مالی، بین صادرات و واردات، بین اقتصاد و سیاست و بین اقتصاد و سیاست از یک سو و فرهنگ از سوی دیگر و... 
به فشرده ترین شکل، تا کنون بررسی این زمینه ها روشن ساخته که توسعه ی نامتوازن اقتصاد ایران به نفع توسعه ی سرمایه داری مدرن در صنعت و کشاورزی و در کل متکی به تولید داخلی نبوده بلکه به نفع تولید تک محصولی و نفت فروشی و صنایع مونتاژ و واردات بی رویه کالاهای غربی و نهایتا سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور بوده است.
در ادامه ی عبارت«توسعه نامتوازن» آمده است:  
«همچنین اصلاحات ارضی شاه موجب ورشکستگی دهقانان گردیده و آنان را یا بیکار و یا به‌عنوان نیروی ذخیرهٔ کار و شاغلان در مشاغل پست به حاشیهٔ شهرها رانده بود.»
بنابراین از دیدگاه نویسندگان، اصلاحات ارضی منجر به نابودی نظام ارباب - رعیتی در نظام«سرمایه داری»صنعتی نشده است بلکه موجب گردیده که دهقانان به عنوان ذخیره ی کار و شاغلان در مشاغل پست به حاشیه ی شهرها رانده شوند.
این می رساند که نظام سرمایه داری مورد نظر نویسندگان نظام سرمایه داری صنعتی به مفهوم غربی آن نبوده است که در آن دهقانان برای آن به زور از زمین کنده می شدند که به شهرها گسیل شده و به عنوان نیروی کار کارخانه ها به کار گمارده شوند. در آن جا از یک سو کاهش جمعیت دهقانان به طور عمده به معنای رشد جمعیت کارگران کارخانه های صنعتی مداوما در حال تاسیس بود و از سوی دیگر تبدیل کشت های خرد یا به کشت های بزرگ صنعتی سرمایه داری و یا دامداری گسترده صنعتی. علت اساسی عدم رشد صنعتی اقتصاد ایران و تنها رشد بخش مواد خام و نفت فروشی و در کنار آن صنایع مونتاژ و وابستگی تا مغز استخوان به کالاهای غربی به این علت هم است که اصلاحات ارضی امپریالیستی در ایران در خدمت تغییر اقتصاد فئودالی به سرمایه داری صنعتی نبوده بلکه تبدیل اقتصاد فئودالی به اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک و کمپرادوری و تبدیل طبقه ی فئودال به سرمایه دار بوروکرات - کمپرادور بوده است. بخشی از مبارزات ایدئولوژیک صورت گرفته با گرایش های شبه ترتسکیستی بر سر این بوده است که آیا تضاد کار و سرمایه و طبقه ی کارگر و سرمایه دار در عام ترین شکل خود در اولویت است و یا تضاد طبقه ی کارگر و کشاورزان و نیمه پرولترها و دیگر طبقات خلقی با سرمایه دار نوع بوروکراتیک- کمپرادوری و وابسته به امپریالیسم؟
در ادامه ی آنچه در مورد مساله ی سرمایه داری و امپریالیسم اشاره کردیم می توان گفت که گرایش به اینکه توسعه ی نامتوازن تنها در رابطه ی کار و سرمایه دنبال شود تحلیل را به جریان های ترتسکیستی و اکونومیستی نزدیک می کند و برعکس چنانچه این توسعه ی نامتوازن در مورد وضع طبقات گوناگون و از جمله دهقانان و کشاورزان به کار برده شود و وظیفه ی طبقه ی کارگر در بیان خواست های این طبقات، اتحاد با آنها و رهبری مبارزات شان در انقلاب دموکراتیک نوین در نظر گرفته شود، تحلیل را به نظرات مارکسیستی - لنینسستی - مائوئیستی نزدیک کرده ایم(امر دوم چنانکه در زیر خواهیم دید در ادامه تحلیل به شکلی نه چندان روشن آمده است).(2) 
 تحلیل طبقات
در تحلیل در کنار کارگران از طبقات متفاوتی صحبت شده است.
نخست از دهقانان:
«همچنین اصلاحات ارضی شاه موجب ورشکستگی دهقانان گردیده». که از نظر تحلیل ورشکستگی دهقانان به معنای نابودی طبقه ی دهقان نشده است زیرا که در ادامه ی نظرات اش به جنبش دهقانی در کردستان و ترکمن صحرا و شمال اشاره می کند.
سپس به سرمایه داران و تجار و بازاریان و کسبه:
«به دنبال چنین تورمی رژیم پهلوی اقدام به تشکیل کمیته‌های مبارزه با گران‌فروشی و برپا کردن اتاق اصناف و تنبیه تجار و بازاریان و کسبه نمود؛ کسبه را وادار به برچسب‌زنی بر کالا‌ها کرد و فشار ناشی از تورم را به گردن بخش بازار انداخت.»
در اینجا از تجار و بازاریان و کسبه نام برده شده است که حداقل لایه های دو طبقه ی سرمایه داران تجاری و خرده بورژوازی سنتی را می توان از آن بیرون کشید. خرده بورژوازی سنتی نیز تنها شامل کسبه ی جزء نبوده بلکه تولید کننده گان خرد مستقل یا وابسته به کارخانه های مونتاژ و ملی و همچنین سرویس های خدماتی خرد را در بر می گیرد.
در مورد «کسبه» نیز نه تنها نباید آنها را با سرمایه داران و تجار یکی شمرد بلکه باید تمامی بخش های آن را از نیروهای محرکه ی انقلاب دموکراتیک نوین ایران و بخش های زیرین و تهیدست  آن را متحدین طبقه ی کارگر در انقلاب سوسیالیستی دانست. نگاهی به مبارزات آنها با حکومت از سال 76 به این سو به ویژه در کردستان و بلوچستان و برخی شهرهای مناطق مرکزی روشنگر نقش انقلابی این لایه ها در جنبش ها و انقلاب کنونی است.
در ادامه به بورژوازی وابسته به دربار اشاره شده است:
«این در حالی بود که بورژوازی وابسته به دربارهیچ گونه مسئولیتی را در قبال ایجاد تورم نمی‌پذیرفت. همین اختلاف ناشی از سهم‌بری میان بخش‌های مختلف بورژوازی موجب شد که تجار به کمک روحانیت در مقابل حاکمیت وابسته به آمریکا اعتراض نمایند.»
به این ترتیب تحلیل بر تضادهای میان بخش های مختلف بورژوازی انگشت می گذارد و البته بدون آنکه روشن کند که این تضادها چه ربطی به طبقه ی کارگر دارد و آیا باید طبقه ی کارگر از آنها استفاده کند یا خیر و اگر قرار است استفاده کند چگونه باید این کار را انجام دهد.
 در کنار این ها اولا باید توجه کرد که تجار و روحانیت از نقطه نظر منافع یکی نیستند. تجار بخش های گوناگون سنتی و مدرن و وابسته به امپریالیسم( کمپرادور) و مستقل دارند که نماینده گان سیاسی آنها متفاوت است و تنها روحانیون نیستند. ما در مقالات دیگر به دفعات به این مساله اشاره کرده ایم.
دوما، این نظر نیز درست نیست که مثلا تمامی تجار سنتی طرفدارمطلق خمینی بودند. در حقیقت آنها زیر چتر این رهبری جمع شدند اما پس از انقلاب دچار تجزیه های فراوان گردیدند که ما تجلی آنها را در مبارزه ی مداوم بخش هایی از جریان حاکم از حزب جمهوری اسلامی به بعد و به ویژه در دعواهای باندها و جناح های گوناگون مشاهده می کنیم. هم اینک در کنار تجار مدرن، بخشی از تجار سنتی نیز مخالف حکومت هستند و نه تنها  کمکی از روحانیت نمی خواهند بلکه با آن در ستیزند. امری که با پیوستن این لایه ها به توده ها در خیزش زن، زندگی، آزادی نشان داده شد و حکومت روحانیون تلاش کرد به اشکال گوناگون آنها را سرکوب کند. هر چه اوضاع اقتصادی بدتر و ستم حکومت بیشتر و دامنه ی جنبش ها گسترده تر شود این طبقات بیشتر به جنبش می پیوندند. مساله ی طبقه کارگر نادیده گرفتن این مساله و پرهیز از رویارویی با آن و با یک چوب راندن تمامی لایه های طبقات مرفه نبوده بلکه برعکس باید با ایجاد یک حزب انقلابی واقعا کمونیستی و جنگنده در صدر همه ی طبقات قرار گرفته و آنها را در انقلاب دموکراتیک رهبری کرده و این انقلاب را به پیروزی نهایی رسانده و شرایط را برای گذار به انقلاب سوسیالیستی فراهم گرداند.    
سپس در تحلیل به «حاشیه نشینان» اشاره می شود:
«جامعهٔ ایران، و خصوصاً حاشیه‌نشینان و طبقهٔ کارگر، زیر فشار شدید اقتصادی قرار گرفت.» اما حاشیه نشینان یا یک طبقه هستند یا بخش هایی از یک طبقه و یا تلفیقی از توده هایی که از نظر تعلق طبقاتی متفاوت اند. مثلا یا توده ای از کارگران ساده هستند و یا نیمه پرولتاریا و یا نیمه کارگر- نیمه خرده بورژوا. در ضمن این که ما گمان کنیم طبقات زحمتکش تنها طبقه ی کارگر و حاشیه نشینان هستند اشتباه است. چنین تحلیلی نه تنها کشاورزان بلکه لایه های تهیدست و میانی زحمتکش خرده بورژوازی سنتی و مدرن را از قلم می اندازد. به طور کلی تحلیل در این موارد بین نظرات گوناگون نوسان می کند.  
 درباره ی برخی نمایندگان جریان های سیاسی بورژوایی و خرده بورژوایی
در ادامه به نماینده گان سیاسی جریان های گوناگون اشاره می شود:
«متحدین خمینی نه‌فقط آخوندهای بی‌سواد و یا دولت‌های غربی، که همچنین امثال ابراهیم یزدی، صادق قطب‌زاده، مهدی بازرگان و کل جبههٔ ملی بودند.»
در اینجا به افرادی مانند قطب زاده اشاره می شود که به جبهه ی ملی تعلق نداشتند. ضمنا این پرسش وجود دارد که آیا بخشی از تجار و بازاریان جزو جبهه ی ملی بودند و یا خیر!
«عده‌ای که قبل از انقلاب تحت‌تأثیر تفکرات جلال آل‌احمد و علی شریعتی بودند، به‌سرعت جذب خمینی شدند.»
این ها نیز روشن نیست که خودشان و پیروان شان به کدام طبقه تعلق داشته اند. آیا از طبقه ی کارگر و حاشیه نشینان بودند؟ آیا از دهقانان و کسبه بودند و یا طبقات دیگری!؟
درباره ی مارکسیست- لنینیست ها و مائوئیست ها 
و بالاخره:
«و ناسیونالیست‌های چپ هم، که از ضدانقلاب سیاه اسلامی به‌عنوان خرده بورژوازی وبورژوازی ملی و مترقی دفاع کردند، پشت خمینی درآمدند!»
اینجا نیز روشن نیست که «ناسیونالیست های چپ» کدام دسته بودند و چرا با نام خودشان معرفی نشده اند! روشن است که در آن دوران چپ واحدی وجود نداشت و «چپ» هم چپ انقلابی مارکسیستی - لنینستی و مائوئیستی داشت و هم «شبه چپ» رویزیونیست توده ای - اکثریتی و حزب رنجبرانی و جریان های نزدیک به رویزیونیسم خروشچفی و نیز ترتسکیست هایی مانند دارودسته سهند حکمت و تقوایی و دیگر مزدوران امپریالیسم که مشغول بیرون آوردن سر خود از لانه بودند و اجرای وظایف مزدوری شان.
تازه این جدا از این است که این چپ ها«ناسیونالیست» خوانده شده اند آن هم به مفهومی مطلق! مگر یک ناسیونالیست نمی تواند انترناسیونالیست هم باشد و برعکس یک انترناسیونالیست در عین حال ناسیونالیست؟  
عبارت«از بورژوازی ملی و مترقی دفاع کردند و پشت خمینی در آمدند» یک کلی گوی تو خالی است و بیشتر ما را یاد نظرات جریان های ترتسکیستی می اندازد که در آن زمان ایراد می شدند و هدف اساسی شان تخریب سازمان های انقلابی مارکسیست - لنینیست و مائوئیست بود. این جریان ها نظرات فرصت طلبانه و فوق راست و گرایش خود به سرمایه داران کمپرادور و وابسته به امپریالیسم سرنگون شده را در چارچوب یک رادیکالیسم دروغین به اصطلاح کارگری می پوشاندند. برنامه ی عملی آنها دامن زدن به تضادهای درون طبقه ی کارگر و تخریب اتحاد درونی این طبقه و نیز بین طبقه کارگر و دیگر طبقات و جریان هایی بود که علیه شاه و سلطنت و امپریالیسم می جنگیدند. باید در نظر داشت که تفاوتی کیفی و اساسی بین این«شبه چپ» های ترتسکیستی که پشت یک رادیکالیسم توخالی و پوچ پنهان می شوند با«چپ روی» بچگانه ای که گاه از جانب کمونیست های راستین سر می زند وجود دارد.
تحلیل توضیح نمی دهد که این «دفاع»از بورژوازی ملی و مترقی و یا خمینی و یا خرده بورژوازی سنتی و این «پشت خمینی در آمدن» چگونه بود! تا آنجا که ما می دانیم آن سازمان های انقلابی خط سه ای که جبهه ی ملی را جریان سرمایه داران ملی و دولت موقت را دولت بورژوازی ملی ارزیابی می کردند و برای دوره ی انقلاب( 57- 56) لبه ی تیز حمله شان متوجه این طبقه نبود( شاید منظور تحلیل همین است و نظرش این است که کمونیست ها به نام طبقه ی کارگر گَرزی در دست بگیرند و بچرخانند و به هر کس دم دست شان رسید بکوبند!) هیچ وقت از در سازش با آن در نیامدند بلکه از همان آغاز دولت موقت با آن در ستیز و مبارزه قرار گرفتند. ضمنا تحلیل روشن نمی کند که آیا در دوران انقلاب،«ناسیونالیست های چپ» باید نیروی عمده ی خود را روی آن طبقه ای و نمایندگان آن طبقه ای می گذاشتند که در قدرت بود یعنی شاه و دم و دستگاه سلطنت و یا روی بازرگان و جبهه ی ملی که اولا به دلیل ضعف اقتصادی و سیاسی عدد قابل توجهی در معادلات سیاسی به شمار نمی آمدند و از سوی دیگر بسیاری نماینده گان سیاسی آنها در زندان های شاه بودند؟همچنین می توان پرسید که آیا این «چپ ناسیونالیست» باید نیروی عمده ی خود را روی مبارزه با دم دستگاه سلطنت و طبقه ی سرمایه دار بوروکرات - کمپرادور حاکم بر ایران می گذاشت و یا روی خمینی و روحانیون و آن تجار سنتی که وی را در آن برهه به عنوان رهبر پذیرفته بودند.
تصور کنید که چپی که خودش هم خواه به دلیل فضای استبداد سلطنتی که مانع هر فعالیت سیاسی ای بود( پایین تر تحلیل به آن اشاره می کند) و خواه تشتت تئوریک درونی و اشکالاتی که چند دهه با خود حمل می کرد، ضعیف بود(و این بسیار مهم تر از استبداد بود) و همین جوری اش هم هزار و یک مشکل داشت، قرار باشد با حکومت سلطنتی مستبد و خمینی و روحانیت و تجار و جبهه ی ملی( و لاید دیگر طبقات از جمله خرده بورژوازی به این علت که کارگر نیست) زیر این عنوان که اینها همه سرمایه دار بودند یک جا مبارزه می کرد!؟ حتی چپ های انقلابی ای که قدرت زیادی و حتی قدرت سیاسی را نیز در دست داشته باشند چنین نکرده و نباید هم بکنند. 
هرمز دامان
نیمه دوم بهمن 1402
یادداشت ها
1 - برخی از ترتسکیست های حکمتیست از امپریالیسم صحبت می کنند اما این بیشتر برای خالی نبودن عریضه است و نه باور عملی به وجود امپریالیسم در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و بررسی تضادهای جامعه با توجه به نقش امپریالیست ها در این عرصه ها!
2- تحلیل پایین تر اشاره می کند که پس از انقلاب«در بسیاری از مناطق، در کنار شوراهای کارخانه، شوراهای محلات و دهقانان هم تشکیل شد و به‌خصوص در گیلان، کردستان و ترکمن‌صحرا ادارهٔ شورایی بیشترین نفوذ اجتماعی را ‌پیدا کرد.»

 

 

 

۱۴۰۲ اسفند ۱۷, پنجشنبه

هشت مارس روز خشم علیه ستم و اوج گیری فریاد زنان برای آزادی

 
 
هشت مارس 
روز خشم علیه ستم و اوج گیری فریاد زنان برای آزادی
 
8 مارس امسال (17 اسفند) در ایران مصادف است با حال و هوای پس از انتخابات مجلس شورا و خبرگان جمهوری اسلامی در 11 اسفند. انتخاباتی که توده ها با تحریم آن و یا دادن رای سفید، مبارزات انقلابی- دموکراتیک خود را گامی پیش بردند و بر شکاف بزرگ میان خود و حکومت و هر دم گسترده شدن آن مهری دیگر زدند.
در این تحریم همه جانبه دختران و زنان به ویژه مادران جانباخته گان مبارزات دو دهه ی اخیر که بار ستم و رنجی بزرگ را بر دوش دارند، دختران جوان شجاع و مبارزه جوی خیابان ها و زنان مبارز زندانی نقشی بزرگ داشتند.
جنبش زنان ایران اکنون وارد دوران تازه ای از بالنده گی خود شده است. خیزش بزرگ ژینا جهشی بزرگ در مبارزات دموکراتیک زنان بود و پس از آن این جهش در مسیرهای تازه ای تداوم یافت.
مهم ترین شکل مبارزه زنان پس از عقب نشینی نسبی خیزش از اشکال خیابانی و برخی دیگر از شکل های آن، تداوم مبارزه به شکل انفرادی و یا دسته ای و به ویژه برای آزادی حجاب بوده است. امری که موجب درگیری های فراوان میان دختران و زنانی که می خواستند و می خواهند مبارزات خویش را پیش ببرند و برخی از اهداف خیزش ژینا را عملا تحقق بخشند از یک سو و حکومت خامنه ای و دارودسته های اجیر کرده ی حجاب بان ها و بسیجی های او از سوی دیگر شده است.
در مسیر این مبارزه باز هم زنان و خلق ایران، جانباخته گانی داشته اند که یکی از آنها آرمیتا گراوند و دیگری وحیده ی محمدی فر بوده اند.
ضرباتی که خیزش ژینا به خامنه ای جنایتکار متحجر و دارودسته ی حاکم زد آنها را مجبور کرد که گرچه نه در حرف که همواره هارت و پورت فراوان داشته اند و دارند بلکه در عمل دست به عقب نشینی در مقابل دختران و زنان زنند. تحمیل این عقب نشینی اجباری محصول خیزش ژینا و تداوم مبارزات زنان پس از آن و تحکیم سنگرهای به دست آمده است. امری که بی تردید ادامه خواهد و در موج و موج های بعدی پیشروی نه تنها مستحکم خواهد شد بلکه فتح سنگرهای دیگری را نیز برای دختران و زنان ایران به ارمغان خواهد آورد.
تردیدی نیست که این مبارزات در روز 8 مارس امسال نیز تداوم خواهد یافت و دختران و زنان به همراهی  مردان این روز را به روز بزرگ خشم علیه ستم و فریاد برای آزادی و مبارزه علیه جمهوری متحجر اسلامی تبدیل خواهند کرد.
مشکل اساسی مبارزات زنان همچون مشکل کلی جنبش انقلابی- دموکراتیک ما نداشتن یک رهبری متمرکز بر مبنای اصل دموکراسی میان طبقات خلقی است. رهبری ای که بتواند مبارزات زنان را در جهت رسیدن به اهداف استراتژیک جنبش زنان سازمان دهد.
بخشی از این فقدان سازمان و رهبری متشکل انقلابی زنان به استبداد حاکم ولایت فقیه بر می گردد که تا توانسته و به مدد سازمان های اطلاعاتی اش و نیز به زندان انداختن زنان پیشرو، راه های تشکل و سازمان را مسدود کرده است؛ اما بخش دیگر آن به وضع کلی جنبش دموکراتیک خلق ایران بر می گردد. جنبشی که بدون رهبری طبقه ی کارگر، تنها طبقه ی تا به آخر انقلابی و رادیکال است و از فقدان آن به شدت رنج می برد.
جنبش زنان ایران بخش مهمی از جنبش انقلابی - دموکراتیک خلق را تشکیل می دهد و به دلیل موقعیت ویژه ی آن در شرایط جمهوری اسلامی که آن را یکی از مراکز ثقل بزرگ جنبش خلق می سازد سهم معینی در سمت و سو دادن جنبش دموکراتیک به سوی اتحاد لایه های اجتماعی و طبقات و تشکیل یک جبهه ی متحد خلق در میان زنان دارد.
 در دوره های اخیر زنان لایه های بالایی و میانی خرده بورژوازی که از نظر سواد و آگاهی بالاتر از طبقات زحمتکش هستند نقش مهمی در پیشبرد جنبش زنان خواه از نظر آگاه کردن آن و خواه از نظر مبارزات عملی داشته اند و نقش نمایندگان طبقه ی کارگر و نیز لایه های پایینی خرده بورژوازی و کشاورزان کمتر به چشم آمده است.
با این حال، جنبش زنان زیر رهبری این گونه لایه ها از دو سو نمی تواند این جنبش را به سرحد آمال و آرزوهای زنان و اهداف آن برساند: 
از یک سو نمی تواند اهداف عالی جنبش زنان را به درستی و در گسترده ترین ابعاد آن ترسیم کند، اهدافی که با برقراری نظام سوسیالیستی و کمونیستی گره خورده است، و از سوی دیگر نمی تواند به رادیکال ترین شکل ممکن و عملا آن را پیش برد و به ناچار درحد آرمان ها و اهداف بورژوا- دموکراتیک زنان متوقف خواهد ماند. 
 جنبش زنان همچون دیگر جنبش های دموکراتیک از جمله دانشجویی تنها زمانی می تواند به یک جنبش واقعا رادیکال و پیگیر در اهداف و مبارزات خود تا رسیدن به آزادی واقعی زنان تبدیل شود که مرکز ثقل اصلی آن زنان طبقه ی کارگر و کشاورز و دیگر طبقات زحمتکش باشد. زنانی که اکثریت زنان جامعه را تشکیل می دهند و هر گونه آزادی واقعی زنان باید در درجه ی نخست و بیش از همه آزادی آنها از ستم و استثمار پدرسالارانه و مرد سالارانه ی فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک حاکم باشد.
تنها رو آمدن زنان طبقه ی کارگر و کشاورز و نیز دیگر لایه های زحمتکش در جنبش زنان و به دست گرفتن رهبری آن به وسیله ی پیشروان انقلابی و کمونیست طبقه ی کارگر است که امکان پیوند درست و عمیق بین جنبش زنان و جنبش طبقه ی کارگر و جنبش دیگر طبقات زحمتکش را فراهم می کند و این جنبش را در مسیر سوسیالیسم و کمونیسم قرار می دهد.
درود بر مبارزات زنان ایران برای آزادی
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
16 اسفند 1402
          

       

 

آسیب های سخت سیل به خانه و کاشانه ی توده های بلوچ

 
آسیب های سخت سیل به خانه و کاشانه ی توده های بلوچ
و یاری رسانی توده های سراسر کشور
 
از 9 اسفندماه سال جاری بارش باران و سیل شانزده شهرستان استان سیستان و بلوچستان را در بر گرفته است. برخی از این شهرها عبارتند از چابهار، نیک شهر، قصرقند، نیمروز، ایرانشهر، میرجاوه، کنارک، خاش، زاهدان، سیب، سوران و سرباز. در کنار آن هزارو نهصد و چهل و هفت روستا دچار خسارت شده، حدود هشتصد واحد مسکونی و زمین های کشاورزی بسیاری آسیب دیده و توده های گسترده ای را به ویژه در روستاها درگیر خود کرده است. این ها در حالی است که بارش باران و سیل همواره و به ویژه در دهه ی گذشته در این استان به وقوع پیوسته بی آنکه برای پیشگیری از آسیب ها و خسارات آن اقدامی جدی شده باشد. 
سران حکومت جمهوری اسلامی و باندهای حاکم به این سبب که سرگرم دزدی ها و اختلاس ها و افزایش بودجه های سازمان های اختاپوسی و بی درو پیکر خود به ویژه سازمان های اطلاعاتی و نظامی و روحانی و نیز چاق و چله کردن گروه های نظامی- مذهبی وابسته و یا همسو در منطقه برای ماجراجویی های منطقه ای و حفظ بقای خود هستند علاقه ای به پیشگیری از امکان خسارات سیل ها در جا به جای کشور را نداشته اند و منفعتی برای خود در آن ندیده اند. اکنون نیز نه تنها نمی خواهند به یاری توده های بلوچ بشتابند بلکه به سبب کینه از بلوچ های مبارز که یک پای بزرگ خیزش انقلابی «زن زندگی آزادی» بوده و هستند، خود مانعی بزرگ در راه یاری توده های سراسر کشور به توده های بلوچ هستند. آنها به جای کمک به توده ها از نظر غذا و دارو  و فراهم کردن دیگر امکانات، در روزهای انتخابات صندوق رای را برای پر کردن به مناطق سیل زده برده اند که خشم و نفرت توده ها را برانگیخته و موجب جمع کردن صندوق ها از جانب آنها شده است.
از این رو توده های پیشرو سراسر کشور به اتکا خود امر کمک رسانی را به عهده گرفته اند و به یاری توده های بلوچ شتافته اند و مشوقی برای دیگر مردم در امر امداد گسترده تر به بلوچ ها شده اند.
ما ضمن اعلام همدردی با توده های بلوچ بر این باوریم که چنین یاری هایی از جانب توده های سراسر کشور به مردم بلوچ، اتحاد و یگانگی توده ها را مستحکم تر کرده و آنها را برای مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی و سرنگونی آن آماده تر خواهد کرد.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
16 اسفند 1402
  
    

۱۴۰۲ اسفند ۱۶, چهارشنبه

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(3)

 
برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده به وسیله ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(3)
 
مارس 2023
 
به مناسب روز جهانی زن
 
امسال  8 مارس ( 17 اسفند) روز جهانی زن برای زنان ایران و برای تمامی طبقات مردمی خلق ایران حال و روز و رنگ و بوی دیگری دارد.
6 ماه از مبارزات و خیزشی که آغازگر آن زنان مبارز سقز بودند می گذرد و در این 6 ماه زنان جنبش و خیزشی را پیش بردند که تا کنون و در تاریخ کشور ما بی سابقه بوده است.
دختران و زنان مبارز و جان فشان ما، پس از به قتل رساندن مهسا امینی دختر کرد به وسیله ی دارودسته های افسارگسیخته ی خامنه ای در شهریور 1401 آنچنان و گویی همچون رعد و برق  و چونان پتکی گران بر سر این دیوصفتان و پلید سیرتان فرود آمدند که هرگز در مخیله شان نمی گنجید.
این است که تا توانستند دختران و زنان را اسیر گرفتند، شکنجه کردند، کشتند و در گوشه و کنار انداختند و یا زندان های طولانی برایشان بریدند تا زنان را به سکوت و تمکین و برده گی کشانند. اما به راستی که مگر در خواب ببینند که قادرند این جنبش زنان را که جزء بزرگی از مبارز طبقات خلق ایران برای آزادی، دموکراسی، برابری و استقلال است، خاموش سازند. جنبش زنان ایران، جنبشی تاریخی و بزرگ است و این گونه که نشان می دهد تا رسیدن به خواست های خود فرو نخواهد نشست.
 این جنبش بزرگ پس از برخاستن در ایران، توانست پشتیبانی زنان مبارز و جنبش زنان را در بسیاری از کشورهای جهان به خود جلب کند و با خود همراه سازد. اکنون بی تردید دختران و زنان ایران در پیشاپیش زنان زیر ستم جهان علیه حکومت ها و قوانین اسارت بار مردسالارانه و برای حقوق زنان و برابری با مردان تلاش و مبارزه می کنند.
جنبش زنان ایران با وجود همه ی پیشگامی ها و مبارزات جانانه و قربانی دادن های فراوان، با وجود این که در چشم انداز آن روزهای بزرگ بسیاری آشکار است اما از دو کمبود اساسی رنج می برد.
یکی این است که این جنبش با وجود این که سازمان های کوچک و بزرگی در ایران دارد، اما یک تشکیلات محکم  و متحد و سراسری ندارد. تشکیلاتی که بتواند خواست های زنان را برای رفع ستم های مردسالارانه و پدر سالارانه بر زنان و آزادی زنان از اسارت های فئودالی قرون وسطایی و «مدرن» سرمایه داری، و برابری با مردان، به روشن ترین وجه خود تدوین کند و مبارزات  زنان را(و مردان را نیز به پشتیبانی خود) پیرامون آنها سازمان دهد و در سراسر ایران به گونه ای واحد پیش برد. فقدان این امر تا حدود زیادی به وجود استبداد بر می گردد اما اگر نمی شود تشکیلات علنی سازمان داد اما می توان تلاش کرد همین سازمان های کوچک و بزرگ زنان را از طریق شبکه های مخفی به هم ربط داد و سازمان واحد دموکراتیک زنان ایران را تاسیس کرد.
کمبود دیگر نبود تشکیلات زنان کارگر در ایران است. در بیرون کشور سازمان های زنان کم نیستند و این سازمان ها اغلب داعیه ی چپ و طبقه ی کارگر را دارند. اما حقیقت این است که خواه بسیاری از سازمان های کوچک و بزرگ زنان در داخل و خواه این گونه سازمان های زنان در خارج از کشور بیشتر دارای گرایش های فمینیستی هستند . گرایش هایی که مانع از ترسیم درست صف خلق و ضد خلق از جانب آنها و صف بندی درست طبقاتی می شود.
بر این مبنا به نظر ما سازمان هایی که رهبری عمده و بدنه ی اصلی آن ها زنان کارگر باشند یکی از نیازهای اساسی جنبش زنان در ایران است. تنها سازمان هایی که زنان کارگر و زنان روشنفکر کمونیست رهبری اصلی و بدنه ی آن را داشته باشند می توانند بین خواست های دموکراتیک و سوسیالیستی زنان پل بزنند و جنبش زنان را به بخشی مهم از کل جنبش دموکراتیک و سوسیالیستی طبقه ی کارگر و خلق ایران بدل سازند.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 اسفند 1401
مارس 2022
 
8 مارس روز جهانی مبارزه ی زنان علیه ستم و تبعیض گرامی باد
 
8 مارس امسال تلاقی کرده است با جنگ امپریالیستی در اوکراین. جنگی که به وسیله ی سرمایه داران روسیه و اوکراین بر پا شده و سرمایه داران کشورهای آمریکا و اروپا و ژاپن به طور غیر مستقیم و از طریق نقش در آماده کردن مقدمات آن و نیز کمک همه جانبه ی نظامی به سرمایه داران اوکراین در آن شرکت داشته و یک پای اساسی آن به شمار می آیند.
 این جنگ در ماهیت خود جنگی است برای تقسیم دوباره ی مناطق زیر سلطه و نفوذ. جنگی که اساسا برای سهم گیری و بهره وری اقتصادی و سیاسی و نظامی بین قدرت امپریالیستی روسیه و قدرت های امپریالیستی آمریکا و اروپا بر پا شده است. 
جنگ سرمایه داران امپریالیست در درجه ی نخست زنان و مردان کارگر و زحمتکش کشورهای  اوکراین و روسیه را می بلعد و زندگی آنها را از نظر اقتصادی و سیاسی و به شدیدترین شکل ممکن زیر تاثیر خود قرار می دهد و در درجه ی بعد به روی زندگی و معیشت کارگران و زحمتکشان کشورهای جهان و از جمله خود کشورهای امپریالیست غربی تاثیرات مخرب می گذارد.
چنانچه جنگ از ابعاد کنونی خود خارج شده و به جنگ مستقیم بین قدرت های امپریالیستی روسیه و غرب تبدیل شود در ابعادی باور نکردنی موجب کشتار انسان ها می گردد و ویرانی وحشتناک به بار می آورد و در بدترین حالت ممکن است که در پس چنین جنگی در روی زمین نه از انسان نشانی بماند و نه از آنچه طی هزاران سال با رنج و زحمت فراوان ایجاد کرده است.
بر این مبنا مبارزه ی زنان در تمامی جهان علیه ستم های پدرسالارانه و مرد سالارانه و برای آزادی و برابری حقوق با مردان با مساله ی مبارزه با جنگ امپریالیست ها در اوکراین و برای صلح جهانی که جز با برقراری سوسیالیسم و کمونیسم به وجود نخواهد آمد، گره خورده است.
 از سوی دیگر در کشور ما حکام کنونی که دین و مذهب را بر تمامی وجوه زندگی مردم حاکم کرده اند وجهی سنگین از باورها و تفکرات شان و به گونه ای همه جانبه علیه زنان است. آنان ستمی نیست در تاریخ نظام های حاکم که بر زنان نکرده باشند، تحقیری نیست که در درجه ی نخست زنان را شامل آن نکرده باشند و آزار و اذیتی نیست که به آنان نرسانده باشند.
 چنین ستمی در آغاز و بیش از همه در حق زنان کارگر و کشاورز و زحمتکش شهر و روستا شده است و در درجات بعدی زنان طبقات میانی قربانیان آن بوده اند.
اما این ستم و اجحاف که در تمامی ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و در تمامی شریان های جامعه جاری است، علیرغم حکومت مذهب و استبداد، مقاومتی را برانگیخته که در طول تاریخ مبارزات زنان ایران علیه ستم پدرسالارانه و مردسالارانه بی مانند است. برای نمونه در تاریخ کمتر این گونه بوده است که زنی عمامه ی آخوندی را به زیر پای خود اندازد و آن را لگد و  چنین آخوندها  و ریاکاری و مذهب دروغین شان را تحقیر . اما در این دوران زنی خشمناک از این همه ستم در مرکز مذهب و آخوندها یعنی شهر قم چنین کرد.  
در حقیقت مبارزه ی زنان که از کوچک ترین آزادی برای بیان اندیشه ها و خواست های خود بر خوردار نیستند و کوچک ترین امکانی برای گردهمایی و راه پیمایی ندارند چنان بوده است که اکنون شیرزنان بسیاری در زندان ها به سر می برند و زندان محلی شده است برای پیگیری و تداوم مبارزات جسورانه و شجاعانه ی آنها. شدت این مبارزات چنان بوده است که حقد و کینه حکام را نسبت به زنان مبارز زندانی به اعلا درجه خود رسانده است و این از فشارهایی که بر برخی از پیشروترین زنان در زندان ها وارد می شود و تضیقاتی که علیه آنها به عمل می آید و نیز توطئه هایی که علیه آنها و برای آسیب رساندن به آنها، ناقص کردن شان از نظر جسمی و احتمالا کشتن شان در زندان می شود، آشکار است. آن ها را نه تنها به زندان های دراز مدت محکوم می کنند بلکه در زندان نیز دمی آنان را آسوده نمی گذارند و هدف شان این است که آنها را در پیشگاه ستم و تحقیر به زانو درآورند و مجبور به سر فرود آوردن در مقابل حکام کنونی کنند. خواستی که با خود به گورهایی که از آن برخاسته اند برخواهند گرداند.
باری هشت مارس امسال افزون بر مبارزه با جنگ امپریالیستی، افزون بر مبارزه با تمامی ابعاد ستم های مردسالارانه باید پشتیبانی همه جانبه و پیگیر از این شیرزنان مبارز باشد و راه آنان را ادامه دهد.
مرگ بر امپریالیست ها
نابود باد جنگ های امپریالیستی
هر چه پیگیرتر و پایدارتر باد مبارزات دلاوارانه زنان علیه ستم مردسالارانه
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
15 اسفند 1400

     

۱۴۰۲ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(2)

 
به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده به وسیله ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(2)
 
 
تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(8) 
تضاد میان مردم و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی
زنان
در کشور ما، در کوران انقلاب مشروطیت و پس از آن زنان به تدریج از وضع سنتی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود فاصله گرفته و به مرور به تمامی زمینه های تولید و خدمات، فرهنگ و سیاست وارد شدند. رژیم های رضاخان و شاه سابق به رواج انواع و اقسام اشکال شبه مدرن آزادی زنان دست زدند که اساسا با شرکت زنان در تولید اجتماعی رقم می خورد؛ و این البته نسبت به زمان پیش که زنان از هر گونه کاری بیرون از خانوار فردی محروم بودند و شرکت شان در تولید عمدتا قالی بافی، کشاورزی و دامداری خانوادگی بود، گامی به پیش بود. این اشکال شبه مدرن عموما نسخه و کلیشه های نتراشیده ای بود از اشکال آزادی زنان از قیود فئودالی و به وجود آمدن اشکال نوین ستم بر زنان در جوامع سرمایه داری امپریالیستی غربی. این کلیشه ها، با حفظ انواع و اقسام شیوه های روابط پدرسالارانه و مردسالارانه و تسلط و ستم بر زنان در جوامع عشیره ای، قبیله ای و فئودالی تلفیق شده و قوانین حقوقی ارتجاعی مذهبی در مورد زنان برآنها سنگینی و چفت و بست آنها را محکم می کرد؛ و این همه  به این دلیل بود که گسست در اقتصاد، سیاست و فرهنگ، تنها از جهات معین و محدودی و در جهت مقاصد امپریالیسم و ارتجاع نوین کمپرادوری صورت گرفته و روابط اقتصادی کهن و قوانین و آداب برگرفته از آنها، یا به همان شکل سابق و یا با تغییرات محدودی در شهر و روستا کمابیش به حضور خود ادامه می داد.
باری، درون چنین اوضاعی ما با رشد یک آزادی و گشایش نسبی در وضع زنان که ناشی از رشد جنبه های اقتصاد و سیاست و فرهنگ مسلط وابسته به امپریالیسم، و نیز غیرمسلط مستقل مترقی و انقلابی بود، روبروییم. شرکت و نقش فعالانه زنان در مشاغل فنی و خدماتی و در کارخانه ها و ادارات، دانشگاه ها، بیمارستان ها ( مهندسی، مدیریت، پزشکی، تدریس در عالی ترین سطوح دانشگاهی)همین طور شرکت فعالانه و خلاق در عرصه فرهنگ و هنر(شاعری، نویسندگی، موسیقی، نقاشی و...) و سیاست و سازماندهی (شرکت در عالی ترین سطوح احزاب سیاسی مترقی و انقلابی و سازمان های زنان) و به جان خریدن انواع فشار، شکنجه، زندان و جان باختن در راه اهداف انقلابی و مترقی به ویژه پس از سال های بیست و باز شدن نسبی فضای سیاسی، فرهنگی، ابعاد گسترده ای می یابد. و اینها  تماما نشان از پیشرو بودن زنان ایران در کسب آزادی و استقلال و برابری حقوقی با مردان نه تنها در ایران، بلکه در منطقه خاورمیانه و بخش های مهمی از آسیای زیر سلطه داشت.
اما حکومت مرتجع اسلامی که ایران را با کشورهای عقب مانده ای که هنوز با قوانین هزارو چهارصد سال پیش زندگی می کردند عوضی گرفته بود، این چنین زنانی را که می خواستند سر به آسمان بسایند، چنان به اسارت و تحقیر گرفت و و چنان به محنت و درد  دچار کرد که داستان وضع زنان در این حکومت خود غمنامه ای است از زندگی سراسر رنج  و جانفرسای آنان؛ و حکایتی است از انزوا و سر در گریبانی و خود از دست داده گی زنان؛ و همین که از وضع  زنان و قوانین حقوقی ایران در مورد زنان و رفتار با زنان در جمهوری اسلامی سخن به میان می آید، ژرفنای ارتجاعی بودن و کراهت نفرت انگیز این نظام خود را به وجه هر چه بارزتری نشان می دهد.
در این نظام نه تنها تمامی آن حقوق نابرابری که درگذشته موجود بود حفظ شد و به درجات هم افزایش یافت، بلکه تمامی قوانین حقوقی درمورد زنان نیز بر مبنای قوانین چهارده قرن پیش تدوین شد. وجود دستمزد نابرابر با مردان برای کار مشابه و در نتیجه استثمار زنان کارگر به درجات بیشتر از مردان کارگر و در کنار آن انواع  ستم های غیراقتصادی، محدودیت ها و فشارهای فرهنگی، اجتماعی و شخصی در کار بر آنها برای حفظ کار، قوانین حقوقی نابرابری که در نتیجه رسوخ و یا تحت تاثیر قوانین و آداب و سنن دینی و مذهبی دچار کاهش حتی نسبت به دوره های پیش از انقلاب شده است، انواع و اقسام ستم های فرهنگی و سیاسی تا جایی که حق زنان برای فعالیت های فرهنگی یا مطلقا وجود ندارد یا به حداقل خود رسیده است و تنها در چارچوب های قوانین مذهبی امکان پذیر است، نفی حقوق زنان برای تشکلات مستقل اجتماعی و سیاسی و مبارزه برای برابری حقوقی در همه ی جوانب با مردان، سرکوب هر نوع حرکت و جنبش آنان و نیز انواع و اقسام مجازات های قرون وسطایی تحقیرکننده، مشمئز کننده و نفرت انگیزهمچون سنگسار کردن و شلاق زدن برای زنانی که مثلا قوانین این حکومت را زیر پا می گذارند؛ اینها شمه ای از شرایط موجود حکومت اسلامی و حکام خونخوار آن را برای زنان تشکیل می دهد.
اشکال مبارزه زنان
با توجه به اینکه حکومت اسلامی هیچ گونه امکان حرکت مستقل اعتراضی و یا سازمان های مستقل زنان را نداده، عمده فعالیت و جنبش زنان داخل کشور در مبارزه با این رژیم از دو راه مبارزه ی قانونی و غیرقانونی جریان یافته و تمامی دستاورهای کنونی آنان از درون این دو مبارزه به وجود آمده است.
مبارزه ی قانونی
مبارزه ی قانونی که ماهیتا رفرمیستی است عموما در چارچوب سازمان ها و جریان های مخالف جناح حاکم درون جمهوری اسلامی(اصلاح طلبان، کارگزاران و جریان های منسوب به اینان) صورت گرفته و می گیرد. این مبارزه  در اشکالی همچون شرکت در متینگ ها، تظاهرات ها و نیز انتخابات، جریان یافته و می یابد. جدای از زنانی که واقعا به این احزاب باور دارند و به اصطلاح پایه های طبقاتی این احزاب هستند، بیشتر زنانی که به این دسته ها باور عمیقی ندارند، تنها به این امید به پای صندوق های رای می روند که وضع کنونی شان اندکی تغییر کند و به اصطلاح به آن چیزی رای می دهند که شرایط  ستمگرانه و حقارت بار اکنون شان در آن نباشد.
مبارزه ی غیرقانونی
مبارزه غیر قانونی که عموما و بیشتر گونه هایی از مبارزه منفی است شکل دیگر مبارزه ی زنان علیه نظم ارتجاعی موجود است. اشکال اخیر عمدتا در مبارزات فرهنگی(مبارزه علیه فرمان ها و یا خواست های دین و مذهب و نیز آداب و سنن مذهبی) و به ویژه در نحوه ی پوشش زنان خود را نشان داده است. گرایش به این نوع مبارزه که در ایران سابقه کهن دارد و عموما زمانی که شرایط برای مبارزه مثبت ضعیف است و یا نیروی لازم برای آن وجود ندارد عمده می شود، تا جایی پیش رفته و با وضع کنونی پیش خواهد رفت که جهت عمده مبارزه زنان را بسازد.
 سوای این دو شکل که در عرصه اجتماع  جریان دارد، ما با اشکال نوین مبارزه علیه پدرسالاری و مرد سالاری در چارچوب خانواده و فامیل و اقوام نیز روبروییم که در دوره حکومت اسلامی، که به تمامی قوانین ستمگرانه سرمایه دارانه را با قوانین کهنه جوامع فئودالی و عشیره ای درهم و پشتیبانی می کند، گسترش و عمق روزافزونی یافته است. زنانی که عموما تحصیل کرده ( و نه تنها تحصیل کرده ها)هستند و به هیچ وجه تن به تسلط مطلق همسر و آداب و سنن مرد سالارانه جاری و ستم بر خود را نمی دهند و طلاق را بر زندگی مشترک ترجیح می دهند؛ و این باعث شده که ما با سنت شکنی و آمار مداوما بالا رونده طلاق نه تنها در شهرهای بزرگ، بلکه حتی در شهرهای کوچک و روستاها نیز روبرو باشیم؛ یعنی محیط هایی که طلاق در آنها تابو به شمار می آمد و زن  طلاق گرفته یا «مطلقه» همواره با نگاه های سرزنش کننده و تحقیر آمیزی مواجه می شد. فرار دختران جوان از محیط های بسته خانواده و پدرسالاری مسلط بر آنها نیز شکل دیگری از مبارزه  ی زنان است برای ترک موقعیت پیشین در خانواده و جستجوی موقعیتی بهتر برای خود. اگرچه به واسطه ی شرایط نامطلوب اقتصادی و رواج انواع بی بندباری های اجتماعی و دزدی و فساد، بسیاری از زنان محروم نیز دچار سرگردانی شده و برای کسب درآمد به راه هایی همچون تن فروشی و کارهایی که مطلوب شان نیست و نهایتا اعتیاد کشیده می شوند. آمار کنونی حکایت از افزایش شدید این گونه کارها، خواه از نظر تعداد و خواه از نظر سن (13 سالگی) و محیطی که زنان و دختران به آن دست می زنند، در حکومت اسلامی یعنی «حکومت دین و قران» حضرات حاکم  دارد.
به این ترتیب، جنبش زنان خواه متشکل و عموما از طریق سازمان ها و جریان های قانونی موجود، خواه غیر متشکل و به سان واکنشی خودبه خودی و غریزی از جانب آنها بر علیه قوانین نابرابر حقوقی و رسوم و آداب و سنت های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در دوران حکومت مذهبی تداوم یافته و تداوم خواهد یافت.
طبقه کارگر و جنبش زنان
در جامعه ی کنونی، در کنار تضاد اساسی یعنی تضاد تمامی طبقات خلقی با ارتجاع و امپریالیسم و برای بر قراری جامعه ای دموکراتیک و مستقل که ماهیت این پدیده و مرکز ثقل اساسی تغییر و تحول  آن را تشکیل می دهد، تضادهای گوناگونی وجود دارد که یکی از آنها تضاد زنان با قوانین موجود علیه آنها و برای رفع ستم های کهنه ی فئودالی و سرمایه دارانه و کسب حقوق برابر با مردان است. این تضاد گرچه تضاد اساسی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی نبوده و نخواهد بود، اما در کنار تضاد اساسی در تمامی مراحل انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی( که تضاد اساسی آن متفاوت خواهد بود) موجود بوده و از هرگونه تغییر و پیشرفت تضاد اساسی تاثیر گرفته، و نیز، خواه زمانی که تضاد عمده نیست و خواه زمانی و مراحلی که تبدیل به تضاد عمده می گردد و هر گونه پیشرفتی در مبارزه از طریق و کانال آن حاصل می گردد، متقابلا بر تغییر و پیشرفت آن تضاد اساسی اثر خواهد گذاشت.
این تضاد، ماهیتا تضادی میان صفوف خلق و ضد خلق است و در رابطه میان آنها بروز می یابد. تمامی امپریالیست ها و ارتجاعیون از هر نوع و با تفاوت هایی، حامی تداوم حقوق نابرابر زنان با مردان، حفظ روابط مرد سالارانه و ستم های فئودالی و سرمایه دارنه هستند، درحالی که طبقه کارگر و خلق خواهان رفع تمامی اشکال ستم بر زنان، نابودی قوانین و روابط مرد سالارانه و برقراری برابری واقعی، حقیقی و عملی میان زنان با مردان است. بر خلاف ضد خلق که حامی و پشتیبان روابط ستمگرانه است، طبقه کارگر خواهان از بین رفتن آنهاست. بدین ترتیب پشتیبانی و طرح خواست های زنان و هدایت مبارزه آنها برای رفع ستم بر زنان و کسب حقوق برابر با مردان، بخشی بسیار مهم از برنامه و مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی طبقه کارگر است و در نهایت باید به وسیله ی جنبش و انقلابی که طبقه کارگر باید رهبری آن را داشته باشد، حل گردد.
برخورد طبقه کارگر به وابستگی های طبقاتی درون زنان، تابع امر کلی تحلیل طبقاتی مشخص هر مرحله از انقلاب و تقسیم آن به دو صف خلق و ضد خلق است.  در صف خلق نیز برخورد به هر لایه و قشری در زنان، تابع امر کلی برخورد به طبقه ای است که آن زنان به آن وابستگی دارند و جایگاه آن طبقه در آن مرحله از انقلاب. از دیدگاه طبقه کارگر، زنان کارگران، زحمتکشان، زارعین و دهقانان فقیر که خواه خودشان کارگر و زارع اند و یا همسران آنها هستند، اکثریت به اتفاق زنان محروم و زیر ستم دوگانه را تشکیل می دهند و هم اینان اند که به اتفاق مردان باید سوسیالیسم و کمونیسم را بسازند. از این رو طرح خواست های این اکثریت، نخستین اولویت طبقه کارگر است. طرح خواست های دموکراتیک زنان که به درجات مختلف خواست های زنان دیگر طبقات گوناگون خلق را در بر بگیرد، نیز بر مبنای هر مرحله از انقلاب تدوین می شود.   
استقلال و وابستگی جنبش زنان در انقلاب دموکراتیک  
از سوی دیگر، حرکت و جنبش زنان(که البته منحصر به زنان نیست و تمامی مردان پیشرو باید در امر آگاهی یافتن به آنها یاری و در مبارزه آنها را همراهی کنند) برای نابود کردن تمامی روابط نابرابر فئودالی و سرمایه داری دارای استقلال و ویژگی های معین است؛ زیرا نه تنها علیه این نظام ها که وی را به اسارت گرفته اند مبارزه می کند، بلکه امر سنگین و ریشه دار در قرون و اعصار، یعنی رفع تضاد و نابرابری بین زن و مرد را دنبال می کند. از دیدگاه طبقه کارگر و از دیدگاه مارکسیسم - لنینسم - مائوئیسم این جنبش از یک سو در حرکت های عمومی، تابع امر عمده مبارزه خلق با ضد خلق یعنی ارتجاع و امپریالیسم و تابع تضاد عمده معینی است که در هر مرحله عمده می شود و باید از خلال این تضادها، به سوی دمکراسی و سوسیالیسم و نیز نهایتا کمونیسم به پیش برده شود، و از سوی دیگر این جنبش دارای حرکت خاص خود بوده، در مراحل معینی و در چنین انقلاباتی عمده شده و از این رو باید مراحلی از تغییر، تحول و تکامل را طی کند.
غیرعمده بودن یا شدن خواست های این جنبش در مراحلی از تکامل انقلاب به این معنی است که این جنبش، حرکت خاص خود را در آمیختگی و وحدت با، و نیز تبعیت از تضاد عمده در هر مرحله دنبال می کند و خواست های آن در آن مقطع، به طور نسبی و بخشی و در چارچوب آن وجهی از مبارزه که عمده شده است( عمده می شود و یا عمده تر است) طرح می گردد و در آن چارچوب به پیش می رود. به عبارت دیگر، در جهت اتحاد و وحدت طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی و نیز جنبش های توده ای موجود، در هر برهه ای از مبارزه با ضد خلق و در چارچوب تضادعمده است که خواست ها و امیال آن باید به پیش برده شود.
تابع  تضادعمده بودن جنبش زنان از یکسو به این معنا است که این جنبش نمی تواند به طور مطلق و انتزاعی طرح و همه چیز گرد خواست های آن بچرخد، و خواست های آن نیز نمی تواند همیشه به طور جامع  و تمام و کمال پیش گذاشته شود و خواسته شود که همه ی آنها یکجا و در همان زمان تحقق یابد؛ و از سوی دیگر به این معنی نیست که این جنبش  از طرح آن خواست هایی که در چارچوب تضاد عمده باید از جانب آن طرح شود خوداری کند و یا به کلی متوقف و تعطیل شده و جایگاه خود را در مجموع تضادها  فراموش کند.
عمده شدن این تضاد یعنی عمده شدن تضاد زنان و جنبش آنها با تمامی روابط  سرمایه دارانه و فئودالی و باستانی به این معنی است که تمامی تضادهای دیگر انقلاب، در آن مرحله معین، درون آن مستتر و تابع آن گشته و از طریق تغییر و تحول آن به پیش برده خواهند شد. این مبارزه، در دوران انقلاب دموکراتیک از جانب تمامی طبقات خلقی بر علیه ضد خلق یعنی ارتجاع و امپریالیسم به پیش برده خواهد شد، و در دوره سوسیالیسم، از جانب طبقه کارگر و متحدین وی در روستا، در تلاش برای نابودی تمامی شرایط مادی موجود از گذشته که شرایط عینی ستم بر زنان را می سازند و مبارزه با افکار و سنن و آداب ضد زنی که از سرمایه داری و نظام های گذشته باقی مانده اند، خود رانشان خواهد داد و علیه تمامی محافظه کارانی که نمی خواهند به پیش روند و نیز بورژوازی باز تولید شده درون جامعه و حزب که می خواهد جامعه را به عقب باز گرداند، صورت خواهد گرفت. در چنین مراحلی، ویژگی های این تضاد، که تنها مشمول خلق و ضد خلق نشده و به درون خلق و تضادهای درون خلق نیز کشیده می شود، خود را به نحو بارزتری نشان خواهد داد.
مبارزه ی طبقه ی کارگر برای تغییر جهان بیرونی و درونی در برخورد به مساله ستم بر زنان
ضروری است که طبقه کارگر نه تنها برای تغییر و تحول تضاد عمده با صف ضد خلق ارتجاع و امپریالیسم (و در سوسیالیسم با بورژوازی بازتولید شده درون اجتماع و حزب) بجنگد، بلکه درون خود نیز به مبارزات همه جانبه و جانانه ای در برخورد به این تضاد دست زند؛ یعنی جنبش های معینی برای تغییر انقلابی افکار مردان و(زنان نیز) در مورد مسئله رفع ستم بر زنان و برابری میان زنان با مردان ایجاد کند و تغییرات معینی را در افکار، رفتار و کردار و نیز تنظیم های نوین و نوین تر روابط حقوقی بین زن و مرد را  درون جنبش خود و خلق دنبال کند و در عمل با توجه به شرایط عینی موجود در هر کشور معین، آنها را مستقر نماید. به عبارت دیگر، هم مبارزه برای دموکراسی سوسیالیسم و کمونیسم را پشتیبانی کند و هم حل گام به گام این تضاد را درون جنبش جاری خود پی گیرد.
از نکات اخیر چنین بر می آید که گر چه رفع واقعی ستم بر زنان و کسب برابری واقعی و در عمل میان زنان و مردان نهایتا در جامعه کمونیستی ممکن خواهد بود، اما این امر به این معنی نیست که این تضاد هیچ گونه تغییرات کمی - کیفی را تا آن زمان از سر نگذرانده باشد.
تاملی بیشتر نشان خواهد داد که با توجه به این که صفوف خلق و ضد خلق مطلق نبوده و نسبی است، تداخل های  معینی در میان صفوف خلق و ضد خلق همواره جریان  خواهد یافت. یکی از این تداخل ها، رسوخ درجاتی گوناگون از اندیشه های کهنه و ارتجاعی از هرنوع  در میان صفوف خلق است.  لذا در حالی که طبقه کارگر برای از میان برداشتن شرایط مادی، سیاسی و فرهنگی  ای که موقعیت نابرابر مردان با زنان و انواع افکار، قوانین حقوقی و جزایی را نهادینه کرده و از آن پشتیبانی می کند، مبارزه می کند، در عین حال موظف است و باید با بازتاب یا نفوذ تمامی اشکال چنین افکار و روابطی درون خود و صفوف خلق نیز مبارزه نماید. تلاش در حل این تضاد به همراه تضادهای درونی دیگر امری است که به جنبش طبقه کارگر جان داده و آن را تکامل یافته تر می کند.
باید اعتراف کرد که بیشتر ما کمونیست ها، به ویژه در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه و به ویژه در کشورهایی که مذهب بخش عمده و یا مهمی از روساخت فرهنگی است و آداب و سنن کهن بر اذهان ما سنگینی می کند، در برخورد به این تضاد و کوشش در تکامل و پیشبرد آن و نیز حل نسبی آن درون صفوف خود کوتاهی کرده ایم. در بسیاری از ما وجوه عقب مانده که به شدت جان سخت هم هستند در برخورد به زنان یافت می شود. باید همواره و در هر مرحله ای، تمامی وجوه این تضاد و تمامی اشکال فکری، رفتاری و فرهنگی موجود عقب مانده که از شکل های کهنه ستم عشیره ای، قبیله ای، طایفه ای، خرده مالکی، فئودالی و سرمایه داری در ما موجود یا باقی مانده اند، مورد تجزیه و تحلیل های دقیق قرار گرفته و برای گسست از آنها مبارزه گردد. از سوی دیگر باید تمامی اشکال ممکنه نوین چگونگی برابر حقوقی زنان با مردان مورد بررسی قرار گرفته و در عمل برای استقرار آنها در محدوده های احزاب و جنبش های عمومی مبارزه و تا جایی که توانست آنها را مستقر کرد.
این مبارزه ای است که همواره ادامه یافته و باید ادامه یابد. روشن است که جنبش طبقه کارگر اکنون و در برخورد به این تضاد نسبت به جنبش طبقه کارگر صد سال پیش و یا بیست سی سال پیش تفاوت کرده است و بیست سال دیگر نیز باید با اکنون متفاوت و تکامل یافته تر می گردد. طبقه کارگر باید به گونه ای روشن به این امر پی ببرد که «هیچکس آزاد نخواهد بود اگر حتی یک زن در جهان یافت شود که آزاد نبوده و زیر ستم باشد.»(نقل به معنی از مائو)
مساله ی زنان صفوف دشمن
نکته دیگر اینکه جنبش زنان می تواند و باید در چارچوب تبلیغی و تا حدود معینی از لحاظ عملی ، از مرزهای طبقات درون خلق بیرون برود و زنان نیروهای دشمن را نیز در بر گرفته و در این زمینه حتی به درون صفوف نیروهای طبقات ضد خلق نفوذ نماید، و یا زنانی از این طبقات را درون جنبش خود جذب کند؛ چرا که اشکال گوناگون ستم بر زنان محدود به زنان طبقات خلقی نشده و درون صفوف طبقات ضد خلق نیز وجود دارد؛ چنانچه در شرایط ویژه کشور ما، اینکه بخشی از زنان طبقات حاکم و مسلط از ستم مردان خود و قوانین کهنه ارتجاعی مذهبی رنج می برند، امری روشن  است؛ و ما حتی در میان برخی زنان این طبقات جنب و جوشی را می بینیم که پیشتر نمی دیدیم. گرچه ثروت و قدرت مسحور کننده است و بهشت این دنیایی را برای تمامی افراد نیروهای ضد خلق می سازد، اما مشکل بتوان پذیرفت که ثروت و قدرت، تمامی زنان این طبقات را که عموما تحت تسلط قوانین مرد سالارانه مذهبی و تحقیر شدن در محیط های مردانه هستند، راضی نگاه دارد و بخشی از آنها خواهان حقوق برابر با مردان نباشند و یا ارجی برای آن قائل نشوند.
 طبقه کارگر باید در صفوف و نیروهای  دشمن خویش نفوذ کند و اتحاد آنها را مختل نماید . بخشی از این نفوذ و اختلال در صفوف دشمن، می تواند و باید از طریق تبلیغ جنبش برابری خواهانه زنان برای تساوی با مردان  و گسترش آن به زنان  طبقات دارا صورت گیرد.
نظرات نادرست در مورد جایگاه جنبش زنان در مجموعه ی انقلاب
«اول برخورد خود به زنان را تغییر دهید سپس به تغییر جهان بپردازید»!
برخی اشتباهات تئوریک - سیاسی، کمبودها و ضعف های جنبش چپ در ایران در برخورد به مسائل و جنبش زنان، موجب برخی واکنش های افراطی و زمخت از سوی دیگر قضیه  شده است.
چنانکه برخی فرصت طلبان و نیز ابن الوقت ها به یکباره خواهان تعطیل کردن مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع  به وسیله ی طبقه کارگر می گردند و از این طبقه می خواهند که اول مسئله زنان را درون صفوف خود حل و فصل نماید؛ یعنی نخست و به طور مطلق هیچ اشتباهی در برخورد به زن درون این طبقه و یا حداقل درون پیشروان این طبقه وجود نداشته باشد و سپس این طبقه به مبارزه علیه ارتجاع و امپریالیسم و انقلاب  دست زند. امری که نه از نظر تئوریک - سیاسی صحیح است و نه از نظر عملی ممکن. زیرا نه تضاد اساسی و دیگر تضادها منتظر می مانند تا طبقه کارگر مشکل اش را با مسئله ستم بر زنان حل کند و نه چنین امری که خواهان تحولات مطلق فکری پیش از هر گونه عمل است، امری ممکن و مقدور است؛ زیرا طبقه کارگر تنها  در ضمن تغییر دادن جهان، می تواند خود را تغییر دهد.
«جنبش طبقه ی کارگر مرکز ثقل تحولات استراتژیک نیست»!
همچنین، برخی از کسانی که ادعای تفکرات چپ دارند به یکباره جنبش کارگری را که پایه و  اساس جنبش انقلابی است و وظیفه کمونیست ها است که  این جنبش را به یک جنبش انقلابی که برای کمونیسم مبارزه می کند، تبدیل کنند، به یکباره متهم به ناتوانی در تحقق سوسیالیسم و کمونیسم می کنند و از کمونیست ها میخواهند هم خود را مصروف این جنبش نکرده، بلکه صرف جنبش های زنان و یا دانشجویان کنند که از نظر آنها هم انقلابی ترند و هم فعال تر.
 از چنین دیدگاهی خطرناک تر نمی توان چیزی پیدا کرد. درست است که در برخی مقاطع جنبش های زنان و یا دانشجویان موقعیت های پیشروتری را نسبت به جنبش کارگری اشغال می کنند -  و این نه تنها در دوره کنونی که جنبش کارگری دچاراکونومیسم است، بلکه حتی در دوره هایی که جنبش کارگری  زیر رهبری یک حزب انقلابی کمونیستی قرار گیرد و به گونه ای انقلابی برای کمونیسم بجنگد، نیز اتفاق می افتد -  ولی در مورد وضع کنونی جنبش کارگری، مشکل واقعی آنجاست که کمونیست ها کار متمرکز و مداوم  انقلابی ای را در میان این طبقه دنبال نکرده اند (سوای استبداد و و موانعی که استبداد ایجاد کرده و می کند)، و بیشتر فعالیت هایی که در دوران اخیر صورت گرفته، به دلیل تفکرات رویزیونیستی و ترتسکیستی مسلط بر آنها، هرگز امر انقلاب و کمونیسم را دنبال نکرده اند.
 باید به جنبش های پیشرو زنان، دانشجویان و جوانان توجه کرد. این درست! اما هرگز نباید مرکز ثقل و پایه و اساس تغییر انقلابی را که طبقه کارگر و جنبش این طبقه است و جز این طبقه و جنبش این طبقه، هیچ  طبقه، بخش و جنبش دیگری نمی تواند جایگاه آن را بگیرد، فراموش کرد.    
«انقلاب آینده ایران انقلاب زنانه است»!
شکل دیگری از این برخوردهای نادرست، مثلا در دیدگاه هایی مانند این که «انقلاب آینده ایران زنانه خواهد بود»، بازتاب می یابد.  اگر منظور این است که در انقلاب آینده ایران، زنان نیمی یا شاید بیشتر از نیمی  از جمعیت مبارز هستند که برای حل تضاد اساسی مبارزه  می کنند، این به هیچ وجه نام «انقلاب زنانه» به آن انقلاب نخواهد داد. حتی اگر انقلابی علیه ارتجاع حکومت اسلامی و قوانین کهنه باشد و اینها مثلا طی یک دگردیسی از بالا و یا از خارج تغییر نکرده باشند. اگر منظور این است که تضاد زنان با روابط مرد سالاری و تمامی حقوقی که ازاین روابط ناشی می شود، بخش مهمی از مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی را تشکیل می دهد، این نیز نام آن انقلاب را که ماهیتا دموکراتیک و سپس سوسیالیستی خواهد بود، تغییر نخواهد داد. اما اگر منظور این است که انقلاب آینده ایران بر مبنای تضاد اساسی یعنی تضاد خلق و ارتجاع و امپریالیسم نبوده و صرفا انقلابی برای حل مسئله پدر سالاری و مرد سالاری است، انگاه چنین سخنانی، جز سخن یاوه نخواهد بود.
 نکته دیگر از این برخوردهای افراطی، مخدوش کردن خط و مرزها بین صفوف مارکسیست ها و فمینیست ها است. تلاش هایی که بوسیله فمینیست ها صورت گرفته در خور احترام است و طبقه کارگر و جنبش انقلابی زنان برای دمکراسی، سوسیالیسم و کمونیسم باید از دستاوردهای آنها در این خصوص بیاموزد. اما مخلوط کردن جنبش زنان که در نفس خود پیشرو و انقلابی است با جنبش های فمینیستی صرف که ماهیتا و یا در نهایت لیبرالی و بورژوایی هستند و یا پایین آوردن و یا محدود کردن امر مبارزه  طبقه کارگر تا سطح و یا در چارچوب های فمینیستی و به به کردن برای فمینیست ها، تنها از عهده تنگ نظران و محدود فکرانی بر می یاید که هیچ گونه علقی و باوری به اهداف والای طبقه کارگر نداشته و تنها کوشش می کنند رفرمیسم خود را به جای مارکسیسم، لنینیسم یا مائوئیسم جا بزنند. اشخاص و یا سازمان هایی که چنین افکاری را دنبال می کنند اگر نام خود و یا سازمان متبوع خود را به جای مارکسیست یا لنینست و یا مائوئیست، مثلا «فمینیست» و یا «مدافع حقوق زنان» و یا «سازمان زنان» می گذاشتند، ممکن بود واقعیت بیشتری را در مورد خود بیان کنند و شاید مفید فایده بیشتری می شدند.

هرمز دامان
     بهمن 94          
  

 

۱۴۰۲ اسفند ۱۴, دوشنبه

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(1)

 
به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده به وسیله ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(1)
 
جنبش زنان و مبارزه علیه حجاب اجباری( بهمن 96)

تاثیر جنبش دی ماه بر جنبش های دموکراتیک
جنبش انقلابی دی ماه 96، اگرچه در شکل عمومی خود دچار افتی نسبی شده است، اما تاثیرات خود را بر زمینه هایی که خود این جنبش اساسا بر بستر آنها استوار بوده، گذاشته و پس از این جنبش این زمینه ها را  جوش و خروشی بیشتر در بر گرفته است. مبارزات کارگران، بیکاران، مالباخته گان، بازنشسته ها، مبارزه برای آزادی مذهب ...از زمینه های مهم این جنبش است که در بیشتر نقاط کشور جریان یافته و می یابد. از جمله جنبش هایی که از مبارزات خیابانی دی ماه تاثیر گرفته، جنبش زنان است.
 زنان زیر ظلم و ستم حکام مستبد مذهبی
 طی چهل سال اخیر، بیشترین تعرض حکومت مذهبی استبدادی کنونی و قوانین حقوقی- شرعی آن علیه زنان و ستم بر آنها بوده و هست. هیچ گروه و دسته ای نیست که در این حکومت به اندازه زنان مورد ستم بوده، آسیب دیده و تحقیر شده باشد.
هرجا ستم باشد، مقاومت هم هست
هرجا ستم باشد، مقاومت نیز هست. مقاومت زنان در مقابل ستم استبدادی مذهبی و قوانین قرون وسطایی در عین حال مبارزه برای احراز حقوق خود است. مبارزه زنان برای رفع ستم بر زن و کسب آزادی برابری حقوقی با مردان، یکی از مهم ترین بخش های انقلاب دموکراتیک ایران بوده و هست. مبارزات گسترده  دی ماه به این جنبش نیرویی وارد کرد و این جنبش را به حرکات نوینی وادار نمود.
نقطه آغازحرکت نوین
نقطه آغاز این حرکت، دختری بنام ویدا موحد بود که با ایستادن در محلی در تهران، پرچمدار مبارزه علیه حجاب اجباری گشت. حرکت وی، آغازگر حرکاتی مشابه در جای جای ایران گشته و جنب و جوش نوینی را در میان زنان دامن زد. این احتمال که این حرکت از شکل فردی و به این شکل که دختران و زنان به گونه ای فردی دست به آن زنند، خارج شده و تبدیل به حرکت جمعی زنان گردد و به شکل اجتماعات و تظاهرات خیابانی در آید، امری دور از ذهن نیست و دیر یا زود تحقق خواهد یافت.
نفی حجاب اجباری یکی از خواست های جنبش زنان است
رد حجاب اجباری یکی از خواست های مهم  زنان ایران می باشد. این خواست اکنون محورحرکت زنان ایران شده ومی تواند زنان بسیاری را، خواه آنها که مخالف با حجاب اجباری هستند و خواه آنان که به واسطه ی باورهای مذهبی خود مخالف حجاب نیستند، اما با اجباری بودن آن مخالف اند، پیرامون خود گرد آورد و جنبش زنان را پیش برد.
خواست های جنبش زنان بسیار گسترده تر از نفی حجاب اجباری است
جنبش زنان خواست هایی بسیار دارد که در حال حاضر در مرکز آنها، نفی قوانین حقوقی - مذهبی حکومت استبداد مذهبی قرار گرفته که زن را به عنوان جنس فرودست در نظر گرفته و تحقیر می کند. مبارزه پیرامون داشتن چنین حقوقی(احکام حقوقی برای زنان برابر با مردان در زمینه هایی همچون شهادت در دادگاه، حق ارث، حق سرپرستی فرزند پس از جدایی و بسیاری قوانین عشیره ای، قبیله ای، عقب مانده و ارتجاعی دیگر) قطعا اکثریت بیشتری از زنان را نسبت به مبارزه برای رفع حجاب اجباری در بر خواهد گرفت و در آن خواه زنانی که رفع حجاب اجباری را یکی از مسائل خود می دانند و خواه زنانی که مسئله مرکزی شان حجاب اجباری نیست، شرکت خواهند کرد.
اما به این هیچ ایرادی وارد نیست که در حال حاضر حلقه مرکزی مبارزه، نفی حجاب اجباری شده است. پیشرفت در این مبارزه، موجب تحرک تمامی حلقه های دیگر خواست ها است. تکامل این جنبش، طرح خواست های دیگر را در پی دارد. باید جنبش زنان به این مبارزه توجه کند و تمامی تلاش خود را در راه گسترش و عمق بخشیدن به آن به کار گیرد.
جنبش زنان جزیی از جنبش دموکراتیک مردم ایران است
جنبش زنان جزیی بسیار مهم از جنبش دموکراتیک کنونی علیه حکومت استبداد مذهبی است که نظام اقتصادی بوروکرات - کمپرادوری وابسته به امپریالیسم را می گردانند. از این رو گرچه خواست های زنان در جنبش دموکراتیک و در مبارزه علیه قوانین مذهبی بسیار مهم است، اما صرفا در حد آنها نبوده و در عین حال متوجه آن برابری های حقوقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که نظام بوروکرات – کمپرادور کنونی از آنها دریغ کرده است.
جنبش زنان نیاز به سازمان دموکرتیک زنان دارد
برای اینکه جنبش تداوم یابد، خواست های خود را درست و دقیق طرح کرده و مبارزات خود را به گونه ای با برنامه و منسجم پیش برد، جنبش زنان نیاز به سازمان های دموکراتیک دارد. این سازمان ها باید پیرامون خواستهای اساسی حقوق زنان و مبارزه در راه آنها متحد گردند.
جنبش زنان باید با جنبش طبقه کارگر پیوند یابد
انقلاب دموکراتیک کنونی بدون رهبری طبقه کارگر نمی تواند پیروز گردد. به همین دلیل جنبش دموکراتیک زنان برای احقاق حقوق خود باید با جنبش طبقه کارگر پپوند یابد و به همراه این طبقه برای برپایی یک جمهوری دموکراتیک مردمی تلاش کند.
جمعی از مائوئیست های ایران
دوازدهم بهمن ماه 96
به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن( اسفند 96)

روز هشت مارس امسال در شرایطی برگزار می شود که  زنان در تمامی کشورهای جهان زیر انواع گوناگونی از استثمار سرمایه دارانه (و همچنین استثمار فئودالی در بسیاری از کشورها) و ستم جنسیتی، خواه به وسیله ی فرهنگ مرد سالارانه حاکم سرمایه دارانه و خواه انواع و اقسام فرهنگ های پدرسالارانه و مرد سالارانه فئودالی، سنتی، قبیله ای، عشیره ای، دینی، مذهبی و غیره قرار دارند. 
ستم بر زنان در کشورهای امپریالیستی
در کشورهای سرمایه داری پیشرفته غربی در نتیجه برخی از نیازهای رشد و تکامل سرمایه دارای و نیز به ویژه مبارزات زنان طی سال های دراز، شماری از حقوق زنان به دست آمده و به رسمیت شناخته شده و به وسیله ی برخی از قوانین پشتیبانی می شود. این قوانین به ویژه زنان را در مورد برخی از حقوق اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و همچنین برخی ستم های خانگی و محیطی از جانب مردان پشتیبانی کرده و می کند.
گفتنی است که در بسیاری از این کشورها که در ظاهر به«کشورهای زنان و بچه ها» معروف شده اند، تدوین برخی از این قوانین، در عین حال برای امن کردن و جذاب شدن کشور برای مهاجران زن صورت گرفته و اجرا می گردد. در واقع دلایل اساسی تدوین برخی از این قوانین این نیست که دولت های سرمایه داری برای حقوق زنان اهمیتی واقعی قائل هستند(گرچه در چارچوب های معینی و در نتیجه اجبارهای اقتصادی و اجتماعی و غیره به ناچار باید این اهمیت را قائل شوند) بلکه یکی از مهم ترین دلایل این امر این است که اهمیت دادن به زنان در قوانین این چنینی، وسیله ی مهمی برای جذب و ماندگار کردن خانواده های مهاجران در این کشورها در رقابت با دیگر کشورهای سرمایه داری می گردد و نیاز این کشورها به جمعیت  مورد نیاز و نیز جمعیت اضافی را که باید به وسیله ی ماندگار شدن زنان مهاجر در این کشورها صورت گیرد، برآورده می سازد. 
 با این همه و از بسیاری جنبه های دیگر، در این کشورهای «متمدن» بسیاری تضییقات حقوقی نسبت به زنان اعمال می شود. در این جوامع که ادعای برابری زنان با مردان در بوق و کرنا میشود، کماکان مردان در بیشترین زمینه های شغلی تولیدی، تجاری و خدماتی و همچنین سیاسی  نقش ارشد داشته و مردسالاری به روشنی مشاهده می شود و هنوز که هنوز است مزد مساوی برای کار مساوی برای زنان به رسمیت شناخته نشده است و در بیشتر زمینه ها، استثمار زنان شاغل بسی بیش از مردان و حقوق و مزایای آنها کمتر از مردان. 
یکی از بزرگترین ستم های سرمایه دارانه در این کشورها به زنان، دادن نقش کالایی به آنان در انواع  گوناگون تبلیغات کالاهای تولید شده به وسیله ی انحصارات سرمایه دارانه است. از روزنامه ها، مجلات، داستان ها و رمان ها، نقاشی، تلویزیون، تاتر، سینما و اینترنت گرفته تا تصاویر تبلیغاتی روی بدنه اتوبوس ها و یا حتی ماشین هایی که اساسا برای این کار ساخته شده اند و گرد شهر می چرخند و زنان را بر صفحات بزرگ ویدیویی بدنه ماشین در حال تبلیغ جنس های بورژواها نشان می دهند. در اینجا زنان با واسطه ی شکل و شمایل و جنسیت خویش همچون عروسک هایی نقش یک وسیله «جذاب، گیرا و سرگرم کننده» را برای تبلیغ انواع و اقسام کالاهای تولید شده، از وسایلی که مستقیما به آنها مرتبط است تا بی ارتباط ترین وسایل با آنها، بازی می کنند.
 همچنین، نظام سرمایه داری، زنان را خواه به دلیل فقر و نداری(بیشتر به وسیله ی جمعیت مهاجر کشورهای اروپای شرقی و کشورهای زیر سلطه وعقب مانده) و خواه به واسطه ی تمایل به داشتن وضع بهتر در رقابت با دیگران، به عرضه داشت تن به عنوان وسیله ای برای امرار معاش و بهتر کردن شرایط زندگی از جانب آنان می کشاند و تجارت با بدن زنان به عنوان یکی از وجوه اساسی اقتصاد این کشورها در می آید. در عین حال در این کشورها و نظام ها، تن فروشی جزیی از«دموکراسی» و «احترام» به میل و تمایل شخصی انسان ها برای انتخاب نوع «سبک زندگی» شمرده می شود(خرافات دموکراسی- یا شاید شستشوی مغزی- در این کشورها به گونه ای است که حتی از نظر افراد تحصیل کرده، فقیر، بی خانمان بودن، امرار معاش از طریق گدایی و خیابان خوابی، همچون انتخابی آگاهانه، نوعی سبک زندگی شمرده می شود و گویا دیگر افراد برای احترام به «دموکراسی» به ناچار باید به عقاید فقرا و بی خانمان ها از این رو که آنها دوست دارند که این گونه زندگی کنند، احترام گذارند!؟ و مانع سبک زندگی آنها نشوند!؟).
 بدین سان امری که جزیی از ساز و کار سرمایه دارانه بازار شده و به زنان تحمیل می گردد، به عنوان انتخاب آزادنه زنان و جزیی از ساز و کار دموکراسی اجتماعی و فرهنگی وانمود می گردد؛ و بدتر از آن، این رسوایی حقارت بار و کثافت سرمایه داری به وسیله ی برخی توجیهات نادرست تئوریک چون«مالک بدن خود هستم و هر کاری دلم خواست می توانم با آن انجام دهم» به وسیله ی برخی زنان«روشنفکر» و یا«هنرمند»(که زیر این عنوان، خود را برای بازی کردن در کریه ترین فیلم های پورنوی هالیوودی مجاز می دانند و یا تبرئه می کنند) به شکل برگردان شده (یا تعکیس شده) خود به تصور و اندیشه در آمده و عملا مورد پشتیبانی قرار می گیرد. داستان زندگی آیلین وورنوس زنی در ایالات متحده آمریکا که به دلیل به قتل رساندن هشت مرد متقاضی، که شماری از آنها متاهل نیز بوده اند، در سال 2002 اعدام شد و زندگی وی به وسیله ی کارگردان زنی به نام پتی جنکینسن به صورت فیلم هم در آمد(Monester - هیولا 2003) رسوا کننده این نوع توجیه ها، تجلی بارز مرد سالاری و انواع ستم و تحقیر خرد کننده ای است که در مواردی این چنین به زنان می رود.
افزون بر این، زنان نقش ویژه ای در بازارهای زیرزمینی(کافه ها، بارها، نایت کلاب ها ...) و غیره ایفا کرده و جزیی از ساز کار تجارت سرمایه دارانه و مافیایی زیرزمینی به شمار می آیند. قربانی شدن و یا خرد شدن بسیاری از این زنان در چنین راه و کارهایی برای درآمد، جزیی از صفحات حوادث روزنامه های خبری و یا داستان ها و فیلم هایی سینمایی است؛ و تازه آنچه آشکارا بیرون می زند، افزون بر بسیاری رفتارهای خشن و جنایاتی است که در این محیط و جوامع نسبت به زنان اعمال می شود اما به وسیله ی سیستم خبررسانی سانسور شده و اجازه پخش نمی یابد تا این کشورها خود را همچون کشورهای دارای بیشترین درجه امنیت و آسایش بنمایانند.
 به دلیل ستم های وارده و یا برخی دیگر از ناملایمات اجتماعی، زنان به اعتیاد، الکلیسم، دزدی و دیگر رفتارهای افراطی و نیز جرائم اجتماعی کشیده می شوند. رفتارهایی که هنگامی زنان به آنها آلوده می گردند، به دلیل زیر ستم بودن آنها، عموما آسیب هایی بارها بیشتر از مردانی که گرفتار این نوع رفتارها هستند، به روان و ذهن  آنها وارد می کند و انواع بیماری های عصبی را برای آنها  موجب می گردد. بیشترین مشتریان روانپزشکان و روانشناسان در این کشورها زنان و دختران جوان هستند.
  نهایتا در این کشورها در حالی که زنان از مزایای حقوقی بیشتری از کشورهای زیرسلطه برخوردارند، هنوز در بسیاری مسائل ریز و درشت زیر ستم و استثمار سرمایه دارانه و البته با ظواهری چشم نواز و دلفریب به سر می برند. استثمار و ستمی که تا جامعه سوسیالیستی برقرار نشود، گرچه ممکن است در نتیجه مبارزات زنان و پیگیری خواست های خود که خواه پنهان و زیر پوست جامعه و خواه آشکارا وجود دارد، برخی از حواشی آن بازهم به نفع زنان تغییر کند، اما اصل آن دست نخورده باقی خواهد ماند و بدتر نیز خواهد شد.
ستم بر زنان در کشورهای زیر سلطه ی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین
باری، زمانی که در کشورهای پیشرفته غربی وضع این چنین است، آنگاه وضع در کشورهای زیر سلطه امپریالیسم که ساختارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی عقب مانده دارند از چه قرار باید باشد!؟
در کشورهای زیر سلطه آسیا، افریقا و آمریکای لاتین وضع به مراتب دهشتناک تر است. در این کشورها شرایط کار برای زنان صدها بار غیر قابل تحمل تر و استثمار چندین برابر کارگران مرد است و انواع و اقسام پدرسالاری و مردسالاری و دیگر رسوم و آداب و سنن قبیله ای و عشیره ای و بر گرده ی زنان سنگینی می کند و اینها اضافه بر تمامی اشکال ستمی است که بر زنان در جوامع سرمایه داری پیشرفته غربی صورت می گیرد. کشورهای امپریالیسیتی غربی در حالی که اندک حقوقی برای زنان در کشورهای خود قائل اند، اما به خاطر منافع انحصارات و تراست ها و به کمک حکومت های دست نشانده و مزدور از هزار راه می کوشند تا در کشورهای زیر سلطه، زنان که بخش مهمی از نیروی کار را تشکیل می دهند از این حقوق بهره مند نشوند و در عقب ماندگی سیاسی و فرهنگی و تحقیرهای جنسیتی باقی بمانند.
ستم بر زنان در نظام ولایت فقیه
در جوامعی مانند ایران که حکومت استبداد دینی است، باز هم وضع از دیگر کشورهای زیر سلطه بدتر است. در این جا متحجرترین و عقب مانده ترین قوانین ضد زن که یا بر اساس قوانین دین و مذهب استوارند و یا به وسیله ی چنین دیدگاه هایی پشتیبانی می شوند، بر زنان اعمال می شود و زنان زیر فشار طاقت فرسای استثمار و ستم جنسیتی قرار دارند. در اینجا ما با سالوسانه ترین، پست ترین، رذیلانه ترین و تحقیر آمیزترین قوانین نابرابر حقوقی در مورد مالکیت، ازدواج، طلاق، ارث، گواهی، حق حضانت فرزندان، حق خروج از کشور، پوشش و غیره روبروییم. در تمامی اینها زنان همچون جنس زیر ستم، در فشار خرد کننده قوانین ضد زن قرار دارند.
 از نظر عملی وضع باز هم بدتر از وضعی است که در حقوق و قوانین آمده است. از محیط خانواده گرفته که دختران و زنان زیر ستم  پدر و برادر و همسر قرار داشته و انواع تعصبات نسبت به آنها اعمال می شود، تا جایی که ریختن خون یک دختر یا زن که پا را از چارچوب فرهنگ سنتی و مذهبی فراتر گذاشته هنوز و تا حدودی امری مجاز و عادی شمرده می شود، تا محیط اجتماع که نیروهای بسیجی و حزب اللهی و لباس شخصی به خود این اجازه را می دهند که آنها را به دلیل نوع پوشش و یا برخی رفتارها زیر شدیدترین انواع آزار و تحقیر اجتماعی قرار دهند، در خیابان کتک بزنند، بازداشت کنند، به زندان بیفکنند، شلاق بزنند و یا سنگسار کنند.
اینها ستم هایی است که در مورد زنان در محیط خانواده و اجتماع و از سوی نیروهایی که بر بالای سر آنها ایستاده اند، صورت می گیرد. قوانین اقتصادی، فقر و نداری، بی فرهنگی و یا سطح پایین فرهنگی نیز به سهم خود، زنان را همچون زنان در جوامع پیشرفته غربی به انواع و اقسام کارها مجبور و آنها را به محیط های منحط  و آسیب زننده و خرد کننده شخصیت و استعدادها و توانایی های آنان می کشاند، تا جایی که زنان در جامعه ما به صورت جنسی بدون هر گونه اعتماد به نفس و بالیدنی به خود، مسخ شده و درون تهی در آیند که برای خود هیچ ارزشی قائل نباشند و خود، خود را تحقیر کرده و مطیع و منقاد اراده نظام اقتصادی- اجتماعی و نیازها و هوس های مردانه گردند.
در واقع ایران در دوران کنونی اگر نگوییم عقب مانده ترین کشور در جهان، باید بگوییم که یکی از عقب مانده ترین کشورها در زمینه  حقوق زنان و رساندن آن به مرزهای حداقل و یکی از بدترین کشورها از نظر درجه استثمار و ستم  اقتصادی- اجتماعی و سیاسی - فرهنگی به شمار می یاید.
اما هر کجا که استثمار و ستم هست، مقاومت و مبارزه نیز هست، و همین امر میل  خروشان زنان ایران و به ویژه زنان طبقات پایین و متوسط  را برای مبارزه در راه به دست آوردن حقوق خود، همچون آتشی در زیر خاکستر دائما زنده نگاه داشته، تا زمانی که بتواند به طور نهایی بروز یابد و همچون صاعقه ای دامن این نظام کریه استبداد دینی و نیز تمامی آداب و سنن عقب مانده، منحط و زشت ضد زن را گرفته و به سهم خود و در کنار دیگر مبارزات صنفی و سیاسی در سرنگونی و نیست و نابود کردنشان نقش ایفا کند. این چنین حجمی از استثمار و ستم می تواند  مبارزه زنان را در ایران که در دوران کنونی جزیی از مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران است، به خودی خود بسیار شدیدتر از مبارزه در دیگر کشورهای جهان ساخته و زنان ایران را به یکی از پیشروترین زنان جهان در زمینه مبارزه در راه حقوق خود تبدیل کند.
در چهل سال اخیر و به ویژه در دوره کنونی و علیرغم فشارهای همه جانبه حکومت، مبارزه ی
زنان ایران و مساله حجاب اجباری
زنان اشکال بی نهایت متنوعی، از اشکال پوشیده و جانبی تا اشکال آشکار داشته است و تمامی زمینه هایی را که  در آنها نظام کنونی به زنان ستم روا می دارد، در برگرفته است. یکی از آخرین اشکال این مبارزه، پدیده ی دختران و زنانی است که در منظر عموم به برداشتن حجاب خود اقدام می کنند.
این اقدام گرچه از نظر تعداد و گستره هنوز محدود بوده و به یک حرکت اجتماعی گروهی و همه جانبه تبدیل نشده است و نیز از نظر خواست صرفا به مسئله حجاب اجباری محدود گشته و تقاضاهای وسیع حقوقی و عملی زنان را مطرح نساخته، با این همه از نظر شکل یعنی بروز دادن یک خواسته اجتماعی به شکل عملی و در منظر عامه مردم، در نوع خود منحصر به فرد و نشان از ریختن ترس و واهمه دختران و زنان و میل آنان برای ابراز مخالفت آشکار بدون ترس از عواقب آن دارد.
البته برداشتن حجاب اجباری تنها یکی از خواست های زنان است و در حالی که باید از این حرکت پشتیبانی شود، اما نباید در اهمیت آن اغراق گردد. باید توجه داشت نه رفع مسئله حجاب اجباری می تواند به خودی خود تمامی تقاضاهای زنان را برای برابری با مردان بر آورده سازد و نه حکومت استبداد مذهبی کنونی به خودی خود با رفع این معضل فرو می پاشد، و نه حتی برآوردن این خواست، لزوما می تواند به جدایی دین از دولت بینجامد.
 باید توجه داشت که  ارزش این مبارزه در شرایط کنونی پیوندی است که بین این مبارزه - هر چند محدود- با مبارزات دی ماه 96 وجود دارد و درست از پی آن مبارزات و به عنوان یکی از نتایج و یا معلول های آن ظاهر می شود؛ نتیجه و معلولی که به نوبه خود می تواند بر زمینه یا علت خود اثر گذاشته و جایگاه شایسته ای در مبارزات بعدی بیابد؛ یعنی در مبارزاتی که در تکامل مبارزات دی ماه به وجود خواهد آمد؛ مبارزاتی که بی تردید جوشش های این چنینی که اکنون همچون غنچه هایی نارس و ناشکفته هستند، در آنها رسیده و شکوفا شده، هم گستره بیشتری از زنان را در برگیرد و هم موجب این گردد که خواست های آنها، وجوه و ابعاد واقعی خود را بیابد. 
پاینده باد مبارزات زنان در راه رفع استثمار و ستم جنسیتی
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک مردمی
جمعی از مائوئیست های ایران
17 اسفند 96 - هشت مارس 2018 
 
روز جهانی زن به تمامی زنان فرخنده باد( اسفند 97)
40 سال اخیر، سال های ستم، سال های نابرابری های هولناک و فاجعه بار و سال هایی پر از درد و تلخی و رنج برای تمامی زنان تمامی طبقات خلقی ایران بوده است. از ستم ها و نابرابری های پدر سالارانه عشیره ای، فئودالی، دینی، مذهبی گرفته تا ستم های مرد سالارانه جامعه مدرن و تا استثمار چندگانه زنان کارگر و زحمتکش شهری و روستایی. در ایران، جز تمامی ستم هایی که به زنان در تمامی کشورهای پیشرفته امپریالیستی غربی و کشورهای عقب مانده و زیرسلطه می شود، ستم هایی می شود که در بسیاری از آن کشورها نایافتنی است.
 در کشور ما به دلیل وجود یک نظام سرمایه داری عقب مانده و زیرسلطه، برقراری خلافت کهنه پرستان، مستبدان و جانیان مال و قدرت پرست و تسلط  دین و مذهب بر فرهنگ کشور، ستم هایی بر زنان می شود که  نه یکی دو لایه بلکه چندین و چند لایه و هر کدام بدتر و حقارت بارتر از دیگری است. در اینجا زنان با تحقیرآمیز ترین نابرابری های اجتماعی و قوانین تبعیض آمیز حقوقی روبرویند. قوانین حقوقی در مورد مالکیت، ازدواج، طلاق، ارث، گواهی، حق حضانت فرزندان، حق خروج از کشور، پوشش و پویش های فرهنگی و ورزشی و غیره که یکی بدتر و کراهت بارتر از دیگری است . اینجا، در ایران بخشی از شنیع ترین و خشونت بارترین اشکال مجازات اسلامی شامل حال زنان می گردد.
 بی دلیل نیست که در ایران یکی از پرخروش ترین بخش های جامعه، زنان هستند. آنها همواره علیه تمامی این اشکال کهنه ستم و استثمار به ستیز و مبارزه برخاسته اند. این مبارزات پس از برقراری جمهوری نکبت و از همان نخستین  روز جهانی زن در 17اسفند 57 و با گردهمایی ها و راهپیمایی ها علیه حجاب اجباری خمینی و تمامی  کهنه پرستان و مومیایی ها آغاز شد و تا روسری برداشتن ها دختران و زنان در این یکسال اخیر در شهرها، و تلاش های زنان آگاه و مبارزی همچون سپیده قلیان برای برقراری اتحاد با جنبش کارگران و زحمتکشان ادامه یافت.
در این مدت 40  سال بسیارند زنان مبارز و فداکاری که جان باختند، به زندان های دراز مدت محکوم شدند، زیر شکنجه های حیوانی قرار گرفتند و محروم از حقوق اجتماعی شدند. هم اکنون که سالگرد روز جهانی زن است، صدها زن به دلیل مبارزات خود علیه همین قوانین ضد زن در زندان های حکومتگران متحجر و جانی هستند.
مبارزات انقلابی، جانفشانه و پیگیر زنان ایران علیه ستم و استثمار ایران شایسته افتخار و بالیدن است و آن را تا رسیدن زنان به خواست های خود و برقراری جهانی بدون تبعیض و نابرابری و کهنه پرستی، پایانی نیست. اینجا، در ایران  روز به روز بر کینه زنان نسبت به حکومت سرمایه داران متحجر و جانی و جلادان آنها بیشتر خواهد شد، و خشم آنها بیش از پیش فوران خواهد کرد و به سمت و سوی مبارزات شدیدتر، مقاوم تر، مهاجم تر و با اعتماد به نفس افزونتری پیش خواهد رفت. 
هر چه پیگیرتر و پایدارتر باد مبارزات زنان
پیش به سوی پیوند جنبش زنان با جنبش کارگری
سرنگون باد حکومت ستم و استثمار جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
گروه مائوئیستی راه سرخ
16 اسفند 97
 
هشت مارس روز جهانی زن گرامی باد( اسفند 99)
سال گذشته همچون سال های پیش، سال مبارزه  بود و از جمله سال مبارزه زنان برای رهایی از قید و بندگی قوانین مرد سالار نظام حاکم و نیز تمامی قوانین عهد عتیقی و متحجری که مذهب و فرهنگ حاکم علیه زنان و هویت مستقل و آزادگی و بالندگی آنان اعمال می کند.
ستم بر زنان بدون استثناء در تمامی کشورهای جهان از مستعمره و نیمه مستعمره تا امپریالیستی وجود دارد. این ستم هم در اشکال کهنه ی خود جریان دارد و به ویژه در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم یعنی کشورهای آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی که هنوز ساخت های قبیله ای، عشیره ای، فئودالی، نیمه فئودالی در آنها وجود دارد، و هم در اشکال نو خود که نتیجه ی برقراری نظام سرمایه داری و امپریالیستی است.
به همین دلیل در تمامی کشورهای جهان و از جمله در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی، به نسبت های گوناگون مبارزه ی زنان علیه ستم های پدرسالاری، مردسالاری، استثمار و ستم طبقاتی که به ویژه به زنان کارگر و زحمتکش وارد می شود و تمامی جنایات و تضییقات علیه زنان، جریان داشته و دارد و تا چنین نظام های گندیده و متعفنی وجود دارد، ادامه خواهد یافت.
کشور ما به سبب برقرار نظام مرتجع استبدادی دینی یکی از کشورهایی است که محل بروز و تجلی تقریبا تمامی ستم هایی است که به زنان به ویژه زنان طبقات زحمتکش، در طول تاریخ تا کنون اعمال شده و می شود.
 اینجا همه ی انواع استثمار و ستم و نابرابری به هم آمیخته است: بازمانده ی روابط ستمگرانه پدرسالاری قبیله ای و عشیره ای و نقشی که زنان در این گونه روابط به عنوان سایه ای ناچیز از مردان دارند، روابط نیمه فئودالی که خواه در تاروپود روابط اقتصادی سرمایه داری زیر سلطه در آمیخته و وجوه بسیار عقب مانده آن را سفت و سخت تر کرده اند و خواه در اشکال کهنه پرستانه فرهنگی و دینی و مذهبی همین روابط، بسی بیشتر از اشکال اقتصادی آن حضور دارند و به وسیله ی دین و مذهب نظام حاکم تا آنجا که امکان داشته تقویت شده اند. به همین روال تمامی آنچه که از نظام مردسالار سرمایه داری و تمامی نابرابری های جنسیتی اش برمی خیزد، در روابط سرمایه داری بوروکراتیک وابسته به امپریالیسم جامعه ما حضور دارد. اینجا یکی از منفی ترین نمونه های منفی است و استثمار مضاعف و ستم چندین و چند لایه بر زنان حضوری سهمگین دارد.
اینجا زنان با تحقیرآمیز ترین نابرابری های اجتماعی و قوانین تبعیض آمیز حقوقی روبرویند. قوانین حقوقی در مورد مالکیت، ازدواج، طلاق، ارث، گواهی حق حضانت فرزندان، حق خروج از کشور، پوشش و پویش های فرهنگی و ورزشی و غیره که یکی بدتر و کراهت بارتر از دیگری است . اینجا، در ایران بخشی از شنیع ترین و خشونت بارترین اشکال مجازات اسلامی همچون سنگسار کردن زنان و قطع عضو وجود دارد.
اما هر جا که ستم هست، مقاومت و مبارزه نیز هست. و هر جا که ستم در تمامی وجوه خود حضور داشته باشد و به اوج خود برسد مبارزه ای که برمی انگیزد را نیز همه جانبه خواهد کرد و به اوج خود خواهد رساند. برای همین است که در دوران چهل ساله اخیر مبارزه ی زنان ایران یکی از جاندارترین، سخت ترین، پیگیرترین و برجسته ترین مبارزات زنان در تاریخ و در سطح جهان شده است و راستی که از این نظر نمونه گشته است.
چهل سال ستم حکام مستبد و مرجع مذهبی و در تمامی اشکال آن و چهل سال مبارزه زنان علیه تمامی اشکال ستم.
 بازداشت، شکنجه، زندان های درازمدت و کشتار و اعدام به اشکال گوناگون اشکال اساسی تقابل حکومت متحجر با مبارزات زنان بوده است. و این همه نه تنها خللی در اراده بزرگ زنان آگاه برای احقاق حق خود و پایان دادن به این ستم ها و نابرابری ها به وجود نیاورده بلکه آنها را در چنین مبارزه ای چون صخره های سهمگین و کوه های استوار و پرشکوه در آورده است و بسی قهرمانان زن پرورده است.
آنچه که نیاز اساسی مبارزه زنان است این است که این مبارزه برنامه داشته باشد، تشکیلات پیدا کند و سمت و سو یابد. چنین برنامه و تشکیلات و مبارزه ای باید در خدمت برقراری آن چنان نظامی باشد که برقراری برابری همه جانبه زن و مرد را به رسمیت شناخته و در آن سو گام بردارد. چنین نظامی تنها می تواند سوسیالیسم و کمونیسم باشد.
 در نظام های سوسیالیستی که در پی جنگ جهانی اول و دوم و به همت و کوشش زنان و مردان کارگر و زحمتکش و احزاب کمونیست برقرار شد، به استثمار زنان و ستم های پدرسالارانه و مردسالارانه پایان داده شد و زنان وجوه اساسی حقوق برابر خود با مردان را به دست آوردند؛ شوروی لنین و استالین و نیز چین مائوئیستی از این نظر نمونه اند.
برعکس وضع و شرایط زنان در نظام های سرمایه داری امپریالیستی حتی در پیشرفته ترین آنها به هیچ وجه قابل مقایسه با نظام  سوسیالیستی نبوده و نیست. در این کشورها زنان گرچه از قیود فئودالی آزاداند، اما در چنبره ی قیود نظام های سرمایه داری، استثمار و ستم سرمایه دارانه، مرد سالارانه و نیز تمامی نابرابری های برخاسته از آن گرفتارند. در این کشورها نه تنها زنان حقوق برابر برای کار برابر با مردان ندارند بلکه در عرصه ی اقتصاد، سیاست و فرهنگ تبدیل به کالاهای نمایشی و جنسی می شوند و به موجودات قابل خرید و فروش تبدیل می گردند.  
برای همین مبارزه ی زنان ایران هرگز به سامان نخواهد رسید اگر در خدمت برقراری نظامی های وابسته به امپریالیستی همچون نظام سلطنتی سابق در آید که صد پله از خود نظام های امپریالیستی عقب مانده تر و بدترند. در نظام شاه سابق اساس استثمار و ستم بر زنان به همراه بسیاری ستم هایی که از مذهب و فرهنگ مسلط برمی خاست وجود داشت. این حکومت متحجر از دل همان نظام سلطنتی شاه بیرون آمد و بنابراین نشانگر بسیاری ستم هایی است که پنهان و آشکار در آن زمان وجود داشت و بر زنان اعمال می شد.      
طبقه کارگر ایران باید مبارزه زنان به ویژه مبارزه زنان کارگر و کشاورز، زنان طبقات زحمتکش  شهری و روستایی و نیز زنان لایه های گوناگون خرده بورژوازی را بخش مهمی از مبارزه برای جمهوری دموکراتیک خلق بداند و در آن مسیر جهت دهد و از سوی دیگر پیشروترین و مبارزترین زنان باید مبارزات خود را با برنامه برای جمهوری دموکراتیک خلق سامان دهند و پیش روند. تنها پیشگیری چنین راهی است که ایرانی سرخ با زنان و مردانی که خود را شایسته زندگی بهتر کرده اند، پا به وجود خواهد گذاشت.
هر چه پیگیرتر و پایدارتر باد مبارزات دلاوارانه زنان
پیش به سوی پیوند مبارزه و جنبش زنان با جنبش کارگری
سرنگون باد حکومت متحجر ستم و استثمار جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری انقلابی دموکراتیک خلق ایران
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
15 اسفند99