۱۳۹۸ تیر ۱۹, چهارشنبه

بر علیه ضد لنین و ضد لنینیسم ها(9)


بر علیه ضد لنین و ضد لنینیسم ها(9)

اکنون بررسی مقاله ی صالحی نیا یعنی همان«عقل غربی» کذایی با نام انقلاب ایران و توهمی بنام "شبح لنینیزم" ادعائی نخ نما و مضجک! در حاشیه جز و ناله های ایرج فرزاد و فراخوان سکوتش به نقادان لنین را ادامه میدهیم  که در بخش نخست اشاره ای به برخی نکات آن داشتیم.
 وی در مقدمه ی آن می نویسد:
«یکی از دستاوردهای انقلابی اتی ایران از دید من شکسته شدن لنینیزم در کمونیزم ایرانی است.»
 در این جا صالحی نیا از شکسته شدن«لنینیزم در کمونیسم ایرانی» و نه کمونیسم بین المللی سخن می گوید. بنابراین، باید این گونه اندیشید که در کمونیسم بین المللی، یا لنینیزم پیش از این «شکسته» شده است، که در این صورت منظور صالحی نیا احتمالا و به میزان بیشتری باید به وجود آمدن جریان ضد لنینی مارکسیسم انسانگرای غربی، یعنی عشاق و سینه چاکان لیبرال دموکراسی بورژوایی غربی و یا در بهترین حالت نیمچه دموکرات های خواهان دموکراسی خرده بورژوایی در کشورهای امپریالیستی اروپایی و به میزان کمتری همچنین رویزیونیسم خروشچفی باشد( به این دلیل که این اندیشه در ضدیت با لنینیسم پیشگام مارکسیسم غربی بوده است)، و تنها در کمونیسم ایرانی باقی مانده و وظایف«عقل» و دارودسته اش این است که اینجا نیز شکسته شود و با توجه به های و هوی صالحی نیا در مورد«کمونیزم انسانی» اش، به مارکسیسم غربی، الحاق گردد؛
 و یا خیر، در کمونیزم بین المللی شکسته نشده و امید صالحی نیا این است که نخست در کمونیسم ایرانی شکسته شود و سپس در کمونیسم بین المللی.
 اگر از این نکته بگذریم که خواه در مقابل رویزیونیسم خروشچفی و خواه در برابر مارکسیسم انسان گرای بورژوایی و خرده بورژوایی غربی، جریانها انقلابی وابسته به طبقه کارگر در کشورهای امپریالیستی غربی و زیر سلطه ایستادند و از مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم دفاع کردند و در عین حال در تجارب بعدی، هر دو این جریان های ضد مارکسیستی و ضد لنینیستی،  ماهیت و ژرفای ضد کارگری و لیبرال- بورژوایی خود را آشکار کردند، آنگاه به این نکته می رسیم که صالحی نیا وظیفه ی شاق و نشدنی ای را برابر خود نهاده است!؟ 
دلیل ما این است که جناب صالحی نیا، نه از پس از انقلاب 57 تا کنون، بلکه از «انقلاب آتی ایران» صحبت می کند. این نشان می دهد که تلاش بیش از نیم قرنی توده ای ها، که نه حتی پیش از تکامل اپورتونیسم به رویزیونیسم خروشچفی و تبدیل به نیروهای جاسوس ابر قدرت سوسیال امپریالیسم شوروی، بلکه در همان زمان اپورتونیستی شان در سالهای 20 تا 32 تنها نام لنین را حمل می کردند و کوچکترین تعهدی عملی به اندیشه های لنین و لنینیسم نداشتند، و همچنین  تلاش های چهل ساله ی ترتسکیست های حکمتی (از همان سالهای 1358) و از جمله  شارلاتان های سیاسی ضد مارکسیستی همچون صالحی نیا که جای خالی مزدوران امپریالیسم غرب بویژه آمریکا را در ایران حسابی پر کردند، یعنی افراد و گروه هایی که همچون توده ای ها تنها نام لنین را با خود حمل می کردند و کوچکترین  اثر و ردی از اندیشه های اساسی لنین در نظریاتشان دیده نمی شد، همه و همه، نتوانسته است اندیشه های لنین و لنینیسم را در ایران  بشکند.
 این درست مانند وضع بسیاری از کشورهای زیر سلطه است که عموما مارکسیسم انسان گرایی غربی هرگز نتوانست پا بگیرد و جریان های رویزیونیستی نیز در تجربه مبارزه طبقاتی، وابستگی خود به بورژوازی و سوسیال امپریالیسم شوروی را در عمل نشان دادند و اکنون هم بیشتر آنها با تقویت بورژوازی امپریالیستی به زندگی سیاسی خود ادامه می دهند.(1)
 درست برای همین هم جناب صالحی نیا امیدش را به «انقلاب آتی» ایران بسته است. گفتنی است که منظور وی، همانا جهش قهقرایی بعدی در جناح ترتسکیست ها است که قاعدتا باید تبدیل شدن آشکار آنان به عمله و اکره سلطنت طلبان و امپریالیست های آمریکایی و اروپایی باشد.
وی ادامه می دهد:
«از دید من این روند در حال گسترش است و گرایشات متفاوتی در چپ کمونیستی بطور طبیعی و بر اساس قوانین تکامل تاریخ به نتایج مشابهی رسیده اند.»
ظاهر منظور از« قوانین تکامل تاریخ» باید این باشد که جامعه بشری به سوی«کمونیسم انسانگرا»( یعنی در بهترین حالت دموکراسی بورژوایی- امپریالیستی) حرکت می کند. اما ما نمی دانیم که این گرایشات «متفاوت» که «بطور طبیعی» و «بر اساس قوانین تکامل تاریخ به نتایج مشابهی رسیده اند» و احتمالا جامعه را به سوی این «کمونیسم انسانی» پیش می برند، کدام ها هستند؟
 آیا همانگونه که در بالا گفتیم همین خروشچفیست های توده ای -اکثریتی (و گروههای هم کیش) یا ترتسکیست ها امروزه «انسان گرا» شده نیستند؟
 اما اینها نه مختص ایران هستند و نه در دوره کنونی پدید آمده اند. این دو جریان رویزیونیستی و ترتسکیستی (آنچه که«مارکسیسم غربی» نامیده شده در ماهیت خود جز لیبرالیسم در پوشش مارکسیسم و یا مارکسیسم لیبرالیزه شده نیست که به شکل روشنفکرانه تری عرضه می شود) به مدت حداقل 70 سال است در کشورهای دیگر پدید آمده اند. تازه اگر از پیشینه ی رویزیونیست های خروشچفی که به برنشیتن می رسد، چشم پوشی کنیم و یا خط ضد لنینی و ضد مارکسیستی ترتسکی را که از همان سالهای 1902 عناصرش در وی بود، و همان ها هم موجب پیوستن وی به منشویک ها شد، مرجع قرار ندهیم. چنین کمونیزم ضد لنینی ضد مارکسیستی، یعنی اشکالی از رسوخ اندیشه های بورژوایی در طبقه کارگر، طبق «قوانین تکامل تاریخ» و مبارزه طبقاتی در هر کجا که مارکسیسم- لنینیسم ( و بعدها مائوئیسم) شکل گرفته، بوجود آمده است.
 و اما در مورد ایران:
 ظاهرا صالحی نیا بخوبی جریانات به اصطلاح چپ را بررسی کرده و می بیند که این گروه های نه یکی و دو تا، از گروههای توده ای- اکثریتی(و همینطور فدائیان خلق و اقلیتی ها و خروشچفیست های راه کارگری) گرفته تا جریانهای ترتسکیستی، بازهم از خود حزب کمونیسم کارگری و حزب های حکمتیستی و گرایش سوسیالیستی دار و دسته آذرین و بقیه گروه های پراکسیسی و آلترناتیوی و ... هیچکدام از اینها نه لنین را قبول دارند و نه مارکس و انگلس را. اما همه ی این دارودسته ها هنوز هم که هنوز است اپورتونیسم و رویزیونیسم و ترتسکیسم خود را به این دلیل که خود را پیرو مارکس و یا مارکس و لنین نشان دهند و در عین حال اندیشه های آنها را تحریف کنند، پشت این نام ها پنهان می کنند. ظاهر قضیه این است که این فرد تلاش می کند تا یک نام که هر گونه خاصیتی از آن زدوده شده، یک تابلوی دروغین، از سر در این محافل و تشکلات ها برداشته شود.
 صالحی نیا ادامه می دهد:
 «خود من تقریبا 8 سالی می شود که به تناقض عمیق نظریات و پراتیک لنینی از یکسو(ما بعدا خواهیم دید که این نظریات و پراتیک لنینی از نظر صالحی نیا چیست!) و تاریخ کمونیزم ایرانی از سی دیگر با مضمون تحولی که در ایران در حال وقوع هست پی برده ام و ارشیو نقد لنینیزم ... را اغاز کردم.»  
 پس از این توصیف بلند بالا که جناب صالحی نیا کلی برای خودش کلاس گذاشت که چگونه «قوانین تکامل تاریخ» را فهمیده و از آن مهمتر متوجه شده که این «قوانین تکامل تاریخ» نشانگر تضاد عمیق  لنینیزم با «کمونیزم ایرانی» است و بالاخره اینکه «هشت سالی» است که به این نکات «پی برده است»( ظاهرا حضرت والا پیش از آن لنینیست بوده است!؟ دروغ که شاخ و دم ندارد!) منتظریم که این شخص «عقل غیر ایرانی» خود را نشان دهد. ببینیم که وی چه می گوید:
«اگر بپذیریم که انقلاب در ایران در مقابل اعدام مخالف شکنجه و تبعید مخالف سانسور مخالف حکومت تک حزبی و پلیسی و حکومت تک جزبی خواهد بود، حتا با این مختصات ساده هر آدم عاقل و صادقی می فهمد که این انقلاب لنینیزم را خواهد شکست.اما متوهمهای لنینیست که همچنان در کمپ کمونیزم ایرانی در 3 نسل خود و در سازمانها و احزاب موجود متمرکز هستند همچنان و بدون پذیرش این تناقضها داد می زنند که در انقلاب ایران "شبح لنینیزم" در حال گردش است...»
تا اینجا ما تا حدودی متوجه  نظرات آدم«عاقل» و«صادق» و«علاقه مند به منطق» شدیم و تصدیق می کنیم که ایشان هم «عاقل» و هم «صادق» هستند و البته در ابراز دشمنی با لنین و لنینیسم.
گفته شده که عقل و صداقت، طبقاتی و نسبی هستند و فرد ممکن است در دشمنی خود با یک اندیشه، هم عقل طبقاتی خود را بکار برد و هم در طرفداری از منافع طبقه ای که وی به نمایندگی از آن با تفکری  به مبارزه برمی خیزد، صداقت داشته باشد. و جناب صالح نیا هم «عقل» یک پیرو بورژوازی کمپرادور را به ما نشان می دهد و هم صداقت کامل و تمام عیار به منافع این طبقه را. لنین و لنینیزم یعنی اعدام، شکنجه، تبعید، سانسور، حکومت تک حزبی و پلیسی. بنابراین مبارزات نزدیک به سی سال لنین( از 1893تا 1924) در مبارزات طبقاتی در روسیه و رهبری طبقه کارگر در کسب قدرت و استوار کردن آن، یعنی همین ها که جناب صالحی نیا می گوید. و آن گاه چنین فردی، نام این چرندیات و آت و آشغال ها را می گذارد« لیچارنگفتن و عقلایی و منطقی صحبت کردن»!
 راستش عقل و منطق حکم می کرد که صالحی نیا بجای سرهم کردن مشتی دروغ اقلا یکی دو موردی برای هر کدام از اینها را که در تاریخ برجسته است، مثال می زد. اما دریغ از یک مثال برجسته ی تاریخی. صالحی نیا خوب می داند که هر مثالی که بزند، جوابی خواهد گرفت و از این روست که به کلی گویی روی می آورد.
اما جناب صالحی نیا! این اتهامات که حضرتعالی به لنین بسته ای، حتی بدترین دشمنان وی که وابسته به بنگاههای خبری و تحلیلی امپریالیستی غربی و شرقی هستند و یا هارترین و دریده ترین رویزیونیست های خروشچفی و نیز همین مارکسیست های به اصطلاح انسان گرای غربی که شما گویا خود را پیرو آنها می دانید، نیز ردیف نمی کنند! همچنین دشمنان جهان بینی لنین در ایران، یعنی از جمله همین ترتسکیست های ایرانی که چپ و راست به استالین حمله می کنند، سعی می کنند با اعلام وفاداری به لنین و بلشویکها برای خودشان کمی آبرو بخرند. آنها  برای مقبول بودن و یا به ترتسکیسم متهم نشدن، حتی بخشی از انتقادات و مبارزات  لنین با ترتسکی را می پذیرند. اما شما که راستی راستی روی اینها را هم سفید کرده اید!؟
وی ادامه می دهد:    
«تقلاهای تاسفبار و از روی استیصال لنینیستها زمانی که من نقد لنینیزم را اغاز کردم بجای پاسخ دهی ، به لیچار گوئی به اتهام زنی امنیتی ... و نهایتا به بایکوت انجامید! اما راستی چرا؟ چونکه خود لنین در برخورد به مخالف همین متدها را استفاده می کرد.(به موذیانه و شیادانه بودن این شیوه نگارش و لحن حق بجانب پیش از این اشاره کرده ایم) زمانی که در قدرت نبود فحاشی و لیچار و زمانی که به قدرت رسید بعد فحاشی اتهام نوکری امپریالیزم و کفر! این لخشی از دلایل متدهای لنینیست هاست اما همه اش نیست! بخش دیگرش فرهنگ ایرانی است که فرهنگ ضد تعقل و لیچار گو و گریزان از منطق و مناظره متمدنانه است.» و
 «اینکه خوشبختانه یخهای اولیه شکسته و نقد لنین و لنینیزم از زاویه چپ کمونیستی و سوسیالیست خواه و ضد سرمایه داری دیگر(منظور صالحی نیا همین دارودسته های ترتسکیست، چپ نویی ها و مارکسیست های انسان گرا است) بخشی عادی از روند بحثهاست. زمان آن گذشته که لنین تابو بود امامزاده بود و نمی شد کسی نقدش کند!»
همچنانکه در بخش نخست این نوشته اشاره کردیم و برای اطلاع جناب صالحی نیا، باید عرض کنیم که نه نقد لنین در چپ ایران «تابو» بوده و نه شما نخستین فردی هستید که در نقد لنین به قلم زنی دست می زنید! زمانی که نخستین سران حزب توده اندیشه های خود را بیان می کردند( در همان سالهای بیست تا سی و دو) به نظرات اساسی لنین پایبند نبوده و عملا این نظرات را نفی می کردند.(2) همین ها بعد از اظهار وفاداری آشکار به خروشچفیسم در سالهای بعد از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی و تسلط مطلق رویزیونیسم خروشچف بر این حزب وابسته، آنچه را آشکارا بیان نمی کردند، بیان کردند.
علیه لنینیسم بودن، لزوما این نیست که شخص آشکارا ادعاهای خود را علیه لنین بیان کند. همینکه فرد و یا جریانی به آن اندیشه و خطی بگرود که در تضاد صد و هشتاد درجه با نظرات لنین و در مقابل نظرات وی قرار دارد( در اینجا مخلوطی از اپورتونیسم و رویزیونیسم در سالهای 20 تا 32 و رویزیونیسم تمام عیار در سالهای پس کنگره بیست و تسلط خروشچفیسم) و به جهان بینی بورژوایی یا خرده بورژوایی متعلق  است، آنگاه این فرد و یا جریان عملا لنین را کنار گذاشته است.
 اما فرق شما با آنها این است که آنها این نظرات را از درون توخالی و پوک می کردند، اما اکنون به واسطه  شرایط بیرونی و درونی، شما «شجاعت» پیدا کرده اید که آنچه را در گذشته و پنهانی به آن باور داشتید، آشکارا بیان کنید. درست به همین دلیل ما افرادی مانند شما را که آشکارا عقاید ضد مارکسیستی- لنینیستی خود را بیان می کند، به افرادی که با نیرنگ و فریب خود را پیرو لنین معرفی می کنند، دشمن بهتری می دانیم.  
 صالحی نیا به خوبی می داند که  تنها چیزی که منظور حضرات ترتسکیست از «شبح لنین» نیست، شبح لنین  است. آنچه آنها به دروغ «شبح لنین» می نامند، در واقع ترتسکیسم، رویزیونیسم، چپ نو، مارکسیسم غربی و هزار چرت بورژوایی دیگر است که نام مارکسیسم یا لنینیسم بر آن نهاده اند. مخالفت اکنون دریده تر صالحی نیا- تا آنجا خطابش این جریانهاست- تنها با نام و یا تابلوهای اینها است؛
 و این امری است که ما نیز موافق آن هستیم. آری! ما نیز به برخی از این فریبکاران و شیادان که هنوز تابلوهای دروغین  خود را حفظ کرده اند، توصیه می کنیم که «تعارف» و دعواهای شخصی را کنار بگذارند، بیش از این امثال صالحی نیا را آزار ندهند و خود را آن چنان که هستند، بنمایانند! (3)
ادامه دارد.
م – دامون
تیرماه 98
یادداشتها
1-   برای نمونه  از سوی امپریالیست های  آمریکایی و انگلیسی جدا از پشتیبانی های مالی، تریبون هایی در اختیار دارودسته توده ای ها و به ویژه اکثریتی ها و نیروهای در ردیف آنان قرار داده می شود. فرخ نگهدار و برخی افراد همسو همواره مهمان برنامه های آنها هستند.
2-   نقطه نظرات رهبران اصلی حزب اساسا برنشتینیسم، میلرانیسم و کائوتسکیسم بود، نه لنینیسم. نمونه ای کوچک از ماهیت ضد لنینی، رفرمیستی و بورژوایی حزب توده شرکت سه کادر رهبری این حزب در دولت ارتجاعی قوام می باشد که یاد آور داستان میلران فرانسوی است که لنین در چه باید کرد به آن اشاره می کند.
3-   آماج اساسی مقالاتی که علیه لنین نوشته می شود، ظاهرا هم کیشان صالحی نیا هستند. اما این تنها ظاهر قضیه است. صالحی نیا و امثال او کسانی نیستند که ندانند این افراد هیچ گونه ربطی به  لنین و لنینیسم ندارند. این مقالات همچنانکه در بخش نخست اشاره کردیم در حقیقت علیه مارکسیست - لنینیست ها و مائوئیستها و برای پیشگیری از روی آوری جوانان به سوی اندیشه های اصیل و انقلابی آنها است.


.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر