۱۴۰۰ اسفند ۲۰, جمعه

خروشچفیست های راه کارگری و استالین بزرگ(1)

 
 
خروشچفیست های راه کارگری و استالین بزرگ(1)
 
آیا حزب کمونیست( رویزیونیست) فدراسیون روسیه پیرو استالین است؟
 
طایفه ی کمیته ی مرکزی راه کارگر در یکی از تازه ترین اعلامیه های خود در مورد جنگ اوکراین می نویسد:
«حمله ارتش روسیه به اوکراین تحت فرمان پوتین، به نقد موجب رنج و عذاب فزاینده مردم اوکراین شده است. آنها قربانیان اصلی این جنگ ارتجاعی هستند. چه به لحاظ شکل و چه به لحاظ محتوی این جنگی است از نوع جنگهای امپریالیستی که تا کنون بویژه در تخصص امپریالیسم آمریکا و متحدانش قرار داشته است. جنگی از نوع حمله و اشغال عراق و افغانستان توسط آمریکا و انگلستان و شرکای شان. هیچ نیروی آزادیخواه و عدالتخواهی نمیتواند و نمی باید از این جنگ حمایت کند. حمایت “حزب کمونیست فدراسیون روسیه ” و رای موافق آن در دوما به این تهاجم که تحت لوای شعارهای میهن پرستانه تند و تیز صورت میگیرد تنها نشان دهنده ماهیت استالینسیتی و شووینیسم روسی، (همان به بیان لنین”روس قلدر”) این حزب هست.» (از اعلامیه کمیته مرکزی سازمان راه کارگر - علیه جنگ دو اردوگاه ارتجاعی در اوکراین، 27 فوریه 2022)
ما اینجا تنها با کاربرد واژه ی«استالینیستی» کار داریم که به عناوین گوناگون به وسیله ی راه کارگری ها به کار می رود!
این واژه ی است که رویزیونیست ها، مارکسیسم غربی یا اروکمونیست ها، مارکسی های هوچی ضد مارکس و ترتسکیست های رنگارنگ که هیچ کدام نه مارکسیسم را قبول دارند و نه لنینیسم را، به کار می برند. آنها عموما این مفهوم را برای نفی حکومت طبقه ی کارگر در شوروی و نفی سوسیالیسم به کار می برند و از واژه ی «استالینیسم» برای بیان آنچه آنها« دیکتاتوری» و «استبداد» و«اختناق» و «سرکوب آزادی و دموکراسی» و « بوروکراسی» می خوانند استفاده می کنند. اکنون می خواهیم ببینیم که خروشچفیست های راه کارگری که در مجموع با همین دسته ها همراهی می کنند و یا دقیق تر بگویین خودشان معجونی از آن ها هستند آن را به چه دلیلی به کار می برند.
طایفه ی مورد ذکر این واژه را برای خواندن مواضع «حزب کمونیست فدراسیون روسیه» به کاربرده  است.
طبق این اعلامیه چون«حزب کمونیست فدراسیون روسیه» در «لوای شعارهای میهن پرستانه  تند و تیز»به تهاجم روسیه امپریالیستی به اوکراین در دوما رای موافق داده«ماهیت استالینیستی» دارد!
 گویا این کاربرد تازه ای است!؟
 و پیش از ادامه ی بحث،
یک پرسش:
 این «شووینیسم روسی» آیا خصلتی جدا از«ماهیت استالینیستی» است و یا از همان «ماهیت استالینیستی» این حزب بر می خیزد؟ یعنی آیا «شووینیسم» از «استالینیسم» بر می خیزد و یا نه این ها دو جریان اند؟
بد نبود کمی توضیح می دادید حضرات خروشچفیست!
لنین حزب سوسیال دمکرات آلمان به رهبری کائوتسکی را چه نامید؟
رای دادن حزیی که خود را«کمونیست» می نامیده به تهاجم یک کشور امپریالیستی به کشوری دیگر خواه امپریالیستی باشد و خواه زیرسلطه امر تازه ای نیست. مشهورترین نمونه، حزب سوسیال دمکرات آلمان( سوسیال دمکرات نام پیش از جنگ جهانی اول بیشتر احزاب کمونیست بود) به رهبری کائوئسکی است که در جنگ جهانی اول به اعتبارات جنگی دولت امپریالیستی آلمان رای موافق داد .
راستی حضرات راه کارگری ها یادتان است که لنین سران حزب و در راس شان کائوتسکی را چه نامید؟
اگر نیست و فراموش کرده اید که مطمئن هستیم فراموش کرده اید!؟(و نمی خواهید هم به یاد آورید) به یادتان می آوریم:
لنین آنها را رویزیونیست و سوسیال امپریالیست نامید.
آیا به یاد آوردید!
 اگر هنوز نه، به شما توصیه می کنیم کتاب های امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله ی سرمایه داری، دولت و انقلاب و انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد و بسیاری مقاله های کوتاه و بلند لنین را از سال های 1914 یعنی کمابیش از همان زمان رای دادن حزب سوسیال دمکرات آلمان به اعتبارات جنگی به بعد و در مورد گرایش های ارتجاعی انترناسیونال دوم بخوانید!
[ در مورد خروشچفیست های کمیته مرکزی راه کارگر:
حیف که استالین آن زمان عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان نبود و گرنه راه کارگری ها به مخالفت با لنین بر می خاستند و «ماهیت» این حزب را به این دلیل که به اعتبارات جنگی رای موافق داده است نه کائوتسکیستی بلکه«استالینیستی» می خواندند!] 
حزب سوسیال شوینیست فرانسه پشتیبان امپریالیسم فرانسه برای تسلط بر مستعمرات
در دوره های پس از جنگ نیز مورد حزب کمونیست(رویزیونیست) فرانسه به رهبری تورز مشهور است که از تمامی اقدامات دولت امپریالیستی فرانسه در تقابل با مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ی کشورهای زیر سلطه ی افریقایی از جمله الجزایر و زیر پا گذاشتن استقلال آنها دفاع کرد. این حزبی بود که پس از کودتای خروشچف، از تمامی موازین و معیارهای مارکسیسم- لنینیسم گسست و علیه آنچه به تبعیت از دارودسته ی خروشچف مسلکان،«استالینیسم» می نامید موضع گرفت و کمی بعد هم جهان بینی ای را که عموما«کمونیسم اروپایی»( یا مارکسیسم غربی) می نامیدند رواج داد. این حزب سوسیال شووینیست و پیرو سرمایه داران امپریالیست فرانسه، همچون مابقی احزاب اروکمونیسم ( احزاب کمونیست اسپانیا و ایتالیا و پرتغال و...) از سوی مارکسیست - لنینیست ها رویزیونیست خوانده شد.
اکنون ما به خود حق می دهیم که به پیروی از لنین و استالین و دیگر احزاب انقلابی کمونیست،«حزب کمونیست فدراسیون روسیه» را رویزیونیست و سوسیال امپریالیست و سوسیال شووینیست بنامیم و نه «استالینیست»!
  اما ای حضرات! شما که به لنین اقتدا می کنید و عبارت« روس قلدر» را برای اثبات این حکم خود- در اینجا منظور ما تساوی یا ارتباط برقرار کردن بین این واژه و واژه ی «شوینیسم روسی» از یک سو و«استالینیسم» از سوی دیگر است - از وی نقل می کنید( کسی ته و بن افکار شما را نشناسد گمان می کند لنین را قبول دارید! خیلی بلدید بابا! پنهانکاری و مانور دادن را می گوییم!) در واقع می خواهید مسائل را با هم قاطی کنید!
منظور لنین از « روس قلدر» کدامین روسیه بود؟
 می دانیم که منظور لنین روسیه ی تزاری بود و اگر بتوان دولتی را با آن روسیه تزاری مقایسه کرد و از «روس قلدر» نام برد می باید از دولت شوروی سوسیال امپریالیستی وهمین دولت پوتین نام برد( درحال حاضر امپریالیسم روسیه را خیلی نمی توان «روس قلدر» نام نهاد زیرا در حال حاضر ابرقدرت نیست و در تقابل با غرب دست پایین را دارد و فعلا می خواهد امپریالیست های غربی سرزمین های بیشتری را از دست شان در نیاورند و فردا با موشک ها و زراد خانه ی هسته ای خود، در خانه شان سبز نشوند!). اما این «شووینیسم» و این «روس قلدر» چه ربطی به شوروی زمان استالین دارد؟
حکایت چیست که کمیته مرکزی کذایی«حزب کمونیست فدراسیون روسیه» را«استالینیستی» می خواند؟ آیا این حزب واقعا استالین را قبول دارد و پیرو آموزش های وی است؟
 استالین یک مارکسیست- لنینیست بود؛ آیا آنها هم مارکسیست- لنینیست هستند؟
 آیا به این دلیل که رهبر حزبی رویزیونیست، از یکپارچگی مردم اتحاد شوروی سوسیالیستی در جنگ با نازی های آلمان صحبت می کند و بر این مبنا از استالین یاد می کند و هواداران این حزب هم در برخی از راهپیمایی های خود عکس استالین را در دست می گیرند و یاد دوران شوروی و اتحاد آن را می کنند، می توان آنها را هوادار استالین نام نهاد؟
اگر چنین باشد و شما به این دلیل آنها را«استالینیسم» خوانده اید( که البته این دلیل واقعی شما نیست بلکه شما پشت آن پنهان شده اید!) پس علت اش را نمی دانید و باید برای شما علت این سنگر گرفتن رویزیونیست های روسی را پشت استالین توضیح دهیم:
جان مان برایتان بگوید که این حزب بیشتر از خروشچف شما، ضد استالین است اما می خواهد «شوونیسم روسی» و در ابعادی گسترده تر «ناسیونالیسم آن شوروی سوسیال امپریالیستی» را که برای خودش یک ابرقدرت بود، زیر لوای استالین بر انگیزد. اما نه «شووینیسم روسی»  و نه «روس قلدر» ربطی به استالین ندارند.
یک - « روس قلدر»:
استالین به مدت نزدیک به بیست و پنج سال( از حدود 1895 تا 1917) با نظام روسیه تزاری یعنی همان«روس قلدر» که ملت های روسیه را در بند کرده بود، در کنار لنین و دیگر رفقای مبارزش جنگید. استالین و لنین جزو نخستین کسانی بودند که از «حق تعیین سرنوشت ملت ها» سخن گفتند و اتحاد آگاهانه و داوطلبانه ی آن ها را در شوروی سوسیالیستی عملی کردند.
دو- « شوینیسم روسی»:
آخر ای حضرات رویزیونیست!
 در جنگ جهانی دوم طبقه ی کارگر و خلق شوروی سوسیالیستی زیر رهبری استالین بزرگ از میهن خود در مقابل تهاجم ارتش فاشیستی امپریالیسم آلمان دفاع کرد( و شما قطعا می دانید که امپریالیست های غربی نیز راضی بودند که هیتلر به شوروی سوسیالیستی حمله کند)، نبرد بزرگ استالینگراد را آفرید و در مجموع  سرانجامی هولناک تر از آنچه که مردم روسیه برای  ناپلئون در حمله اش به روسیه در سال 1812 رقم زدند، برای هیتلر و آلمان فاشیستی رقم زد.
در آنجا این میهن پرستی کاملا به حق بود و اساسا نه «شووینیسم روسی» بود و نه«ناسیونالیسم روسی»، بلکه چنانچه نام آن را میهن دوستی طبقه ی کارگر شوروی که صرفا از روس ها تشکیل نشده بود بلکه بسیاری ملیت ها در آن بودند بگذاریم، آن گاه این میهن دوستی و دفاع از خلق شوروی بر حق بود و عین انترناسیونالیسم طبقه ی کارگر شوروی بود. زیرا این میهن سوسیالیستی به طبقه ی کارگر تعلق داشت. این میهن در عین حال پایگاه طبقه ی کارگر جهانی بود و به تمامی طبقه ی کارگر جهان تعلق داشت. حمله ی ارتش فاشیستی آلمان به این سرزمین و میهن، حمله به طبقه ی کارگر شوروی و جهان، حمله به سوسیالیسم و کمونیسمی بود که طبقه ی کارگر و خلق شوروی با زحمات و رنج ها و قربانی های فراوان بنا کرده بودند. بنابراین دفاع از آن به معنای دفاع از قدرت سیاسی طبقه ی کارگر در یک کشور و دفاع از طبقه ی کارگر جهانی در مقابل یورش و تجاوز و اشغال فاشیستی دولت امپریالیستی آلمان بود.
سه - «حزب کمونیست فدراسیون روسیه» و جناب زیوگانف:
حالا اگر یک حزب رویزیونیستی می خواهد میهن سوسیالیستی را با میهن سرمایه داری و  امپریالیستی درهم کند و طبقه ی کارگر روسیه را فریب داده و با تداعی کردن دفاع متحدانه ی آنها از میهن سوسیالیستی در زمان استالین و جنگ جهانی دوم، از احساسات پاک و شریف آنها استفاده کرده و حس ناسیونالیستی کارگران را در دفاع از کشوری سرمایه داری و امپریالیستی و یا تهاجم این کشور به کشوری دیگر برانگیزد، این چه ربطی به استالین دارد؟!
 آیا اکنون طبقه ی کارگر روسیه در قدرت است؟ آیا روسیه، سوسیالیستی است؟ آیا این کشور میهن طبقه ی کارگر است؟ آیا تهاجم نظامی امپریالییسم روسیه به امپریالیسم اوکراین را می توان با حمله فاشیسم هیتلری به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مقایسه کرد و بر این مبنا گفت این مثل آن می ماند؟
آیا برانگیخته شدن حس ناسیونالیستی خلق شوروی در مقابل آلمان هیتلری و دفاع از میهن سوسیالیستی در زمان استالین و به رهبری وی، با شیادانه برانگیختن حس ناسیونالیستی کارگران روس در دفاع از منافع سرمایه داران لاشخور حاکم بر روسیه در تهاجم امپریالیستی پوتین به اوکراین و درگیر شدن در جنگی که اساسا جنگ بین روسیه با غرب امپریالیست است یکی اند؟
 البته می توان تهاجم پوتین را با تهاجم آلمان نازی مقایسه کرد - مقایسه با تهاجم آلمان فاشیستی به فرانسه و دیگر کشورهای امپریالیستی و نه به شوروی سوسیالیستی - اما میهن دوستی و دفاع از میهن کارگران در دوران استالین با میهن دوستی و ناسیونالیسمی که «حزب کمونیست فدراسیون روسیه» خواهان آن است غیر قابل مقایسه اند.(در واقع وظیفه ی طبقه ی کارگر فرانسه هم در مقابل تهاجم آلمان، تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی و برقراری حکومت طبقه ی کارگر بود و نه دفاع از میهن سرمایه داری و امپریالیستی)  
قضایا این گونه است:
«حزب کمونیست فدراسیون روسیه» به رهبری رویزیونیستی مانند زیوگانف در سیاست های خود فرصت طلبانه و سالوسانه پشت استالین پنهان می شود تا امر کثیف خود را در دفاع از سرمایه داران حاکم بر روسیه پیش ببرد. راه کارگری ها هم می خواهند پاسخی در برابر آن ها که آن را یک حزب رویزیونیست می دانند داشته باشند. این است که به جای واژه ی رویزیونیسم و سوسیال شوینیسم و سوسیال امپریالیست، «استالینیست» را می نشانند.
نفی مارکسیسم - لنینیسم زیر لوای « استالینیسم»
ما در بالا گفتیم که این واژه ای است که:
« رویزیونیست ها، مارکسیسم غربی یا اروکمونیست ها، مارکسی های هوچی و ترتسکیست ها به کار می برند.»
دلیل به کار بردن این مفهوم از جانب این دسته ها بسیار ساده است. آنها هیچ کدام از آموزش های اساسی مارکس و انگلس و لنین را قبول ندارند و نه تنها زمانی دراز است که با این آموزش بدرود گفته اند بلکه علیه آنها نیز دهه هاست که کتاب و مقاله می نویسند.
 اما چرا «استالینیسم»؟
 زیرا برخی از آنها هنوز حاضر نیستند که مخالفت خود را با آموزش های اساسی مارکسیسم - لنینیسم زیر نام مخالفت با مارکسیسم یا مارکسیسم- لنینیسم اعلام کنند( گرچه مارکسی ها مارکسیسم را به «مارکسی» تبدیل کرده و لنینیسم را ادامه ی«مارکس لیبرال شده شان» نمی دانند و علیه انگلس و لنین بسیار گفته و می گویند) برای همین می دوند و می روند زیر پرچم ضد استالینی پنهان می شوند تا بتوانند دغلکاری و تقلب و فریب خود را راحت تر پیش ببرند.
ار سوی دیگر آنها می خواهند حکومت طبقه ی کارگر پس از انقلاب اکتبر و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و ساخت سوسیالیسم را در شوروی استالینی انکارکنند. زیر نام« استالینیسم» که همچون «انحرافی بزرگ» از مارکسیسم- لنینیسم و به کلی ضد آن نموده می شود، تمامی تجربه ی تاریخی طبقه ی کارگر در شوروی نفی می گردد.  
 به این ترتیب رد استالین به ویژه زیر نام «استالینیسم» یعنی رد مطلق آموزش های بنیانی مارکسیسم و لنینیسم( و البته مائوئیسم). یعنی رد دیکتاتوری طبقه ی کارگر و سوسیالیسم درشوروی.
 کسی و جریانی با ادعای چپ( و نه دموکرات های خرده بورژوا و یا لیبرال ها که حساب شان جداست) نیست در جهان که به رد مطلق استالین دست زده باشد و یا از«استالینیسم»( به همان معنای بالا) نام برده باشد و یا ببرد، اما به آموزش های اساسی مارکس و انگلس و لنین وفادار باقی مانده باشد و یا بماند.
 و این گونه نفی و رد مطلقی به کلی با بررسی و نقد همه جانبه ی نظرات و اعمال استالین تفاوت دارد. نقد اخیر ضمن پیروی از آموزش های درست وی به عنوان یک مارکسیست- لنینیست بزرگ و ضمن احترام عمیق به خدمات فراوان وی به عنوان یک رهبر بزرگ طبقه ی کارگر جهانی، اشتباهات وی را از یک دیدگاه مثبت و آموزنده و تکامل گرا بررسی می کند و تلاش می کند از آنها درس گرفته و در تجربه خود به کار بندد. بررسی و نقدی که مائو تسه دون رهبر طبقه ی کارگر چین و جهان انجام داد و آنها را در چین مائوئی به کار بست، از این زمره است.
پس نفی مطلق استالین زیر نام«استالینیسم» یعنی رد بنیان های تئوریک - سیاسی و عملی مارکسیسم - لنینیسم و در نهایت رد دیکتاتوری پرولتاریا اساسی ترین آموزه ی مارکس.
برای همین هم در ادبیات این گروه ها یا اساسا اثری از نام و آموزه ی مارکسیسم - لنینیسم و نیز مفاهیم رویزیونیسم و دیکتاتوری پرولتاریا باقی نمانده است و یا اگر باقی مانده باشد( مانند برخی از ترتسکیست ها) آنها آن را سالوسانه و شیادانه به کار می برند.
راه کارگری ها نیز از این زمره اند. پشت تقبیح استالین و« استالینیسم» پنهان می شوند تا رویزیونیسم و خروشچفیسم خود را پنهان کنند. آنها نمی خواهند واژه ی رویزیونیسم را به کار برند زیرا خودشان رویزیونیست اند. آنها می خواهند این واژه را از ادبیات چپ ایران حذف کرده و به جای آن واژه ی« استالینیسم» را بنشانند.
 بسیاری اکنون می دانند که کمیته مرکزی راه کارگری ها و در کنارشان دیگر دسته های راه کارگری معجونی از خروشچفیسم و سوسیال دموکراسی منحط  اروپایی هستند.
هرمز دامان
نیمه ی دوم اسفند 400
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر