۱۳۹۸ شهریور ۳۰, شنبه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (7)



امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (7)

حملات اخیر به وسیله پهپاد و موشک به مناطق نفتی آرامکو عربستان سعودی گرچه - حداقل تا کنون و بر مبنای گفته های سران آمریکا- قرار نیست به جنگی بینجامد، اما به هر حال نکاتی در خود دارد که باید تحلیل شوند.
 ظاهر قضایا این گونه است که حملاتی به تاسیسات نفتی بقیق و میدان نفتی خریص عربستان صورت گرفته است. مسئولیت این حملات را گروه های حوثی یمن پذیرفته اند و در کنار آن عربستان و امارات را به حملات بیشتر تهدید کرده اند. از سوی دیگر حکومت ایران به کلی منکر دست داشتن در این حملات  گشته و می گوید حوثی ها مسئولیت این اقدام را پذیرفته و در عین حال این حق را به حوثی ها می دهد که در مقابل حملات گروه ائتلاف به حوثی های یمن، این گروه نیز به اقدامات تلافی جویانه دست زنند.
 از سوی دیگر انگشت اتهام عربستان سعودی و امپریالیست های پشتیبان وی به گونه کجدار و مریز به سوی حکومت ایران نشانه رفته است. هم عربستان سعودی و هم امپریالیست ها قضیه حملات را تبدیل به یک فرایند کند و بطئی و عمدتا فنی برای فهمیدن این که پهپاد ها و یا موشک ها از کجا شلیک شده اند، کرده اند و داستان هایی درباره این که پهپادها یا موشک ها از تکنولوژی پیشرفته ای برخوردار بوده اند، چقدر دقیق بوده اند، رادار گریز بوده اند و غیره هم سرهم کرده اند. از این سوی، بخشی از سران پاسداران و مجیز گویان هم انگار که کار، کار خودشان بوده، شروع کرده اند به قصه سرایی درباره اینکه ما چنین و چنان هستیم و چه و چه می کنیم و ببینید که این ابرقدرت تکنولوژی و نظامی اصلا  نفهمیده از کجا خورده است. و آدم گمان می کند که الان حضرات، اگر هم قدرت نخست دنیا نباشند، قدرت سوم و یا چهارم دنیا هستند.
ما در بخش ششم همین مقال ضمن صحبت درباره عدم نشان دادن واکنش نظامی امپریالیسم آمریکا در مقابل تحرکات تهاجمی حکومت اسلامی نوشتیم که« این احتمال که پروژه های دیگری نیز در راه باشد، و به سپاه پاسداران باز هم اجازه «میدان داری» و«نفس کش طلبیدن» داده شود، دور از ذهن نیست». به نظر می رسد که اجرای پروژه اخیر یکی از آنها باشد.
باید توجه کرد که برای اینکه افکارعمومی آمریکا آماده حمله نظامی به یک کشور شود، در مورد عراق بار اول، تجاوز به کویت، که به نظر با چراغ سبز نشان دادن آمریکا به صدام حسین آغاز شد، از جانب حکومت عراق صورت گرفت، و بار دوم پس از انفجار دوقلوهای تجاری در نیویورک انجام شد. اقداماتی که تا کنون حکومت اسلامی انجام داده است، در مقابل حمله عراق به کویت و اشغال کویت و نیز حمله به برج های دوقلو اقدامات چشمگیری به شمار نمی آیند و تا حدودی به نظر می رسد که جاده برای تهاجمات  بیشتر جمهوری اسلامی کمابیش باز است و گویا قضیه باید از اینها هم پیشتر برود.
 آنچه که محرک حکام جمهوری اسلامی در این اقدامات است، بر سه تضاد مهم استوارند: یکی تضاد درونی حکومتگران، دو دیگر تضاد آنها با امپریالیست ها و سوم تضاد آنها با  طبقات مختلف مردم ایران. کلید اصلی اقدامات حکومتگران بر بقای آنها در این جهان می چرخد. بقا به هر قیمتی.
تضادهای درونی هیئت حاکمه
نخست به تضادهای درونی حکومتگران توجه کنیم. شکی نیست که بین باند خامنه ای و کلا اصول گرایان و جناح روحانی- ظریف تضادهای جدی ای وجود داشته و دارد. تضادهایی که به زور و به یاری اقدامات جانبی و تهدید و گروکشی و غیره خفه می شوند اما در زیر، در جوش و خروشند و از هر فرصتی برای آشکار شدن و بروز خود استفاده می کنند.
 از سوی دیگر هدف اصلی امپریالیست ها- حداقل تاکنون- عمدتا بر پشتیبانی و تقویت باند روحانی- ظریف استوار بوده است، و به یقین این بخش از هیئت حاکمه ایران، روابط پنهانی خاص خود را با امپریالیسم آمریکا و اروپایی ها داشته اند و آنها هم از طریق همین باند در جریان تقابل های درونی هیئت حاکمه ایران قرار گرفته و می گیرند و به احتمال نزدیک به یقین ظریف همواره آنها را درجریان وجود تمایلی قدرتمند، جدی و مهمی در درون هیئت حاکمه ایران برای مذاکره، و اجابت خواست های امپریالیسم آمریکا و اروپا گذاشته و می گذارد( سوای عمال نفوذی که آنها در همه جا و در باند خامنه ای هم دارند).
و باز به نظر می رسد که هر بار مذاکره ای بین روحانی - ظریف و امپریالیست های غربی صورت گرفته، و یا قرار بوده صورت بگیرد، جناح اصول گرایان سعی در تخریب آن و نشان دادن قدرت خود داشته است. از موشکی که با شعار «مرگ بر اسرائیل» پس از برجام شلیک کردند، تا این اقدام اخیر که در آستانه برگزاری نشست سازمان ملل و احتمال دیدار ظریف با همتاهای آمریکایی خود( با برنامه و یا با ظاهر تصادفی) صورت گرفت. بنابراین، به نظر می رسد که یکی از انگیزه های این نوع اقدامات، تخریب هر گونه حرکت برای مذاکره بین باند روحانی- ظریف با امپریالیست ها باشد و یا اهمیت دادن به آنها در مجموع جناح های حاکم بر جمهوری اسلامی باشد.
 البته این ها به این معنا نیست که جناح خامنه ای مذاکره را نخواسته و نمی خواهد. روشن است که امضای معاهده برجام بدون رضایت خامنه ای نبوده است. اما خامنه ای امتیازات بیشتری می خواهد و به احتمال مایل است که روند مذاکره را تا زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران کش دهد تا شاید با انتخاب رئیس جمهور جدیدی که باب میل خامنه ای باشد، مذاکره  امپریالیست ها کاملا با باند خامنه ای و عوامل آن و بر مبنای پذیرش این باند صورت گیرد.(1)
 اما اختلافات درون هیئت حاکمه تنها به تضاد بین جناح اصول گرایان به رهبری خامنه ای و جناح روحانی- ظریف محدود نمی شود. از مدت ها پیش تضاد درون خود جناح اصول گرایان شدت گرفت که جنگ و افشاگری های یزدی و لاریجانی علیه یکدیگر یکی از آخرین آنها بود.(2) 
افزون بر این تضادها درون جناح اصول گرا، درون باند خود خامنه ای و به ویژه درون خود سپاه پاسداران و سازمان های اطلاعاتی، دو جریان اصلی شکل گرفته و یا در حال شکل گیری نهایی است.  یکی از این دو باند طرفدار جنگ و دیگری طرفدار مذاکره است. به نظر می رسد که جناح جنگ طلب عجالتا دست بالا را دارد و تمامی کنش های باندی را که طرفدار مذاکره است به هم می زند.
باندی که خواهان مذاکره است، به جز برخی فرماندهان و معاونین سپاه، از پشتیبانی بیشتر افرادی که از سپاه و یا سازمان های اطلاعاتی به هر دلیلی بیرون رفته اند، برخودار است. افراد مورد اشاره یا بطور کلی به وسیله دسته های دیگر بیرون شده اند، یا بازنشست گردیده اند، اما هنوز نفوذ خود را در سپاه و سازمان های اطلاعاتی حفظ کرده اند. همچنین، بخش عمده  افراد وابسته به سپاه و سازمان اطلاعات که پس از بیرون آمدن به اقدامات اقتصادی همچون کارخانه داری، تجارت، بانکداری و یا کار در بخش های ورزش و هنر و غیره  دست زده اند،  طرفدار مذاکره هستند و از بیرون بخش درونی را پشتیبانی و تقویت می کنند.
اما باندی که به نظر می رسد سر نخش در دفتر رهبری است، تمامیت خواه است و تمامی افراد دسته های دیگر را در منگنه گذاشته است و یک به یک از مناصب خود برکنار می کند و یا در مضیقه قرار داده هر گونه تحرکی را از آنها سلب می کند.
 بنابراین اقدامات و تحرکات جنگ طلبانه را، شاید مهمتر از حرکت هایی در تقابل با باند روحانی- ظریف، حرکاتی در تقابل با این باندهای « خودی تر» دانست که اینک یکی پس از دیگری، تضاد های پنهان و نهفته را رو می آورند و آشکار می کنند و ترس و واهمه ای هم از باند حاکم که رهبر اصلی اش خامنه ای است، ندارند.
به این ترتیب، اقداماتی که عموما نه در جهت تکامل مذاکره، بلکه در تبدیل رویدادهای جاری به جنگ عمل می کنند، تا آنجا که به تضادهای درون هیئت حاکمه بر می گردد، باید سرچشمه گرفته از این دو تضاد دانست؛ یعنی از یک سو تضاد بین باند خامنه ای و اصول گرایان با روحانی- ظریف و از سوی دیگر، تضادهای درونی باند خامنه ای و به ویژه برخی تضادها که در سپاه و نیروهای اطلاعاتی در حال رشد هستند.
 تضاد با امپریالیست ها
 تضاد این باند با امپریالیست ها محرک دیگر این اقدامات است. ما در بخش های پیشین در  مورد محضورات امپریالیسم آمریکا و به ویژه باند ترامپ،  تضادهای درونی جمهوریخواهان و نیز تضاد میان جمهوری خواهان با دموکرات ها، بهبود نسبی وضع اقتصادی آمریکا و
نیز در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و تمایل ترامپ به پیروز شدن در این انتخابات صحبت کرده ایم. بیشتر این ها محدودیت های ترامپ و باند حاکم بر آمریکا برای دست زدن به جنگ هستند. اما اولا این به این معنا نیست که آنها اقدامات خود را برای آماده جنگ شدن متوقف کرده اند. جدا از تحریم اقتصادی که تا کنون سیاست اصلی هیئت حاکمه آمریکا را در تقابل با حکومت اسلامی تشکیل داده است، ترامپ هم در کار بدست آوردن رضایت امپریالیست های اروپایی برای پیوستن به ائتلاف خلیج است و هم خودش نیروهای تازه به منطقه فرستاده و یا در برنامه گذاشته که بفرستد. از سوی دیگر، وزارت امور خارجه این کشور تمامی اقداماتی که به نظر می رسد بیشتر  دارای نقش در تدارک جنگ هستند، انجام داده و می دهد. از  دید و بازدیدها و گذاشتن نشست ها با امپریالیست های اروپایی تا سفرهای چند باره به منطقه و به ویژه به کشورهایی همچون عربستان سعودی و اسرائیل. و بالاخره باید به حملات اسرائیل( یا کشورهایی مانند عربستان و امارات) به مراکز سپاه در سوریه و نیز نیروهای حشدالشعبی در عراق اشاره کرد. حملاتی که به احتمال ادامه خواهد یافت.
 به این ترتیب امپریالیسم آمریکا در حالی که درهای مذاکره را چهارطاق باز گذاشته و از هر اقدام  دولت های اروپایی و به ویژه فرانسه (مکرون و تلاش های وی برای جستجوی راه های آوردن ایران پای میز مذاکره و برخی سازش های ترامپ  در مورد فروش نفت و یا برخی امتیازات مالی) کمابیش استقبال کرده است، اما در عین حال خود را برای جنگ هم آماده می کند. نکته اساسی در مورد جنگ، پیوستن دولت های اروپایی به ائتلاف و آوردن نیرو به منطقه است که به نظر می رسد اقدام اخیر در حمله به عربستان سعودی می تواند آن را تا حدودی تحرک بخشد.
 آنچه که در مورد سیاست باند جنگ طلب درون ایران به نظر می رسد، این است که این باند نیز این فکر را فرا راه خویش ساخته که تا آنجا که امپریالیسم آمریکا «ضعف» نشان می دهد( عدم عکس العمل در مورد زدن پهپاد، توقیف کشتی بریتانیایی، آزاد کردن کشتی نفتی ایران و تخلیه  نفت کشتی در بندری در سوریه و ...) ما تحرکاتی خواهیم داشت. این تحرکات اولا می تواند تا حدودی قدرت نظامی ما را نشان بدهد و به ویژه نشان دهد که کشوری که امپریالیست ها در این منطقه می توانند روی آن حساب باز کنند، عربستان سعودی، عراق و... نیست، بلکه ما هستیم.(3)  دوم اینکه حال که آنها هنوز به آمادگی کامل برای جنگ نرسیده اند، ما حملاتی داشته باشیم که هم مصرف داخلی و هم مصرف بیرونی دارد( مثلا نگاه کنیم به هارت و پورت حزب الله لبنان در مورد قدرت ایران). و سوما آنها را مجبور کنیم که شرایط ما را درک کنند و دست از تحریم ها بردارند و با ما کنار بیایند و بالاخره اگر هم قرار شود که پای میز مذاکره بنشینیم از موضع ضعف نباشد، بلکه کارهایی کرده باشیم که بتوانیم پایه های خود را مجاب کنیم.
 اما نکته اصلی این است که این جناح جنگ طلب، دیگر جناح ها را این گونه قانع می کند که تا آنجایی که فکر می کنیم می توانیم از طریق چنین تحرکاتی به خواسته هایمان برسیم، باید این اقدامات را انجام دهیم، اما اگر وضع به گونه ای شد که ما نتوانستیم این خط را پیش ببریم، اجازه نخواهیم داد که آنها نابودمان کنند. به اصطلاح، در آتش بس، صلح و مذاکره را که نبسته اند، می دویم و به عنوان نفر اول سر میز مذاکره می نشینیم.
  چنین رویه ای خط اصلی حکومتگران و« مارمولک »های حاکم از همان ابتدا بوده است. هر جا که احساس قوت کرده اند و دشمن ضعف نشان داده است، آنها پیش تاخته اند و تا وضع تغییر کرده دویده اند و پای میز مذاکره نشسته اند. باند جنگ طلب حاکم نیز تابع همین سیاست است. باید توجه داشت که آنها هرگز حاضر نیستند به سیم آخر بزنند. برای حکام کنونی «اصل بقا»، اصل کلیدی است و محور تمامی تحرکات آنها به دور آن می چرخد و از آن بر می خیزد. آنها به کلی با جریان هایی که اجازه می دهند همه چیزشان از دست برود و به اصطلاح تا لحظه آخر و به قیمت به خطر انداختن بقای خود به جنگ ادامه می دهند، تفاوت دارند.(4) این افراد در حال حاضر«خامنه ای» هستند و در شرایط معین دیگر به «رفسنجانی» تبدیل می شوند. به قدر کافی هم آیه و حدیث در مورد هر چیز دارند که بتوانند هر نوع چرخشی را به وسیله آنها توجیه کنند.(5)  
تضاد حکومتگران با طبقات مردم
 و اما بخش آخری که محرک جناح در حال حاضر جنگ طلب است، تضاد تمامی طبقات مردمی با حکومت است که در مورد آن به دفعات نوشته ایم.  به نظر می رسد که این تضاد نیز به سهم خود در اتخاذ این گونه سیاست ها و اقدامات موثر باشد. از یک سو آنها به اجبار باید امپریالیست ها را متوجه به وضع روز به روز بدتر شده خویش کنند، تا شاید آنها سر عقل آیند و تحریم ها را بردارند و نظام بتواند جلو وضع هولناک کنونی مردم را که روز به روز هم بدتر می شود، و ممکن است به بحران سیاسی فراگیری تبدیل گردد، بگیرد. و از سوی دیگر باید تا آنجا که ممکن است از وضع کنونی بهره برداری کنند، و هر حرکتی را به نام توطئه دشمن خفه کنند. باید توجه داشت که هر گونه خیزشی از جانب مردم به حرکات امپریالیست ها برای دخالت در ایران سرعت خواهد بخشید. از این رو باند خامنه ای جدا از این که تکامل چنین خیزش هایی را به هر حال متوجه سرنگونی حکومت و تداوم بقای خود می بیند و به همین دلیل با آنها در ستیز است، در عین حال نگران است که چنین خیزش هایی امپریالیست ها را بیشتر برای دخالت مستقیم  مجاب کند و به اقدامات معینی برانگیزد.
 از سوی دیگر، اگر جنگ در بگیرد و حضرات بتوانند آن را دراز مدت کنند- که احتمال آن بسیار ضعیف است- این شاید ار برخی جنبه ها به نفع خامنه ای و باند وی باشد. زیرا کلیشه های آنها این است که  از یک سو پیرامون یک جهاد و جنگ، تلاش برای بسیج کنند و از سوی دیگر هر صدایی را خفه. اما با توجه به این که امپریالیست ها  خواهان جنگ طولانی نیستند، به نظر می رسد، چنین امیدی از جانب حکام کنونی، نمی تواند خیلی پر رنگ باشد.
و اما نکته پایانی این است که مسئله تضاد  طبقات مختلف مردم با حکومت کنونی برای امپریالیست ها نیز حائز اهمیت است. آنها صرفا برای این به  منطقه نیامده اند که تضاد خویش را با حاکمان کنونی حل و فصل کنند و به اصطلاح سرجای خود بنشانندشان و یا تغیرشان دهند. در عین حال آنها برای این می آیند که اگر خیزش های نوینی به وجود آمد و اوج گرفت بتوانند دخالت کرده و وضعی دلخواه خویش را که نظام سلطنتی – و یا یک جمهوری زیر سلطه امپریالیست ها- است به جای نتیجه مبارزات مردم به آنها تحمیل کنند.(6)
 هرمز دامان
   30 شهریور 98                  
یادداشت ها
1-   البته این که رئیس جمهوری بعدی مورد میل خامنه ای بشود، خیلی تضمینی نیست. باید به یاد آورد که احمدی نژاد نیز از افراد مورد اعتماد خامنه بود و خامنه ای عقاید وی را به خود بسیار «نزدیک تر» دانست و آن جوری از آب در آمد. حتی اگر در انتخابات بعدی ریاست جمهوری، یکی از نزدیکترین افراد به خامنه ای به ریاست جمهوری برسد، باز خود این احراز این پست تضادهای ویژه ای را بین موقعیت فرد دارنده آن و موقعیت خامنه ای در هرم قدرت دامن می زند. افزون بر این، جاه طلبی و قدرت طلبی از خصوصیات بارز تمامی این افراد و جناح ها است و همه می خواهند فعال مایشاء باشند.
2-    هنوز مدت زمانی از خوابیدن تضاد لاریجانی و یزدی نگذشته بود که بخشی دیگر از اصولگرایان، علیه باندهای درون دفتر رهبری به ویژه شخص حسین محمدی از افراد موثر در سیاست های فرهنگی شروع به افشاگری کردند. این افشاگری ها و جدال ها هنوز ادامه دارد.   
3-   از قراین این گونه بر می آید که یکی از سیاست های این باندها این است که باید - خواه مستقیما و خواه به وسیله گروه های مورد پشتیبانی- به نقطه های ضعیف حمله کرد و نتایجی چند جانبه از آن گرفت. این است که آنها در حالیکه اسرائیل نیروها و پایگاههای آنها را در سوریه بمباران می کند، به عربستان حمله می کنند. با این کار هم ضعف عربستان نشان داده می شود و هم در انتقال نفت وقفه ایجاد می گردد؛ افزون بر این با اسرائیل طرف نیستند که منتظر واکنش آن باقی بمانند. سیاست دیگر آنها این است که با حوثی ها در برابر عربستان و امارات و با حزب الله مقابل اسرائیل قرار گیرند و خود را مستقیما درگیر نکنند. البته چنانچه دامنه این اقدامات گسترش یابد مشکل که این جناح بتواند این سیاست اخیر را ادامه دهد و دیگران را گوشت دم توپ خود کند.   
4-    البته نمی توان احتمال این امر را نفی کرد که در میان باندهای حاکم بر سپاه و اطلاعات، دسته های متعصب بنیادگرای مذهبی وجود داشته باشند که به دنبال «به سیم آخر زدن» در تقابل با امپریالیست ها و پیش برد تضاد ارتجاعی خود با امپریالیست ها بوده و خیلی اصل بقا محور و محرک حرکاتشان نباشد. اما اینها اگر باشند، اقلیتی ناچیز بوده و مشکل که در تدوین سیاست های نهایی نقش آن چنانی داشته باشند.
5-    مثلا پناه بردن به روسیه در مقابل آمریکا چه مزیتی دارد؟ در هر حال هر دو اینها وابستگی است؛ خواه از نوع وابستگی به امپریالیسم غرب باشد و خواه از نوع امپریالیسم شرق. همکاری حضرات با روسیه در سوریه به چنان نتایجی که برای خامنه ای و پاسدارانش بشدت تحقیر آمیز بود کشیده شد و قطعا اگر روسیه به پشتیبانی  اینها در تقابل با امپریالیست های غربی برخیزد که امر بسیار بعیدی است، زیرا این کشور عجالتا بده و بستان با کشورهای غربی و به ویژه آمریکا را ترجیح می دهد، در مقابل آن همان چیزی را خواهد خواست که امپریالیست های غربی می خواهند. یعنی وابستگی بدون قید و شرط و مطیع و منقاد شدن سیاست های روسیه. مثال بشار اسد ذلیل و خوار پیش روی ماست.
6-   یکی از دلایلی که موجب کند شدن و طولانی شدن اقدامات ترامپ و امپریالیست ها برای آماده کردن همه امکانات برای جنگ گردیده است، افت نسبی جنبش عمومی توده ای است. چنانچه ما در آینده با وضعی در تکامل رویدادهای دی ماه 96 روبرو گردیم و خیزش های نوینی به وجود آید، به احتمال قوی این اقدامات سرعت خواهد گرفت و ترامپ «مردد» به ترامپ« مصمم» تبدیل خواهد شد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر