۱۳۹۸ دی ۲۸, شنبه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(9) پیوست درباره بخش پیشرو طبقه کارگر


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(9)

پیوست
درباره بخش پیشرو طبقه کارگر

آواکیانیست ها ضد بخش پیشرو طبقه کارگر هستند!
حضرات آواکیانیست حزب کمونیست ایران( م- ل- م) در بخش پایانی مقاله«تحلیل طبقاتی و جمعیت شناختی از خیزش آبان ۹۸ و نتایج حاصل از آن برای استراتژی راه انقلاب کمونیستی در ایران»( آتش، شماره 97) با نام «پرسشهایی برای تأمل بیشتر» می نویسند:
«اما خیزش آبان ۹۸ نکات مبهم و ناروشنی داشت که نیازمند تحقیق، تأمل، تحلیل و جمعبندی برای فعالیتهای آتی حزب است.» و پس از اشاره به مواردی بند زیرین نگاشته می شود:
« بند د- جنبش کارگری به معنای خاص کلمه، یعنی آن بخشهایی از پرولتاریای ایران که دارای شغل پایدار، تشکلهای ابتدایی و سندیکا و آگاهی صنفی و اقتصادی حداقلی است (مانند کارگران هفت تپه، هپکو، آذر آب، صنایع فولاد، ایران خودرو و سایپا، اتوبوس رانی و غیره) به خیزش آبان ۹۸ نپیوست. آیا علت فقط سرکوبهای قبلی و دستگیری و فشار بر رهبران جنبش کارگری بود، یا علل دیگری هم داشت؟»
آنگاه به جای بررسی و تحلیل مسئله، قافیه مورد علاقه خود( که همان «علل دیگر» است را تکرار می کنند:
«آیا می توان نتیجه گرفت «نیروهای اصلی انقلاب» در ایران، نه در میان این قشر از[کارگران]( یعنی در حقیقت در میان بخش پیشرو طبقه کارگر) بلکه در بین قشرهای تحتانی و فاقد شغل و آینده در چارچوب نظام سرمایه داری است. به قول رفیق آواکیان: «منظور این نیست که پرولتاریا یا طبقه کارگری که شاغل است، بخش مهمی از انقلاب پرولتری نیست.( گویا ریشه های این دیدگاهها در نظرات آواکیان است) نه! نکته این است که از درون دینامیکهای اتحادیه های کارگری، نیروهای پیشبرنده و نیروهای اصلی مبارزه برای انقلابی که در پیش است بیرون نخواهد آمد. (کمونیسم نوین ۲۶۲)( آتش97، ص4)
ظاهرا این عبارت پرسشی آواکیانیست که«آیا می توان نتیجه گرفت» چندان محلی از اعراب ندارد. زیرا وی سپس با نقل عبارتی از آواکیان نتیجه خود را گرفته و حکم خود را صادر می کند. این حکم چنین است:
 «نیروی های اصلی انقلاب نه در میان کارگران شاغل کارخانه ها و کارگاهها و موسسات، بلکه در میان قشر تحتانی طبقه کارگر یعنی کارگرانی است که یا بیکار هستند و یا دارای شغل موقت»
 اکنون ما به این حکم می پردازیم:
1-   اولا بحث تنها بر سر «نیروهای اصلی انقلاب»یا بنا به گفته آواکیان شان«بخش مهمی از انقلاب پرولتری»( راستی منظور از «بخش مهم» چیست؟) نیست، بلکه در عین حال بر سر نیروی رهبری کننده انقلاب یا رهبر انقلاب است. طبقه کارگر نه تنها نیروی اصلی انقلاب است( در کشورهایی با جمعیت بزرگ دهقانی، دهقانان نیروی عمده و به همراه طبقه کارگر نیروهای اصلی انقلاب هستند) بلکه در عین حال نیروی رهبری کننده انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی( خواه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری و خواه در کشورهای عقب مانده مستعمره و نیمه مستعمره) است و باید باشد.
 بدون آماده شدن این طبقه به عنوان یک کل برای رهبری انقلاب، یعنی آگاهی یافتن از چگونگی تغییر دادن وضعیت و شرایط دردناک خود به عنوان طبقه استثمار شده و زیر ستم در نظام سرمایه داری( در کشور ما نظام سرمایه داری بوروکراتیک زیر سلطه امپریالیست ها) و بر این مبنا دریافت نقش تاریخی خود و مسئولیت خویش در قبال جامعه در از بین بردن و نابود کردن نظام استثماری و ستمگرانه سرمایه داری، و نیز سازمان یافتن و متشکل شدن در یک حزب انقلابی پیشرو، سخنی نه از پیروزی استراتژیک انقلاب دموکراتیک است و نه سوسیالیستی و بنابراین نه سخنی از کمونیسم. مسئولیت اساسی آگاهی بخشی به طبقه کارگر، به عهده روشنفکران کمونیست( مائوئیست) است.
2-   بخش پیشرو این طبقه، پرولتاریای صنعتی ایران است. یعنی آن بخش که در کارخانه ها، کارگاه ها و موسسات بزرگ کار می کند. بخش کوچکی از این کارگران همان ها هستند که در موسسات و کارخانجاتی کار می کنند که در این مقاله از آنها نام برده شده است. یعنی کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه، کارگران نیشکر هفت تپه، هپکو و اذرآب اراک، صنایع فولاد اهواز، ایران خودرو. و ما از خود برخی از مهم ترین و کلیدی ترین ها را اضافه می کنیم: کارگران نفت در سراسر کشور از جمله کارگران پالایشگاهها و پتروشیمی ها، کارگران ذوب آهن و صنایع فولاد اصفهان، تراکتور سازی و ماشین سازی تبریز و دیگرکارخانه های بزرگ در ایران، کل کارخانه های پارچه بافی و الکتریکی و دیگر صنایع سبک که به ویژه در استان های گیلان و مازندران و برخی دیگر از استانها متمرکز هستند ...این صورت به این راحتی به پایان نخواهد رسید!
3-    گرچه در این کارخانجات و موسسات نیز کارگران  لایه بندی دارند و به بخش پیشرو و میانه و عقب مانده طبقه کارگر تقسیم می شوند، اما تردیدی نیست که پیشروترین بخش طبقه کارگر یعنی بخش صنعتی آن در این موسسات و کارخانه ها کار می کند. و همین بخش است که رهبری طبقه کارگر را به عهده داشته و از طریق آن کل طبقه در رهبری طبقات دیگر و بطور کلی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی شرکت می کند و یا رهبری آن را در دست می گیرد.
4-    طبقه کارگر از نظر درونی به بخش های دارای شغل  و بیکار، و یا  دارای شغل دائم و  شغل موقت تقسیم می شود. در میان بخش بیکار طبقه کارگر نیز ما هم با کارگران صنعتی و هم با کارگران میانی و ساده روبروییم. وقتی از طبقه کارگر صحبت می شود، تمامی  بخش های طبقه کارگر یعنی صاحب شغل، بیکار، دارای شغل دائم و یا موقت مد نظر است.
5-   اینکه در برهه ای از زمان به واسطه فشارهای اقتصادی کمرشکن بخش های بیکار و یا دارای شغل های موقت واکنش فوری تری نسبت به یک سیاست اقتصادی نشان دهند، در عین اینکه نشانگر واکنش و مبارزه بخشی از طبقه کارگر- بخشی که زیر فشار بیشتری است- به این سیاست است، اما این به این معنا نیست که این بخش«نیروی اصلی انقلاب»( تازه نیروی اصلی انقلاب!؟) می شود و بنابراین بخش دارای شغل پایدار نیروی اصلی انقلاب نیست. 
6-   از سوی دیگر در این دیدگاه نقش کارگران صنعتی که به تولید بزرگ مربوطند، بی اهمیت می شود و همچنین شکل اعتصاب که همواره  امر کانونی مبارزات طبقه کارگر است، و عموما زمانی که در کارخانه های بزرگ و کلیدی صورت گیرد، دارای اهمیت، نقش و تاثیر گذار می شود، بی ارزش می گردد. 
7-   در انقلاب سال 57 هم، تقسیم بندی های مورد ذکر وجود داشت و تازه کارگران تقریبا در هیچ کارخانه و موسسه و کارگاهی، سندیکا و یا تشکیلات صنفی نداشتند. با این وجود کارگران شاغل در موسسات و کارخانه ها و کارگاه های صنعتی نقش اصلی و اساسی در انقلاب داشتند. این طبقه به علت فقدان آگاهی سوسیالیستی و تشکیلات در حالی یکی از نیروهای اصلی انقلاب بود، اما نتوانست نقش رهبر انقلاب را داشته باشد، بلکه به زیر رهبری نیروهای بورژوایی و ارتجاعی رفت. از سوی دیگر، در دوره پس از قیام بهمن 57، بخش اصلی و مهم طبقه کارگر، بخشی بود که در کارخانه ها و موسساتی که در بالا از بخشی از آنها نام بردیم، کار می کرد. همین بخش بود که شوراهای کارگری، سندیکاها و نهادهای صنفی را درست کرد. در عین حال عمدتا همین بخش بود که نیروی کارگری اصلی سازمان های چپ و کمونیستی آن زمان را تشکیل داد.
8-   این وضع عموما در تمامی کشورهای سرمایه داری حاکم است. به ویژه در کشورهایی که باب رویزویونیست در مورد آنها صحبت می کند. بخش شاغل طبقه کارگر عموما بیش از بخش بیکار و یا بخش دارای شغل موقت است. ضمنا باید توجه داشت که کارگر بیکار به مفهوم مطلق وجود ندارد. کارگری که امروز بیکار است ممکن است که فردا دارای شغل موقت و یا دائم شود و کارگری که امروز سرکار و یا دارای شغل دائم است ممکن است فردا بیکار و یا دارای شغل موقت گردد. به این ترتیب در عین وجود یک ساخت نسبتا ثابت و تا حدودی پابرجا، دارای شغل دائم و موقت بودن و یا دارای کار بودن و یا بیکار شدن، در نظام سرمایه داری مداوما به هم تبدیل می شوند.
9-   «بدون آینده بودن» در جامعه سرمایه داری امری نسبی است و اساسا به این معنا نیست که کارگری که  شغل دائم دارد، آینده دارد و کارگری که شغل موقت دارد و یا بیکار است، بدون آینده است. در این نظام تمامی طبقه کارگر بدون آینده است و هیچ شغلی تضمین شده نیست و«گارانتی» ندارد. یک بحران اقتصادی حتی در کشورهای امپریالیستی ثروتمند، بسیاری از کارگران شاغل و دارای کار پایدار در بزرگترین کارخانه ها را به خیابان ها پرتاپ می کند( اخبار تعطیلی یا «تعدیل نیروی انسانی» کارخانه های آمریکا و بیرون ریختن کارگران از کارخانه های بسیار مهم، در یکی دو دهه اخیر، کم نبوده است). تورم، سطح زندگی آنها را مداوما پایین می آورد و فقر روزافزون نسبی و مطلق طبقه کارگر را موجب می شود. بخش هایی از این طبقه مداوما به بخش جمعیت ذخیره صنعتی رانده می شوند و ویلان و سرگردان از این سوی به آن سوی کشانده می شوند. روزگار بهبود و رونق، کار دارند و در دوره بحران و رکود کار را از دست می دهند. در نظام سرمایه داری- خواه پیشرفته و خواه عقب مانده- هیچ کارگری از آینده خود ایمن نیست؛ چه آنکه سرکار است و چه آنکه بیکار است؛
از سوی دیگر وضع کارگران بیکار و یا دارای شغل موقت، خواه مستقیم و خواه غیر مستقیم به روی وضع کارگران دارای کار اثر می گذارد. مزد آنان را پایین می آورد و شرایط کار آنان را سخت تر می کند. بیکاری همچون شتری حاضر و آماده همواره در کمین آنهاست و این امر، غم و اندوه و رنج های آنها و خانواده هاشان را بیشتر می کند و آینده خود و فرزندانشان را در نظرشان تیره و تار.
10-از این رو گرچه در برخی دوران ها و شرایط ممکن است بخشی از طبقه کارگر که وضعیت وی بیشتر در خطر قرار گرفته، نسبت به بخش دیگر واکنش فوری تری نشان دهد، اما از آن نمی توان  مثلا این حکم کلی را بیرون کشید که این بخش نیروی اصلی انقلاب است و بخشی که در آن موقعیت و شرایط واکنشی نشان داده، نیروی اصلی انقلاب نیست. طبقه کارگر به عنوان یک طبقه نه تنها نیروی اصلی انقلاب است، بلکه در عین حال به عنوان یک طبقه رهبر انقلاب است و باید باشد.
11- طبقه کارگر زمانی به عنوان طبقه ای «برای خود» می شود، که به آگاهی کمونیستی مجهز شده، حزب خود را تشکیل داده و به درک کامل نقش خود به عنوان  رهبر انقلاب رسیده باشد. این امر باید شامل اکثریت به اتفاق بخش های این طبقه شود.

درباره نظر رویزیونیستی آواکیان درباره طبقه کارگر
 اکنون به نظر آواکیان بپردازیم. گفته های وی را دوباره می آوریم:
«منظور این نیست که پرولتاریا یا طبقه کارگری که شاغل است، بخش مهمی از انقلاب پرولتری نیست. نه! نکته این است که از درون دینامیکهای اتحادیه های کارگری، نیروهای پیشبرنده و نیروهای اصلی مبارزه برای انقلابی که در پیش است بیرون نخواهد آمد.
آواکیان در اینجا جز طرحی کاریکاتور وار از نظر لنین، نکته ای دیگر را طرح نمی کند. نظر لنین به گونه شسته و رفته چنین است:
امپریالیسم به واسطه تسلط بر مستعمرات و نیمه مستعمرات، غارت منابع و یا خرید مواد خام به قیمت بسیار پایین  و در عین حال استثمار نیروی کار ارزان طبقه کارگر(و نیز دهقانان) در این کشورها، این امکان را می یابد که بخشی ناچیز از مافوق سود خود را به بخش بالایی طبقه کارگر در کشورهای امپریالیستی دهد و این بخش را بخرد. این بخشی است که رهبران اصلی سندیکاها و اتحادیه های کارگری زرد در کشورهای امپریالیستی را تشکیل می دهند. به این ترتیب این بخش پیرو بورژوازی می گردد و پایگاه اجتماعی اصلی و عمده احزاب بورژوایی و یا رویویونیستی.( خواننده می تواند این مباحث لنین را در کتاب امپریالیسم به مثابه عالی ترین مرحله سرمایه داری، به زیر پرچمی دروغین، انتزناسیونال دوم و انشعاب در سوسیالیسم پی جویی کند)
 لنین اما از این بحث،  نه این نتیجه را می گیرد که کارگرانی که در سندیکاها و اتحادیه های کارگری زرد متشکل هستند، «نیروی اصلی انقلاب»( از نظر لنین طبقه کارگر درعین حال رهبری انقلاب است و باید باشد) نیستند و نه اینکه در اتحادیه های زرد و یا ارتجاعی نباید کار آگاهگرانه کرد. وی ضمنا ایجاد «سندیکاهای سرخ» را در کشورهای سرمایه داری که « چپ روها»( و ما از «چپ رو» های آن زمان که انقلابی بودند صحبت می کنیم و نه از آواکیان رویزویونیست) طرح می کردند، به تمسخرمی گیرد.
 اما آواکیان بحث را مطابق درک نخبه گرانه و رویزیونیستی خود در مورد نقش روشنفکران در انقلاب و نفی رهبری طبقه کارگر بر انقلاب کمونیستی پیش می برد و مشتی اراجیف سرهم می کند. وی می گوید:
«از درون دینامیکهای اتحادیه های کارگری، نیروهای پیشبرنده و نیروهای اصلی مبارزه برای انقلابی که در پیش است بیرون نخواهد آمد.»
 بنابراین پرسش این است که پس این «نیروهای پیشبرنده و نیروهای اصلی» از کجا بیرون خواهند آمد؟ در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی ما دو طبقه اصلی داریم. طبقه بورژوازی و طبقه کارگر. بخش اصلی طبقه کارگر و از جمله لایه های میانی و تحتانی این طبقه نیز یا متشکل نیست و یا اگر متشکل است، عمدتا در همین اتحادیه های کارگری زرد متشکل است. کارگران زن و مرد آفریقایی- آمریکایی و بطور کلی رنگین پوستان، کارگران زن و مرد مهاجر یعنی لایه هایی که از رفاهی مانند بخش های از کارگران متعلق به «سفیدها» برخوردار نیستند، اگر بخواهند متشکل شوند، باید به این اتحادیه ها بپیوندند.
 براستی که روشن نیست که «نیروی پیشبرنده» و یا «نیروی اصلی» دیگری برای آواکیان باقی بماند جز عده ای از روشنفکران که گردش حلقه زده اند و در حزب رویزیونیست آر سی پی جمع شده اند. اما برای «انقلابی»(به راستی کدام انقلاب؟) که در پیش است، یعنی در واقع نه انقلاب، بلکه رفرم های بورژوایی که قرار است آواکیان دنبال کند، همین روشنفکران، آواکیان را بس است!؟
 بدل ایرانی آر سی پی، همین حزب به اصطلاح مارکسیست - لنینیست - مائوئیست و یا در واقع آواکیانیست ایران است. اینها نیز این بحث را که تازه حتی در مورد یک کشور امپریالیستی نیز از بن نادرست و ضد مارکسیستی است- بگذریم از این که ریشه این نظرات درمورد طبقه کارگر در درک های برخی از رهبران خود اتحادیه کمونیستهای ایران موجود بود - کپیه برداری کرده و نعل به نعل به کشوری زیر سلطه مانند ایران انتقال می دهند که «مرفه ترین» و « آینده دار» ترین کارگران آن را کارگران صنعتی نفت تشکیل می دهند. یعنی کارگرانی که یکی از نیروهای مهم پیشبرنده انقلاب دموکراتیک 57 بودند( و یک پای بسیار مهم جنبش های کارگری تقریبا هشتاد سال اخیر ایران). کشوری که کارگران شاغل آن نه می توانند سندیکا داشته باشند و نه اتحادیه صنفی. کشوری که کارگران چند موسسه و کارخانه مانند شرکت واحد و نیشکرهفت تپه، با هزار بدبختی و جان کندن و صدمات فراوان و مبارزه سخت و پیگیر با رژیم مستبد مذهبی و خونخوار توانستند سندیکایی بسازند. سندیکایی که تقریبا تمامی رهبران آن به زندان رفتند و زیر شکنجه قرار گرفتند.
 حالا به واسطه وجود دو سندیکا در کشور، حضرات یک دفعه یاد اتحادیه های زرد کشورهای امپریالیستی افتاده اند و حکم می دهند که کارگران شاغل و لابد به ویژه کارگرانی که سندیکا درست کرده اند، جزو نیروی اصلی انقلاب نیستند.
«جنبش کارگری به معنای خاص کلمه، یعنی آن بخشهایی از پرولتاریای ایران که دارای شغل پایدار، تشکلهای ابتدایی و سندیکا و آگاهی صنفی و اقتصادی حداقلی است (مانند کارگران هفت تپه، هپکو، آذر آب، صنایع فولاد، ایران خودرو و سایپا، اتوبوس رانی و غیره)...»  و از درون این نیروها« نیروهای پیشبرنده و نیروهای اصلی مبارزه برای انقلابی که در پیش است بیرون نخواهد آمد.»
بزودی روشن خواهد شد که برای حضرات آواکیانیست های ایرانی نیز چگونه «انقلاب کمونیستی» در پیش است! حضراتی که طی تمامی مبارزات کارگران هفت تپه، فولاد اهواز و هپکو و آذر آب  اراک سگرمه هاشان را درهم کرده بودند و سلانه سلانه، با اخم وتخم و نق نق کنان قضایایی که مطابق میلشان نبود، دنبال می کردند و ترس برشان داشته بود که مبادا کارگران رهبری انقلاب را از آنها بگیرند!؟حضراتی که با این جنبش آبان دوباره بل گرفتند که دیدید طبقه کارگرتان یا «جنبش کارگری به طور خاص» به جنبش آبان نپیوست! اینها بخش های تهیدست، بیکار و یا دارای شغل موقت را نیز که ظاهرا پس از جنبش آبان به عنوان نیروی اصلی انقلاب کشف کرده اند، برای اثبات نظرات خود می خواهند و نه اینکه از آن جنبش کارگری «غیر خاصی» را در بیاورند و با آن انقلاب را پیش برند. با چنین دیدگاهها و نظراتی، باید گفت که« انقلاب کمونیستی» حضرات قطعا باید دنباله رو «انقلاب آواکیانی» در آمریکا و به اصطلاح بدل ایرانی آن باشد و یا ملغمه ای از این چیزها! 

 مختصری درباره رشد ناموزون جنبش کارگری در ایران
چند کلمه ای هم درباره اشاره ای که حضرات به نپیوستن بخش هایی از طبقه کارگر به جنبش آبان کرده اند، بگوییم.
1-   جنبش طبقه کارگر یک کل است که از اجزاء متضاد بسیارگوناگون تشکیل شده است. در این جنبش هم کارگران شاغل هستند و هم کارگران بیکار. هم کارگران دارای شغل دائم هستند و هم کارگران دارای شغل موقت. هم کارگران در شهرهای صنعتی هستند و هم در شهرهای نیمه صنعتی و یا عقب مانده. هم کارگران در صنایع سنگین هستند و هم صنایع سبک. هم کارگران در رشته های صنعتی کلیدی هستند و هم در صنایع غیر کلیدی. هم کارگران در صنعت هستند و هم کشاورزی. هم کارگران ماهر، نیمه ماهر و ساده وجود دارد، هم کارگران پیشرو، میانه و یا عقب مانده. هم کارگران با درجه ای از درآمد ماهیانه خوب یا قابل تحمل و زندگی خوب یا قابل تحمل - که دلایل بسیار زیادی برای آن وجود دارد - وجود دارد و هم کارگران با وضع بد و بسیار بد اقتصادی و غیر قابل تحمل...
2-   مبارزات طبقه کارگردر هیچ کجای جهان و از جمله در ایران بطور موزون پیش نرفته بلکه به طور ناموزون پیش می رود. این امر زمانی که یک حزب کمونیست وجود دارد و بخش پیشرو طبقه کارگر را متشکل کرده است و بخش های میانی و عقب مانده نیز در سندیکاها متشکلند وجود دارد، چه برسد به زمانی که نه حزبی هست و نه سندیکا و اتحادیه ای.
3-   ریشه ناموزونی جنبش طبقه کارگر در وضع متفاوت صنعتی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی این طبقه و تفاوت های شهری و دیگر تقسیماتی که در بند نخست به آن اشاره کردیم، می باشد.
4-   در ایران به سبب استبداد مذهبی سرمایه داری بورکراتیک حاکم بر ایران و عدم وجود آزادی های سیاسی و اجتماعی، ناموزونی و نوسانات در جنبش طبقه کارگر شدیدتر است از کشوری که در آنها طبقه کارگر حداقل این امکان را دارد که سندیکا و اتحادیه های کارگری را در سطح کشور داشته باشد. سازمان هایی که می توانند تا حدودی جنبش طبقه کارگر را در سطح کشور متحد کنند.
5-   بر مبنای رشد ناموزون، ما شاهد مبارزات کارگران شرکت واحد در دهه هشتاد بودیم، زمانی که تقریبا هیچ موسسه و کارخانه دیگری دست به مبارزه برای احقاق حقوق حقه خود نزده بود. این کارگران در شرایط اختناق بسیار وحشتناکی نخستین سندیکای کارگری ایران را تشکیل دادند. از اوائل دهه هشتاد مبارزات کارگران هفت تپه نیز آغاز شد.
6-   در دوره اخیر در مقابل سیاست خصوصی سازی ها، کارگران کارخانه های هفت تپه، فولاد،هپکو و اذر آب به مقابله و مبارزه پرداختند.
7-   درعین حال در این دوران، مبارزات کارگران در بیشتر کارخانه ها، کارگاه ها و موسسات به دلایل صنفی به ویژه به دلیل عقب افتادن حقوق ها و یا قراردادهای سفید شکل گرفت. اینها همه فقدان یکدستی و یا به عبارت دیگر ناموزونی است.
8-   مبارزات اخیر در هفت تپه، اهواز و اراک مدت طولانی جریان داشت و بسیار پیش رفت. در این دوران مبارزات هیچ کارخانه دیگریمانند آنها نبود.
9- در مبارزات آبان 98، ما با خواست جنبش کارگری، خواست مشخص کارگران یک کارخانه یا کارگاه و یا خواست طبقه کارگر که به عنوان یک کل آن را پیش گذارد روبرو نیستیم، بلکه با واکنش بخش عمدتا تهیدست جامعه که بخشی از آن بیکاران و یا دارندگان کار موقت هستند، مقابل یک سیاست اقتصادی یعنی افزایش قیمت بنزین روبروییم. 
10- در این دوران، کارگران هفت تپه، فولاد، هپکو و آذر آب یک دوران طولانی مبارزه سخت را پشت سر گذاشته و تقریبا تمامی رهبران و فعالین اصلی آنها بازداشت شده و به زندان رفته بودند و یا زیر فشار شدید بسر می بردند. با این حال، سندیکای شرکت واحد و نیز سندیکای هفت تپه در قبال سرکوب های آبان موضع گرفتند.
11- تشکلات کارگری، سندیکاها و اتحادیه ها، نه تنها کارگران شاغل و دارای کار دائم را در بر می گیرد، بلکه کارگران بیکار و یا دارای شغل موقت را نیز در بر می گیرد.
12- شکل شرکت کارگران تهیدست، بیکار و یا داری کار موقت، به ویژه بخش جوان طبقه کارگر در این مبارزات به این دلیل بود که این بخش ها یا در جایی شاغل نیستند که از طریق آن واکنش نشان دهند و یا این امکان را ندارند که از طریق کارگاه ها و موسساتی که در آنها به گونه ای موقت شاغل هستند، واکنش نشان دهند. شکل بروز مبارزه اینان از طریق جنبش های شهری است. بنابراین در صورتی که این کارگران در کارخانه ای مانند فولاد و یا هپکو مشغول به کار شوند، مبارزات آنها تابع قواعد حاکم بر مبارزه کارگری در این کارخانه ها خواهد شد.
13- ناموزونی ای که در بالا در آن صحبت شد، معنایی جز آنچه به گونه ای مختصر شرح دادیم، ندارد. در شرایطی که نه تشکیلات سیاسی کمونیستی رهبری کننده ای وجود دارد و نه حتی تشکلات صنفی کارگری، این ناموزونی ها اجباری است و نیز شدیدتر از زمانی است که چنین تشکلاتی وجود داشته باشند. امروز این کارخانه و کارگاه و فردا کارگاه و کارخانه ای دیگر. امروز این شهر و فردا شهری دیگر. امروز متشکل، فردا بدون تشکل. امروز این بخش، فردا بخش دیگر طبقه کارگر. هر زمان بخشی، کارخانه ای، شهری، منطقه ای نقش پیشرو را بازی می کند.
این یک دیدگاه رویزیونیستی است که از این امر که بخشی از طبقه کارگر امروز پیشرو باشد و یا سریعتر و شدیدتر مقابل یک سیاست اقتصادی یا سیاسی ستمگرانه و بطور کلی علیه استثمار و ستم واکنش نشان دهد، این نتیجه ای استراتژیک گرفته شود که بخش صنعتی طبقه کارگر نیروی اصلی انقلاب و از آن مهمتر رهبر طبقه کارگر و انقلاب نیست.
هرمز دامان
28 دی ماه 98
       

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر