۱۴۰۳ دی ۱۶, یکشنبه

لاپوشی نقش امپریالیست های غربی در سقوط بشار اسد(3 - بخش پایانی)


نقد نظرات سعید رهنما در مورد تغییرات سوریه
 
حالا رهنما به وضعیت آینده سوریه می پردازد. در اینجا انتقادات سطحی یک سوسیال دموکرات به حکومت کنونی و امپریالیست های غربی و نیز چگونگی حکومت مطلوب در سوریه خود را بیشتر نشان می دهد:
او پس از اشاره به وعده های غیرقابل اطمینان حکومت تازه همچون« احترام به حقوق همه اقلیت‌های ملی و مذهبی، حق انتخاب پوشش زنان، و محترم شمردن حق مالکیت»( طبعا وی هر چه را محترم نشمارد در کل «حق مالکیت» را محترم می شمارد و وعده اش قابل اطمینان است!)می نویسد:
«مردم خاورمیانه با این وعده‌ها در جریان انتقال قدرت سیاسی بسیار آشنا هستند. هم اکنون نیز همراه با ادعا های رهبرجدید و انعکاس آن در مطبوعات غربی نسبت به میانه رو شدنِ این جریان بنیادگرا، پاره ای شبکه های اجتماعی صحنه های وحشتناک کشتار و اعدام های خیابانی را نشان می دهند. »
نقد رهنما این است که چرا مطبوعات«غربی» ادعاهای رهبر جدید سوریه را مبنی بر «میانه رو» شدن آنها ارزیابی می کنند. وی به غربی ها( از نظر ما دولت های امپریالیستی غرب که عمده مطبوعات غربی و ساختن و هدایت افکارعمومی در دست شان است) می گوید این ها میانه رو نیستند. این ها «بنیادگراهای اسلام گرا» هستند و سیاست هاشان بر مبنای «باورهای مذهبی بنیادگرایانه طراحی و اجرا خواهد شد». آنها می خواهند « دیکتاتوری فردی» برپا کنند. ببینید چگونه «کشتارها و اعدام های خیابانی» به راه انداخته اند!؟ این مغایر خواست مردم سوریه برای داشتن «آزادی های سیاسی و دموکراسی»( بندهای پایین تر)است. او به گونه ای این ها را می گوید گویی امپریالیست های غربی خودشان اینها را نمی دانند!
و سپس:
«تردیدی نیست که سقوط رژیم اسد، نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ سوریه و خاورمیانه را رقم زده است.حتی شکل و شیوه‌ی انتقال قدرت نیز در نوع خود بی‌نظیر است.»
این عبارت پایانی را به چه معنا باید گرفت! به این معنا که تصرف قدرت«مسالمت آمیز» بود یا به زبان لیبرال ها و سوسیال دمکرات ها«غیرخشونت آمیز» بود و بی خونریزی صورت گرفت؟ به این معنا که خیلی «پیچیده» بود و کسی از آن سردرنیاورد و همه گیج شدند تا تحلیل هایی امثال این سوسیال دموکرات از راه رسید و کلاف را باز کرد؟ به این معنا که این «بی نظیر» بودن شاید از این پس جزو روندهای جاری خاورمیانه و جهان شود و ما شاهد شکل و شیوه های انتقال قدرت به این «شکل و شیوه» باشیم؟ به نظر می رسد که همه گونه حدسی می توان زد جز این که این شکل و شیوه ی بی نظیرانتقال قدرت( که البته چندان هم بی نظیر نیست و رهنما در نخستین بندهای نوشته ی خود به توافق بین امپریالیست های انگلستان و فرانسه اشاره می کند) به این دلیل بود که امپریالیست های غرب و امپریالیسم روسیه با یکدیگر توافق کرده بودند.  
وی پس از اشاره به تسلط بنیادگرایان اسلامی و اینکه  نیروی اصلی این رژیم را آنها تشکیل می دهند می نویسد:
«نیروهای سکولار و ترقی‌خواه سوریه بر اثر دهه‌ها سرکوب، کشتار و تبعید بسیار ضعیف و پراکنده‌اند. جامعه‌ی سوریه با مشکلات فراوان داخلی و خارجی مواجه است. اختلافات قومی و مذهبی فراوان است، اقتصاد ورشکسته است و با بازگشت میلیون‌ها پناهنده به کشور، مشکلات بیشتر خواهد شد.»
این اعتراف را باید به نشانه ی این بگیریم که«نیروهای سکولار و ترقی خواه» به دلیل«ضعف و پراکنده گی»گرچه مانع نیروهای تحریرالشام نبودند اما نقش فعالی نیز در سقوط شهرها و اسد نداشتند. این به این معناست که آنچه در سوریه رخ داد تنها بین تحریرالشام و پشتیبانان خارجی آن یعنی ترکیه و اسرائیل به نماینده گی از امپریالیست های آمریکایی و اروپایی و اسد و پشتیبان خارجی آن امپریالیسم روسیه و نیز جمهوری اسلامی بود.
سپس رهنما به نقد اسرائیل می پردازد:
«فشارها و خطرات از خارج ( واژه ها را بنگرید: نه دخالت نیروهای خارجی بلکه«فشارها و خطرات» از خارج) نیز کماکان ادامه خواهد داشت. اسرائیل سیاست‌های توسعه‌طلبانه‌ی خود را ادامه خواهد داد. هم‌اکنون بی‌شرمانه از فرصت استفاده کرده و تحت عنوان حفظ امنیت خود، منطقه‌ی حائل در بلندی‌های جولان را دوباره تحت اشغال درآورده، و به‌زودی شاهد اخراج مردمان این باریکه که از اقوام گوناگون هستند ...نیز خواهیم بود. شرم‌آورتر بی‌عملی هزار و صد نفر نیروهای صلح سازمان ملل یو.ان.دی.او.اف مستقر در منطقه‌ی حائل است. اسرائیل هم‌زمان دست به بمباران‌های وسیع و نابود کردن تمامی پایگاه‌های دریایی و نظامی سوریه زد و توان دفاعی این کشور را از میان برده است.»
 خوب! این هم نقد «فشارها»ی اسرائیل و احتمالا «خطرات» آن برای سوریه و انتقاد از«نیروهای صلح سازمان ملل مستقر در منطقه حائل»! البته بی هیچ اشاره ای به «قدرت های بزرگ خارجی» یعنی امپریالیست های غربی که پشتیبان سیاست های اسرائیل خواه در اشغال منطقه ی حائل و خواه در بمباران پایگاه های دریایی و نظامی هستند واین ها بدون اطلاع آنها صورت نمی گیرد و نیز نقش اصلی را در استقرار نیروهای سازمان ملل در آنجا داشته اند و اکنون هم احتمالا نقش اصلی در ترک محل از جانب این نیروها به عهده ی آنهاست.
 حال ببینیم نقد آمریکا در تحلیل رهنماچگونه است:
«امریکا در بزرگ‌ترین مضحکه‌ی سیاسی منتظر است که ببیند که رهبر جدید که قبلاً برای سر او ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده، رهبر «خوب» و حرف‌شنویی خواهد بود یا نه. در چنین صورتی، در شکل ایده‌آل سوریه به جمع یاران «توافق ابراهیم» دعوت خواهد شد و با سرازیر شدن پول و سرمایه‌های عربستان و امارات و قطر و شروع یک انفتاح عربی-امریکایی جدید، سوریه به یکی از اقمار امریکا-اسرائیل تبدیل می‌شود.»
شکی نیست که این یک مضحکه ی سیاسی است که آمریکا سیاست اش را به این سرعت در مورد کسی که برای سرش ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده، تغییر می دهد و خیلی برقی و هنوز نه به بار است و نه به دار، دیپلمات های خود را به سوریه می فرستد،(گرچه امپریالیست ها پشیزی برای اینکه کسی چه می اندیشد قائل نیستند!) اما این افشا کردن امپریالیسم آمریکا در این موارد نیست که آمریکا سال ها در حال توطئه در سوریه بوده و از طریق ترکیه نیروهایی مانند تحریرالشام و «ارتش ملی سوریه» را سازمان داده است و در عین حال بر بخش هایی از خاک سوریه( در شمال) چنگ انداخته و نقش غارتگر ثروت خلق سوریه را داشته و دارد و اکنون هم در حال نابود کردن زیرساخت های سوریه از طریق ژاندارم اش در منطقه یعنی اسرائیل است، خیر! این ها نیست، بلکه این است که با اینکه برای سر رهبر جدید ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده بوده اما اکنون منتظر اسد ببیند که وی رهبر خوب و حرف شنویی( این ها را رهنما در گیومه می گذارد)است و یا خیر! و اگر چنین بود او را «در شکل ایده آل سوریه به جمع یاران «توافق ابراهیم» دعوت خواهد کرد و «با  شروع یک « انفتاح عربی – آمریکایی» سوریه به یکی از اقمار آمریکا – اسرائیل تبدیل می شود.» جالب این است که این ها می توانند نتایج عملی آن«شکل و شیوه»ی تغییری که از دیدگاه رهنما«بی نظیر» است، باشند!
این سوسیال دموکرات گویا روشن نیست که اگر این فرد«رهبر خوب و حرف شنو» نبود سرمایه گذاری ای از جانب آمریکا و اروپای غربی روی او صورت نمی گرفت و به ترکیه دستور داده نمی شد که پروارش کند و اکنون هم کشوری را به وی و گروه اش بسپارند!
البته رهنما به این بسنده نمی کند و«شمشیر تیز و تندش» علیه سیاست آمریکا در آینده ای نامعلوم را از نیام بر می کشد و در مورد آن «افشاگری» می کند:
     «اما اگر این خواست محقق نشود و بسته به میزان دور شدن سوریه از امریکا، کشور با تحریم‌های کمرشکن و در صورت لزوم با حمله‌ی نظامی به خاک‌وخون کشانده می‌شود.»
چنان که دیدیم شمشیر نقد رهنما علیه آمریکا برای آنچه تا کنون رخ داده از نیام کشیده نشده( اینجا همه ی دخالت های امپریالیست های غرب لاپوشی می شود) بلکه برای آنچه رخ نداده و در زمانی و«اگر سوریه از آمریکا دور شود»( یعنی الان نزدیک به آمریکا است) از نیام کشیده می شود: باری اگر چنین شود سوریه به وسیله ی«آمریکا با تحریم های کمر شکن و در صورت لزوم با حمله ی نظامی به  خاک وخون کشانده می شود».
گویا باید این را باید نقدی و یا افشاگری ای از سیاست های پیشین آمریکا در مورد دولت هایی که از وی «دور» شدند به شمار آورد. اما دولت هایی مانند افغانستان و عراق و لیبی و ... که آمریکا به همراه دیگر امپریالیست های غربی به آنها حمله ی نظامی کرد جزو بلوک شوروی بودند و نه آمریکا. اما این دولت اکنون دیگر دولت اسد و وابسته به روسیه نیست. دولتی است از نظر رهنما«نزدیک» به آمریکا.  
این که چرا حالا رهنما به این شق قضیه یعنی «دور شدن از آمریکا» فکر کرده خودش مساله ای است! چه دلیلی دارد دولت جدید سوریه حداقل به این زودی ها از آمریکا «دور شود»؟ این ها را خود آمریکا به وسیله ی عوامل خود ترکیه و اسرائیل سرکار آورد و اکنون نیز درون شان نافذ و قدر قدرت است و حتی اگر جناح بندی های درون شان را در نظر آوریم شواهد نشان می دهد خط غالب خط هوادار آمریکا و غرب است. از سوی دیگر از نظر جهان بینی و دیدگاه اینها فرقی اساسی با طالبان ندارند که با آمریکا کنار آمد. تنها مشکل این است که گرایش هایی همچون داعش و القاعده پیدا کنند که البته تفاوت این ها با داعش و القاعده این است که داعش و القاعده حکومتی این چنین یعنی یک کشور مهم با منابع فراوان در اختیار نداشتند اما آمریکا حکومت سوریه را در اختیار این ها قرار داده است و به نوعی امکانات زیادی دارند. تجربه ی ایران نیز پیش چشم شان است. 
و سپس به روسیه می پردازد:
«روسیه هم که تکلیف‌اش روشن است و سعی خواهد کرد با هر سازش و معامله‌ای با رژیم جدید، مستقل از آن‌که این رژیم چه شکل و ماهیت سیاسی به‌خود گیرد، پایگاه‌های خود را حفظ کند و به آن اسلحه بفروشد.»
اگر چنین شود این «سازش و معامله» با کشورهایی که این رژیم از آنها «دور»نیست یعنی آمریکا صورت گرفته است. 
 ترکیه:
«ترکیه بعد از اسرائیل از برندگان اصلی ماجراهای اخیر است. گروه‌های نیابتی‌اش منتظر فرصت‌اند که با خروج ۹۰۰ نظامی امریکایی به مناطق تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه حمله ببرند. هم‌اکنون هم این کار را شروع کرده‌اند و مناطقی را از دست آن نیرو‌ها خارج ساخته‌اند.»
«برنده» بودن ترکیه( و اسرائیل) در کل به معنای برنده بودن امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی است. مشکل که آمریکا منطقه را ترک کند اما منظورش از ترک منطقه شامل اجازه دادن به ترکیه برای سرکوب نیروهای کرد در روژاوا نباشد.
این را رهنما نیز به شیوه ی سوسیال دموکراتی و با زبانی الکن می گوید:
 «اما جالب این‌جاست زمانی که نیروهای کُرد برای دفع حملات نیابتی‌های ترکیه به غرب رودخانه فرات وارد شدند و آن را تسخیر کردند، فرمانده نیروهای امریکا از آنها خواست که بلافاصله آنجا را تخلیه کنند در غیر این صورت نیروهای امریکایی دست ازحمایت از کرد‌ها بر خواهد داشت.»
 این هم یک اشاره به سیاست های کجدار و مریز آمریکا در مورد کردها اما بدون تحلیل ژرفای مساله. آمریکا از وجود کردها برای مبارزه با داعش و در عین حال جلوگیری از تسلط اسد و روسیه بر تمامی سوریه و مهم تر تسلط بر لوله های نفت و گاز و جایی پای برای خویش در سوریه استفاده کرده است. در اینجا دیده می شود که چگونه شرایط ویژه ی انقلاب 2011 سوریه وضع را به گونه ای درآورد که بخشی از انقلاب در کردستان با امپریالیسم در یک راستا قرار گرفت. انقلاب در این منطقه خود را حفظ کرد اما به بهای سازش امپریالیست با آن و( وهمچنین سازش جنبش کردهای سوریه با امپریالیست ها) برای استفاده از آن به ویژه برای رقابت های امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه. اکنون وضع به گونه ای است که باید تغییر کند. این تغییر یا باید تغییری مانند اقلیم کردستان عراق باشد( در صورتی که قرار باشد برای حفظ سوریه در دستان امپریالیست های غربی، این کشور وضعی همانند عراق پیدا کند) و یا به حکومت کردها در سوریه پایان داده شود و نیروهای مسلح آنها در ارتش دولت تازه تحلیل روند.(1)
نکته ای در مورد «دموکراسی»
آنچه رهنما برای سوریه در نظر دارد« دموکراسی» است.«دموکراسی» آرزوی رهنما برای سوریه است. چنان که دیدیم تحلیل طبقاتی جایگاهی در نظر رهنما نداشت و اگر هم اشاره ای به کارگران و دهقانان صورت گرفت بسیار گذرا بود و اکنون نیز از اینکه این دموکراسی به رهبری کدام طبقه است خبری نیست:  
«شادی‌های اکثریت مردم سوریه از رهایی از دیکتاتوری خشن و بی‌رحمانه و نبود آزادی‌های سیاسی و دموکراسی نیز کاملاً قابل درک است.» و
«سکتاریسم مذهبی اکثریت تازه به‌قدرت رسیده‌ی سنی در مقابل علوی‌ها، ارتدکس‌های یونانی، ارمنی‌ها، اسمعیلی‌ها، و دروزها، و سکتاریسم قومی اکثریت عرب در مقابل کردها، ترکمن‌ها، آسوری‌ها و چرکس‌ها، کماکان مانع بزرگی در راه دموکراسی در سوریه خواهد بود.»
«مداخله‌های ترکیه و تلاش آن برای تضعیف و ضربه زدن به کردها نیز مانع بزرگ دیگری در راه استقرار دموکراسی در سوریه است.»
و به اینجا پایان می یابد:
«سوریه نظیر دیگر کشورهای خاورمیانه به یک دولت سکولار، دموکراتیک، فدرال و ترقی‌خواه نیاز دارد. با این حال به‌رغم تمامی بدبینی‌های نوشته‌ی حاضر، اگر نیروهای مخالف سکولار اسد در مقطع کنونی و پیش از تثبیت رژیم جدید، متحدانه عمل کنند، شاید قادر باشند نیروی حاکم کنونی را وادار کنند در عمل به بخشی از وعده‌هایی که این روزها رهبر آن اعلام کرده پایبند باشد».
چنین دولتی یک «دولت عام» است که در بهترین حالت می تواند یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی یعنی در واقع دیکتاتوری بورژوازی ملی سوریه باشد. این نهایت خواست این سوسیال دموکرات «مارکسی» است.
عوامل داخلی و عوامل خارجی
به طور کلی، هر تغییر و تحولی در نظام حکومتی می تواند در شرایط معین، گاه در دو یا یک ماه، گاه دو یا یک هفته و حتی گاه در یکی دو روز به وقوع پیوندد. این«شرایط معین» است که این تغییر و تحول را امکان پذیر می کند. شرایط معین برای یک قیام کارگری و توده ای به گونه ای است، برای یک جنگ خلق به گونه ای دیگر و برای تغییر از نوعی که در سوریه پیش آمد نیز وجوهی خاص خود را دارد.
شرایط معین از دو نوع عوامل«اساس» و«شرط» تشکیل شده است: عوامل و تضادهای داخلی اساس تغییرهستند و باید امکانات و شرایط مورد نیاز برای تغییر به چیزی دیگر را داشته باشند و عوامل و تضادهای خارجی که شرط تغییر می باشند و باید تحرک عوامل داخلی را برای تغییر و تبدیل، آماده و مطلوب کرده و به اوج برسانند.
عوامل خارجی می توانند خواه از جهت تاثیر مستقیم و غیرمستقیم مثبت(مانند تاثیر مستقیم یاری طبقه ی کارگر و خلق های استثمار شده و ستمدیده جهانی به یک انقلاب در حال جریان در یک کشور) و خواه از جهت تاثیر مستقیم و غیرمستقیم منفی( مثلا یک جنگ جهانی منفی است اما تاثیرات منفی آن می تواند مستقیم و یا غیرمستقیم در تحولات یک جامعه در صورتی که شرایط درونی آماده باشند، نقش مثبت در تحول اجرا کند) در تغییر و تحول موثر واقع شوند. در هر دو دو صورت عوامل خارجی از طریق عوامل داخلی می توانند نقش مثبت و یا منفی اجرا کنند و به پیش برند، متوقف کنند و یا به پس برگردانند.
 بدون شرایط معین لازم و بدون دست به دست دادن عوامل داخلی و خارجی در سوریه تغییر حکومت بشار صورت نمی گرفت. تقلیل این شرایط معین به وجوه و عوامل داخلی و در نظر نگرفتن وجوه و نقش عوامل خارجی(در اینجا به ویژه نقش امپریالیست های غربی و دولت های مزدوری مانند ترکیه و اسرائیل از یک سو و امپریالیسم روسیه از سوی دیگر و توافق میان آنها) و یا درنظر گیری ناقص وجوه و عوامل خارجی( تقلیل این عوامل به نقش«مستقل» ترکیه و اسرائیل و یا صرفا ضعف های روسیه و جمهوری اسلامی) به این معنا است که توجه به «اساس»( ناراضی بودن طبقات خلقی از حکومت، ضعف حکومت و ارتش، چنده پاره گی کشور) باشد، اما شرط تغییر( و شکل و شیوه ی تغییر) را یا تا حدودی و یا به کلی از قلم بیندازند.
 هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه 1403
یادداشت
1-    در دوره ی انقلاب 2011 و رویدادهای پس از آن که با ورود امپریالیست ها برای سرکوب مبارزات خلق زیرستم سوریه و برآمدن داعش پیچیده شد احزاب و گروه های رهبری کننده ی خلق کرد در سوریه خود را در پناه امپریالیسم آمریکا قرار دادند. این امر گرچه ممکن بود از نظر تاکتیکی و موقتی به نفع حفظ نیروها و گسترش آنها گردد و در شرایط معین سوریه یعنی تقسیم کشور بین امپریالیست های روسیه و آمریکا و اروپای غربی، امکان اداره ی امور منطقه را به دست نیروهای دموکراتیک سوریه فراهم کند اما از نظر استراتژیک به نفع جنبش خلق کرد و خلق سوریه نبوده و نیست. امپریالیست های آمریکا و غرب با هر نوع حکومت دموکراتیک حتی در حد بورژوازی ملی در خاورمیانه مخالف بوده و هستند، مگر این که به دلیل توازن نیروها چاره ای جز پذیرش نداشته باشند. در حال حاضر دو وضع نامطلوب می تواند در پیش باشد: یا رفتار شل کن سفت کن امپریالیست های آمریکا با «نیروهای دموکراتیک سوریه» در شرایطی که وضع حکومت سوریه قرار باشد ثبات داشته باشد چرخش کرده و دست این امپریالیسم از آستین دولت مرتجع اردوغان بیرون خواهد آمد و نیروهای کرد سرکوب خواهند شد، و یا اینکه گروه های مسلح«نیروهای دموکراتیک سوریه» با جزیی از ارتش مرتجع سوریه شدن به مرور به نیروهایی مزدور امپریالیست ها تبدیل خواهند شد و احتمالا سهمی از حکومت و منطقه به آنها خواهد رسید. در مورد راه سوم می توان گفت که در صورت حمله ی شدید ترکیه و ناتوان شدن«نیروهای دموکراتیک سوریه» در حفظ مناطق، مناطق شهری رها گردند و جنگ پارتیزانی علیه ترکیه و ارتش سوریه دردستور کار«نیروهای دموکراتیک سوریه» قرار گیرد و در عین حال برای متحد کردن جنبش خلق کرد با دیگر خلق های سوریه و علیه مرتجعین حاکم و به طور عمده امپریالیست های غربی تلاش گردد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر