۱۴۰۰ اسفند ۲۵, چهارشنبه

یادداشت هایی در مورد جنگ امپریالیستی در اوکراین(1)

 


یادداشت هایی در مورد جنگ امپریالیستی در اوکراین(1)

 

امپریالیسم غرب و حمله ی روسیه به اوکراین

امپریالیست های غرب از عدم دخالت مستقیم در جنگ و رویارویی نظامی با تهاجم روسیه به اوکراین دم می زنند. آنها در مورد خواست دخالت ناتو به نفع اوکراین می گویند که این کار غیرممکن است زیرا چنین کاری جنگ مستقیم با روسیه است. آنها همچنین در پاسخ به خواست سران اوکراین که می خواهند فضای آسمان اوکراین پرواز ممنوع اعلام شود می گویند که چنین کاری را نخواهند کرد زیرا در صورت دست زدن به آن جنگ جهانی سوم آغاز خواهد شد.

 از سوی دیگر آنها هر گونه کمک نظامی به اوکراین می کنند و روسیه را نیز زیر شدیدترین تحریم های اقتصادی خود قرار داده اند و آن را تهدید می کنند که چنانچه کوچک ترین حمله ای به هر کشور عضو این پیمان و یا نیروهای ناتو کند با پاسخ سخت آنها روبرو خواهد شد. در مقابل امپریالیست روسیه نیز از غربی ها می خواهد که از هر گونه دخالت نظامی در اوکراین و یا فرستادن تجهیزات  و آلات و اداوات جنگی پرهیز کنند. وی نیز آنها را تهدید می کند که در مقابل چنین دخالتی واکنش نشان خواهد داد.

شکی نیست که هر گونه روبرویی مستقیم امپریالیست های روسیه و غرب این امکان را که تبدیل به جنگ جهانی سوم شود در خود دارد. این که این جنگ زود تمام شود و یا به طول انجامد تقریبا غیر قابل پیش بینی است.

 و نیز روشن است که دست زدن یا دست نزدن به عملی که منجر به جنگ جهانی سوم شود و یا کوتاه و طولانی بودن آن امری نیست که در دست امپریالیست ها باشد و به آگاهی و اراده ی آنها بستگی داشته باشد، بلکه این امری است که از تکامل عینی تضادهای اقتصادی- سیاسی و رشد ناموزون کشورهای امپریالیستی سرچشمه می گیرد. در نهایت رخ دادن جنگ بر مبنای ضرورت است و نه بر مبنای آگاهی و اراده. آگاهی و اراده ی سران کشورهای امپریالیستی و کلا انحصارات و تراست ها تابع این ضرورت است و نه برعکس. به سخن مارکس این سرمایه است که سرمایه ی شخصیت یافته یا سرمایه دار را پیش می راند.

به بیان دیگر، این تضاد عینی میان امپریالیست ها و توازن عینی و ذهنی نیروهای آنها در هر گام و مرحله است که در تحرک خود، آنها را به سوی دست زدن به چنین جنگی پیش می راند. تبدیل حالت صلح و یا نیمه جنگ - نیمه صلح( و صلح در سرزمین های اصلی و جنگ در سرزمین های کشورهای دیگر که عموما کشورهای زیر سلطه هستند)، چنانچه در جهت پیشروی تضادهای مابین امپریالیست ها باشد، با کوچک ترین حرکتی می تواند جهش کند و به جنگ جهانی منجر شود. کوچک ترین حرکت یا حرکت آخر نیز در دست کسی نیست، زیرا از یک سو از اینکه این حرکت آخر است و پشت آن جهش خواهد بود عموما آگاهی ای وجود ندارد و تازه اگر هم وجود داشته باشد و کنترل آن نیز تنها در دست خودشان باشد، مشکل بتوانند جلو خود را بگیرند و به آن دست نزنند. خرد یا آگاهی سیاسی سرمایه داران در زمان جنگ های جهانی اول و دوم و این که چنین جنگ هایی به نسبت پیشرفت ساز و برگ جنگی زمان آنها چه میزان کشتار و ویرانی به بار می آورد نیز کم نبود، اما با این وجود آن جنگ ها صورت گرفت و آگاهی و خرد تبدیل به حماقتی دیوانه وار شد. جنگ در ذات امپریالیسم است و در بهترین شرایط، امپریالیست ها تنها می توانند آن را به عقب اندازند و نه این که جهانی بی جنگ بسازند.  

اما چرا اکنون امپریالیست های غربی دست به تعرض متقابل نمی زنند؟

 آنها می گویند که چنین کاری به جنگ جهانی سوم منجر می شود و این جنگ برنده ندارد بلکه تنها بازنده دارد. این شاید تا حدودی درست باشد اما همه ی جوانب چنین عدم دخالتی را توضیح نمی دهد. 

برتری کلی امپریالیست های غربی نسبت به روسیه

چنانچه اوضاع را در مجموع  نگاه کنیم می توانیم بگوییم که اکنون امپریالیسم غرب است که دست بالا را دارد و نه روسیه؛ و این علیرغم این است که غرب مشکلات نه چندان کوچکی نیز دارد.

روسیه در حال حاضر نه ابرقدرت است و نه قدرت اقتصادی ای همپایه ی غرب دارد. از نظر سیاسی نیز جز در برخی کشورهای زیر سلطه نفوذ ندارد. در مقابل این غرب است که سیطره ی تقریبا مطلقی بر جهان زیر سلطه دارد. در عین حال در طی 30 سال اخیر این روسیه بوده است که تکه تکه شده و امپریالیسم غرب بیشتر تکه های آن را قورت داده است و خورده است. مواردی مانند جنگ در سوریه و پیشتر از آن دخالت های روسیه در گرجستان و ... جزو مواردی است که به معنای جلوگیری از بیشتر از دست دادن مناطق نفوذ پیشین است تا تهاجمی به غرب؛ گرچه در چارچوب های معینی می تواند آن را خیز برداشتن روسیه و تهاجم آن نیز دانست.

 این سان، به گونه ای تقریبا غیر قابل مقایسه این سرمایه داران امپریالیست غربی هستند که از اوضاع اقتصادی- سیاسی بهتری برخوردارند و بر بیشتر کشورهای جهان سیطره دارند؛ و آنکه موضعی برتر دارد به ساده گی نخواهد خواست که این موضع را در معرض برد و باخت قرار دهد و احیانا از دست بدهد. بر این مبنا، دست زدن به جنگ با روسیه در حالی که پایان آن روشن نیست برای غرب یک ریسک است و همان گونه که سران امپریالیست ها گفته اند ممکن است برنده نداشته باشد و در نتیجه بر روی برتری کنونی غربی ها تاثیر بگذارد. از دید آنها چنانچه جنگ در شرایط کنونی در بگیرد این امکان که آنچه غرب از دست خواهد داد بیش از آنی باشد که روسیه از دست می دهد، وجود دارد.

 بنابراین آنها بدون دست زدن به چنین ریسکی و با توجه به موقعیت برتر خود می توانند حتی اگر روسیه اوکراین را مجبور کند که از گرایش به غرب و عضویت در ناتو دست بردارد( که گویا قضایا در چنین جهتی پیش می رود) و جنگ در این حدو و حدود متوقف شود، باز در تحرکات اقتصادی و سیاسی و نظامی بعدی خود روسیه را در منگنه بگذارند و نه تنها نگذارند به ابرقدرت تبدیل شود بلکه سرزمین های کنونی وی را نیز در یک حالت نیمه مصالحه از دست اش دربیاورند.  

به این ترتیب یک وجه مهم عدم دخالت نظامی مستقیم غرب در اوکراین و درگیر شدن با روسیه از آنجا بر می خیزد که غربی ها نیازی ندارند که وارد این درگیری مستقیم شوند حتی اگر در مورد اوکراین مجبور به عقب نشینی در مقابل روسیه شوند. آنها موقعیت برتر را دارند و حتی با یک عقب نشینی موضعی در مورد اوکراین می توانند تهاجمات آرام دیگری را در آینده در جا به جای کشورهای زیر سلطه و یا  نیمه مستقل اروپایی و آسیایی سازمان دهند و روسیه را سرجای خود بنشانند.

 در یک کلام، آنکه برتر و پیش است مجبور نیست که خود را به آب و آتش بزند. طرف مقابل را آرام و کنترل می کند و با حفظ وضعیت کنونی، در انتظار فرصت تهاجم خود می ماند. تهاجمی که می تواند صرفا در شکل نظامی بروز نکند.

بحران اقتصادی و تضادهای طبقه ی کارگر و زحمتکشان با سرمایه داران

وجه دیگر خودداری امپریالیست های غربی از دست زدن به جنگ، وضع نابسامان اقتصادی این کشورهاست. آنها از سال های 2008 به بعد درگیر یک بحران اقتصادی گسترده شدند. بحرانی که در پی خود جنبش بزرگ توده های کارگر و زحمتکش را در کشورهای غربی به همراه داشت. در عین حال در این کشورها مبارزاتی مانند مبارزات جلیقه زردها در فرانسه و یا علیه تبعیض نژادی در آمریکا به راه افتاد که کار را به درگیری های طولانی مدت توده های زحمتکش با سرمایه داران حاکم کشاند. مبارزات و درگیری هایی که کنترل آنها برای دولت های امپریالیستی فرانسه و آمریکا کار چندان ساده و آسانی نبود. چنانچه آنها بخواهند درگیر جنگ شوند به ناچار باید تاثیر چنین جنگی را بر اقتصاد نه چندان توانمند کنونی خود( علیرغم برتری این اقتصاد بر اقتصاد روسیه) و بنابراین بر طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش در کشورهای خود را در نظر داشته باشند. روشن است که این امر می تواند اقتصاد آسیب دیده از بحران های دهه 2000 و نیز کرونا در این کشورها را شدیدتر و وخیم تر کند و تضاد میان طبقه ی کارگر و سرمایه داران را در کشورهای امپریالیستی دامن بزند.

اگرامپریالیست ها گاه برای انتقال بحران داخلی و پیشگیری از رشد مبارزه ی با طبقه ی کارگر و زحمتکش دست به جنگ می زنند و مسیر پیشروی و تکامل جنبش توده ها را منحرف و بدین سان بحران درونی خود را حل و فصل می کنند، برعکس آن نیز هست که گاه در شرایط ضعف و ناتوانی و از ترس به راه افتادن و رشد چنین مبارزه ای، دست به جنگ نمی زنند و به اصطلاح اوضاع را برای خود بدتر از آنچه که هست نمی کنند.

 باید توجه داشت که در دهه ی اخیر امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی، بساط نظامی شان را از عراق و افغانستان جمع کردند و این امر نیز تا حدودی نشانگر وضع کنونی اقتصادی- سیاسی و نیز نظامی آنهاست. فرصت طلبی روسیه در تهاجم به اوکراین تا حدودی با این وضع درونی و بیرونی کنونی امپریالیست های غربی نیز در رابطه است.     

 و نکته ی آخر این که که در شرایط کنونی جهانی، امپریالیسم غرب از نظر اقتصادی نیاز به روسیه دارد و یک روسیه خرد شده نمی تواند آن نقشی را که اکنون در اقتصاد جهانی و در رفع نیازهای کشورهای غربی دارد بازی کند و ممکن است وضعیتی به وجود آورد که برای آنها مناسب نباشد.

 هرمز دامان

 نیمه ی دوم اسفند 400

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر