نقد نظرات سعید رهنما در مورد
تغییرات سوریه
رهنما در آغاز پاره ی بعدی که نام «فرایند سقوط سریع» دارد می نویسد:
«مجموعه عواملی که به آنها اشاره شد، رژیم اسد را در یک فرایند طولانی بیشتر و بیشتر از مردم سوریه دور کرد و از درون تهی و عاری از مشروعیت ساخت.»
به این ترتیب تضاد های میان «ملی گرایی عربی و امپریالیسم»،« بنیادگرایی مذهبی و دیکتاتوری نظامی» و میان «طبقه متوسط جدید» به همراه «کارگران و دهقانان» با سیاست های نئولیبرالی عربی«انفتاح» و بالاخره پشتیبانی نکردن اسد از جنبش فلسطین موجب آن شد که مردم سوریه از رژیم اسد دور شوند و این رژیم از درون تهی گردد.
در بخش پیش اشاره کردیم که در نوشته ی رهنما پس از امپریالیسم فرانسه و پایان جنگ جهانی دوم مساله ای به نام امپریالیسم وجود ندارد و آنها هم احتمالا برای خالی نبودن عریضه و فریب خواننده است. رهنما نه آمریکا ونه روسیه و نه کشورهای اروپای غربی را امپریالیسم نمی داند. با از بین رفتن امپریالیسم، مفهوم کشور زیرسلطه ی امپریالیسم (مستعمره و نیمه مستعمره) و بنابراین مفاهیمی مانند استقلال طلبی و همچنین ملی گرایی نیز تا آنجا که مساله اش مبارزه با تسلط امپریالیسم و به دست آوردن استقلال اقتصادی - سیاسی است عملا به کنار می رود و در بهترین حالت درکی خرده بورژوایی از امپریالیسم و خواست جمهوری خواهی و دموکراسی بورژوایی جای آن را می گیرد.(این یکی از بنیان های نظری جریان های«مارکسی» است که در بهترین حالت نماینده ی لایه های مرفه خرده بورژوازی و از نظر سیاسی سوسیال دموکرات و پیرو سرمایه داران هستند.)
از سوی دیگر حکومت بنیادگرای تازه به قدرت رسیده در حال حاضر نه دارای احساساتی بر ضد امپریالیسم روسیه است و نه بر ضد امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی. در عین حال این حکومت که تا کنون روابط خوبی با دولت ترکیه داشته جز اعتراضی جزیی به سازمان ملل در مورد تصرف بخش هایی دیگر از بلندی های جولان در مقابل حملات اسرائیل به تاسیسات نظامی گله و شکایتی نکرده است و بنابراین مشکل که به پشتیبانی فلسطین نیز برخیزد.(آخرین اخبار تقاضای حکومت تازه از فلسطینی ها برای خلع سلاح شدن بوده است.)
در مورد نارضایتی کلی طبقات خلقی سوریه از سیاست نئولیبرالی بشار نیز صحبت کردیم و این پوشیده نیست. اما نارضایتی - خواه با سیاست های اقتصادی و خواه با دیگر سیاست های استبدادی حکومت اسد و روسیه و... - با تلاش و فعالیت عملی برای سرنگونی دو مساله هستند. چنان که می دانیم همین نارضایتی ها و خشم و نفرت طبقات خلقی بود که به انقلاب 2011 سوریه انجامید، اما این انقلاب در نتیجه ی مداخله ی امپریالیست های روسیه و غرب و همچنین جمهوری اسلامی به شکست کشیده شد و نیروهای واقعی انقلابی و مترقی( کارگران و دهقانان و لایه های خرده بورژوازی سوریه که مخالف حکومت بودند) در فرایند سقوط 11 روزه عملا فعالیت آن چنانی خواه بر ضد بشار اسد و خواه بر ضد تحریرالشامی ها نکردند و در بهترین حالت با حفظ گرایش به سقوط اسد در مقابل درگیری بین تحریرالشام و اسد نقش نظاره گر و منفعل داشتند. بنابراین آن چه برای ما می ماند تحرک تضاد بین بنیادگرایی مذهبی با«دیکتاتوری نظامی» یا از نظر ما حکومت استبداد سیاسی بوروکرات - کمپرادوی اسد و حزب بعث سوریه است.
اکنون رهنما به آن شرایط معینی می پردازد که منجر به سقوط سریع شد:
«هرچه فاصله با مردم بیشتر میشد، رژیم بشار اسد بهناچار به تنها دو متحد خارجی خود یعنی روسیه و ایران وابستهتر میشد. این متحدین نیز از سوریه برای پیشبرد سیاستهای خود استفاده میکردند.»( تاکید از ماست) و:
«روسیه از زمان شوروی سابق با سوریه رابطهی نزدیکی داشت. عمدتاً روسیه بود که از ۲۰۱۵ با توسل به قدرت نظامی با همکاری ایران بشار اسد را در قدرت نگه داشت. سوریه برای روسیه اهمیت استراتژیک داشته و ازجمله از زمان برچیده شدن پایگاههای دریایی شوروی در مصر، سوریه تنها امکان حضور ناوگان شوروی و بعداً روسیه در مدیترانه بوده است.»
لابد تنها برای همین بود که روسیه از سپتامبر سال 2015 به این طرف با «توسل
به قدرت نظامی خود» این همه مایه برای سرکوب انقلاب سوریه و به خاک و خون کشیدن آن
گذاشت!؟
وی پس از اشاره به متحد دیگر اسد یعنی جمهوری اسلامی و«کمک های نظامی و
مالی آن به سوریه» می نویسد:
«مجموعهای از رویدادهای غیر قابل پیشبینی در منطقه و فراسوی آن، این تنها دو متحد جدی سوریه را دچار مشکل ساخت. حملهی روسیه به اوکراین و مقابلهی ناتو با آن، همراه با تحریمهای وسیع، توان اقتصادی و نظامی روسیه را بهشدت محدود کرد و به کاهش کمکها و حضور نظامی در سوریه ناچار ساخت. جمهوری اسلامی نیز پس از حملهی تروریستی هفت اکتبر حماس و عکسالعمل نسلکشی و ویرانگر اسرائیل، درگیری مجدد اسرائیل با حزبالله و صدمات فراوان به آن، و جنگ موشکی ایران و اسرائیل در پی ترورهای اسرائیل، با مشکلات بیشتر مواجه بوده است. ادامهی تحریمها و بههمپیوستن بحرانهای متعدد داخلی نیز امکان کمکهای وسیع به سوریه را محدود و محدودتر ساخت. با کاهش این کمکهای خارجی، رژیم اسد توان حفظ قدرت را بهتنهایی نداشت.»
یکی از گره های مهم سرنگونی«رعد
آسا» طبعا به واکنش های روسیه و جمهوری اسلامی بر می گردد. تردیدی نیست که درگیری
در جنگ اوکراین و تحریم ها روسیه را در فشار گذاشته بود اما این فشار به ویژه در
مرحله کنونی که روسیه در اوکراین پیش رفته بود و دست بالا را داشت، به آن حد نبود
که روسیه به ساده گی از کشوری مانند سوریه که برای آن«اهمیت استراتژیک» داشته و
عمدتا زیرسلطه ی وی بود بگذرد و از آن گذشت کند.
این امر با دلایلی دیگر در مورد جمهوری اسلامی نیز راست می آید. خامنه ای و سپاه نیز علیرغم شکست هایی که نیروهای نیابتی شان حماس در غزه و حزب الله در لبنان خورده بودند وضع شان آنچنان نبود که بساط 4000 نفر از اتباع خود را( چنان که روس ها که آنها را انتقال داده اند گفته اند) در سوریه جمع کنند و پی کار خود بروند. زمانی که یک نیرو در منطقه ای شکست می خورد بار مقاومت وی در مناطق دیگری که در دست دارد متمرکز می گردد و نیروی آن در آن مناطقی که هنوز در دست دارد بیشتر می شود و این به همین ترتیب تا آخرین خاکریز انجام می شود. روسیه و حتی جمهوری اسلامی که خود در آغاز مستقلا و پیش از روسیه وارد پشتیبانی بشار برای سرکوب انقلاب 2011 شده بود، می توانستند به مقاومت در مقابل نیروهایی که آن چنان قدرتی هم نبودند و سرکوب دست بزنند. امری که اساسا صورت نگرفت. تردیدی نیست که سازشکار و طرف اصلی در سوریه امپریالیسم روسیه بوده است، اما خامنه ای و سران سپاه نیز از یک سو مستقلا و پس از مذاکرات پنهانی با امپریالیسم آمریکا نخست پشت حماس و حزب الله را خالی کردند و سپس پشت اسد را. از سوی دیگر جمهوری اسلامی در جریان سازش امپریالیسم روسیه برای معامله سوریه بوده است و برنامه این بوده که نیروهای جمهوری اسلامی به وسیله ی روسیه انتقال یابند.
سپس وی به تحریرالشام می پردازد:
«نیروهای مخالف اسد که کماکان بخشهای مهمی از کشور را زیر کنترل داشتند، با استفاده از احساس ضعف رژیم اسد شروع به پیشروی کردند. بررسی دقیق گزارشها و نوشتههای معتبر در این زمینه توالی رویدادهای سقوط را نشان میدهند.«هیئت تحریرالشام»، جریان بازمانده و منشعب از القاعده، با ادغام با دیگر گروههای بنیادگرای اسلامی، در ۲۷ ماه نوامبر پیشروی خود را شروع کردند.»
در مورد نیروهای تحریرالشام باید
گفت که گرچه در بخشی از شمال(تنها در استان ادلب نافذ بودند و در واقع در چارچوب
توازن نیروهای وابسته به امپریالیست های غربی و روسیه و همچنین نیروهای خلق -
کردها در روژاوا – این منطقه به آنها رسیده بود) دارای تسلط و نفوذ بودند اما «بخش
های مهمی» از کشور را در دست نداشتند و در عین حال آنچنان نیرویی نبودند که بتوانند
در عرض این مدت کم، قدرت حاکم( متشکل از ارتش، نیروهای جمهوری اسلامی و روسیه) را
شکست دهند. آنها حتی در همان منطقه ی ادلب و پیرامون نیز با پشتیبانی ترکیه به
تسلط خود ادامه می دادند.
از سوی دیگر راست اش ما نمی دانیم که این«گزارش ها و نوشته های معتبری که توالی رویدادهای سقوط »را نشان می دهد کدام ها هستند! آنچه دیده شد و گفته می شود و می توان خواند( و پایین تر رهنما هم به آن اشاره می کند)این است که این نیروها بدون مانع و مقاومتی و بدون خون ریزی شهرهایی بسیار مهمی همچون حلب و حماه و حمص و دمشق را یکی پس دیگر گرفتند و در واقع از جانب سران ارتش خیر مقدم به آنها گفته شده و کلید شهرها یکی پس از دیگری به آنها تحویل داده شد و دولت و طبقه ی حاکم، تنها بشار اسد و افراد خاندان اش را کنار گذاشت. بشار رفت و نخست وزیرش ماند که همه ی امور را به دست اش دادند و اینها هم آمدند و شدند حکومتگران تازه.
از سوی دیگر این نیروی تحریرالشام حتی اگر استقلال نسبی هم برای آن قائل باشیم به وسیله ی حکومت مرتجع ترکیه سازمان داده شد. پول و اسلحه و آموزش آن به وسیله این کشور و جدا از کشورهای امپریالیستی از جانب کشورهایی مانند عربستان سعودی و قطر تامین شد. ترکیه و عربستان و قطر نیز کشورهایی «متحد» امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی نیستند( برخلاف امپریالیست های انگلیس و آلمان و فرانسه که متحد یکدیگر و آمریکا هستند) بلکه زیرسلطه اقتصادی - سیاسی امپریالیست های آمریکایی و اروپای غربی هستند. این ها اموری است که این سوسیال دموکرات حاضر نیست به آن ها اشاره کند.
وی ادامه می دهد:
«جریان دیگری تحت عنوان «ارتش ملی سوریه» که در واقع عامل نیابتی دولت ترکیه است و عمدتاً متشکل از زندانیان اسلامگرایی است که از زندانهای ترکیه به شرط ورود در عملیات نظامی در سوریه آزاد شده و توسط ترکیه آموزش دیده و مسلح شدهاند، نیز مناطقی را در اشغال دارد.»
این نیرو به وسیله ی دولت مرتجع و مزدور ترکیه و برای تقابل با کردها در شمال و سرکوب نیروهای مسلح آنها در نظر گرفته شده و نقشی در پیشروی سریع به سوی دمشق نداشت. این نیروی دست ساز نیز به خوبی نشانگر سیاست ترکیه و امپریالیست ها در سوریه است.
در کنار آن شورشی هم که «در جنوب سوریه در منطقهی درعا در نزدیکی مرز اردن» که در آن «مخالفین مستقل از دو جریان بنیادگرا و بیارتباط با آنها با قوای ارتش سوریه در محل وارد درگیری میشوند و منطقه را آزاد میکنند» نقشی در این تقدیم سریع قدرت نداشت و تا کنون هم خبری مبنی بر سهیم شدن شان در قدرت شنیده نشده است.
حال رهنما به نقش ترکیه
می پردازد:
«ترکیه، برکنار از اختلافات تاریخی با سوریه، خود را با دو مسئلهی مهم یعنی حضور حدود سه میلیون پناهنده و آوارهی سوریهای در ترکیه، و وجود یک منطقهی نیمهخودمختار کُردها در بخش مهمی از شمال سوریه در مرز ترکیه مواجه میبیند، و قطعاً چراغ سبزی به هر دو جریان بنیادگرا نشان داده که یکی دستنشاندهاش و دیگری در ارتباط با ترکیه قرار دارد.»
در واقع ترکیه عامل امپریالیست های غربی در هدایت نیروهای تحریرالشام و «ارتش ملی سوریه» و تحرک و پیشروی آنها بوده است( ارتش ملی سوریه در تقابل با کردهای روژاوا). اصطلاح«چراغ سبز» نشان دادن ترکیه به دو جریان بنیاد گرا، نقش امپریالیست های غربی را که جای خود دارد حتی نقش کثیف دولت ترکیه را نیز حاشیه ای می کند. این به این معناست که رهنما نه به امپریالیسم باور دارد و نه به کشور زیرسلطه. در بهترین حالت نظرش این است که «دولت های مستقلی» مانند ترکیه و اسرائیل با صلاحدید خود و طبق برنامه ی خود برخی دخالت ها در سوریه کردند!؟ و باز در بهترین حالت این ها با مقاصد «قدرت های بزرگ غربی» انطباق می یابد!
وی در مورد «نیروهای دموکراتیک سوریه» می نویسد:
«این جریان نیز با تأخیر ناحیههایی را در جنوب منطقه خود در دیرالزور و در غرب آن، آنسوی رودخانهی فرات اشغال کردند.»
علیرغم اشغال برخی مناطق در شمال به نظر ما نیروهای دموکراتیک سوریه نقش مهمی در سقوط 11 روزه بشار اسد نداشتند. این سقوط 11 روزه اساسا نتیجه ی تقابل نیروهای تحریرالشام و بشار اسد بوده است.
تا اینجا به نیروهای مخالف پرداخته شد حال به نیروهای خود رژیم می پردازیم:
رهنما می نویسد:
«عکسالعمل اولیهی رژیم اسد ارسال نیرو برای رویارویی با مخالفین بود. روسها نیز بلافاصله وارد صحنه شدند و بسیاری از مواضع آنها را بمباران کردند.»
در حقیقت نه عکس العمل
اولیه ی رژیم اسد چنان بود که از قصد مقابله حکایت کند و نه«وارد صحنه شدن روس ها»
به جایی کشیده شد که جدی بنماید. روسیه به بمباران مناطقی دست زد که نیروهای
تحریرالشام در آنها تحرکی نداشتند. در واقع اگر قرار بود بمبارانی صورت بگیرد باید
نیروهای تحریرالشام در مسیر پیشروی شان و
در جاده ها بمباران می شدند و در این صورت قطعا نمی توانستند به آن ساده گی پیشروی
کنند.
در مورد این بمباران ها نیز دو گمانه می تواند وجود داشته باشد: یا اینکه این بمباران ها برای خالی نبودن عریضه بودند چرا که این گونه رها کردن بشاراسد که به گفته ی رهنما «متحد» روسیه بود نقش خوبی از روسیه برای دیگر« متحدان» باقی نمی گذاشت و یا اینکه در بهترین حالت سازش به مراحل نهایی نرسیده بود و این گونه تحرکات برای گرفتن امتیازات بیشتر از امپریالیست های غربی صورت گرفت.
در حقیقت سازشی که بین امپریالیست های غربی و روسیه صورت گرفته بود نقش اصلی را در پیشبرد رویدادها داشت. واکنش روسیه و جمهوری اسلامی و بشار اسد و ارتش تماما حکایت از اجرای یک برنامه ی کلی از پیش توافق شده دارد. رهنما اکنون نشان می دهد که نه«گزارشها و نوشتههای معتبر»ی را مد نظر داشته و نه «بررسی دقیق» کرده است. تیله ای انداخته که دهن پر کن باشد.
وی ادامه می دهد:
«با ادامهی درگیریها، سربازان سوریه در نواحی مختلف، ناراضی از وضعیت خود، رغبتی به جنگیدن نشان نمیدهند.»
رغبت نشان ندادن برخی از سربازان یک چیز است و تقدیم کردن کلید شهرها چیزی دیگر.
«تصمیم عجولانهی رژیم اسد به افزایش حقوق آنها نیز کمکی نمیکند. حتی یک هنگ سوری با تمام سلاحها خود را به عراق میرساند و تسلیم میشود. از این لحظه پیشروی مخالفان بدون مقاومت ادامه مییابد و شهرهای عمده و سرانجام دمشق اشغال میشوند.»
ردیف کردن برخی جزییات کم اهمیت و کش دادن شواهد
برای پر کردن حکایت، اما از اصل و عمده ی مساله چشم پوشیدن شیوه ی این سوسیال
دموکرات است. اسد می خواست حقوق ها را زیاد کند، گویی آن 9 سال که سربازان و
نیروهای وفادار به اسد برایش آنچنان کشتار کرده بودند حقوق هاشان مکفی بود و حال
یک دفعه آن قدر کم شده بود که سربازان را وادار کند خبردار مقابل نیروهای
تحریرالشام بایستند! و یا «یک هنگ سوری با تمام سلاح ها خود را به عراق می رساند و
تسلیم می شود». این ها مساله تقدیم کلید شهرهای عمده ای مانند ... از جانب سران
ارتش و دولت را جواب نمی دهد. این جدال به همه چیز مانند بود جز جنگ و درگیری و
مقاومت و امثال اینها. این تسخیری بدون خون ریزی و برمبنای توافقی از پیش بود.
و اکنون می رسیم به نکته ی مرکزی نظر رهنما که تمامی تلاشش برای آن است:
«این فرایند سرنگونی نشان میدهد که سقوط رژیم اسد ظرف ۱۱ روز، برخلاف بسیاری ادعاها، توطئهای ازقبل طراحی شده از سوی نیروهای خارجی نبوده است.»
توطئه! نیروهای خارجی! منظور رهنما از نیروهای خارجی امپریالیست های
آمریکایی و اروپای غربی و نیروهای وابسته به آنها همچون ترکیه و اسرائیل از یک سو
و امپریالیسم روسیه و جمهوری اسلامی از سوی دیگر است. حتی اگر فرض را صرفا بر
دخالت دولت های ترکیه و اسرائیل قرار دهیم و هر دو را هم دولت های مستقل ارزیابی
کنیم بازهم این هم «توطئه» است و هم «دخالت خارجی».
با این حال در این فرایند تنها چپزی که نمی توانست حکمی قطعی باشد سقوطی 11 روزه است.
«زمانی که اسد «صدای مردم!» را میشنود و متوجه میشود که ارتش نمیجنگد و متحدیناش هم امکان حفظ او را ندارند، پیام میدهد که حاضر به کنارهگیری است و روسها هم به همین نتیجه میرسند.»
به نظر می رسد که اسد از پیش در جریان سازش بین امپریالیست های روسیه و آمریکا و اروپای غربی قرار داشت. او به خوبی می دانست که حکومت اش پایان یافته است و هیچ راهی ندارد جز این که بساط اش را جمع کند و برود.
اینجا رهنما نکته ای در خور توجه می نویسد:
«در این میان معلوم نیست که از چه طریقی و چه کسانی با رهبری هیئت تحریرالشام تماس میگیرند که اسد میرود و نیازی به حمله و تخریب پایتخت و نهادهای حکومتی نخواهد بود.»
این همه ژست بررسی دقیق و تحلیل رویدادها و آنگاه ... گویا در همان آغاز حمله به نیروهای تحریرالشام گفته می شود که اسد قرار است برود و «نیازی به حمله و تخریب پایتخت و نهادهای حکومتی نخواهد بود». به عبارت دیگر اول حمله ای صورت گرفته و سپس به تحریر الشام اطلاع داده شده است!
در حقیقت نیازی نبود که کسانی پس از آغاز حمله با رهبری هیئت تحریر الشام تماس بگیرند و بگویند که اسد می رود و نیازی به حمله و تخریب پایتخت و نهادهای حکومتی نیست. سران تحریرالشام نه پس از آغاز حمله بلکه پیش از آن می دانستند که قرار نیست مقاومتی صورت گیرد. وعده ی دولت به آنها داده شده بود. برای همین هم آنها از ادلب حرکت کردند و برای رسیدن به پایتخت نجنگیدند بلکه به سوی آن وانت سواری کردند.
رهنما ادامه می دهد:
«روسها اسد و خانوادهاش را خارج میکنند، نخستوزیر رژیم اسد با توافق برای مذاکره و انتقال آرام قدرت به مخالفین باقی میماند. تجربهی وحشتناک عراق و سیاست «بعثزدائی» که اشغالگران امریکایی در آن کشور پیاده کردند و ازجمله نقش بسیار مهمی در ایجاد داعش داشت، و خلاء قدرتی که بر اثر بههمریختن وزارتخانهها و نهادهای دولتی و خصوصی به همراه آورد، هر دو طرف رابه این سازش تشویق کرد.»
این هم یکی دیگر از دلایل عدم
مقاومت و تقدیم دم و دستگاه اسد به احمد الشرعا. دولت پیشین به این دلیل به انتقال
آرام قدرت به مخالفین تن داد که سیاست بعث زدایی عراق و به هم ریختن وزارت خانه ها
و نهادهای دولتی و خصوصی «خلاء قدرتی» پدید نیاورد. این کل «سازش» صورت گرفته در
سوریه بود!؟
و سپس:
«رهبر مخالفین، احمد الشرعا ملقب به الجولانی، هم زیرکانه با یک پُز دموکراتیک و وعدهی «همه با هم»، احترام به حقوق همه اقلیتهای ملی و مذهبی، حق انتخاب پوشش زنان، و محترم شمردن حق مالکیت و این که خطری متوجه امریکا و اروپا نخواهد بود، ظاهر شد و اعلام کرد که روسها هم میتوانند پایگاه هوایی همیمین و پایگاه دریایی طرطوس را حفظ کنند.»
خیر! وعده ی احمدالشرعا به امپریالیست های غربی ها«زیرکانه» نبود. وی
در حال حاضر جزو بلوک امپریالیستی غرب و مورد پشتیبانی آنها بوده و با پشتیبانی آن
ها به قدرت رسید. اینکه در آینده چه خواهد شد ماهیت آنچه اکنون شده است یعنی پیوند
امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی با جریان تحریرالشام و سپردن قدرت به آنها را
تغییر نخواهد داد.
«مجموعهای از رویدادهای غیر قابل پیشبینی در منطقه و فراسوی آن، این تنها دو متحد جدی سوریه را دچار مشکل ساخت. حملهی روسیه به اوکراین و مقابلهی ناتو با آن، همراه با تحریمهای وسیع، توان اقتصادی و نظامی روسیه را بهشدت محدود کرد و به کاهش کمکها و حضور نظامی در سوریه ناچار ساخت. جمهوری اسلامی نیز پس از حملهی تروریستی هفت اکتبر حماس و عکسالعمل نسلکشی و ویرانگر اسرائیل، درگیری مجدد اسرائیل با حزبالله و صدمات فراوان به آن، و جنگ موشکی ایران و اسرائیل در پی ترورهای اسرائیل، با مشکلات بیشتر مواجه بوده است. ادامهی تحریمها و بههمپیوستن بحرانهای متعدد داخلی نیز امکان کمکهای وسیع به سوریه را محدود و محدودتر ساخت. با کاهش این کمکهای خارجی، رژیم اسد توان حفظ قدرت را بهتنهایی نداشت.»
این امر با دلایلی دیگر در مورد جمهوری اسلامی نیز راست می آید. خامنه ای و سپاه نیز علیرغم شکست هایی که نیروهای نیابتی شان حماس در غزه و حزب الله در لبنان خورده بودند وضع شان آنچنان نبود که بساط 4000 نفر از اتباع خود را( چنان که روس ها که آنها را انتقال داده اند گفته اند) در سوریه جمع کنند و پی کار خود بروند. زمانی که یک نیرو در منطقه ای شکست می خورد بار مقاومت وی در مناطق دیگری که در دست دارد متمرکز می گردد و نیروی آن در آن مناطقی که هنوز در دست دارد بیشتر می شود و این به همین ترتیب تا آخرین خاکریز انجام می شود. روسیه و حتی جمهوری اسلامی که خود در آغاز مستقلا و پیش از روسیه وارد پشتیبانی بشار برای سرکوب انقلاب 2011 شده بود، می توانستند به مقاومت در مقابل نیروهایی که آن چنان قدرتی هم نبودند و سرکوب دست بزنند. امری که اساسا صورت نگرفت. تردیدی نیست که سازشکار و طرف اصلی در سوریه امپریالیسم روسیه بوده است، اما خامنه ای و سران سپاه نیز از یک سو مستقلا و پس از مذاکرات پنهانی با امپریالیسم آمریکا نخست پشت حماس و حزب الله را خالی کردند و سپس پشت اسد را. از سوی دیگر جمهوری اسلامی در جریان سازش امپریالیسم روسیه برای معامله سوریه بوده است و برنامه این بوده که نیروهای جمهوری اسلامی به وسیله ی روسیه انتقال یابند.
سپس وی به تحریرالشام می پردازد:
«نیروهای مخالف اسد که کماکان بخشهای مهمی از کشور را زیر کنترل داشتند، با استفاده از احساس ضعف رژیم اسد شروع به پیشروی کردند. بررسی دقیق گزارشها و نوشتههای معتبر در این زمینه توالی رویدادهای سقوط را نشان میدهند.«هیئت تحریرالشام»، جریان بازمانده و منشعب از القاعده، با ادغام با دیگر گروههای بنیادگرای اسلامی، در ۲۷ ماه نوامبر پیشروی خود را شروع کردند.»
از سوی دیگر راست اش ما نمی دانیم که این«گزارش ها و نوشته های معتبری که توالی رویدادهای سقوط »را نشان می دهد کدام ها هستند! آنچه دیده شد و گفته می شود و می توان خواند( و پایین تر رهنما هم به آن اشاره می کند)این است که این نیروها بدون مانع و مقاومتی و بدون خون ریزی شهرهایی بسیار مهمی همچون حلب و حماه و حمص و دمشق را یکی پس دیگر گرفتند و در واقع از جانب سران ارتش خیر مقدم به آنها گفته شده و کلید شهرها یکی پس از دیگری به آنها تحویل داده شد و دولت و طبقه ی حاکم، تنها بشار اسد و افراد خاندان اش را کنار گذاشت. بشار رفت و نخست وزیرش ماند که همه ی امور را به دست اش دادند و اینها هم آمدند و شدند حکومتگران تازه.
از سوی دیگر این نیروی تحریرالشام حتی اگر استقلال نسبی هم برای آن قائل باشیم به وسیله ی حکومت مرتجع ترکیه سازمان داده شد. پول و اسلحه و آموزش آن به وسیله این کشور و جدا از کشورهای امپریالیستی از جانب کشورهایی مانند عربستان سعودی و قطر تامین شد. ترکیه و عربستان و قطر نیز کشورهایی «متحد» امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی نیستند( برخلاف امپریالیست های انگلیس و آلمان و فرانسه که متحد یکدیگر و آمریکا هستند) بلکه زیرسلطه اقتصادی - سیاسی امپریالیست های آمریکایی و اروپای غربی هستند. این ها اموری است که این سوسیال دموکرات حاضر نیست به آن ها اشاره کند.
وی ادامه می دهد:
«جریان دیگری تحت عنوان «ارتش ملی سوریه» که در واقع عامل نیابتی دولت ترکیه است و عمدتاً متشکل از زندانیان اسلامگرایی است که از زندانهای ترکیه به شرط ورود در عملیات نظامی در سوریه آزاد شده و توسط ترکیه آموزش دیده و مسلح شدهاند، نیز مناطقی را در اشغال دارد.»
این نیرو به وسیله ی دولت مرتجع و مزدور ترکیه و برای تقابل با کردها در شمال و سرکوب نیروهای مسلح آنها در نظر گرفته شده و نقشی در پیشروی سریع به سوی دمشق نداشت. این نیروی دست ساز نیز به خوبی نشانگر سیاست ترکیه و امپریالیست ها در سوریه است.
در کنار آن شورشی هم که «در جنوب سوریه در منطقهی درعا در نزدیکی مرز اردن» که در آن «مخالفین مستقل از دو جریان بنیادگرا و بیارتباط با آنها با قوای ارتش سوریه در محل وارد درگیری میشوند و منطقه را آزاد میکنند» نقشی در این تقدیم سریع قدرت نداشت و تا کنون هم خبری مبنی بر سهیم شدن شان در قدرت شنیده نشده است.
«ترکیه، برکنار از اختلافات تاریخی با سوریه، خود را با دو مسئلهی مهم یعنی حضور حدود سه میلیون پناهنده و آوارهی سوریهای در ترکیه، و وجود یک منطقهی نیمهخودمختار کُردها در بخش مهمی از شمال سوریه در مرز ترکیه مواجه میبیند، و قطعاً چراغ سبزی به هر دو جریان بنیادگرا نشان داده که یکی دستنشاندهاش و دیگری در ارتباط با ترکیه قرار دارد.»
در واقع ترکیه عامل امپریالیست های غربی در هدایت نیروهای تحریرالشام و «ارتش ملی سوریه» و تحرک و پیشروی آنها بوده است( ارتش ملی سوریه در تقابل با کردهای روژاوا). اصطلاح«چراغ سبز» نشان دادن ترکیه به دو جریان بنیاد گرا، نقش امپریالیست های غربی را که جای خود دارد حتی نقش کثیف دولت ترکیه را نیز حاشیه ای می کند. این به این معناست که رهنما نه به امپریالیسم باور دارد و نه به کشور زیرسلطه. در بهترین حالت نظرش این است که «دولت های مستقلی» مانند ترکیه و اسرائیل با صلاحدید خود و طبق برنامه ی خود برخی دخالت ها در سوریه کردند!؟ و باز در بهترین حالت این ها با مقاصد «قدرت های بزرگ غربی» انطباق می یابد!
وی در مورد «نیروهای دموکراتیک سوریه» می نویسد:
«این جریان نیز با تأخیر ناحیههایی را در جنوب منطقه خود در دیرالزور و در غرب آن، آنسوی رودخانهی فرات اشغال کردند.»
علیرغم اشغال برخی مناطق در شمال به نظر ما نیروهای دموکراتیک سوریه نقش مهمی در سقوط 11 روزه بشار اسد نداشتند. این سقوط 11 روزه اساسا نتیجه ی تقابل نیروهای تحریرالشام و بشار اسد بوده است.
تا اینجا به نیروهای مخالف پرداخته شد حال به نیروهای خود رژیم می پردازیم:
رهنما می نویسد:
«عکسالعمل اولیهی رژیم اسد ارسال نیرو برای رویارویی با مخالفین بود. روسها نیز بلافاصله وارد صحنه شدند و بسیاری از مواضع آنها را بمباران کردند.»
در مورد این بمباران ها نیز دو گمانه می تواند وجود داشته باشد: یا اینکه این بمباران ها برای خالی نبودن عریضه بودند چرا که این گونه رها کردن بشاراسد که به گفته ی رهنما «متحد» روسیه بود نقش خوبی از روسیه برای دیگر« متحدان» باقی نمی گذاشت و یا اینکه در بهترین حالت سازش به مراحل نهایی نرسیده بود و این گونه تحرکات برای گرفتن امتیازات بیشتر از امپریالیست های غربی صورت گرفت.
در حقیقت سازشی که بین امپریالیست های غربی و روسیه صورت گرفته بود نقش اصلی را در پیشبرد رویدادها داشت. واکنش روسیه و جمهوری اسلامی و بشار اسد و ارتش تماما حکایت از اجرای یک برنامه ی کلی از پیش توافق شده دارد. رهنما اکنون نشان می دهد که نه«گزارشها و نوشتههای معتبر»ی را مد نظر داشته و نه «بررسی دقیق» کرده است. تیله ای انداخته که دهن پر کن باشد.
«با ادامهی درگیریها، سربازان سوریه در نواحی مختلف، ناراضی از وضعیت خود، رغبتی به جنگیدن نشان نمیدهند.»
رغبت نشان ندادن برخی از سربازان یک چیز است و تقدیم کردن کلید شهرها چیزی دیگر.
«تصمیم عجولانهی رژیم اسد به افزایش حقوق آنها نیز کمکی نمیکند. حتی یک هنگ سوری با تمام سلاحها خود را به عراق میرساند و تسلیم میشود. از این لحظه پیشروی مخالفان بدون مقاومت ادامه مییابد و شهرهای عمده و سرانجام دمشق اشغال میشوند.»
و اکنون می رسیم به نکته ی مرکزی نظر رهنما که تمامی تلاشش برای آن است:
«این فرایند سرنگونی نشان میدهد که سقوط رژیم اسد ظرف ۱۱ روز، برخلاف بسیاری ادعاها، توطئهای ازقبل طراحی شده از سوی نیروهای خارجی نبوده است.»
با این حال در این فرایند تنها چپزی که نمی توانست حکمی قطعی باشد سقوطی 11 روزه است.
«زمانی که اسد «صدای مردم!» را میشنود و متوجه میشود که ارتش نمیجنگد و متحدیناش هم امکان حفظ او را ندارند، پیام میدهد که حاضر به کنارهگیری است و روسها هم به همین نتیجه میرسند.»
به نظر می رسد که اسد از پیش در جریان سازش بین امپریالیست های روسیه و آمریکا و اروپای غربی قرار داشت. او به خوبی می دانست که حکومت اش پایان یافته است و هیچ راهی ندارد جز این که بساط اش را جمع کند و برود.
اینجا رهنما نکته ای در خور توجه می نویسد:
«در این میان معلوم نیست که از چه طریقی و چه کسانی با رهبری هیئت تحریرالشام تماس میگیرند که اسد میرود و نیازی به حمله و تخریب پایتخت و نهادهای حکومتی نخواهد بود.»
این همه ژست بررسی دقیق و تحلیل رویدادها و آنگاه ... گویا در همان آغاز حمله به نیروهای تحریرالشام گفته می شود که اسد قرار است برود و «نیازی به حمله و تخریب پایتخت و نهادهای حکومتی نخواهد بود». به عبارت دیگر اول حمله ای صورت گرفته و سپس به تحریر الشام اطلاع داده شده است!
در حقیقت نیازی نبود که کسانی پس از آغاز حمله با رهبری هیئت تحریر الشام تماس بگیرند و بگویند که اسد می رود و نیازی به حمله و تخریب پایتخت و نهادهای حکومتی نیست. سران تحریرالشام نه پس از آغاز حمله بلکه پیش از آن می دانستند که قرار نیست مقاومتی صورت گیرد. وعده ی دولت به آنها داده شده بود. برای همین هم آنها از ادلب حرکت کردند و برای رسیدن به پایتخت نجنگیدند بلکه به سوی آن وانت سواری کردند.
رهنما ادامه می دهد:
«روسها اسد و خانوادهاش را خارج میکنند، نخستوزیر رژیم اسد با توافق برای مذاکره و انتقال آرام قدرت به مخالفین باقی میماند. تجربهی وحشتناک عراق و سیاست «بعثزدائی» که اشغالگران امریکایی در آن کشور پیاده کردند و ازجمله نقش بسیار مهمی در ایجاد داعش داشت، و خلاء قدرتی که بر اثر بههمریختن وزارتخانهها و نهادهای دولتی و خصوصی به همراه آورد، هر دو طرف رابه این سازش تشویق کرد.»
و سپس:
«رهبر مخالفین، احمد الشرعا ملقب به الجولانی، هم زیرکانه با یک پُز دموکراتیک و وعدهی «همه با هم»، احترام به حقوق همه اقلیتهای ملی و مذهبی، حق انتخاب پوشش زنان، و محترم شمردن حق مالکیت و این که خطری متوجه امریکا و اروپا نخواهد بود، ظاهر شد و اعلام کرد که روسها هم میتوانند پایگاه هوایی همیمین و پایگاه دریایی طرطوس را حفظ کنند.»
هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه
1403
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر