۱۳۹۸ شهریور ۲۱, پنجشنبه

رئیسی و باند جنایتکارش کور خوانده اند! نکاتی درباره تفاوت شرایط کنونی با سالهای دهه 60


رئیسی و باند جنایتکارش کور خوانده اند!

نکاتی درباره تفاوت شرایط کنونی با سالهای دهه 60

  از زمانی که رئیسی از سوی خامنه ای و باندی که تقریبا قوی ترین باند جناح «اصول گرا»ی طبقات حاکم است - یا بهتر است بگوییم به مرور به قوی ترین باند این جناح تبدیل شده است - به عنوان رئیس دستگاه قضایی و برای سرکوب جنبش خلق انتخاب شد، رشد تضادهای طبقات خلقی و حاکمیت پیرامون نظرات، شیوه برخورد با مبارزین و عملکردهای وی در این خصوص از جانب دستگاه قضایی گره خورده است.
 باند مزبور تقریبا تمامی دستگاه های اصلی قدرت را در دست دارد: از خود خامنه ای گرفته تا مجتبی  فرزند وی و بخش مهمی از دفتراش تا باندهای صاحب قدرت در سپاه پاسداران و به ویژه حفاظت اطلاعات این سازمان تا بخش های صاحب نفوذ در سازمان اطلاعات و همچنین باندهای رهبری نیروهای انتظامی، بسیج و ارتش.
به این ترتیب مبارزه با رئیسی و افشای عملکردهای وی در عین حال مبارزه با جناح عمده و اصلی در حاکمیت کنونی است. به بیانی دیگر تضاد عمده کنونی با جناح مسلط در هیئت حاکمه پیرامون مبارزه با رئیسی و عملکردهای وی متمرکز شده است.   
رئیسی - همچنان که در مطلبی دیگر نوشتیم -  برای این انتخاب نشد تا مثلا با فساد درون هیئت حاکمه  یعنی درون خودشان مبارزه کند - در واقع این جنبه فرعی انتخاب وی و صرفا برای تصفیه برخی باندهای نزدیک تر بود- بلکه انتخاب شد تا به سرکوب جنبش های موجود از جنبش طبقه کارگر تا زنان، دانشجویان، آموزگاران و فرهنگیان و دیگر طبقات خلقی، ملیت های دربند و اقلیت های مذهبی دست زند. جنبش هایی که با توجه به شرایط بد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی  و نارضایتی  عمومی و خشم موجود در جامعه  هر آن امکان سرریز شدن و تبدیل به جنبش های بزرگ و توفان ها و سیلاب های مهار نشدنی را دارد. جنبش ها و توفان هایی از جنس انقلابات مشروطه و انقلاب 57.
 این فرد که از بیست سالگی مشغول صدور حکم بازداشت، زندان و اعدام بوده است، با توجه به اینکه کمتر از افرادی مانند حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، مرتضی اشراقی، اسماعیل شوشتری، فلاحیان، حسینیان، اژه ای و دیگران دیده شده است، و به اصطلاح آن پشت و پساله ها کار جنایتکارانه و کثیف خود را پیش برده است، بهترین شخص برای پست ریاست دستگاه قضایی تشخیص داده شد. گرچه به احتمال قوی باندی که وی با آنها در دهه شصت کار می کرد و به ویژه گروه مشهور به هیئت مرگ که مدتی منفرد گردیدند نیز دوباره در کنار وی فعال شده اند. این گروه ها از خبیث ترین و جانی ترین افراد هیئت حاکمه کنونی بوده و هستند و تقریبا همه امید خامنه ای و باند حاکم در دفتر رهبری، امیدش برای گذر از این مخمصه ای که حکومت شان در آن افتاده است، به این باند است. چندان که می توان گفت اگر این باند ناتوان از سرکوب خلق و جنبش های طبقات مختلف گردد، امید آنها برای تداوم قدرت خویش بسیار کم خواهد شد. از سوی دیگر شکست این باند در سرکوب جنبش که آخرین امید خامنه ای و شرکاء است، به احتمال آنها را مجبور خواهد کرد که  یا مهره هایی از درون خودشان که با این باند مخالفند، به روی کار آورند و یا دست به سازش با بخش هایی از اصلاح طلبان زده و نرمش از خود نشان دهند.
 آنچه رئیسی و باندی اصلی در دفتر رهبری می خواهند انجام دهند، بازگشت به شرایط  دهه شصت است؛ یعنی شرایطی که هر جنایتی خواستند و در سطح کلان انجام دهند و جز در بالا و از میان خودشان، از میان توده ها هیچ طبقه و جنبشی هم آنها را مورد بازخواست قرار ندهد و علیه آنها به مبارزه برنخیزد.
اما هیهات که وضع کنونی با شرایط  دهه شصت  تفاوت های زیادی دارد و جانیان قدرت پرست و دزدان و اختلاسگران کور خوانده اند که بتوانند زمان را به عقب بازگردانند.
رشد گسترده و شدت گرفتن تضاد طبقات خلقی با هیئت حاکمه به ویژه با باند خامنه ای
نخستین تفاوت به تضاد عمده تمامی طبقات خلقی با حکومت بر می گردد. در دهه شصت تضاد عمده بیشتر این طبقات با هیئت حاکمه نبود. جنگ با عراق در بیشتر سالهایی دهه شصت تمامی توجه و انرژی مردم را در اکثر نقاط ایران به خود گرفته بود. تا زمان صلح در سال 67 به جز جنبش کردستان، تقریبا جنبش  برجسته ایی علیه حکومت در بقیه نقاط ایران  وجود نداشت( تنها مبارزه مهم کارگری علیه حکومت اعتراض کارگران ذوب آهن اصفهان در سال 1363 بود). در آن سال ها اگر کسی حرف از جنایتهای هیئت حاکمه میزد، بیشتر وقتها این پاسخ را از توده های میان طبقه کارگر و دیگر توده های زحمتکش می شنید که« بگذارید جنگ تمام شود، آن وقت مردم  وضع خود را با حکومت روشن می کنند».
 در واقع، نخستین اعتراض های جدی علیه حکومت از جریان های اراک، مشهد و اسلام آباد در آغاز دهه هفتاد آغاز شد و به جنبش های بزرگ از سال 1376 به بعد، یعنی 18 تیر 78 و جنبش  های بزرگ بعدی در دهه 80 و 90 کشیده شد. از سوی دیگر مبارزات تا آن زمان در شکل یک اعتراض یا جنبش عمومی ظاهر می شد. هنوز طبقه کارگر برنخاسته بود. هنوز این میزان از اعتصابات صنفی که در شرایط غیر انقلاب سالهای 58- 60  و در طول تاریخ صد ساله اخیر بی سابقه است، پدید نیامده بود.
 از سوی دیگر در این تضاد، مبارزات زنان برای آزادی، جایگاه مستقل و مهمی  در مجموع جنبش ها در طول دهه های 60 و 70 نداشت و بیشتر در درون و پس و پشت جنبش های دیگر پنهان و فعال بود. در واقع این مبارزات به ویژه در دو دهه اخیر تا حدودی مستقل شده و شدت گرفته است و نبردی آشکار را به حکومت کنونی اعلام کرده است. دختران انقلاب و این بار خودسوزی دختر جوان سحر خدایاری که گویا از خانواده ای سنتی هم برخاسته بود، و جنبش پشت آن از نقاط بارز رشد جنبش زنان و مبارزه آنها با قوانین ارتجاعی قرون وسطایی و خواست حق برابر با مردان در ایران است.  همین نکات در مورد جنبش جوانان و دیگر گروهها و دسته ها نیز وجود دارد.
 رشد گسترده  تضادهای درونی هیئت حاکمه و شدت گرفتن آن
دومین تفاوت مربوط است به تضادهای درون هیئت حاکمه است.
این تضادها از همان پس از انقلاب 57 وجود داشت و بیشتر زمان ها، آن دسته ها و گروه ها و باندهایی این نبرد های قدرت را می بردند که در پس خمینی گرد آمده بودند. اما از سال های دهه هفتاد بیشتر میان  باندها و جناح هایی رشد کرد که بیشترین اتحاد را در دوران پیش از آن داشتند. پس از آن و در دهه هشتاد و نود، این تضادها به جناح اصولگرا که ارتجاعی ترین جناح حاکم بود، کشیده شد. نخست باند تازه به دوران رسیده احمدی نژادی ها و سپس رفسنجانی را در برگرفت و اینک نیز باند سرمایه داران بوروکرات - کمپرادورهای انگلیسی یعنی لاریجانی ها را در بر گرفته است. تضادهای مزبور پس از گسترش آن به بخش های اصلی ای از هیئت حاکمه و جناح به اصطلاح اصول گرا و ایجاد بزرگترین شکاف ها در این جناح، به نظر می رسد به دفتر رهبری نیز کشیده شده است و شکاف و تقابل در این  لانه اصلی دزدان و اختلاسگران و جنایتکاران نیز رسوخ کرده است.
 به طور کلی، این تضادها هم از نظر گستره و هم از نظر ژرفا رشد کرد و هیئت حاکمه ای را که ظاهرا متحد و یکدست می نمود به یکی از گسیخته ترین و از هم پاشیده ترین هیات های حاکمه در طول تاریخ  صد سال اخیر ایران  تبدیل کرد. محال است که بتوان این درجه شدت از تضادهای درون هیئت حاکمه که به بند بند عناصر آن کشیده شده است، این درجه طولانی، این  میزان گستردگی و عمق، این سطح افشای یکدیگر و این ابعاد از توطئه و کشت و کشتار درونی و بلعیدن یکدیگر را در طول یک صد سال اخیر یافت. یعنی چنین از هم گسیختگی ای نه در حکومت شاهان قاجار دیده می شود و نه در دوران پهلوی اول و دوم.
 این پدیده ای است مختص جمهوری اسلامی و حکومت آخوندها و همدستان مکلایشان. هیئت حاکمه ای از سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور کهنه گرا، از مال پرستان و قدرت پرستان، اختلاس گران و دزدان، از بنده های اعتقادات مذهبی هزار و چهارصد سال پیش که می خواهند آنها را به زور و با سرنیزه به خلقی تحمیل کنند،  هیئت حاکمه ای تشکیل شده از باندهای فرقه گرا، توطئه گر، به غایت جانی و آدمکش، به غایت خود پرست و ظاهر ساز و ریا کار، به غایت تنگ نظر و مرتجع.
همه  جناح ها، گروه ها، دسته ها و باندهای مغلوب و شکست خورده، چنانچه جایشان را در هیئت حاکمه از دست بدهند، آماده ریختن پته خامنه ای و دم  و دستگاهش به روی آب هستند. هم چنانکه احمدی نژاد، رفسنجانی و  دیگران چنین کردند، این احتمال که لاریجانی ها نیز« سینه» خود را بگشایند و «اسرار» را بیرون ریزند، وجود دارد.
رشد تضادهای سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور کهنه پرست با اربابان اقتصادی خویش
نکته سوم به تضادهای جناح های حاکم با امپریالیست ها به ویژه با امپریالیسم آمریکا بر می گردد. تضادیکه ماهیتی ارتجاعی داشته و صرفا از نقطه نظر بقای حکام کنونی است . امپریالیست ها- عمدتا آمریکا-  در حالیکه در سالهای پس از انقلاب، هیئت حاکمه کنونی را تا آنجا که توانستند پشتیبانی کردند، اکنون کارشان این شده که به افشای حکام کنونی دست زنند. این تضادها به درجه رشد یافته که یا باید خامنه ای به مذاکره روی آورده و به سگ زنجیری شدن حکومت کنونی بینجامد- گرچه اینها در بیشتر مناطقی که دخالت کردند به ویژه عراق و سوریه، نفع امپریالیست ها و خدمت به آنها نیز در کار بوده است - و یا اینکه این امکان که این تضاد به جنگ منجر گردد، وجود دارد.
رشد ابزار های نوین ارتباطی امکان سانسور را کمتر از سابق کرده است  
 چهارمین نکته به رشد ابزارهای ارتباطی به ویژه اینترنت و ایجاد ارتباطات آسانتر با بیرون کشور و به علاوه درگیر شدن تعداد بیشتری از لایه های جوان با مسائل سیاسی و اجتماعی مربوط است. 
در ایران و به ویژه در سالهای اخیر و به دلایل گوناگون، از یک سو تعداد افرادی که میل به خواندن روزنامه و کتاب داشتند روز به روز کمتر شده است. در واقع آمار این دو در ایران، به جز در برخی دوره های ویژه که جنبش هایی اوج گرفته اند، نسبت  به کشورهای پیشرفته همواره بسیار پایین بوده است. اما از سوی دیگر و با ایجاد ده ها کانال اینترنتی و امکان گرفتن خبر از راههای گوناگون و به  ویژه با تصویر، آمار افرادی و به ویژه جوانانی که از طریق اینترنت اخبار و تحلیل ها را دنبال می کنند،  بسیار بالا رفته است.
 اگر جمهوری اسلامی تلاش کرده که به بهترین شکل از پیشرفت های تکنولوژیکی در زمینه ارتباطات و علیه مردم کشور بهره گیرد و به هزار و یک شکل جاسوسی شخصی ترین مسائل مردم، مخالفین و حتی باندهای حاکم را بنماید، اما از سوی دیگر، بسیاری از مردم نیز به سهم خود از این پیشرفت ها بهره گرفته و علیه حکومت گران از آن استفاده  کرده و می کنند. اینجا پیشرفت و تکنولوژِی مدرن، امکاناتی به نفع  مردم به وجود می آورد که موجب این می شود که شرایطی و فرهنگ مبارزاتی نو، در مقابل عقب ماندگی قرون وسطایی یک حکومت و سیاست و فرهنگ کهنه، کریه و ارتجاعی آن قد علم کند.
 گذشته از اینها تمامی بحران های موجود اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی  به شکل شدیدی رشد یافته اند. چنین وضعی نیز در سالهای دهه 60 نبود.
 بر چنین بستر چنین تفاوت هایی است که امکان موفقیت طرح خامنه ای که با گزیدن امثال رئیسی و باندش بر سر دستگاه قضایی گمان می کند که می تواند وضع را به سالهای 60 برگرداند، و ثبات نسبی را برای این جناح برای تسلط مطلق بر کشور به وجو د آورند، بسیار ناچیز می شود.
باید توجه کرد که در آن زمان عموما به راحتی و آشکارا می کشتند و  به کسی هم پاسخگو هم نبودند، اما در دوره کنونی می خواهند با  شیوه های مخفیانه و یا با توطئه کشتن زندانیان مبارز و اعلام زبونانه و حقیرانه  آن به عنوان «خودکشی» و«حادثه» و غیره، و افزون بر این شیوه ها، در مرحله کنونی با زندانی بریدن های دراز مدت با جنبش مبارزه کنند. این تغییر شیوه در سرکوب مبارزین را هم باید  یکی از نتایج تفاوت بزرگ بین اوضاع کنونی با سالهای دهه شصت  به شمار آورد.
هرمز دامان
21 شهریور 98    


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر