۱۳۹۸ شهریور ۱۵, جمعه

آموزش بزرگ مارکس دیکتاتوری پرولتاریا است!(15) بخش دوم تحریف آموزه انقلابی دیکتاتوری پرولتاریا



آموزش بزرگ مارکس دیکتاتوری پرولتاریا است!(15)
بخش دوم
تحریف آموزه انقلابی دیکتاتوری پرولتاریا

دیکتاتوری از نظر مارکس یعنی «سلطه فردی»!
 یکی دیگر از معناهایی که هال دریپر از نظرات مارکس و انگلس بیرون می کشد تا  دیکتاتوری  به وسیله طبقه کارگر را نفی نماید، دیکتاتوری به معنای سلطه فردی یا همان «دیکتاتوری فردی» است.
وی می نویسد:
« مواردی که مارکس‏ و انگلس‏ تلاش هائی را هدف حمله قرار می دادند که در صدد برقراری سلطه فردی در جنبش‏ کارگری و یا سوسیالیستی بود واژه "دیکتاتوری" به مواردی که اشاره کردیم نزدیک تر می شود؛ در این جا کلمه دیکتاتوری به معنای منفی آن ظاهر شده است.»( مارکس و دیکتاتوری پرولتاریا، پیشین)
 به این ترتیب معنای دیکتاتوری، نمی تواند دیکتاتوری طبقه یعنی کار برد زور و قهر به وسیله طبقه باشد، بلکه کاربرد زور یا قهر و یا نهایتا «سلطه» به وسیله فرد است.
هال دریپر در این مورد، باکونین و لاسال را به عنوان نمونه می آورد:
«طرح های باکونین برای یک "دیکتاتوری غیبی" توسط دارودسته اش‏ (و در حقیقت به نام "آزادی خواهی" آنارشیستی) پایه انگیزه باکونین برای تسلط بر انترناسیونال از تقریباً 1869 بود؛ و از این زمان به بعد مارکس‏ به این نتیجه رسید که "این روس‏ می خواهد دیکتاتور جنبش‏ کارگری اروپا شود".» انترناسیونال بروشوری منتشر کرد که اساساً توسط مارکس‏ و لافارگ نوشته شده و "سازمان یک انجمن غیبی را که تنها هدف آن تابع کردن جنبش‏ کارگران اروپائی به دیکتاتوری غیبی چند تن ماجراجو بود " را افشاء می کرد.»
و نیز
«...اکنون به خوبی روشن شده است که لاسال "اشتیاق به اعمال دیکتاتوری" بر جنبش‏ کارگری را، حداقل در مورد کسانی که آن ها را فرودست می دانست، پنهان نمی کرد...بعداً در ملاقاتی با مارکس‏ در سال 1862، اندیشه های دیکتاتور منشانه و دشمنی اش‏ را با "آزادی های فردی" آشکارتر ساخته و تمایل خود را برای رفتاری که گوئی "خود را دیکتاتور کارگران آینده می داند" به نمایش‏ نهاد. ..لاسال در نامه ای به "دیکتاتوری فردی" خود در سازمانش‏ استناد کرده و آن را شاهدی بر این مدعا می داند که "طبقه کارگر" علاقه دارد از دیکتاتوری حمایت کند.»
و برخی موارد دیگر:
«مارکس‏ در باره فرقه اگوست کنت، که ...در محافل کارگری فعال بودند نوشت که او "پیامبر دیکتاتوری فردی" است...و در انگلستان ه . م . هایندمان، طبق سلیقه خود یک گروه مارکسیستی به نام فدراسیون سوسیال- دموکرات ها تاسیس‏ کرده و رفتار دیکتاتور منشانه اش‏ به مثابه رئیس‏ این سازمان زبانزد خاص‏ و عام شده بود. انگلس‏ در این باره نوشت که هایندمان همکاران خود را فقط به خاطر "عدم تحملش‏ به مثابه یک دیکتاتور" از خود رانده است. ارنست جونز فکر می کرد که با متمرکزکردن همه قدرت سازمانی در دست خود موفق خواهد شد از تلاشی آن چه که از جنبش‏ چارتیستی باقی مانده بود جلوگیری کند. مارکس‏ که این خبرها را به اطلاع انگلس‏ می رساند نوشت جونز "خود را دیکتاتور چارتیسم اعلام کرده" و بدین ترتیب طوفانی از شماتت علیه خود برانگیخته و نشان داده است که در "تلاش‏ برای ایفای نقش‏ دیکتاتور" چیزی جز یک " الاغ" به شمار نمی رود.»
 همچنانکه می بینیم  در تمامی این موارد، دیکتاتوری از نظر مارکس به معنای« دیکتاتوری فردی» یا «سلطه» و یا اتوریته «فردی» تعبیر می شود.
مسئله این نیست که مارکس و انگلس چنین دیدگاه هایی در مورد افرادی که می خواستند اتوریته و سلطه فردی خود را بر سازمان هایی همچون بین الملل اول، حزب سوسیال دمکرات آلمان و یا چارتیست ها اعمال کنند، نداشتند. تردیدی نیست که معنای دیکتاتوری شامل دیکتاتوری فردی نیز می شود، و ما خواه در مورد طبقات حاکم و خواه درون سازمان های و تشکیلات هایی که برای گرفتن قدرت سیاسی مبارزه می کردند، با اشکال و نمونه هایی از دیکتاتوری فردی روبرو بوده ایم. تحریف نظر مارکس و انگلس آنجا صورت می گیرد که مفهوم دیکتاتوری طبقه کارگر را که به معنای کاربرد زور و قهر این طبقه علیه طبقات استثمارگر است، صرفا به معناهایی که تا کنون مورد بررسی قرار داده ایم، و از جمله همین «دیکتاتوری یا سلطه فردی» محدود و منحصر گردانند.  به عبارت دیگر، مضمون و  خط اصلی مباحث مارکس و انگلس در مورد دیکتاتوری پرولتاریا را که باید جایگزین دیکتاتوری بورژوازی شود، با معناهایی کم اهمیت جایگزین کنند.
 تحریف و رویزیونیسم (در مورد هال دریپر رویزیونیسم تروتسکیستی و بین الملل چهارمی ) آنجاست که بر مبنای همانندی، «دیکتاتوری» فردی به «سلطه» فردی  و پس از آن به مفاهیمی مانند «حاکمیت» و یا نهایتا«سلطه» طبقاتی تبدیل می شود و دیکتاتوری پرولتاریا صرفا حاکمیت یا سلطه بی یال و دم و اشکم طبقه ای می گردد. این چنین دیکتاتوری ای همه چیز هست الی دیکتاتوری علیه دشمنان طبقاتی و طبقات استثمارگر.
وی ادامه می دهد:
«ولی هنگامی که مارکس‏ اولین بار واژه "دیکتاتوری پرولتاریا" را بر روی کاغذ آورد، کاربرد بسیار ویژه ای از معنای استعاری آن مورد نظر او بود.»
اکنون هال دریپر به بحث پیرامون آثاری می پردازد که مارکس مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا را در آنها به کار برده است. اما از نظر هال دریپر، نه به معنای کاربرد زور و اجبار و قهر که معنای واقعی دیکتاتوری طبقاتی بوده و هست، بلکه به گونه ای «استعاری» یعنی به جای همین مفاهیم « تسخیر»،«سلطه» و «حاکمیت».
مانیفست حزب کمونیست
 وی می نویسد:
«درست در اوایل 1848 بود که مارکس‏ به این نتیجه رسید که پرولتاریا برای دستیابی به دگرگونی کمونیستی جامعه، باید ابتدا قدرت سیاسی را تسخیر کند. این اندیشه برای او نقش‏ اساسی ایفا کرده و واژه های بسیاری که این معنا را بیان می کردند در نوشته های او ظاهر شدند: نه فقط "تسخیر قدرت سیاسی(یا دولتی)"، بلکه و به ویژه"حاکمیت پرولتاریا"؛ که نتیجه آن یک"دولت کارگری"خواهد بود؛ و آن گونه که در جنبش‏ انگلیس‏ می گفتند، این به معنای "صعود طبقه کارگر خواهد بود. ما مشاهده خواهیم کرد که، تحت شرایط مشخص‏،"دیکتاتوری پرولتاریا" نیز به یکی از این واژه ها تبدیل شد.»
و
«مارکس‏ آگاه بود که هدف "سلطه سیاسی پرولتاریا"، تنها منحصر به تئوری او نیست؛ برعکس‏، او علاقه داشت تأکید کند که همه جنبش‏ های واقعی دیگر طبقه کارگر همین هدف را در برابر خود قرار می دهند. این مسئله در مانیفست کمونیست قویاً بیان شده است:
"هدف بی واسطه کمونیست ها همانند همه احزاب دیگر پرولتری ارتقاء پرولتاریا به یک طبقه، سرنگونی سلطه بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر است".
همچنانکه می بینیم  از نظر این تروتسکیست، دیکتاتوری پرولتاریا «واژه ای» است  در ردیف و به معنایی همانند«تسخیر قدرت سیاسی به وسیله پرولتاریا»، «حاکمیت پرولتاریا»، «صعود پرولتاریا» و چیزهایی از این گونه  که همان معنای «استعاری» دیکتاتوری اند. خلاصه این مفهوم همه چیز هست الی زور و قهر.
و این در حالی است که مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست دکترین دیکتاتوری پرولتاریا را به صورت نخستین خود فرموله کرده بودند. آنچه آنها در این کتاب شرح دادند این بود که قدرت  سیاسی به وسیله طبقه کارگر«تسخیر» شود و«حاکمیت» پرولتاریا به عنوان یک طبقه متشکل  بر قدرت سیاسی برقرار گردد. در عین حال آنها گفتند که تسخیر کردن و برقراری حاکمیت بر دولت با کاربرد زور و قهر ممکن است. آنها از  دولت و بر همین سیاق حاکمیت بورژوازی به معنای حکومت زور و قهر نام بردند و برقراری حاکمیت طبقه کارگر را نیز جز با زور و قهر ممکن ندانستند. زور و قهری که تا نابودی روابط استثماری با زور و قهر ادامه خواهد یافت. بدینسان، آنها در همین کتاب به گونه ای دقیق معنای اصلی دیکتاتوری در دیکتاتوری پرولتاریا را بیان کردند.
 و اینهاست آنچه که از نظر هال دریپر رویزیونیست دور مانده است:
 مارکس و انگلس می نویسند: 
«ما ضمن توصيف مراحل کلى رشد و تکامل پرولتاريا آن جنگ داخلى کم و بيش پنهانى درون جامعه موجود را، تا آن نقطه‌اى که انقلابى آشکار در مي گيرد و پرولتاريا با برانداختن بورژوازى از طريق قهر، حاکميت خويش را پى می افکند، دنبال کرده‌ايم.»(مانیفست، برگردان فارسی در دو بخش، فصل نخست، ص 32) و
«بورژوازى مقدم بر هر چيز گورکنان خود را بوجود مي آورد. فناى او و پيروزى پرولتاريا طور همانندى ناگزير است.»(همانجا، ص 33) و
و در چگونگی خلع مالکیت از بورژوازی:
« البته اين کار در ابتدا ممکن است تنها با دخالت مستبدانه( یعنی همان زور و اجبار) در حقوق مالکيت و مناسبات توليدى بورژوازى يعنى با کمک اقداماتى انجام گيرد که از لحاظ اقتصادى نارسا و نا استوار به نظر مي رسند، ولى در جريان جنبش، خود بخود نشو و نما يافته و بکار بردن آنها به مثابه وسائلى براى ايجاد تحول در کلیه ی شيوه توليد امرى اجتناب ناپذير است.» (همانجا، فصل دوم، ص 39).
و بالاخره متن زیر که  یکی از کلاسیک ترین تعاریف مارکسیستی درباره دولت و دیکتاتوری پرولتاریا است و به روشنی معنای دولت و نقش زور و اجبار و  قهر را در بر دارد و «متاسفانه» از چشمان«تیز بین»!؟ هال دریپر محقق «مارکسیست» یا در واقع تروتسکیست و رویزیونیست دور مانده است:
«قدرت حاکمه سياسى به معنای خاص کلمه عبارت است از اِعمال زور متشکل يک طبقه براى سرکوب طبقه ديگر.( مستحضرید؟ این معنای دیکتاتوری و اساسا معنای دولت است) هنگامی که پرولتاريا بر ضد بورژوازى ناگزير به صورت طبقه‌اى متحد گردد، و از راه يک انقلاب،( این هم راه اساسی تصرف قدرت سیاسی جناب دریپر) خويش را به طبقه حاکمه مبدل کند و به عنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن توليد را از طريق اعمال قهر ملغى سازد،( خوب بخوانید جناب دریپر! گویا مانیفست را خوب نخوانده اید!؟) آنگاه همراه اين مناسبات  توليد شرايط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نيز شرايط وجود طبقات بطورکلى و در عين حال سيادت خود را هم به عنوان يک طبقه از بين می برد.»( همانجا، ص 40 تمامی تاکیدها در متن ها و نیز عبارات داخل پرانتز از ماست)
البته این میان هال دریپر برخی از ژست های ضد بورژوایی نیز می گیرد و مشتی تقابل های پوشالی صورت می دهد:
«بالاتر از همه، مارکس‏ می دانست که چارتیست های چپ (مانند هارنی) منظماً از "صعود (و یا سلطه، یا قدرت سیاسی) پرولتاریا جانبداری می کنند و به آن ها ارج می نهاد. این چارتیستها مانند مارکس‏، با مسائل مورد ادعای مارکس‏ شناسان نوین هیچ مشکلی نداشتند: چگونه تمام یک طبقه می تواند حکومت کند؟ مارکس‏ و چارتیست ها به این مسئله پاسخ مشابهی می دادند؛ این امر در مورد مخالفین آن ها نیز مصداق داشت. مثلاً تاریخدان لیبرال ماک کالی با حق رای عمومی به این علت مخالفت می کرد که "قدرت عالیه" را در اختیار یک طبقه، یعنی طبقه کارگر قرار می داد و بدین ترتیب به نظر او موجب "استبداد " علیه بورژوازی می شد.»
به این ترتیب اختلاف مارکس با تئوریسین های لیبرال بورژوازی بر سر این بود که آیا «تمام یک طبقه» می تواند حکومت کند یا نه.
 نباید گمان کرد که هال دریپر از نظرات مارکس در برابر بورژوازی دفاع نمی کند. دفاع می کند اما برای تحریف مارکسیسم.
 وی که تمامی تئوری دیکتاتوری پرولتاریا را از معنای اساسی آن تهی کرده، به جای مارکس پا پیش گذاشته و در نبردی «شجاعانه» با لیبرالها آن ها و مدافعین بورژوازی را  که می گفتند نظریه مارکس «دیکتاتوری فردی» است، شکست می دهد:
«طبقه هم می تواند حکومت کند. تنها لازم است شما مخالف «حق رای عمومی»  نباشید تا طبقه کارگر از این طریق بتواند با آوردن رای اکثریت، شما را شکست داده و خود به عنوان طبقه حاکم شود!؟»
و آنگاه:
«ما خواهیم دید که مارکس‏ دقیقاً به همان شیوه ای که از " سلطه پرولتاریا" و یا سایر عناوین برای دولت کارگری استفاده می کند از اصطلاح "دیکتاتوری پرولتاریا" استفاده کرده است» و
«از نقطه نظر جایگاه کلمه دیکتاتوری، اکنون مسئله مشکلی در تمایل مارکس‏ در جایگزینی "سلطه" با "دیکتاتوری" در برخی از متون وجود ندارد. ولی مروری بر این متن ها می تواند روشنگر باشد.»
  و این تمام آن چیزی است که هال دریپر از این پس می خواهد به خورد خواننده خود بدهد. ما مرور هال دریپر را بر مانیفست دیدیم، اکنون به مرور وی بر دیگر کتاب ها و نوشته های مارکس و انگلس می پردازیم.
ادامه دارد.
هرمز دامان
16 شهریور 98










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر