۱۳۹۸ تیر ۱۸, سه‌شنبه

وحشت حکام مرتجع جمهوری اسلامی از مبارزات مردم


   وحشت حکام مرتجع جمهوری اسلامی از مبارزات مردم

کشتار در زندان ها
در هفته نخست تیرماه  یک زندانی سیاسی 29 ساله عرب به نام بنیامین آلبوغیش که به همراه برادرش محمد علی پیش از عید فطر(و پیش از آن یک بار دیگر در 24 اسفند 96 به همراه مادرشان مریم زبیدی) بازداشت شده بود، و در بازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز بسر می برد، بدست مزدوران وزارت اطلاعات و زیر شکنجه جان باخت.
این قتل به فاصله بسیار کمی از کشتن جوان دیگری به نام علیرضا شیرمحمدعلی(21 ساله ) رخ می دهد که جرمش مثلا «توهین به رهبری» بود و به این واسطه بازداشت و زندانی شده بود.  شیرمحمدعلی بنا به دستور مقامات زندان و بازجویان اطلاعات و یا اطلاعات سپاه با هماهنگی سران اصلی دستگاه قضایی به دست دو قاتل زندانی در زندان فشافویه در تاریخ 18 خرداد 1398 با سی ضربه کارد به قتل رسید.
ترس و وحشت پایان ناپذیر نظام
ترس و وحشت نظام از گسترش دامنه مبارزه کنونی- مبارزه ای که خود نتیجه شرایط نکبت بار اقتصادی و خفقان سیاسی و فرهنگی است و تداومی بیش از 20 سال داشته است - چنان است که نمی تواند حتی یک روز را بدون دستگیری، بازداشت، شکنجه و کشتار مبارزین پشت سر بگذارد.
زمانی که مبارزات ابعادی تهاجمی می یابد، نظام تلاش می کند با ضرب و شتم  و کشتارهای  خیابانی آنها را سرکوب کند؛ دستگیر شدگان را به انواع و اقسام راهها بکشد، دچار آسیب های شدید بدنی و روانی که عواقب جدی دارند، بکند و یا به زندان های دراز مدت محکوم نماید و مانع تداوم و گسترش بیشتر مبارزات گردد.
 اما زمانی که این مبارزه شکل تهاجمی بیرونی و در ابعاد گسترده را ندارد، دچار افت نسبی شده و یا جسته و گریخته و در اشکال ریز و درشت قابل کنترل تر ادامه می یابد، با دستگیری فعالترین افراد در عرصه های تبلیغ و ترویج و یا گردهمایی های محدود خیابانی که عموما از جانب طبقات زیر ستم همچون کارگران، آموزگاران و غیره برگزار می شود، بازداشت و زندانی کردن آنها و کشتن برخی از آنها در زندان ها، مانع از شکل گیری مبارزات تهاجمی گردد. این فرایند متناوبی شده است که تقریبا به مدت بیش از بیست سال اخیر تداوم یافته است؛ فرایندی که در آن طبقات خلقی به ویژه طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان شهری و روستایی قربانیان فراوانی داده اند.
شیوه های کشتار فرزندان خلق به وسیله نظام
 نگاهی به جان باختن زندانیان سیاسی در زندان نشان میدهد که دستگاه قضایی، سازمان زندان ها، سازمان اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه که در نظام گندیده و متعفن  جمهوری اسلامی همواره پرکارترین ارگان ها بوده اند، شیوه های گوناگونی را برای کشتن زندانیان سیاسی به کار برده اند. در مورد زندانیان نیز گرچه تمرکز روی جوانان به ویژه بین بیست تا سی سال است، اما امر سرکوب و کشتار تنها جوانان را در بر نگرفته، بلکه شامل دسته های مختلف سنی و نیز زن و مرد، طبقات مبارز به ویژه طبقات زحمتکش، ملیت ها و نیز گروهها و دسته های زیر ستم می گردد.
تا کنون، مهمترین شیوه ها برای به قتل رساندن زندانیان عبارت بوده است از:
 ضرب و شتم فراوان هنگام دستگیری به ویژه ضربات شدید به سر، نرسیدن به وضع سلامتی بازداشت شدگان و یا زندانیان، اجازه ندادن ملاقات با پزشک و تحت درمان قرار گرفتن.
 شکنجه های سنگین و شدید و مداوم و زدن زندانی به قصد کشتن: در این موارد یا زندانی زیر شکنجه  جان خود را از دست داده و یا با نرسیدن به وضع وی پس از شکنجه، شرایط مرگ وی را فراهم کرده اند.
اعلام خودکشی زندانی: معمولا یا زندانی زیر شکنجه جان باخته است و یا اینکه با وسایل معینی وی را کشته اند. در هر دو صورت اعلام می شود که زندانی خودکشی کرده است.
قرار دادن زندانی سیاسی در بند زندانیان عادی و کنار زندانیان نه حتی عادی معمولی، بلکه زندانیان مرتکب قتل شده و کشتن زندانی به وسیله زندانیانی که حتی احکام اعدام در مورد آنها صادر شده است. مورد علیرضا شیرمحمدعلی از این زمره است.
به هر رو، دلیل اصلی دستگاه قضایی که اکنون یک جانی تمام عیار در راس آن قرار گرفته، سران زندان ها، سازمان اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه  برای این گونه کشتن ها به این جهت است که آنها نمی توانند برای این گونه زندانیان که جرایم سنگینی ندارند، احکام اعدام و یا حتی حبس ابد صادر کنند.
  از سوی دیگر، کشتن زندانیان در زندان به شیوه های گوناگون، جزیی از اعدام ها است. اعدام هایی که نمی توانند در شکل قانونی اجرا گردند، و به اصطلاح هزینه انجام قانونی آنها سنگین است. ظاهرا حکومت برای تداوم اعدام ها و ایجاد فضای وحشت در جامعه، آنها را بیشتر متوجه جرائم غیر سیاسی کرده است.
 همچنین این گونه کشتن ها نشانگر مقاومت بسیاری از زندانیان زیر شکنجه و تسلیم نشدن به اوامر بازجویان و شکنجه گران است. در حقیقت، می توان گفت که اگر زندانیان در مقابل بازجویان و یا شکنجه گران مقاومت نمی کردند، ممکن بود که دامنه شکنجه بسط نیابد و زندانی از زیر شکنجه جان سالم بدر برد. اما مقاومت و جسارت زندانی مزید بر علت است و بازجویان و شکنجه گران در اوج کینه توزی، چون نمی توانند بیشتر این گونه زندانیان به ویژه جوانان را به زانو درآورند، به قصد کشتن آنها را شکنجه می کنند. گرچه این مسئله، جدا از این است که اساسا برنامه ای برای کشتن داشته باشند و برایشان فرقی نکند که زندانی ای که قرار است به شکلی کشته شود، مقاومت کند و یا نکند.
سالهای شصت برگشت ناپذیرند
 آنچه داغ بر دل سران خونخوار نظام گذاشته و موجب وحشت آنها و دست زدن به این گونه کشتارهای بزدلانه و خوار و حقیر گردیده است، این است که وضع را نمی توان به سالهای نخستین دهه شصت برگرداند. در آن سالها، نظام مرتجع هر گونه کشتاری که می خواست، می کرد. از این کشتارها، در داخل ایران، بسیاری آگاه نمی شدند، و در بیرون از ایران و به دلیل بند و بست با امپریالیست ها، سر و صدای آن در نمی آمد. این در مورد جنایات سال 67 که اوج کشتارهای نظام بود، کاملا صدق می کند.
 اکنون وضع به کلی فرق کرده است. اگر مردم در آن زمان از حکام شناخت آنچنانی نداشتند، اکنون می دانند با مشتی مرتجع، مشتی سرمایه دار ریاکار اختلاس گر، مشتی دزد و جانی که پشت دین خود را پنهان کرده اند و خود همه گونه بند و بستی با امپریالیست ها داشته اند، طرف هستند. اگر در آن زمان می شد در خیابان تظاهر کنندگان را به صف کرد و در همانجا محاکمه و اعدامشان کرد، اکنون نمی توان چنین کاری کرد. اگر جنبش در آن زمان در کل دچار عقب نشینی بود، اکنون در مجموع در حال پیشروی است و نه عقب نشینی. اگر در آن زمان امپریالیست ها در زد و بندهای پنهان، سروصدای کشتارهای نظام را در نمی آوردند، اکنون به واسطه رشد تضادهای بین آنها و حاکمان نظام کنونی، خود دست به افشاگری های فراوان از روابط اختلاس گرها و دزدها با خودشان می زنند. و بالاخره اگر آن زمان کشتارها، می توانست نقش به انفعال کشاندن مبارزان را داشته باشد، اکنون وضع برعکس شده و  بازداشت ها، شکنجه ها، زندانها و کشتارهای آشکار و پنهان، نه تنها تاثیری بر روحیه جوانان و مبارزان راه آزادی و استقلال ایران ندارد، بلکه برعکس، آنها را فعال تر، مصرتر و پیگیرتر می کند. و همین هاست که همچون تیری به چشم حکام کثیف و مرتجع، از آخوند و غیر آخوند می رود.
کشتار مبارزان خلق تاثیری در اراده طبقه کارگر و خلق ایران نخواهد داشت
خودخواهی و خود پرستی این جماعت که بر دین تکیه زده اند، چنان است که عموما گمان نمی کردند که خلق در مقابل آنها و حکومت مذهبی آنها بایستد. و همین خون آنها را به جوش می آورد و موجب آن می گردد که دچار جنون شده و دست به چنین کشتارهایی بزنند.
اما این کشتارها تاثیری در اراده طبقه کارگر و دیگر طبقات ستمدیده و خلقی، در سرنگونی حکومت سرمایه داران ریاکار مرتجع تا کنون نداشته و نخواهد داشت. سرکوب جنون آمیز مبارزات سال 88 و  شکنجه ها و کشتارهای زندان کهریزک  نتوانست کوچکترین خللی در اراده جوانان مبارز خلق ایجاد کند. جنبش های پس آن به ویژه جنبش بزرگ دی ماه 96 ، تهاجمی تر، شدیدتر و گسترده بود. کشتارهای خیابانی و نیز «خودکشی» های بازداشتی های سال 1396 نیز نتوانست خللی در اراده مبارزان طبقات زحمتکش ایجاد کند و درست برای همین است که سران و عوامل نظام روز به روز بیشتر به کریه ترین و حقیرترین شکل کشتارها روی می آورند؛ باشد تا حکومتشان چند روزی بیشتر دوام یابد .    
پیروزی نهایی از آن طبقه کارگر و خلق ایران است
راه انقلاب ایران، راه آزادی و استقلال ایران، راه برقراری یک حکومت  دموکراتیک و مردمی  و نهاینا برقراری سوسیالیسم و کمونیسم در ایران راهی است دشوار و پر از فراز و نشیب. در این راه دشوار، نظام جمهوری اسلامی تنها یکی از موانع است. طبقه کارگر و خلق مبارز ایران بی گمان بر این مانع غلبه خواهد کرد و حکومت مرتجعین  و کهنه پرستان را سرنگون خواهد کرد.       
 گروه  مائوئیستی راه سرخ ایران
18 تیرماه 98


 
 
  

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر