۱۳۹۹ اردیبهشت ۷, یکشنبه

نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک سرمایه داری(1)



نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک سرمایه داری(1)

یکی از وجوه اساسی دیدگاه آواکیانیستی را تجدیدنظر در نظرات مارکس و انگلس در مورد مبارزه طبقاتی به مثابه نیروی محرک نظام سرمایه داری تشکیل می دهد. بر مبنای این دیدگاه نیروی محرکه اساسی این نظام، مبارزه طبقاتی میان کارگر و سرمایه دار نیست، بلکه نیروی آنارشی یا هرج و مرج تولید است.
 آواکیان و به دنبال وی ریموند لوتا دیدگاه خود را متکی به نظرات انگلس می دانند. خلاصه ی نظر آواکیانیست ها از این قرار است که انگس تجلی تضاد اساسی سرمایه داری را که میان اجتماعی شدن تولید و تصاحب خصوصی وسایل تولید است، در دو تضاد دیده است. یکی از این دو، تضاد میان طبقه کارگر و سرمایه داران است و دیگری تضاد میان سازمان دهی تولید در موسسات جداگانه و آنارشی تولید در سطح در جامعه . بر مبنای تفسیر آواکیانیستی،  این دو تضاد به نوبه خود یک تضاد را تشکیل می دهند. نقطه نظر نهایی آنها این است که از میان این دو تضاد، آن که نقش عمده را دارد، تضاد میان سازماندهی تولید در موسسات جداگانه و آنارشی تولید در سطح جامعه است.
افزون بر این، آواکیان و لوتا خود را به نظرات مارکس در مورد نقش رقابت میان سرمایه داران در شیوه تولید سرمایه داری متکی می دانند. آنچه که موجب  آنارشی و هرج می شود، رقابت میان سرمایه داران در بازار و بر سر کسب سود بیشتر است.  بنابراین از نظر آنها، رقابت میان سرمایه داران در سطح جامعه، نیروی محرکه عمده  شیوه تولید سرمایه داری و علت اصلی یا عمده تکامل این شیوه تولید است. آنان معتقد هستند که می توان از نظرات مارکس درباره رقابت سرمایه داران بر سر سود بیشتر، این نتیجه را گرفت که نه مبارزه طبقاتی میان طبقه کارگر و سرمایه دار، بلکه رقابت میان سرمایه داران نیروی محرکه سرمایه داری است.
بر اساس چنین تفاسیر و نظراتی است که آواکیان و دارودسته اش نظرات خود را گسترش و تعمیق داده و جدایی جنبش کمونیستی از طبقه کارگر را موعظه می کنند و در نتایج  عملی خود، به حزب کمونیست بدون پایگاه طبقاتی و یا حزب کمونیست فراطبقاتی( و یا تمام خلقی) می رسند.
شکل بسط یافته این نظرات به وسیله ریموند لوتا صورت گرفته است. وی هم در بخشی از یک جزوه به نام آمریکا در سراشیب و هم در مقاله ای با نام «نیروی محرکۀ آنارشی» و دینامیک های تغییر ( هر دو این نوشته ها در سایت آواکیانیست ها موسوم به حزب کمونیست م- ل- م موجود است)این نظرات را توضیح داده است و نوچه های ایرانی شان نیز آنها را ورد زبان خویش ساخته اند و چپ راست آنها را در بوق می کنند.
 در این نوشته توجه اصلی ما به مقاله  مورد اشاره و نیز بخش هایی از کتاب است. نخست شرح مبسوط این نظریه و آنچه  در آن به انگلس نسبت داده می شود، می آوریم، سپس نظرات انگلس را شرح داده و استنتاجات خود را بر مبنای قیاس بین این دو دسته نظرات بازگو می کنیم. پس از آن همین شیوه را در مورد  آنچه به مارکس نسبت می دهند و نظرات مارکس ادامه می دهیم و در پایان به برخی از مثال هایی که در مستدل کردن و اثبات به اصطلاح تفاسیر خود می آورند و نتایج عملی این نظرات می پردازیم.
نظرات آواکیانیست ها در باره تضاد اساسی و عمده
در مقاله درباره« نیروی محرکه آنارشی» و دینامیک های تغییر نخست به تضاد اساسی نظام سرمایه داری اشاره می شود:  
«این تضاد اساسی عبارت است از تضاد میان نیروهای تولیدی به شدت اجتماعی شده، درهم تنیده و جهانی از یک سو و روابط مالکیت و کنترل خصوصی این نیروهای تولیدی از سوی دیگر.»
نویسنده سپس به اختلافاتی اشاره می کند که در جنبش بین المللی انترناسیونالیستی بر سر حرکت تضاد اساسی در شیوه تولید سرمایه داری و نظریه ی آواکیان در این مورد، پدید آمده بود:
«در جنبش بین المللی کمونیستی پلمیک حادی در مورد ماهیت و پروسه ی عمل کرد تضاد اساسی سرمایه داری تضاد میان تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی وجود دارد. مناظره حول شکل های حرکتِ این تضاد و شکل عمده ی آن گره خورده است.
 مسأله ای که هم «مسائل مهمی از اقتصاد سیاسی را در بر دارد» و هم «در عین حال ـ و عمدتا ـ مسایل مربوط به متد و رویکرد را به میان می کشد.»
به این ترتیب بحث ریموند لوتا بر سر شکل های حرکت تضاد میان تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی و عمده و غیر عمده بودن این اشکال است.
 در اینجا لوتا بر سر منبر می رود و برای جنبش بین المللی انترناسیونالیستی که با برداشت ها و تفاسیر آواکیانیستی از نظرات مارکسیستی توافقی ندارد، موعظه می کند. ما در پایان به این موعظه ها که مشتی سفسطه است و هیچ ربطی به اتهامات جنبش بین المللی علیه نظرات آواکیان ندارد، برمی گردیم و آنها را مورد ارزیابی قرار می دهیم. در اینجا تنها  به این نکته اشاره می کنیم که لوتا مخالفین نظر خود در جنبش بین المللی انترناسیونالیستی را به دو شق« رد اصول پایه ای کمونیسم و در آغوش کشیدن دموکراسی بورژوایی» و یا« چسبیدن متحجرانه و مذهب گونه به تجربه ی قبلی سوسیالیسم و تئوری کمونیستی » متهم می کند. تصور ما این است که به این دلیل که ما نه تنها اصول پایه ای کمونیسم را رد نمی کنیم، بلکه تجزیه و تحلیل شرایط کنونی جهان را بر مبنای آنها پایه ریزی و استوار می کنیم، از این رو جزو آن دسته قرار می گیریم که «به تجارب قبلی سوسیالیسم و تئوری کمونیسم» به گونه ای « متحجر و مذهب گونه چسبیده» ایم و یا «دگماتیست» هستیم.
اکنون توجه ما به این است که لوتا چگونه  نظر خود را شرح داده و ریشه های آن را در مارکسیسم، در کدام مباحث جستجو می کند.
وی می نویسد:
«یکی از نظرات باب آواکیان نقش مرکزی را در این کار تئوریک بازی کرد. او «قوه ی محرکه ی آنارشی» را به عنوان شکل عمده ی حرکت تضاد اساسی سرمایه داری مشخص کرد که شرایط کلی مبارزه ی طبقاتی را ایجاد می کند.»
باید توجه کرد که منظور از «نیروی محرکه آنارشی» در ماهیت امر رقابت میان طبقه سرمایه دار است. بنابراین باید این گونه استنتاج کرد که«شرایط  کلی مبارزه طبقاتی» یعنی در واقع شرایط مبارزه طبقاتی میان طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار را، رقابت میان سرمایه داران و تضاد میان سرمایه داران تعیین می کند.
اینک وی به سراغ ریشه های دیدگاه خود در نظرات انگلس می رود و در بخشی از این مقاله با نام «تعمق در اقتصاد سیاسی» این گونه نظر خود را شرح می دهد:
«فردریک انگلس در اثر خود به نام آنتی دورینگ نشان می دهد که تضاد میان تولید اجتماعی شده و تملک سرمایه دارانه ی محصولِ کارِ اجتماعی شده در دو شکل متخاصم بروز کرده و حرکت می کند.» و
«یک شکل حرکت عبارت است از تخاصم پرولتاریا و بورژوازی».
و پس از شرح مختصری از تاثیر این تضاد می نویسد:
«بنابراین، تضاد طبقاتی و تضادهای اجتماعی بخشی از ضرورت مستمر مقابل پای سرمایه هستند.»
 به این ترتیب یک شکل حرکت تضاد اساسی، همانا تضاد طبقاتی، «تخاصم»، مبارزه، نبرد و جنگ طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی است. این مبارزه و جنگ طبقاتی در سرمایه داری به ناچار پدید می آید و از نقطه نظر تضاد های سرمایه داری، ناگزیر و اجتناب ناپذیر است. لوتا این معنا را به این شکل بیان می کند که این تضاد طبقاتی «بخشی از ضرورت مستمر مقابل پای سرمایه است». 
وی سپس به شرح شکل دیگر حرکت تضاد اساسی می پردازد:
«تخاصم میان پرولتاریا و بورژوازی یک شکل از حرکت تضاد اساسی است. شکل دیگر حرکت تضاد اساسی سرمایه داری تخاصم میان سازماندهی تولید در سطح کارگاه، کارخانه، شرکت منفرد و واحد سرمایه با آنارشی تولید در سطح کلی جامعه است.»
 و در توضیح تضاد اخیر می نویسد:
 «اما همان اندازه که تولید در سطح شرکتی به شدت سازمان یافته است اما در سطح جامعه هیچ گونه برنامه ریزی منظم و عقلایی موجود نیست و نمی تواند باشد...»
 به این ترتیب، شکل دوم حرکت تضاد اساسی میان برنامه ریزی و سازماندهی تولید در سطح شرکت ها و بی برنامگی و هرج و مرج در سطح جامعه است.
 و سپس گفته می شود:
 «تضاد اساسی سرمایه داری ـ تضاد میان تولید اجتماعی و تصاحب خصوصی ـ به واسطه ی این دو شکل حرکت رشد می یابد: تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا و تضاد میان سازماندهی در واحد تولیدی- شرکتی و آنارشی... در کلیت تولید جامعه. هر یک از این شکل های حرکت تاثیرات خود را داشته و در دیگری نفوذ می کند »
و بالاخره نتیجه گیری نهایی وی این است:
«اما در کلیتِ امر، تا زمانی که شیوه ی تولید سرمایه داری در مقیاس جهانی سلطه دارد، این آنارشی تولید سرمایه داری است که موجب می شود در حیطه ی مادی که بستر مبارزه ی طبقاتی را تشکیل می دهد، تغییرات اساسی به وجود آید. حرکتی که آنارشی ایجاد می کند، روابط پر هرج و مرج میان تولیدکنندگانِ سرمایه دار که توسط رقابت رانده می شود٬ شکل عمده ی حرکت تضاد اساسی است.»
از این عبارات در حالی که می توان این گونه استنباط کرد که «حیطه ای مادی» وجود دارد که «بستر مبارزه طبقاتی را تشکیل می دهد» و «آنارشی تولید سرمایه داری» عامل و «موجب» تغییر در این حیطه مادی است، اما روشن  نیست که  اولا حیطه های دیگر کدام است و دوماً خود آنارشی تولید به کدام حیطه تعلق دارد.
از سوی دیگر در اینجا به «رقابت» اشاره می شود و اینکه رقابت میان سرمایه داران مسبب هرج و مرج میان تولید کنندگان سرمایه دار است. از این نظر می توان این گونه استنتاج کرد که رقابت میان سرمایه داران و یا در واقع تضاد درون طبقه سرمایه دار و مبارزه ی درون این طبقه، که به بخش تصاحب و تملک خصوصی و یک ضلع از تضاد تعلق دارد، شکل عمده حرکت تضاد اساسی است که پیش از این گفته شد که میان اجتماعی شدن تولید و تصاحب خصوصی وسائل تولید است.( دوباره به این نکات بر می گردیم).
 لوتا سپس به امپریالیسم می پردازد معتقد است که  در زمان امپریالیسم:
«تخاصم میان سرمایه های ملی امپریالیستی گوناگون و مبارزه بر سر تقسیم جهان، به طور عمده از بطن تضاد میان ارگانیزاسیون و آنارشی ـ سازماندهی در سطح شرکتی و آنارشی در سطح تولید اجتماعی ـ رشد می کند و نشانه ی تشدید کیفی آن است. در قرن بیستم، این تخاصم موجب به راه افتادن دو جنگ جهانی شد.» و
«مبارزه ی طبقاتی در هر مقطعی می تواند در سطح محلی (ملی) یا مقیاس جهانی عمده شود. اما به طور عموم و در بازه ی زمانی طولانی و روی هم رفته، تا زمانی که شیوه ی تولید سرمایه داری در مقیاس جهانی سلطه دارد، نیروی محرکه ی آنارشی نظام امپریالیستی جهانی شکل عمده ی حرکت تضادهای انباشت سرمایه در مقیاس جهانی خواهد بود.»
اینها هستند استنتاجات اساسی آواکیانیستی از نظرات انگلس. ما عجالتا کاری به لفاظی ها و مغلطه ها و سفسطه های موجود در این تبیین که اجزاء آن وصله های نچسبی هستند، نداریم و در مقالات آتی به آنها توجه خواهیم کرد. اکنون و پیش از هر چیز باید نظرات انگلس را مرور کنیم و ببینیم که وی چگونه تضادها را شرح داده و چگونه استنتاجاتی از آنها نموده است.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه نخست اردیبهشت 99



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر