۱۳۹۸ دی ۱۸, چهارشنبه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (9)


امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (9)

تغییرات موقتی در اوضاع
شرایطی که در نتیجه ترور قاسم سلیمانی به وسیله امپریالیسم آمریکا به وجود آمد، 180 درجه تضادها را، حداقل در کوتاه مدت تغییر داد. تضاد میان خلق زحمتکش ایران ( و نیز تا حدودی عراق) با حکومت ارتجاعی حاکم را از رده نخست اهمیت به رده دوم برده و تضاد میان این حکومت ارتجاعی و امپریالیسم آمریکا را برجسته و حداقل تا کنون از نظر شکلی به مثابه تضاد عمده نموده است. در حالیکه تا چند روز پیش فضای سنگینی بر ایران حاکم بود و طبقه کارگر و توده های زحمتکش مردم با کینه  و نفرتی عمیق در یک سو و خامنه ای مرتجع و سپاه پاسدارانش و دیگر حکومتیان و دولتیان دغل با اختلاس ها، دزدی ها و جنایت هایشان در سوی دیگر قرار داشتند، ترور مزبور وضع را به گونه ای کرد که اکنون در ایران جار و جنجالی تبلیغاتی پیرامون تشیع جنازه سلیمانی برپاست، و داد و فریادهای ضد آمریکایی به گوش آشنا و توخالی، جای آن مبارزات را گرفته است.

مراسمی برای یک جلاد
اگر از اجبار درآمدن به مراسم عزاداری که شامل نیروهای حکومتی است، و نیز بسیاری از تضادهای نظری و سیاسی در مردمی که در این مراسم شرکت می کنند، مانند این مسئله که برخی از شرکت کنندگان بین موافقت با سلیمانی و مخالفت با حکومت فرق می گذارند - و البته به نادرست - بگذریم،  بخشی از مردم که در این اجتماع می آیند، مردمی هستند که در بزرگداشت سلیمانی، یکی از قهرمانان حافظ یکی از کریه ترین و ارتجاعی ترین حکومت های تاریخ، آن خود تحقیر شده، تحقیر شده به وسیله خود این جمهوری اسلامی و فرهنگش و نیز امپریالیست ها، را از زیر تحقیر در آورده و نوازش می دهند. آنان به نادرست در سلیمانی به عنوان یک قهرمان، عزت نفس و غرور لگد مال شده خود را جستجو می کنند.
این مسئله البته تا حدودی ثمره تبلیغات سوء رژیم در مورد شخصیت این فرد، تا حدودی محصول مانورهای آگاهانه خود وی و نیز تا حدودی محصول ناآگاهی مردم از اعمال واقعی وی و نقش جابرانه، زورگویانه، ستمگرانه، جنایتکارانه خواه در منطقه و خواه در ایران می باشد. تا کنون، بخشی از عدم نیرو و زور جنبش توده ای، وجود چنین لایه های ناآگاه در بطن جامعه ایران و به ویژه در میان استثمار شوندگان و ستمدیده گان می باشد. لایه هایی که نمی دانند چگونه با شرکت در چنین مراسمی، هم حقانیت و مشروعیت برای سرکوب خویش به حکومت می دهند و هم تیغ رژیم را برای سرکوب خود تندتر می کنند.
اما چند دلیل عمده ای که اغلب برای شرکت در چنین مراسمی و در مورد سلیمانی و از جانب مردمی که حکومت را قبول ندارند اما در مراسم شرکت می کنند،عنوان می شود، عبارتند از اینکه سلیمانی مانع گسترش حکومت داعش به ایران شد و دیگر اینکه سلیمانی مانند دیگر فرماندهان سپاه به نفع یک جناح دخالت نکرد و نیز در سرکوب جنبش های مردم نقش نداشت. این دلایل جز عدم آگاهی عنوان کنندگان آنها را آشکار نمی کند.
نخست اینکه تضاد جمهوری اسلامی با داعش یک تضاد ماهیتا ارتجاعی بود که یک سر آن- داعش، کمی ارتجاعی تر بودنش نمایان تر از طرف دیگر یعنی جمهوری اسلامی بود. جمهوری اسلامی نه به خاطر مردم ایران، بلکه به خاطر حکومت خودش و نیز اسد در سوریه و عراق به مقابله با داعش پرداخت.
و اما خود حکومت اسلامی  در قیاس با داعش مگر چه چیز کم دارد؟
آیا شلاق زدن جوانان و کارگران در پیش عموم کاری داعشی نیست؟ انگشت و دست قطع کردن کاری داعشی نیست؟ آیا سنگسار کردن وحشیانه زنان کاری داعشی نیست؟ و آیا این گونه اعمال چندین دهه پیش از اینکه داعشی ها به حرکت در آیند، در ایران وبه وسیله حکومتی که سلیمانی عضو مهمی از آن بود، اجرا نشده بود؟
همچنین، سلیمانی زیرکانه و قطعا بنا بر توصیه، برای حفظ چهره ای فراجناحی از خود میان جناح ها موضع گیری نکرد. آیا سلیمانی با کدام کار خامنه ای مخالف بود و در مقابل آن ایستاد؟ تردیدی نیست که او مهره ای مهم در اختیار جناح خامنه ای و به ویژه باند وی در راس جناح اصول گرایان بود و مقاصد آنها را در منطقه پیش می برد.
 از سوی دیگر، وی در تمامی سرکوب های جنبش داخلی از 88 و 96 و 98 نقش داشت. جدا از اینکه به نظرات وی در مورد سرکوب تیر 78 به دفعات اشاره شده است،  وی نقش مستقیم اما پنهانی در سرکوب مبارزات سال 88 داشت و بدون تردید نیروهایی که از کشورهای دیگر برای سرکوب تظاهرات مردم آورده بودند، از جانب وی به عنوان سرکرده سپاه قدس سازمان داده شده بود. همچنین  وی و عواملش در سپاه قدس در جریان کهریزک نقش داشتند و این احتمال قوی هست که بسیاری از هتک حرمت ها به جوانان این مرز و بوم به وسیله نیروهایی صورت گرفت که زیر فرمان وی و از کشورهای دیگر آورده شده بودند.
همین امر در مورد مبارزات دی ماه 96 و 98 نیز صدق می کند. بسیاری از تاکتیک ها و روش های به کار رفته در سرکوب جنبش مردم در سال های ذکر شده، از جانب وی به عنوان عضوی مهم از باند خامنه ای داده شده است.
 اگر فردی مانند سلیمانی توانسته در گسترش نقش جناح خامنه ای در منطقه نقش کلیدی داشته باشد، چرا نباید از تجارب وی در منطقه که عمدتا سرکوب انقلابات است، در داخل استفاده کرد؟ سلیمانی قطعا جزوی از جناج امنیتی - نظامی خامنه ای در سرکوب مبارزات مردم بوده است.

جنبش خلق عراق- ضد  دولت مزدور امپریالیست ها در عراق
اکنون و در بررسی وقایع پیش آمده، نگاهی مختصر به وضع عراق می اندازیم:
روشن است که در عراق نیروهای مسلط بر اقتصاد و سیاست و ارتش عراق، امپریالیسم آمریکا و هم پیمانان وی هستند. آنها برای اینکه بتوانند عراق را در کنترل خود داشته باشند آن را بین نیروهای مختلف تقسیم کردند و به خود نقش حاکمی را دادند که در حالی که حضور مستقیم نظامی دارد، اما به گونه ای غیر مستقیم دولتی را که عمدتا دست نشانده وی است کنترل می کند. بدینسان کشوری نتیجه شد مانده بین دو شرایط مستعمره و نیمه مستعمره.
از سوی دیگر امپریالیسم آمریکا در پی سازش ها و بده و بستان هایش با جمهوری اسلامی و سپاه قدس و سرکرده آن سلیمانی، میدانی برای حرکت این نیروها در بخش هایی از عراق که شعیان در آن در اکثریت بودند، باز گذاشت و به آنها امکانات مانور دادن در عرصه های محدودی از اقتصاد، سیاست و اموری نظامی را داد. امپریالیسم آمریکا با سازش با سپاه قدس و سلیمانی توانست بخشی از نیروهایش را در مبارزات پس از تجاوز به عراق و در طول حضورش در این کشور از زیر ضرب نیروهای مبارز عراقی خارج کند و در عین حال از وجود سپاه قدس در حل و فصل برخی دیگر از تضادهای ارتجاعی از جمله تضاد ارتجاعی بین امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی از یک سو و داعش از سوی دیگر بهره مند شود. همچنین است امتیازهایی( و چراغ سبزهایی) که برای تحرک نیروهای سپاه قدس و همکیشان عراقی آنها یعنی حشدالشعبی در کردستان عراق  داد تا کنترل کلی کشور در دستان وی باقی بماند.
 اما جنبش خلق زحمتکش و ستمدیده عراق در مبارزات اخیر و چند ماهه خود در درجه نخست با خود طبقه حاکم بر عراق یعنی سرمایه داران وطن فروش حاکم روبرو بودند و مبارزه با امپریالیسم آمریکا به عنوان یک امر جنبی و تضادی غیرعمده در مبارزه با این حکومت و سیاست های فلج کننده و نابود کننده و نیز فساد وحشتناک آن پنهان بود.
 افزون بر این، در برخی از مناطق، توده های زحمتکش و عاصی عراقی با نیروهای هوادار حکومت ایران در این کشور روبرو بوده و حضور نظامی و فساد نیروهای نماینده نفوذ و یا وابسته به ایران را در دولت عراق که نقشی جانبی در این دولت دارند، هدف قرار دادند. این مبارزات در تکامل خود، با مقاومت نیروهای نماینده نفوذ حکومت ارتجاعی ایران و شاخص ترین نماینده آن یعنی نخست وزیر این کشور روبرو شد.
  از سوی دیگر شاخه نظامی این نیروها یعنی حشدالشعبی و نیروهای همسو زیر نظر قاسم سلیمانی به نمایندگی از خامنه ای و شرکای پاسدارش و نیز همراهی عملی آنها، نقش و وظیفه سرکوب خونین گردهمایی ها و تظاهرات های مردم عراق را و با استفاده از تمامی تجارب در منطقه به ویژه سرکوب اعتراضات در ایران و سوریه به عهده گرفته و بطور بخشی مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان و به طور کلی ملت عراق را تا حدودی و به طور جانبی متوجه خود کرد.
  به این ترتیب نمود قضایا چنان شد که گویا ملت عراق بیش از آنکه با امپریالیسم آمریکا به دلیل اشغال کشورشان و دست نهادن بر مهمترین شریان اقتصادی این کشور یعنی نفت آن و نیز دولتی که در اساس دست نشانده آن است، یا این کشور و همپمانانش بطور عمده سرنخ های آن را در دست دارند، روبرو باشند، با حکومت جمهوری اسلامی و سپاه قدس و نیز حشدالشعبی روبرویند.(در واقع دولتهای مسلط و یا به طور عمده مسلط بر حکومت عراق همان امپریالیسم آمریکا و شرکای غربی وی می باشند) گویی این امپریالیسم آمریکا و دیگر شرکای غربی اش نبوده اند که به عراق تجاوز کرده وآن را اشغال کرده و مستعمره خویش ساخته اند و بر تمامی شئون اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن چنگ انداخته و آنها را در کنترل خود گرفته اند.

آرایشگران و ریزه خواران امپریالیسم آمریکا و غرب
این وضع، به ویژه به یاری تمامی آرایشگران امپریالیسم، از نوچه های آنها در دانشگاه های آمریکا و اروپا گرفته تا ریزه خوارهای ترتسکیست آنها در ایران آمده تا با برجسته کردن بیش از حد جمهوری اسلامی آن را بزرگنمایی کرده و در پناه این بزرگنمایی چنان وانمود سازند که گویا امپریالیسم آمریکا و متحدین غربی وی یا در عراق حضور سیاسی و اقتصادی ندارند و یا اگر دارند حضرات مشغول زحمت کشیده برای ملت ستمدیده عراق هستند.   

جنبش خلق ایران - ضد حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی و در راس آن باند خامنه ای    
در ایران نیز با تفاوت هایی همین وضع برقرار بود. یعنی در ایران نیز آماج حمله توده ها در جنبش های اعتراضی ده ساله اخیر، حکومت ارتجاعی و به ویژه جناح خامنه ای و شرکا بوده است. اینجا نیز مبارزه با امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها در درون همین مبارزه پنهان بوده و هست؛ با این تفاوت که کشور مردم عراق شرایطی بین مستعمره و نیمه مستعمره دارند و کشور مردم ایران، یک نیمه مستعمره است. اگر حکومت عراق یک دست نشانده امپریالیست های غربی و به ویژه آمریکاست و از نظر سیاسی هم آن چنان استقلالی ندارد، اما حکومت ایران در حالیکه از نظر اقتصادی تا مغز استخوان وابسته به درآمد نفت و انحصارها و کمپانی های غربی است، از نظر سیاسی و فرهنگی تا حدودی- تنها تا حدودی و به درجه ای- استقلال دارد. اگر جناح های مختلف در دولت عراق نماینده نفوذ کشورهای گوناگون امپریالیستی یا به بیانی دیگر انحصارات گوناگون امپریالیستی و به ویژه آمریکا هستند، جناح های مختلف ایران نیز نماینده نفوذ انحصارهای گوناگون امپریالیستی  می باشند. تفاوت در این است که دولت ایران به واسطه «ام القراء» شدن با بودنش، افکار زیاده خواهانه ای دارد و می خواهد برای بقای خود پیش رود، اما دولت عراق به واسطه این که چنین نیست، چنین حرکات زیاده خواهانه ای ندارد.
باری، در بالا صحبت از تغییر تضادها در کوتاه مدت کردیم. در یکی از تضادها، مردم علیه  حکومت مبارزه می کنند و در دیگری حکومت در تضاد ارتجاعی خود با امپریالیست ها درگیر است. در یکی مردم از حکومت نه تنها تبعیت نکرده، بلکه در مقابل آن ایستاده اند و در دیگری با واسطه وضع خاص شخص ترور شده یعنی قاسم سلیمانی، مردم در چارچوب برنامه های حکومت به حرکت در آمدند.
 با این وجود و به طور کلی، تا آنجا که صحبت از تبعیت مردم از حکومت جمهوری اسلامی در چارچوب عزداری برای سلیمانی و رقصیدن به ساز مورد دلخواه این حکومت دارد، این امر دارای قواعدی است متمایز از قواعد عدم تبعیت مردم از حکومت و تقابل و مبارزه  با آن. در حالیکه امر دومی ریشه های ژرفی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ دارد، امر نخست بیشتر امری است روانی و در چارچوب هایی معین در عرصه فرهنگ که به یاری دستگاههای تبلیغاتی و خرج میلیاردها تومان به پیش رفته و می رود. در حقیقت، در این امر، جمهوری اسلامی دنبال مقاصد خود است و مردم دنبال مقاصد خودشان.
 رویداد مزبور امری است که چند صباحی بیشتر نمی توان پیرامون آن مانور داد. روشن است که چند روزی که از این عزاداری ها گذشت، وضع بر می گردد. زیرا عزاداری نان و آب نمی شود و بار سنگین زندگی، فشار خود را وارد ساخته و وضع تضادها را تغییر می دهد. همچنانکه ترور سلیمانی به یاری حکومت آمد و تا کنون نیز تا توانسته از آن بهره برده است و شاید تا مدتی بهره برد، همین گونه است جرقه ای که وضع را برگرداند و مردم را در شرایطی بسیار شدیدتر مقابل حکومت قرار دهد.

پس از نگارش
سرعت رویدادها بسیار زیاد است و اکنون که این مقاله در وبلاگ قرار داده می شود، سپاه  پس از کش و قوس ها و بالا و پایین پریدن های فراوان و برای گرفتن « انتقام سخت» موشک پرانی هایی به سمت پایگاههای آمریکایی در عراق کرده است- و گویا پیش از آن به دولت عراق و لابد پرسنل آمریکایی ها اطلاع داده که محل را تخلیه کنند و ضمنا حضرات گفته اند که موسسات آمریکایی را زدن بهتر از زدن سربازان آنها است- و ترامپ هم می گوید که «حال ما خوب است» و دلش برای صلح پر می زند و« می خواهد آن را در آغوش بگیرد»!
همچنین یک هواپیمای مسافربری با 176 مسافر پس از پرواز سقوط کرده و تمامی مسافران و خدمه کشته شده اند. خبری که جای بسیارکوچکی را در سایت خبرگزاری های فارس و تسنیم و روزنامه کیهان یعنی بوق های تبلیغاتی رژیم داشته است.
گویا «انتقام سخت» دنباله سرکوب های خونین مردم ایران در اعتراضات آبان ماه بوده است و قرار بوده که از مردم ایران گرفته شود که ظاهر دیواری کوتاهتر از آنها پیدا نمی شود. 56 نفر در برگزاری مراسم عزاداری سلیمانی و 176 نفر در پرواز یک هواپیما که بیشتر آنها ایرانی و  دانشجو بوده اند!؟
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه نخست دی ماه 98





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر