۱۳۹۸ دی ۲۰, جمعه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(10)


امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(10)

اهداف و استفاده های امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی از ترور سلیمانی
 ظاهرا ترور سلیمانی هم به نفع امپریالیسم امریکا تمام شده و هم به نفع طبقات حاکم بر جمهوری اسلامی. بازی ای  با اصطلاحات رایج «دو سر برد».
اما در حالیکه برای سران آمریکا استفاده از این ترور اساسا وجوهی بیرونی  داشت، و در سیاست خارجی این کشور برای ایجاد امنیت سرمایه های آمریکایی در خاورمیانه جای می گرفت، برای جمهوری اسلامی برعکس این ترور نفعی و استفاده ای اساسا درونی داشت و در سیاست داخلی این کشور جای گرفت.

اهداف و استفاده های دولت آمریکا از ترور سلیمانی
آمریکا با ترور سلیمانی اهداف چندگانه ای را پیش برده است:
ضربه شست
 نخست ضربه شستی نشان جمهوری اسلامی داده است و گفته که در همین چارچوب های موجود هم اگر پا را از گلیم خود درازتر کند و بخواهد برای تغییر شرایط خود در عراق یا دقیقتر نجات خود از زیر ضربات جنبش مردم عراق، مثلا امپریالیسم آمریکا را قربانی کند، آنگاه آمریکا به هیچوجه این را تحمل نخواهد کرد.
در این مورد تنها اشاره کنیم که بخشی از پیکان حمله جنبش عراق متوجه جمهوری اسلامی و دخالت هایش در عراق و به ویژه کشتار کارگران و زحمتکشان این مرز و بوم بود و حملات  اخیر جمهوری اسلامی و گروههای نیابتی اش به پایگاههای آمریکا و سفارت این کشور در عراق این هدف را دنبال می کرد، که پیکان تیز حمله جنبش را کج کرده و متوجه آمریکا کند. یعنی کشوری که در عراق حضور دارد اما عجالتا( احتمالا) کمتر از جمهوری اسلامی زیر ضرب جنبش مردم عراق است و کمابیش شعارهایی جانبی علیه وی در این جنبش داده می شود.
محدود کردن سپاه قدس
 دوم اینکه سرکرده سپاه قدس را که وجه اساسی وجودش، درست زیاده خواهی های( یا بلند پروازی ها) سران جمهوری اسلامی در منطقه و در میان مسلمانان شیعه، از خمینی تا کنون و به ویژه جناح خامنه ای بوده است، حذف کرده است. این امر سپاه قدس را در شرایط افت شدید قرار می دهد. هم اکنون گفته می شود که سران جمهوری اسلامی از نیروهای نیابتی خود در کشورهای لبنان، سوریه، عراق و یمن خواسته اند که دست به حمله ای علیه پایگاه های آمریکا، نیروهای  این کشور و یا منافع آن نزنند.
به این ترتیب یکی از اهداف آمریکایی ها که همانا مبارزه با گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و تبدیل منطقه به یک محیط ناآرام برای انتقال نفت و انرژی و  نیز سرمایه های امپریالیستی  است، حداقل به گونه ای «نمادین» تحقق یافته است.
علت «نمادین» بودن قضیه این است که سپاه قدس کماکان هست و گرچه با حذف سرکرده مهم اش، ضربه ای شدید و خرد کننده به آن وارد شده، اما می تواند پس از مدتی آن را ترمیم کند. بنابراین تضادها در خصوص گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، بین امپریالیسم آمریکا و سران جمهوری اسلامی کماکان پابرجاست و دعواها کماکان ادامه خواهد یافت.
راندن سران ایران به پشت میز مذاکره
 و سوم:  ضربه ای که با این ترور به جمهوری اسلامی وارد شد، شآن و جیثیت سران این کشور و به ویژه هواداران متعصب آن را به زیر سئوال برد. ترامپ رئیس جمهور آمریکا به «نامتناسب» بودن این ترور در قبال اقداماتی که تا کنون باند خامنه ای و سپاه پاسدارانش انجام داده( زدن پهپاد آمریکا، توقیف یک کشتی انگلیسی و نیز تاسسات نفتی آرامکو) کاملا واقف بوده است و تکرار کرده است که اگر سران جمهوری اسلامی اقدامی علیه آمریکا انجام دهند، پاسخ آمریکا  باز هم نامتناسب خواهد بود. از نظر ترامپ، این امر نامتناسب بودن، همچون زدن هواپیمای مسافربری پیش از پایان جنگ با عراق، شوک لازم را به سران جمهوری اسلامی به ویژه خامنه ای و سپاه پاسدارانش وارد می کند و به آنها نشان می دهد که نمی توانند از طرق بازی با جنگ و مذاکره و انتظار کشیدن برای انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا مسائل خود را پیش برند.
به این ترتیب یکی از دیگر اهداف آمریکا  پیش راندن جمهوری اسلامی به سوی انتخاب گزینه مذاکره و نشستن پشت میز مذاکره و فراموش کردن جنگ بازیهای کودکانه است. 
 بنابراین و به طور خلاصه اهداف اصلی امپریالیسم آمریکا، مبارزه با تحرکات جمهوری اسلامی در منطقه و مجبور کردن آنها به نشستن پشت میز مذاکره بوده است.

ضرر ها و استفاده ها سران جمهوری اسلامی
شکست بیرونی
برای جمهوری اسلامی بعد بیرونی قضیه یک شکست کامل بود. یکی از سران مهم نظامی این کشور که مسئول پیشبرد سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی بود و در سرکوب  مبارزات خلق های سوریه و عراق و همچنین سرکوب مبارزات طبقات مردمی ایران در داخل ایران نقش اساسی داشت، ترور شده بود. این مسئله ضربه ای نامتناسب با اقدامات خامنه ای و سپاه علیه آمریکا و یک شوک کامل بود.
 در واقع،  ترور سلیمانی ضربه ای کمر شکن بر پیکر سپاه قدس و در نتیجه سیاست بیرونی سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در منطقه وارد کرد و تا این سپاه قدس بیاید و از این ضربه، قد راست کند، زمان زیادی می برد. به ویژه اگر قرار باشد که جمهوری اسلامی بر سر اهداف خود در منطقه باقی بماند و پس از ترور، یک عقب نشینی استراتژیک  و تسلیم شدن به خواست های دولت آمریکا و شرکای اروپایی اش را سامان ندهد و گردن به اوامر آنها نگذارد.
لازم به اشاره است که از دیدگاه سران جمهوری اسلامی، سپاه قدس با پیشروی های خود در منطقه، دست جناح های حاکم در ایران به ویژه جناح خامنه ای را برای بده و بستان و گرفتن امتیاز از امپریالیست ها و دول منطقه و در تحلیل نهایی تلاش برای بقاء در جهان کنونی باز گذاشته است.بر این مبنا به نظر می رسدآنها تا زمانی که مطمئن نشوند که بقای آنها تضمین می شود به بندبازی های این چنین مشغول خواهند بود.  
 به این ترتیب، از نظر بیرونی، ترور سلیمانی مسئله ای می شود بطور عمده برای مظلوم نمایی و داد و جنجال های پوچ و توخالی ضد آمریکایی. اما حتی در مورد این وجه از نتایج این ترور باید گفت که وجه مزبور یعنی مظلوم واقع شدن جمهوری اسلامی در مردم عراق که جنبش خویش را ادامه می دهند، تاثیری نگذاشته است.
تغییر تضاد داخلی به تضادی بیرونی
اما جمهوری اسلامی تنها و یا بیشتر در بعد داخلی توانست که از ترور سلیمانی استفاده کند. با توجه به این که تضاد بین  طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی با حکومت مرتجع جمهوری اسلامی پس از افزایش قیمت بنزین رشد بیشتری کرده و به حدود نوینی گسترش یافته و فضای داخلی زیر تاثیر شکاف عمیقی بین مردم و حکومت بود، ترور درست نتایجی را داد که جمهوری اسلامی به ویژه جناح خامنه ای دنبالش بود.
ما در این مورد در مقالات جهش های تازه در جنبش دموکراتیک بخش 8 و نیز مقاله درباره ترور سلیمانی سرکرده سپاه قدس، به این مسئله مکرر اشاره کردیم که سران جمهوری اسلامی با اقدامانی معینی در عراق( حمله به پایگاههای آمریکا و بعد سفارت آمریکا در عراق) در صدند شکاف بزرگ واقعی ایجاد شده در داخل( و نیز مردم  زحمتکشان عراق با جمهوری اسلامی) را با ایجاد شکافی تصنعی میان خود و امپریالیسم آمریکا پر کرده و وضع تضادها را تغییر دهند. این امر البته، نه با حمله به پایگاه آمریکایی و نه با حمله به سفارت نتوانست انجام شود؛ اما آنچه این اقدامات نتوانست صورت دهد، ترور سلیمانی انجام داد و درست همان نتایجی را برای سران جمهوری اسلامی به بار آورد که آنها با چنگ و دندان، با ماجراجویی در منطقه و به بهای پیش روی به سوی جنگ( و یا حداقل بازی با جنگ) در جهت آن اقدام کرده بودند.
در واقع پس از ترور سلیمانی تمامی جناح های حاکم سنگ تمامی گذاشتند و از تمامی تجارب خود استفاده کردند تا از یک جلاد خلق ایران و برخی از دیگر خلق های منطقه، یک قهرمان ملی بسازند و حداقل در ایجاد این توهم که فرد مزبور قهرمان بوده است در لایه های از طبقات مختلف مردم موفق بودند. آنها تلاش کردند تا  با استفاده از این فرصت، شکاف به وجود آمده را ترمیم کنند و وحدت کاذبی را که میان حکومت و مردم به وجود آمده، جار بزنند.   
سه روز مراسم عزاداری برپا شد و بخش مهمی از مردم ایران در این عزاداری شرکت کردند. در مورد توهماتی که در مورد سلیمانی وجود داشته و دارد هم به کرات اشاره شده و هم خود ما در همین سلسله مقالات در بخش 9 اشاره کردیم.
دربالا در مورد واکنش مردم عراق نسبت به ترور سلیمانی صحبت کردیم؛ اکنون باید اضافه کنیم که چنانچه وضع مردم ایران را در برگزاری سوگواری با مردم عراق و تکامل ویژه جنبش ها در این دو کشور مقایسه کنیم ، به نظر می رسد که ملت ما درگیر تنش ها و تضادهایی روانی، مذهبی، فرهنگی- تاریخی و به ویژه اسطوره سازیهایی مذهبی و ملی شدیدی است که مردم عراق درگیر آنها نیستند و فراغ بال بیشتری دارند. گرچه اینجا این تمایز به میان می آید که ابومهدی المهندس معاون رهبری یک گروه فرعی در عراق بود و سلیمانی فرمانده سپاه قدس و یکی از سران مهم نظامی حکومت مستقر.  

واکنش ایران به ترور و «انتقام سخت»
نخست فریادهای سادیستی سران کشور به ویژه فرماندهان چاق و چله و فربه( بهتر است بگوییم مرفه یا غوطه ور در رفاه که شامل آنها که ظاهری چاق و چله ندارند نیز بشود!) سپاه بود که فرق آسمان را می شکافت و همه موجودات عالم را از پرندگان و چرندگان مجبور به جستجوی سوراخی و پناه گرفتن در مکانی امن می نمود! و سپس خود «انتقام سخت» آمد. مضحکه ای تمامی عیار صد و هشتاد درجه مخالف آن فریادهای آسمان خراش!
در واقع، انتقام سختی که سران جمهوری اسلامی از دولت آمریکا گرفت یک انتقام باسمه ای و یک شوی تمام عیار و یک کمدی واقعی( واژه های دم دست نیز برای بیان «انتقامی» چنین مضحک کفایت نمی کنند!) بود. یک مسخره کردن انتقام!
 چند تایی موشک به سوی پایگاهی آمریکایی( احتمالا برخی از آنها را به بیابان های اطراف) انداختند و پیش از آن هم «مودبانه» به دولت عراق اطلاع دادند که می خواهند حمله موشکی کنند و برای دولت آمریکا هم پیام فرستادند که:
«می خواهیم برای حفظ آبروی خود و برگرداندن «عزت» لگد مال شدمان، واکنشی نشان دهیم که اگر نشان ندهیم پایه هایمان از دستمان می رود. قصدمان این نیست که خونی از دماغ کسی از نیروهای شما بیاد. ما آدم کش نیستیم. شما کمک کن، رحم کن و به اقدام ما واکنشی نشان نده و ما را در وضعیت بدتری قرار نده».( نگاه کنید به ضجه و ناله هایی که در پس نامه های پررنگ و لعاب سران جمهوری اسلامی به ویژه ظریف وجود دارد)
 بعد هم  ترامپ و شورای امنیت ملی آمریکا تشکیل جلسه دادند، و چون اطلاعات و داده ها و پیغام و پسغام ها را مرور کردند، ترامپ نظر خود را برای سخنرانی در آن شب تغییر داد و به روز بعد محول کرد و آنگاه همه رفتند و آسوده خوابیدند تا روز بعد! ترور سلیمانی برای آنها موفقیتی بزرگ به همراه آورده بود. روز بعد مقامات آمریکا از اینکه جمهوری اسلامی بچه خوبی بوده و کسی  در حملات موشکی آن کشته نشده، و آنها واکنشی نشان نخواهند داد، صحبت کردند. ترامپ هم یواش یواش آماده شد تا «صلح را در آغوش» کشد.
 از این سوی هدایت عملیات موشک پرانی به عهده فرمانده کل قوا یعنی جناب خامنه ای بود. ایشان تنها می خواست« سیلی» ای کوچک به گوش آمریکا بزند. خامنه ای در جریان جزیی ترین امور بود و به خوبی می دانست موشک ها قرار است کجا بخورد. برای همین او از اصطلاح «سیلی» استفاده کرد و بعد هم گفت که انتقام یعنی بیرون رفتن آمریکا از منطقه!
اما پس از اینکه «گند کار درآمد» و روشن شد که ترقه ای درشده و همه صحبت ها پیرامون صدای ترقه است، همه شروع کردند به توجیه پایه هایی حزب اللهی خود که خشمگینانه  دنبال «انتقام» بودند و از حضرات چاق و چله ها و مرفه های سپاه می خواستند برای خاطر آنها با آمریکا در بیفتند. تمامی بلندگوها از فارس و تسنیم و کیهان  و ...  پر بود از مشتی دروغ و قوت قلب دادن به هوادارانی که منتظر بودند صدای ناله های آمریکاییان را بشنوند و شرح آنها از  عملیات بزرگ انتقام جمهوری اسلامی. شرحی از این گونه:
 «جمهوری اسلامی ایران بزرگترین حمله ممکنه را به یکی از بزرگترین پایگاههای آمریکایی کرد. حمله ای که از جنگ دوم جهانی تا کنون مانندی نداشته است. صدها آمریکایی کشته شدند و هزاران نفر مجروح شدند. دهها هواپیمای نظامی از بین رفت؛ تاسسیات نظامی نابود شد و ...»!
 اما خیر! از این خبرها نبود. و اکنون دروغ می شنیدند که «آمریکا با هلی کوپتر کشته ها و مجروحین را برد»؛ و یا« ما نمی خواستیم آدم بکشیم» و بالاخره رسوایی ها که بیشتر شد و  اعتراض ها که بالا گرفت گفتند که« این تازه اولین گام از انتقام سخت است و دنباله دارد» و «ما می خواهیم آمریکا را از منطقه بیرون کنیم».
 فضاحتی واقعی! و این ها در حالی است که مثلا محسن خان رضایی  و دیگر سران رژیم گفته بودند که« ما جنگ نمی خواهیم و اگر آمریکا واکنش نشان ندهد، بساط «انتقام سخت» جمع می شود و دنباله ای نخواهد داشت. روشن است که پایه ها اقناع نشده اند.
 به این ترتیب نظر آن نیروهایی در طبقات حاکم رای آورد که پس از زدن هواپیمای مسافربری ایرانی در سال         1367 به وسیله آمریکا، هارت و پورت های توخالی و «راه قدس از کربلا می گذرد» را کنار گذاشته و نوشیدن جام زهر را به خمینی توصیه کردند. این بار نیز ترور سلیمانی - حداقل تا کنون - همان نقش را بازی کرده است. ترور وی حضرات را از عرش اعلی به زمین آورد. گویا جام زهر کذایی بار دیگر آماده شده و می خواهد که نوشیده شود.

اتحادی با وجوه متضاد
 نکته دیگری را هم در مورد گردهمایی مردم در مراسم عزاداری اضافه کنیم. تردیدی نیست که موضوعی که مردم را متحد کرد، تا آنجا که پای شخصی به نام سلیمانی و کارهای وی مطرح است، تماما نادرست و از توهم در مورد این شخص سرچشمه می گیرد. اما نباید فراموش کرد که سلیمانی را امپریالیسم آمریکا ترور کرد. بنابراین یک وجه ضدامپریالیستی شدید در نفس حرکت مردم نهفته است که باید آن را هم از موضوع مشخصی که به دلیل آن گرد آمدند یعنی سلیمانی جلاد و هم از وجه ضدامپریالیستی دروغینی که حکومت جمهوری اسلامی به دلقک بازی های خود می دهد، و یا استفاده ای که از این گردهمایی به نفع خود می کند، تمیز داد. این ها باید از یکدیگر جدا شده و هر کدام  چون رشته هایی جداگانه بررسی شوند.
 همین وجه ضد امپریالیستی و ضد« خارجی» تاریخی و ضد تحقیری که امپریالیست ها در حق مردم ایران روا می دارند، بود که اشک ترامپ و امپریالیست های آمریکایی را در آورد.  بیخود نبود که ترامپ از زدن آثار فرهنگی ایران صحبت کرد و تلاش کرد تا مردم ایران را تحقیر کند. او اینها را از دق دلش گفت.
 این اتحاد در واقع هشداری بود به امپریالیست ها. از اینکه اگر امپریالیست ها به سرزمین ایران تجاوز کنند، چه اتحادی می تواند بین مردم ایران پدید آید. البته چنین اتحادی قطعا زیر پرچم حکومت مرتجع کنونی نمی تواند پدید آید، بلکه تنها می تواند در زیر رهبری طبقه کارگر و حزب این طبقه به عالی ترین شکل خود تکامل یابد.

در مورد هواپیمای اوکراینی و کشته شدن 176 نفر
نتایج تحقیقات انجام شده تا کنون نشان از زده شدن هواپیما با پدافند است. بدون تردید دولت آمریکا و ترامپ ( و همچنین روسیه) اطلاعات جامعی دارند و تا حدودی بخشی از آن را بیرونی کرده اند. دولت های اوکراین و کانادا صریحا گفته اند هواپیما در نتیجه شلیک موشک سقوط کرده است. شرکت های هواپیمایی هم یکی پس از دیگری پروازهای خود به ایران را حذف کرده اند. از این سو، موسسات و سران جمهوری اسلامی صحبت های متضاد فراوان کرده اند و دروغ های شاخدار ردیف، که آخرین آنها حمل بنزین قاچاق و آتش گرفتن هواپیما در نتیجه احتراق آن بوده است.
 روشن است که کسی موشک حواله هواپیما نمی کند، مگر آنکه به عواقب آن اندیشیده باشد و مگر اینکه فکر کرده باشد که خواهند فهمید با موشک زده شده است. اما چه اهمیتی دارد که بفهمند!
اگر کار سران جمهوری اسلامی باشد که به احتمال فراوان است، آنها به مقاصد خود رسیده اند. اکنون در تمامی رسانه های بین المللی بجای اینکه در صدر اخبار، ترور سلیمانی و حکایت انتقام کذایی جمهوری اسلامی باشد، صحبت از سقوط هواپیمایی با بیش از 176 سرنشین است. جمهوری اسلامی عجالتا شکاف را پر کرده بود. خسارات را تحمل کردن و سرزنش ها را شنیدن به دلیل زدن یک هواپیما که نهایتا می شود گفت اشتباهی رخ داده است، ساده تر از تحمل آن شکاف مهلک بین مردم و نظام بود!
 می ماند این پرسش اساسی که آیا بهره برداری از تجمع  یک ملت در سوگ یک ضد قهرمان تا کجا می تواند ادامه یابد؟
 به نظر ما تا جایی که سلسله ای از فعالیت ها، رویدادهای و یا جرقه ای وضع را بر نگرداند. در بخش گذشته اشاره کردیم که ترور سلیمانی جرقه ای بود که وضع را به سود جمهوری اسلامی برگرداند. اکنون حکایت انتقام و نیز هواپیمای اوکراینی وضع را تا حدودی به ضد جمهوری اسلامی برگردانده است. احتمالا حوادث دیگری نیز در راه است. دیر نیست که بر بستر فعالیت های آگاهگرانه و مبارزه جویانه و جنب و جوش توده ها، اتفاقی یا رویدادی نقش همان جرقه را بازی کند و وضع را به نفع رشد تضاد تمامی  خلق ایران با این رژیم هیولایی برگرداند و آن را رو آورد.
ادامه دارد.
 هرمز دامان
 نیمه دوم دی ماه 98





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر