۱۴۰۰ اسفند ۲۸, شنبه

یادداشت هایی در مورد جنگ امپریالیستی در اوکراین(3)

 

 

یادداشت هایی در مورد جنگ امپریالیستی در اوکراین(3)

 

خلق اوکراین قربانی اهداف و مطامع امپریالیست های غرب و روسیه

 گفته می شود که اوکراین کشور مستقلی است و حکومت این کشور مستقل است و حق انتخاب دارد. مردم این کشور هم دارای حق حاکمیت ملی هستند و به خودشان مربوط است که ترجیح دهند به سوی غرب جهت گیری کنند و عضوی از بلوک غرب باشند و نه بلوک روسیه و هیچ کس هم نمی تواند آنها را مجبور کند که راه دیگری را انتخاب کنند.

آیا این سخنان درست است؟

 به هیچ وجه! این تنها ظاهر قضیه است که به ویژه امپریالیست های غربی می خواهند در ذهن توده های اوکراینی - و در مورد این جنگ در ذهن مردم جهان - فرو کنند. آنچه در این سخنان و نظرات نادرست است این است که جهت گیری مردم اوکراین به سوی امپریالیسم غرب بر مبنای دانش و آگاهی و اراده و تصمیم طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و طبقات میانی اوکراین که جمعیت اصلی این کشور هستند و بر مبنای منافع واقعی اقتصادی و سیاسی شان اتخاذ شده است.

 این نگاه و نظریه و استدلال بسیار خام است و تنها بر مبنای شواهد حسی و ظواهر است و نه بر مبنای تفکر و تعمق و آگاهی. ظاهر قضایا این گونه است که حکومت مستقلی بر اوکراین حاکم است و این حکومت مدافع منافع ملی مردم اوکراین است. افکار عمومی پشتیبان این حکومت است و این حق این دولت و مردم پشتیبان وی است که جهت خود را تعیین کنند.

 سوی دیگر قضیه باز هم در ظاهر این گونه است که چنانچه ما دنبال مردم اوکراین راه نیفتیم و از حق آنها در تعیین سرنوشت خود یعنی در اینجا پیوستن به امپریالیست های غربی دفاع نکنیم حق توده ها را به جا نیاورده ایم. اخلاق را زیر پا گذاشته ایم و نسبت به خلق دلسوزی نکرده ایم.

 تاکید بر این این گونه همراهی کردن جز تبدیل دلسوزی نسبت به خلق به مشتی شعار بی خاصیت چیز دیگری نیست. وظیفه ی یک انقلابی کمونیست تحلیل مسائل است و تحلیل مسائل نیز باید از یک دیدگاه مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی صورت گیرد و نه از دیدگاه های خرده بورژواهای نیمچه دموکرات و یا لیبرال ها؛ نه از یک دیدگاه صرف اخلاق گرایانه و دلسوزانه ی خرده بورژوایی و بورژوایی.

شکی نیست که ما از این همه فجایعی که در طول این جنگ صورت می گیرد از این همه کشتار و ویرانی و آسیب در رنجیم و دلسوز طبقه ی کارگر و خلق اوکراین هستیم؛ و نه تنها خلق اوکراین که هستی و نیستی اش آماج حمله ی امپریالیست های روسیه و غرب قرار گرفته، بلکه همچنین طبقه ی کارگر و خلق روسیه که سربازان اش که کارگران و زحمتکشان و یا فرزندان جوان آنها هستند مجبورند برای منافع مشتی سرمایه دارمنفعت طلب حاکم بر روسیه، به جنگ هم طبقه ای های خود در اوکراین بروند.  

 واقعیت چیست؟

 واقعیت این است که طبقه ی کارگر و تودهای اوکراین حق واقعی تعیین سرنوشت خود را ندارند( این امر در مورد طبقه ی کارگر روس نیز راست در می آید). آنها در دست سرمایه داران اوکراین و امپریالیست های غرب اسیرند و این آنها هستند که دیدگاه های خود را در آنها نفوذ می دهند و به شکل دهی افکار و جهت گیری هاشان می پردازند و برای آنها تعیین سرنوشت می کنند. البته این امر را به گونه ای انجام می دهند که توده ها گمان کنند افکار و منافع خودشان را دنبال می کنند و بر سرنوشت خود حاکم اند.

اگر کمونیست ها صرفا دلسوز خلق باشند اما نتوانند خلاف جریان آب حرکت کرده و با این دیدگاه حاکم که طبقه ی کارگر و خلق اوکراین را زیر سیطره و نفوذ خود در آورده و دیدگاه وی را نسبت به منافع واقعی خود تیره و تار کرده، به مبارزه پردازند و به جای آن جهان بینی مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم را که بیانگر منافع واقعی و استراتژیک طبقه ی کارگر و خلق است است در آن نفوذ دهند، آن گاه چنین کمونیست هایی صرفا دنباله روی بینش حاکم و مسلط بر توده های طبقه ی کارگر شده و جز دلسوزی های خرده بورژوامابانه ی بی خاصیت کاری برای خلق نکرده اند. دلسوزی هایی که در عمل سیاسی خواه ناخواه و آگاهانه یا ناآگاهانه چنین جریان هایی را به دنباله روی از منافع طبقات سرمایه دار حاکم و پیروی از آنان می کشاند.

یک آرمان و یک آرزو:

اگر طبقه ی کارگر اوکراین به وسیله کار مداوم و آگاه گرانه کمونیستی به این جهان بینی و آگاهی مجهز می شد، اگر این طبقه به وسیله یک حزب کمونیست انقلابی واقعی رهبری می شد و تبدیل به رهبر توده ها می گردید و اگر مسیر حرکت مبارزه ی توده ها را تعیین می کرد، آیا وضع به کلی فرق نمی کرد؟

 روشن است که در چنان صورتی طبقه ی کارگر و خلق اوکراین این چنین قربانی جنگ میان امپریالیست ها و مطامع آنها نمی شد بلکه واقعا مستقل و متکی به خود تصمیم می گرفت و اهداف خود را تعیین می کرد. می توانست حکومت کنونی را سرنگون کند و حکومتی از آن خود بر سرکار آورد. چنان حکومتی مستقلی نه به نفع روسیه موضع می گرفت و نه به نفع غرب. هر گونه تهاجم به چنین حکومتی آشکار تهاجم به طبقه ی کارگر خلق اوکراین بود و این حق را می داد که از حکومتی که از آن خود وی است دفاع کند و مهاجم و تجاوزگر را از سرزمین خود بیرون کند و سر جای خود بنشاند. هر نوع قربانی در چنین نبردهایی ارزش والایی داشت و در خدمت عالی ترین اهداف طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش بود.(1)

 اما اکنون خود طبقه ی کارگر و خلق اوکراین اسیر حکومت سرمایه داران است. این خلق آگاهی روشنی از وضع خود ندارد و به همین دلیل هم جهان بینی سرمایه داران اوکراینی و امپریالیست های غربی بر ذهن آن مسلط است و وی را جهت می دهد. طبقه ی کارگر و خلق اوکراین( و روسیه نیز) قربانی این وضع خود و ناآگاهی خود است. و نهایت نادانی و یا منتهای رذالت است که ما تصمیمی را که از روی ناآگاهی نسبت به منافع واقعی خویش گرفته می شود، در بهترین حالت به آگاهی طبقه ی کارگر و خلق منسوب کنیم و با «دلسوزی» خود آن را موجه جلوه دهیم و در بدترین حالت آن را امری واقعی و بیرون از اراده ی خود بپنداریم که به ناچار باید سر زیر انداخت و از آن تبعیت کرد.

 چنانچه بخواهیم مقایسه ای کرده باشیم باید از وضع ناآگاه طبقه ی کارگر( و همچنین دهقانان) روسیه در 1914 یاد کنیم که قربانی مطامع امپریالیست های حاکم بر این کشور بود و به جبهه های جنگ فرستاده می شد تا از منافع سرمایه داران و ملاکین روسیه دفاع کند و هم طبقه ای های خود از کشورهای دیگر را بکشد. برخی این میان صرفا به «دلسوزی» و اشک ریختن برای خلق پرداختند امری که به حال وی سودمند نبود و تغییری در اعمال اش به وجود نمی آورد.(معمول چنین است که این گونه دلسوزی های عاطفی و صوری خرده بورژوایی همواره با بی تفاوتی های واقعی و عملی و گاه شدیدترین بی حسی و بی علاقه گی نسبت به منافع واقعی طبقه ی کارگر و توده ها همراه  می شود). 

 باری این طبقه در آن دوران در نتیجه ی فعالیت مداوم بلشویک ها در جبهه ها علیه جنگ و با شعار«جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی تبدیل کنیم» (2) به مرور دارای آگاهی سیاسی شد و جنبش ضد جنگ و برای صلح را به راه انداخت. انقلاب فوریه 1917 و سپس انقلاب سوسیالیستی اکتبر در تکامل این جنگ و در نتیجه ی رشد آگاهی طبقه ی کارگر و توده های دهقان صورت گرفت. این طبقه زیر رهبری حزب کمونیست خویش  و با آگاهی تمام علیه تجاوز چهارده کشور امپریالیستی ایستاد و از حکومت خود دفاع کرد و تمامی  آنها را از کشور خود بیرون کرد.

خلق آگاه برای اهداف عالی خویش قربانی می دهد و خلق ناآگاه قربانی می شود. قربانی دادن از روی آگاهی به منافع خویش و قربانی شدن از روی ناآگاهی به منافع خویش دو امر کیفیتا متفاوت و مخالف اند.

آیا اگر طبقه ی کارگر و توده های اوکراینی وضع آن زمان طبقه ی کارگر روسیه و توده های آن را داشتند اجازه می دادند این چنین گوشت دم توپ سرمایه داران و قربانی جنگ آنها بر سر سرزمین و منابع شان و استثمار آنها شوند؟

خلق ما

باید روشن باشد که آنچه ما در مساله ی اخلاق و دلسوزی مورد نقد قرار می دهیم صرفا در مورد طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش اوکراین نیست، بلکه کلیت آن در مورد طبقه ی کارگر و خلق خودمان نیز صدق می کند.

 اینجا می توان به ویژه از موضعی که مردم ما عموما در مخالفت با روسیه (و چین) و در پشتیبانی تقریبا مطلق از مردم اوکراین می گیرند، صحبت کرد. جدا از روشن نبودن در مورد جنگ اوکراین، پنهان نیست که بخش مهمی از این موضع گیری، از جهت مخالفت با حکومت مرتجع خامنه ای و سران پاسدار و روحانیون حاکم است که در حال حاضر طوق بردگی و بنده گی روس ها و چینی ها را به گردن گذاشته اند و کشور فروشی به آنها را پیشه کرده و به بالاترین حد رسانده اند.

ما باید این پشتیبانی را از شکل یک جانبه ی آن که اساسا شکل واکنش مخالف با حکومت خامنه ای است بیرون آوریم و به آن گستره ی مخالفت با امپریالیست های غرب را نیز بدهیم. نباید اجازه داد که این گرایش به مخالفت با روسیه و چین که در درستی آن شکی نیست اجازه رشد گرایش به همبستگی با امپریالیسم غرب را بدهد و این تصور را حاکم کند که چنانچه سران حکومت به امپریالیسم غرب متمایل شوند و یا پس از سرنگون کردن این حکومت، حکومتی نوکر غرب در ایران همچون حکومت سلطنتی پهلوی به روی کار بیاید، خوب است.

 چنین دیدگاه هایی می تواند اگر چه نه لزوما زیر نفوذ جهت گیری های باند های طرفدار روس و چین در بارگاه خامنه ای و سران پاسدارش، اما زیر نفوذ جناحی دیگر از اصول گرایان حاکم که هوادار فروش کشور به امپریالیست های غربی و نوکر غربی ها شدن هستند، اصلاح طلبانی که گرایش به امپریالیست های غربی دارند و گمان می کنند با بستن قرارداد برجام همه ی مشکلات جامعه حل می شود، سلطنت طلبان پیرو امپریالیست های غربی، تاریک فکران غرب پرست که نام روشنفکر بر خود نهاده اند و نیزهر گونه توهم لیبرالی و یا خرده بورژوایی باشد؛ نفوذی که باید با آن مبارزه کرد و از ذهن طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش خلق زدود.    

هرمز دامان

نیمه ی دوم اسفند 400


یادداشت ها

1- ممکن است این میان کسی - و ما فرض را بر این می گذاریم که این فرد صادق است- بگوید «طبقه ی کارگر و خلق اوکراین در دوره ای طولانی این ها را امتحان کرد و شکست خورد. بهتر است که دنبال آنچه امتحان شده نرود». نتیجه ی عمومی این دیدگاه جز این نیست که سرمایه داری خوب است( و البته غربی اش بهتر از شرقی اش است) و مردم اوکراین حکومت و زندگی خوبی دارند و اگر بروند زیر نفوذ غرب وضع شان بهتر هم می شود. آمال دسته هایی که این دیدگاه ها را دارند و عموما زیر نفوذ جهان بینی رایج می باشند، همان حکومت های ثروتمند غربی است و گمان می کنند نیمچه رفاهی را که بخش ناچیزی از طبقه کارگر و توده ها در آنجا دارند، می توان به همه ی کشورها گسترش داد و گسترش هم داده می شود. آنچه که نمی بینند و نمی خواهند ببینند از یک سو این است که معیشت اکثریت طبقه ی کارگر و توده ها در کشورهای حتی ثروتمند امپریالیستی همواره مورد تهدید و هجوم حکومت سرمایه داران است و از سوی دیگر آنها چشم شان را در مورد وضع فلاکت بار طبقه ی کارگر و توده های دهقان و دیگر زحمتکشان در اکثریت کشورهای زیر سلطه به روی هم می گذارند. در عین حال آنها نمی توانند کارکرد تضادهای میان امپریالیست ها را ببینند. کارکردی که همواره در هر منطقه می تواند جنگ و ویرانی و کشتار به وجود آورد و نیز چشم انداز یک جنگ جهانی را مجسم کند.

2- شعارهای لنینیست ها در مورد جنگ، بر تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی استوار بود. مبارزه علیه جنگ و برای صلح واقعی و دموکراتیک میان ملت ها جز از طریق جنگ داخلی و سرنگونی حکومت سرمایه داران و ملاکان و برقراری حکومت طبقه ی کارگر نمی توانست جامه ی عمل پوشد. باید برای توده ها تبلیغ می شد که برقراری صلح در دوران امپریالیسم و زمانی که سرمایه حاکم بر زندگی طبقه ی کارگر و توده های مردم است، ممکن و مقدور نیست. در چنین دورانی، خیرخواهانه شعار صلح دادن و امید بستن به ایجاد صلح دموکراتیک میان ملت ها امری خیالی و پوچ بود. در واقع هر صلحی درهر منطقه برای جنگی در منطقه ای دیگر است و هر صلح جهانی میان امپریالیست ها تنها به معنای تدارک جنگی دیگر است. سال ها کار بلشویک ها میان طبقه ی کارگر و دهقانان و نیز تجارب خود توده ها موجب شد که شعار جامه ی عمل به خود پوشد و انقلاب های فوریه و اکتبر به وقوع پیوندند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر