۱۴۰۱ خرداد ۲۹, یکشنبه

تحلیل اوضاع سیاسی و مسائل جاری(3)

 

 

تحلیل اوضاع سیاسی و مسائل جاری(3) 

دو شکل اصلی تقابل حکومت با جنبش توده ها

دو شکل مقابله خامنه ای و پاسداران اش با جنبش توده ای 
از زمانی که جنبش توده ای خواه در اشکال شورش های عمومی و خواه در اعتراض و اعتصاب هر طبقه ی معین رو به اوج گذاشت همواره دو شکل مقابله با آن در دستور کار خامنه ای و پاسداران و دیگر نیروهای امنیتی قرار گرفته است: شکل تقابل مستقیم و شکل تقابل غیرمستقیم.
شکل مستقیم مقابله با جنبش توده ای
شکل مقابله ی مستقیم با جنبش توده ای که همه با آن آشنا هستیم عبارت است از ریختن نیروی سرکوب به خیابان ها و کارگاه ها و کارخانه ها و موسسات و اکنون بازارها، مرعوب کردن توده ها، دست زدن به اشکال گوناگون سرکوب مستقیم از آب پاشیدن و اسپری فلفل زدن تا بستن توده ها به رگبار و از تفنگ ساچمه ای تا هفت تیر و مسلسل و تیربار و از متفرق کردن تا کور کردن و کشتن آنها.
در کنار این شکل های سرکوب و جدا از تُوپ و تشرهای بی خاصیت سران حکومت، اشکال دیگر مرعوب کردن مستقیم، بازداشت های فله ای رهبران و پیشروان و فعال ترین عناصر مبارزات، شکنجه و زندان و«از بیماری جان باختن» و «خودکشی کردن» و اعدام بوده است.
همچنین است خشونت های بی دروپیکری که در بازداشت کردن زنان به قول خودشان بدحجاب و بی حجاب، در«امر به معروف و نهی از منکر»شان به کار برده می شود.
این اشکال تقابل بدون تردید در آینده نیز تداوم خواهد یافت و شدیدتر و گسترده تر خواهد شد. یکی از دلایل این شدت یافتن، گذراندن قانون جدیدی در کمیسیون امنیت مجلس برای مجازکردن کاربرد اسلحه نه تنها به وسیله ی نیروهای مسلح بلکه  به وسیله تمام نیروهایی است که مجوز داشتن آن را دارند. روشن است که اشاره به کاربرد سلاح«در موارد ضروری» و یا در« دفاع مشروع» که در این گونه لوایح است کاملا تزئینی است و تنها مفسر آن هم خود حکومت است.
افزون بر این شکل هایی که برخی از آنها  طی 30 سال اخیر اجرا شده و برخی نیز از سال 88  به این سو به کار گرفته شده و مستقیما در برابر اعتراضات و شورش ها است، برخی اشکال جانبی برای این گونه مقابله نیز وجود دارد که به ویژه طی سال های اخیر یا به وجود آمده و یا شدت بیشتری به خود گرفته است.
برای نمونه، از بالا به نیروهای انتظامی، بسیجی ها، پاسداران دستور مستقیم داده اند که مجازند خشونتی افسارگسیخته در تعقیب و گریزهای پلیس با افرادی که از نظر آنها یا جرائمی انجام داده اند و یا مشکوک به نظر می آیند به کار برند. قانونی که در بالا به آن اشاره کردیم پیش از آن که قانون شود پیشاپیش در این موارد به کار گرفته شده است و نتیجه ی آن کشته و مجروح شدن بی دلیل بسیاری از حتی غیر مجرمین نیز شده است.
آنچه در رفتار و اعمال نیروهای انتظامی در برخورد با مردم عادی و یا زنان می بینیم اساسا سرخود و بنا به میل شخصی نیروهای سرکوب و یا عصبی شدن از مقاومت مردم در مقابل بازخواست کردن و بازداشت کردن و یا تعقیب و گریز ها و غیره نیست- گرچه گاه این عصبی شدن ها از مقاومت های مردم هم می تواند وجود داشته باشد- بلکه کاملا برنامه ریزی شده از بالا است و هدف آن خشونت آمیز کردن فضا و مرعوب کردن هرچه بیشتر مردم و وادار کردن آن ها به تمکین و سکوت است.
 این مرعوب کردن مردم تنها در این شکل نیست بلکه در اعدام روزمره ی زندانیان جرائم عادی نیز خود را نشان می دهد. هدف اساسی این اعدام ها به هیچ وجه اصلاح جامعه نیست بلکه از یک سو فضا را خشونت آمیز کردن است و زمینه به وجود آوردن برای برخوردهای خشن با توده هایی که در گردهمایی ها و راهپیمایی ها شرکت می کنند و از سوی دیگر مرعوب کردن مردم و به ویژه جوان هاست که در این اعتراض ها شرکت نکنند. 
شکل غیرمستقیم مقابله با جنبش توده ای
اما در کنار این اشکال مستقیم و جانبی مقابله با جنبش توده ای، حکومت و پاسداران به خود غره اش که گمان می کنند همه گونه توانایی سرکوب جنبش طبقات استثمار شده و ستمدیده را دارند، بزدلانه و سالوسانه یک رشته عملیات را که ظاهرا ربطی به سرکوب ها و مقابله با جنبش ها ندارد به اجرا در آورده اند و یا در آینده و با رشد بازهم بیشتر جنبش توده ای در ایران به اجرا در خواهند آورد.
وظیفه ای این گونه تقابل های غیرمستقیم دوگانه است: تغییر مرکز توجه مردم از رویداد اصلی و انتقال آن به حواشی و آسیب زدن به خود مردم و یا اموال مردم
این تقابل ها از یک سو وظیفه دارند که ذهن مردم را از وقایع و یا رویداد اصلی منحرف کنند و به سوی مواردی سوق دهند که نمی توانند چنین نقشی را اجرا کنند. یعنی اجازه ندهند که توجه و همگرایی و همدلی با آن واقعه یا رویداد و تکامل آن منجر به تکامل جزیی یا کلی جنبش توده ها در مقابله با حکومت شود( و یا این نوع همگرایی ها و پشتیبانی ها، رویداد مورد بحث را مرکزی و انتقال دهنده ی جنبش عمومی به مراحل بالاتر کند). هدف این است که در گیرودار این حوادث فرعی و عامدانه صورت گرفته، رویداد اصلی گم شده و فراموش گردد و به این ترتیب نقش ویژه ی خود را در تکامل مبارزات به مراحل بالاتر اعمال نکند.
بسیاری از اتفاقات فرعی که در ضمن این گونه رویدادهای خاص پبش می آید، مثلا آتش گرفتن ساختمان ها و جنگل ها یا انفجار در معادن و مراکز صنعتی یا تصادفات و برخی اتفاقاتی که  پیش آمدن آنها عموما ذهن انسان را به سوی حکومت نمی برد از این زمره اند.
برای نمونه می توان از آتش گرفتن ساختمان پلاسکو در 30 دی ماه 1395 یاد کرد که پس از ترور رفسنجانی در 19 دی 1395 رخ داد و کاملا عمدی بود و یا از انفجاری در معدن یورت آزاد شهر در 13 اردیبهشت 1396(43 کارگر کشته شدند) یاد کرد که دو روز پس از 11 اریبهشت و برگزاری مراسم روز کارگر رخ داد و می توان به آن مشکوک بود.
 اکنون نیز روشن است که نه تنها اتفاقی که  در طی مبارزات توده های مردم آبادان پیش آمد یعنی دزدیدن سپرده های مردم از بانک ملی در تاریخ 15 خرداد 1401عمدی بود(1) بلکه ما  می توانیم حتی نسبت به  خارج شدن قطار از ریل در مسیر مشهد - یزد در تاریخ 18 خرداد 1401 به فاصله سه روز از واقعه ی نخست و یا انفجار در مجتمع کربنات سدیم فیروزآباد در 23خرداد 1401با حداقل 120 کشته و مجروح مشکوک باشیم. بروز پی در پی این حوادث موجب شد که جریان مبارزات تود ه ها در آبادان و شدت گرفتن مبارزه عمومی در کشور علیه فساد و دزدی های عبدالمالکی و خامنه ای و پاسداران اش، کاملا زیر شعاع آنها قرار گرفته و تا حدودی قدرت تاثیر و تداوم خود را از دست بدهد.
این حوادث یکی و دوتا نیست و آنقدر زیاد است که دیگر نمی توان آنها را«حادثه» دانست. شکی نیست که سران و مجریان حکومت بی خاصیت و ناکارآمد هستند و بسیاری حوادث در نتیجه ی این ناکارآمدی ها و یا دزدی ها روی می دهد؛ مانند خود سقوط ساختمان متروپل در آبادان. اما این ها هم حدی دارد. چنین میزانی از حوادث حتی در نظام هایی که عقب مانده ترین اقتصادها را دارند و بی عرضه ترین و ناکارآمدترین افراد بر آنها حاکم اند نیز پیش نمی آید. به ویژه آنچه که بسیاری از این حوادث را مشکوک و قابل تامل می کند پیش آمدن بسیاری از آنها، درست پس از بروز رویدادهای سیاسی ای که ذهن توده ها را متوجه خود و علیه حکومت می کند و یا مهم تر مبارزات خود توده هاست و نقشی که در انتقال توجه مردم از رویداد اصلی داشته اند.
این سیاست همچنین در برخی مواقع که رژیم در تنگنای سرکوب کردن قرار می گیرد و سرکوب مستقیم بدترین گزینه است و می تواند وضع را بسیار بدتر کند و یا به طرق دیگری نمی تواند ذهن را از مساله ی عمده ی جامعه منحرف کند به کار گرفته می شود.
 وظیفه ی دیگر برخی از این نوع تقابل ها ضربه ای است مستقیم به منافع، اموال و دارایی های مردم و ترساندن آنها که هر گونه پیوستن آنها به جنبش عواقب سوئی دارد. و این که اگر مردم بخواهند با جمهوری اسلامی در افتند بلایایی در انتظار آنهاست که در خواب هم نمی بینند.
این جنبه از مقابله تقریبا از سال 88 آشکار شد. زمانی که نیروهای ضد شورش با چوب و چماق به جان ماشین های مردم افتادند. پیام این خرد کردن ماشین ها کاملا آشکار بود:
« اگر نتوانیم شما را پیدا کنیم و بزنیم، به جان اموالتان خواهیم افتاد و شما بهای سنگینی برای مبارزه تان با حکومت خواهید پرداخت.»
 در آن رویداد، خود این تقابل کاملا آشکار و در کنار دیگر سرکوب های مستقیم بود. اما به مرور و در چارچوب برنامه های رژیم شکل غیر مستقیم آن نیز به وجود آمد.
در این مورد می توانیم به دزدی های کوچک و بزرگ  مسلحانه از مغازه ها به ویژه طلا فروشی ها اشاره کنیم که بسیار بیش از پیش شده است و دزدی ساده ای هم نیست. اگرچه نه همه ی این دزدی ها اما حداقل بخشی از آنها برنامه ریزی شده از جانب مراکز اطلاعات و سپاه برای مقابله با جنبش توده ها از طریق ناامن سازی فضای کشور است. 
در مجموع این نوع تقابل ها هم با فرد فرد مردم است؛ مانند دزدی های کوچک و بزرگی که از مغازه ها می شود و هم با گروهی از مردم.
منظور از از گروهی از مردم این است که در این حوادث خودساخته یا اموال گروهی از مردم به غارت می رود و یا خودشان کشته می شوند.
امر دوم پیام دیگری نیز دارد:«اگر با ما در افتید ما حوادث فراوانی به وجود خواهیم آورد.» ساختمان پلاسکو یک مورد بود و می توان مشکوک بود که بیرون رفتن قطار مشهد- یزد از ریل و بروز انفجار در مجتمع کربنات سدیم پس از مبارزات آبادان نیز مواردی دیگر به شمار آید.
 این نوع مقابله های غیرمستقیم در تمامی رژیم های استبدادی و دیکتاتوری سرمایه داری در کشورهای امپریالیستی و یا زیر سلطه وجود دارد و به همراه « خودزنی» که برای سرکوب جنبش و به راه انداختن حمام خون، آتویی برای رژیم های فاسد ایجاد می کند، جزیی از سازو کار کلی سرکوب به شمار می آید. مورد سینما رکس یکی از این موارد بود که در رژیم شاه سابق و به وسیله ساواک برنامه ریزی و اجرا شد.(2)
اما اینجا و حداقل تا کنون خامنه ای و مجتبی و سران پاسداران نخواسته اند این حوادث را به  گردن مخالفین بیندازند- آنها کارهایی دیگر مثلا مورد کارناوال عاشورا را به راه می اندازند و گردن مخالفین می اندازند- بلکه هدف شان هم منحرف کردن مردم است و هم ضربه به جان و مال مردم.
این ها موارد اصلی است که به عنوان مبارزه ی غیرمستقیم با مبارزات توده ها در برنامه های سازمان اطلاعت سپاه و دیگر سازمان های اطلاعاتی و کلا اتاق فکر امنیتی خامنه ای وجود دارد و  بسیاری پروژه های مشخص در راستای انجام آن همچون نقشه های ب و ت و...روی میز امنیتی قرار گرفته است و باید در مورد آن هشیار بود:
 تخریب و به آتش کشیدن مغازه ها و یا ماشین های پارک شده در کنار خیابان ها
دستبرد به خانه های مردم، بانک ها و شرکت ها، 
مغازه های طلا فروشی
 دستبرد به مغازه های کسبه و بازاریان اعتصاب کننده و یا آتش زدن اموال آنها
 
ایجاد انفجار در ساختمان های تجاری، ادارات، کارخانه ها و معادن و...
به این فهرست می توان موارد دیگری نیز افزود.
از حکومتی که به هواپیمای مسافربری موشک می زند و 176 مسافر را می کشد، هیچ چیز بعید نیست. 
چنانچه در مجموع به دو شکل مقابله نگاه کنیم هر دو بی ثمر خواهیم یافت. کشتارهای و شکنجه ها و زندان ها جز گاه ایجاد سکته ای کوتاه، نتیجه ای نبخشیده است و این گونه ایجاد حوادث فرعی نیز نتیجه ای نخواهد بخشید.
هرمز دامان
نیمه ی دوم خرداد 1401
یادداشت ها
1-    باید اشاره کرد که هر گونه تعرضی به اموال مردم در بانک ها موجب بی اعتمادی به بانک ها خواهد شد و نتیجه ی این امر جز بیرون کشیدن اموال و سپرده های نقدی از بانک ها نخواهد بود. این هم جز محروم شدن از سرمایه ی موجود توده ها درون بانک ها و ورشکستگی آنها نتیجه ی دیگری نخواهد داشت. به همین علت است که حضرات دزد حکومتی، سارقین خودی را «دستگیر» کرده و پیدا کردن سپرده ها را به مردم نشان دادند. این قضیه نقش خود را در زیر شعاع خود قراردادن مبارزات در آبادان و کشور ایفا کرد و آن را به پس راند. این احتمال است که دزدی مزبور یا از جانب کل اتاق فکر امنیتی نظام صورت گرفته باشد و یا به دلیل امنیتی بودن شدید قضیه، بخش هایی دست به این کار زده و در نتیجه بخش های دیگر از آن بی اطلاع بوده باشند اما در پی فهم اهمیت موضوع، خواسته اند که در یک نمایش، دستگیری دزدها اعلام شده و اموال برگردانده شده به مردم نشان داده شود. یک دلیل دیگر «پیدا کردن» سریع سارقین حکومتی این بود که خود این قضیه داشت تبدیل به یک آبادان دیگر می شد. به طور کلی تداوم چنین سیاست هایی از جانب رژیم نه تنها مورد شک و تمسخر توده ها و البته در مواردی برانگیختن بیشتر مبارزات آنها خواهد بود بلکه می تواند از درون رژیم هم لو برود و در نتیجه انشعابات دیگری رقم زند و وضع را برای کل حکومت دشوارتر کند.
2-    علیرغم تمامی بالماسکه ای که سلطنت طلبان مزدور امپریالیسم غرب و ساواکی های سابق از دهه ی هفتاد به این سو برای جعل تاریخ به راه انداختند و تلاش کردند که آن را به نیروهای مذهبی نسبت دهند، این آتش سوزی به دستورمستقیم شاه و مشاوران آمریکایی و به وسیله ی ساواک انجام شد با این قصد که به گردن مخالفین انداخته شود که در آن زمان سینماهای خالی را آتش می زدند. سلطنت طلبان مزدورامپریالیسم غرب با مخارج هنگفتی و در راستای «پاکسازی» دوران حکومت استبدادی و پلید رضاخان و پسرش از جنایت ها و ننگ ها و کثافت کاری ها، و گفتن و نوشتن تاریخ به گونه ای دیگر، تمایل داشتند خود را از آن مبرا کرده و به گردن ارتجاع مذهبی حاکم بر ایران بیندازند. غافل از این که اگر این جنایت به وسیله نیرویی غیر از ساواک و شهربانی خوزستان و آبادان انجام شده بود محال بود که دستگاه عریض و طویل ساواک آن را پی جویی نکند و عاملین آن را یا پیدا کرده و یا حداقل به شکل دقیقی به این جنایت بزرگ نپردازد، مو را از ماست بیرون نکشد و نشان دهد که کار او نبوده است و برعکس مثلا کار پیروان خمینی بوده است و بدین وسیله خمینی و پیروان اش را بی آبرو و اعتبار کند. کاری که ساواک نکرد و به جای آن سعی در ماست مالی کردن و سرهم بندی و لاپوشی جنایت کرد. برای مردم و افرادی که آن دوران گزارش های شهربانی و عاملین حکومت را در استان و شهر آبادان از طریق روزنامه ها و رادیو و تلویزیون دنبال کرده بودند این مثل روز روشن است که این جنایت کثیف که باید آن را جزو جنایات بزرگ قرن بیستم حکومت های پلید گذاشت با دستور مستقیم شاه و به وسیله ی عمال ساواک صورت گرفته بود.  این هم درست است که این سینما در آن زمان فیلم گوزن ها را نمایش می داد و استقبال روشنفکران و فعالین چپ از این فیلم بیش از نیروهای دیگر بود و در نتیجه هدف شاه و ساواک این بود که روشنفکران و فعالین چپ را در سینما مدفون کند. باری چنانکه ما یک بار اشاره کردیم خمینی و حکومت ولایت فقیه آن قدر جنایت کرده است که دیگر نیازی ندارد ما جنایات شاه و ساواک اش را هم به حساب او بنویسیم. نسبت دادن این جنایت به خمینی و هواداران اش آنها را نفرت انگیزتر نخواهد کرد، بلکه تنها شاه و مشاوران آمریکایی و ساواک اش را از این جنایت پاک خواهد کرد و مطلقا به نفع آنها و تبلیغات آنها برای بازگشت سلطنت خواهد بود. جدا از دارودسته های حکمتی که در مزدوری شان برای سلطنت طلبان و امپریالیست ها شک و تردیدی نیست، بخشی از افراد نیز که یا در جبهه ی خروشچفیست ها بوده و هستند و یا بیشتر در جبهه ی آنها قرار می گیرند، به بالماسکه ی سلطنت طلبان و ساواکی ها یاری می رسانند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر