۱۳۹۸ بهمن ۳, پنجشنبه

یادداشت هایی پیرامون سخنرانی خامنه ای، تضادهای درون هیئت حاکمه و رد نشدن از روی پرچم آمریکا


یادداشت هایی پیرامون سخنرانی خامنه ای،
 تضادهای درون هیئت حاکمه و رد نشدن از روی پرچم آمریکا

 سخنرانی خامنه ای
خامنه ای بالاخره پس از هشت سال خود را مجبور به حضور در نماز جمعه و سخنرانی کردن دید. سخنرانی خامنه ای مشتی هارت و پورت های معمولی پوچ و میان تهی علیه آمریکا داشت؛ مانند «سیلی زدن به آمریکا»( البته آن چنان یواش و تازه غیر مستقیم که با نوازش یکی گرفته شد!) که تبدیل شد به «ضربه حیثیتی به هیبت این کشور» و نهایتا«اخراج از عراق»( کسی نیست به حضرات بگوید خود شما آنجا چکاره اید؟). همچنین وی به تحقیر کردن توده های مردم و مبارزات آنها پرداخت و این کار را با مقایسه سلیمانی با مردمی که شعار « نه غزه و نه لبنان» داده اند و یا مردمی که برای کشتن 176 مسافر هواپیما به اعتراضات گسترده ای دست زدند، انجام داد. اگر از این موارد بگذریم، این سخنرانی بیشتر با انگیزه پاسخ به نیازهای داخلی جریان اصول گرا و با چند هدف اساسی صورت گرفت:
یکی اینکه وضع از هم پاشیده و در حال اضمحلال دم و دستگاه هواداران حکومت را، که بد جوری دچار ریزش شده جمع و جور کند؛ و این شامل هم بخش  حکومتی و ارگان های سیاسی، قضایی و نظامی به ویژه سپاه و بسیج بود که حسابی به هم ریخته اند و سروصدای بیشتر بخش ها در آمده؛ هم آنها که غیر حکومتی هستند؛ یعنی توده دنباله رو به اصطلاح حزب اللهی که پس از « انتقام سخت» عنقش تو هم بود و لابد باید با مشتی دروغ و فریب تازه شارژ می شد. اشارات خامنه ای به  دو«یوم الله»( ترور سلیمانی جلادتوده های زحمتکش سوریه و عراق و نیز شلیک های موشکی بی خاصیت به پایگاه آمریکایی الاسد در عراق) و نیاز به «تحمل شرایط سخت»ی که حکومت در مبارزه با«کفر» با آن روبرو است، برای نیرو و انرژی دادن به این دارو دسته ها و جمع و جور کردن آنها بود.
بخش دیگر آن متوجه معترضین رسمی و متشکل اصول گرا درون دستگاه های گوناگون از مجلس گرفته تا مراکز آموزشی به ویژه دانشگاه ها بود. اینها به مرور دارند صبر و حوصله خود را از دست می دهند، اعتراضات خود را به صورت رسمی و آشکار در می آورند، در قالب تشکلاتی معین  سخن می گویند، لب به شکوه و اعتراض نسبت به سیاست های جاری باز می کنند و از آینده  تیره و تاری که در انتظار  طبقه حاکم و کلا جمهوری اسلامی است، گله و شکایت می کنند. آنها بیش از پیش پی می برند که خود خامنه ای و باند گرد آمده پیرامونش که تمامی قدرت امنیتی و نظامی را در دستان خود متمرکز کرده، مانع اساسی در راه بقای حاکمیت طبقه سرمایه دار کمپرادور مستبد مذهبی هستند. خامنه ای تلاش کرد که به نارضایی و شکایت این دسته ها نیز پاسخ دهد و آینده را روشن بنمایاند. سخنان وی دائر بر «صبار و شکور» جدای از تمجید از دسته نخست که گویا دارای این خصال هستند، دسته های اخیر را در بر می گرفت.
وی در تعریف صبار و شکور گفت:«صبّار یعنی مردمی که یکپارچه اهل صبر و استقامت هستند و با اندک چیزی از میدان خارج نمی‌شوند و شکور یعنی کسانی‌که با شناسایی نعمتها و دیدن ابعاد آشکار و پنهان آن، قدرشناس هستند.»( سخنرانی خامنه ای در نماز جمعه 27 دی ماه 98)
 و این ها یعنی حضرات حزب اللهی ها از هر صنف و قماش، صبور باشید و با اندک مشکلی( خامنه ای مشکلات کلان در تداوم حکومتش را «اندک چیزی» می نامد)از میدان به در نروید. اگر به مدد ما از خوان یغمای طبقه کارگر و توده های زحمتکش ایران برخوردارید، کفران نعمت نکنید و شکر گزار باشید و یاری کنید که باز و بیشتر بمانید و خوان مردم زحمتکش را بچاپید و بخورید»!
 انگیزه سوم سخنرانی خامنه ای صحه گذاشتن بر تصفیه درونی حکومت از جریان های پیرو، هوادار و یا متمایل به دولت و شخص روحانی بود. این تصفیه از رد صلاحیت خود نمایندگان مجلس به وسیله  شورای نگهبان آغاز شده و قطع به یقین به رد صلاحیت اکثریت باتفاق اصلاح طلبان کشیده خواهد شد. بطور کلی برنامه خامنه ای تبدیل حکومت به یک حکومت یکدست از اصول گرایان به ویژه و در درجه نخست اصول گرایان وفادار به دم و دستگاه خود و دفترش خواهد بود. صحبت های خامنه ای خواه در مورد کسانی که تلاش می کنند ایام الله را «به‌دست فراموشی بسپارند و مسائل دیگر را مطرح کنند»،«هیچ مسئله ای نباید آن روزهای به‌یادماندنی را تحت الشعاع قرار دهد»،«کسانی که سعی می کنند تصویر دیگری از این ملت در داخل و خارج تبلیغ و ترسیم کنند، با صدق و صفا با ملت رفتار نمی کنند» و نیز حمله به کشورهای اروپایی و مهمتر خواست سکوت و تنها پشتیبانی از اقدامات دارودسته اش در شورای نگهبان در مورد انتخابات مجلس در اسفند پیش رو، بیشتر این جناح را در بر می گرفت.
 به این ترتیب، این مسئله که خامنه ای پس از رویدادهای آبان، ترور سلیمانی، شلیک به هواپیمای مسافری اوکراینی و بلبشویی که در حکومت افتاده و بالاخره در باتلاق گیر کردن خودش، یعنی مواردی که تضادها را بسیار حادتر از سابق کرده است، عقب نشینی کرده و اصلاحاتی را انجام دهد، حداقل تا این زمان منتفی است. خامنه ای به  واسطه توطئه های موفقیت آمیز سی ساله اش در بیرون کردن تمامی رقبای خود از عرصه قدرت و نیز گسترش دایره نفوذ خود در برخی کشورهای منطقه، به نیروی فکری و توان عملی خود غره تر از آن است که احساس شکست کند و تن به اصلاحاتی دهد- خواه به وسیله خودش و خواه به وسیله دیگران-. اصلاحاتی که نمی تواند و نخواهد توانست آینده آن را پیش بینی کند و ممکن است گسترش و تکامل آن دامن خود وی را گرفته و از قدرت پایین بیاورد. 
 روحانی و ترک نماز جمعه
 در هفته های اخیر دو موضع روحانی حائز اهمیت بود. یکی موضع وی در قبال شلیک به هواپیمای مسافری که وی آن را « خطای نابخشودنی» اعلام کرد؛ «خطایی» که از جانب سپاه پاسداران صورت گرفت و ظاهرا بخش عمده دولت روحانی از آن بی اطلاع بود. و دیگری موضع وی در قبال رد صلاحیت داوطلبان اصلاح طلب به وسیله شورای نگهبان. هر دو موضع وی نشان از شدید شدن تضادها- حالا دیگر نخ نما شده - در هیئت حاکمه کنونی داشت. یکی متمرکز بر تضادهای دولت روحانی با سپاه پاسداران و دیگری متمرکز بر تضادها با شورای نگهبان، هر دو با خامنه ای و باند وی.
اینکه تضادها با شورای نگهبان به واسطه انتخابات پیش رو حادتر هم بشود دور از انتظار نیست. در نامه های اخیر دولت و شورای نگهبان به یکدیگر واژه هایی به کار رفته که  نشانگر تشدید تضادها و کنار گذاشتن بیشتر حجاب هاست. مثلا روحانی خطاب به شورای نگهبان گفته بود:
«مردم تنوع می‌خواهند. بگذارید در میدان انتخابات همه احزاب و گروه‌ها شرکت کنند، قطعا ضرر نمی‌کنید. با یک جناح نمی‌شود، کشور را اداره کرد.» و یا
«به مردم نگوییم که در برابر یک صندلی مجلس ۱۷ نفر، ۱۷۰ و یا۱۷۰۰ نفر کاندیدا هستند، ببینیم از چند جناح ۱۷۰۰ نفر کاندیدا هستند؟ ۱۷ نفر از چند جناح، از یک جناح؟ اینکه انتخابات نمی‌شود. مثل اینکه در مغازه‌ای از یک جنس، ۲ هزار عدد وجود داشته باشد».
و شورای نگهبان پاسخ داده بود:
«نمی‌دانستیم عدم تایید بستگان به معنی حذف جناح‌های دیگر است.» و «جنجال برای تایید افراد فاقد صلاحیت تازگی ندارد، اما پیشگامی رییس جمهوری در این پروژه ضدملی تاسف‌بار است.»
سپس دولت در جواب گفته است:«با شخصی کردن یک موضوع ملی، این دعوت رئیس جمهور را که زمینه‌سازی در راستای وحدت و انسجام ملی برای برگزاری انتخاباتی با شکوه بوده، ضد ملی خوانده و با به‌کار بردن ادبیات و کلماتی سخیف، نسبت به سخنان رئیس جمهور اعلام موضع کرده است.» و این حکایت همچنان ادامه خواهد داشت.( سخنان روحانی وپاسخ های کدخدایی در 25 دی ماه، سایت های خبری)
 از سوی دیگر، روحانی در اوضاع کنونی باید خامنه ای را خیلی زیر فشار و در انزوا و ضعیف دیده باشدکه حاضر شده ریسک ترک نماز جمعه را به آن شکل«تابلو» بپذیرد. او خواسته خامنه ای را تحقیر کند و به وی ضربه ای بزند و نشان دهد که او دیگر حتی در میان جناح خودش تحویل گرفته نمی شود و به انزوا رانده شده است. از سوی دیگر وی ظاهرا عملی «قهرمانانه» کرده که با این شکل و شیوه قهر مانند( گویا به واسطه حرف های سخنران پیش از خامنه ای علیه دولت وی) نماز جمعه را ترک کرده است.
البته روحانی و دولتش بی عرضه تر از آنند که بتوانند دست به مبارزه ای جدی بزنند.( وی می توانست پس از زدن هواپیما استعفا دهد و علی و حوضش را تنها بگذارد). آنها همچون موم در دستان خامنه ای و باند وی هستند و به اسیری می مانند که برای ساعت کشتن خود ثانیه شماری می کند، اما خود را به نفهمی زده است و گویا نمی داند که بزودی «درو» خواهد شد. اگر هم روحانی امیدی به پیشرفت مبارزه با خامنه ای داشته باشد، این به واسطه حضور بخش اصول گرایی است که هر آن امکان شدت گرفتن تضادهایش با خامنه ای می رود. جناح و باند او برای ماندن در قدرت تلاش خود را احتمالا پیرامون متشکل  و یکی کردن این بخش از محافظه کاران با اصلاح طلبان، متمرکز خواهد کرد.   
پرچم آمریکا
گویا بساط«انتقام سخت» به طور اساسی جمع شده و تنها چیزی که از آن باقی مانده، این است که کارخانه هایی دست به تولید پرچم آمریکا بزنند و خامنه ای هم اینها را گوشه و کنار خیابان ها، ورودی نماز جمعه ها و یا مراکز آموزشی بگذارد تا مردم از روی آن رد شوند و او هم دلش خنک شود که بالاخره راهی برای بیرون ریختن عقده و انتقام پوچش گرفته است!
 اما از دانشجویان گرفته تا مردم عادی تن به این خواست حکومت نداده و حاضر نیستند از روی پرچم آمریکا رد شوند.
 این امر به هیچوجه به این دلیل نیست که مثلا دانشجویان یا توده های مردم ایران علاقه خاصی به آمریکا داشته و دارند و یا پیدا کرده اند و بنابراین حاضر نیستند که روی پرچم آن رد شوند، بلکه پیش از هر دلیلی و بیش از هر دلیلی نشان می دهد که آنها از خواست حکومت سرپیچی می کنند و نمی خواهند که به امری که حکومت مرتجع ایران و باند خامنه ای می خواهد، تن دهند. این به طور عمده، مخالفت با برنامه های حکومت است و نه پذیرش مثلا دوستی آمریکا و یا فراموش کردن تضاد اساسی با امپریالیسم آمریکا.
 و به راستی که اگر امپریالیسم آمریکا(و نیز دیگر امپریالیست های غربی و شرقی) تنها به مخالفت با حکومت کنونی مبادرت می ورزید و مثلا از مبارزات مردم ایران علیه آن پشتیبانی می کرد، ما می توانستیم از نظر تاکتیکی، پشتیبانی وی را امتیاز مثبتی به شمار آوریم. ولی در ذات امپریالیسم آمریکا چنین چیزهایی نیست و هرگز تن به چنین موضع یکدست و خالی از فریبی نمی دهد. آنها در خفا همه گونه توطئه ای می کنند: از پیشبرد هر گونه سازش و بند و بست با حکومت موجود، تا پنهان و آشکار حاضر و یراق کردن خود تا در صورت نیاز دست به جنگ بزنند، و نیز آماده هواداران خود یعنی سلطنت طلبان و جمهوری خواهان نوکر صفت برای تحمیل حکومتی امپریالیسم خواسته به مردم ایران.
 بنابراین در وهله نخست، این واکنشی است مستقیما علیه حکومت و بساط تبلیغاتی و شعارهای دروغین وی برای منحرف کردن افکار به سوی آمریکا و آن هم در شرایطی که بیشتر توده ها عمق فریب های این حکومت در مبارزه با آمریکا را که به مدت چهل سال است ادامه داشته، فهمیده اند.
 به عبارت دیگر، در حال حاضر تضاد طبقه کارگر و توده های مردم با حکومت ارتجاعی خامنه ای و دم و دستگاهش، تضاد عمده است. برای آنها تضاد با امپریالیسم آمریکا  در حال حاضر تضاد عمده نبوده و غیر عمده است. اما عمده نبودن این تضاد در شرایط کنونی، به این معنا نیست که روی غیرعمده، روی پنهان و نهفته در امر تضاد توده های مردم با طبقه حاکم به ویژه جناح و باند خامنه ای ونظام ارتجاعی سرمایه داری بوروکراتیک استبدادی مذهبی، یعنی  تضاد اساسی تمامی طبقات مردمی ایران با امپریالیست ها و در راسشان امپریالیسم آمریکا، از دایره تضاد اساسی جامعه ما بیرون رفته و امپریالیسم آمریکا، دوست طبقه کارگر و تمامی طبقات مردمی ایران شده است. کوچکترین حرکت، واکنش و یا توطئه ای از جانب امپریالیسم آمریکا بر علیه ملت ایران، وضع و شرایط کنونی را تغییر می دهد و تضاد با امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها را عمده می کند و آنچه پنهان و نهفته است، آشکار و برملا می گردد.
باید اشاره کنیم  که زمانی که تضادی عمده می شود، تضادهای دیگر را تحت الشعاع خویش قرار می دهد و آنها به طور موقت به ردیف دوم اهمیت می روند. بر مبنای همین تضاد عمده جاری و درست برای جدا کردن صف خود از صف حکومت کنونی و نیز قرار دادن لبه تیز حمله به روی این حکومت و تقابل با آن است که شعار« دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست» یکی از شعار توده ها( و البته عمدتا بخش هایی از توده های مردم و نه دانشجویان)شده است.
 قواعد مبارزه چنین است که وقتی یکی از تضادها عمده می شود، در حالیکه باید توجه عمده روی تضاد عمده و پیشرفت و تکامل آن استوار باشد، در عین حال باید مواظب تضادهای غیر عمده نیز بود و نیز در حالیکه به جهات عمده هر تضاد توجه می شود، در عین حال متوجه وجه غیر عمده یا پنهان و پوشیده آن تضاد یا جهت غیر عمده آن بود تا اشتباه صورت نگیرد و یکباره از این روی به آن روی افتاده نشود. مثلا در حالیکه در حاضر دشمن عمده جاری امپریالیسم آمریکا نیست، اما نباید این گونه تصور شود که مثلا آمریکا دوست است. بین آنکه در حال حاضر و شرایط کنونی مبارزه طبقاتی، دشمن عمده نیست و آنکه دوست است، تفاوتی اساسی وجود دارد.
البته دشمن به دوست تبدیل می شود و دوست به دشمن. اما این امر یا در مورد اشخاص است و یا در مورد دولت یا دولت هایی که تغییر ماهیت داده و مثلا از سرمایه داری به سوسیالیسم و یابه حکومتی ملی تبدیل شده باشند. این امر در مورد  تضاد اساسی جامعه ما که بین تمامی طبقات مردمی و امپریالیسم و نیز ارتجاع داخلی بورژوا- کمپرادور مستبد مذهبی است، صدق نمی کند. نه امپریالیسم دشمنی است که بتواند به دوست تبدیل شود و نه ارتجاع بورژوا- کمپرادور مذهبی مستبد داخلی چنین است. نه امپریالیسم تغییر ماهیت داده و نه ارتجاع داخلی. بنابراین بحث بر سر این است که کدام دشمن در حال حاضر عمده است و کدام دشمن عجالتا غیر عمده.        
آنچه ما در اینجا به عنوان  شیوه تاکتیکی مائوئیستی طرح می کنیم، زمانی می تواند به طور درست و دقیق  به کار رود که از جانب حزب طبقه کارگر یعنی حزب کمونیست با یک رهبری انقلابی به کار برده شود. و تازه ممکن است که زمانی که به وسیله چنین حزبی به کار رود باز هم اشتباهات وانحرافات و «چپ» و راست زدنهای درون حزبی و میان پیشروان پدید آید، چه برسد به جنبش های خودبخودی و واکنش های خودبخودی.
 روشن است که زمانی که این گونه تغییرات در تضادها به وجود می آیند، جنبشی که خودبخودی است، نمی تواند شعارهایی را بدهد که کاملا با دقت و نگاه به همه اطراف و جوانب تدوین شده است و در حالیکه به روی آشکار نظر دارد، روی پنهان را نیز مد نظر داشته باشد. به عبارت دیگر در حالیکه شعارهایش بطور عمده متوجه تضاد عمده و در چارچوب آن است، در عین حال متوجه تضادهای غیر عمده باشد و وجوهی از خود را به  تضادهای غیر عمده و رویه های پنهان و پوشیده تضادها معطوف دارد.
شعار اخیر یعنی «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست» از آن دسته موارد است. می توان این شعار را این گونه تفسیر کرد که دشمن عمده ما هم اکنون اینجا و در حال حاضر حکومت ارتجاعی ایران است و نه به گفته این حکومت مثلا آمریکا. اما چنین شعاری که برآمد جنبش خودبخودی است به هیچوجه دقیق و اصولی نیست و از مصادر آن شعارهایی است که تنها به یک روی قضیه نظر دارد و آن را مطلق می کندوروی دیگر را به طور مطلق از قلم می اندازد. زیرا اینکه حکومت به دروغ می گوید که من دشمن شما نیستم، بلکه آمریکا دشمن شماست، ربطی به این مسئله ندارد که یکی از دو دشمن اصلی طبقه کارگر و تمامی توده های زحمتکش و بطور کلی طبقات مردمی ایران و عموما کشورهای زیر سلطه، امپریالیست ها و در راسشان آمریکا نیز هست.
به دنباله صحبت خود بازگردیم: در وهله دوم، واکنش مزبور، به هیچ عنوان و بسیار سخت تر از وهله نخست، به این معنا نیست که چون دانشجویان و توده مردم حاضر نیستند از روی پرچم آمریکا رد شوند، پس آنها هر گونه دخالتی را از جانب این امپریالیسم در امور داخلی خود را می پسندند و یا بدتر از آن تمایل دارند که آمریکا برایشان دولتی مورد علاقه خویش و وابسته به خودش سرکار بیاورد. حکومتی از سلطنت طلبان و یا جمهوری خواهان نوکر صفت طرفدار آمریکا.  دانشجویان در بیشتر گردهمایی و راهپیمایی های اخیر خود در دانشگاهها علیه دخالت قدرت های خارجی در امور کشور موضع گیری کرده و شعارهای نه به ارتجاع داخلی و خارجی را داده اند( می توان شعارهای علیه مسیح علی نژاد«علی نژاد و ارشاد، ارتجاع و انقیاد»  و نیز همین چند وقت پیش در روز دانشجو شعار« مجاهد، پهلوی، دو دشمن آزادی» علیه مجاهدین و پهلوی چی ها را برای نمونه آورد که  هر دو موجب هوارهای مزدور ترتسکیستی مانند حمید تقوایی و دارودسته کمونیسم امپریالیستی وی هم شد).
اگر  مردم را ملاک بگیریم ، آنها نیز به هیچوجه ترور سلیمانی ( اینجا کاری به نادرستی نظر بسی از آنها در مورد شخص سلیمانی نداریم) را به وسیله دولت آمریکا، برنتابیدند و همچنانکه در مقالات دیگر اشاره کردیم، یکی از دلایل شرکت در مراسم عزاداری وی همین دلیل بود.
 و بالاخره در وهله سوم، رد نشدن از روی پرچم آمریکا نشانگر تمایل نیمه غریزی و نیمه آگاهانه و در عین حال فروتنانه و صلح طلبانه مردم ایران است که نه علاقه ای دارند که آغازگر جنگی علیه امریکا باشند و نه تمایل دارند که آمریکا آغازگر آن باشد. آنها با رد نشدن از روی پرچم آمریکا نشان می دهند که حاضر نیستند دنباله رو ادا و اطوارهای فریبکارانه و ماجراجویی های بی حاصل طبقه ارتجاعی حاکم به ویژه باند خامنه ای باشند و همواره سایه جنگی را بر سر خود حس کنند که هر بار با الم شنگه دروغین به راه انداختنی از جانب باند خامنه ای، بیم و امکان آن می رود.
به این ترتیب، از رد نشدن از روی پرچم آمریکا می توان هر گونه برداشتی کرد، الا اینکه مردم ایران امپریالیسم آمریکا را دوست خود پنداشته اند.
 هرمز دامان
دوم بهمن 98   





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر